محمدعالم افتخار

 

 

محمد عالم افتخار

------------------

 

دستنوشته های معرفتی :

 

 

دوست گرامی جناب عزیز جرئت گردانندهء ویبسایت بزرگ آریایی !

 

 

چنانکه در مقالت (( پرتوی بر هدف )) که چرایی طرح و آفرینش و نگارش اثر «گوهر اصیل آدمی» را تبیین میکند؛ تصریح کرده ام ؛ سلسله یاد داشت ها و تألیفاتی از بنده مقدم بر آن ؛ وجود داشته است و وجود دارد . اگر فرض کنیم که این مجموعه شمه ای از ((جهانشناسی ی ساینتفیک)) را که مزیداً متکی بر داده های ابر لابراتوار دوزخی ی « افپاک» است ؛ به دست دهد؛ در مجموع دارای فصول و باب های زیادی است . در مقایسه به همه آنهاست که بنده ستیژ معرفتی ی حاوی اثر گوهر اصیل آدمی را ؛ « فصل (0) جهانشناسی ی ساینتفیک» خوانده ام .

با اینهم «گوهر اصیل آدمی» که اساساً هنری و نمایشی است تا «مفهومی» و اکادمیک ؛ بیشتر با تخیل و شاید هم توهم خواننده سر و کار دارد. اینکه خواننده کیست ؛ دارای چه مقدار پیش داوری ها و وابسته گی های جزمی از گونه های مختلف است؛ مسایلی را به وجود می آورد که بائیستی به طریقه های اقناعی و استدلالی پاسخ داده شود .

در مورد عزیزانی که از تعلق جزمیات موجود در جامعهء بسته تک باورانه و تک بینشی ی ما کمابیش فراغت دارند ؛ باز قابلیت های متفاوت قدرت پروسس دماغی ی داده ها و بازتاب های تصاویر ؛ خواهی نخواهی پرسش خلق میکند .

گذشته از تمام اینها و دیگر ملاحظات ؛ ممکن نیست فقط با اثری مانند «گوهر اصیل آدمی» یک جهانبینی و جهانشناسی کارا و کارساز برای نیازمندان و خواهنده گان آن فراهم کرد.

این اثر تنها کلید ها را به دست میدهد و خواننده را درعبور از تحجر در سنت و عنعنهء وامانده و زمانزده و برده نگهدارنده ؛ مدد میکند و در هر حال منحیث یک منبه دماغی و پیداگوژیگ جایگاه تعویض نشدنی خود را خواهد داشت .

اما "مواد برای تفکر" و تعالی ی اندیشه و اندیشیدن و یا تنبیه اصل اندیشنده گی ؛ اساساً به صورت «مفاهیم» و تحلیلات و استنتاجات و احکام با بهره گیری از تکنیک ها و فنون موجود و خلق تکنیک ها و شیوه های بهتر و رساتر و تواناتر ؛ میتواند باشد .

متأسفانه همه دست نوشته ها و یاد داشت های 5 تا 20 سال پیش بنده ؛ برای نشر مناسب و برای خواننده گان سطح سایت؛ راحت نیستند. ولی صواب می بینیم که منتخبی از آنها را تا دیر نشده به عزیزان پیشکش نمایم . و در همین حال به پرسش ها و نقطه نظرات شاخصوار پیرامون این و آن مورد در «گوهر اصیل آدمی» پاسخ دهم و یا طی تدابیری موارد مذکور را به معرض بحث و فحص اندیشمندان هموطن و همفرهنگ قرار دهم .

برای این سری ماتریال ها و مطالب َ؛ تمنای بنده از شما این است که لطف نموده جای ویِژه ای را در سایت بزرگ آریایی ؛ اختصاص دهید و کم از کم تا زمانیکه یاوران «گوهر اصیل آدمی» همت فرمایند ؛ ویبسایت و نشریهء اختصاصی بدین هدف ؛ راه اندازی نمایند ؛ بر آن پای بیافشارید.

جا و نشایی «آریایی» درین سری ؛ شاخص و منبع و مرجع خواهد بود ؛ ویبسایت های وزین دیگر؛ هم اگر لطف نمایند و عین مطالب را اختصاصی تر و با نشانی ثابت انتشار دهند ؛ عین خدمت متوقعه را به خواننده گان و دوستداران منحصر به خویش ایفا خواهند نمود .

