سرورمنگل    

 

به ادامه گذشته 

داستانهاوقصه های تاریخی

 یاد داشتها وبرداشتهای مستند 

  « یادداشت دهم »

 اختلاف،دشمنی ،توطئه  وسازش سرداران کابل وقندهاردردیروز...! حال واحوال سیاست مداران امروز...! 

 درکتاب "پادشاهان متاخر افغانستان  « مرزا یعقوب علی خوافی » "بتکراروبارها درپی هر توطئه ، دشمنی وجنگ آرائی سرداران کابل وقندهار،غرض دعوی برسرتسلط تخت خون آلود کابل یا کرسیهای ولایات  افغانستان ازتوده های مردم علیه همدیگربه انواع ذرایع وتطمیع استفاده برده و آنان را بمیدانهای جنگ دربرابر همدیگر قرارداده اندودرهرجنگی بنام «غیرت » و«ناموس» از کشته ها پشته ها وازخونها جوی خون روان ساخته اند.دولتهای تاج بخش انگلیس وویسرای تحت اداره آن هندوستان بریتانیوی، روسیه تزاری وپادشاهان صفوی وقاجاری ایران وعمال آنها پشت وپناه اکثرسرداران آرزده خاطرکابل وقندهاربوده اند. 

درجنگ قلعۀ « زنه خان» درنزدیکی غزنی که قوای سردارعبدالرحمن خان پسرامیرافضل خان (بعدا امیرافغانستان )، نیروهای مدافعین قلعه رانتوانست درهم شکندوقوایش پس ازکشتاروتلفات زیاد ازحصول قوای امدادی کابل ( امیرشیرعلی خان) مجبوربفرارشد. سردارعبدارحمن خان وکاکایش امیر معزول تخت کابل ، فراری ازراه هزارجات درسرمای زمستان استثنائی به زحمات بسیارخودرا بسرحدات ایران رسانیدوموردتفقد شاه قاجار، ناصرالدین شاه قرارگرفت وپس ازآسایش؛ "چون روزی چند برآسودند، سرکار امیرمحمد اعظم خان برخلاف ارادۀ سردارعالی مقدار، سردار عبدارحمن خان، ارادۀ تهران بخاطر داشت که حضور پادشاه ایران است وایران همه وقت مهمانخانۀ مردم افغانستان وازقدیم تا حال شهزاده گان افغانستان ازدولت ایران سرسبزو مسرورو صاحب دولت شده اند. چنانچه سردارشادوله خان ازدولت ایران صاحب جواهر شدـ که تا حال «سردار جواهری» نام برآورده ـ وسردارسلطان احمد خان ازدولت ایران صاحب سلطنت هرات شدوسالهای سال، درهرات به اختیارخودحکمرانی کردو حکومت نمود.امید است که شهنشاه ایران ناصرالدین شاه  قاجار، باما وشماهم نوازش کندومرحمت نمایدوبه طریق دیگر سرداران رفتار بدارد." نویسنده می افزاید :لیکن رضامندی سردار عبدارحمن خان به جانب ایران نبودومی فرمودند که ؛ "ایران ازخاک افغانستان دوراست ،جایی باشدکه نزدیک به افغانستان باشد. دنیا محل امیدواری دارد . شایدیک وقتی بکاررود ودرافغانستان حادثۀ برپا شودکه موجب امیدواری ما گرددوبه فضل خداوندروانه شویم وانتقام ازدشمن گیریم ."خوافی بدنباله می افزاید: " عاقبت اتفاق به نفاق مبدل شدواتفاق دوری جست. سرکار امیر محمد اعظم خان وپسرش سردار محمدسرورخان، بجانب تهران روانه شدندوسردارعالی تبارعبدارحمن خان سه روز درمشهد توقف کرده ، روز چهارم ازره قهقه ودوشاخ ومروشاه جهان وچهارجوی عازم بخارا گردید."( 1 )

امیراعظم خان به آرزوی رسیدن تهران وجلب حمایت شاه قاجار برای اعاده تخت کابل ازامیرشیرعلی خان درراه تهران وفات یافت.  

