دكتراندس نبي هيكل

 

نویسنده: دکتراندس م. نبی هیکل

انتقال مسوولیت و پیامدهای آن

 

  انتقال مسوولیتهای امنیتی به نیروهای امنیتی افغان مورد حمایت همه قرار دارد، زیرا این انتقال از بسا جهات ذهنی سودمندیهایی ذهنی دارد. برای نیروهای بین المللی انتقال مسوولیت به تیری میماند که دو فاخته  و شاید هم فاخته های بیشتری را هدف قرار میدهد. انتقال مسوولیت جایگاه نیروهای بیین المللی را در صف مقدم تعویض مینماید، این مفکوره را بوجود میآورد که آنها مسوولیت آنچه را پس از این اتفاق می افتد بر عهده ندارند و نیروهای خارجی به عقب نشینی از افغانستان آغاز کرده اند. انتقال مسوولیت ممکن است به کاهش در تلفات نطامیان خارجی منتج گردد. ار جانب دیگرانتقال مسوولیت این زمینه را برای نیروهای امنیتی کشور فراهم مینماید  تا خود در کار مبارزه با تروریزم نقش خود را ایفا نماید.

انتقال مسوولیت برای مخالفان مسلح، برای پاکستان و ایران نیز معانی معیین دارد. مخالفان مسلح و پاکستان آن را به دو گونه میتوانند تعبیر نمایند که در نهایت هردو تعبیر به معنای موفقیت مخالفان در جنگ  با جامعه بین المللی میباشد. برای پاکستان موفقیت نیروهایی که مورد حمایتش قراردارد جز موفقیت نمیتواند چیز دیگری تعبیر گردد. ایران بدون شک از این اقدام باید خرسند با شد، زیرا موجودیت نیروهای خارجی هرچند از بیرون شدن کامل فاصله دارند، گامیخوشایند میتواند تلقی گردد.

سوال های اساسی که میشود مطرح نمود عبارت از پرسشهایی اند که به موثریت و هدفمندی این اقدام رابطه دارند. نیاز انتقال مسوولیت به نیروهای امنیتی افغان از گجا ناشی میگردد؟ آیا انتقال مسوولیت امنیتی به نیروهای افغان به معنای انتقال حاکمیت و حق استفاده از زور به دولت است؟ انتقال مسوولیت به نیروهای افغان چه عواقب و پیامدهایی برای افغانستان  خواهد داشت؟ هریک از این سه سوال را مورد توجه قرار میدهیم.

نیاز به انتقال مسوولیت

ضرورت اولی  انتقال مسوولیت به نیروهای افغان از حق حاکمیت دولت افغانستان بر قلمرو تحت حاکمیت ناشی میگردد. این حق استفاده از قوه را برای تامین حاکمیت قانون ، دفاع از منافع ملی، استقلال و تمامیت ارضی شامل میگردد. انتقال مرحله ای مسوولیت امنیتی تا سه سال آینده راه درازی را برای تا مین حاکمیت کامل در برابر ما قرار میدهد.  

ضرورت دومی از فشارهای ناشی میگردد که انجام این انتقال را لازمی میگردانند.  فشارهای متذکره را که  عمدتآ از منابع سه گانه وارد میگردند میتواند به دو دسته، دسته بندی نمود. فشارهای ناشی از جنگ علیه به اصطلاح تروریزم و فشارهای برای تغییر دیفاکتو.  دسته نخستی  ئ دئمی شامل فشارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی  میباشند.

فشارهای ناشی از جنگ

جنگی که با بر انداختن امارت طالبان علیه  به اصطلاح تروریزم( طالبان و القاعده)  راه انداخته شد به  جنگی انکشاف نمود که دیگر جنگ میان تروریزم و حامیان آن و مخالفان دانسته نمیشد. این انکشاف موجب گردید که جنگ علیه تروریزم از یکسو به وسیله اعمال فشار رفبا یا دستیابی به اهداف معیین و از سوی دیگر به گاو شیری برای آنان مبدل گردد.

