محمدعوض نبی زاده

 

هلوکاست مردم هزاره پایان نیافت

 

افغانستان کشوریست که همواره قدرت میان دوخاندان قبیله ی حاکم درسه سده ی اخیر دست بدست گردیده که پس ازانتقال پایتخت از قندهاربه کابل این سرزمین دشتخوش جنگهای خونین میان فرزندان احمد شاه درانی ازخاندان سدوزائی برای تصاحب قدرت ادامه داشت که درجریان این کشمکشهای خونین تلفات وضایعات فراوان انسانی واقتصادی رامردم محروم افغانستان متحمل شدند وبزرگترین قربانی اصلی دراین جنگها اقوام محروم وبخصوص جامعه ی سرکوب شده هزاره بوده است ودرهریک ازین رخدادهای خونبار,نسل کشی و تصفیه ی قومی,  زمین سوخته وکوچهای اجباری رامردم هزاره تجربه نمودگرچه درزمان احمد شاه درانی وفرزندان او برخی ازنمایندگان مردم هزاره مانند درویش علیخان هزاره نایب الحکومه هرات و بنیاد خان هزاره قوماندان سرحدات غربی کشوروکرنیل شیرمحمد خان هزاره فاتح حقیقی جنگ میوند درحکومتها ی وقت نقش و مقام داشتند. بعد از انتقال قدرت ازخاندان سدوزائی به برادران وزیرفتح محمد خان از قبیله ی محمد زائی برهبری امیر دوست محمد خان میان برادران وی نیزبرای گرفتن قدرت جنگهای شدید وخونباری درگرفت وامیردوست محمد خان موسیس حکومت خاندان محمد زائیها درجریان زمامداریش تلاش بخرچ دادتایک حکومت سراسری رادرکشورایجاد نمایداما کدام موفقیتی درین امربدست نیاورد.درزمان حکومت امیر دوست محمد و برادران او مناطق هزاره نشین کشورتوسط میران محلی برهبری میر یزدان بخش بهسودی اداره میشد ومردم هزاره بیش ازدو قرن حکومتهای مستقل خودها را جدا از اداره ی کابل داشتند وساختار تشکیلاتی هزارستان ازگذشته های دوربرپنج دای و بخشهای جداگانه زیر تقسیم گردیده بود که تشکیلات اداری دایزنگی شامل قسمتی ازهزارستان مرکزی وصفحات  شمال  و دای میر داد شامل مناطق  وردک , میدان ,لوگر , پروان وقسمتی ازغزنی  و دای کندی شامل قسمتی ازهزارستان مرکزی , هلمند ,غور, بادغیس و قسمتی ازقندهارو دای چوپان شامل ارزگان,قسمتی از غزنی  وزابل و قسمتی ازقندهار و دای فولاد شامل شهرستان سه پای,مالستان,  اجرستان,جاغوری, میشدند.مردم هزاره ازسکنان اصلی وبومی مناطق متذکره ی  پنج دای بالا میباشند که دراثرظلم وستم امیرعبدالرحمن واداربه کوچ اجباری از زادگاه های پدری شان گردیدند که درآن ایام تعداد نفوس هزاره ها در مناطق پنج دای به میلیونها نفرمیرسیدند.مردم هزاره ی صفحات شمال نیزازگذشته های دورباشندگان اصلی ولایات بلخ , قندوز,سرپل ,سمنگان , تخار ,بغلان و بدخشان , بودند وبیشترین تعدادنفوس مردم هزاره درین ولایات سکونت داشتند امادراثرظلم وستم عبدالرحمن و دیگر حکام مستبد تعداد کثیری این مردم به کشورهای اسیای مرکزی مجبوربه مهاجرت گردیده و یکتعداداز آنان براساس فشار حاکمان  وقت وادار به تغیرهویت قومی و مذهبی خود ها ساخته شدند.