 سردارعبدارحمن خان پس ازدوازده سال توقف وانتظارازروسیه، بالاخره همای طالع سعادتش بپرواز آمد ودستان تاج بخش انگلیس وروس تاج امارت کابل رابرسرش گذاشتند.( «کوفمن » نماینده روس و«گریفن » نماینده انگیس بازی برسرقیام استقلال  وآزادی مردم افغانستان را که مردم برای آن خونهای زیادی ریخته بودند درمعامله با سردارعبدالرحمن خان بسودانگلیسهامعامله شدکه به اثراین معامله امارت امیرمستبددرکابل وعدۀ ازولایات افغانستان بهمکاری دولت انگلیس مستقرگشت . داد ازدمارمردم وآزادیخواهان کشید ومبارزان آزادی خواه وضد انگلیس رایکی درپی دیگری ببهانه ها وحیله ها بچنگ آورد وبه  توپ بست یا اعدام کرد یا درزندانهای مخوف با وحشت وتحقیر ومحرومیت تمام با خانواده هایشان نابود ساخت. 

 داستان فرارامیرازحبس پادشاه بخارا(روس )  وجلوس به تخت کابل،بقلم خودش :  

 هنگامیکه  شکست قاطع قشون مهاجم انگلیس دربرابر قیام سراسری مردم افغانستان ازخوست ، خیبر ،گرشک ،قندهار، قلات ، غزنی ، میوندوبخصوص کابل واطراف آن ومردم شمالی ، پغمان ،وردک وهزاره ، لوگرومشرقی درپی جنگهای 19 ماهه محقق شدـ وراه ها ی امداد ،حیله ووعده رشوه وتطمیع سرداران برای حصول نجات برروی اردوی انگلیس درکابل بسته شد.انگلیسها که به بشکست قطعی ونابودی  خود مانند جنگ اول پی بردند ومتقین شدندکه ازطریق قشون وجنگ براین مردم پیروزی دشوار ونا مقدوراست، به دپلوماسی فعال معامله با روس وبا سردارعبدالرحمن خان که به اصطلاح ازحبس دولت روس وبخاراگریخته بود ــ متوصل شدند وقیافت فاتح گرفتند. 

 مرزایعقوب علی خوافی مولف کتاب پادشاهان متاخرافغانستان بترکستان بود می نویسد که :درحالی که لشکر فرنگی درقلعۀ شیرپورببلای جوع گرفتارومحبوس دست غازیان درقید حصاربود. روسها سردارعبدالرحمن خان راازسمرقند به تاشکند با لطف ومهربانی فرستادندواز دوستی دولت روسیه با دولت امیرشیرعلی خان امیرمایوس وعاجزبود. پروردگا عالم که عاجزرا خریداروبه بنده عاجز سردار عالی نظر مرحمت فرمود ووی راازخارستان مذلت به اوج عظمت وسریرسلطنت رساندند.هنگامی که دولت پادشاهی امیرشیرعلی خان تباه شد ـ  روسها به سردارعالی  تفهیم کردند که فوج انگلیس درکابل تباه شده ممکنست افواج جدیدی زمام کابل را بمردی دیگربسپارند که رسیدن روسیه به تخت کابل مشکل خواهد شد. ازانجام جبا خانه  ازتفنگ وکاتوس وغیره واز خزانه عامره وجه نقدهرقدر بکار باشد خفیه بگیریدوزودتر بجانب افغانستان روانه شوید که فرمایش عالی حضرت امپراطوراعظم وخورسندی امنای دولت همین است...."    به ادامه : "باری چون خبرورود شهریاری بکابل رسید وشهرت یافت وگوشزد انگلیس شد، لشکر فرنگی حیات تازه یافت ومحمد سرور خان نام که سابق خدمتگارحضور امیربودوبکابل زندگی میکرد با پیامی  بطرف خان آباد فرستادند وامیر را تاکید بسیاروباعجله بدارالسلطنه کابل کردند، زیراانگلیس درقلعۀ شیرپوربه قید وبست تمام بوده، ازدست غازیان به زحمت بسیاروگرسنگی بی شمارروزرا بشب می رساندند. اینبود که محمد سرورخان بحضور شهریاری رسیده نامه فرنگی را دادند وچگونه ای که زبانی التماس کرده بودندبه عرض شهریاری رسانیدند. بعدازآن به فرخ فالی وفرخنده حالی ازخان آبادحرکت فرما شده، با نصرت ومبارک بادهمراه شدند ." ( 2 )  

