نویسنده : مهرالدین مشید

دست بحران ساز بعید است تا بحران زدایی کند   

 

بدون تردید سر نخ فساد بحران آفرین در افغانستان رشتهٔ درازی دارد که حتا سابقهٔ آن به پیش از سه دههٔ فاجعه بار گذشته نیز میرسد ؛ اما گسترده گی و فساد بحرانزا در کشور  به زمانی بر میگردد که نجیب سقوط کرد و مجاهدین راستین از صحنه‌ٔ سیاسی و نظامی کشور رانده شدند و قدرت را شماری رهبران و زورگویان در کابل قبضه کردند که پی آمد ناگوار آن را امروز  مردم بیجارهٔ‌ افغانستان به گوشت و پوست خود لمس میکنند . برای سیا و سفید شدن اصل بحران وعلت آن خواستم نوشتهٔ‌ زیر را به قید تحریر در آورم تا اندکی پرده از ریشهٔ فساد و بحران کنونی در کشور بیفتد و از همه مهمتر این که  بحران زدایان و بحران آفریینان از یکدیگر تفکیک شود ٬ « سیاه رو شود هر که در او غش باشد »  و تا آشکار شود که آیا آنانیکه فساد و بحران را در کشور فربه کرده اند میتوانند بحرانزدایی کنند ؟ بهتر خواهد بود تا به امتیازات کنونی بسنده کرده و از بحران آفرینیلیبرال  تکنوکراتاجتناب کنند . بدون تردید بدنهٔ بزرگی از فساد را گروههای جهادی سابق در کشور شکل داده اند که اعضای جمعیت اسلامی با حضور پر رنگ و پر رنگ تر خود از راس تا هرم نظام در شکل دهی آن دست بالا تری دارد .   

در اواخر سال ۱۳۷۰ فشار ها بوسیلهٔ نیرو های جهادی بر حکومت نجیب رو به افزایش میرفت که همزمان با آن تلاش های سیاسی برای دستیابی به یک صلح پایدار در کشور برای جاگزینی رژ یم نجیب  به شدت ادامه داشت . بنین سوان نمانیدهٔ خاص سازمان ملل در امور افغانستان طرحی را روی دست داشت که بر اساس آن باید حکومتی با قاعدهٔ وسیع متشکل از تمامی گروههای درگیر در کابل تاسیس میگردید . بنین سوان روی طرح یاد شده کار میکرد و لیستی از نامزد ها  از جناح های مختلف برای تشکیل چنین حکومتی برایش داده شده بود .  وی روی گزینه های افراد کار میکرد تا برای گزینش اشخاص پیشنهاد شده  آرای اجماعی را از طرف های درگیر بدست آورد .

در کنار این تلاش ها دید و باز دید های مخفی یی میان گروههای حاکم و گروههای جهادی نیز ادامه داشت . در این میان گروهٔ پرچم روابط خود را از طریق وکیل وزیر خارجهٔ نجیب با احمد شاه مسعود و  رفیع از جناح خلق با حناح حکمتیار برقرار نمودند . پیش از شمار افسران ارشد گروهٔ‌ خلق که همکار تنی در کودتا به حساب میرفتند ٬ با حزب اسلامی همکاری میکردند . در آنزمان تنی در اسلام آباد تحت پوشش مستقیم استخبارات پاکستان به سر می برد ؛  زیرا کودتای تنی برضد نجیب به کمک استخبارات پاکستان و حمایت حکمتیار صورت گرفت که در راه اندازی آن نظامیان پاکستان نقش سازنده داشتند و هم این سازمان جهنمی نقش میانجی را میان حکمتیار و تنی بازی کرد تا حکمتیار را وادار به حمایت از کودتای تنی نمود . چنانچه حمایت  شخصی حکمتیار از تنی و کودتای آن واکنش های تندی را در میان رهبری حزب اسلامی برانگیخت که سبب استعفای شش عضو آن از کمیسون اجراییهٔ این حزب گردید ؛ گرچه این استعفا شک ٬ شبهات و اتهامات دیگری را نیر در پی داشت . شماری از رهبران اجرایی و شورایی حزب اسلامی افراد مذکور را متهم به رابطهٔ نزدیک داشتن با امریکا نموده و مدعی بودند که امریکا از طریق موسسات یو اس آی دی برای آنان بصورت ماهوار معاش میدهد . نه تنها این ها شمار زیادی از رییسان کمیته های اجراییهٔ گروههای سابق جهادی از موسسات گوناگون خیریه که بوسیلهٔ استخبارات امریکا تمویل میشدند ٬ بصورت ماهوار معاش اخذ میکردند . در کنار این شماری از موسسات مانند  « مکتب خدمات » ٬  « رابطهٔ عالم اسلامی » و ... که بوسیلهٔ‌ کشور های خلیج عرب تمویل میگردیدند . برای تعدادی از رییسان و اعضای ارشد گروههای جهادی سابق بصورت ماهوار یا غیر ماهوار پول می پرداختند  و از این طریق توانستند تا بر گروههای  جهادی  نفوذ پیدا کنند . این کار اشتخباراتی کمر  جهاد افغانستان‌ را شکست و آنرا به فساد و بحران کشانید .

