من به پای خود ميروم آنهم ثابت قدم
زبیر شیرزاد
در بیشه گمان مبر که خالیست شاید که پلنگِ خفته باشد
یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر بدستی ملخک
دموکراسی اصل شایسته در جوامع بشری و احزاب سیاسیست. احزاب و جوامع بشری که اصل دموکراسی را بپذیرند هرگز به عقب بر نمیگردند. انسان که زادۀ جامعۀ خود میباشد بهتر است سعی نماید تا اصل دموکراسی را بپذیرد و دیگران را نیز متقاعد به پذیرش اصل دموکراسی نماید. در اینصورت از بیماری روانی، که یک مرض مدهش است، نجات میابد. با تأسف، بودند و هستنند عده ای که نی حافظه دارند و نی هم حیا با بسیار پُررویی علیه بهترین فرزندان وطن عزیزما، که همیشه به خاطر وحدت حزب، آرمانهای زحمتکشان، سعادت مردم و شگوفائی وطن عزیز خود می اندیشند، قرار میگیرند، که یکی از آن جمله هدایت حبیب میباشد که تا سطح کوچه و بازار سقوط نموده و بی موجب آن چیزیکه در شان فرزندان صدیق وطن نمیباشد به آنها نسبت داده، آنهم دور از انصاف و عدالت، که این شیوه نی اصل حزبیت است و نی هم اصل افغانیت و نی هم رسم عیاران. یقیناً چنین اشخاص را میتوان اشخاص مبتلا به تکالیف روحی و روانی و سادیزم به حساب آورد.
هدایت حبیب نی تنها اصل دموکراسی را زیر پا نموده، بلکه آنرا قمار زده و از مردانگی، که خصلت ذاتی افغانهاست، خودرا بیخبر می داند. هدایت حبیب در دیار غربت و مهاجرت و دوری از وطن و فشارهای ناشی از آن بالای جسم و مغز آن به بیماری مدهش و اعلاج ناپذیر روانی مبتلا شده که باید با گوش های باز بشنود و با هر هدفِ شومی غوغایی را که بر پا کرده به هیچ وجه مانع سفر کاروان بزرگ رهروان ترقی و تعالی کشور شده نمیتواند. که این خواب است و محال است و جنون. ما به پیش میرویم.
هدایت حبیب فراموش کرده است، روزی که با رفقا محراب الدین هادی، محمد نسیم سحر، داود رزمیار، محمد سلیم سلیم، محمد حسن رشاد، محمد حنیف ضرابی و شخص خودِ شان (هدایت حبیب) یکجا بودیم در فردای آن روز در شورای اروپایی نهضت فراگیر وقت، هیئت اجرائیه، هیئت رئیسه و رئیس آن در یک جلسه ای باز متکی بر اصول دموکراتیک، که همان آراء اعضای جلسه میباشد، تعیین میشد، وی شاهدِ تیلیفونهای متعددی بود که عده ی از رفقا به خاطر اندیشیدن مستقل انسانی و هویت چپ حزبی ام از من تقاضا نمودند تا خودرا آزمایش نمایم تا اگر بتوانم سر و صدای عده ای از رفقا را قبل از توظیف رزمیار خاموش سازم. ازینکه خود شما هدایت حبیب شاهد هستید و شما نیز از من خواهش نمودید ولی ازینکه جناب رزمیار خودرا به این سمت کاندید نموده بود و احترامی که اینجانب به هریک شما و بزرگان دارم شخصاً از کاندید نمودن خودم صرف نظر کردم زیرا رزمیار از لحاظ سن و سال چند دست لباس را بیشتر از من در این راه کهنه نموده، در حالیکه در دانش، تقوی، متانت و ایمانداری استقلالیت و پابندی ام به حزب مردم وطن و رهبر عزیزم از کسی خودرا هرگز کمتر حساب نمیکنم، تحتِ یک بهانه از رفتنم به نشست و جلسۀ هالند معذرت خواستم. در مقابل، آن روز شما هدایت حبیب به مثابۀ "خادم" و "پیاله بردارِ" همین رزمیار فعالیت میکردید و علت آن این بود اگر شود که بعد از تعیین وی به شما نیز مقامی برسد.
