نویسنده :  مهرالدین مشید

 

روح مشترک در ادیان پیام آور آشتی میان ادیان و فرهنگ ها است

 

از مطالعهٔ‌ تاریخ ادیان بر می آید که ادیان از آغاز  تا کنون سیر و تحول زیادی را در جهان پیموده است . این که انسان چگونه به پرستش رو آورد و آیا رو آوری او به پرستش به مثابهٔ نیاز درونی بوده یا بر وی از بیرون تحمیل شده است . دراین مورد دو نوع نظر وجود دارد . خدا پرستان پرستش را زادهٔ نیاز درونی انسان دانسته و بدین باور اند که این ملکه در انسان بصورت فطری و ذاتی موجود است . ملکه ییکه او را بصورت ناخود آگان به خود مشغول داشته و گویی فریادی بی پایانی او را برای دوست داشتن بزرگ فرا میخواند . پرستش در واقع فریاد ملکوتی است که از اعماق ضمیر و وجدان انسان برمی خیزد و در موجی فراگیر او را در خود فرو می برد . موج خروشانی که زمین را در آسمان ٬‌ بی نهایت را در نهایت و ممکن را در واجب الوجود و بالاخره تکامل را از ذره تا  صدره المنتهای تکامل درهم میتند . در یک روند شگفت انگیز روح خدا را با لجن متعفن می آمیزد و او را به گونهٔ کاسه سفالین به صدا در می آورد . هرگاه بصورت کامل در لجن رسوب کند ٬ لجنی شده و در لجنزار  جهل و ظلمت فرو می افتد . اگر از فرو رفتن به رسوبات زمین رهایی یافت و به سوی روح و آگاهی شتاب نمود . در این صورت از مقام انسانیت پله به پله تا آستان خدا به مقام آدمیت پا گذاشته ٬ به مقام نیابت میرسد و فریاد ملکوتی از او بیرون میگردد .

هرچه باشد ٬ از درون انسان با وجود لجاجت های او هر آن فریادی بیرون می شود که نمی شود ٬ به صدای آن لبیک نگفت و در برابر آن بی تفاوتی اختیار نمود . با تفاوتی اختیار پیدا کردن در برابر آن آرامش آور و گزینش بی تفاوتی دلهره انگیز است ؛ گرچه آرامشی که از با تفاوتی بر میخیزد ٬ حیرت افگن است و اما این حیرت افگنی ها پویایی و بالنده گی را در پی دارد . در حالیکه اضطراب ناشی از بی تفاوتی ها حیرت شکن و مرگ آور است و چنین انسانی با همه خیره سری ها به گونهٔ ناخود آگاه از دردی رنج می برد که حتا از آن آگاهی ندارد . در حالیکه او نمیداند ٬ سرپوش بر سر دریچهٔ نهان خود نهاده است که غوغا و فغان در آن موج میزند و او در مد و جزر فریاد هایش تکان میخورد . این تکان های پیهم اضطراب دایمی را برای او فراهم کرده اند. این ها کسانی اند که با نادیده گرفتن این تکان های حیرت افگن خود را در موج حیرت شنکنی ها فریب میدهند و می گویند که خدای آفریدگار و ناظم حقیقی در هستی وجود نداشته ؛ بلکه خدا زادهٔ رویا های خوفناک انسان است که به گونهٔ  کابوسی روحش را به گروگان گرفته است . به باور این ها خدا پرستی جز برآیند تقدیس زدایی در اشیا و جستجوی  آن در آسمان چیزی دیگری نیست .  از این نگاه خدا پرستی نوعی خدا پیدایی است که انسان در نتیجهٔ ناچاری های دیر پا بر آن دست یافته است ؛ در حالیکه موجودی به نام خداوند وجود ندارد و هستی بصورت  خود بخود خلق شده و در عقب آن اگاهی وجود ندارد . این زمین هم گردونه یی است که جز میگردد و دو موش سیاه  و سفید طناب عمرش را می مکد ٬ چیز دیگری نیست . در حالیکه مارکس آخرین قافله سالار فلاسفهٔ مادی هم نتوانسته است . با ارایهٔ دیالیکتیک خود در مراحل تز ٬ انتی تز و سنتز به آن پاسخ بگوید . اول این که این دیالیکتیک تضاد آفرین بوده و بر اساس آن هر گز ممکن نیست که انسان رویایی آرامش و یک رنگی را در جامعه ببیند و عدالت را چون شاهدی به آغوش بکشد . مهمتر این که دیالیکتیک او نمی تواند ٬ تکامل در هستی را از آغاز تا کنون ارایه نماید . چگونه شد که از درون مادهٔ محض حیات رخ بنمود . در حالیکه ماده به مثابهٔ تز ٬  انتی تزی در درون خودش و از جنس خودش را می پرورد و چگونه شد که نبرد تکاملی ماده و ضد ماده پدیدهٔ جدیدی به نام حیات را از خود بیرون کرد که در اصل و ریشه در آن موجود نیست . از این رو دیالیکتیک مارکس زایش پدیدهٔ تازه به نام حیات را از درون ماده توجیه کرده نمی تواند . گذشته از این که این دیالیکتیک تضاد در جامعهٔ کمونیستی را نمی تواند توجیه نماید و پاسخ نبرد دایمی انسان با طبعیت نمی تواند ٬ پاسخ روشنی به محتوای اصلی دیالیکتک مارکسی باشد . ٫٫٫٫٫