حزب اسلامی و جمعیت اسلامی که بحیث دو رقیب هر کدام خود را فاتح بلامنازعهٔ جهاد افغانستان  حساب میکردند . با ادعای تمامیت خواهانه و در نظر نگیری گروههای دیگر جهادی به ضربه زنی بر یکدیگر پرداختند . رویداد ها و انکشافات شتابزدهٔ آنزمان یک سلسله تلاش های قبلی را میان هر دو گروه به کلی زیر سوال برد که  با آمدن مسعود و حتا پیشتر از  آن به پشاور در حال شکل گیری بود و هر دو گروه کمیته ییرا برای توحید کمیته های مختلف اجرایی این ها توظیف کرده بودند.

در گرما گرمی از گفت و گو های بنین سوان با رهبران جهادی در پشاور جناح جمعیت اسلامی به رهبری احمد شاه مسعود توانست ٬ سبقت جسته و با تشکیل ایتلافی با دوستم ٬ مزاری و شاخهٔ پرچم موفق به امضای معاهدهٔ جبل سراج گردید . بعد از امضای این معاهده به سرعت برای استاد ربانی اطلاع داد تا هر چه زودتر حکومت ایتلافی را با سایر گروهها در پشاور تشکیل و وارد کابل شوند . این در واقع سر آغاز تراژیدی های  خونینی بود که از آنزمان به بعد مانند کابوسی بر روان مردم ما سنگینی میکند . پس از این فساد ٬ غارت ٬ بد منی و بحران فراگیر کشور را گرفت .  در  سناریوی المناک آن هزاران انسان بیچاره بویژه باشنده گان شهر کابل جان های شیرین خود را از دست دادند . این سناریو زمینه را برای یک درگیری تمام عیار در داخل شهر کابل مبدل کرد . کابل به میدان خونین ترین نبرد میان گروههای جهادی  مبدل گردید . وضعیت نظامی در کشور چنان بهم خورد که حکومت مستعجل و صادر شده از اسلام آباد به کابل هیچ کاری برای خاموشی فاجعه نتوانست انجام بدهد ؛ زیرا پیش از رسیدن اعضای این حکومت کابلیان نظاره گر سنگین ترین نبرد میان حزب اسلامی و شورای نظار به رهبری احمدشاه مسعود بودند . این ببرد که از  دامنه های کابل آغاز یافت و تا دروازههای شمالی و جنوبی ارگ ریاست جمهوری ادامه یافت . در این میان دولت موقت مجاهدین که به گونه یی از قبل خلع قدرت شده بود ٬ تفنگداران در هر منطقه حاکم شده و بصورت بیرحمانه یی بر مردم حکومت میکردند . جناح های درگیر یعنی حزب اسلامی و شورای نظار به مثابه‌ٔ دو رقیب تمامیت خواه  که برخورد های خونین داخلی را پشت سر گذاشته بودند . هر کدام خواهان امتیاز بیشتر و هیچ کدام حاضر به انعطاف و نرمی و از خودگذری نبودند . تنها کاری که میکردند با اتکا به یک سلسله فعالیت های نمایشی ظاهری و اما در اصل یکدیگر را هر آن به  گونه یی به مصاف یکدیگر میخواندند . هر دو گروه کمتر نسبت به یکدیگر حسن نظر داشت و تنها کاری که میکردند با پرداختن به یک سلسله مانور های تبلیغاتی فریب آلود افکار عامه را به نفع گروهی خود و تغییر ذهنیت مردم جلب مینمودند . در حالیکه هر دو گروه در عقب پرده هر آن شمشیر ها را تیزتر و آخته تر کرده و هر آن از صلح صد قدم فاصله میگرفتند ؛  گرچه بعد ها این جنگ خود خواهانه از سیطرهٔ قلمرو دو گروه بیرون شد و گروههای دیگر در ساختار ایتلاف های تازه وارد میدان شدند و میدان معرکه را گرمتر کردند . در این صف آرایی ها هر آن اتیلاف های تازه بوجود امدند .  چنانچه حکمتیار توانست تا دوستم را از حلقهٔ ایتلاف مسعود بر باید و باید گروهٔ مجددی شورای هماهنگی را بسازد و خود را تا دروازه‌ٔ جنوبی ارگ برساند و تخت و تاج استاد ربانی را به لرزه در ‌آورد .

