فر هاد عر فانی – مزدک

 

نامه اعتراضیه به آدرس آقای نورالحق نسیمی خراسانی

 

اینجانب مقا له یی را تحت عنوان " اهمیت حفظ وگسترش زبان فا رسی " بعد از ریسرچ وکاوش های گسترده به رشته تحریر در آوردم .خوشبختانه این نبشته برای بار اول در 13 آبان ماه 1386در سایت وزین تا بناکwww.tabnak.ir) ) اقبا ل نشر یافت که بلا اثر نقش واهمیت این نبشته , سایت فا رسیwww.persianlanguage.ir)) در 21 مرداد ماه 1387آنرا برای باردوم برای خوا ننده گان عزیز به نشر سپرد که تا همین اکنون این مقا له در ویترین همین سا یت ها مو قعیت خویش رااحراز نموده اند .

اخیرا بعد از دریافت تلفون های زیاد از جانب دوستان خویش , در یافتم که این نبشته بو سیله شخص یی بنام داکتر نو رالحق نسیمی خرا سانی در یک عملیه انکار نا پذیر سرقت ادبی , سال پار تحت عنوان

"آیا زبان فا رسی در حال گسترش است واز انزوای که قرن ها در آن قرار داشت در حال خروج است؟"

در برخی از سایت های اینتر نیتی افغا نی از جمله سایت (خا وران )به نشر سپرده شده واخیرا این مقاله با حفظ متن های منتشره تحت عنوان "فا رسی به مشا به میراث معنوی " به قلم  همین شخص وتحت نام  استاد زبان فا رسی ! ,در سا یت بی بی سی فارسی در سکشن "قند فا رسی " به تاریخ دهم ماه می 2011 مطابق 20 ار دیبهشت 1390 به نشر سپرده شده است .من هردو مقا له را بطور امانت کا پی نموده وپس از شماره گذاری(به رنگ سرخ) وسهل سازی  در پا را گراف هایکه بوسیله این فرد ، به منظور گمراه سازی وزدایش "پل پا " درتغییرات پا را گرافی متن اصلی مقاله صورت گرفته است ، آنرا به نشر سپرده وقضاوت را برای خوا نندگان گرامی وا گذار شده واز افرادیکه القاب بزرگ عوا مفریبانه ودروغین استاد وداکتر را برای اغوا وفریب مردم بکار برده تمنا میبرم که هرگاه اشتیاق وجنون جاه طلبانه ایشان را به این جاده کشا نیده است ، راه های مشروع وقا نونی را  برای رشد وتکامل فکری واندیشوی خویش تدارک جویند نه راه سرقت وعوام فریبی را؛ 

همچنان ازمدیران وکار گردا نان سایت های محترم تمنا میبرم تا پس از حصول اعتماد نبشتاری مقا لات ، در نشر آن اقدام نموده واز آلوده گی دا مان مقدس فر هنگیان ونویسندگان بوسیله سارقین بی سو یه اجتناب نمایند .

همچنان از اند کا ران صفحه رادیوی فارسی بی بی سی تمنا دارم تا این مطلب را بنشر رسا نیده واشتباه خویش را تصحیح نمایند؛

با احترا مات بی پا یان

کا پی به سایت معتبر ووزین آریائی جناب محترم جرئت صاحب

 

فارسی به مثابه میراث معنوی

نور الحق نسیمی خرا سانی

استاد زبان فارسی

به روز شده:  12:22 گرينويچ - سه شنبه 10 مه 2011 - 20 اردیبهشت 1390

 

زبان، مهمترین عامل پیوند معنوی، فرهنگی و تاریخی در بین مردمان است

1-    زبان، پدیده‌ای متحول و زنده است که همواره در حال بازسازی خویش است.

دلیل آن نیز روشن است؛ این پدیده بر بستر وجود زنده انسانی و ارتباطات و گستره عمل اجتماعی، حرکت می‌کند، در نتیجه، در یک رابطه دایمی با بستر خویش، متأثر از دیالکتیک تکامل و قوانین حاکم بر حرکت جامعه است.

2-زبان فارسی در حیات طولانی خود از زمینه‌های رشد تقریبا برخوردار بوده است. فارسی در آخرین هزاره عمر خود، از پیشرفت فوق العاده‌ای در زمینه گسترش برخوردار بوده و به همین نسبت، ظرفیت‌های آن در برآورده کردن نیازهای کاربران اش، افزایش یافته است.

این زبان دست کم در دوره‌هایی کوتاه، از این بخت برخوردار بوده که مورد حمایت سیاسی، بر بستر رشد مدنی و علمی قرار گیرد و از سوی دیگر، کاربران نیز ‌آن را مورد توجه قرار داده‌اند.

3- نکته ‌جالب توجه درباره این دوران هم این است که دقیقا در همین مقاطع است که بین این زبان وگویش‌های متصل به آن فاصله افتاده است و هر چه به زمان حال نزدیک می‌شویم، متناسب با سرعت تکامل زبان پایه (فارسی)، گویش‌ها و لهجه‌ها از آن دورتر شده و حتی در نزد برخی از محققان به عنوان زبان جداگانه‌ای مطرح شده‌اند.

4-نخستین گام در پیشبرد چنین راهبردی، ایجاد هویت‌های کاذب، برای گروه‌های انسانی مقیم کشورهای کهنسال است که نخستین گام نیز در ایجاد چنین هویت هایی، ایجاد استقلال زبانی است، چرا که زبان، مهمترین عامل پیوند معنوی، فرهنگی و تاریخی در بین مردمان است.