 پس از آنکه انسان در بستر قانونمند تکامل پا به هستی گذاشت ٬ در « حمام مسنون » گلی که توانست اولین نطفه‌ٔ‌ حیات انسانی  را در خود پرورش بدهد و بعد از تکامل شعوری بحیث موجودی مستقل توانایی توالد و تناسل را پیدا کرد ؛ البته این تکامل با پیدایی ٬ رشد و تولد یک کودک از رحم یک مادر به کلی متفاوت است ؛ زیرا در رحم مادر تخمهٔ نر و ماده با یکدیگر القاح کرده و بعد از تشکیل جنین سبب تکامل کودکی در بطن مادر میگردد. در تکامل اولین انسان تخمه نر و ماده در حالی در گل متعفن تشکیل می شود که بطن هستی از آن به کلی خالی است . شگفت آور اینکه  به اساس تحقیقات جدید جین دارای تمامی خصوصیت های انسانی بوده که با شناختن کامل آن پرده از راز هایی مختلف ویژه گی انسان برداشته می شود . با شناختن جین می توان به تمامی روابط گذشته و آیندهٔ خانواده گی یک شخص با تمام خصوصیت های ایتنیکی ٬ سیاسی و  اجتماعی  آن پی برد . در این میان یکی از بارزترین خصوصیت در جین همانا ایمان و باور است که در جاذبهٔ پر کششی آدمی را از تنگنای محدود مادی به سوی پرستش نامحدود الهی می کشاند . در صورت شناخت کامل جین است که  حتا می توان به شناخت جاذبهٔ ایمان در درون انسان پی برد . این جاذبه با اولین انسان آغاز شده و شور و جذبهٔ آن تا کنون در هر انسان به گونه یی در تجلی است . شور و کشش ملکوتی این جاذبه از همان زمان چنان التهابی را در درون انسان برانگیخت و شعلهٔ بی پایانی را بر افروخت که او از آن زمان به بعد در جستجوی گم شده یی است و لالهان و سرگردان در پی پیدایی آن بسر می برد . بعید نیست که در همان ابتدا انسانی دریافته باشد که کشش برافروخته در درون او تمایلی فراطبیعی داشته به جستجوی معبودی برآمده باشد که مبرا از خصوصیت های طبیعی بوده و در هستی موجود نبوده است. او دریافته بود که گم شدهٔ درون پرپهنای او بی نهایت است . در صورتیکه در جهان کبیر درونی اش پیدانمی شود؛ پس نشاید که در جهان بیرونی ضغیر سراغش نمود . این موجودی جز خدا (ج ) چیز دیگری نمیتواند باشد اما در این میان ده ها و صد ها انسانی بودند که نتوانستند به طنین ملکوتی درون خود پاسخ درستتر ارایه کنند . در نهایت ناگزیری ها پا به انحراف نهاده و در حدی سقوط کردند که حتا از آنچه ترسیدند ٬ به پرستشش پراختند . ادیان قدیم توتمیزم و تابوییزم که منحصر به پرستش گیاهان است ٬ ریشه در این گونه انحرافات دینی داشته است . زمانی سینهٔ زمین را کوچکتر از آن یافت  تا گم شده اش را در آن به کاوش بگیرد . رخ به آسمان نمود و ستاره ٬ مهتاب و آفتاب را به پرستش گرفت ؛ البته نور و روشنی در این گزینه از جایگاهٔ خاصی برخوردار بود که می توانست ٬ پاسخ بهتری به ندای درونی او بدهد . دیری نگذشت که از پرستش این ها هم خسته شدند و دوباره به سکوی زمینی باور های خود فرود آمدند . مجسمه های  تراش کردهٔ‌ خود را بحیث معبود مورد عبادت قرار دادند . در این جا مجال نیست تا پیرامون تاریخ ادیان بشری به تفصیل صحبت کرد که چگونه انسان به پرستش گیاه ها و حیوانا رو آورد حتا شاخ های حیوانات و مهره ها را به پرستش گرفت و انحراف به جایی رسید که آله‌ تناسلی خود را مورد پرستش قرار داد . بازگشت سکس و عریانی در غرب بار دیگر او را به آخرین پلهٔ در پرتگاهٔ انحراف افگند٬ روح سرشار و الهی او را در چهار دیوار طلایی سکس و فحشا به زنجیر کشیده  و در معبد لختی دلهره تر از هر زمانی رهایش کرده است  ؛ اما با این همه انحرافات دینی٬ جاذبهٔ پرشور و شوق درونزای راستین دینی در هر زمانی از قامت افرازی بازنمانده و انسان در جاذبهٔ پایان ناپذیر این شور و کشش به شناخت های برتری در هستی دست یافته است .