جنگ گروهی در افغانستان نه تنها پیروزی های مظلومترین انسان مجاهد را به خاک و خون یکسان کرد و با عقب رفتن بسیاری از مجاهدین از صحنهٔ جنگ میدان برای افراد ارزه و بی سر بی پای شهر کابل فراهم شد . فرماندهان جهادی که با چنگ و دندان برای چپاول دارایی ها و اموال  شخصی و عامه آماده گی گرفته بودند . ورود این افراد اوباش به صفوف آنان کشور را نه تنها به انحطاط فکری و فرهنگی برد . چنان فساد ٬ تاراج و حق خوارای بصورت رایج ادامه پیدا کرد که ایجاد پاتک ها در سراسر چهار راههای شهر کابل به برگ آن هم نمی رسد . فرماندهان جمعیت اسلامی که خود را فاتح کابل حساب میکردند . چنان بر زمین های دولتی ٬ ساحات سبز و حتا خانه های شخصی مردم شکم افگندند که شاید این گونه غارت ها در تاریخ کشور کم سابقه باشند . غارت ها به تدریچ شکل مافیایی و سازمان یافته میگردید و پول حاصله از فروش زمین های شخصی و دولتی هر روز جیب های فرماندهان را پر تر میکرد و به همان میزان بر عطش تاراج انان می افزود . در زیر سایه سنگین جنگ فرماندهان جمعیت تحت حاکمیت استاد ربانی چنان به فساد و حق  خواری روی آوردند که هر کدام ساحات اطراف و داخل شهر کابل  را بین خود تقسیم کردند و هر آنچه از فساد ٬ غارت و ویرانی در توان داشتند ٬ از شهر کهنه کابل تا آخرین زاغه نشین های متروک دریغ نکردند . شاید از خاطره های استاد ربانی رفته باشد یا این که هرگز موفق نشد تا از پناهگاههای خود میدید که چگونه خانه های مردم با دستان تفنگدارانش ویران می شوند و اموال آن در روز روشن در موتر ها به حراج گذاشته میشد . شاید استاد قصهٔ میخکوبیها را زیاد شنیده باشد و اما تا کنون کسی برایش از این گونه افتضاحات فرماندهانش چیزی نگفته باشد . پس حق با او است که  به دوران حکومت عمری خود فخر و مباهات نموده و اکنون کمر را برای زدودن فساد  در کشور محکم بسته و با بر زدن دست ها تا آرنج به یاری حامد کرزی بشتابد . فکر می شود که امتیازات کنونی دولت فاسد عطش بزرگ خواهی او را سیراب نکرده و  به آرزوی رسیدن معاونیت ریاست جمهوری ٬ وزارت  و سفارت سایر ارجمندان و نزدیکان خود است تا بدین وسیله بتواند ٬ گرهٔ فساد در دولت کابل را گشوده و با زدودن فساد در دستگاهٔ‌ حاکمیت آن اداره یی سالمی را درست کند که در آن دیگر اسنادی پیدا نشود که رییس دولتش امر تقرر یک پیاده و یا امر توزیع تیل را برای شخصی داده باشد . مگر استاد فراموش کرده است که چگونه چکری با پا درمیانی او به مقام وزارت حج  و اوقاف رسید و پیش از  بدست آوردن آرای پارلمان به جرم گرفتن ۳۶۲۰۰۰ دالر مورد پیگرد قانونی قرار گرفت و از چنگال قانون فرار کرد . از گفته های جدید استاد ربانی چنین بر می آید که میانجیگری او در اسلام آباد برای زمینه سازی ملاقات چکری با حامد کرزی چندان ناموجه  نبوده است . بعید نیست که در بخشی از اجندای این مذاکرات محو  فساد در حکومت کابل مطرح  بوده است . چنانکه چند روز پیش استاد ربانی رهبر جمعيت اسلامى افغانستان دراجتماع جمعى ازاعضاى اين حزب باانتقاداز حکومت گفته است که ادارۀ کنونى کشور در فقدان برنامه و فاقد يک تيم متحد و متعهدى که بتواند به تمام مسايل و قضايا رسيده گى نمايد، به سر ميبرد. به باور او جمعيت اسلامى ميتواندازطريق برگزارى کنگرۀ ملى و راه اندازى فعاليت هاى سياسى، فرهنگى واقتصادى ، بحران فعلى کشور را کنترول کند. به گفتهٔ او  در چنين شرايطى، نيروهاى ملى و احزاب سياسى که توانايى کار را براى اداره کشورداشته باشند، مسؤوليت دارند تا در فرداى کشورمصدرخدمت شوند. بدون تردید با بازگشت چکری و ابقای او در یکی از مقام های دولتی نه تنها گلیم فساد در افغانستان محو خواهد شد ؛ بلکه افغانستان هم « گل و گلزار » خواهد گردید .