برای آغاز؛ درین هفته قسمتی از یک دستنوشته را برگزیده ام ؛ قسمت های پیشتر این یاد داشت که نظام و ساختار کودیک (DNA) را با نظام و ساختار کمپیوتر و در مجموع فراورده های سیبرنتیک بررسی و مقایسه میکند ؛ ثقلت دارد و بر علاوه ایجاب تصاویر و منابع و نیز ویراستاری و آپدیت را میکند .

 

 

    از تیکنیکال کمپیوتر تا هیومن «کمپیوتر»

 

ما تا اینجا ـ نه در سطح تخصصی بلکه ـ به سطع « آفاقی » اطلاعاتی در مورد کمپیوتر ها که بداهتاً توسط تکنولوژیی عصر امروز هستی می یابند و قریباً تمامی قسمت های بشر نشین دورادور کرهء زمین را فرا گرفته اند و به نحوی از انحا مورد استفاده می باشند ؛ به دست آورده ایم .

گفتنی است که برای بشر « خود گم کرده » و از خود راضی ی عمدتاً واقع در طبقهء ممتاز و چه بسا حاکمهء کنونی که به برکت پول و موقعیت اجتماعی و سیاسی ی ـ اغلب موروثی ـ اش پیشاپیش توده های گویا «گله مانند»؛ در مرسیدس بنز ها و کادیلاک ها  و کروزین ها  و هیلی کوپتر ها و طیارات شخصی ... به پیش می تازد ؛ کمپیوتر دیگر کدام شئ جذاب و پُر معنی و فوق العاده ای نیست .

برای کسی که قادر است هرآن ؛ سلفون موبایل و تچ اسکرین مُود روز به دست آورد و آخرین سیستم « لپ تاپ » و فراتر از آن را در بدل چند پول سیاه به دفتر و دیوان و منزل و شرکت و دکهء خویش در بازار بورس ؛ حاضر کند ، نصب نماید و توسط خدمه و کارگری فعال سازد و مورد بهره برداری قرار دهد؛ واقعاً کامپیوتر چیزی است در ردیف موبل و فرنیچر، ظرف آشپزخانه ،  بخاری ، کولر ، داش و ماکرویف  و چه بسا  لیف حمام ، بُرس کالا و بوت !

حتی کمپیوتر؛ ارزش و حیثیت یک بطری شراب و مندرجات  مینوی یک بزم عیاشی یا فخر فروشی و خود بزرگ نمایی ؛ به ویژه در هوتل های «سرینا» و «پنج ستاره» و «هفت ستاره» را  ندارد .

منجمله برای یک شیخ مسلمان!عرب ـ مدعیی وراثت رسول اکرم؛ که الله اش فرموده است : لولاک لولاک لما خلقت الافلاک ! ـ برداشتن بکارت یک دختر مسلمان ایرانی و سایر کشور های اسلامی و غیر اسلامی با هدیهء 40000 درهم و بعد تفاله کردن و دور انداختن ( به فاحشه خانه ها راندن ) او ؛ هزار برابر اَبَر کمپیوتر ها ؛ معنا و لذت دارد .

اگر اندکی به فرهنگ و تاریخ تطور و تکامل جوامع بشری ازعصر حجر به بعد نگاهی افگنیم ؛ امروزه کمپیوتر مقام غلام  و کنیز 5 هزار سال تا 2 صد سال پیش را هم تداعی نمیکند .

بدین ملحوظات آیا یک عصیان ، یک جنون و یک حماقت محض نیست که ما حضرتِ بشر را با آشغالی به نام کمپیوتر مقایسه کنیم ؟

نه خیر ؛ ابداً !

چرا که مسأله بر سر قیمت و ارزش مبادلهء دستگاه های جداگانهء کمپیوتری نیست . مسأله بر سر «آدم عصر کمپیوتر بودن» و فرهنگ و جهان بینی ی عصر کمپیوتر داشتن است !

رویهمرفته کم از کم (؟) ده هزار سال از لحظات سرنوشت ساز و دوران ساز تاریخی میگذرد که بشر منحیث یکی از انواع چندین میلیونی موجودات حیه ؛ به برکت افزودهء تکاملی ایکه در دماغ خویش ـ آنهم طئ چند میلیون سال و به قیمت بسیار گران نصیب گردیده بود ـ  خویشتن را از همهء موجودات حیه  و از کُل طبیعت به وضوح «استقلال» بخشید .