تحقیقات نشان داده که بخش بزرگی از پیشرفت های علمی  و فلسفی در جهان ریشه در این جاذبهٔ درونی انسان دارد .  کشف های علمی کنونی در حوزهٔ سیارهها و کهکشان ها ریشه در ستاره پرستی دارد که رابطهٔ ناگسستنی با علوم هیآت و نجوم دارد و کشف های علمی درعرصهٔ علوم الجبر ٬ هندسه و مثلثات مرهون این جاذبه ٔ فنا ناپذیر است .

در این میان آنچه مسلم است ٬ جاذبهٔ پرستش برای رهایی از خودی های دلهره بار و رسیدن به خودی های برتر که میلی جدی برای تعالی و ترقی دارد . در تمام ادیان مشترک است . این  جاذبه انسان را از کابوس تنهایی و سکوت رهایی بخشیده و بصورت درونی و خود جوش شهامت و شجاعت را در او بصورت پایدار نگاه داشت  . مقاومت و ایستاده گی او را در برابر مخالفانش افزایش داد و به مثابهٔ بارزترین کشش اتکا به نفس و هراس زدایی را در او بارور گردانید . موجودیت چنین ملکهٔ درونی در اولین انسان سبب نجات و بقای او را در برابر دشمنانش فراهم گردانید . جاذبهٔ خدا جویی به مثابهٔ نیروی برتر و خلاق انسان را از کابوس تنهایی رهانیده و توانایی های  زیستن و مقابله با دشواری ها را در او بالنده گردانید . این ملکه در واقع بقا و تداوم انسان را در طبعیت تضمین کرد و هرگاه چنین نمی بود٬ شاید اولین انسان در کابوس تنهایی وحشت بار به زودی جان میداد . در این جا نمی خواهم روی چند و چون خلقت انسان بیشتر صحبت کنم که آیا برای اولین بار یک زن در یک نقطه یی از جهان و یک مرد در نقطهٔ دیگری از جهان تکامل انسانی خود را موفقانه پیمود و بالاخره با هم ازدواج کردند و نسل برادران را در طبعیت بوجود آوردند . یا شاید هم طور دیگر بوده است . اما  کتاب های الهی بویژه قرآ‌نکریم به خلقت تکوینی انسان در هستی و خلقت او در رحم مادر بصورت مختلف اشاره ها دارند و به تکامل او از اولین بشره تا تکامل نهایی او و رسیدن به مقام انسانی گفتنی هایی دارند . قرآنکریم در یک قسمت را جع به خلافت آدم به صراحت تر صحبت میکند که چگونه انسان به مقام نیابت رسید و این انسان چه ویژه گی هایی داشت . مناظرهٔ آدم با ملایک در محضر خداوند ٬ سناریوی به آگاهی رسیدن آدم را به نمایش میگذارد که در نتیجهٔ این آگاهی به مقام نیابت برگزیده می شود . این آدم در واقع شخصی بود که توانایی مبارزه با شیطان را داشت و در مناظرهٔ شگفت آوری برتری خود را در برابر شیطان به اثبات رساند ؛ برتری او همانا آگاهی و عقلانیت او بود .