ا ستاد در حالی این رویا ها را بر سر می پرورد که دیروز در زمان ریاست جمهوری اش بار عظیمی از مسؤولیت های نظامی و حتا سیاسی را احمد شاه مسعود بدوش میکشید و استاد ربانی را به رهبری جمعیت اسلامی به سوی هدف خود نشانه میگرفت . اکنون که او نیست و شماری از یاران بیوفای او نیز با بازی های سیاسی پرداخته و حضور شان چندان در اطراف استاد سیاهی خیره کننده ندارند . با این حال دشوار به نظر میرسد که استاد با یاران تازه دم خود بتواند از عهدهٔ‌ این مسؤولیت بزرگ بیرون بدر شود .

تیم استاد ربانی شهکاری های خود را درگذشته برای ادارهٔ‌ کشور نشان داده و از قانون شکنی ها و غضب و تاراج آنان مردم آگاهی کافی دارند . هرگاه رشتهٔ پراگنده گی ها و سر درگمی ها در میان یاران استاد گشوده شود ٬ اتحاد چه که بر حریم بارگاهٔ جمعیت او افتراق بیشتر سنگینی مینماید تا اتحاد و چه رسد که او برای ادارهٔ کشور موفق به ساختن یک تیم کاری شود . روزی با قانونی در جمع دوستانی صحبت میکردیم . او در آنزمان وزیر بود ٬ با دولت هیچ مشکلی نداشته ٬ حق و حقوق مجاهدین در دولت بصورت خوب تامین گردیده بود و هیچ خطری مجاهدین و کشور را تهدید نمیکرد . او که در آنزمان هواخواه  و حامی درجه یک کرزی بود و گفت که او سال های زیادی  را با ربانی سپری کرد . او برنامه مشخصی برای نظام سازی ندارد . به ادامه افزود که حالا با کرزی دست داده اند و با آن کار خواهند کرد . گرچه او در این موضعش  ثابت نماند و بار دیگر دست استاد ربانی را بحیث رهبر فشرد و زعامتش را به استقبال گرفت . آنچه در این رفت و برگشت ها خیلی ها پررنگ است ٬ همانا بی ثباتی ها و شکننده گی ها در  حزب استاد ربانی است که یارانش هر روز حزب تازه یی میسازند و یا همکاری خود را با گروهٔ دیگری ابراز میکنند . گاهی حزب « افغانستان نوین » ٬ زمانی حزب « عدالت اسلامی » ٬ زمانی حزب «  جبههٔ متحد دموکراتیک ملی »  ٬ ایتلاف تغییر و امید » ( این ایتلاف از بی اعتمادی شدید موتلفین خود سخت رنج می برد و هنوز روشن نیست که چه کسانی در عقب این ایتلاف قرار دارند ) و غیره میسازند و باز این کالبد های گروهی را می شکنند و افتان و خیزان به دنبال تشکیلات تازه می روند .  در این ساختن ها و ویران کردن چیزی که رنگین تر است ٬ افتراق در جمعیت اسلامی که استاد بزرگ بر اتحاد در آن افتخار کرده و به زعم خودش با این تیم پراگنده گروهٔ‌ متعهدی را تشکیل و بر بحران کنونی کشور نقطهٔ پایان میگذارد .