جنگ نه تنها دستاوردهای نظامی و سیاسی و مالی دارد، بلکه برای جنگ باید پرداخته شود. جنگ  از زمره برای مجتمع صنایع نظامی منبع درآمد سرشار است در حالیکه برای مالیه دهندگان و فراهم کنندگان قوای بشری برای پیشبرد جنگ بار آن سنگینی دارد. این احتمال با قوت وجود دارد که این دو صرفیه از منابع متفاوت تمویل گردند.

بدین ترتیب در می یابیم که جنگ  برای برخی ها فکتورهای کشنده و جاذب دارد و برای برخ دیگر عوامل دفع کننده و بازدارنده، که بحیث بازی   push and pullادامه می یابد. برای مجتمع صنایع نظامی ادامه  این جنگ به این یا آنصورت در این منظقه و یا جای دیگر  به این یا آن شکل  دیگردارای اهمیت میباشد. آنانی که این جنگ برای آنها بحیث وسیله اعمال فشار سیاسی یا و سیله ی دستیابی به اهداف سیاسی- اقتصادی اند، نیل به اهداف متذکره را در مد نظر قرار خواهند داشت. آنها به مساله حفظ قدرت سیاسی- اقتصادی علاقمند اند و در برابر فشار آنانی که فرزندان خود رادر خد مت پیشبرد این جنگ قرارداده و مدارک مالی جنگ را  از راه پرداخت مالیه تامین  مینمایند قرار دارند. جنگ بدین ترتیب فشار نظامی، سیاسی و اقتصادی وارد می آورد.

تناسب و توازن قدرت رقبا ی درگیردر جنگ و صف آرایی  آنها در این جنگ نیز از اهمیت برخودار است. سوال مربوط به موثریت و سودمندی ا دامه جنگ در چنین شرایط از زمانی بدینسو  پیوسته مطرح گردیده.این سوال بخصوص در شرایطی که مواضع افغانستان و پاکستان در این جنگ تغییر یافتند مطرح گردید.  اینهمه فشارها در همیاری فشارها برای تغییر دیفاکتو مساله مصالحه را  بحیث  انتخاب بدیل در برابر جنگ قرار داد.

فشارهابرای تغییر دیفاکتو

وابستگیها و علاقمندیها ی ایلیت سیاسی حاکم در افغانستان در بستر تمایلات معیین فکری  از یکسو و وابستگی های سیاسی، نطامی و اقتصادی نیروهای خارجی درگیر در جنگ علیه تروریزم موجب گردید  حکومت افغانستان که حلقه هایی در آن تحت نفوذ همسایگان و غرب قرار داشتند، به راه حل منطقوی دلبندی پیدا کنند. دلایل این انتخاب طوری که بیان شد آشکار بود. طالبان چندین دسته و از آزادی تصمیمگیری برخوردار نه بود و حکومت کابل نیز در چنان حالت قرار داشت، در حالیکه حکومت کابل بی کفایت و ناتوان ، پاکستان در جنگ علیه تروریزم غیر صادق و غرب گویی جنگ را برای دستیابی به اهداف دیگر ادامه میداد، نیروهای جهاد و مقاومت علاقمند تحکیم مواضع قدرت و  تداوم قدرت بودند.  آنها از سقوط در  شرایط کنونی درهراس اند و در پی در یافت متحدین قرار دارند.

همه ی این فشارها در برابر خواست مخالفان مسلح قرار میگرفت، در حالیکه خواست جامعه جهانی از طالبان برای مذاکره در برابر خواست طالبان قرار داده شده بود. قرعه به خواست طالبان بدر آمد و اقداماتی بحیث زمینه سازی برای خشنودی و رضایت طالبان انجام گردید.

ما اکنون درشرایطی قرار داریم که  هر طرفی مدعی پیشرفت و پیروزی است، مگر آنانی که هنوز برای این جنگ قربانی میدهند.  انتقال مسوولیت های امنیتی به نیروهای امنیتی افغان ،چراغ سبز برای طالبان، پاکستان و ایران،  باید به دو ماموریت بیانجامد: 1) به تامین امنیت، و 2)  انتقال حاکمیت ملی. صلح نیز باید به این دو منتج گردد.