این استقلال قطعاً نسبی هست  و تا ابد نیز نسبی باقی خواهد ماند ؛ ولی با اینهم ؛ واقعیتی است تا کنون  بی بدیل .

اینکه میگوئیم «تاکنون !» معنای ژرفی را داراست :

 هیچگونه تضمین و دلیلی وجود ندارد که فردا؛ موجود حیهء دیگری معروض «جهش تکاملی» ی کیفیتاً عالیتری نگردد و در مقامی بالا و بسیار بالاتر از بشر قرار نگیرد !

به صرفه نیست که اینجا از دیدگاه های مذهبی سخن برانیم و الا « مثنوی هفتاد من کاغذ » می توان سرود که خدایان بشر در همهء اعصار؛ و خدای نه چندان واحد ادیان ابراهیمی اعم از « اِل شده »ء خود حضرت ابراهیم و یهوه ( و روح القدوس و پسر یهوه : عیسی مسیح ) یهودیان  و  مسیحیان ؛ و الله صمد و اَحَد و اکبرِ مسلمانان ؛ به بیلیون ها دلیل و علت و عامل : از «اشرف» و «اکرم» مخلوقات ساختن بشر پشیمان شده اند و بالاخره باید راهی بیابند که خود را از این رسوایی و رو سیاهی و افتضاح و به تباهی افتادن نام و مقام و عز و جلال و کبریای خویش نجات دهند !

مگر کدام کارنامه های بشر ؛ جز ساینس و تکنولوژی ایکه به زحمت و قربانیی وصف ناپذیر طئ 5- 6 قرن اخیر حصول کرده است و مقداری ادبیات و آفریده های هنری ؛ می تواند روی خدایان را سفید کند که گویا این جانور دوپا  را به خلیفه گری و امامت و نیابت خویش در زمین عز تقرر بخشیده اند ؟!

به راستی که اشتباه بزرگان؛ بزرگترین و گناه های کبار؛ کبیره است !!!

بگذار؛ عجالتاً روی دیگر سکه را نخوانیم !

اگر بنا ست که پسند و سلیقه و علاقه و غریزه و لطف و کرم چند جانور دوپای قصر نشین و غاصب  طلا و جواهر و کان و معدن و زمین و جنگل و دریا و بحر و اتموسفیر و اندرونی های آنها و چند دیوِ صاحب زور و سلاح و مرگ ؛ معیارعلم و جهانبینی و شرافت و فضیلت ... و بشر بودن  و آدم نیک  و خردمند و خلیق و محبوب و محترم بودن باشد ؛ باید به بانگ بلند تر از «بلال حبشی» و هر موجود حیه ایکه حنجرهء نیرومند ترین دارد؛ اعلام داشت که بشر بودن هزاران و صدها هزاران و حتی به عدد لایتناهی؛ بدتر از « ... بودن » است ! ( اسم هرجانوری را که نظر به عرف و فرهنگ تان بدینمنظور بیشتر رساست ؛ اینجا بگذارید ! )

آخر آیا نوع موجود حیه ای موسوم به ... ؛ چیزی از قماش چنگیز و هلاکو و آتیلا و هیتلر و موسلینی و استالین و مائو و امین و پولپوت و چومبه و پنوشه و بن لادن  ... دارد ، آیا این موجود حتی به اندازهء میلیارد میلیارد میلیاردم بشر جنایت و سفاهت و دنائت کرده است ، آیا این موجود حتی مثلاً یک بیلیونم برابر بشر ... جنگ های جهانی و منطقوی و محلی و اشغالگرانه و غارتگرانه و استعمارگرانه به راه انداخته است ؟؟؟

 چیزی که خوشبختانه تمام «تاریخ» های مقبول و مرسوم حکام و جباران بشری لبریز از آنهاست !