داستان نیابت آدم هم به نحوی جاذبهٔ درونی او را برای پرستش بخاطر از خود رهایی ها و دلهرههای  دردناک به نمایش میگذارد . این ناقراری تا زمانی در او وجود دارد که ملکهٔ آگاهی در او به کمال نرسیده بود و اما زمانیکه این ملکه در او به کمال رسید و یک باره متوجه خود شد و خود را برهنه از چیزی یافت که حتا تصورش را هم نمی کرد . رسیدن به مقام آگاهی های بیشتر است که یک باره از سکوی غرور و بی خبری هبوط میکند و در بستر واقعی زنده گی  پا میگذارد و برای شناخت واقعی زنده گی همت خویش را بدرقهٔ راهی کرد که  طایران قدسی در دراز راهٔ دشوار او را همراهی نمودند . داستان نیابت آدم این واقعیت را به صراحت می گوید که انسان زمانی به مقام خلافت و پیامبری میرسد که به آگاهی میرسد و بحیث برگزیدهٔ خداوند در زمین مسؤولیت رهبری و رهنمایی انسان را به عهده میگیرد که آغاز رسالت انسان در طبعیت است . در حالیکه پیش از آن جاذبهٔ دینی به مثابهٔ نیروی خود انگیز در درون هر انسان خله میکرد؛ اما نمیدانست که این نیرو چه است و چه میخواهد . بعید نیست که پیش از رسیدن انسان به مقام نیابت کوره راهان ناپیدایی را برای پیدایی گم شدهٔ خود پیموده باشد؛  اما هر چه در تاریخ ادیان آمده و حرفی از دین گفته شده ٬ بعد از نیابت آدم ِآغاز شده است . از همین رو الهیون منشای دین را توحید و شرک را انحراف از توحید خوانده و غیر الهیون منشای دین را عکس آن میدانند . آن چه قابل فهم است ٬ همانا وجود روح مشترک دینی در تمام ادیان ابراهیمی و حتا غیر  ابراهیمی است . از مطالعهٔ هر دین حتا بدوی ترین ادیان بر می آید که هر کدام نوعی پیام رهایی و نجات انسان را در بغل دارند . شگفت آور این که شماری مفاهیم و دستور ها در تمام ادیان با اندکی تفاوت ها ویژه گی مشترکی دارند که  همه دلالت به وجههٔ مشترک دینی دارند . این ویژه گی مشترک را می توان روح مشترک دینی عنوان کرد . هر دین به نحوی سخن از تامین عدالت و گسترش خیر در جامعه داشته و و با تفاوت هایی سخن از توحید گفته اند و شرک به گونه یی پی آمد تضاد اجمتاعی ٬ اقتصادی و سیاسی بوده که بالاخره شرک اقتصادی و اجتماعی به شرک دینی انجامیده است . شگفت آور  این که موضوع مهدویت در هر دین جایگاهی منحصر به فرد همان دین را دارد . در هر دین مهدی و منجی وجود دارد و هر کدام به بازگشت رهبر خود در زمانی اشاره دارند که برای رستگاری آنان می شتابد .این بازگشت هم زمانی صورت میگیرد که جهان را پلیدی و جور فرا میگیرد و و ظیفهٔ‌ منجی هم با زدودن  ظلم و بی عدالتی در سمبول  « دجال » پایان یافته و با واگذاری قدرت برای منجی آخری کارش پایان می یابد . از این داستان از زرتشت تا بودا ٬ مانی ٬ بابک٬    ابن  مقفع  و خرم دین و از ابراهیم (ع) تا اسماعیل ٬ یعقوب ٬ یوسف٬ داوود٬ سلیمان  ٬ موسی ٬   عیسی  (ع) و بالاخره محمد ( ص ) به گونه یی سخن زده شده است که از لحاظ مضمون واحد و از نگاهٔ محتوا اندکی متفاوت هستند . قرآنکریم با این سخن « فرا میرسد روزیکه همه کس برای نجات خود از پی شخصی ( از این شخص نام نمی برد ) شتاب میکنند . » دوسیهٔ مهدویت را می گشاید .

 

ادیان دارای روح مشترک بوده و با پیدایی این روح مشترک فاصله ها میان ادیان نزدیک شده و با برچیده شدن بساط اختلافات بسیاری از دشواری ها نه تنها میان ادیان ؛ بلکه میان فرهنگ ها از بین میرود . به قول معروف در آنصورت پردهها از میان برخیزند و حقیقت تجلی پیدا می نماید . در آنصورت است که این شعر زیبای حافظ شیرازی : « جنگ هفتادو و دو ملت همه را عذر بنه        چون ندیدند حقیقت رهٔ افسانه ردند » . تعبیر روشنی پیدا میکند .

در هر برهه یی از تاریخ تودهها که وارثان واقعی دین بوده اند ٬ از دین آنان سؤ استفاده شده و با به فریب کشاندن  آنان دین آسیب پذیر گردیده است . زمامداران مستبد در تبانی با روحانیت مرتجع٬ شکمبو و منفور دین و ارزش های دینی را به فریب جدید کشانده اند . هیچ پیامبری ٬ پیغمبر پیشتر از خود را نه تنها رد نکرده که او را به ستایش گرفته و از دین واقعی او به دفاع برآمده است. پیغمبر نه تنها در برابر ادیان گذشته مخالفت نکرده ؛ بلکه کمبودی ها و کاستی های آنان را نیز جبران نموده است. زمینه  های سازگاری آنان را هر چه بیشتر با شرایط زمانی هماهنگ گردانیده است . در برابر پیامبران همیشه فرعون ها ٬ قارون ها و بلعمباعور ها ایستاده اند نه ملت های محروم و ستمدیده . در حالیکه ملت ها خواهان ترقی و پیشرفت بوده بر ضد زور ٬ زر و شیطنت مبارزه کرده اند . پیامبر اسلام گفت :  امروز دین شما را تکمیل و تمام کردم ؛ یعنی جمیع کاستی ها را در دین محو نمود و بر اقتضای تمامی زمانه ها دین را برای هدایت و رستگاری بشریت تکمیل نمود . اسلام یعنی  شکل کامل دین داوود ٬ موسی و عیسی است . این دین پاسخگوی نیاز های واقعی انسان در همه زمانه ها است .

