دكتراندس نبي هيكل
نگارنده: دکتراندس نبی هیکل
مذاکرات صلح و چهار سوال اساسی
بیگمان ماهیت و مفهوم صلح با طالبان یا حکومت پاکستان به موضعگیری حکومت افغانستان و ایالات متحده امریکا بستگی دارد، زیرا تامین صلح مستلزم برچیدن لانه های سربازگیری ، مراکز تربیت تروریستان، قطح منابع تمویل اعمال تروریزم از قلمرو همسایگان بخصوص پاکستان و ایجاد توانایی سیاسی،نظامی و اقتصادی افعانستان برای دفاع از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور میباشد. شواهد در گذشته نشان داده که دشواریها و کاستی های مهمی وجود داشته که مساعی صلح به پیروزی نرسیده است. عمده ترین این دشواریها و کاستی ها را تنها بر میشماریم.
1. مساعی مذاکرات باطالبات در دو مسیر جداگانه و به اهداف مختلف انجام میگردید.حکومت افغانستان و شورای عالی صلح در پی صلح بدون قید و شرط از راه جلب رضایت طالبان و حکومت پاکستان قرار داشت، و ایالات متحده امریکه در حالیکه شرایط معیینی را برای مذاکرات صلح مطرح کرده بود در عمل در پی اهداف دیگری قرار داشت تا خود را از جنگی وارهاند که در آن گیر افتاده است.
2. جنگ علیه تروریزم به وسیله تحقق اهداف سیاسی در منطقه و به منبع درآمد مبدل گردید.
3. جنگ علیه تروریزم بر سه هدف متمرکز گردید: 1) سقوط امارت طالبان که افغانستان را به سنگر مبارزه علیه الحاد و ضد امپریالیستی مبدل کرده بود،2) انتقامگیری از القاعده و3) کار برای تامین منافع ستراتیژیک اقتصادی و سیاسی در این منطقه. هدف اول همچنان موجب گردیده جنگ در کشور ما به پیش برده شود. هدف دومی موجب گردیده مساعی جنگی در پاکستان بر القاعده متمرکز گردد و اهداف سومی موجب گردیدند تا به آن عناصری که برای پیروزی جنگ علیه تروریزم ضروری دانسته میشدند مانند ازمیان بردن لانه های ترور در پاکستان ، بتز سازی افغانستان، بهبود حکومت داری در افغانستان و ارتقای ظرفیت های ملی و نظامی افغانستان به درستی توجه نه گردد.
4. همه ی پارتنرهای اساسی در جنگ علیه تروریزم ( امریکا و بریتانیا، پاکستان و افغانستان) به درجه های متفاوت بصورت هدفمند در این جنگ باهم همکاری نمیکردند.
یک ارزیابی گذرا از جنگ علیه تروریزم نشان میدهد که جامعه جهانی بخصوص امریکا و بریتانیا برای سالها از این حقیقت چشم پوشی کردند که مراکز تروریزم در پاکستان قرار دارند. رویدادهای اخیر مانند کشته شدن اسامه بن لادن و حملات بر سفارت و دستگاه استخبارات امریکا در کابل ایالات متحده امریکا را از خواب بیدارو وا داشت تا بر حکومت پاکستان فشار آورد . امریکا و متحدان در عمل ثابت کرده اند که برای تامین امنیت و منافع خود به افغانستان آمده اند و این حقیقت را به صراحت نیز بیان داشته اند.این حقیقت به این معنا نیز هست که تنها مصونیت منافع هدف است نه چیز غیر از آن.
ایالات متحده امریکا بخصوص به حکومتداری خوب در افغانستان نه تنها دیگر توجه ندارد، بلکه به تحکیم دکتاتوری از راه جانبداری از حکومت تیموکراسی در افغانستان حمایت کرده است:ضرب الاجل شش ماهه برای حکومتداری خوب را فراموش کرد، در انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس نمایندگان نیز در پهلوی حکومت غیر مردمی و فاسد قرار گرفت.
این باردوم است که ناتو حملات راکتی و توپخانه ای پاکستان را چنان توجیه کرده که گویا فراتر از حیطه جنگ علیه تروریزم قرار دارد. مسوولیت ناتوانی افغانستان برای پاسخ دهی به حملات پاکستان بر قلمرو افغانستان بر دوش جامعه بین المللی و حکومت افغانستان قرار دارد. برای ایالات متحده و بریتایا بخصوص یک مساله دارای اهمیت است و برآن مساله بارها از جانب آنها تاکید بعمل آمده است: حصول این اطمنان که امنیت (= منا فع) آنان از این منطقه مورد تهدید قرار نگیرد. این بیان به معنای ن است که رسیدن به این هدف از هر راه ممکن منظور است. مذاکرات با تروریستان نیز میتواند یکی از این راه ها باشد. افغانان نه باید فکر کنند که دیگران در پی تامین منافغ آنان قراردارند.