آیا این موجود(فرضی) و سایر موجودات حیه ـ حتی حرام ترین و نجس ترین آنها از نظر بشرِ « خود گم کرده » ... ـ اینهمه همنوع خویشتن را کشته اند ؛ غارت کرده اند ؛ غرب و غراب کرده اند ؛ برده و کنیز و بنده و اسیر و گرسنه و بیچاره و معتاد و دیوانه ساخته اند ؟

 آیا این موجود ـ جز برای سدجوع در تنازع بقا ـ سایر موجودات طبیعت  و خود طبیعت و دفینه ها و ثروت های آنرا ـ حتی به اندازه بیلیونم برابر بشر ... نابود و یا غارت و برای خویشتنِ خویش انبار و قفل و مهر و موم کرده است ؟

آری ؛ بشر (جبار و ذیقدرت و حاکم !) «تاریخ» دارد ؛ ظاهراً برای آنکه تومار جنایات و سبوعیت های بی مانندش متداوم  و متوالی است و می تواند و میخواهد این تومار را به آینده گان خود  به یادگار و ارث بگذارد .

 ولی سایر موجودات حیه ؛ مثلاً خر و بوزینه ...« تاریخ » ندارند . چرا که جنایت ندارند ؛ چرا که همنوع خوری و همنوع کشی و همنوع ذلیل کنی ندارند !

 چرا که بلاهت و بیماری و جنونِ خاک خواری و زمین خواری و جهانخواری  ندارند !

چرا که به همت و نیروی طبیعی و برابر با امکانات طبیعیی خویش می آیند و میروند ، زنده گی می کنند و می میرند !

میدانند که جزئی از طبیعت و مولود آنند و همان آغوش طبیعت ـ آغوش مادر اصلی ـ را از هر چیز و هر نعمتی گرامی تر میدارند !

 «معصومیت» مگر شاخ و دم دارد . آیا به جز بشر... ؛ همه انواع موجودات حیه «معصوم» نیستند ؟!

بیهوده نیست که بشر ... (توجه داشته باشید: همان بشر!) برای گنهکاران و غیر معصومان «دوزخ» درست کرده است !

مگر جز بشر... (همان بشر !) ؛ کدام موجود حیهء دنیای کنونی؛ به فرض بعثِ بعد الموت ؛ سزاوار دوزخ است و اصلاً علت وجودیی دوزخ ؛ فقط همو خودش نیست !؟

بدبختانه اگر از این قافیه ببافیم ؛ بشر ... (صد البته ؛ همان بشر !) ؛ نه به پنداشت و اتهام  و دعوای ما؛ بلکه به حقیقت تام و تمام که آخرین کلام هستی و  به باور مذهبیون : نام و کیف و کان خالق کائینات است ؛ پلید ترین و رذیل ترین موجودات حیهء روی زمین میباشد .

هیچ پیامبر و فیلسوف و داعی و مدعی ای قادر نیست جز به نیروی شمشیر و بمب و آتش و مرگ؛ مقام و حیثیتی یک ذره بالاتر برای بشر... (همان بشر !) قایل شود و ثبوت کند .  همه آنچه تاکنون بافته اند؛ به ناگزیر غیرصواب بوده است ؛ چرا که هیچگاه پهلو و کنار خویش را به مقیاس همهء جهان - به طور عمودی و افقی - باید و شاید به حساب و به مقایسه نگرفته اند یا نتوانسته اند به حساب و به مقایسه بگیرند .

و آنانکه فقط اندکی به پهنای حقیقت دقیق شده اند ؛ چنین یافته اند :

 

«آدمی» در عالم خاکی نمی آید به دست         

عالمی از نو بباید ساخت و ز نو«آدمی»

                                                        ( حافظ شیرازی )

                                                                                                                                 

دی  شیخ با چراغ  همی  گشت گِرد شهر       

کز دیو و دد ملولم و« انسان »م آرزوست

گفتند : یافت  می نشود  جسته  ایم ؛ ما          

گفت آنکه یافت می نشود ؛ آنم آرزوست

                                                 ( مولانای رومی ـ بلخی )

 

 

                                                                                                                            ( امیدواریم خواننده توجه داشته باشد که « شیخ » مولانا در هزارهء پیشین ؛ شخصیتی معترض و عصیانگر بر همه گند و کثافت که از بشر ـ طبعاً بشر حاکم و ممتاز و زورمند و یا جاهل و بیمار و لومپن ـ  برخاسته و دنیا را انباشته بود ؛ مثلاً ذواتی مانند دیو جانس و شمس تبریزی ... است و نه شیخ ها و الشیخ های امروزهء افجر و افسد عربی و عجمی و شرقی و غربی! )