با توجه به حقایق ادیان ٬ جنگ میان ادیان نه تنها منتفی است ؛ بلکه در اصل جنگ میان ادیان حقیقی موجود نیست . شاید کاربرد کلماتی مانند جنگ اسلام با صلیبی   یا جنگ اسلام با یهودیت آنقدر ها مصداق واقعی نداشته باشند ؛ زیرا در عقب این جنگ ها بیشتر داعیه ٔ سیاسی و کشور گشایی بوده و از داعیهٔ‌ راستین دینی در آن خبری نیست . کسانیکه برافروزندهٔ‌ این جنگ ها بوده اند ٬ کمتر درد دین داشتند تا درد قدرت  این ها دین را ابزاری برای  رسیدن به قدرت مورد بهره برداری قرار داده  اند و هزاران انسان بیگناه را قربانی هوس های شخصی خود گردانیده اند . تنها پیامبران بودند که برای نجات دین قیام کردند و با قیام خود درفش دین را در آسمان گیتی در اهتزاز نگاه داشتند . از همین رو جنگ پیامبران ٬ جنگ توحید با شرک بوده ٬ نه جنگ پیامبر جدید با پیامبر پیشتر از آن . هیچ گاه دو دین حقیقی در مقابل هم قرار نمیگیرند؛ بلکه شرک است که در برابر توحید قرار میگیرد . از این رو عنوان کردن جنگ اسلام با عیسوی یا عیسوی با یهودی مصداق واقعی ندارد ؛ بلکه اسلام راستین هیچ تضادی با عیسویت و یهودیت راستین  ندارد . جنگ های بعد از پیامبران و خلفای راستین آنان ٬ بیشتر جنگ دینی نبوده؛ بلکه از دین بحیث حربه استفاده برده شده است. کسانی داعیهٔ جنگ دینی را بلند کرده اند که خود مرتکب دهها و صد ها عمل ضد دینی را مرتکب شده و حتا در عمل به مراتب کثیف تر و ظالم تر از کسانی بودند که در برابر آن برای دفاع از دینی  می جنگیدند. جنگ های اموی ها وعباسی ها چگونه می تواند ٬ پوشش دینی داشته باشد . در حالیکه داستان های کتاب « هزار و یک شب » گواهٔ‌ روشنی بر جنایات دینی آنان است .

گفتنی است که جنگ های میهنی و آزادی خواهانه که گاهی زیر چتر دین بوقوع پیوسته اند . جدا از این بحث است . در این جنگ ها مردمی و دیندارانی در برابر تهاجم و تجاوز زمامداری قرار گرفته اند نه در برابر دیندران . اگر زمامداری در این جنگ ها شعار دینی و اعتقادی  را سر داده است . دروغ محض بوده و از دین بحیث ابزار استفاده کرده است . در حالیکه تجاوز او هر گز توجیهٔ دینی و اعتقادی نداشته است . مثلی که در جنگ های آزادی  خواهانه مردم در برابر زمامداران متجاوز و مستبد قرار میگیرند . در جنگهای واقعی دینی ٬ منادی راستین دین در برابر دینی نه ؛ بلکه در برابر کسانی قرار میگیرند که دین خود را به تحریف کشیده  و از آن ابزاری برای بقای قدرت طاغوتی و ضد ارزشی خود درست کرده اند . ملت ها هر گز با یکدگر دشمنی نداشته ؛ بلکه سیاستمداران و زمامداران است که ملت ها را برای منافع خود با یکدیگر می جنگانند . تجاوز زمامداران بریتانیا و شوروی سابق دیروز و تجاوز امریکا به افغانستان امروز از این گونه جنگ ها بوده که مردم ما را در برابر خود قرار داده اند . صد ها دریغ و درد که دستاورد های ملت ما در تمام این جنگ ها به قربانی گرفته شده است  . در آخرین تحلیل گروهٔ کوچک و مفسدی که خود را در میان مردم پنهان گرده بودند ٬ پرده از چهرهٔ واقعی ‌آنان افتاد و بعد از پیروزی آرزو ها و دین مردم را به تاراج بردند و می برند . این گونه باز های ناجوانمردانه با دین بوده که حتا پردهٔ تقدیس از  روی جنگ  های آزادی بخش و اعتقادی را برچیده است.