همه بر این توافق دارند که جامعه بین المللی و حکومت افغانستان هم درتحقق آنچه به ملتهای خود وعده داده بودند ناکام شده اند و هم در تحقق وعده های شان به ملت افغان.
رویدادهای اخیر امیدواریهایی را بوجود آورده که ممکن است موجب نزدیکی مواضع امریکا و افغانستان گردد. ترور استاد برهان الدین ربانی موجب گردید حکومت افغانستان وادار گردد تا ازمذاکرات با طالبان بگذرد . خواهان ماکره با حکومت پاکستان گردد که حامی طالبان میباشد. چنین تغییر در سیاست صلح فریبنده است زیرا مذاکرات با طالبان و یا با حکومت پاکستان به شرایط مشابه و وضعیت مشابه منتهی میگردد. عدم درک این حقیقت ساده لوحی ای بیش نه خواهد بود. گذشته از آن پاکستان از همان آغازبه پروسه صلح کشانده شده بود و عدم صداقت خود را نشان داده است. عواقب چنین تغییر این خواهد بود که طالبان کماکان بحیث ابزار اعمال فشار به کشتار ادامه خواهند داد درحالیکه پاکستان همچنان به بازی سیاسی ادامه خواهد داد. زیرا پاکستان هم از ادامه جنگ علیه تروریزم نفع میبرد و هم از ادامه گفتگوها با حکومت افغانستان. در صورتیکه حکومت افغانستان موضعگیری خود را بر اساس منافع ملی افغانستان در برابر همسایگان بخصوص پاکستان عیار نه سازد ومذاکرات را در چهارچوب ملاحظات راه حل منطقوی به پیش ببرد، دستیابی به صلح همچنانبرای مردم و کشور عواقب جبران ناپذیرخواهد داشت. این دلایل ما را به این نتیجه گیری میرساند که مذاکرات صلح با پاکستان به آنگونه ای که باطالبان صورت گرفت پیروز نمیشود، مگر اینکه به قیمت وابستگی افغانستان تمام گردد.
در این شکی نیست که پاکستان کشور همسایه افغانستان و هردو کشور دارای منافع ملی جداگانه میباشند که باید مورد احترام همدیگر قرار گیرند.
تا اینجا به دو سوال چرا مذاکرات صلح با پاکستان موفق نمیشود و چرا حکومت افغانستان به مذاکرات صلح با پاکستان میخواهد ادامه دهد پاسخ گفتیم.
پاکستان همانگونه این که گفته شد بحیث پارتنر از جنگ علیه تروریزم نفع میبرد. پاکستان در ده سال گذشته سالانه دو بلیون دالر از ایلات متحده دریاف داشت است. جنگ علیه تروریزم توسط پاکستان مصارف دارد که با ختم جنگ پایان خواهد یافت. پاکستان کشوری است دارای هژمونیزم منطقوی که ادعای توسعه طلبانه نیز دارد( کشمیر تحت اشغال و خط دیورند). پاکستان هیچگاهی خواستار یک افغانستان مستقل و مقتدر نه بوده و میخواهد حکومتی بر افغانستان مسلط باشد که ازمنافع پاکستان حمایت نماید. نفوذ هند در افغانستان منبع دیگر نگرانی پاکستان میباشد.
پالیسی پاکستان در رابطه با بازی دو رویه هم در جنگ علیه تروریزم و هم با افغانستان در شرایط اعمال فشار بر نیروهای بین المللی و افغانستان تاکنون برای پاکستان تشویق کننده بوده است. زیرا جامعه بین المللی حاضر شده تا 2014 نیروهای خود را از افغانستان بیرون نماید، از پایگاههای نظامی دایمی امریکا در افغانستان صرفنظرشده و هم جامعه بین المللی و هم حکومت افغانستان این نیاز را درک کرده اند که بدون همکاری پاکستان صلحی در افغانستان تامین نه خواهد شد. ناگفته نه باید گذاشت که تاکید بر حل و فصل سیاسی، افغانی شدن معضله امنیت و صلح و تمایل افغانستان به راه حل منطقوق در این پروسه نیز نقش تشویق کننده را برای پاکستان ایفا مینمایند. به همین دلیل پاکستان از هرگونه تمایل عناصر طالب برای مذاکره برای صلح جلوگیری نموده است.
