توردیقل میمنگی

 

هرباشندۀ  سرزمین ما بی هیچ تردیدی افغانستانی است ولی ملیت همۀ آنها افغان= پشتون نیست!

 

تنظیم تذکرۀ الکترونیکی با پیش نویس ملیت افغان برای همه باشندگان کشور، یک عمل فاشیستی وغیر واقعبینانه دررابطه با هویت حقیقی اقوام وملیت های مختلف درین سرزمین است، که هیچ انسان با وجدانی، در تحت هیچ نوع شرایطی نمیتواند با آن موافق باشد، مگراینکه هیچ نوع ارزش واحترامی به هویت ملی ومردمی خود هم قایل نباشد.

 فاشیستها بد ترین دشمنان هویت ملی انسانها در روی زمین اند که، همیشه ازملیت وافتخارات ملی خود حرف میزنند ولی در عمل از آن هم صرف بخاطر نیل به اهداف فاشیستی وقدرت طلبانه بهره برداری نموده، وکوچکترین اعتنایی به ارزش های انسانی واعتبارات ملی هیچ قوم وتباری ندارند، حتی قوم وقبیلۀ که خود بدان تعلق دارند.

 اگر ایشان از ارزش هویت ملی بمثابۀ یک نماد تکاملی انسان وجوامع انسانی آگاه میبودند وبه آن احترام میگذاشتند، هیچگاهی در راه نفی هویت ملی وانسانی دیگران قدم نمیگذاشتند. ایشان به دارندگان هویت های ملی مختلف یورش میبرند زیراکه هیچ درکی از مفهوم واقعی هویت ملی برای خود وقبیلۀ خود ندارند.

               این سرزمین به نام افغانستان ویا هرنام دیگری که یاد شود، طبیعتاً وطن وزادگاه مشترک تمامی باشندگان آن است، که هر یکی ازساکنین این حدود جغرافیاوی، صرفنظر از تعلق قومی، قبیلوی، نژادی، مذهبی، زبانی، سمتی وغیرۀ خود، ناگزیراز منسوب بودن باآن، بعنوان وطن وزادگاه خویش بوده وخودرا تبعۀ این وطن مشترک میدانند. ولی همۀ آنهایی را که در آن حیات بسر میبرند، با هیچ منطقی نمیتوان با نام وهویت انحصاری یکی از اقوام وملیت های ساکن درآن منتسب ساخت وافغان نامید. زیرا که کلمۀ افغان معرف هویت وتعلق اتنیکی بخش معین وشناخته شدۀ باشندگان افغانستان است که، ازاواسط قرن هژدهم میلادی تا امروز حاکمیت سیاسی کشورمارا در اختیار خود داشته،و پشتون نیز نامیده میشوند.

در رابطه با وجه اشتراک واژه های افغان وپشتون که مطلقاً معادل همدیگر بوده ومعرف گروه معینی از باشندگان نواحی کوه سلیمان  ودیگر مناطق اطراف آن، با ویژگی های نژادی، زبانی وفرهنگی مختص بدانها میباشد، هیچ شک وشبهۀ وجود ندارد. مراجعه به منابع مختلف تاریخی وجغرافیاوی از زمانه های دور تا به امروزحکم به صحت این ادعا وتعلق داشتن این دو نام برای مردم واحد را داشته، وهیچ فردی از پشتون های ساکن دو طرف خط دیورند هم حاضر نیستند که از افتخار تعلق این واژه ها نسبت بخود منصرف گردیده، یکی از این واژه ها را برای تعریف هویت حقیقی خود بر گزیده ودومی را از آن خود بحساب نیاورند.

  قیام قبایل غلجایی تحت زعامت میرویس خان هوتکی وساقط سازی دولت شاه حسین صفوی،  توسط شاه محمود هوتکی هم، در اکثریت منابع تاریخی گذشته وحال با کلمۀ افغان تعریف گردیده وندرتاً از کلمۀ پشتون ذکری به عمل آمده است.