امیر دوست محمدخان چندین بارکوششهای ناکام را از طریق تشدید اختلاف میان ,میران , خوانین  و دیگر رهبران هزاره انجام داد تاحکومت مستقل هزارستان تحت رهبری میریزدان بخش بهسودی رانابود و درهم بکشند ولی درین امر موفق نگردید و باالاخره با تزویر و فریب و توطیه ی عهد شکنانه امیردوست محمد خان توسط  یکی ازعمالش  بنام خان قوم کروخیل میر یزدان بخش بهسودی را دستگیر وبشکل بیرحمانه ی او را در برابر تندیسهای بودای بامیان بدارآویخت. بعد از شهادت میر یزدان بخش بهسودی میران ,خوانین وسایر رهبران  هزاره دچار اختلافات داخلی شده  و به وعده های میان تهی امیر کابل دل خوش نمودندومناطق هزارنشین کشور مصروف جنگهای داخلی میان میران و رهبران مناطق مختلف هزارستان گردید. طوریکه  برخی ازمیرها و خوانین هزاره  در سازش با امیر دوست محمد و برخی دیگر درمخالفت با امیرکابل قرارگرفته بودند.این وضعیت نا به سامان در هزارستان  الی زمامداری امیر عبدالرحمن ادامه داشت. امیرعبدالرحمن برای اشغال سرزمینی , سرکوب و قتل عام مردم هزاره با استفاده از زور, زرو تزویربخاطردامن زدن به اختلافات داخلی میان میران ,خوانین و سایر رهبران هزاره وبا بهره برداری منفی ازدین بحیث ابزار سیاسی علیه مردم درد مند هزاره جنگ نابرابری را برضد این مردم آغاز وهمزمان پلان لشکر کشی به هزارستان را رویدست گرفت واوبرای تنظیم وآماده سازی لشکرشخصا به مزار شریف رفته ودرقلعه ی جنگی دهدادی برای شش ماه قرارگاه گرفت و جریان جنگ به هزارستان را شخصا اداره ورهبری میکرد ولشکرعظیمی را ازجبهه شمال بسمت هزارستان گسیل وعساکر اضافی دیگری را نیزازسمت ولایتهای هرات , قندهار,غزنی و پروان جهت اشغال و سرکوب مردم هزاره سوق داد که درمجموع به تعدا د یکصدوبیست هزارنفرسربازحکومتی وبه تعداد بیش ازچهل هزارکوچیهای مسلح پشتون تباررا ازمیان قبایل سرحدی نیم قاره هند وقت بسیج وتحت نام جهاد برضد مردم هزاره اشتراک داده بودند وفتوای کفریت وارتداد مردم هزاره را بوسیله ملایان درباری صادروجهاد تمام عیاررا علیه مردم هزارستان اعلام کرد .