 به اضافه،اینهم نقلی بقلم خود امیرازکتاب سفرنامه  خاطرات امیر عبدالرحمن خان : "... نصف شب حاکم سمرقندبا مترجم وسیصدنفرقزاق ودوصد نفرپلیس آمده بنوکرهایم حکم دادندمرا ازحرمسرا بیرون بیآورند... من بیرون آمده حاکم گفت بامن بیآئید، چراکه فرمانفرما حضورشمارا لازم دارد ... بعداز ورود بمنزل ژنرال ایوانف پرسیدم چرا مرا خواسته اید؟ گفت ژنرال کافمان بشما حکم داده است به تاشکند برویدوجهت اینکه چرا شمارا احضار نموده است، خودش بشما خواهدگفت . من ازژنرال ایوانف پرسیدم چه تقصیری کرده بودم دراین نصف شب، سوارهای مسلح مرا آوردند. ژنرال ایوانف ازحاکم مواخذه نمود... فردا یک ساعت به ظهر مانده با یک نفر نائب با کالسکه شمارا به تاشکند می برد .  ... پس از مسافرت دوروز ویک وارد تاشکند شدیم ،بهمان منزلی که سابقا درشهرروسی بمن داده بودند منزلی خوبی بود صدهزارمنات  مخارج آن شده بودفرود آمدیم... سابقا هرزمانی که بتفریح به شهرمی آمدم سالی چهارمرتبه دراینجا منزل میکردم، ولی حالاحالتم غیر ازسابق بودودرحیرت بودم عاقبت کار چه خواهدشد.وقتی نوکر ها وآشپزها برحسب معمول آمدند، مترجم ونایب مرحص شده رفتند.  

  تا دوسه روزازماموران روس خبری نشد، بعداز آن نایب بمنزل من آمده پس ازاحوالپرسی اظهار داشت حاکم میخواهد با شما ملاقات  نماید، بایکدگر بکالسکه نشسته رفتیم .مثل همیشه ازمن پذیرائی گرمی نموده مرا پهلوی خود نشانیده حالات سفرراازمن استفسارکرد،جواب دادم نمی دانم به چه قسم سفرکرده ام ، مشارالیه خندید وگفت اهل سمرقند میگویندشما مشغول به مفسده کردن هستید، گفتم دولت شما مرا به اینکارواداشته است ( اشاره به کاغذیست که با مهر سرداربه یکی ازسرداران بنام امیرشیرعلی توسط پسرکاکایش سرورخان مهرشده بود بدست روسها افتیده یادآور مفسده است .)

 وی معترف است که خودم خواهش ماندن تاشکند را نمودم وبرایم اجازه دادند تا هرمنزلی راکه انتخاب می نمایم برایم آماده سازند . منظورم ازماندن درتاشکند بجهت رفتن به افغانستان درنقطۀ مساعدی حاضرباشم که هروقت موقع برسد به آنطرف روانه شوم ....بجهت سفر افغانستان خیلی مشغول تهیه بودم. بعدازگفتگوی زیادبا ژنرال کافمان، ازدولت روس اجازه تحصیل نمودم که عازم ولایت خود شوم. " امیربا تهیه بیش ازصداسپ وحیوانات بارگیرولوازم طی سه روز درروزچارم روانه سفرشد وی می افزاید درمسافت پس ازیک روز منزل  وپس ازادای نماز صبح که براه تازه روسها می رفتیم آثاری غریبی ازطرف خداوندی مشاهده نمودم صدائی بگوشم می رسد، اسپهای زیادی که تقریبا بیست هزار اسپ محسوس میشد،بطور نرمی بعقب سرم می آید، چون نزدیکتر آمدندصدا بلندتر گردید تا اینکه بمن چنین معلوم شدکه آنهابه همراهان من ملحق شدندوتا پانصد زرع با آنها جلورفتند. ازاین فقره چنین تفال کردم که خداوندراه رابه جهت من صاف نموده است وآخر کامیاب خواهم شد.( 3 ) 