 با مراجعه بتاریخ تثبیت میگردد که، لشکر معیتی محمود هوتکی جهت تسخیر ایران، تر کیبی از پشتونها؛ تاجیکها، ازبیکها وهزاره هاوغیره است که این خود نشان دهندۀ کثیرالقومی بودن وموجودیت هویت های پا برجا ودیرینۀ اقوام مختلفی درین حدود جغرافیاوی، منجمله شهر قندهار واطراف آن در آن زمانه هاست، که خیلی هاهم  طبیعی وپذیرفته شده میباشد. چنانچه شاد روان میر غلام محمد غبار در جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ چنین مینگارد که:

« شاه محمود در سال 1721 با 28 هزار عسکر پشتون وازبک وهزاره وتاجیک ویک توپخانۀ ضعیف زنبورک.........از راه کرمان روبه جانب ایران حرکت کرده وبعد اشغال بم وکرمان راه اصفهان را در پیش گرفت.»ج اول صفحۀ 324

   شکل گیری نخستین دولت افاغنه تحت زعامت احمد خان ابدالی، در بخش خراسان امپراطوری نادر شاه افشارهم بیشترینه با کلمۀ افغان مشخص میشود تا پشتون، تا این که درزمان نواسۀ احمد شاه ابدالی، شاه شجاع، نام کشور عمداً براساس پلان وپروژه های استعماری انگلیس، مسما به افغانستان گردید.  تا جاییکه مدارک تاریخی گواهی میدهند، خود شاه شجاع هم با این نامگزاری مخالف بوده است، ولی در برابرارادۀ انگلیس ها در نهایت تسلیم میگردد. چنانچه ما این حقیقت را با مطالعۀ کتاب( واقعات) شاه شجاع که بقلم خودش نگارش یافته بهتر وواضحتر درک کرده میتوانیم.

  به همه حال تبدیل نام این سرزمین به نام افغانستان، در اوایل قرن نوزدهم میلادی، نخستین قدم شوم ونا مقدسی بود که، در جهت بهره برداری های نفاق افگنانه ، واستخدام قبایل پشتون برعلیه دیگر باشندگان کشور، توسط انگلیس ها  برداشته شد.

  ولی تاریخ نشان میدهد که، با وجود اینهمه حوادثی که درین سرزمین اتفاق افتاد، تا آخرین دهه های قرن بیستم میلادی هویت های مستقل اتنیکی هر یکی از اقوام وملیت های ساکن کشور ما، کمتردر معرض دگر گون سازی عمدی وپلان شدۀ دولت ها قرار داشت.

  در آن دوره ها اهداف مدعیان دولت داری در کلیه اشکال آن معطوف به تسخیر قدرت سیاسی وحاکمیت دولتی در کشور بود که، آنهم مطلقاً شکل قبایلی ورقابت های ذات البینی قبایل حکمران  سدوزایی، بارکزایی ومحمد زایی را بخود میگرفت، که حتی پشتونها رامنحیث مجموع شامل نمیگردید.

 البته تلاشهای زمامداران قبایلی وقبایل وابسته بدانها ، در جهت تسخیرمناطق مختلف کشور، وبدست آوردن مالکیت زمین های حاصل خیزمتعلق به اقوام وملیت های دیگر که ، دراکثر حالات منجر به ایجاد شرایط ناگوار کوچ های اجباری با پاکسازی های قومی وحشتناکی گردیده است ، جانب اقتصادی وسیاسی قضیه میباشد که، هیچگاهی موضوع تبدیل ومسخ هویت دیگر اقوام وملیت ها را بگونۀ دولتی آن که از زمان شاه امان الله خان به بعد بصورت پلان شدۀ آن آغاز یافت ،شامل نمیشود.

    در زمان شاه امان الله هم ،هرچندی که، افراد وگروه هایی وجود داشته اند که، آرزوهای پشتونیزه کردن کشور را با استفاده از نام افغان در نظر داشته وخواهان عملی ساختن آن با استفاد از فرصت بودند، چنانچه واحد پول کشور را از روپیۀ کابلی به افغانی ونوشته های روی اسکناس هارا هم که تا آن زمان فقط بزبان پارسی بود به پشتومبدل نمودند، که تنظیم نظامنامه های پشتو وناقلین اولین گامها درین راستا محسوب میگردد،  ولی عملاً تا جاییکه دیده میشود، حتی در پول های رایج آن زمان هم موجودیت اقوام وملیت های مختلف با داشتن زبان های مختلف عملاً منعکس گردیده وروی اسکناس ها به زبان های مختلف دری، پشتو، اوزبیکی، اردو، فرانسوی وغیره ارزش هر یکی نگارش یافته است.

