نویسنده : مهرالدین مشید
"بد نوکر بودن" برتر از "خوب نوکر بودن" در دو گزینۀ راهکاری
خوب نوکر بودن اشخاص در راستای آبیاری و پرورش منافع امریکا در کشوری مانند افغانستان که مورخان از آن معبر شکست گردن فرازان تاریخ یادهانی کرده اند ، چندان بازار سیاسی پر جاذبه یی نداشته و شاید بصورت مقطعی نه دراز مدت بتواند سکوی پرش شماری آد م هایی قرار بگیرد که با آخور سازگاری بیشتری دارند تا با خوان ؛ زیرا آنانکه خوان (بسیار خاین) اند ؛ با فساد و جور زیاد تر میل همسویی دارند تا با پاکی و عدل ؛ اما این بازی نافرجام چنان شکننده است که شکننده گی اش برنده تر از دم تیغ بوده و چنان می شکند که در شتاب شکستن هایش هر ناشکسته یی زود می شکند . ؛ زیرا افغانستان چندان تختۀ خوبی برای مشق های سیاسی خوب نوکر بودن نیست . مزدوران گوش به فرمانی در طول تاریخ در این سرزمین بدون به سر رساندن کمترین آرزوی باداران شان در موجی از رسوایی ها پا در گل مانده اند . این هم در کشوری مانند افغانستان که از بد حوادث احساس ویرانگری در مردمش وزنۀ سنگین تری بر سازنده گی های آنان دارد و این احساس به گونۀ مهار ناپذیر بر بال سلحشوری های این ملت نفس میدمد که حتا در دشمنی با خصم افسار منطق را نیز از آنان می درد . این رویکرد بد نوکر بودن برای قدرت های غاضب را به مراتب پر جاذبه تر از خوب نوکر بودن گردانیده است ؛ زیرا بد نوکر بودن سری با عصیانگری داشته که این به گونۀ دشنۀ دو دم تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون میکند . یا به تعبیری دیگر بد دشمن بودن معنای خم خم رفتن صیاد را دارد که با شمشیری پنهانی در کمر از پی شکار مرغان بی باکانه شتاب مینماید . از سویی هم در سایه و روشن این خم خم رفتن ها ممکن است دو گونه عمل کرد . در یک پهلو با اظهارات تند در دشمنی با امریکا احساسات مردم را به قربانی گرفت و در پهلوی دیگر با نوعی بازگشت و ونرمش های تاکتیکی به آرزو ها و امید های آنان خیانت کرد .
آنانکه چشم انتظار خوب و نگاۀ لطف آمیز را در خم ابروی امریکایی ها دارند . کوشش کنند هر چه بیشتر رمز بد دوست بودن با امریکا را بیاموزند تا راز خوب دوستن بودن را ؛ زیرا خوب دوست بودن ها رشتۀ شاگردی و استادی را به میان می کشد و این به نوبۀ خود به عکس ، به خفه کردن استاد نه ؛ بلکه به خفه شدن شاگرد وفادار خواهد انجامید .
بعد از تهاجم امریکا به افغانستان و سقوط طالبان در این کشور با شکستن فضای سیاسی جو دوستی و دشمنی با امریکا در حدود فاصلۀ خوب وبد نیز در معرض دگرگونی قرار گرفت . این تجاوز معادله های سیاسی و نظامی در منطقه و جهان را عوض نمود . در تمامی عرصه ها ساز و برگ دیگری آغاز شد ، پارامتر های سیاسی و نظامی را نیز دچار کاهش وافزایش نمود . این شکستن ها و دگرگونی ها در هر گونه روابط و مناسبات سیاسی و نظامی از یک سو و روابط افراد با یکدیگر از سوی دیگر اثر ژرف گذاشت . در این شکستن و ریختن معادلۀ دوستی ها و دشمنی هم با امریکا نه تنها در معرض تحول قرار گرفت ؛ بلکه شتاب برای نوکری برای کاخ سفید به امید چشم انتظار لطف از سوی واشنگتن برای رسیدن به گوشۀ مقامی در دولت مشرک المنافع کابل بیشتر از افزون گردید . هوای قدرت چنان دیوانه های قدرت و عاشقان ثروت در کابل را بر انگیخت که اعضای گروههای چپ و راست را بویژه گروههاییکه خود را پهلوان معرکۀ نبرد عنوان میکردند ، همه را بصورت بی سابقه یی به رقص درآورد . شماری ها را چنان این جاذبه از خود بیگانه نمود که گویی معیار ایمان داشتن را بجای نوکری برای امریکایی ها به عوضی گرفتند . چنان در شبح تاویل فرورفتند و از فرط جاذبۀ آب قدرت از پی سراب شتافتند که با بستن دستان مفتی راستین قار قار قابیل را فتوای مطلوب یافتند ؛ چنگ زدن به این بهانه هدفی برای رهایی کشور از بحران تلقی میدارند ؛ البته به این تعبیر که رهایی افغانستان از بحران کنونی را نتیجۀ استقامت جنگ افروزانۀ امریکا در افغانستان عنوان میدارند . این ها بدین باور اند که تنها بقای نظامی امریکا و ادامۀ جنگ کنونی امریکا با طالبان می تواند بر بحران کنونی در کشور نقطۀ پایان بگذارد و سخت علاقمند تاسیس پایگاههای نظامی امریکا در افغانستان بوده و از بام تا شام برای آن نغمه سرایی میکنند .
این عده اصرار دارند بر اینکه تاسیس این پایگاهها منافع ملی افغانستان را حفظ کرده و بر نگرانی های همسایه های این کشور در این زمینه پایان خواهد بخشید ، دولت افغانستان نباید از عقد آن اهمال نماید ؛ اما شماری دیگر عکس این نظر را داشته و مدعی اند که تاسیس پایگاههای نظامی امریکا در افغانستان جنگ در افغانستان را دامن میزند ؛ زیرا از یکسوطالبان با تاسیس پایگاههای نظامی در افغانستان مخالفت جدی دارند . چنانکه در این نزدیکی طالبان (1) به رهبری طیب آغا تا کنون دو بار با امریکایی ها ملاقات کرده و این ملاقات ها یک بار در قطر و بار دیگر در آلمان صورت گرفته است . در این ملاقات ها مهمترین موضوع مورد بحث میان دو طرف تاسیس پایگاۀ نظامی امریکایی ها در افغانستان است که تا کنون در این زمینه طالبان پاسخ منفی داده اند . از سویی هم کشور های همسایۀ افغانسان بویژه ایران و پاکستان با آن مخالف هستند . ایران مخالفت خود را در این باره صریح و پاکستان بصورت مخفی خطرناکتر از صراحت لهجۀ مقامات ایرانی ها ابراز میدارند و از سویی هم کشور های روسیه ، چین و کشور های آسیای میانه هم با آن موافق نیستند . چنانکهروزنامۀ "نیزاویسیمایا گازیته" (2) چاپ روسیه در شمارههای اخیر خود با اشاره به خروج گروۀ کوچکی از نیرو های امریکایی از افغانستان تا پایان سال 2014 ، در مورد تاسیس پایگاههای مشترک امریکایی و محلی همانند عراق با توجه به عدم تمایل پنتاگون و حرف های میشل فلورنوی معاون وزیر دفاع امریکا و پترائوس فرماندۀ نیرو های ایتلاف در افغانستان ، برای خروج بعد از این خروج نیز سخن زده و به ادامه نوشته است که بقای این پایگاهها امریکا را فرصت خواهد داد تا در موقع لازم بر چین ، روسیه ، ایران و هند اعمال فشار نماید . این گونه اظهارات پرده از سیاست های پشت پردۀ کریملین بر میدارد که امریکا را برای ماندن در افغانستان ترغیب میدارد . بنا بر این کشور های یاد شده در صورت تاسیس چنین پایگاهها دست به تحرکات نظامی و سیاسی پنهان بر ضد دولت افغانستان خواهند زد . آشکار است که چنین تحرکات جنگ افغانستان را دراز مدت خواهد گردانید . بدون تردید در آن صورت دو کشور پاکستان و ایران به ترتیب در صف اول و دوم دامن زنیهای حوادث در افغانستان قرار خواهند داشت . با استفاده از تجارب کنونی شان در جاری کردن آسیاب های خون در افغانستان دست بالاتری خواهند داشت.
در این میان آنچه مسلم است ، اینکه اکنون بحران افغانستان را به شدت تر از هر زمانی تهدید میدارد . هرروزبر حجمش بیشتر افزوده شده و به همان اندازه دشوار تر نیز میگردد ؛ بویژه زمانیکه خروج نیرو های امریکایی از افغانستان به حقیقت بپیوندد . در این حالت افزایش واوجگیری بحران افغانستان چه که اوضاع به وخامت بیشتر خواهد گرایید . امریکا طی ده سال گذشته گام های جدی و اساسی را برای بنیانگذاری یک اردوی منظم و مجهز در افغانستان نگذاشته است . این رویکرد امریکا یک مسآلۀ عمدی و خواسته شده بوده و نه سهل انگاری و غفلت که بصورت دقیق برخاسته از سیاست های استعماری نوین است . قدرت های اهریمنی هیچگاهی میل ندارند که کشور های عقب نگهداشته شده تا رسیدن به استقلال کامل اقتصادی و سیاسی سیر صعود را بپیمایند . از همین رو در هر گام این کشور ها را وابسته تر از گذشته بخود نگاه میدارند . پیشرفت و توسعۀ اقتصادی و سیاسی در این کشور ها واقعی نبوده ، بیشتر شکل ببر کاغذی را دارد . امروز ما شاهد خوبی از سیاست های اقتصادی امریکا درافغانستان هستیم که در ظرف ده سال گذشته اندکترین گام را در راستای احیا و توسعۀ زیر ساخت های مهم اقتصادی افغانستان نگذاشته است . در این مدت تنها به پروژههای کوتاه مدت و مصرفی پرداخته که هر گز بازدهی اقتصادی برای مردم افغانستان ندارند .
انقلاب اسلامی در ایران نمونۀ آشکار سیاست های اقتصادی استعماری امریکا بود که مردم این کشور را به خشم آورد . در ایران زمانی انقلاب اسلامی به وقوع پیوست که این کشور را امریکایی کوچک می نامیدند . این در حالی بود که ابتدایی ترین نیاز های زنده گی برای ایرانی ها باید از امریکا وارد میشد و در مفاد آن در یک زد وبند مافیایی به جیب شاه و اطرافیانش میریخت . اردوی ناقص و بیمار و فاقد اسلحۀ ثقیل و جنگندههای پیشرفتۀ افغانستان هم محصول سیاست های کهنۀ استعماری امریکا است که در هر گام بر وابستگی نظامی افغانستان افزوده و تا باشد که بالاخره بعد از خروج رسمی نیرو هایش از افغانستان وجود پایگاههایش در این کشور مشروعیت پیدا کند ؛ زیرا امریکا چندان تمایل استراتیژیک برای استقرار صلح و ثبات در افغانستان نداشته ؛ بلکه از این کشور جز سکوی پرش برای رسیدن به اهداف دراز مدت خو در منطقه برای بقای منافع استراتیژیکش چشمداشت دیگری ندارد .
این برنامۀ امریکا آب سرد را برخواست های آتشین آنانی می پاشد که با خوش بینی شتاب زده به امید صلح در افغانستان ، برای دلخوشی امریکا کوس استقرار پایگاههای امریکا را در این کشور می کوبند . این در حالی است که حضور ده سالۀ امریکا در افغانستان بصورت روشنی از این معما پرده برمیدارد ؛ اما باز هم برای آنانیکه از قدرت رانده شده اند و اشتیاق زیادی برای قدرت دوباره دارند ، چندان گوش نواز نبوده و برای جلب توجۀ امریکا به بقای نیرو و پایگاههای امریکا در افغانستان تاکید دارند . این ها که حتا بر وابستگی های استخباراتی خود با امریکا و انگلیس نه تنها شرم ندارند ؛ بلکه این رابطه را مایۀ مباهات بر خود قلمداد میدارند . نظام حاکم در افغانستان را به باد انتقاد گرفته که گویا با انتقاد هایی از سیاست های امریکا در این کشور چندان نوکری خوبی برای امریکا نبوده و گویا حق مزدوری را به حسن صورت انجام نداده اند . از این رو سخت در تلاش افتاده اند تا با تشکیل گروۀ جدید در ایتلافی راست و چپ از لحاظ سابقۀ گروهی و در بافتی استخباراتی امریکایی و انگلیسی هر چه بیشتر از زمامداران کنونی افغانستان نوکری خود را برای امریکا و انگلیس ثابت قدم تر نشان بدهند . از نظر این ها زمامداران کنونی گویا سر تمرد با ولی نعمتان این ها را داشته و در نوکری خویش برای آنان به اندازۀ کافی گوش به فرمان نیستند . این ها با این انتقادات برای ولی نعمتان خود چراغ سبز نشان داده و مدعی اند که گویا در صورت به قدرت رسیدن نوکران مطیع و گپ شنوی خواهند بود تا باشد که با این گونه مانور های پیش از وقت حمایت امریکایی ها و بریتانیایی ها را فراچنگ آورند . این در حالی است که عمر نوکران گوش به فرمان در افغانستان کوتاه تر و دورۀ زمامداری آنان افتضاح بار تر بوده است . از همین رو است ، آنانیکه یک دوره مشق خوب نوکر بودن را برای قدرت های خارجی دیروز برای بریتانیان و امروز برای امریکا نموده اند . بعد از مدتی دریافته اند که مزۀ بد نوکر بودن در افغانستان به مراتب بیشتر از خوب نوکر بودن است ؛ زیرا خوب نوکر بودن چندان سازگاری با روحیۀ مردم افغانستان ندارد . از این رو نوکران گوش به فرمانی مانند شاه شجاع ها برای بقای خود بالاخره وادار شده اند تا مردم را بگویند : قیام خویش را قوام ببخشید . عصیان های مقطعی و زود گذر زمامداران کنونی بر مصداق احساسات آب و آتش ناشی از این تجارب بوده که با خم خم رفتن زیر چتر نیرو های امریکایی لاف دشمنی با آنان را میزنند . به اصطلاح روز می لافند و شب می بافند و بر مصداق رویکرد فرعون که در روز دعوای خدایی میکرد و در شب خویش را از شصت پا ها آویزان مینمود و به پیشگاۀ خدا وند برای عفو سرکشی های خود عذر و نیاز میکرد . او بدین وسیله به زعم خودش گویا گناهانش را جبران مینمود . در حالیک او نمیدانست ، عصیانش در برابر خودش بود نه در برابر خدا وند که این خود جهلی بسیط بوده و مداومت بر آن جهل مرکب است .
پس آنانیکه هنوز هم از گذشت روزگار نیاموخته اند وشاید از هیچ آموزگاری هم نیاموزند . می خواهند با پشت پا زدن به تاریخ و تجارب تاریخی گذشته وبا به عوضی گرفتن بی ارزشی ها بجای ارزش ها به مسخ خود و تاریخ خود بپردازند . با این خود و تاریخ به بازی گرفتن ها سرنوشت خود و ملت خود را بیرحمانه به بازی بگیرند . در حالیکه بازی با سرنوشت ملتی معنای بازی با آتش را داشته که سرانجام این سناریو بازیکن اصلی را به قربانی خواهد گرفت و اولتر از همه تیغ یقین را بر ناف این توبه فرمایان خواهد گذاشت که خود توبه کمتر میکنند . این ها نه تنها قربانی مشق بی سرانجام " نوکر خوب" خواهند گردید ؛ بلکه در کوه و کتل "نوکر بد" سرگردان و لالهان نیز خواهند گردید .
عبور از کوه و کتل "خوب نوکر بودن" به مراتب دشوار تر از پیمودن کتل های دشوار "بد نوکر بودن " است . با آنکه هر دو گزینه دلالت آشکار بر نوکری و چاکری از بیگانه ها دارد ؛ اما تنها تفاوت در پیشوند های خوب و بد است که در دو معنای متضاد به عکس ترجیح "بد" از "بدتر" در زمان گزینۀ دو بد ، متجلی میگردند که در این گزینه برگ برنده بر دست بد است تا خوب . پس در این سناریو آنانی برنده اند که در پوشش بد دشمنی کردن به بهترین وجه مزدوری را برای امریکا ادا میکنند . بخت آنانی بلند است که "بد بازیکن" اند تا "خوب بازیکن"
منابع ماجذ :
1 - ویسا ، شمارۀ 1437 ، 20 مارچ
2 - ویسا ، شمارۀ 1436 ، 19 مارچ