دكتراندس نبي هيكل

 

 پاکستانیزه شدن امور افغانستان:

نفوذ حکومت پاکستان رسمی میشود

 

 

دلایل کافی وجود دارد که متیقن گردیم پاکستانیزه شدن امور افغانستان رسمآ اغاز شده است. سه عامل اساسی: حکومت افغانستان، متحدان بین المللی آن و پاکستان این روند را موجب گردیده و انکشاف میدهند. منظور از پاکستانیزه شدن امور در این مقاله رعایت خواستهای پاکستان در انجام و عدم انجام امور میباشد. هرسه عامل در زمینه های معیین بیشتر همسان فعالیت دارند که با افراطیت و تعصب فکری مشخص میگردند، زمینه ای که نیروهای جامعه بین المللی بحیث عامل ایگزوجین در آن نقش تعیین کننده را ایفا مینمایند.منظور از امور در این بحث  پالیسی های مهم داخلی و خارجی افغانستان میباشد.

به عبارت صریحتر مراحل وابستگی اداری- سیاسی افغانستان به پاکستان بصورت رسمی آغاز گردیده است.

بحث بر پاکستانیزه شدن بدون شک از حوصله این نوشته بیرون است و به همین دلیل این بحث را باید بحیث مقدمه ی  پنداشت.در این بحث مقدماتی نخست بر زمینه هایی مکث میشود که این عوامل در آنها فعالیت مینمایند و پس از آن به هریک از عوامل سه گانه و سپس بر عواقب پاکستانیزه شدن امور افغانستان مکث میشود.

 

زمــــیـــنه هــــــای بـــارور

افغانستان از لحاظ جغرافیای فکری درمنطقه ای قرار دارد که از لحاظ موضعگیری فکری باتعصب فکری و افراطیت مذهبی شناسایی میگردد. این حوزه زمینه های پر بار تفکر ضد امریکایی را نیزدارا میباشد. درگذشته باشندگان این منطقه( افغانستان، ایران، پاکستان، تاجکستان،ازبکستان، ترکمنستان و قزاقستان) همه مسلمان و فارغ ازاکتویزم افراطی مذهبی میزیستند، مگراز لحاظ  سیاسی در حیطه دسته بندیهای ایدیولوژیک جهانی ( بلاک سوسیالیستی و سرمایداری) قرار داشتند.

این منطقه نیروی بالقوه بشری فراوان بیسواد و بیکار رابرای مبارزات عقیدتی و ضد الحاد نیز دارا میباشد.

نه تنها وجود اندیشه های مختلف و متضاد بلکه موجودیت سلاح ذروی  یا خطرات انتشار آن ،درجه حساسیت و آسیب پذیری این منطقه راافزایش میدهد.

جنگ میان اتحادشوروی و غرب، بهترین  فرصت را برای استفاده از نیروی بالقوه  مذهبی موجوددر منطقه فراهم نمود و در چنیان شرایط انگیزه اشغال یک کشور مسلمان  و لزوم جهاد  دلیل مستحکم دیگری را برای تشویق و حمایت از افراطیت فراهم نمود. چنین دلایل برای فراهم آوری زمینه های سربازگیری در جنگ علیه دشمن جهانی سر مایداری ضروری بود. ایلیتهای سیاسی حاکم درغرب  به کمک ( بخصوص )عربستان سعودی حتی به تربیت جنگاوران از کشورهای مختلف پرداخت و به تشکیل اردوی اجیران عقیدتی کمک نمود و به آنها " مبارزان راه آزادی" لقب داد.

سه انگیزه افراطیت مذهبی، خصومت فزاینده با کفر و الحاد و خطرات انتشار سلاح ذروی اکنون  پدیده هایی اند که جامعه ی بین المللی  حد اقل کنترول آن را در نظر دارند.

چنین زمینه ها را درشرایط خصومت مسلحانه سازمان داده شده نه میتوان نادیده انگاشت. این زمینه ها در همدستی با عوامل دیگر مانند جامعه بین المللی، حکومت افغانستان و حکومت پاکستان شرایطی را به وجود آورده که از یکسو به پاکستانیزه شدن امور افغانستان  منجر میگردد و از سوی دیگر به مفکوره پان اسلامیزم خدمت مینماید.

شواهد ومدارک دال بر این حقیقت را در گذشته نه چندان  دورمیتوان یافت.