آیا انتقال مسوولیت امنیتی به نیروهای افغان به معنای انتقال حاکمیت و حق استفاده از زور به دولت است؟

انتقال مسوولیتهای امنیتی هدف تامین حاکمیت دولتی را برقلمرو تحت حاکمیت از راه تامین حاکمیت قانون دارد. به عبارت دیگر  برخورد ها و فعالیتهای نظامی  در قلمرو ملی  بوسیله نیروهای امنیتی دولتی صورت میگیرند و مطابق به قوانین نافذه کشور. این نیروها وظیفه حراست از قانون وتامین حاکمیت قانون را نیز بر عهده دارند. انتقال تدریجی مسوولیت به یک بخش سوال ما پاسخ میدهد و گویای این حقیقت است که  انتقال مسوولیت امنیتی به نیروهای افغان به معنای انتقال تدریجی حاکمیت و حق استفاده از زور به دولت افغانستان میباشد.

اکنون باید پرسید این نیروها که  مسوولیتهای امنیتی به آنها سپده میشوند درچه حالت قرار دارند؟

درحالیکه موضوعاتی مانند حاکمیت ملی ، حق اختصاصی دولت برای استفاده از قوه،  انتقال تدریجی و موجودیت نهاد های دولتی مسایل مهم قابل بحث  و مورد منازعه اند، وضعیتی که نیروهای امنیتی  افغان در شرایط کنونی قرار دارند دارای اهمیت تعیین کننده برای حاکمیت ملی و استقلال کشور دارد.

وضعیت نیروهای امنیتی افغان

وضعیتی که نیروهای امنیتی کشور در آن بسر میبرند محصول شرایطی میباشد که این نیروها در آن ایجاد و رشد کرده اند. این نیروها براساسات جنگ و خصومت اعمار و بر مبنای اصول ناشی از این اساسات رشد نمودند. به عبارت کوتا نیروهای امنیتی به وسیله ی جوانبی از جنگ ایجاد گردیدند که در خصومت با سایر نیروها جنگیده و پیروز شده بودند و بر مبانی غیر از مبانی ملی ( مانند منافع گروپی و تمایلات اتنیکی) می اندیشیدند و عمل میکردند.

ایالات متحده امریکا دربرنامه ریزی خود دوچاردواشتباه جبران ناپذیر گردید.  دشمنان خود را- که در یک زمینه بارور فعالیت داشتند - در این جنگ کم بها داد و در تعیین پارتنر خود در افغانستان با تعصب و تنگ نظری برخورد نمود.

این نیروها از نگاه فکری متعصب و جانبدار اند زیرا در بستر تعصب  و تقابل فکری بزرگ شده اند و منافع خود را در همان ساختار فکری و سازمانی مربوطه نهفته میدانند. تمایلات نیرومند مذهبی در برخی از این افراد از یکسو و دید انتقادگرایانه  از روال امور از سوی دیگر موجب میگردند تا به درجه ی شکنندگی  صفوف این نیروها افزوده گردد. چنین وضعیت در همدستی با نفوذ  حلقاتی ازپاکستان  کانالهایی (اعتقادی ، مالی و قوای بشری ) را ایجاد مینماید که عناصر ی از این نیروها را با طالبان و القاعده وصل مینمایند.  از این عناصر از لحاط فکری با نیروهای مخالف همفکر، از لحاظ مالی مدد گار  و از لحاظ نیروی کار در خدمت آن ها قرار میگیرند. گزارشهای مطبوعات بیانگر مثالهایی ز این همکاری.

این نیروهای به باور مندی مشترک و انگیزه نیرومند ی نیاز دارند که آنها را برای عمل متحدانه به سود افغانستان بسیج نماید.

این نیروها به مهارتها و ابزار لازم برای ارزیابی کشف، دفاع و حمله نیاز دارند. در حالیکه انتقال مسوولیتها با ارتقای توانمندیها ی این نیروها حد اقل موازی سیر نه نماید، این احتمال وجود دارد که انتقال مسوولیتها در برخی از محلات ضعیف به انتقال حاکمیت به نیروهای مخالف منتج گردد.