هدایت حبیب! هرکس میداند و شما هم که من همیشه چپ می اندیشم و اندیشیدن چپم دیروز در "نهضت فراگیر . . ." و امروز در "حزب واحد" چون آفتاب روشن است. آرمان ما-آرمان زحمتکشان است. من کارمل عزیز را رهبر خود و حزب شهیدان و زحمتکشان افغانستان، شهید نورمحمد تره کی را یکی از اساسگذاران و موسپیدان ح.د.خ.ا.، شهیدِ حزبِ ما- میر اکبر خیبر را شخصیتِ پاکیزه، برازنده استاد و محبوب همه، شهید دکتور نجیب الله را رئیس "حزب وطن" و شهیدِ حزب ما و زنده یاد بریالی را رفیقی که مارا در شرایط نهایت دشوار بعد از سقوطِ حاکمیتِ مردمی سازماندهی کرد و بالاخره به مثابۀ بنیان گذار و موسس "نهضت فراگیر . . ." وقت می شناسم. دساتیر آنها را به مثابۀ یک حزبی بدون تاخیر اجرا نموده ام.
هدایت! به خاطر داشته باشید، ازینکه چند صباحی عضو "نهضت فراگیر . . ." و امروز عضو پرافتخار "حزب واحد" میباشم لحظه یی هم آرمانهای حزب شهیدان و قهرمانان خودرا فراموش نکرده ام. اجرای دساتیر حزبی ام فقط معیار حزبیتم است نی شخصی و نی فرمایشی!
من غلام نیستم، زیرا غلام زاده نیستم. به یاد داشسته باشید، من فقط حزب و اصول را می شناسم. من سخنگوی خود هستم و به پای خود میروم. دیکته از سوی دیگران را نی تنها به خودم، بلکه به شما هم لکۀ بی ننگی میدانم و آنرا خیانت آشکار و یک عمل فرکسیونی بر ضد آرمانهای شریفانه می شمارم. ولی شما هدایت حبیب با چه بی حیایی با یک عمل مزدورانه و نوکر صفتانه خویش من را سخنگوی دیگران معرفی نموده اید، که نی در شان من است و نی در شان اجداد من و نی هم مانند شما سخنگوی کدام کَودَن و پیاله بردارِ کسی. لازم است تکراراً یادآور شوم، من با پای خود میروم آنهم ثابت قدم. مطمئن هستم که متوجه شده باشید.
هدایت حبیب! میدانید، سریال بیهوده و بی معنی تان شمارا بالاخره چنان دیوانه ساخته هر چه خواستید نوشتید، ولی ندانستید که علیه کی نوشتید و به شخصی که همیشه با حزب بوده و به هیچ انحراف دیروز و امروز تن نداده و همیشه پابند اصول است حمله ور شده اید. این ادعای شما را در چند سطر نی تنها رد میکنم، بلکه این عملت را ناجوانمردانه و کودکانه به حساب می آورم.
هدایت، فراموش کرده اید، روزی که پلینوم 18 دایر شد به شرفِ شما سوگند، اگر دارید، این شما بودید و یا آقا محمد خان و من یکجا با وحید جان صادقی، اکنون در جرمنی، و حسین جان نیکجو، اکنون در کابل، رفقا را به مبارزۀ مشترک درونی دعوت نمودیم، بسیج شدیم و مبارزۀ دشوار آغاز گردید. و شما هدایت در آن روزها به مثابۀ "پیشخدمت" رفقای محترم یارمحمد و عبدالمقیم پیکار ظاهر میشدید، ادعای من و شمارا مطمئنم نی تنها همرزمان ما آقا محمد، وحید صادقی و حسین نیکجو از یکسو و از سوی دیگر مطمئن باشید محترمین یارمحد و عبدالمقیم پیکار شهادت خواهند داد که شما یک پیاله بردار بودید، در حالیکه از سبکدوشی تان زیاد ناله داشتید، و همه میدانند که سبکدوشی شما نی به مثابه مخالف با پلینوم 18، بلکه مسئلۀ آن بر میگردد به عمل ناشایست شما که قبل از انقلاب ثور انجام داده بودید و تا شهر جلا آباد ادامه یافت و من به جزئیات آن داخل نمیشوم.