همزمان با آن میران , خوانین ودیگررهبران دلسوز و مردمی هزارستان نیزدرروزهای آغازین قیام دادخواهانه علیه امیرمستبد کابل شورای سراسری میران و رهبران  هزاره درولسوالی شهرستان ولایت دایکندی فعلی دایروبا همدیگر بالای قران مجید پیمان محکم بستند تا برضد حکومت کابل دست به قیام مشترک بزنند که رهبری این شورای بزرگ سران هزاره  را میرعظیم بیگ سه پای یکی ازمیران مردم دوست شهرستان ولایت دایکندی فعلی به عهده داشت گرچه میرعظیم بیگ سه پای از طرف دربار کابل مفتخر به القاب سرداری بود اما او بخاطرمنافع مردمش از القاب سرداری صرفنظر نمود وخدمت برای مردمش را ترجیح داده و رهبری قیام را به عهده گرفت .ولی امیرعبدالرحمن بمنظورقتل عام  و سرکوب مردم هزاره از طریق جواسیس حکومتی با برخی از میران و رهبران هزاره  تماس برقرار وبا وعده های پول,مقام و دیگر امتیازات توجه آنان را بطرفداری خود جلب مینمود چون حکومتهای خاندان سدوزائی و محمد زائی برای بقای نظامهای استبدادی شان ازپدیده ی القاب واصطلاحات , خان وملک جهت مهارکردن مردم کشوراستفاده میکردند ودرسرزمین هزارستان نیز این حکومتها ازالقاب واصطلاحات ,میر ,خان , ملک,ارباب وداروغه برای کنترول وسرکوب مردم عامه هزاره وایجاد نفاق میان رهبران آنان ازبرخی خوانین ,میرها و دیگر رهبران مزدوردرداخل جامعه ی هزاره بحیث عوامل نفوذی درهزارستان استفاده مینمودندو حکومتها سعی داشت برای بکارگیری این عناصرخائین رقابت منفی و نفاق میان خوانین ,میرها ورهبران هزاره را تشدید نموده وآنان را برای کسب مقام و القاب دولتی واخذ پول تشویق وازمیا ن آ نها خوانین ومیرهای مزدور را استخدام نمایند.امیرعبدالرحمن نیز با استفاده ازاین شیوه نفاق افگنانه وسازماندهی رقابتهای منفی بین میران وخوانین هزاره توانست بطورمثال ازخانواده ی سردارشیرعلیخان یکی خوانین جاغوری راکه عبدالرحمن برایش القاب سرداری داده بود وازبرخی دیگرازخوانین ومیرهای مناطق هزاره نشین درقتل عام مردم هزاره منحیث ستون پنجم استفاده  نماید وبا استفاده ازشیوه ی تزویر وفریب جبهه مقاومت دادخواهانه مردم هزاره برهبری میران وخوانین دلسوزاین مردم را درهم بشکند چون برخی ازمیرهاوخوانین مردم هزاره درسالهای اخیرقیام با طمع پول و مقام واخذ القاب دولتی درشکست قیام نقش منفی وخائینانه را ایفا نمودند که تا امروزکفاره ای اشتباه آنان را جامعه هزاره می پردازد لشکرمتجاوز امیرعبدالرحمن بسرکردگی سردارعبدالقدوس کشتار جمعی ونسل کشی را درسراسرهزارستان براه انداخت و برنوامیس دختران و زنان هزاره تجاوز میکردند وزنان هنگامیکه  صحنه محاصره را برای خودها تندگ میدیدند وقبل از اینکه به اسارت روند و به عفت شان تجاوز صورت گیرند بسوی قله ی کوه هامیگریختند. لشکر امیر نیز به تعقیب آنان به کوه ها هجوم میبردند و زنان تا آخرین قله ی کوه خود ها را میرساندندو ناگزیر دختران و زنان بصورت دسته جمعی بشکل گروپهای چهل نفری ازبالا ترین قله ی کوه ها خود ها رابه پائین سنگ لاخ ها و دره ها پرتاپ میکردند وجان میدادندکه آنان با این گونه « حماسه ی انتحاری » خود سنگها را خونین و داغدارمی نمودند ولی خودها را اسیر لشکرمهاجم نمیساختند که حماسه انتحار چهل دختران در اکثر مناطق هزارستان  درهنگام  مقاومت دادخواهانه ی این مردم در برابرلشکر منظم وملیشه های قومی و دیگرسپاهیان ایلجاری رژیم  استبدادی کابل ماندگارباقی مانده است و این کوه ها بعد ازاین تاریخ بنام « کوه های چهل دختران » درهریک ازمناطق جنگ زده هزارستان مسما گردید که اکنون در اکثر مناطق هزاره نشین بنام کوه های چهل دختران یاد میشوند  که نام کوه ها ی چهل دختران حکایتگرجنایات نا بخشودنی لشکر خون اشام امیر عبدالرحمن میباشد.امیر عبدالرجمن جنایات ضد انسانی بی شماردیگری   رانیز در مورد زنان و کودکان هزاره اعمال می نمود که اطفال را در مقابل چشمان والدین شان برسره نیزه بلند میکردند، زنان اسیر را سینه می بریدند و جسد مرده و نیمه زخمی آنان را به دریامی انداختند و دستورساختن کله منارها را از سرهای بی تن شهداء و مقتولین بیگناه مردم هزاره جهت ارعاب و فرونشاندن جنبش دادخواهانه  صادرمیکردهزاران زن و دختر و پسر هزاره در داخل و خارج مملکت به فروش میرسید و تمامی منازل , خانه های مسکونی و آبادانی مردم  هزاره را آتش میزد و زراعت ، خوراک ,مواشی ,اسپان ودیگرچهارپایان ایشان را نابود,حریق وخراب میکردند .امیرکابل پس از اشغال هزارستان بردگی مردم هزاره را اعلام وبازار برده و کنیز فروشی فرزندان هزاره را درقدم نخست درشهرکابل دراخیردوطرف یک پل آهنی بنام  پل  یک پیسگی که درطرف شرق پل آرتن دریای کابل قرار داشت ایجاد ,که دختران و پسران  جوان فروخته شده ی هزاره ازیکطرف پل به طرف دیگر پل عبور داده شده و دربدل یک پیسه پول رایج وقت برای اهالی داخلی و هندوهای نیم قاره هند بفروش رسانیده میشدند. بعدا در شهر قندهار و تدریجا به سایر ولایات و حتی به هند برتانوی آن روز نیز این بازارهای فروش برده گان هزاره وسعت پیدا کرد.زنان ,دختران و پسران هزاره رسما با مهر و امضای قاضی فروش می شدند دلالان برده زنجیرها را به گردنهای  شان حلقه کرده و آنها را مانند گوسفندان در یک صف قرار میدادند. تاجران هندی زنها ر را به گردن و دستان زنان و دختران خریده شده هزاره می بستند و آنها را به هندوستان می بردند .