 

پیامدهای انتقال مسوولیت

انتقال مسوولیت در شرایط معیین صوت میگیرد. برخی از مشخصه های این شرایط را بیان داشتیم  و برخ دیگر آن به مساعی سیاسی برای  پایان دادن به جنگ علیه تروریزم در این منطقه  ارتباط دارند.

تاسیس جمهوری اسلامی افغانستان بوسیله غرب بر اساسات تعصب فکری صورت گرفت واز قاعده وسیع ملی برخوردار نه بود.به عبارت دیگردر  تهدابگذاری سیاست وحکومتداری نه بنیادهای تفکر ملی در نظر گرفته شدند و نه مشارکت عناصر ملی.

حکومت افغانستان بدون یک برنامه ملی، تعهد و اراده خدمت گذاری به ملت بر اساس برنامه تهیه شده از خارج شکل داده شد و سرنوشت ملت در دست آنانی قرارداده شد که تنها به منافع گروپی/حزبی و یا فردی می اندیشیدند.

ملت مسلمان پس از تاسیس جمهوری اسلامی باآنچه روبرو شدند که برخلاف توقع آنها قرار داشت، رهبران مسلمان و مجاهد و قوماندانان آنها یکی پی دیگری باور و اعتماد مردم رااز دست دادند وامیدبرای بهتر شدن اوضاع با گذشت هر روز و هرسال کمتر میشد. درچنین شرایط مساعی برای صلح تقویت گردید.

در حالیکه برنیاز به صلح اجماع ملی وجود دارد، شیوه دستیابی به صلح و درجه ی گذشت و بردباری مورد منازعه قرار دارد. مساعی برای خشنودی و رضایت نیرودیدههای مخالف و حامیان انها موجب گر

دلایلی وجود دارد که به نتیجه گیری فوق  میرسند. این دلایل بصورت موجز عبارت اند:

1.     حکومت در جهت پذیرش شرایطی فعالانه کار مینماید که از سوی مخالفان مسلح برای  قطع مخالفت مطرح شده اند،

2.     حکومت همچنان  تلاش دارد به سوی فراهم آوری زمینه هایی  به پیش رود که رضایت و خشنودی مخالفان مسلح و حامیان آنها را موجب گردد،

3.     زندانیان مخالفان مسلح را به دلایل و مناسبتهای مختلف رها مینماید و زمینه های مساعد فعالیت را برای عناصر مربوط به این نیرو مساعد میسازد.

4.     حکومت برای جلوگیری از مداخلات مسلحانه همسایگان، بخصوص ورود عناصر خرابکار و جنگ افزارها از پاکستان و ایران چنان با خونسردی مینگرد که گویی این اعمال  به نفع منافع ملی  افغانستان میباشند.

5.     حکومت  بخصوص در سه عرصه یاد شده فعالتر از عرصه های خدماتی برای اکثریت مردم کشور است.

چنین مشی سیاسی دشواریهای دیگری نیز دارد. یکی از این دشواریها پیچیدگی رابطه میان صلح با حکومت داری خوب است. درحالیکه حکومتداری خوب  شامل تامین عدالت و مشارکت سیاسی،  پاسخگویی ، مسوولیت پذیری و درجه ی  مناسب نفوذ پذیری حکومت میباشد،  فقدان آن حکومت را به ماشین تولید مخالفان مبدل میسازد. مشی کنونی به تحکیم و توسعه قدرت زورمندان وزراندوزان متعصبی می انجامد که تنها به منافع فردی و گروپی می اندیشند.

حکومت افغانستان برای تامین صلح سیاست عیار سازی سیاست ملی برحسب رضای همسایگان را در پیش گرفته است، شاید هم عواقب این سیاست را از پیش محاسبه کرده اند.

حکومت در این راستا تا آن حد پیشرفته که از ایجاد نمایندگی سیاسی نیروهای مخالف در ترکیه حمایت کرده است. فکر میشود بدین ترتیب به طالبان که ادعا میشود فاقد آدرس اند، آدرسی ایجاد نماید.

 

 

 


بالا
 
بازگشت