از آنچه گفته آمد ٬ بر می آید که جنگ ها در طول تاریخ به استثنای جنگ های میهنی ٬ جنگ میان زمامدارن برای بقای قدرت بوده نه جنگ برای تامین عدالت و دفاع از جور در برابر یکدیگر . در این میان تنها  جنگ های حق طلبانه رنگ دینی داشته است که نه دو دین  را در برابر هم ؛ بلکه دیندارانی را در برابر زمامدار مستبد و متجاوز قرار داد ه است. در این جنگ مردمی در برابر ستمگری قرار گرفته اند و در آخرین تحلیل طرف دیگر هم به انحراف کشانده شده و با سرکوبی ملت ها پایان یافته است. در طول تاریخ هیچگاهی دو ملت در برابر هم قرار نگرفته اند؛ بلکه زمامداران ملت ها را برای منافع خود با هم جنگانده اند. این هم به گونه یی روح مشترک دینی و فرهنگی ملت ها را به نمایش میگذارد که این روح مشترک به مثابهٔ قدرت بازدارنده ملت ها را از رویارویی در برابر یکدیگر باز میدارد . هدف از جنگ های اهریمنی در طول تاریخ نابودی مایه های روح مشترک دینی و فرهنگی میان ملت ها است . هدف اصلی آتش افروزی های قدرت های شیطانی در جهان به آتش کشیدن این روح مشترک و ایجاد فاصله میان ملت ها بوده است. این ها هراس دارند که مبادا با بیداری این روح مشترک در میان ملت ها اهداف پلید آنان برآورده نشود .  مستبدان ستمگر و روحانیون خاین در طول تاریخ جنگ هایی را به نام صلیبی و غیره در جهان مشتعل گردانیده اند تا بر روی اهدف انسان دشمنانهٔ‌ خود پردهٔ تقدیس را بکشند . چنانکه ثابت شد که زمامداران کریملین سابق با تجاوز خود به افغانستان بیشترین آسیب را برای ملت های شوروی به بار آورد و اکنون بوش و اوباما با تجاوز خود به افغانستان سنگین ترین خسارات را بر مردم امریکا به بار آورده اند . چنانکه حالا قرضداری های امریکا به ۱۸ تریلیون دالر رسیده است که سالانه از آن ۱.۶ ملیارددالر سود بدهد و هر امریکایی ۴۵۳۰۰ دالر قرضدار است . این در حالی است که بیشترین مصارف ۲.۴ ملیارددالر جنگ افغانستان و عراق به جیب مافیای سیاسی و لابی های کاخ سفید افتاده است. به گزارش تفتیش های امریکایی از هر ۴ دالر مصرف شده در این دو جنگ یک دالر آن حیف و میل شده است وبیشترین بار آن بر شانه های ملت امریکا سنگینی دارد . پس جنگ با هراس افگنی جنگ میان ملت های افغانستان و امریکا نبوده ؛ بلکه جنگ از سوی زمامداران کاخ سفید بر ملت امریکا تحمیل شده که ضرب آن پیکر ملت افغانستان را بیرحمانه زخمی و متلاشی گردانیده است .

حالا زمان آن فرا رسیده تا ملت ها به یاری دانشمندان ٬ متفکران و روشنفکران صالح و پاک طینت خود دست به دست  هم داده و برای احیای روح مشترک دینی کار بزرگی را آغاز کنند؛ زیرا دستیابی به این روح نه تنها جنگ ادیان ؛ بلکه جنگ فرهنگ ها هم پایان می  یابد . با احیا و شناسایی روح مشترک دینی پرده از روی اختلافات میان ادیان به زمین افتاده و سیمای واقعی و حقیقی دین خود نمایی میکند که در آیینهٔ آن هر دینداری خود را تماشا میکند . روح مشترک دینی آیینهٔ تمام نما برای راهیان راستین پیروان هر دین است . دین خود یک حقیقت بزرگ است و این تمامی حقایق جهان در آن بازتاب یافته اند . زمانیکه دینداران به آگاهی درست و کامل دینی رسیدند . شکل گرایی ها در دین را کنار نهاده و محتوا نگری و حقیقت مداری را اصل دینی میشمارند .  در این حال میزان برتری در دین را حقایق نهفته در آن بر مبنای پاسخگویی آن به نیاز زمان تلقی میکنند؛ البته دریافت خواهند  که چگونه جویبار های حقیقت در تندیسی از کثرت بالاخره در بحر وحدت سرازیر می گردند و کثرت گرایی ها در خم حقیقت نهایی توحید می یابند .

تلاش ها برای رسیدن به روح مشترک دینی غلبه بر اندیشه های هانتینگتون ها را هم ممکن میگرداند و بر نفی این گونه اندیشه ها مهر تایید میگذارد . هانتینگتون از جنگ تمدن ها و فرهنگ ها سخن گفته و این نزاع را دایمی خوانده است. بدون تردید در عقب هر فرهنگ یک دین قرار دارد . چنانکه فیلسوف تاریخ انگلیسی به گونه یی ویژه گی فرهنگ های مختلف را به بحث گرفته و از برجستگی دو فرهنگ بزرگ فرهنگ اروپایی یا عیسوی و فرهنگ اسلامی در جهان نام میبرد .