بدون تردید تمامی گروههای جهادی سابق به نحوی از انحا در گسترش فساد ٬ بیرحمی و غارت دارایی های مردم دست داشتند و دارند و اما هر چه باشد ٬ دستان فرماندهان و اعضای ارشد گروهٔ استادربانى به مراتب بلند تر از دیگران چه که تا بلندترین قله های آسمان خود نمایی میکنند  ؛ اما آنچه شگفت آورد است  . این که همین اکنون اعضای جمعیت اسلامی دست کم اضافه تر از پنجا در صد مقام های ارشد دولتی را شامل معاون رییس جمهور ٬ وزرا ٬ والی ها ٬ ولسوالی ها ٬ رییس ها ٬ سفیر ها ٬ قونسل ها و ... در دست دارند و از امتیازات فراوانی برخوردار اند . هر گاه سهم این گروه در دولت کنونی به مقایسهٔ‌ سایر گرروههای جهادی سابق ارزیابی شود . باز هم جمعیت اسلامی از اکثریت غیر قابل انکاری در دستگاه دولت برخوردار است . این واقعیت را نمی توان انکارا کرد و هیاهوی چند نفری که در گذشته ها با جمعیت اسلامی رابطه داشتند و مقام های خود را حال در دولت از دست داده اند ٬ نمی تواند بر این واقعیت پرده بکشد . آن بیچاره ها اگر اکنون هم در مقامی هایی چون معاونیت رییس جمهور ٬ وزر خارجه ٬ رییس عمومی امنیت و ... قرار میداشتند . فساد کمتر چه که بیشتر هم وجود میداشت . شاید این دوستان فکر کنند که از زد و بند های پشت پردهٔ اقتصادی و معاملات کلان شان با شماری مافیای تجاری ٬ مالی و اقتصادی کسی خبر ندارد و شاید هم فکر کنند افتضاح کاخ جمیرای خلیج به ارتباط بحران کابل بانک از ذهنیت ها فرار کرده است . این گویی فکر میکنند که مردم افغانستان چنان با رنج های سازمان یافتهٔ‌ این ها دست و گریبان اند که به کلی حافظهٔ‌ خود را از دست داده ٬ هر چه که این ها انجام دهند ٬ زود از حافظهٔ مردم میرود .