 امیرپس ازتفصیل مشکلات ، توطئه ها وجنگها برسرراهش موفقانه بقندزمی رسند چنین می نویسند:روز بعد وارد قندزشدم، عساکر آنجایکصدویک توپ به جهت ورودمن شلیک نموده ازدیدارمن خیلی مشعف شده دویست نفر صاحب منصبهای راکه دشمن من بودندبحضور آوردندبه این خیال که به جهت خوشنودی من آنهارابه قتل برسانند. من اجازه نداده حکم دادم آنها را رها نمایند.         روزدیگروقتی مشغول دیدن سان توپخانه بودم شخصی نزدیک آمده سلام کردوخودرا برروی پاهای من انداخت، تعجب کردم کیست ؟ اورا بلند کرده ملتفت شدم که مشارالیه محمدسرورخان پسر ناظرحیدر است که در سمرقند ازنزدمن رفته بود...  پس ازاظهار ندامت به اوگفتم ترا بخشیدم.وی گفت که حامل رساله به جهت شما می باشم . من بچادر خود مراجعت نمودم مشارالیه گفت ازطرف سفیرانگلیس به جهت شما کاغذی آورده ام واز کوه هندوکش که درآنجا سردی وبرف زیادبود عبورنموده ام. مراسلۀ مذکوررا گرفته کشودم مضمونش به قرار ذیل  است : 

« دوست محترم ،بعدازتبلیغات رسمیه وآرزومندی مژده سلامتی شما اطلاعا زحمت افزامی شود که دولت انگلیس ازاستماع اینکه شما وارد قته غن شده ایدمشعف هستندوخوشنودخواهندشد بدانندشما ازروسیه به چه قسم  حرکت نموده ایدواراده خیالات شما چیست؟ دوست شما گریف صاحب . چون اول مذاکرات من با دولت انگلیس بودخیال کردم صحیح نیست بدون مشورت باعساکر خودم جواب این مراسله را بدهم واز اشخاص مفسدبیم داشتم که شاید بگوینداسباب چینی دارم که مملکت آنهارا به انگلیس تسلیم نمایم واین فقره باعث تمامی من خواهدبودونیزدانستم موقعی بدست آمده است که بتوانم بفهمم درباب مراوده خارجه ملت من تا چه اندازه اقتداربه من خواهد داد. لهذا مراسله مذکوررا به آوازبلندبه جهت لشکر خودم قرائت نموده گفتم مشعف خواهم شداگرسرکرده هادرنوشتن جواب این مراسله بامن معاونت نمایند، زیرانمی خواهم... ازهمه شما خواهشمندم درنوشتن جواب مراهمراهی نمایند،روز مهلت خواستندروزسوم تقریبا یکصد کاغذنوشته نزدمن آوردندمضمون بعضی ازآن ازاینقرار بود : «این ملت انگلیس باید ازمملکت ما خارج شودیا شما را بیرون خواهیم کردجان خودرا درسراینکار خواهیم گذاشت »دیگری چنین نوشته بود: قبل ازاینکه باشما مشغول مذاکره شویم بایدغرامت خسارت وضررهای که به افغانستان وارده آورده اید بدهید ». دیگری نوشته بود:« بایدصدکرورروپه غرامت خراب کردن توپهاوقلعه جات مارابدهیدوالانخواهیم گذاشت یکنفر انگلیس زنده به پشاور برسد، چنانچه درزمان سابق کردیم .» یکنفر ازسرکرده هانوشته بود: « ای کفارغدارشماهندوستان را به مکروفریب متصرف شده ایدو حالامی خواهید افغانستانرا هم به همین قسم به هندوستان ملحق نمائید. تاوقتی که قوه داشته باشیم دفاع خواهیم کرد،بعد دولت دیگری مثل دولت روس با ما ملحق خواهدشدکه به مخالفت شما جنگ نمائیم .» خلاصه تمام ابن مزخرفات را نزدمن آوردند، همه را به آواز بلندخواندم بعدازآن اظهارداشتم من هم جوابی درحضور شما می نویسم تاشما خیال نکنید قبلاباکسی مشورت کرده امکاغذوقلمی برداشته ازخداوندی که پروردگارمخلوقات است مسئلت نمودم که بمن الهام نمایدجوابی سزاواری بنویسم. پس ازآن درحضورهزارنفرازافاغنه واوزبک بقرارذیل  نوشتم : 