  چنانچه در یکی از مقالاتی که تحت عنوان( سرنوشت پول کاغذی در افغانستان) از منبع بانک نوشت به نشر رسیده چنین میخوانیم:

    (تا سال ۱۳۰۷ خورشیدی که پایان عمر حکومت امانی بود، پنج نوع اسکناس ۵ افغانی، سه نوعا اسکناس ۱۰ افغانی و دو نوع اسکناس ۵۰ افغانی دیگر منتشر شد.
نوشته های این پولها که تا پیش از آن فقط به زبان فارسی بود، به سه زبان فارسی، پشتو و فرانسوی افزایش یافت.
همچنین در شماری از اسکناسهای دوره امانی، ارزش هر پول، افزون بر زبانهای فارسی و پشتو، به زبانهای ازبکی و اردو نیز نوشته شده بود.)

 در تذکره های نفوس دوره های مختلف تا زمان جمهوری داؤد خان، نیز تا جاییکه دیده میشود، ستونی بنام قوم ویا ملیت وجود دارد که، با وجود سوء استفاده ها از بیسوادی مردم ونوشتن افغان بصورت اتوماتیک وبی پرسان در برابر کلمۀ قوم وملیت برای اکثریت بیسواد جامعه، از جانب مامورین توزیع تذکره، ما عملاً می بینیم که ، هیچ کسی جرأت ندارد علناً در برابر تعلق قومی وملی هیچ فردی که آگاه بر چگونگی این حقیقت باشد، قرار گرفته وملیت کسی را خلاف خواست او افغان بنویسند. طی همین دوره ها بودند عدۀ کثیری از مردم آگاه که با تلاش وایستادگی در تذکرۀ نفوس، هویت خودرا مطابق با واقعییت درج واز کلمات ازبیک، تاجیک، هزاره وغیره استفاده نموده اند.

 سیاست پشونیزه کردن کشور در زمان نادرشاه وبعد از آن ، کاملاً به سیاست منظم دولتی مبدل وتا امروزهم تعقیب میشود، وکلمۀ افغان با تکیه بر نام کشور یگانه متکای آن بحساب میرود.

 شنیدن اسم افغان، بصورت طبیعی پشتون هارا با تمامی مشخصات زبانی، فرهنگی ونژادی آنها معرفی میدارد، که این تعریف به هیچ عنوانی در برگیرندۀ سایرباشندگان کشورما شده نمیتواند. ولی حاکمیت های قبایلی قرن بیستم درافغانستان، بااستفادۀ سوءازنام فعلی کشور(افغانستان)، سیاست پشتونیزه سازی سرتاسرکشوررا هدف قرار داده، وهمواره تلاش نموده اندکه، نیرنگ (هر کسی که درافغانستان زندگی میکند افغان است) را بکار بسته، وهویت حقیقی افراد وابسته به اقوام وملیت های مختلف کشورراکه، در طول تاریخ در کنار هم زیسته ودارای هویت های پابرجا وتعریف شدۀ تاریخی واجتماعی خودمیباشند،عملاً مخدوش، واز آن به نفع اکثریت سازی افغانها = پشتونها، واضمحلال وجود حقیقی دیگراقوام وملیت ها استفاده نمایند.

 طوریکه فوقاً اشاره نمودیم هدف قبیله سالاران حاکم درافغانستان از رجوع به سیاست فاشیستی پشتونیزه سازی سرتاسر کشوربا استفاده از کلمۀ افغان، اولاً تدارک یک اکثریت مورد نیازبرای پشتون ها، درجهت مشروعییت بخشیدن به حاکمیت انحصاری وتک ملیتی مصیبت بارایشان درین سرزمین است، وثانیاً هم فراهم سازی زمینه های اضمحلال ونابود سازی تدریجی سایر اقوام وملیت های ساکن این حدود جغرافیاوی که، هر یکی از آنها دارای تاریخ، فرهنگ، زبان ودیگر ارزش های افتخارآفرین انسانی در گذشته وامروز زندگی خودبوده، وطی هزاران سال درین سرزمین زیسته، وآنرا مهد پیدایش، رشد وامرارحیات خود و آباء واجداد خویش بحساب میآورند.