گیریم در آنزمان اوضاع در در داخل شهر کابل خیلی خراب بود و شهروندان کابل بصورت بیرحمانه یی به اسارت تفنگداران در آمده بودند . نه تنها تفنگداران غارتگر و حق ناشناس ؛ بلکه داراکولا هایی که از نوشیدن خون انسان و اذیت و آزار او حظ می بردند . برای بدست آوردن هدف شوم خود که همانا غضب و تاراج دارایی های مردم بود . چنان فاجعه و بحران را در کشور دامن زدند که بالاخره نظام استاد ربانی را در موجی از توفان فزایندهٔ شر و فساد به پرتگاهٔ سقوط مواجه گردانیدند ؛ امان اکنون شرایط به مرابت پیچیده تر از آن زمان بوده و دامنهٔ جنگ هم گسترده تر از آن گردیده است . در کنار این دشواری های بازی های سیاسی و نظامی در افغانستان باحضوی ۱۵۰ هزار نیروی های خارجی پیچیده تر از اوضاع گذشته است . بازی های سیاسی در افغانستان چنان شاخ و برگ کشیده و زیر نظر اضافه تر از ۶۷ مر کز استخباراتی جها بار و برگ می کشد که بحرانزدایی در کشور را باچالش های عجیب تری روبه رو کرده است . در کنار این فاجعهٔ فساد گستر و بحرانزای کنونی در کشور هر روز در حال فربه تر شدن ا ست و هر روز بحزانزا تر میشود . آنانیکه دیروز در برابر بیچاره ترین انسان ها چنین ظلم ها را روا داشتند که آنان را سفیران صلح می خواندند و به جان و دل انتظار شان را میکشیدند تا از عدالت عمری این بزرگواران اندکی بهره مند شوند ؛ اما به عکس این ها چنان طعمهٔ زهر آلود را در گلوی شان نهادند که در زخم سرطانزای آن هنوز هم دست و پا میزنند . پس چگونه شده است که امروز این فاجعه آور ترین و بحرانساز ترین گروهٔ دوران شر و فساد ادعای بحران زدایی و فاجعه شکنی در کشور را دارد .

بحرانزدا های دیروز هزاران جان کابلی بیچاره را قربان مستی های تاج گذاری و تخت نشینی های خود کردند و با دامن زدن به رقابت های گروهی ٬ قومی ٬ سمتی و مذهبی تخم بد ترین نفاق را در میان باشنده گان پشتون ٬ تاجک ٬ هزاره ٬ ازبک و ... کشور کاشتند ٬ ساختار های زیربنایی اقتصادی کشور را نابود کردند و این ها را به جان هم افگندند و و حدت ملی ٬ منافع ملی و یک پارچگی اسلامی مردم را قربانی یک تازی های گردن فرازانهٔ خود نمودند . آن گردن هاییکه امروز همه شکسته اند و بار آویزانی سر هایشان را ناگزیرانه بدوش میکشند ؛ زیرا این ها بیشترین آسیب و بد ترین ضربه ها را بر زاغه نشینان شهر های کهنهٔ کابل وارد کردند . به عوض آنکه بر زخم های نان مرحم گذارند ٬دل های شان بدست آورند و از دست کمی از دستاورد های انقلاب اسلامی آنان را مستفید می گردانیدند ؛ اما  به عکس آخرین دارایی های آنان را نیز به غارت بردند .

حاله هم بعید نیست که این گروه در دور بعدی ابتکار را دوباره بدست گیرد و در موج بحزانزدایی های تازه چنان فاجعهٔ را بزرگ کند که پرحجم تر از دیروز و حالا باشد و  چرخهای استبداد و ستم را بر سر و سینه های مظلومترین شهروندان این کشور بویژه کابلیان به حرکت در آ‌ورند که این بار با دریدن قلب ها و مغز های شان هم بسنده نکرده و حتا خاطرههای دردناک رقص مرده ها٬ میخ کوبیها ٬ سینه بری ها ٬ گوش بریها و دهها جنایت دیگر گذشته را از اذهان مردم پاک نمایند . بجای ان داستان هایی را به یاد گار بمانند و در هوای شنیدن آن داستان احساس خوشی کنند که حتا پدران معزز روم هم از جنگ های « گلادیاتور » ها آنقدر حظ نمی بردند . مردم از ناگزیری ها دست بردست هم بگذارند و برکفن کشان قدیم و قدیمتر درود و شکران یگویند .