دوی دیگر، هدایت حبیب! همانگونه که سریال "گل ببوی" شما بیهوده آغاز گردید آنرا مغرضانه خواستید تا دور از انصاف و عدالت با بهترین ها ختم نمایید. همه رفقا و من میدانیم که دلیل غوغای شما عدم آرای رفقا به ادامۀ مسوولیت حزبی تان در سویدن و انتخاب رفیق رحمت به مثابۀ مسوول سویدن، که در یک جلسۀ باز باز هم متکی به اصل دموکراتیک و فضای اعتماد بوده، میباشد، و نیز چرا رزمیار شما را بدون درنظرداشت آرای رفقا با یک مصلحت تعیین نکرد.
هدایت حبیب! لحظه یی هم فکر کرده اید که مدیریت شما با مدیریت رفیق رحمت در سازمان سویدن زمین تا آسمان تفاوت دارد. شما به جز از شکاکی و جدایی کاری دیگری نداشتید. وی یکجا با رفقا سعی و تلاش نمود تا کار مشترک را با رفیق با احساس و گران ارج رفیق فیاض عزیز انجام دهند، دو سازمان را، که از بی عدالتی خودت با هم خیلی فاصله داشت، یکجا ساخت. مطمئنم غوغایی بیهودۀ تان را که بر پا کرده اید عامل سریال شما گردیده. و احیاناً اگر علاقۀ مجدد فعالیت سازمانی را دارید سویدن سازمان دارد ضرورت به غوغا و تهمت به دیگران چرا؟ به سازمان مراجعه کنید آغوش رفقا و دربِ سازمان به رویت باز است نی اینکه علیه بهترین ها تهمت نمایید. ببینید هدایت، سه سال است که "سریال" شما ادامه دارد، ولی هیچ کس و هیچ رفیقی حرفی علیه شما ننوشت، در حالیکه باید مینوشت. هریک ما آرزویی داشتیم تا روزی متوجه به حال تان و به سریال تان خاتمه دهید که چنین نشد. در مقابل، پای شما از لحاف تان بیشتر دراز شده است. خبر ندارید که در سویدن مؤسم سرما شروع شده.
دشمنان حزب و حاکمیت دیروز ما، به شمول رئیس جمهور حامد کرزی، شرافتمندانه اعتراف میکنند که از زمامداران و رؤسای جمهوری دولت دیروز گرفته تا یک سرباز با دستان پاک رزمیدند و از وطن خود دفاع نمودند نی بلند منزلی دارند و نی ثروت در بانک های خارجی اندوخته اند. عوض دشمنان شما شخصیتی را که به اندازۀ عمر تان در روشنائی اذهان روشنفکران رزمید نی تنها تخریب، بلکه شریک شیرخان معرفی نموده اید. مردم بالای شما چه قضاوت خواهند کرد؟ به جز اینکه لعنت به دروغگو گویند. میدانید، شیرخان نی در حاکمیتِ مردمی ما سرمایه یی داشت نی هم بنگله یی در دوبی و نی کابل بانک در افغانستان. او فقط یک محصل بود آنهم در شوروی وقت و رفیق پیکارگر از شرف و عزت مردم خود در برابر توطئه های یاغی ها و باغی ها دفاع مینمود و میرزمید.