از همین روست که تلاش دوسویه‌ای که گفته شد، صورت پذیرفته و روی آن سرمایه گذاری بزرگی شده و می‌شود.

"اکنون می‌توان گفت که با گذر از اراده و خواست عمومی و همچنین توسعه در حوزه مدنیت، مهمترین عرصه ای که برای حفظ و گسترش زبان فارسی در برابرمان قرار می‌گیرد ‌حوزه کاربرد زبان است"

با توجه به این نکته است که اکنون که به اهمیت زبان و خط فارسی در حفظ هویت و ارزش‌های فرهنگی و همچنین میراث معنوی و مدنی خود پی بردیم، باید به چگونگی حفظ و گسترش آن در جهان بس نابسامان کنونی بپردازیم.

5-ضرورت حفظ و گسترش زبان فارسی، نه به عنوان تنها پاسداری از یک زبان که به مثابه حفظ و گسترش یک شیوه نگرش به حیات انسانی و همه جلوه‌های بروز آن در حوزه فرهنگ، تمدن و علوم انسانی باید مورد توجه قرار گیرد.

6-انسان متمدنی که با زبان انگلیسی، فارسی، فرانسوی و یونانی سخن گفتن و اندیشیدن را آغاز کرده است، از زیر صفر و یا صفر، سفر زندگی را نمی‌آغازد، بلکه بر پایه یک معرفت عمیق و گسترده تاریخی در حوزه‌های علوم انسانی و تجربی، حیات معنوی خود را آغاز کرده و رشد می‌کند.

7-کسی که با فارسی زبان می‌گشاید، هیچ لزومی ندارد از راه چند هزارساله اندیشه ورزی گذشته، به انسان امروزی تبدیل شود؛ لازم نیست زرتشت و کورش و مزدک و بابک و رودکی و خیام و فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی شود و آن گاه به جایگاه انسان قرن حاضر ببالد، بلکه پا بر شانه‌های همه این اساطیر گذارده و در راه تکامل قرار می‌گیرد؛ این همان چیزی است که از آن به عنوان هویت نام می‌بریم.

8-تمامی اهمیت موضوعی هم که بدان می‌پردازیم، در همین است که این رودخانه، در بستر زبان فارسی است که طی طریق می‌کند.

9-تغییر بستر این رودخانه، به معنی هدایت همه این دستاوردها به قعر کویری است که بازیافت آن را بی معنا می‌کند؛ بنابراین، باید بخواهیم و اراده کنیم که به رغم تمایزات قومی و جغرافیایی، گویشی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی، به عنوان افرادی که دارای یک شناسنامه تاریخی مشترک هستند، از زبان فارسی حمایت کرده، در راستای تقویت و گسترش آن بکوشیم.

10-بزرگان اقوام گوناگون ایرانی، افغانستانی و تاجیکستانی ؟با گویش‌های گوناگون، اگر حرفی برای گفتن داشته‌اند، از طریق این زبان گفته‌اند، چرا که نخواسته‌اند از صفر آغاز کنند و نخواسته‌اند در جا بزنند و همچنین به ظرفیت‌های بیانی این زبان عمیق، زیبا، خوش آهنگ و هماهنگ با سطح تکامل بشریت در حوزه اندیشه ورزی، آگاه بوده‌اند.

11-بنا بر آنچه گفته شد، خواست و اراده حفظ و گسترش زبان فارسی و احساس مسئولیت در برابر آن، باید به یک خواست و اراده‌ عمومی در همه حوزه‌های ملی و فراملی (در حوزه‌های جغرافیایی غیر ایرانی همچون افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکیه، عراق، بحرین، پاکستان و بنگلادش، هندوستان و چین و...) تبدیل شود و در ادامه، توسعه ‌سیاسی، اقتصادی و تلاش در راستای تکامل سطح مدنی، رفاه، فناوری، عدالت و آزادی و برخورداری از آخرین دستاوردهای بشریت در حوزه‌های گفته شده، می‌تواند به این خواست، جنبه عینی داده، زمینه لازم را فراهم آورد.

12-اکنون می‌توان گفت که با گذر از اراده و خواست عمومی و همچنین توسعه در حوزه مدنیت، مهمترین عرصه ای که برای حفظ و گسترش زبان فارسی در برابرمان قرار می‌گیرد ‌حوزه کاربرد زبان است.

اغلب چنین پنداشته می‌شود که محدوده‌ عملیاتی حفظ و گسترش یک زبان، محدود به کار فرهنگستان در زمینه واژه گزینی و یا آموزش آن به وسیله مؤسسات آموزشی است.

باید بسیار ساده به این نکته توجه داشت که زبان با به کار گیری آن گسترش می‌یابد و نه تنها از طریق آموزش مستقیم آن

باید گفت، علاوه بر این و بسیار بیش از این محدوده ها، عرصه به کارگیری یک زبان، در حفظ و گسترش آن، اهمیت دارد.

13-عرصه به کارگیری یک زبان از رسانه‌های جمعی، رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینترنت، آغاز می‌شود و تا تابلوهای مغازه‌ها و محصولات تولیدی کارخانجات و عرصه تجارت داخلی و به ویژه خارجی و صنایع بسته بندی گسترش می‌یابد.

14-باید بسیار ساده به این نکته توجه داشت که زبان با به کار گیری آن گسترش می‌یابد و نه تنها از طریق آموزش مستقیم آن ـ اگر چه زیر بنای کار است ـ حقیقتا زبان را حفظ کرده و به گسترش آن یاری می‌رساند، در معرض چشم و گوش قرار دادن آن است.