امیر عبدالرحمن در جریان ده سال جنگ بیش از شصت ودو فیصد نفوس مردم  هزاره را قتل عام ونابود کردو از جمله ی سی و هشت فیصد نفوس باقیمانده ی مردم هزاره که از قتل عام نجات یافته بودند به تعداد بیست فیصد شان به مهاجرت وکوچ اجباری وادارساخته شدند وبحیث غلام و کنیزدرممالک همسایه خرید و فروش گردیدند صرف تنها هجده فیصد توانستند که بزندگی درمناطق کوهستانی هزارستان ادامه داده و از زیر ساتور امیر عبذالرحمن ,جان به سلامت ببرندولی این هجده فیصد هزاره های باقیمانده نیزبنا بر صدور واعلام فتوای کفریت و ارتداد مردم هزاره و دراثر ظلم و فشار حکومتهای وقت مجبوربه تغییر مذهب شدند که این گونه هزاره های تغیر مذهب داده شده اکنون عمدتا درولایات پنجشیر , بدخشان , تخار ,غور,بادغیس ,لوگر ,پکتیا , قندها ر , قندوز , بغلان  ,بامیان وغیره بود وباش دارند امیرعبدالرحمن خان اراضی وزادگاه اصلی وپدری مردم هزاره ای مناطق قندهار, زابل ,هلمند , خاص ارزگان,دایه چوپان ,چوره ,گیزاب وخلج را بزوروجبراشغال وغصب وبه اقوام متجاوزواشغالگر پشتون تبارتوزیع نمودو برای پراگنده ساختن هزاره های مناطق شمال و شمال شرق کشورآنان را به ولایات هم جوار ازلحاظ تشکیلا ت اداری وابسته و تقسیم کرد. ولی وجدان به خواب رفته جامعه جهانی درآن زمان این فاجعه بشری راجنایت نپذیرفته ونسل کشی امیرخون آشام کابل رانادیده گرفتند.

هزاره های رانده شده ی زمان عبدالرحمن,درشهرمشهد ایران که فعلا تعداد شان تقریبا به بیش از سه میلیون نفر میرسند ودولتهای ایران هویت قومی مردم هزاره شهروند ایرانی را نابود نموده و این هزاره ها ی مشهد را بنام هزاره های بربری بشکل تحقیر امیز آن معرفی وهویت زدائی نموده اند وبه شهر کویته پاکستان و دیگر مناطق پاکستان نیز بیش از دو ملیون نفراز شهروندان هزاره ی پاکستانی زیست دارند چون شهرهای مشهد وکویته بنا برنزدیکی جغرافیائی و شباهتهای فرهنگی ودینی بیشترین نفوس فراریان مردم هزاره را  در آن زمان بخود جای داده است. درهنگامیکه اختلاف میان امیر عبدالرحمن وپسر کاکایش سردارمحمد اسحق حاکم  بلخ بخاطرتصاحب قدرت شدت یافت و لشکریان طرفدارسرداراسحق برهبری جنرال محمد حسین هزاره که اکثریت سربازان قوای تحت امراو را جوانان هزاره تشکیل میداد درجنگ شدیدی که میان نیروهای او و ونیروهای امیرعبدالرحمن درمنطقه ی حضرت سلطان ولایت سمنگان بوقوع پیوست گرچه که درآغاز جنگ نیروهای طرفدارسردارمحمداسحق برتری جنگی خود را نسبت به نیرو های امیرکابل حفظ نموده بودولی درآخرین دقایق بنا برضعف روحیه ی سردار محمد اسحق درین جنگ  نیروهای اوبه شکست مواجه شد که سرداراسحق و جنرال محمد حسین هزاره همراه با هزاران تن از نیروهای نظامی وبا ده ها هزارفامیلهای مردم هزاره تبارازدریای آمو عبور ودر قلمرو حکومت روسیه تزاری وقت  پناهنده شدند  و همچنان بنا برظلم وستم امیرعبدالرحمن ,هزاران تن از فامیلهای مردم هزاره ازولایات بادغیس ,هلمند و قندهار و زابل نیز مجبور به کوچ اجباری شده ودرساحات مختلف جمهوریهای اسیای میانه  کنونی پناه بردندکه  فعلا تنها درشهرمرو ترکمنستان بیش ازدومیلیون نفرازهزاره های فراری زمان عبدالرحمن خان زیست دارند .درحمهوریهای خود مختار تاتارستان  وداغستان روسیه  نیزهزاره های فراری ان زمان موجود است وپنجاه فیصد نفوس داغستان را هزاره های  فراری زمان امیر عبدالرحمن  تشکیل میدهند که درزمان حکومت داکتر نجیبالله هزاره های داغستان اولین کنگره ملی خودها را برگزارنمودند ودرآن کنگره نمایندگانی از شورای مرکزی ملیت هزاره دعوت نموده بود ولی بنا برتعصب دولت وقت زمینه ی اشتراک نمایندگان شورای مرکزی ملیت هزاره در ین کنگره فراهم شده نتوانست و قرارمعلوم دو تن ازمحصلین را بنام هزاره ازکشورتاجکستان معرفی نموده بودند وهمچنان هزاره های فراری زمان عبدالرحمن دربرخی ازشهرهای هندوستان وممالک عراق ,سوریه, اردن و یمن  ودر ممالک اروپای غربی و شرقی, نیز وجود دارند که تعداد شان درین کشورها به میلیونها نفرمیرسند .