 در رابطه با موضوع اکثریت واقلیت اقوام وملیت های موجود درافغانستان هم، آنچه که واضح وغیر قابل انکار است، همانا فقدان اکثریت مطلق هیچ یکی از آنها در شرایط فعلی میباشدکه، واقعییت اقلیت بودن عملی وعینی تمامی اقوام وملیت هارا، با حضور چهار اقلیت بزرگ پشتون، تاجیک، هزاره وازبیک به نمایش میگذارد. بهترین دلیل اثبات این مسأله هم، همین نتایج حاصله از آخرین انتخابات پارلمانی کشور، وترکیب فعلی پارلمان باحضورنمایندگان منتخب هریکی از اقوام وملیت های موجود درین سرزمین است که، برای اولین بار، آنهم بصورت نسبی نمایندگان هرملیت با انتخاب افراد وابسته بدان ملیت چانس انتخاب خودرا بحیث نمایندۀ پارلمان کشورحاصل، در نتیجه کاخ اکثریت سنتی واستبدادی پشتون سالاران را درین مرجع قانون گزاری ویران گردید، وپارلمان کشوربرای اولین بارازانحصاراکثریت های تحمیلی وتقلبی قبیله سالاران نجات یافت.

 هر چندی که قبول این واقعییت برای عظمت طلبان وقبیله پرستان سخت عذاب دهنده وغیر قابل قبول است، ولی حقیقت همین است که ما همین اکنون در برابر آن قرار داریم! وتلاش های مذبوحانۀ  قبیله سالاران هم از گذشته های دورتا به امروز، درجهت تحقق بخشیدن به آرمان های شوم عظمت طلبانه وانحصار گرانۀ ایشان، با همه رنگها ونیرنگ هاییکه ریختند، هیچگاهی موفق به تغیر هویت حقیقی هیچ ازبیک، هزاره ویا تاجیک نشده ، باوجود درج افغان بودن جبری در تذکرۀ تابعیت ایشان،  آنان همچنان هویت تاریخی و طبیعی خود را در نهاد وطبیعت خود محفوظ ومتعلق به ملیت خود باقی مانده اند.

 ولی اصل مسألۀ حقوق انسان ها منجمله حقوق ملی وقومی آنها که شامل داشتن حق وحراست هویت، فرهنگ، زبان، مذهب، رفاه وعدالت اجتماعی، حقوق وآزادی های مدنی، امکانات رشد اقتصادی، مشارکت درحیات سیاسی جامعه وغیره میباشد، درنظام های دموکراتیک ومبتنی بر عدالت اجتماعی، هیچگاهی بااصل های عددی وکمی اقلیت واکثریت بودن نه، بلکه بااستناد به حقوق معیاری انسان، ومستحق بودن هر فرد انسان از آن حقوق  اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی مورد محاسبه وارزیابی قرارگرفته، کم ویا زیاد بودن گویندگان یک زبان، دارندگان یک نژاد ومعتقدین کدام مذهب در رابطه با بر خورداری ایشان از حقوق انسانی ایشان کدام تأثیری را دارا نمیباشد.

 ملیت معرف هویت انسانی وحق طبیعی هر انسان در کرۀ زمین است که، با هیچ بهانه وعنوانی نمیتوان آنرا از فرد یا گرهی سلب نمود، وافغان قلمداد کردن اجباری مجموع مردم افغانستان هم  واضحاً یک اقدام جنایتبار فاشیستی از جانب دولت مردان قبایلی امروز در کشور است که حاصل آنهم جز تفرقه وسوء اعتماد دربین مردم چیز دیگری را نمیتواند ببار بیاورد.

  اکثریت واقلیت دموکراتیکی که در نظامهای مردمسالاروانتخاباتی جهان جاری است ، عبارت است از اکثریت واقلیت های اقناعی وآگاهانۀ انسانها دررابطه با مسایل روزمره ومهم زندگی اجتماعی وسیاسی ایشان، بدور از محاسبات قومی، قبیلوی، زبانی، سمتی، مذهبی، نژادی، جنسیتی، صنفی وغیره که ، هیچگونه وجه مشترکی با این این طرز دید های عقبگرایانه وقرون اوسطایی از اکثریت واقلیت در کشور ما ندارد.

 البته طرد مفکورۀ اقلیت واکثریت در دین مبین اسلام هم یک ونیم هزار سال پیشتر ازامروز با نزول سورۀ متبرکۀ (التکاثر) درقرآن کریم صراحت بیچون چرای خودرا حاصل نموده است که خاموشی تیکه داران بزرگ دین همچون آقایان سیاف، حکمتیار، ربانی، مجددی، محسنی ودیگران درین رابطه سخت مایۀ تعجب من است که، چه چیزی ایشان را بی تفاوت دربرابر این شربزرگ در جامعۀ ما ساخته وهیچگاهی حکم قرآن را دررابطه با بدعت اکثریت طلبی قبیله پرستان به اطلاع مسلمین نمیرسانند، مگر اینکه خود آن عالی جنابان معتقد حقانیت این بدعت بزرگ در جامعۀ ما باشند ودوام آنرا بسود موجودیت خود بحساب گیرند!!!!!.

 

  به همه حال!

  بکارگیری این سیاست اغواگرانۀ فاشیستی در جهت اضمحلال هویت حقیقی اقوام وملیت های مختلفی چون هزاره، تاجیکها، ازبیک ها، تورکمن ها، پشه ای ها، بلوچ ها، نورستانیها، ایماقها، قرقیز ها، قزاقها، قزلباشها، اویغورها، عربها، هندوها، سیکهه ها، تاتار ها، مغول ها، پامیری ها وغیره با استفاده از نام کشور که، دقیقاً ازهفتم ماه می در سال 1839 میلادی براساس خواست وارادۀ استعماریون انگلیس وتوافق سران قبایل پشتون، خصوصاً شهزاده های مزدور وبی کفایت سدوزایی، بارکزایی ومحمد زایی، به افغانستان مسما گردیده، طی چند دهۀ اخیر، عواقب شومی را حوالۀ زندگی روز مرۀ مردم این کشور، درکلیه عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وفرهنگی آن نموده است که مهمترین آن، همانا اخلال تثبیت کمیت نفوس هر واحد قومی وملیتی کشورنظر به شعاع وجودی آنها، باشکل دهی یک اکثریت مصنوعی برای پشتونها درادارۀ احصائیه وثبت احوال نفوس مملکت با استفاده از نام افغان، ومحروم سازی افراد وابسته به سایر اقوام وملیت ها، ازکلیه  حقوق سیاسی، اقتصادی، زبانی، فرهنگی ایشان میباشد.

  درحالیکه این اقدام افغان سازی مجعول وغیر عقلانی قبیله سالاران ، بجز ازایجاد یک اکثریت دروغین وجعلی نا پایداربرای پشتونها، در جهت دست یابی قبیله سالاران به اهداف قدرت طلبانۀ مقطعی ایشان، هیچ حاصل دیگری را باخود نداشته وندارد، بد ترین عوامل سرطانی نفاق وبی اعتمادی را در بین باشندگان این سرزمین ایجاد، وجامعه را عملاً بدو قطب متضاد ودایما درستیز، پاسداران هویتهای پابرجای قومی وملیتی، ودشمنان هژمونیست وانحصار طلب ایشان منقسم نموده ومینماید که، تداوم آن مسلماً جامعۀ بحران زده وشدیداً آسیب پذیر افغانستان را، به آتشفشانی ازبدترین کشمکش های ذات البینی هویت طلبی وهویت ستیزی درمقلابله باهم مبدل، و در لهیب آتش آن آخرین نشانه های امید بخش اتحاد وهمبستگی مردم ما، درجهت سیر بسوی تشکیل ملت ودولت واحد در یک جامعۀ دموکراتیک به خاکستر مبدل خواهدشد.

 چنانچه واقعییت این مسأله را در تجزیۀ سودان ما همین چندی پیش شاهد بودیم که زادۀ موجودیت وتداوم علاج ناپذیرچنین برخورد های غیر انسانی وغیر عقلانی عظمت طلبانه وتبعیض آلود در جامعۀ سودان بود.

   در جامعۀ امروزی افغانستان هم دیگر دوران حاصل دهی چنین درخت های بد حاصل وشوم سپری گردیده ومیوۀ نحس گیاه هرزۀ عظمت طلبی ونژاد پرستی، با هر حیله ونیرنگی هم که ماست مالی شود، بجزاز بحران اعتماد وترویج بیشتراز پیش نفاق، هیچ عاید دیگری را نصیب هیچ یکی از اقوام وملیت های موجود در افغانستان نمیسازد. مگر اینکه تجربۀ سودان را در افغانستان تکرار وزنجیر اسارت ملی را در افغانستان متلاشی وملیت های دربند را از قید اسارت فاشیسم وقبیله سالاری  بدینوسیله نجات بخشد.