15-می خواهم یک بار دیگرتاکید کنم که زبان فارسی، زبان یک قوم و یا حتی یک ملت نیست، بلکه میراث مشترک اندیشه ورزی بخش گسترده‌ای از ملل مشرق زمین، در هزاره‌هاست؛ میراثی که دربردارنده غنی‌ترین گونه‌های اندیشه فلسفی، عرفانی، زیبایی شناسی کلام و لذات سمعی، بصری، خط و سنن و آداب و رسوم ماندگار انسانی است، تاریخ ملت هاست، شکوه توانایی انسان در بروز احساسات و افکار از راه شعر و کلام شاعرانه است.

اوج معرفتی است که گوته و نیچه و انگلس و پوشکین در برابر آن ارج می گذرانند و به ستایش اش می‌نشینند، تا بدانجا که آن را لایق و مستحق انتخاب به عنوان زبان مشترک مردم جهان می‌دانند (نامه انگلس به مارکس).

16-فارسی به عنوان گنجینه بشریت متعلق به همه است، به ویژه اقوامی که بر بستر زندگی ایشان، توانسته است ببالد و بپاید و بپروراند؛ ثروتی است که هر قومی و هر گروه از مردمی، چه در هند و پاکستان و افغانستان و چه در تاجیکستان و ایران و . . . تمامی آسیای میانه و ترکیه، خود را از آن محروم کند، به واقع به خود ستم کرده و خویش را از آنچه هویت فرهنگی و تاریخی می‌خوانندش محروم ساخته است.

17-اقوام گوناگون که اکنون گویش‌ها و زبان‌های متفاوتی دارند، باید عمیقا این نکته را دریابند که نسل‌های گذشته ایشان، نقشی اساسی در تکامل زبان فارسی و غنای اندیشه در این کالبد داشته‌اند.

18-آنان نیز باید به اندازه فارسی زبانان، در حفظ و گسترش زبان فارسی بکوشند و از سهم گذشتگان خویش در شکل گیری این گنجینه، پاسداری کنند که اگر چنین کنند، در واقع از هویت، تاریخ و افتخارات گذشته خویش پاسداری کرده‌اند، نه از زبان و فرهنگ یک قوم و یا یک ملت خاص که اکنون بدین زبان سخن می‌گویند.

 

اهمیت حفظ و گسترش زبان فارسی

۲۱ مرداد ۱۳۸۷

فرهاد عرفانی - مزدک

میدان عمل زبان را نه تنها در ایجاد ارتباط مابین انسانها که همچنین در قابلیت ایجاد امکان برای اندیشیدن، شکل گیری شخصیت، ساخت هویت فردی و اجتماعی، ایجاد فرهنگ و در نهایت شکل دهی به مفهوم اجتماع انسانی ِ متحول شده به یک جامعهء مشخص باید در نظر گرفت.

1-زبان پدیده‌ای متحول و زنده است که دائمأ در حال بازسازی خویش می‌باشد. دلیل آن نیز روشن است؛ این پدیده بر بستر وجود زندهء انسانی و ارتباطات و گسترهء عمل اجتماعی حرکت می‌کند، در نتیجه در یک رابطهء دائمی با بستر خویش متأثر از دیالکتیک تکامل و قوانین حاکم بر حرکت جامعه است.

بر اساس آنچه آمد، اکنون باید دید چه عواملی در تکامل زبان و ظرفیتهای بیانی آن و همچنین شکل ادای آن موثرند؟ همچنین چه عواملی ضامن بقای یک زبان و یا فنای تدریجی آن هستند؟

ابتدا به پرسش اول می پردازیم:

بر ‍پایهء رابطهء نسبتأ مستقیمی که بین سطح تکامل اجتماعی انسان و تکامل زبان وجود دارد، اولین عامل مرکب رشد زبان میزان رشد مدنیت و طبیعتأ قدمت آن است. گسترش و سطح پیچیدگی رابطهء اقتصادی، علمی، فرهنگی و… مستقیمأ زبان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آنرا پیچیده و کامل می‌کند. این سطح پیشرفت سطح اندیشه ورزی را نیز بدنبال خود ارتقاء می‌دهد و متقابلأ ارتقاء سطح اندیشه ورزی منجر به تکامل روابط انسانی و ارتقاء سطح دانش اجتماعی و علوم در عرصه‌های مختلف می‌شود. البته این روند یک روند ثابت در یک سطح و در همهء عرصه‌ها به یک میزان نیست، بلکه می‌تواند تحت تأثیر عوامل بسیاری همچون تحولات سیاسی، وقایع طبیعی، وقوع جنگها و نابودی تمدنها و از همه مهمتر هدایت آگاهانهء زبان توسط انسان قرار گیرد و در امر پیشرفت خلل وارد کرده یا آنرا منحرف سازد و مسیری منحنی را به آن تحمیل کند و یا حتی آنرا متوقف سازد!

