دكتراندس نبي هيكل
نگارنده: دکتراندس م. نبی هیکل
سیاست جدید صلح حکومت به کجا میانجامد؟
ترور رهبر جمعیت اسلامی و رییس شورای عالی صلح درظاهر چرخشی را در سیاست صلح حکومت افغانستان موجب گردید که بر اساس ریتوریک سیاسی حکومت هم تغییر در جهت مذاکرات صلح وهم درراه های رسیدن به صلح را احتوا مینماید. نتیجه گیری حکومت افغانستان پس ازکم و بیش یکسال مساعی صلح حکومت و شورای عالی صلح مبنی برتغییر جهت مذاکرات صلح از گروپهای وابسته به دولتها بی گمان تنها کشور پاکستان را شامل نخواهد شد و امید میرود چنین نیز باشد.
هم طرح سیاست جدید صلح و هم تحقق آن در عمل مستلزم ارزیابی و تحلیل علمی سیاست قبلی حکومت افغانستان از یکسو و شناسایی اهداف و سیاست طرف مذاکرات صلح از سوی دیگر میباشد. برای اجتناب از تکرار اشتباهات انجام شده شناسایی اشتباهات سیاست قبلی و طرف مذاکرات نیز باید در محراق توجه قرارداشته باشند. زیرا تعقیب سیاست نادرست در دو سال گذشته موجب کشته و معیوب شدن عزیزان خانواده های زیادی در کشور گردید. حکومت باید بحیث مقصر اصلی طرح و تعقیب لجوجانه چنین سیاست نادرست از مردم افغانستان معذرت بخواهد.
در این تحلیل مختصر نخست اشتباهات در پالیسی قبلی شناسایی میگردند و پس از آن اشتباهات در پالیسی جدید صلح برشمرده خواهند شد، تا شباهتها میان این دو مشی برملا و اشتباهات شناسایی گردند.
اشتباهات سیاست پیشین صلح
حکومت افغانستان ( نگارنده شورای عالی صلح را بحیث ابزار سیاسی حکومت دانسته و تنها از حکومت نام میبرد ) یکسلسله اشتباهات مهم و اساسی را در طرح و تعقیب مشی صلح با طالبان انجام داد که از همان آغاز از سوی تعداد زیاد شخصیت های حقیقی و حکمی خاطرنشان گردیدند.ناکامی این پروسه نیز از همان آغاز پیشبینی شده بود. این اشتباهات را برمیشماریم:
1. حکومت در طرح مشی صلح راه دموکراتیک و اصولی را نه پیمود. این طرح باید درچهارچوب مشی سیاست خارجی مطابق به قانون طرح میگردید و پس از مباحثات و مذاکرات مورد تایید پارلمان قرار داده میشد. این حقیقت دارد که حکومت و رهبران جهادی بخشی از جامعه افغانی را میسازند نه همه آن را و با تحدید مشورتها به این اقلیت، حکومت نشان داد که در طرح سیاست به خرد جمعی نیازی ندارد وبرحق نادرست از آزمون زمان بدر آمد.
2. حکومت با تد ویر جرگه عالی صلح با مردم عوامفریبانه برخورد کرد و فیصله های مشورتی جرگه را بدون آنکه به تصویب شورای ملی برساند صبغه قانونی داد. در حالیکه حکومت وعده داده بود که مشورتهای جرگه بحیث مشورتها تلقی خواهند شد. پیشنهادات شورا در مورد آزادی تروریستان از بند و حذف نامهای برخی از لیست سیاه را بطور نمونه میتوان یاد دهانی کرد.
3.اشتباه پالیسی:حکومت در مشی صلح هم اشتباه نوع اول را مرتکب گردید و هم اشتباه نوع دوم را زیرا در نوع اول فرضیه صفری ای که درست است رد میگردد و در نوع دوم برخلاف آن صورت میگیرد. حکومت طالبان را که به دستور دیگران به قتل و ترور دستجمعی دست میزنند و ویران مینمایند بحیث برادران میپذیرد وحکومت پاکستان را که در درازای تاریخ بر ضد منافغ ملی افغانستان تلاش ورزیده دوست میداند. حکومت افغانستان باید با دقت عمل نماید تا در سیاست کنونی مذاکره با پاکستان از ارتکاب اشتباه نوع سوم جلوگیری نماید. در این اشتباه مشکلی حل میگردد که مورد نظر نیست. از آنچه پاکستان تا کنون در برابر افغانستان انجام داده و یا در مبارزه علیه تروریزم عمل کرده نه میتوان نتیجه گیری نمود که پاکستان بحیث طرف مذاکرات صلح ازمنافع ملی خود ( که در افغانستان ناتوان و وابسته نهفته است) به سود منافع ملی افغانستان چشم پوشی خواهد کرد.
4. فرمولبندی نادرست مشی و تعقیب راه حل منطقوی. مشی راه حل منطقوی در محیط خصمانه برای افغانستان که در حال بازسازی و احیای مجدد قرار دارد و توانایی رقابت و مقاومت را دارا نمیباشد، جز مشی تسلیمگرانه چیز بیش نمیتواند تعبیر گردد. تعبیر دپلماتیک این مشی را " تعقیب مشی رضایت همسایگان" میتوان نامید. سیاست پاکستان هم در رابطه با پروسه صلح با افغانستان و هم در رابطه با روابط ترانزیتی با افغانستان از یکسو و بحیث پارتنر در جنگ علیه تروریزم از سوی دیگر بصورت مشهود غیر دوستانه و بر خلاف حسن همجواری بوده است.