ولی انصافاً عالم خاکی ؛ طئ هفت قرن تحقیقات و اکتشافاتی که پس از زمان «حافظ» صورت گرفته ؛عالم زشت و بی استعدادی نیست و برعکس نه فقط «عالمی از نو ساختن» میسر نمی باشد ؛ بلکه همین عالم خاکی زایندهء و بار آورندهء ژرفترین زیبایی ها ، شگفت انگیز ترین تکاملات و تعالی ها ؛ هم  بوده  و هم هست و هم خواهد بود .

همین عالم خاکی ـ پیش از بشر ـ گُل و گلزار و چمن و بوستان و جنگل و باغ های فردوس داشته است ، مُشک ختن و عطر یأس و عسل و انگبین داشته است ، پرنده گان و چرنده گان بی نهایت زیبا و مطلقاً بی آزار و بی بدی و بی ظلم و بی جنایت ... داشته است ....

منظرهء ستاره گان شب ، چهرهء بی نهایت شکوهمند خورشید از ورای اتموسفیر؛ زیبایی ابر و باران و مه و شبنم ، لطافت  دره و دریا ، بحر و ساحل و جنگل و آبشار ... ـ چنانکه پیش از بشر و در غیاب بشر موجود بوده ـ با بیلیون ها دیوان شعر حافظ هم وصف نا شدنی است !

 نه فقط بهار که تابستان و خزان و زمستان با آنهمه آفرینشگری ها و حکمت ها  و موهبت هایشان ... به غایت عجیب و شگرف و عظیم اند ! حتی زلزله ها ... حتی توفان ها  و آتشفشان ها .... حتی امراض چون  وبا  و طاعون ... حتی سیارک ها و سنگ های آسمانی ...

 ( بعد ها خواهیم دید ؛ یکی از عوامل تقریباً تعیین کننده که امروز کرهء زمین اینطور است و حیات و بشر و تمدن در آن وجود دارد ؛ فرود و تصادم چند سیارک بزرگ با کرهء زمین در 450 میلیون تا 65 میلیون سال پیش بوده است ! )

و انگهی دنیا ـ عالم خاکی ـ  اگر زیبا ست و اگر زشت ؛ واقعیت همین است که هست ؛ و بشر پارهء ناچیزی از آن می باشد و بس !

نوع بشر از ازل هستی وجود نداشته ؛ حتی خیالِ دیوانه وار هم نمی توان کرد که تا پایان هستی وجود داشته باشد !!

نوع بشر؛  متأخر ترین موجود حیهء عالم است !

 بشر مانند گیاه و مُور و مگس و زنبور و چلپاسپه و پرنده و ماهی و فیل و تمساح  و همه و همه موجودات حیه بلا استثنا ؛ جزء طبیعت، فرزند و مولود طبیعت است . در حالیکه تحقیقات ساینتفیک؛ عُمر عالم ـ در شکل کنونی ـ را 7ر13 میلیارد سال تثبیت کرده است ؛ عُمر بشر ـ تا جائیکه می تواند موردِ این بحث باشد ـ به مشکل همان ده هزار سال است !

 بشر و همه موجودات حیه ؛ شعب مختلف انکشاف و تکامل و طول و تفصیل همان مولیکول واحد بنیادی و خود تکثیر و خود آفرین حیات یعنی (DNA) اند . همین (DNA) است که پروتئین ها و سایر ملکول های آلی را در مهندسیی ساختمان و ریخت و بافت کلیه موجودات حیه از باکتری و گیاه تا دیناسور و بشر به کار گرفته و از آنها اینهمه پدیده های گوناگون و رنگارنگ و مختلف المزاج  و مختلف الخواص پدید آورده است .

 اینکه در پُشت (DNA) آپولون و زئوس و پرومته واقع است ، فرعون و نمرود و ژول سزار ـ خدای رسمی و توسط مجلس قانونگذاری روم انتخاب شده! ـ قرار دارد ، بگوان های کرور در کرور هندوان یا ذات یهوه صبایوت یهودی یا اللهِ اکبر ما مسلمانان و یا «پروردگارِعلم» ابراهیم ویکتوری....؛ هیچ تفاوتی در اصل حقیقت و واقعیت طبیعت نمیکند !