و اما چرا مدنیت را اولین عامل رشد زبان دانستیم؟

حقیقت اینستکه زبان تا پیش از وارد شدن انسان به عرصهء زندگی شهری محدود به دخالت در حوزهء رفع نیازهای سادهء روزانه همچون تأمین غذا، پوشاک و سر پناه و همچنین رفع نیازهای عاطفی و در نهایت تفکر در حوزهء وقایع طبیعی بوده است و طبیعتأ انسان غارنشین و یا پراکنده در جنگلها در همان سطحی به توانائیهای زبان پی برده بوده که زندگی او ایجاب می‌کرده است. طبیعی ست که اگر این انسان اندیشه فلسفی نیز داشته است، این اندیشهء فلسفی و زبان و وا‍ژگانی که در این رابطه بکار می‌رفته است نیز در همان محدودهء دانستنی‌های وی از جهان پیرامونش بوده است. در این فلسفه اثری از سیاهچاله و نقش آن در شکل گیری کهکشانها و رابطهء آن با تعریف هستی و دگردیسی آن وجود ندارد ! پس طبیعتأ زبان نیز نه نیاز به تأمین واژه تازه داشته و نه این واژهء تازه قادر به ایجاد مفاهیم جدید بوده است که در نهایت قادر به تکامل زبان شود.

ساده بگویم، باید به وجود سیاهچاله پی برده شود تا بتوان برای آن واژه ای برگزید و سپس با وارد کردن این واژه در شبکهء روابط تحلیلی مغز و واژه مفهومهای دیگر نوعی از اندیشه را پروراند! از این گذرگاه است که دوران بلوغ زبان طی می‌شود و به شاهراه تکامل می‌رسد، اما در آن متوقف نمی‌شود که هستی اش اگر چه با سرعتی کمتر اما با ژرفائی بیشتر تداوم می‌یابد و به بیان پیچیدگیها توانا می‌شود .

از دیدگاه نظری ظرفیت بیانی تقریبأ همهء زبانها در بیان عاطفی و حالات انسانی یکسان است. هر چند در شکل بیان طبیعتأ با توجه به شکل گیری روابط نو ممکن است برخی نسبت به برخی دیگر از عمق بیشتر برخوردار باشند، اما این قضیه (ظرفیت بیانی)‌ در حوزهء علوم صادق نیست ! دلیل آنهم همان است که پیش تر بدان اشاره شد، یعنی وجود رابطهء‌مستقیم و تأثیر گذار بین وجود معرفت علمی و سطح بیان این معرفت (زبان) که در دگردیسی مدنی دائمأ در حال وقوع است. درک این نکته بسیار حائز اهمیت است چرا که بدون درک این رابطه قادر به درک یکی از مهمترین علل پسرفت زبانهای گوناگون و یا نابودی آنها نخواهیم بود. اگر دقت کنیم، متوجه می‌شویم اکثر زبانهائی که بتدریج از بین رفته اند، سطح تکامل آنها محدود به گویش بوده است و برخی دیگر نیز که دارای زبان نوشتار بوده اند، بدلیل عدم هماهنگی بین بستر رشد زبان (جامعه) با سطح عمومی تکامل علوم و مدنیت بتدریج عقب نشسته کمتر بکار گرفته شده و زمانی که دیگر توان پاسخ به نیازهای روز را نداشته اند، از دور خارج شده اند.

بنابر آنچه گفته شد، تکامل زبان ‌اگر چه در حوزهء عواطف انسانی بدلیل شباهت بستر آن (وجود احساسات انسانی) تا پیش از تجدد در همهء زبانها یکسان است و از یک روند تبعیت می‌کند، اما با پیش آمدن دگرگونیهای عظیم اجتماعی و علمی این همسانی در رشد در هم ریخته و برخی سریعتر و برخی کندتر متحول می‌شوند و برخی دیگر از دور خارج می‌شوند.

دومین عامل مرکب رشد زبان، سطح رشد کاربران آن است. به بیان دیگر رشد زبان همچنین رابطهء مستقیمی دارد با سطح رشد علمی و معرفتی و اجتماعی افرادی که از یک زبان خاص استفاده می‌کنند. بنابراین تعداد افراد باسواد یک جامعه، میزان سواد ایشان، سطح استفاده از رسانه‌های جمعی و همچنین آزادی فضای کاربری زبان از جملهء مولفه‌هائی هستند که در تکامل یک زبان نقش بازی می‌کنند.

بر اساس آنچه آمد، اکنون می‌توان دریافت که حتی شکل بیان زبان(لهجه‌ها و الحان) نیز تا چه حد متأثر از سطح تکامل جامعه در عرصه‌های مدنی و علمی و رشد اجتماعی است !

(بر این اساس در جا زدن زبان از منظر لهجه را نمی‌توان به حساب وجود یک زبان جدید؟! گذاشت. به همین دلیل هم هست که ما گویش‌های مازندرانی، کردی، لری، بختیاری و بسیاری از گویش‌های مختلف پارسی باستان را زبان نمی‌دانیم، بلکه آنها را گویش می‌دانیم، جدا از مسئله با اهمیت نبود زبان نوشتار و خط).

سومین عامل رشد ترکیبی از اراده سیاسی،‌ ارادهء اجتماعی کاربران و همچنین وقوف بر ارزشهای هویتی حفظ و گسترش زبان است.

باید دقت شود که توجه همزمان به ابعاد مختلف و عوامل سه گانهء‌ مدنیت، رشد کاربران و اراده و وقوف بر قضیه توجه به حفظ و گسترش زبان می‌تواند به حفظ و گسترش یک زبان یاری رساند و غفلت از هر کدام از عوامل، زمینه‌های پسرفت و یا عقب ماندگی زبانی و بتدریج محو آنرا فراهم می‌کند.

2-زبان فارسی در طی حیات طولانی خود (اگرچه در یک دگردیسی پرپیچ و خم و دردناک) از زمینه‌های سه گانه رشد تقریبأ برخوردار بوده است، اما نه همیشه ‌همزمان ! بلکه در هر دوره ای یکی از عوامل و یا دو عامل از سه عامل نقش بیشتری بازی کرده اند.

اگر دقت کنیم، متوجه می‌شویم که زبان فارسی در آخرین هزارهء عمر خود از پیشرفت فوق العاده ای در زمینهء گسترش و ژرفش برخوردار بوده است و به همین نسبت ظرفیتهای آن در برآورده کردن نیازهای کاربران اش افزایش یافته است. دلیل آن هم اینستکه، حداقل در دوره‌هائی کوتاه از این اقبال برخوردار بوده است که مورد حمایت سیاسی بر بستر رشد مدنی و علمی قرار گیرد و از سوی دیگر کاربران نیز‌آن را مورد توجه قرار داده اند، یعنی همان سه عاملی که ذکر آن رفت تقریبأ همزمان زمینه‌های تکامل آنرا فراهم کرده اند.3- نکتهء ‌جالب توجه د ررابطه با این دوران هم اینستکه، دقیقأ در همین مقاطع هم هست که بین این زبان وگویشهای متصل به آن فاصله افتاده است و هر چه به زمان حال نزدیک می‌شویم متناسب با سرعت تکامل زبان پایه (فارسی) گویشها و لهجه‌ها از آن دورتر شده و حتی در نزد برخی از محققین به عنوان زبان !؟ جداگانه ای مطرح شده اند. برای روشن شدن قضیه ذکر موردی نمونه بیجا نمی‌باشد.

آنچه از آن، امروز، به عنوان گویش دری و یا تاجیکی نام برده می‌شود، در ابتدای هزارهء اخیر گویش مسلط در خانواده ء گویشهای مختلف زبان پارسی بوده است. لازم به ذکر است وقتی صحبت از زبان پارسی می‌کنیم بهیچوجه منظور زبانی نیست که قوم پارس یا فارس (که اکنون در استان فارس ایران زندگی می‌کنند) بدان گفتگو می‌کرده اند. نهادن نام پارسی بر این زبان به زمان بسیار دیرتر یعنی دوران حکومت هخامنشی باز می‌گردد که پارسها بر ایران حکومت می‌کرده اند، در حالیکه همزمان اقوام دیگر در شمال شرقی و شمال غربی و مرکزی ایران نیز با گویشهای مختلف همین زبان صحبت می‌کرده اند و برای گویشهای خود‌نامهای محلی خود را داشته اند که در اکثر موارد نام آنها نام همان قوم مربوط بوده است.

با شکل گیری دولت ملی و تمرکز دستگاه اداری، زبان نیز شکل منسجم تر می‌یافت و طبیعتأ با توجه به نزدیکی یا دوری دستگاه دیوانی نسبت به مناطق مختلف، زبان و سرعت تکامل و انسجام آن متأثر از متغیرهای مختلفی می‌شد. در واقع نقطهء‌آغازفاصله افتادن بین زبان مادر با گویشهای منطقه ای را باید شکل گیری دستگاه دولتی و بنیان گذاری امپراطوری هخامنشی دانست. از همینجا نیز هست که با فروپاشی امپراطوری پارس اگر چه مدیریت سیاسی کشور عوض می‌شود، اما با توجه به اینکه نظام اداری و دیوانی و الزام به وجود دولت مرکزی باقی می‌ماند، زبان فارسی نیز با همهء دگرگونی‌های طبیعی اش همچنان با همین نام به بقای خود ادامه می‌دهد، در حالیکه حاملان و ناقلان آن دیگر از قوم فارس نیستند، بلکه گویندگان گویش فارسی پهلوی از جنوب غربی و غرب و دری از شمال شرقی کشور هستند. به تعبیری دیگر گویش فارسی دری گویش مسلط بر دستگاه دیوانی می‌شود اما تنها با نام فارسی ! این روندحتی در دوران ساسانی نیز ادامه می‌یابد. بر همین اساس نیز هست که اگر امروز زبان فارسی را در شکل نوین با گویشهای رایج در مناطق شمال شرقی ایران و افغانستان (خراسان بزرگ) و مناطق جنوب غربی (استان فارس) مقایسه کنید، با کمال تعجب در می‌یابید که این فارسی رایج به گویشهای خراسانی بسیار نزدیکتر است تا گویشهای مناطق فارس !!!

این وقایع علاوه بر اینکه زبان فارسی را به ضعف نمی‌کشاند، که حتی موجبات غنای آنرا فراهم می‌کند، چرا که از در آمیختگی گویشهای مختلف زبان پارسی، زبانی با همین نام پدید می‌آید که ظرفیتها و ویژگیهای گویشهای مناطق مختلف را نیز در بردارد. همهء این عوامل سکوی پرتاب جهش فوق العاده ای است که پس از قرن سوم هجری در زبان فارسی صورت می‌پذیرد. همزمان با تحولات سریع و وسیع در دستگاه اداری و علمی کشور جنبش احیای زبانی نیز با قدرت به صحنه می‌آید، با این تفاوت که اینبار تحولی نیز در اختیار اندیشمندان ایرانی قرار گرفته است. فردوسی نقطهء تلاقی تکامل زبان پارسی باستان، گویش دری و همچنین زبان تازهء وارد شده به فلات ایران (‌غربی )‌است. او زبان بکار گرفته شدهء ‌خود را بر اساس پایبندی به همان هویت تعریف شدهء ‌ایرانی در برابر اقوام مهاجم عرب و ترک، پارسی می‌نامد (عجم زنده کردم بدین پارسی) اما در واقع او فارسی نوین را بنیان گذاری می‌کند. زبانی که نه فارسی باستان است نه فارسی ِ دری و نه تاجیکی و نه عربی ! اما همهء اینهاست با نام ((پارسی))، ضمن اینکه بر هستهء اصلی خود یعنی پارسی باستان و دری پای می‌فشارد‌!!!

در اینجا لازم است به نکته ای بس مهم اشاره شود ؛

نظر به اینکه اکثر تحقیقات صورت پذیرفته توسط مستشرقین بیشتر بر پایهء حدس و گمان است تا مستندات ! و از آنجا که این تحقیقات عمومأ پراکنده و بر بستر نیازهای دستگاه سیاسی این کشورها در شناخت جوامع شرقی از جمله میهن ما صورت پذیرفته، نتیجهء آنها بیش از آنکه بخواهد پایه ای بر بازشناسی شناسنامه هویتی اقوام ایرانی باشد، تنظیم نوعی طبقه بندی فرضی و بر اساس متد تفکیک و دسته بندی علمی در علوم تجربی بوده است که طبیعتأ در زبان و ادبیات نمی‌توانسته است کارکرد دقیقی داشته باشد. همین تحقیقات و نتایج آن نیز هست که مبنای شناخت و آموزش تاریخ و پیشینهء زبان فارسی و دیگر گویشهای ایرانی در دانشگاهها و مراکز آموزشی شده است و تا آنجا پیش رفته است که بسیاری از گویش‌ها و لهجه‌های زبان فارسی را به حد استقلال زبانی (۱) و تفکیک کامل آن از زبان فارسی ارتقاء داده است. (مانند گویش کردی و مازندرانی که در اصل انبانی از واژگان اصیل پارسی باستان و میانه است !!‌) ! مثلأ در حالیکه با یک نگاه دقیق واژگانی، دستوری،‌آوا شناسی و معناشناسی بسهولت می‌توان به این همانی گویشهای گیلکی و مازندرانی و کردی و بلوچی و لری با فارسی در گذشته ای نچندان دور پی برد ! در تقسیم بندیهای غربی که توسط استادان دانشگاههای ما هم بدون تفکر تکرار می‌شود، این گویشها به استقلال در هویت؟ از آغاز تا امروز می‌رسند !!!

و اما به بحث اصلی باز گردیم ؛

دریافتیم که سه عامل اصلی ِ میزان رشد مدنیت، سطح رشد کاربران و ارادهء سیاسی اجتماعی کاربران و وقوف ایشان بر نقش حفظ و گسترش زبان، در حفظ ارزشهای هویتی عوامل اصلی رشد و گسترش یک زبان هستند و ظرفیتهای بیانی هر زبان رابطهء مستقیم با سه عامل فوق داشته و از آن تبعیت می‌کند، همچنین دریافتیم که زبان فارسی بدون توجه به تغییراتی که در حوزهء خط داشته است، زبان مادر‌در بین همهء گویشهائی است که در فلات ایران وجود داشته و دارد. اکنون می‌خواهیم به نکته ای بااهمیت اشاره کنیم که نقش مهمی در تاریخ زبان و ادبیات و رشد علم و اندیشه در ایران داشته است و متأسفانه این نقش بجز در هزارهء اخیر در گذشته به تعبیری یکسره منفی بوده است !

همانگونه که می‌دانیم، خط پارسی باستان استخراجی خلاقانه از خط تصویری هیروگلیف بوده است که برپایهء ابداع چهل و دو علامت در ادای آواهای کلامی و صوتی پارسی شکل گرفته است. از این مرحله تا هجوم اعراب و آخرین دگرگونی عظیم در خط فارسی، این خط متأسفانه دائمأ در معرض هجوم تغییرات ناخواسته است. در یک روند طبیعی البته که تغییرات می‌توانند مبنای انباشت تجارب مثبت و به تبع آن تکامل باشند، اما در یک مسیر ناخواسته تحمیلی و ارادی (در اینجا به معنای تحمیل اراده)‌ تغییرات می‌توانند منشأ پراکندگی، دگردیسی و نابودی بخش اعظم انباشت اندیشه و ثروت فرهنگی شوند. از همین روست که از ثروت عظیم معنوی ایرانیان در پیش از حملهء اعراب و در حوزهء نوشتار (شعر و ادبیات و متون علمی) آثاری بسیار اندک و ناچیز برجای مانده است ((جدا از مسئلهء بسیار پر اهمیت کتابسوزان که در جای خود نقشی اساسی در نابودی میراث فرهنگی و زبانی بازی کرده است))

چرا که تغییر خط به معنای تغییر یک مشت علامت در ادای کلمات نیست، که در دوران گذشته (و حتی حال !‌) به معنای نابودی پل ارتباط معنوی انسان با همهء هویت گذشته و تاریخ اوست بخصوص در بین مللی که از بیسوادی، عدم پذیرش مسئولیت سیاسی، اجتماعی و اخلاقی رنج می‌برند. از این رهگذر است که اندیشمندان بزرگ ایرانی همچون دقیقی، رودکی، فردوسی و بسیاری دیگر در تقابل با تلاش گسترده و مداوم سلطه گران خارجی در محو هویت مستقل اندیشهء انسان محور ایرانی که در زبان پارسی و تاریخ اندیشه ورزی بدین زبان متبلور شده است، به باز پروری و باز نویسی میراث گذشته بوسیلهء خط جدید دست می‌یازند و بدینوسیله از نابودی هویت و میراث معنوی ایرانی جلوگیری می‌کنند.