مردم هزاره درزمان صدارت سردار هاشم علاوه بر مالیا ت زمین ودکان ، مالیات ظالمانه اضافی دیگر از قبیل مالیات سالانه حیوانات اهلی شیر ده مانند گاو، گوسفند، بز، شتروغیره ، بشکل روغن ومالیه ی تعداد سرانه وعایله نفوس خانواده با پول نقد ومالیه ی حیوانات چهار پا ازقبیل اسپ , قاطر,مرکب و حتی ازمرغها بخاطردادن تخم  شان را نیزمیگرفتند. البته بنامهای افراد نام گم، زمین های مشاء، خاص بری، چادری ملکه، تحایف ومصارف سالانه حکمران کلان و دیگر کارمندان دولتی وحق القدم قریه دار وداروغه  نیز به آن اضا فه میشدند که به انواع واشکال گوناگون، مسولین دولتی مردم هزاره رامی قا پیدند وخوردن چراگاه های مردم هزاره توسط رمه ی کوچیها ی پشتون تبارنیم قاره هند سابق و ممالک پاکستان وهندوستان فعلی نیزدرتابستان هرسال بیک امرطبیعی مبدل گردیده بود وهیچ کس نمی توانست جلو آن رابگیرد اگرشکایت هم صورت میگرفت ازطرف حکمرانها بازخواست نمیشد.درآن زمان اگرسربازان حکومتی حواله ی رابه قریه جات میبرد مردم قریه مجبوربودند که هرشب یک گوسفند ویا بره را برای سربازان ذبح کنند وبرای هرحواله  بنام محصولانه, نعل پای وحق القدم خودها مبا لغ خیلی زیادی ازمردم اخذ میکردندو دراثراین مظالم حکومتی عده زیادی ازمردم هزاره مجبورمیشدند که زمینهای زراعتی خو دها را بجای ما لیات و دیگرتکالیف دولتی بفروش برسانند وخودهمراه با خانواده هاجبرا دردیگرمناطق کشورویابه ممالک همسایه مهاجر میشدند.بعدازآنکه مردم هزاره ازظلم و جبر بی حد حکومت به تنگ آمدندوبرای پایان دادن به این وضعیت طاقت فرسا محمد ابراهیم گاوسواریکی ازچهره های ماندگارتاریخ کشوربه اشتراک مردم ولسوالی شهرستان قیام راازاولقان مرکز ولسوالی آغازواولقان را تسخیر نمودند. بعدآ قیام کننده گان حکومت کلان پنجاب رابه محاصره گرفته و تقاضای خودهامبنی بررفع ولغو مالیه روغن ازمواشی واخذ مالیه عایله ی نفوس خانواده مالیه ی چارپاها ودیگرتکالیف حکومتی رابرای حاکم کلان پنجاب ارایه کردند وحاکم کلان پنجاب درخواست قیام کننده گان را به کابل مطرح نمود. هیآ تی از کابل همراه با یکتعدا دازشخصیتهای سرشناس وروحانی هزاره به حکومت کلان پنجاب اعزام گردید.این هیآت بعد ازمذاکرات طولانی با رهبری قیام کننده گان واخذ هدایت ازمرکزباالاخره دولت مرکزی مالیه روغن مواشی واخذ مالیه عایله ی نفوس خانواده ودیگرمالیه های ظالمانه را از بالای مردم هزاره رفع ولغونمود وقیام کننده گان موفق شدند که این بارهای سنگین را ازبالای مردم هزارستان بردارد.