پس اگر هستی و طبیعت با شکوه و پُرعظمت نیست ؛ آنگه خود «شکوه» و «عظمت» چیست؟ آیا معنایی دارد و این معنا را از کجا میکند ؟

می بینیم که امروزه هرگونه دهن کجی نسبت به هستی و طبیعت فقط بلاهت و سفاهت را اثبات میدارد .

 همه نظامات عالم ـ به ویژه حیات ـ در آخرین تحلیل -علی القاعده- سلیم و صایب و به سامان است !

 شر و بلا و بدبختی ـ بازهم در آخرین تحلیل ـ چیزی نیست جز در جهت مخالف قوانین و نوامیس هستی و طبیعت و حیات قرار گرفتن یا  قرار داده شدن !

مگر بشر... « همان بشر ! » ؛

موجود حیهء خود رأی و خود پسند و « خود گم کرده »... که حتی تمامت هستی را همراه با خالق ها و مخلوقاتش در واقع و عملاً و حقیقتاً به اندازهء مدفوع خود هم نمی پندارد و از 90 فیصد همنوع خود ـ نه تنها «حقوق بشر» که «بشر بودن» را سلب کرده است !!

( بشر بودن :

یعنی افزودهء تکاملیی فعال و آزاد در دماغ داشتن !

 و لهذا به بند کشیده شدن، غیرفعال گشتن و به سنگ و منگ مبدل گردیدن این افزودهء تکاملی؛ که توسط زورمندان و صاحب امتیازان و نظامات و «قوانین» تاریخی ـ اجتماعی و اقتصادی و قضایی ایشان بر عامهء بشر تحمیل شده است و میشود ؛

مساوی است با:

 از بشر بودن  محروم شدن آنان  = سلب گشتنِ  بشر بودن آنان !! )

روی همین دلیل ؛ اینکه به بینش نابغه و لسان الغیبی چون حافظ در هفت قرن پیش ؛ آدمی در عالم خاکی میسر نیامدنی جلوه کرده است ؛ سخن کوچکی نیست .

 معهذا دید و برداشت این نابغهء شرق؛ حالا حالا ها ؛(منحیث «مفهوم») جای تأمل دارد !

شاید حافظ به مقتضای فرهنگ و باور های عصر خود؛ «آدمی» را تافتهء جدا بافته از طبیعت و موجودات حیهء موجود  در دامان آن ؛ می پنداشت و شاید هرگز برایش ممکن نبود که قبول کند آدمی یا بشر؛ فقط یکی از موجودات حیهء چند میلیونی موجود در دامان طبیعت است و لهذا «آدمی» اولاً جانوریست از سنخ همهء جانوران دیگر ؛ و چیزی که این جانور را بشر میسازد ؛ تنها یک افزودهء تکاملی ـ آنهم در دماغ او ـ است که سایر تغییرات اناتومیک (کالبدی) وارگانیک (اندامی) فقط نتایج فرعیی همین افزودهء تکاملی می باشد !

مسلماً درک و شناخت  بیشتر و عمیقتر از طبیعت و منحیث جزء بسیار ناچیزِ طبیعت : از بشر ؛ یک ثمره و امتیاز دانش ها و اکتشافات عصر امروز می باشد ؛ چیزیکه حافظ در 700 سال پیش؛ از وقوف داشتن و مسلط بودن  بر آن مطلقاً  معذور بود !

 امروزه هم ؛ تنها در پرتوی اکتشافات ساینس است که ما  در می یابیم : تمامی دلایل و عوامل «آدمی» بودن  یا  نبودنِ  بشر در همین عالم خاکی نهفته است ، در همین عالم خاکی وجود دارد و به شرطِ شناخت علمی و ساینتفیک عالمِ خاکی ؛ تمامی عوامل و دلایل اینکه «آدمی» ممکن است ؛  در عالم خاکی به دست آمده  نتواند ؛ رفع و دفع شدنی است و نتیجتاً «آدمی» درهمین عالم خاکیست که به دست می آید و باید  به دست آید !

 

                                                              (ادامه در قسمت دیگر)

 

 

 


بالا
 
بازگشت