در قرون اخیر تلاش گسترده ای از جانب استعمارگران صورت پذیرفته تا با القاء این تصور مسخره و بی پایه که علت عقب ماندگی ملل شرق در نوع خط آنان است !!! از طریق روشنفکران و سیاست بازان این کشورها و ملت‌ها ارتباط ملل مذکور را با گذشته فرهنگی تاریخی خویش قطع کرده و از این طریق با بی هویت کردن این مردم هویت مورد نظر خود را جایگزین آن کنند. متأسفانه در برخی موارد همچون ترکیه آنها موفق به پیشبرد سیاست خود شدند. آنها د رابتدا اینچنین القاء می‌کردند که ((با تغییر خط مشکلی پیش نمی‌آید ! به راحتی مردم می‌توانند آثار و میراث گذشتهء خود را به خط جدید بخوانند !!‌)) در حالیکه امروز همگان می‌دانند که علاوه بر اینکه در نظامهای عقب افتاده و نابسامان جهان سومی هیچ تلاشی برای نگارش آثار گذشته به خط جدید صورت نپذیرفت که اگر هم چنین می‌شد، از نظر زبان شناسی خط جدید بهیچوجه قادر به انتقال روح شکل گرفته بصری از فرهنگ و خط گذشته در قالب نو نبود ! (در ادامهء‌همین نوشته به علل این امر خواهیم پرداخت).

بر اساس آنچه آمد، اکنون می‌توان درک کرد که چرا روشنفکران بی اطلاع و متأثر از فرهنگ غرب در دوران مشروطه تا دهه اول سلطنت پهلوی دوم و همچنین خائنین خودفروخته سیاستهای استعماری تلاش می‌کردند تا تجربهء‌ ترکیه را در ایران نیز پیاده کنند و تنها دژ مستحکم مقاومت اندیشه و فرهنگ ایرانی را بدست خود ما فرو ریزند. هم اکنون نیز این تلاشها به گونه‌های مختلف ادامه دارد. از جمله انتقادهای بیجا و غیر علمی به نارسائی خط فارسی از نظر تکرر اصوات، ناشکیل بودن آنها !؟ دشواری فراگیری زبان نوشتار آن و…، که صد البته در همهء زبانهای روی کرهء زمین ای بسا بسیار عمیق تر، در رایج ترین آنها همچون انگلیسی، فرانسه، آلمانی، چینی، ژاپنی و… بمراتب بیشتر از فارسی این اشکالات وجود دارد ! و اتفاقأ کم ایرادترین آنها همین زبان و خط فارسی است !!!!

… یا تلاشهائی که در جهت جدانویسی واژه‌ها صورت می‌پذیرد، بی آنکه به نکات علمی بسیاری همچون مسألهء سرعت انتقال افکار، سرعت حرکت ذهن، سرعت حرکت چشم، رابطهء معنوی و معنائی بین شکل و معنا و مضمون واژه و همچنین سرعت خوانش نگاشته‌ها و… توجه شود و از همه مهمتر اینکه شکل گیری ادای واژه و نگارش آن محصول یک بده بستان هزاران ساله بین اندیشه و شکل بیان آن و تجارب فشردهء هزاران اندیشمند است، نه اراده و خواست فردی و گروهی یک عده در یک زمان مشخص !

از جملهء تهدیدات جدیدتر می‌توان از علم کردن لهجه‌ها و گویشهای محلی ((که از هیچ منظر قابل مقایسه با زبان فارسی نیستند)) در تقابل با زبان فارسی نام برد. استعمارگران با حمایت مالی و قرار دادن امکانات فراوان در اختیار مزدورانشان و یا فریب خوردگان در کار نظری گسترده در تلاشی جدی هستند تا با ایجاد جبهه بندی زبانی ؟ و قومی و کشیدن دیوار تمایز بین مردمانی که بشکلی طبیعی و از گذر یک تاریخ طولانی همزیستی ملتی واحد را تشکیل داده اند، به ایجاد تشتت در جامعهء ایرانی از یکسو و از سوی دیگر تضعیف موقعیت زبان فارسی در بین مردم ایران و همچنین ملل شرق زمین همچون افغانستان و تاجیکستان و… بپردازند.

آنها خوب می‌دانند که فرهنگ عمیقی که همواره سلطهء ایشان را پس رانده و با شکست مواجه ساخته است از طریق این زبان ((فارسی)) منتقل شده، پس اگر این زبان را از میان بردارند و یا تضعیف کنند، قادر خواهند بود به اهداف کثیف خود دست یازند، هم از اینروست که می‌بینیم با تمام توان به میدان آمده اند ؛ از سوئی به اشاعهء گستردهء زبان انگلیسی و نفوذ واژگان آن به زبان فارسی از طریق سینما، اینترنت، مجلات و روزنامه‌ها، محصولات تجاری، تبادلات ورزشی و علمی و … می‌پردازند و از سوی دیگر به تقویت لهجه‌ها و گویشهای محلی و علم کردن آن در برابرزبان فارسی تحت عناوین فریبکارانه حقوق قومی؟! مبادرت می‌کنند. کار تا آنجا بالا گرفته است که برای این لهجه‌های محلی خطوطی مضحک و من درآوردی بر اساس رسم الخطی مغلوط و مخلوط از فارسی و عربی یا لاتین درست کرده اند تا به هر شکل ممکن ارتباط این مردمان را با خط و زبان فارسی قطع کنند، تا آن حد که در آینده فرزندان کرد و بلوچ و مازندرانی و لر و گیلک و… قادر نباشند حتی ظاهر زبان اجدادی خود را باز شناسند، چه رسد به آنکه بتوانند آن را بخوانند یا بدانند چیست!!!