به عبارت کوتاه جامعه بین المللی با برنامه سیاسی و اقتصادی خود در حوزه ای وارد نبرد است که از لحاظ افراطیت مذهبی بارور و از لحاظ احساسات خصمانه میباشد.

 

عامل ایگزوجین (جامعه بین المللی) در پاکستانیزه شدن امور افغانستان

ایالات متحده امریکا و متحدین آن در  یک محیط خصمانه، با اتکا برپارتنرهای غیر مطمین یک نبرد را آغاز کرد.

امریکا پس از رویداد المناک یازدهم سپتامبر جنگی را علیه تروریزم- یعنی دست پرورده های خود - آغازنمود. در برنامه اساسی هدف اعماریک افغانستان دموکراتیک بحیث جز متمم جنگ علیه تروریزم در نظر گرفته شد تا از تبدیل مجدد افغانستان به مرکز خصومتها با غرب جلوگیری گردد. ایالات متحده امریکادربرنامه ریزی خود دوچاردواشتباه جبران ناپذیر گردید.  دشمنان خود را- که در یک زمینه بارور فعالیت داشتند - در این جنگ کم بها داد و در تعیین پارتنر خود در افغانستان با تعصب و تنگ نظری برخورد نمود.

این دو اشتباه موجب گردیدند افراطیت و بیعدالتی رشد یابند. در حالیکه فعالیتهای نظامی نیروهای نظامی جامعه بین المللی درافغانستان و پاکستان در جنگ راه انداخته شده علیه تروریزم دریک بستر اجتماعی  مذهبی بحیث جنگ مذهبی  غرب تعبیر گردید، حضور دراز مدت و فعالیتهای سیاسی و استخباراتی آنها، راه ها و مناسبات جدید را میان نیروهایی بوجود آورد که  این  جنگ بصورت مستقیم یا غیر مستقیم منافع آنان را متاثر میگردانید. بدین ترتیب جنگ علیه تروریزم- بحیث یک فعالیت  سیاسی نظامی صرف - بعد رقابت سیاسی و اقتصادی کسب نمود و به منبع عمده درآمد اقتصادی از یکسو ووسیله تحقق اهداف سیاسی از سوی دیگر برای بسیاری ها در داخل و خارج افغانستان مبدل گردید.

با به قدرت رسیدن دموکراتها ستراتیژی ایالات متحده امریکا مورد بازنگری قرار گرفت.

سه عنصرعمده ستراتیژی در بیانیه رییس جمهور بحیث "مساعی نظامی با هدف ایجاد شرایط برای خروج، کمک برای تقویه ی عمل مثبت و شراکت موثر با پاکستان." خلاصه شده اند.

در واقعیت امر اهداف "کشور سازی" و اعمار جامعه ی دموکراتیک در افغانستان به حاشیه  رانده شد ند و به انجام آنچه ها منحصرگردید که شرایط را برای خروج نیروها فراهم میسازد. با مطالعه ی بیانات رییس جمهور ایالات متحده امریکا در رابطه به ستراتیژی امریکا درافغانستان از زمره این احساس به خواننده دست میدهد که  مناسبات ایالات متحده با افغانستان و پاکستان از توازن لازم برخوردار نمیباشد. در همان زمان چنان به نظر میرسید که امریکا از آینده ی دموکراسی در افغانستان نا امید گردیده است، زیرادر این ستراتیژی توجه به دموکراسی در افغانستان به رعایت حقوق هموطنان تقلیل داده شده بود.

مردم افعانستان بدون شک از این ستراتیژی بخصوص خروج هرچه زودتر نیروهای خارجی حمایت مینمایند.  مساله ی قابل تاسف و نگرانی این است که جامعه ی جهانی این بار نیزاز بخشی از مسوولت خود سرباز زده است.

برای  غرب این امر در اولویت کاری قرار دارد تا مطمین گردد که از افغانسان  بیش ا ز این خطری برای دنیای غرب متوجه نخواهد شد. آنان به مجریی نیاز دارند که جامعه ی  متذکره را در نیل به این هدف در افغانستان یاری رساند، در حالیکه برای مردم افغانستان تامین حاکمیت ملی در اولویت قراردارد.این اولویت کاری از زمره شامل تامین امنیت فیزیکی و ذهنی، تامین حق  اراده ی ملی، حق مشارکت سیاسی و تامین حاکمیت قانون میباشد.  گذشته از آن نیروهای نظامی- سیاسی غرب بخشی از مشکل  اساسی  را در افغانستان تشکیل میدهند، زیرا آنها در پیچیدگی اوضاع و نهادینه شدن فساد، تحکیم حاکمیت زورمندان و جنگسالاران نقش اساسی داشته اند.

با اینکه ایالات متحده  امریکا در ستراتیژی خود در افغانستان تقویت توانایی نظامی را بحیث پیش شرط خروج از افغانستان تعیین کرده است، برای افغانستان لازم بود  تا با  یک ستراتیژی ملی به استقبال این ستراتیژی برود.

 از یکسو این حقیقت را نه میتوان انکار کر د که حاکمیت زور و زر در زیر حمایت و سیطره این نیروها در افغانستان تحکیم یافته است و از سوی دیگر  لازم است حق مردم افغانستان برای داشتن از ادیهای فردی، انکشاف ازاد و مستقل فردی و حق آنها برای تصمیمگیری در مورد حال و آینده خود شان ،  فرزندانشان و کشورشان بحیث یک کشور مستقل و یک شریک متساوی الحقوق در روابط بین دولتها  مورد احترام قرار گیرد. این حق نه تنها از حق خود ارادیت و اصل برابری دولتها در مناسبات بین المللی ناشی میگردد، بلکه از این حقیقت نیز ناشی میگردد که مردم ستمدیده ی افغانستان  بهای کرده ها و ناکرده ها یی را میپردازد که خود انجام نداده اند.

درعرصه سیاسی جامعه بین المللی از زمره با شناسایی انتخابات ریاست جمهوری 2005  و مجلس نمایندگان2010 به استحکام فساد وبیعدالتی در افغانستان و حاکمیت زورمندان کمک نمود.

در واقعیت امر دفاع از دموکراسی بحیث حق خود ارادیت ملی  و حق مشارکت سیاسی مردم از وظایف نهادهای سیاسی و مردمی میباشد. و هر دولت مستقل خود مسوولیت این مکلفیت را بر عهده دارد تا از منافع ملی خود در همه ی عرصه ها دفاع نماید. حکومت افغانستان نه تنها نه توانسته بحیث مدافع منافع ملی تبارز نماید و یک حکومت سالم را بوجود آورد، بحیث یک پارتنر خوب نیز نه توانسته با متحدان بین المللی خود عمل نماید. دلایل عقب نشینی غرب را از مواضع قبلی آن در همین محیط باید جستجو نماییم.  

بصورت کوتاه میتوان گفت درحالیکه نیروهای نظامی جامعه ی بین المللی تنها به هدف جنگ علیه تروریزم در افغانستان حضور نه دارند، غرب برای دستیابی به اهدا ف نطامی، سیاسی و اقتصادی به حکومتی در افغانستان نیاز دارد که مجری یا مددگارخوبی برای تحقق برنامه های  جامعه ی بین المللی بتواند باشد. از آنجایی که حکومت افغانستان نه توانست چنین نقشی را ایفا نماید، و راه وابستگی منطقوی را درپیش گرفته، جامعه بین المللی راه دیگری را برای دستیابی به اهداف خود برگزیده است.

تقویت  توانایی نیروهای نظامی افغانستان و واگذاری مسوولیت تامین امنیت به این نیروها از یکسو، حمایت از مساعی صلح با نیروهای مسلح مخالف، و موضعگیری حکومت افغانستان  به سود راه حل منطقوی از سوی دیگر در شرایطی که غرب از مواضع پیشین خود در رابطه با افغانستان عقب نشینی نموده نشان میدهد که جامعه بین المللی از برنامه اعظمی ساختن ( maximizing) به سود آنچه رضایت دارد (satisficing)  درگذشته است.

غرب بدون شک به تامین شرایطی که درآن خطری بیش از این از این منطقه متوجه آنها نگردد، رضایت دارد.

با انکشاف چنین شرایط، ادامه موضعگیری حکومت افغانستان که اداره امور یک ملت را بر اساس رعایت منافع همسایگان به پیش میبرد، و نفوذ حکومت پاکستان هم در درون اداره و هم کنترول سیاسی -نظامی نیروهای مسلح مخالف، پاکستانیزه شدن امور یک امر طبیعی میباشد.

 

حکومت جمهوری اسلامی افغانستان

تاسیس جمهوری اسلامی افغانستان بوسیله غرب بر اساسات تعصب فکری صورت گرفت واز قاعده وسیع ملی برخوردار نه بود.به عبارت دیگردر  تهدابگذاری سیاست وحکومتداری نه بنیادهای تفکر ملی در نظر گرفته شدند و نه مشارکت عناصر ملی.

حکومت افغانستان بدون یک برنامه ملی، تعهد و اراده خدمت گذاری به ملت بر اساس برنامه تهیه شده از خارج شکل داده شد و سرنوشت ملت در دست آنانی قرارداده شد که تنها به منافع گروپی/حزبی و یا فردی می اندیشیدند.

تمایلات جهانی موجود میان نیروهای جهاد و مقاومت مانند برادری اسلامی و همبستگی اسلامی در بستر بارور مذهبی تحت نفوذ سه عامل اساسی: حضور نظامی غرب، حکومت فاسد، و نیروهای مخالف مسلمان رشد نمود.نیروهای حاکم بر سرنوشت مردم از یکسو نمیخواستند از قدرت کنار روند، زیرا بود و نه بود آنها با این مساله گره خورده بود، و از سوی دیگر در اتحاد با نیروهای بین المللی نیز نمیتوانستند به جنگ آغاز شده موفقانه پایان دهند، در حالیکه ادامه جنگ تا ابد ممکن دانسته نمیشد.هم حضور نیروها و هم حکومت فاسد بصورت مستقیم و غیر مستقیم به ادامه بیعدالتی از یکسو وتقویت صفوف مخالفان ازسوی دیگر کمک مینمودند.

ملت مسلمان پس از تاسیس جمهوری اسلامی باآنچه روبرو شدند که برخلاف توقع آنها قرار داشت، رهبران مسلمان و مجاهد و قوماندانان آنها یکی پی دیگری باور و اعتماد مردم رااز دست دادند وامیدبرای بهتر شدن اوضاع با گذشت هر روز و هرسال کمتر میشد. درچنین شرایط مساعی برای صلح تقوی شده اند.

نیاز طرح پیش شرط برای آغاز مزاکرات حتمی به نظر میرسد، زیرامذاکرات بدون  ابرازحسن نیت طرفین درگیر منازعه  به معنای قبولی بدون قید و شرط یا آمادگی یکی از طرفین برای تسلیمی به طرف دیگر میباشد.

درحالیکه رهبران مخالفان مسلح هرنوع مذاکرات را مشروط به خروج نیروهای نظامی از افغانستان میدانند، شورای صلح از تماسهای  طالبان با اعضای آن شورا خبر داده اند و افشای اسمای این افراد را در شرایط حاضرغیر مناسب میپندارد. این بیان از یکسو میرساند که تمایلات برای مذاکره در میان  مخالفان مسلح ساختاری  نه بلکه شخصی و انفرادی وجود دارد و بیشتر ممکن است بر پایه روابط و و مناسبات فردی استوار باشد. نیروهای مخالف مسلح تاکنون حسن نیت قسمی را در عمل نشان نداده اند که بیانگر آمادگی آنان برای مذاکره باشد. بر اساس رویداد ها و گزارشها خصومت با حقوق حقه انسان که قانون اساسی آنها را تضمین نموده و مبارزه مسلحانه آنان نیز تشدید یافته است. درحالیکه ادعا میشود این خصومتها نیروهای خارجی راهدف قرار میدهند، عملآ  به کشته و معیوب  شدن مسلمانان بیگناه ملکی، معیوب شدن و یتیم شدن صدها تن و ویرانی ملکیتها  آنان منتهی میگردند.  اساسی ترین شرط مذاکره با این نیروها یعنی احترام و رعایت قانون اساسی از همین اکنون مورد بی احترامی و نقض قرار گرفته است.

حکومت افغانستان در ریتوریک و سمبولیک آنچه را فکر میشود مخالفان مسلح انجام میدهند و  مسولیت آنجام آنها را نیز برعهده میگیرند، به دسته غیر از مخالفان مسلح نسبت میدهند و بدین ترتیب مخالفان مسلح را تبریه مینمایند. نتیجه گیری کنونی چنین میشود که حکومت نه برای مردم که ادعا میشود از سوی آنها انتخاب شده است، بلکه برای مخالفان مسلح کار مینماید. بر  بنیاد تازه ترین خبر سرویس خبری طلوع مورخ سه شنبه 23 حمل 1390  برابر با 13 اپریل 2011  تاکنون ده هزار طالب زندانی که 1600آ نها سیاسی اند اززندانها رها شده اند. گزارشهای مطبوعات حاکی از رهایی قوماندانان برجسته  نیروهای مخالف  نیز میباشند. انگیزه هایپ یوستن به صفوف نیروهای مخالف تقویت گردیده و همچنان انگیزه های مخالفان مسلح.

دلایلی وجود دارد که به نتیجه گیری فوق  میرسند. این دلایل بصورت موجز عبارت اند:

  1. حکومت در جهت پذیرش شرایطی فعالانه کار مینماید که از سوی مخالفان مسلح برای  قطع مخالفت مطرح شده اند،
  2. حکومت همچنان  تلاش دارد به سوی فراهم آوری زمینه هایی  به پیش رود که رضایت و خشنودی مخالفان مسلح و حامیان آنها را موجب گردد،
  3. زندانیان مخالفان مسلح را به دلایل و مناسبتهای مختلف رها مینماید و زمینه های مساعد فعالیت را برای عناصر مربوط به این نیرو مساعد میسازد.
  4. حکومت برای جلوگیری از مداخلات مسلحانه همسایگان، بخصوص ورود عناصر خرابکار و جنگ افزارها از پاکستان و ایران چنان با خونسردی مینگرد که گویی این اعمال  به نفع منافع ملی  افغانستان میباشند.

 

  1. حکومت  بخصوص در سه عرصه یاد شده فعالتر از عرصه های خدماتی برای اکثریت مردم کشور است.

چنین مشی سیاسی دشواریهای دیگری نیز دارد. یکی از این دشواریها پیچیدگی رابطه میان صلح با حکومت داری خوب است. درحالیکه حکومتداری خوب  شامل تامین عدالت و مشارکت سیاسی،  پاسخگویی ، مسوولیت پذیری و درجه ی  مناسب نفوذ پذیری حکومت میباشد،  فقدان آن حکومت را به ماشین تولید مخالفان مبدل میسازد. مشی کنونی به تحکیم و توسعه قدرت زورمندان وزراندوزان متعصبی می انجامد که تنها به منافع فردی و گروپی می اندیشند.

حکومت افغانستان برای تامین صلح سیاست عیار سازی سیاست ملی برحسب رضای همسایگان را در پیش گرفته است، شاید هم عواقب این سیاست را از پیش محاسبه کرده اند.

حکومت در این راستا تا آن حد پیشرفته که از ایجاد نمایندگی سیاسی نیروهای مخالف در ترکیه حمایت کرده است. فکر میشود بدین ترتیب به طالبان که ادعا میشود فاقد آدرس اند، آدرسی ایجاد نماید.

نیاز به سیاستمدار بودن نداریم تا این ساده لوحی سیاسی را که عوام فریبی سیاسی نیز میتواند باشد درک نماییم. زیرا نخست آدرس نیروهای مسلح مخالف آشکار و روشن است و سفر صدراعظم پاکستان و این بیان حکومت پاکستان  که صلح بدون مشارکت پاکستان در افغانستان ممکن نیست گویای این حقیقت است.دلایل و مدارک دیگری نیزوجود دارند که موید این حقیقت اند. ثانیآ  اگر حکومت آدرس طالبان را نمیداند، طالبان بحیث فرزندان این مرزو بوم باید آدرس  خانه آبایی  خود، محلی را که در آن به انتحار و بمگذاری متوسل میگردند، بصورت حتمی میدانند. آنها میتوانند سلاح بر زمین گذارند وماند سایرین زندگی نمایند.

 

حکومت جمهوری اسلامی پاکستان

در شرایطی که امور مهم کشوری در افغانستان بر اساس معیار رضاییت و خشنودی همسایگان و با در نظرداشت منافع آنهاانجام گردد، کار نیروهای امنیتی کشور برای تامین امنیت ممکن است ساده وسهلتر گردد.

 تاسیس کمیسیون مشترک با ترکیب جدید به پیشنهاد پاکستان هنگام سفر صدراعضم پاکستان به افغانستان، پاکستانیزه شدن امور را در افغانستان رسمی میسازد.در چنین حالت حکومت پاکستان بحیث نماینده طالبان وارد میدان مصالحه میگردد تا راه را برای حاکمیت دست نشاندگان خود هموار گرداند.

پاکستان که افغانستان مستقل و نیرومند را که به زعم خود با هر کشوری خواست دوست و هم پیمان گردد، در همسایگی خود نمیخواهد، به این هدف خود از راه بقدرت رسانیدن طالبان دست می یابد. راهی که حکومت افغانستان برای تامین صلح و مذاکره با طالبان در پیش گرفته است و در آن حکومت پاکستان بحیث آدرس رسمی مخالفان مسلح افغانستان وارد مذاکره میگردد، پاکستان را در رسیدن به آن هدف کمک مینماید. ما شاهدیم که حکومت افغانستان از همین اکنون سیاست داخلی و خارجی  افغانستان را در تناقض با قانون اساسی، مطابق رضا و خواست همسایگان، بخصوص پاکستان عیار میسازد. و یا در حد اعظمی آن از همسایگان میخواهد منافع افغانستان را رعایت نمایند.

درشرایط کنونی صلحی که بدین ترتیب بدست می آید،میتواند منافع جامعه جهانی را نیز- به قیمت حق حاکمیت ملی افغانها - مصوون سازد، زیرا پاکستان بحیث مجری صلح و حافظ منافع جامعه بین المللی وارد حیات سیاسی میگردد. این حالت مشروط به شرایطی میباشد که در آن منافع مشترک جامعه بین المللی و غرب نهفته باشند.

گزینش پاکستان به سود راه حل منطقوی میتواند در مخالفت با ستراتیژی ایالات متحده قرار گیرد، بخصوص این حقیقت که پاکستان یک کشور دارای سلاح ذروی میباشد موجب نگرانی های فزاینده خواهد شد.

شواهدی وجود دارد که نشان میدهد پاکستان  سیاست صریحتری را در رابطه با جنگ علیه تروریزم درپیش گرفته است.

نگرانی ایالات متحده ممکن است بیشتر ناشی ازخطر انتشار سلاح ذروی و احساس هژمونیستی منطقوی پاکستان باشد تا از واگذاری مدیریت خطر در منطقه ی خطر خیزی که افغانستان و پاکستان در آن قرار دارند.

خطرناکترین انکشاف در پاکستانیزه شدن امور افغانستان لست تقاضاهای حکومت پاکستان است که گفته میشود صدراعظم پاکستان هنگام ملاقاتش با رییس جمهور افغانستان به حامد کرزی تسلیم داشته است.محتویات درخواست پاکستان در مطبوعات افشا گردیده ونشان میدهد که پاکستان خواسته آرزوی تبدیل افغانستان به یک ایالت پاکستان فدرال با تفصیل  و به گونه دیگرارایه کرده است. اگر محتویات افشاشده حقیقت داشت باشند دو سوال عمده آتی بدون درنگ مطرح میگردند:

1.  پاکستان بر مبنای کدام نشانه ها و اطمنانها به خود جرات بخشیده ازحکومت یک کشور مستقل چنین درخواستی را انجام دهد؟

2. چرا حکومت افغانستان در مجموع و پارلمان کشور بخصوص واکنشی در این رابطه نشان نداده اند؟

حکومت حتی به رد آنچه در مطبوعات در این رابطه منتشر کردیده بحیث افواهات و شایعات سخنی بر زبان نه یاورده و پارلمان که سنگ دفاع از منافع ملی را برسینه میکوبد، یا گروپهای پارلمانی مجلس نمایندگان خواستار وضاحت موضوع نه گردیده اند؟

این انکشاف پاکستانیزه شدن امور افغانستان را به پاکستنیزه شدن افغانستان تکامل میدهد.

این پیشامد و سایرانکشافات اخیر ازچرخش بنیادی ای خبر میدهند که روابط افغانستان را با مردم و جهان خارج دوباره تعریف خواهد کرد.

بحث برعواقب پاکستانیزه شدن امور افغانستان را به آینده میگذاریم.

 

پـــــایـــــان

 

 

 


بالا
 
بازگشت