در آنروز بار دیگر عرصه برای آنانی هموار تر شود که دیروز بحیث منشی تصامیم کشتار های بیرحمانه را انشا می نمود و امروز بحیث منادی حقوق بشر حق هزاران مظلوم را از ظالمان می ستاند . او و یارانش در واقع کسانی اند که جامهٔ خویش را عوض کرده و در پی کمین نشسته اند تا باز هم باز هم قلم خود را دو چند تیز تر نماید ٬ با تایید فتوا های ظالمان خواهان اشد مجازات بر محروم ترین انسان این کشور شود و بالاخره با نوشتن بیرحمانه ترین تصمیم ها فاجعه های تازه را با خون آبیاری کنند تا باشد که باز هم در جوی های خون هزاران تاجک ٬ ازبک ٬ پشتون و هزاره کشتی آرزو های خود را به حرکت در آورند ٬ در خون غلتیدن های مردم را در کشت نفاق افگنانهٔ‌ خود جشن بگیرند و در پشت صحنه بر پیروزی های خود متناسب به  بیرحمی ها ٬ کشتار ها و غارت های خود فخر و مباهات کنند . اعتقادات و باور های مردم را با نیشخند های زهر آلود به بازی بگیرند . این همه را کسانی انجام داده و خواهد داد که هر کدام خود را دیندار تر از هر دینداری به حساب آورده و حتا بد تر از پاپ های قرون وسطی اسناد بهشت را برای جاهلان صادر میکنند . در حالیکه با این اعمال اسلام عزیز را زیر شمشیر های آختهٔ خود بد تر از هر زمانی  زیر ضرب و شتم قرار داده اند که حتا یهودی هم به کار بستن آن ناروایی ها را در حق اسلام روا نمیدارد . نه تنها بر اسلام ضربهٔ جبران ناپذیری وارد کردند ؛ بلکه ارزش دینی و شهکار های دینداران راستین را زیر سوال بردند و کاخ زیبای آنرا مانند گلی پر پر کردند .

این در حالی است که هنوز هم در شکل دهی بخش عظیمی از فساد در کشور اعضای جمعیت اسلامی دست دارند . غضب زمین های دولتی و شخصی بوسیلهٔ  فرماندهانش در کنار یک سلسله استفاده جویی های دیگر از قدرت در گذشته و حال به گونه یی فساد مهندسی شده را از سوی این گروه در افغانستان وانمود میکند و حتات گفته می توان که بقایایی نظام شر و فساد پیش از طالبان نه تنها دوباره کشور را به فسا کشاندند ؛ بلکه لیبرال ها و تکنوکرات های از غرب آمده  را نیز برای فساد ٬ رشوت و غارت دارای های مردم ترغیب کردند که هرگاه این سلسله زنجیر فساد در کنار زنجیرهٔ  فساد اعضای ارشد او که در نظام کنونی از قدرت و مقام فراوانی برخوردار اند ٬ نهاده شود ٬ سلسله جنبانی از فساد به حرکت در خواهد آمد که از مزار تا هرات و از بدخشان تا کابل بر فضای کشور در اهتزاز است .

به همگان آشکار است ؛ گرچه حامد کرزی رییس جمهور افغانستان است و اما مارشار فهیم عضو سابقه دار جمعیت اسلامی و خلیلی سابق رهبر حزب وحدت اسلامی دو معاون او هستند که نمی توانند ٬ در برابر فساد حاکم در کشور ابراز بی تفاوتی کرده ٬ با شانه بالا افگندن ها بر خود فخر کنند و تمام مسؤولیت را از شانهٔ‌ خود دور و همه را بدوش کرزی بیفگنند . هیچ ادعایی نمیتواند ٬ بر مسؤولیت ناپذیری آنان دلالت کند و گیریم اگر پنچ چارک مسؤولیت بدوش کرزی است ٬ دست کم  مسوولیت یک سیر آن بدوش آنان است . هرگاه ادعا دارند که قربانی یک نوع تصامیم استبدادی کرزی شده اند . این  نمی تواند بر رفع مسوولیت شان دلالت کند . اگر  چنین چیزی وجود دارد ٬ بهتر نخواهد بود که مردانه سنگ مسؤولیت را بوسیده و بر زمین بگذارند تا مردم بدانند که مسوول این همه فساد و فاجعهٔ بحرانزا در کشور کی است . این درست نیست که با راکت پرانی در پارلمان به گفتهٔ روزنامهٔ ویسا از زیر بار مسؤولیت فرار  کرد . معاونیت ریاست جمهوری و وزارت تنها در نمایش کاروان موتر های فیشنی شیشه سیاه نمیتواند خلاصه شود . اگر از بعد فیشن آن بگذریم ٬ درازی کاروان موتر های استقبالیهٔ آنان نمی تواند بیرابطه با مسؤولیت آنان در قبال نظام  باشد .

 

 


بالا
 
بازگشت