و نیرومندی هر فرهنگی را در واقع دین محک میزند . گفته می توان که پایداری ٬ استقامت و نیرومندی هر فرهنگ وابستگی جدا ناپذیری با درونمایه های دینی آن دارد . دو فرهنگ زمانی در بربر یکدیگر قرار میگیرند که رسوبات روح مشترک دینی در یکی زدوده شود بوسیلهٔ زمامدارن مستبد مورد تهاجم قرار بگیرد . این همان مایه یی است که روح مشترک در فرهنگ بشری به وجود آورده است . با این تعبیر مثلی که دو دین راستین توحیدی در برابر یکدیگر قرار نمیگیرند . به همین گونه دو فرهنگ اصیل که سرشار از مایه های حقیقی دین  راستین باشند ٬ هر گز در برابر یکدیگر قرار نمیگیرند . هانتینگتون در واقع  از رویارویی دو فرهنگ های اصیل در برابر یکدیگر نه ؛ بلکه از رویارویی فرهنگ استعماری و  تهاجمی در برابر فرهنگ استعمار زده سخن می گوید . در پشت یکی زمامداران  مستبد و متجاوز و در پشت دیگری مردمان مظلوم قرار دارد . این رویا رویی گاهی رویارویی فرهنگ پیشرفته با فرهنگ عقب نگاه داشته شده و زمانی مقابلهٔ  تجدد و سنت نیز عنوان شده است. این به گونه یی فرهنگ استعماری و غیر استعماری را ارایه میدارد و نباید فرهنگ استعماری رابا اصل فرهنگ و هویت آن به عوضی گرفت . اصل فرهنگ چیزی و فرهنگ استعماری چیز دیگر است . از این رو این گونه رویارویی ها مقابل شدن فرهنگ توحیدی و اصیل در برابر فرهنگ شرک آلود است . فرهنگی که در تار و پود آن شرک اقتصادی ٬  اجمتاعی و سیاسی راه یافته و در رگه های آن قارونیان ٬ فرعونیان و بلعمباعوریان نفوذ سنگین دارند . اگر گفته شود که فرهنگ آمیزه یی از مجموعهٔ‌ ارزش های معنوی یک جامعه است که تمامی روابط فردی ٬ اجتماعی٬ اقتصادی٬ اعتقادی و سیاسی آن را در بر میگیرد ٬ دین به مثابهٔ رشته نیرومندی تار و پود یک فرهنگ را با یکدیگر بافته است. آنانیکه می خواهند ٬ زیر پوشش دین جنگ فرهنگ ها و تمدن ها  را راه اندازی نمایند ٬ هدف شان به چالش کشاندن دین حقیقی است . این ها می خواهند ٬ زیر نام جنگ مذهب علیهٔ مذهب دین حقیقی را قربانی دین شرک آلود نموده و با زیر پا گذاشتن ارزش های واقعی دین ٬ بی ارزشی ها را به نام دین بالا بزنند . در حالیکه در تار و پود فرهنگ های بشری روح مشترکی قامت میکشد که برخاسته از بستر درون فرهنگی دینی آن ها است .

استبداد و حامیان فکری استبداد این دشمنان انسانیت به گونهٔ‌ خناس تلاش کرده اند تا با وسوسه افگنی ها روح مشترک فرهنگ بشری را مسخ و تحریف کنند و از بالنده گی های فرهنگ مشترک بشری بکاهند . در این شکی نیست که در بستر جنگ های فرهنگی ٬ فرهنگ مسلط و مهاجم بر سایر فرهنگ ها غلبه پیدا میکند و بدون تردید این غلبه به نوعی پوشش دینی هم پیدا میکند. این فرهنگ با وجود داعیهٔ دینی ٬ در اصل دین زدا بوده و بالنده گی کذایی خود را با زیر افگندن ارزش های بزرگ معنوی معاوضه میکند . فرهنگ تهاجمی غرب نمونهٔ اشکار ‌آن است . این رویکرد نه تنها زمینه های بالنده گی سایر فرهنگ ها را از بین میبرد و یکه تازی های فرهنگی را جانشین رقابت های سالم فرهنگی مینماید؛ بلکه از همه مهمتر این که روح بالنده و مشترک فرهنگی را در فرهنگ های بشری نیز ذبح میکند .