حال بیایید بپرسیم چرا مذاکرات با طالبان/پاکستان به منافع ملی افغانستان نیست؟
سالهایی که گذشت نشان دادند که مذاکرات با طالبان پیامدی جز تشدید خصومت با افغانستان، قتل و ویرانی مردم نداشته است. چرا مساعی صلح با طالبان با وصف سیاست تضرع در ریتوریک سیاسی و گذشتهای یکجانبه در اقدامات و تحمل تلفات و ویرانی کشور از جانب حکومت افغانستان به صلح نه انجامید؟ دو پاسخ به این سوال ممکن است.
1. طالبان و حامیان آنان مطمین گردیده اند که الف) شرایط گذاشته شده ازسوی آنها یکی پی دیگر تحقق میابند، ب) حکومت افغانستان پس از خروج ناتو یا سقوط مینماید یا طالبان درحکومتداری شریک خواهند شد.
2. پاسخ دومی با پاسخ اولی ارتباط نزیک دارد. هم برای طالبان و هم برای حکومت پاکستان ثابت گردیده که نه تنها حکومت افغانستان به دلایل مختلف به راه حل منطقوی دلبستگی دارد، بلکه اجنت های پاکستانی در دستگاه حکومت افغانستان از نفوذ قابل ملاحظه از زمره بر روال تصمیمگیریها برخوردار اند.
گذشته نشان داده که پاکستان مساعی صلح افغانستان را با طالبان ( که رییس حکومت و دوات افغانستان آنها را برادر ناراض خطاب مینمود) از راه هایی مانند زندانی کردن آنانی که علاقمند یا تمایل به گفتگو داشتند، ترور رییس شورای عالی صلح، تعلل و ترور برای تشدید بی اعتمادی سبو تاژ نماید تا از موفقیت نسبی احتمالی آن جل.گیری نموده باشد. گذشته همچنان نشانداد که هسته اساسی مخالفت مسلحانه در دست پاکستان قراردارد و بحیث ابزار اعما فشار سیاسی و نظامی عمل مینماید. در چنین وضعیت مذاکره با پاکستان عبارت از آنچه میباشد که حکومت پاکستان از راه اعمال فشار بوسیله طالبان رسیدن به آن را در نظر داشت. به عبارت دیگر پاکستان میخواست حکومت افغانستان را به مذاکره وادار سازد و برای اینکار از طالبان بحیث ابزار اعمال فشار بر حکومت افغانستان ( و جامعه بین المللی) استفاده نموده است. پاکستان در این سیاست خویش موفق شده است، زیرا اکنون هم افغانستان میخواهد با پاکستان مذاکره نماید و هم جامعه بین المللی مکتقاعد گردیده که بدون همکاری پاکستان صلح در افغانستان تامین نه خواهد شد.
مذاکران با طالبان به همان دلیل اساسی به سود منافع ملی افغانستان نمی باشد که مذاکرات صلح با پاکستان نمیتواند به سود منافع ملی افغانستان باشد. دودیگر اینکه طالبان بحیث حافظان منافع پاکستان عمل کرده اند، در غیر آن میتوانستند در عمل ابراز حسن نیت نمایند.
چرا حکومت پاکستان میخواهد افغانستان با وی مذاکره نماید، در حالیکه خطری از سوی افغانستان برای پاکستان متوجه نمیباشد و از سوی دیگر چرا از تمایل برخی از عناصر طالب به مذاکرات احتمالی با حکومت افغانستان جلوگیری مینماید؟ حکومت افغانستان نه تنها در زبان از
حسن همجواری و احترام به حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی پاکستان سخن گفته بلکه در عمل از آنهمه فراترنیز گام برداشته است. حتی پس از تغییر جانب مذاکرات در سیاست تضرع حکومت افغانستان در قبال پاکستان مشی پسیفستی" رضایت همسایگان" نمایان است.
مذاکرات صلح با دولتها یا با گروه های وابسته به آنها تنها زمانی به سود منافع ملی افغانستان میباشد که بر اصل " تنبیه و پاداش" استوار گردد. نشانه دوستی این است که دوست به حریم قابل احترام دوست ما نند ننگ و ناموس، عزت و آبرو و خانواده دوست احترام میگذارد. اینها حد فاصل دوست و دشمن را میسازند. حکومت نیز باید در مذاکرات با دولتها از این مدل پیروی نماید. پایان