  درینجاست که مردم افغانستان باید است، از آقای کرزی وتیم افغان ملتی او بپرسند که، چاپ و تنظیم این تذکره های نفوس الکترونیکی راکه، به زبان غلط وغیر گرامری پشتو وپیش نویس جبری ملیت افغان برای همه، با مصرف ملیونها دالر، تهیه وآمادۀ توزیع نموده اند، چه منظوری بجز از تحقق همان آرزوهای نا تمام پشتونسالاران کهنی همچون نادرشاه وبرادران فاشیست او، سردار محمد داؤود، محمد گل مهمند، حفیظ الله امین، سلیمان لایق، ملا محمد عمر وصد های دیگر دارند؟؟؟ که باری ایشان نیز با استفاده از نام افغان خواسته بودند که هویت های جداگانۀ قومی وملیتی مردم این کشوررا نابود، وجامۀ پشتونیزم را در لفافۀ افغان وافغانیت تن پوش این خلق های بلا کشیده سازند که هر گز هم موفق نگردیدند.

 آقایان کرزی، امیرزی ، فاروق وردگ، زاخیل وال ودیگر اعضای دولت قبیلوی بی خاصیتی که بجزاز فاشیسم ونژاد پرستی ومزدور منشی، هیچ بر نامۀ دیگری در دستور کار خود ندارید، واقف باشید که این کشور ویران برای علاج زخم های دیرینه وناسور شدۀ خود، به داروهای دیگری غیر از این زهر کشندۀ تبعیض وتفرقه اهدا شده از جانب شما بنام( دافغانستان اسلامی جمهوریت تذکری تابعیت) نیازدارد، تا هزاران بدبختی بجا مانده از زمانه های دور تاامروزرامدوا نموده وکشوررا از چنگ هیولای جهل،فقر ونفاق برای همیش نجات بخشد.

    ولیکن رجوع فوق فاشیستی شما به تنظیم این سند نفرین وافتراق، آنهم درین شرایط حساس، وآشوب زدۀ کشور ما که همه روزه صد ها تن از هموطنان ما، به اشکال مختلفی جان های شیرین خودرابه اثر بمب وراکت های اهدا شده از جانب نیروها حافظ صلح یا آیساف وجنایات تروریستی نیرو های طالب والقاعده  از دست داده ومتباقی کسانی هم که زنده اند هر لحظۀ از زندگی خودرا در انتظار مرگ های نا بهنگام واسارت در پنجه های هیولای فقر وگرسنگی به سر برده وهیچ امیدی به فردا ندارند، فقط گویای اوج ستمبارگی وعوام فریبی در منش وکردار شماست که، در نبود هیچ بر نامۀ سالم دولتداری خواهان فریب دادن جامعه، حتی خلق پشتون بجای نان، مسکن، تحصیل، دوا ودرمانگاه وغیره نیازهای زندگی، با این وسایل کثیف واغوا کننده بوده وهیچ مسئولیتی رادربرابر تاریخ امروز وفردای کشور احساس نمی نمایید.

 شما میخواهید که از آب خون آلود دریای زندگی امروزی مردم ما ماهی های طلایی رویا های فاشیستی خودرا شکار نموده وخودرا به قهرمانان افسانوی خلق پشتون مبدل سازید. ولی آگاه باشید که خلق نجیب پشتون هم همانند دیگر خلق های کشور هیچ نیازی به این بازی های بی شرمانه ونفاق افگنانۀ شما ها ندارند وخود بودن بی غل وغش حق دایمی وهمیشگی آنهاست که، نباید این آرزوی شگوفایی طبیعی انسانی را در کنار دیگر باشندگان کشور، با تزریق زهر برتری جویی وعظمت طلبی درذهن ایشان، برای همیشه به بیراهه کشید.

 کارت الکترونیکی تابعییت با ملیت افغان بزرگترین دشمن وحدت ویک پارچگی مردم افغانستان است، پس بیایید همه باهم ازهر طریقی که ممکن باشد بر علیه آن مبارزه نموده ومانع توزیع آن از جانب دولت مزدور وریا کار کرزی وتیم افغان ملتی او شویم.

                                                            با آرزوی نابودی شئونیسم ونژادپرستی افغان ملتی ها وشرکای آنها در افغانستان

 

 

 


بالا
 
بازگشت