5. سیاست صلح حکومت فاقد دقت و سلامت بود. شورای عالی صلح و حکومت مستقلانه از سایر ارگانهای ذیربط تصمیم میگرفتند، میکانیزمها و ستراتیژی مذاکرات یا وجود نداشتند و یا مبهم بودند و چنان عمل میکردند که با دوستان عمل میکنند نه با مخالفان مسلح( تعریف نادرست از دشمن و از پرابلم). چهارچوب اکسپوست و اگزانت برای کنترول و پاسخدهی و جود نداشتند.
اشتباهات در سیاست جدید صلح
مشی جدید "مذاکره با دولتها نه با گروپهای وابسته" یک اشکال اساسی و بنیادی برای سیاست خارجی افغانستان خواهد داشت، هرگاه تحریک طالبان در نتیجه ماکرات صلح به حیات سیاسی برگردد. "مذاکره با دولتها نه با گروپهای وابسته به آنها" هم مذاکرات با طالبان را نفی مینماید و هم برگشت آنها را به حیات سیاسی افغانستان بحیث حافظان منافع بیگانه . این مذاکرات با پاکستان میتواند از یکسو بر برچیدن لانه ها ی تروریستی و قطح حمایت از گروپهای تروریستی توسط پاکستان متمرکز گردد و از سوی دیگر میتواند بر هدف اعمال فشار بر تحریک طالبان برای قطح خصومت و برگشت به حیات سیاسی در افغانستان متمرکز گردد. مشی حکومت کدام یک از اهداف دوگانه را دنبال مینماید؟ نخستی عبارت از آنچه است که متحدان حکومت افغانستان نیزمدعی اند ازحکومت پاکستان مطالبه دارند. اگر این حقیقت باشد حکومت افغانستان باید مشی خود را در برابر پاکستان بحیث یک پارتنر در جنگ علیه ترورزیم عیار نماید، و جایی برای شورای عالی درحیات سیاسی باقی نه میماند. و زارت مهاجران و عودت نندگان میتواند به داد آنانی برسد که به پروسه صلح میپیوندند.
تعقیب هدف دومی به معنای مذاکره با پاکستان بر پذیرش نفوذ آن کشور میباشد.
شکل بعدی نشان میدهد که مذاکره با پاکستان و مذاکره با گروپهای وابسه به آن به نتایج همسان منتج خواهد شد، مگر اینکه شرایط و خواستهای آنها که همسان خواهند بود پذیرفته شوند.
تـــغــیــیر درســـیــاســت صلــح حــکــومـــــت
بر همه اشکار است که:
· مساله سیاست غیر صادقانه پاکستان بحیث پارتنر در جنگ علیه تروریزم از پیش معلوم بود: انکار میکرد که لانه های ترور در قلمرو پاکستان قرار دارد، انکار مینمود که از تروریستان حمایت مینماید. کشته شدن بن لادن خلاف آن را ثابت کرد و اکنون شواهد و مدارک جدید نیزدر این رابطه بدست آمده اند.
· مذ اکره با حکومت پاکستان بدون قبول رعایت منافع پاکستان تنها در صورتی موفق خواهد شد که جانب پاکستان وادار به احترام به منافع ملی افغانستان گردد. وادار کردن پاکستان به این امر مستلزم سه انکشاف مهم میباشد: 1) حکومت افغانستان باید بحیث پارتنر مطمین جامعه جهانی و یک حکومت ملی عمل نماید، 2) حکومت افغانستان به حکومتداری خوب و تامین عدالت همت گمارد تا بتواند مشروعیت خود را تامین و سطح حاکمیت خود را وسعت بخشد، و 3) تضعیف موضع پاکستان.
· مذاکرات با طالبان و مذاکرت با حکومت پاکستان به نکات مشترک عمده تاکید دارند: خروج نیروهای جامعه بین المللی، رد پیمان ستراتیژیک با ایالات متحده امریکا و رعایت منافع ملی پاکستان در سیاست داخلی و خارجی افغانستان.
· از آنجایی که گذار از مذاکرات با طالبان به مذ اکرات با حکومت پاکستان به گذار از مذاکرت از فرمانبر به مذاکرات با فرمانده همی ماند و از سوی دیگر مساعی برای صلح و همکاری با پاکستان تاکنون نتیجه نداده اند، موفقیت سیاست حکومت آقای کرزی دشوار به نظر میرسد.
نتیجه: افغانستان در موقعیتی قرار ندارد که پاکستان را به احترام به منافع ملی افغانستان وادارد زیرا:
1. افغانستان در حال احیای مجدد قرار دارد، و
2. عناصر حافظ منافع پاکستان در دستگاه رهبری و اداره افغانستان حلقه های تصمیمیگیری را در اختیار دارند.
3. نیروهای سیاسی ملی که بتوانند مستقلانه از منافع ملی افغانستان دفاع نمایند هنوز شکل نگرفته اند.
با درنظرداشت این حقایق تلخ و با درک این حقیقت که افغانستان تاکنون نه توانسته بحیث یک پارتنر با اعتبار و مطمین در جنگ علیه تروریزم عمل نماید، موفقیت حکومت افغانستان هم در جنگ علیه تروریزم و هم در مساعی صلح به این امر بستگی دارد که درک نماید به ایا لات متحده امریکا و جامعه بین المللی نیاز دارد.
پایان