هدایت! اگر در سیاست اصول را یاد نگرفتید و یا اصول را زیر پا کردید حد اقل معیار افغانیت و انسانیت را مراعت می کردید. میدانید، قبل ازینکه ملا صاحب در گوشم الله اکبر بگوید، مادرم ترانه وطندوستی برایم زمزمه کرد، قبل ازینکه از شیرش سیراب شوم از احترام به نمک دیگران را یادم داد، پدرم قبل ازینکه در اغوشم گیرد از غیرت افغانی صداقت و ایمانداری برایم حکایت کرد پدرم قبل ازینکه به شانه های خود من را بشاند رویم را به طرف سپین غر نمود و از کوه های سر به فلک کشیدۀ وطنم، که همان نماد همت و غیرت مردم غیورش است، یکایک برایم قصه کرد. میدانید والدینم قبل از لقمه نانی که صرف نماییم چه انسانی میگفتند: روزی که به کسی لقمه ی نان دادید به رُخش نکشید و برای وی یاد نکنید زیرا در فرهنگ و کلتور افغانی به معنی "نوشیدن جام زهر" است. ولی دیده میشود که متأسفانه شما درس های را که والدین محترم تان به یقین که برای شما نیز آموختانده اند به باد فراموشی سپرده اید!!!
روزی یک لقمه نان را به رزمیار داده اید و شاید چند گیلاس آب را هم یکجا با وی نوشیده اید از او پیراهن حضرت عثمان ساخته اید که این خصلت یک افغان نیست. در زادگاه من رسم است که دشمن را در حجره و قریه خود هم نان میدهند و هم آب و بهتر از آن تفنگ را هم زیر بالشت در اختیارش قرار میدهند تا بدون تشویش آرام بخوابد و هرگز نی آن لقمه نان و نی آن تفنگ را به رخش می کشند. ادعای بی مورد تان را که بالای من نموده اید کاملا دروغ محض است صحبت من را یکبار بشنوید امیدوار هستم که وجدان خفته تان را بیدار سازد زیرا این من بودم که به محترم علومی عزیز در حضور ایشان گفتم که بنا بر دوستی طولانیی که با وی دارم در حالیکه خیلی حرف های دربارۀ شان دارم نخواستم که در سایت ها می نوشتم، ننوشتم و این همان احترام به دوستی با ایشان است ولی امروز که در نشست حضور دارد حرف هایم را بشنود. ای کاش سرنوشت، سرنوشت این دو سازمان همسو و برادر میبود چون سرنوشت سرنوشت وطن منست. رفیق علومی را مخاطب قرار داده گفتم: رفیق علومی، من باید بدانم که درینجا آیا شما به حیث رییس نوبتی "حزب واحد" و یا "حزب متحد ملی" تشریف دارید، در حالیکه در دست های خود دو نوشته را که به دو زبان نوشته ام می خواهم قرائت نمایم.
هدایت! من بی وقار نیستم، احترام به رفقا فرض و تربیۀ فامیلی من است. من بی وقار نیستم، وقار هر شخص وقار منست و علومی دوست سالهای طولانی منست. این ویدیو کلیپ را تماشا کنید و از سوی دیگر آن جلسه را در هژده سال مهاجرتم اولین جلسه در فضای اعتماد و رفیقانه، که یک جلسه باز برای گفتمان بود، میشمارم زیرا در آن جلسه دوستان و رفقای خودرا که مدتی از هم دور بودیم در آغوش کشیدیم و از صحبت هریک لذت بردم و فعالیت مجدد ما دلالت بر این میکند که در آن جلسه همه چیز بود اولتر از همه فضای اعتماد رفیقانه. اگر شما جلسۀ مورخ 10-9-2011 را یک جلسه ای که در آن فضای اعتماد نبوده بدانید اطلاع دهنده ات مغرض میباشد. لازم دانم تا از محترم لایق صاحب عزیز گله نمایم که چرا نی در شب و نی در روز اصول حزبی را برای تان یاد نداده است.
http://www.youtube.com/watch?v=Px-9RJO_zuA
بهتر است یکبار به کابل بروید چند روز و شب را در آنجا با آن محترم سپری نموده شاید در عمر آخرت فضای رفیقانه صداقت مردانگی از آن محترم فرا گیرید.
ببینید هدایت حبیب، در این اواخر حرمت رفقا را زیر پا ساختید و حتی از اروپا فراتر غوغا نموده اید و علیه یک افسر شجاع، ادیب و نویسندۀ توانا، همرزم بهترین روزها را هم بدون نیش باقی نه گذاشته اید. در حالیکه عظیمی عزیز به مثابۀ یک رفیق شمارا به خاموشی دعوت نموده است حتی به شما "رفیق گران ارج" خطاب نموده است. در مقابل، نی تنها آن رفیق محترم را، بلکه بالای مردم شریف کمری نیز تاخت و تاز نموده اید، ولی فراموش کرده اید، ای کاش به گفتۀ رفیق عظیمی گرامی تنها او از کمری میبود، در آنجا شخصیت های نهایت محترم بزرگ و شریف زنده گی میکنند. هدایت، نبشتهء شما از بد بدتر است چون نبشتۀ یک فتنه باز، شیاد و جاسوس آخوند هارا، که او هرگز همتی ندارد از نام خود بنویسد، آنرا از نام خود نشر کرده اید که این در ادبیات به معنی ضعف شخصیت ادبی هردوی شما میباشد. از سوی دیگر، ای کاش پابند به "اصول" و "دموکراسی" میبودید و در جلسات حضور می داشتید. میدانید که دو سازمان در اروپا و افغانستان با هم تعهد نموده که دیگر یک سازمان واحد میباشیم. نام "متحد ملی" و "نهضت فراگیر . . ." به تاریخ سپرده شده است و نام حزب ما "حزب واحد" است. آیا اعلامیۀ هیئت اجرائیه از نام "متحد ملی" به هر شکل و اشکالی که بوده، خلاف تعهدات بوده و آنرا شدیداً محکوم مینمایم (من در همان جلسه نیز محکوم نموده ام و حالا نیز پابند به حرف خود هستم)، در حالیکه رفیق علومی آنرا (اعلامیۀ هیئت اجرائیه از نام "متحد ملی") "وسیلۀ فشار" معرفی نمود، که او هرگز وسیلۀ فشار نخواهد بود. ای کاش رفیق علومی آنرا از نام "حزب واحد" می نوشت که ننوشت تا آنرا نی تنها وسیلۀ فشار، بلکه به مثابۀ سند انطباق وحدت میشمردم. با تأسف گاه گاهی بزرگان نیز کارهای مفیدِ خودرا با دستان پاک خود نامفید میسازند.
هدایت، میدانید، ما واحد هستیم بگذارید که اگر کنگره دایر میشود یا نمیشود این مشکل ماست به شما هیچ ارتباط ندارد اعضای آن دو سازمان پهلو در پهلو بخاطر رهائی زحمتکشان میرزمند ولی این شما هستید که به دستان خود خودرا بیچاره و تنها ساختید. به شما پیشنهاد میکنم بروید به سازمان حزبی سویدن مراجعه کنید تا از تکلیف روانی نجات یابید. از سوی دیگر، باید بدانید که ما حزبی ها حزبی را میخواهیم که در آن استراتیژی آن مشخص باشد. ما حزبی را میخواهیم که چپ دموکرات و ملی بیاندیشد. ما حزبی ها حزبی را میخواهیم که به خاطر رهائی زحمتکشان برزمد. در فرجام مطمئن باشید ما حزبِ را نمیخواهیم و به هیچ کس اجازه نخواهیم داد که راهش از زحمتکشان جدا باشد اگر شما در جستجوی کدام حزب راست گرا هستید احزاب راستگرا در کشور فراون است هرچه عاجلتر عجله کنید و چوکی مطابق میل تانرا اشغال نمایید. به امید اینکه منبعد خردمندانه بیاندیشید باعث ضیاع وقت دیگران نشوید.
زبیر شیرزاد