 «اینجانب سردارعبدالرحمن خان به دوست محترم خودگریفین صاحب نمایندۀ دولت بریتانیای عظمی سلام فراوان می رساند ،ازوصول مراسله محبت آمیزشما وازاینکه سالماً واردشده قته غن شده ام اظهار مسرت فرموده بودید مشعف گردیدم . درجواب سوالیکه مرقوم داشته بودید که ازروسیه به چه قسم حرکت نموده ام اظهار میدارم که من با اجازه ژنرال کافمان فرمان فرمای دولت روس ازروسیه حرکت نموده ام واراده من ازاین اقدام فقط اینست که دراین پریشانی واشکالات زیادازملت خودهمراهی نمایم زیادوالسلام .» پس ازخواندن جواب مراسله همه جواب دادند ما تحت فرمان شما هستیم . وسرور خان را بصوب کابل مرخص داشتم . وهم پیغام شفاهی به صاحب منصبان انگلیس مقیم کابل فرستادم به این مضمون که من به چاریکارمی آیم که باشما قراری درکارهابدهم درماه جمادی الاول سال 1297 ه .ق. 

 گریفن صاحب مجدداکاغذی بمن نوشته سعی نموده مرا وادارد بکابل رفته سلطنت افغانستان را بدست بگیرم. درماه جمادی الثانی سال 1297 ه .ق .جواب مراسله اورا بقرار ذیل نوشتم : «دوست عزیز من ازدولت انگلیس امیدزیادداشته ودارم ودوستی شماتصدیق صحت واندازه خیالات مرا می نماید . شما ازعادات اهالی افغانستان بخوبی مطلع می باشیدکه حرف یک شخص تا زمانیکه به او مطمئن نباشدکه بجهت بهبودی آنهامذاکره می نمایدثمری ندارد.مردم می خواهندقبل ازاینکه به من اجازه دهندعازم کابل شوم جواب سوالات ذیل رابدانند و سوالات بقرارذیل است : 

 1 ـــ حدود ممالک من تا کجا خواهدبود. 

 2 ـــ قندهارهم داخل ممالک مذکور خواهدبود .

 3 ـــ آیا یکنفرفرنگی یا انگلیسی بدرافغانستان خواهدماند .

 4 ـــ دولت انگلیس توقع دارند کدام دشمن ایشان را دفع نمایم .

 5 ــــ دولت انگلیس چگونه منافعی را وعده میدهد که بمن واهالی مملکت من عاید دارد .

 6 ـــ درعوض چگونه خدماتی توقع دارند؟ 

 تاجواب این سوالات رابه ملت خود بدهم وقبلاخود معلوم نمایم که تا چه اندازه می توانم دراین کاراقدام آن،وقت ، شرایط عهدنامه راکه پذیرفتن واجرای آن ممکن باشدبه صوابدیدآنها قبول خواهم کردوازخداوندامیدوارم که این ملت ومن روزی متفق شده به شماخدمت نماییم، اگرچه دولت انگلیس محتاج خدمات نیست ولی بازهم احتمال داردمواقع لازمه فراهم آید .»  

 هم چنان درپی این نامه ها وجوابها امیر ازقبل آماده تسلیم به اردوی شکست خورده در حال انهدام بود ومکرردرنامه هایش به لک بخشی وتاج بخشی انگلیس دل خوشترمیداشت .

 هنوز سرداردرقندزبود باب مذاکره را باوی بازکردند . با حضور سرداردرپروان  ودرطول راه  نماینده روس وانگلیس برای تصرف کابل داخل تماس بود وبجمع آوری سپاه وپول ، محکومیت وبرفریب مردم افغانستان کمربسته بود. انگلیسها مصرانه درمقام فاتح  بسردارتخت کابل را وعده دادند، اما درحقیقت برگشت مصئون قشون شکست خورده انگلیس درمقام فاتح  جنگ دوم افغا ن وانگلیس را اعاده کردند ودرنتیجه به اثر توافق دودولت استعماری عظیم انگلیس وروس ، سلطنت امیرمستبد با محکومیت تاریخی ابقا شدوتمامیت ارضی واستقلال افغانستان پایمال شد. 

 پایان یادداشت دهم                                                                                

 سرورمنگل   

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ) ـــ پادشاهان متاخر افغانستان .مرزا یعقوب علی خوافی . ص.399.                                            

  2 )  ـــ خوافی . پادشاهان متاخر افغانستان .ص.510 ، 511 و512 ) .                                                                                 

 3 ) ـــ (ص. 185 ، 186 ـــ 191 ) سفرنامه وخاطرات امیرعبدالرحمن خان.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   

 

                                                                            

 


بالا
 
بازگشت