دشمنان انسانیت از آن هراس دارند که بیداری و تجلی شایان این روح در بستر فرهنگ جهانی جلو یکه تازی های انسان دشمنانهٔ آنان را گرفته و در آخرین تحلیل زمینهٔ سقوط آنان را نیز فراهم میکند . گفت و گوی تمدن ها بخشی از تلاش های انسانی برای احیا و بالنده گردانیدن روح مشترک فرهنگ بشری است که به نوبهٔ خود ضمانت کنندهٔ پویایی روح مشترک ادیان بشری است . با بالنده شدن این روح مشترک اختلاف میان فرهنگ ها کاهش یافته وکاهش اختلاف فرهنگی سبب قرابت و نزدیکی ادیان میگردد که در آخرین تحلیل سبب نزدیکی ملت ها را میسر میسازد . بدون تردید سرانجام این گفت و گو های سازنده رستگاری بشریت را به ارمغان می آورد . در نور این رستگاری مستکبران جهان می سوزند و مظلومان به سروری جهان نایل می آیند . حامیان جنگ فرهنگ ها و ادیان از این نزدیکی هراس دارند و برای جلوگیری از ‌آن حادثه ها خلق میکنند و با حق سکوت دادن به حادثه سازان تاریخ  جنگ های خونین را تحت نام های گوناگون در جهان دامن میزنند تا نگذارند آن من « من » رخ بنماید و پالایش یابد و در بستر تحولات فرهنگی جایگاهٔ خاص خود را پیدا و در سکوی واقعی خود تمکین نماید . شاید در ذهن خوانند سوال خلق شود که این من چه است ؟ این من « من » تاریخی من است که با تاریخ  و فرهنگ هزاران سالهٔ من رابطه دارد؛ گرچه این من « من » جلوههای گوناگونی از فرهنگ ها و ادیان مختلف دارد و اما یک جلوه در آن هر آن در تلولؤ است که همانا من مشترک و جهانی من است که بر جمیع فاصله ها میان من های گوناگون نقطهٔ پایان گذاشته و غوغا هایی از من ها را در یک من نهفته دارد. 

این « من » سری به گذشته های دور من دارد که از آدم آغاز و با آدم های کنونی رشتهٔ ناگسستنی داشته و با نسل های بعدی نیز سر هم پیمانی دارد؛زیراانسان ها زمانیکه  با هم برادر بوده ٬ از یک پدر و مادر زاده شده اند و بالاخره به تشکیل خانواده ٬ قبیله و ملت نایل آمده اند . این ها در هر کجای دنیا که مسکن گزین شده اند ٬ به هر دینی که گرویده اند و به هر ملتی که پیوسته اند . در واقع وارث یک فرهنگ مشترک هستند که از بابای خود آن را به ارث برده اند . گرچه این فرهنگ در مراحل مختلف تاریخی با پذیرش دینی تازه و پیوستن به فرهنگ و ملتی تازه دگرگون شده است ؛ اما هرگز اصل خود را از دست نداده و در تحولات گوناگون فکری رسوبات آن در اذهان انسان هر نسلی باقی مانده است . در این سخن توافق اجماعی وجود دارد که جذبهٔ پرستش و خدا گرایی یکی از ویژه گی های فطری و مشترک انسان است که از آغاز حیات او تا کنون در پس پردههای قلب و ذهنش هر قامت میکشد . به گونه مثال : حالا که دین ما اسلام است و فرهنگ ما هم سرشار از مایه های دینی است  ؛ گرچه اسلام به مثابهٔ آخرین دین الهی بر بخش بزرگی از بدنهٔ فرهنگی کشور ما سنیگنی دارد . بر بخش دیگر آن عناصر فرهنگی گذشته از اوستایی تازرتشتی ٬ یونانی ٬ یونانی بودایی ٬ یونانی باختری ٬ ساسانی و ... خواه و ناخواه مسلط بوده و به گونه های مختلفی رخ مینمایند که در ببشتر موارد در جامهٔ دینی ظاهر می شوند . به این ترتیب این من « من »که به ظاهر موجی سرشار از اسلام دارد ٬ صد ها موج دیگر را از ادیان ٬ فرهنگ ها و سنت های گذشته در خود پنهان  دارد . در اعماق این پنهانی یک موج به گونهٔ اعجاز انگیزی در آن در خروش است که گویا ازلی و ابدی با من « من » یا در خمیرهٔ من یکجا آفریده شده است که من تاریخی مرا ساخته است و بدون تردید همان روح مشترکی است که به سخن شاعر « که من خموشم و او در فغان و در غوغاست » این فریاد های درون سوز انسان است که همه را برای وصال به خانوادهٔ مشترک بشری فرا میخواند . خانواده ییکه در آن روح مشترک در چشمه سار زلال بی رنگی ها و یک رنگی ها در آن فواره دارد و تو گویی ساخت ها و بافت های عناصر گوناگون فرهنگی در رشته محکمی در آن با هم تنیده شده اند . این روح بزرگ آغوش بازی برای پیروان تمامی فرهنگها و ادیان است . در صورتی می توان به آستانهٔ آن پا گذاشت که به شناخت کامل آن نایل آمد و بعد بر تمامی انواع جنگ ها بویژه جنگ فرهنگی و دینی نقطهٔ پایان گذاشت .

 

ادیان روح مشترک دارند ٬ دستیابی به این روح نه تنها جنگ ادیان ؛ بلکه جنگ فرهنگ ها هم پایان می  یابد .

 

 


بالا
 
بازگشت