مردم هزاره ی افغانستان در طی مدت سه دهه اخیر وبخصوص درزمان حکومت حفیظ الله امین وحکومت طالبان نیز شاهد قتل عام ها و تصفیه ی قومی هزاران نفر شان به جرم هزاره بودن درشهر مزارشریف - ولایت بامیان و یکاولنگ بودند و در دهه نود میلادی در زمان حکومت مجاهدین درکابل ازنسل کشی افشارومناطق غرب شهر کابل و به دهن سگ دادن اسیران مردم هزاره از طرف مولوی حقانی یکی از قوماندانان حزب اسلامی مولوی خالص رامیتوان تذکر داد.درسال  1993 میلادی بیش ازسه هزارتن ازمهاجرین مردم هزاره درمسیر شاهراه هرات , قندهارتوسط تورن اسمعیل حاکم سابق هرات بجرم هزاره بودن به قتل رسانیده شدند و در زمان حکومت او حتی برای مردم هزاره اجازه ی خرید و فروش خانه ,دکان  وزمین در هرات داده نمیشد و همچنان درمسیر شاهراه میدان شهر-هزارستان صدها تن ازمردم هزاره بوسیله قوماندان شیرعلم یکی از قوماندان رسول سیا ف وتورن امان الله یکی ازقوماندانان حزب اسلامی حکمتیاربه قتل رسانیده شدند وچنانچه مولوی یونس خالص یکی ازرهبران تنظیمهای هفتگانه اسلامی در پاکستان قبل از ایجاد دولتهای موقت وعبوری مجاهدین در شهر پیشاورپاکستان گفته بود که اقوام هزاره  و زنان حق ندارند درحکومت مجاهدین عضویت پیدا کنند وبدین ترتیب تنظیمهای اسلامی اقوام هزاره نتوانستند درهیچیک ازحکومتهای موقت و عبوری مجاهدین درپیشاورپاکستان زمینه حضوروشمولیت پیدا نمایند.درده سال اخیر نیزمردم هزاره شاهد سربریدن ده ها تن درولسوالیهای خاص ارزگان وجاغوری ازطرف گروه طالبان به جرم هزاره بودن بوده است وتهاجم همه ساله ی کوچیهای پاکستانی پشتون تباردرولسوالیهای بهسود ودای میرداد ولایت میدان وردک اززمره حوادث خونین واستخوان سوزیست که همواره جامعه هزاره رارنج میدهد که تاهنوزدرین ساحات وبرخی ازمناطق دیگرهزارستان ادامه دارد.

مردم هزاره به ستم وتبعیض قومی به مثابه ی ریشه ی تمامی عوامل بیعدالتیها نگاه میکند وهرفرد هزاره به ستمیکه برنیاکان شان شده وسرزمینهاییکه ازنیاکانش غصب گردیده، ودردیکه نسلها بعدهنوزهم احساس مینمایدمطالبات حق طالبانه ی مدنی خودها را مطرح وبراي رسيدن به حقوق انساني و برابربا ديگران، تلاش انسانی و مدنی خواهد نمود.مردم هزاره بخوبی درک میکند که درعصردموکراسی و پیشرفت علم و تکنولوژی که سخن ازتسخیر فضا و تسلط به عمق دریاها زده میشود، ولی جامعه هزاره هنوزهم ناگزیراست که برای بقای فیزیکی خود درافغانستان ومنطقه تلاش نماید.هزاره ها کلیه وجدانهای بیدارجامعه جهانی وسازمانهای مدافع حقوق بشررافرا میخواند، تا بصداهای درخون خفته مردم هزاره ،گوش فرا دهندکه درعصرمدنیت وآزادی ازسوی متعصبان وتروریستان سنگدل این مردم در معرض نسل کشی قرار دارند واز تمام قلبهای دردمند، روحهای حساس و شعوربیدار بشری تقاضا میشودکه به فریاد قربانیان بیگناه مردم هزاره برسند.وفریاد این مردم درد دیده رابه گوش جهانیان ومدافعان حقوق بشربرسانند که این مردم طی صد سال اخیربطورمشهود ومستند درمعرض نسل کشی مداوم قرارداشته و دارد.وجدان جامعه بشری باید درقبال این نسل کشی ونسبت به سرنوشت مرگ و زندگی مردم  هزاره مانند گدذشته بی تفاوت نبوده  ودچار غفلت مجدد تاریخی نشوند.                                            

 بیست و نهم - ماه – اکتوبر سال – 2011

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت