ا-پولاد
۲۰۱۱/۱۰/۱۸سه شنبه شهر زووله
ا.پولاد
وابستگیها نمی تواند
استقلال واقعی را تضمین کند
استقلال کلمه عربیست ومرادف کلمه آزادی درزبان پارسی دری میباشد. ما درین جا کلمه استقلال را به سببی مورد استفاده قرار میدهیم که این کلمه نسبت به آزادی تعریف جامعتر و کاملتری را احتوا میکند.
اســـــتقلال : عبارت است ازمجموع توان یک یا گروهی از زنده جانها که بتوانند تفکر، تعقل، دانش، بینش، توانائی، اراده وخویشتن داری خود را خود بکاربرده و تمثیل نمایند.
این تعریف مختصر کلمه استقلال است. حال همین تعریف ساده را مورد بررسی قرارمیدهیم
هرزنده جانیکه تفکرندارد نمیتواند به آزادی باندیشد. بنا بران آزادی را حس میکند اما نــه میداند. زیرا تفکربا عقل میتواند کارا شود. بنا بران ملتی که تفکرو تعقل را با خود نداشته باشد ازمفهوم آزادی یا استقلال چیزی بجزهرج ومرج نمیتواند درک کند.
دانش و بینش خاصه ومکمل آزادی است. اگرتفکرو تعقل شناختی برای آزادی میدهد دانش و بینش آنراحفظ میکند. ملتی که بینش ندارد دورنزدیک واطراف خود را مانند کوری دیده و حساب کرده نمیتواند. کورروشن ضمیرهزاران مرتبه بهتراست ازجوربی بینش. با تفکر، تعقل ودانش است که کورنیزبینش ضمیر می یابد وهمه زندگی واطراف خود راحساب کرده وآگاهانه عمل میکند. ملتی که دانش ندارد ازادیش همیشه دست خوش حوادث درونی و بیر ونی است. هشتصد سال قبل مردخرد مند و با تجربه سرزمین پارسی چه خوب این حقیقت را درک کرد درحالیکه ما امروز به فرسخها ازان دوریم و تلاش داریم دورتر شویم.
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود.
گیرم همه را باهم کنیم اما پشت کار نداشته باشیم. درین صورت همیشه در عقب دیگران و به فرمان دیگران باید گوش دهیم، مگر ملت ما درطول حد اقل سه صد سال به همین منوال نگذشتانده است. همیشه درآخرترین صف تمدن خزیده ایم. پشت کار مجموع اراده وتوانائی فرد یا ملت است بدون این صفت بسیار اعلی همیشه فرد یا ملت دنباله رو بوده وهما نطور آزادی یا استقلالش مورد دسبرد دیگران خواهد بود. مگرحقیقت زندگی ما غیراز این است؟
بافکری، با دانشی، باخبری، خودکفائی، خود ارادیت، تلاش وپشت کارضرورت های آزادی یا استقلال است. که ما باید درهر اقدام سیاسی خویش آنرا در نظر داشته باشیم.
ممکن است ما ادعای وطن پرستی کنیم اما وطن پرستی و انسان دوستی را محک عمل و حرکت آگاهانه است. اگر اشتباه را مستثنی قرار دهیم هر حرکت ما نماینده دوستی ودشمنی ما با مردم ما، سرزمین ما و بالاخره انسانیت و وجدان ماست. شاید ازین تحلیل همه جانبه از کلمه استقلال سوالی درذهن شما ایجاد شود که هیچ کشوری تا حال درجهان آزاد نیست، آری چنین است. وقتی انسان همه اساسات استقلال یا آزادی را کسب کند و خویشتن دارنه باشد به هما ن صیحتی مانند باشد که دهقانی به سکندرمقدونی به قول شاعری گفت:
دوبرده من که حرص و آزند بر تو همه عمر سرفرازاند
جهانی که حرص انرژی، جهانکشائی، تعرض وانسان آزاری را سبب سرفرازی وبرآورده شدن امیال شخصی اش درذهن میپروراند. آزاد نیست. آنها همان برده های حرص وآزند. معنی حرص(شّر) است. چه خوب است این شّر را در نهاد خود بکوبیم تا دیگران را مرکز شرارت بدانیم. کمک به آزادی واستقلال فرد یا گروهی یا ملتی کار ابرمردان وابر اندیشان است، بشرط آنکه با ریا و سالوس عجین نباشد.
آزادی یا استقلال آن نیست که همه مااحتیاج خود را در مغاره ای جمع کنیم و درهمانجا با همان داشته خود بخوریم، بخسپیم، ببینسم و بمیریم. انسان موجود اجتماعی است. اجتماع یعنی برادری، همرنگی، برای همدیگررسیدن با همدیگر بودن با همدیگر محبت کردن. اگر جمعیتی گندم میکارد و ازان خودش حاصل گرفته بقیه را برای دیگران دربدل ما احتیاج دیگر خود تبادله میکند یا میبخشد و خود هم با این تبادله خود کفا میشود به معنی سهمی است که او برای آزادی انسان آنرا ادا کرده است. اما اگر آنرا میدزدد به معنی آنست که او حقوق انسانی را پامال وروی آزادیها گند زده است. اما افسوس که امروز همان گند زننده ها مدعی انسان وانسانیت و آزادی اند. این یک بحث فلسفی درمعنی آزادی و انسانیت است حال بر میگردیم به ضرورتهای آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن مردم خود ما.
بستن پیمانهای استراتیژیک به شکل موجود آن با اینکه با ریا وسالوس عجین است اما برای کشور و مردم ما در شرایط فعلی به همان حکم شرعی اسلامی میماند که درحالت مخمصه خوردن گوشت خنزیر نیز حلال است. این حلال نباید تکرار شود. باید خود خود را به آبادیی برسانیم که ضرورت به خوردن گوشت خنزیر پیدا نکنیم. این آبادی کدام است و چه طور میتواند بدست آید؟
ضرورت ما تنها دفاع نظامی از مردم ما نیست و یک دفاع نظامی نمیتواند آزادی حقیقی ما را تضمین کند. انسان سر زمین ما مثل دیگر مردم دارای تفکر و بینش اند اما نتوانسته اند به دیگر ضروریات استقلال که آنرا حفظ و به اکمال برساند راه باز کنند. برماست تا این درها را با روشهای سیاسی و حرکات عالمانه مردان با تدبیر کشور خود هم آهنگ ساخته و زمینه جهش عامه مردم خودرا در راه آزادی و خود ارادیت باز کنیم. اقتصاد این راه و گذرگاه عبور ازان را درزمان کنونی باید ارزیابی و بکار بست. اینست وطن دوستی شرایط فعلی هر هموطن ما. اقتصاد را باید معنی کرد. اقتصاد به معنی میانه روی وبه معنی علمی در علم اقتصاد یا اکونومی کوتا ترین طریقه رسیدن به هدف با کمترین وقت، مصرف و امکانات دست داشته.
حال وطن از ما میخواهد تا اولادش را به زود ترین فرصت ممکنه به زیور تفکر، تعقل، دانش، بینش، توانائی و اراده برسانیم. سیاست وسیله ای است که ما درین راه بکار می بریم. نباید این وسیله بیجا به مصرف برسد. باید آنرا دقیق، کارا و به وقت بکارببندیم تا در کمترین وقت ممکنه حاصل مطلوبی را برای هموار کردن راه استقلال بسوی کاروان تمدن با همرهان هم صف سازیم. تا ممکن است روحیه تعرض و حرص و آز را از دماع اولاد وطن بزدائید تا به آزادی واقعی برسیم.
بد نیست در اخیر این نوشته یک مثال هم برای هموطنان عرضه کنم. همه ما وشما میدانیم بودند کشور هائیکه با تعرض به کشور و ملت های دیگر رنجهای بیشماری را جهت بدست آوردن منفعت خود تحمیل کنند که بد بختانه کشورها را بخاک و خون کشیدند و سالهااز راه و کاروان تمدن آنها راباز داشته وحتی نسل اندر نسل شانرا به بردگی، آوارگی، فلاکت، بی خانمانی وازهمه بد تر به گرسنگی وفقر کشاندند. درحالیکه امکان آنرا داشتند تا این کشور ها را کمک نموده بیدار سازند و از بیداری شان هم خود وهم خود آنها را زندگی انسانی می بخشیدند. تنها چیزیکه از دست میدادند این همه عیاشی های بی سروپا و مسابقات تسلیحاتی و دیگر کارهای غیر انسانی جوامع متمدن امروزی بود وبس. خوب دقت کنید کشورهای سویدن و ناروی بخصوص سوید زیرا ناروی تا زمانی سرزمین سکاتلند را بشکل مستعمره به اختیار داشته اما سویدن هرگز چنین خطائی را در تاریخ نکرده است. با همان آزادگی دربین کشور های دیگر متمدن دنیا سربلند تر، آرامتر، با تدبیرتر، با همت ترو با وجدان تر زندگی میکند.