روشنفکران ما باید این نکته را عمیقأ درک کنند که ((ملت سازی)) سیاست راهبردی استعمار فرانوین در سلطه بر جهان است ! این سیاست از دو طریق فروپاشی ملل کهن با فرهنگهای غنی و گسترده و همچنین ایجاد ملل بی هویت و بی تاریخ جدید ؛ خرد همچون جمهوری‌های تازه تأسیس در یوگسلاوی و شوروی سابق و یا کثیر و ناهماهنگ همچون اتحادیه اروپا است !

این سیاست در گذشته از طریق استعمار پیر، انگلستان در هند و کشورهای عربی و امپراطوری عثمانی و همچنین تا حدودی ایران ! پیش برده شده و اکنون نیز با هدایت نظری انگلیسها و توسط جنایتکاران آمریکائی پیش برده می‌شود.

4-اولین گام در پیشبرد چنین راهبردی ایجاد هویتهای کاذب برای گروههای انسانی مقیم کشورهای کهنسال است که اولین گام نیز در ایجاد چنین هویتهائی ایجاد استقلال زبانی است ! چرا که زبان مهمترین عامل پیوند معنوی، فرهنگی و تاریخی در بین مردمان است. از همین منظر است که تلاش دوسویه ای که ذکر آن رفت، صورت پذیرفته و بر روی آن سرمایه گذاری عظیمی شده و می‌شود. با توجه بدین نکته است که اکنون که به اهمیت زبان و خط فارسی در حفظ هویت و ارزشهای فرهنگی و همچنین میراث معنوی و مدنی خود پی بردیم، باید به چگونگی حفظ و گسترش آن در جهان بس نابسامان کنونی بپردازیم.

با توجه به مقدماتی که پیشتر گفته شد،

در رابطه با حفظ و گسترش زبان فارسی باید از همان منظری نگریست که به تکامل زبان به مفهوم عام نگریسته شد یعنی از منظر عرصهء مدنیت، کاربرد، ارادهء انجام کار و احساس مسئولیت.

همانگونه که می‌دانیم، احساس مسئولیت بر پایهء آگاهی شکل می‌گیرد. هر چه درجهء آگاهی و وقوف بر اهمیت یک موضوع بیشتر باشد، به همان نسبت ضریب احساس مسئولیت نیز افزایش می‌یابد. بنابراین 5-ضرورت حفظ و گسترش زبان فارسی نه به عنوان تنها پاسداری از یک زبان کهن بلکه بمثابه حفظ و گسترش یک شیوهء نگرش به حیات انسانی و کلیهء جلوه‌های بروز آن در حوزهء فرهنگ، تمدن و علوم انسانی باید مورد توجه قرار گیرد.

6-انسان متمدنی که با زبان فارسی یا فرانسه و یا یونانی و روسی سخن گفتن و اندیشیدن را آغاز کرده است، از زیر صفر و یا صفر سفر زندگی را نمی‌آغازد، بلکه بر پایهء یک معرفت عمیق و گسترده تاریخی در حوزه‌های علوم انسانی و تجربی حیات معنوی خود را شروع کرده و رشد می‌نماید.

7-کسی که با فارسی زبان می‌گشاید، هیچ لزومی ندارد از یک مسیر چند هزارساله ء اندیشه ورزی عبور کرده به انسان امروزی تبدیل شود ! لازم نیست زرتشت و کوروش و مزدک و بابک و رودکی و خیام و فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی شود و آنگاه به جایگاه انسان قرن حاضر ببالد، بلکه پا بر شانه‌های همهء این اساطیر گذارده و در مسیر تکامل قرار می‌گیرد. این همان چیزی است که از آن به عنوان هویت نام می‌بریم. کیستی ِ ایرانی با جمع همین نامها یعنی جمع همین تاریخ سترگ اندیشه ورزی است که معنا می‌یابد.

8-تمامی اهمیت موضوعی هم که بدان می‌پردازیم در همین است که این رودخانه در بستر زبان فارسی است که طی طریق می‌کند. 9-تغییر بستر این رودخانه به معنی هدایت همهء این دستاوردها به قعر کویری است که بازیافت آن را بی معنا می‌کند ! بنابراین باید بخواهیم و اراده کنیم که علیرغم تمایزات قومی و جغرافیائی، گویشی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی به عنوان افرادی که دارای یک شناسنامه تاریخی مشترک هستند، از زبان فارسی حمایت کرده، در جهت تقویت و گسترش آن بکوشیم.

یک ترک و یک کرد و یا عرب ایرانی بهیچوجه نباید نسبت به یک فارس زبان احساس مسئولیت کمتری در حفظ و گسترش زبان فارسی داشته باشد ! چرا که تمامی آنچیزهائی که به او به عنوان یک ایرانی هویت می‌بخشد، او را دارای تمدن و فرهنگ و اندیشهء خرد محور و انسان محور می‌نمایاند و همچنین پشتوانهء وی برای تکامل بیشتر است، متبلور در این زبان و همهء‌آنچیزهائی است که از طریق این زبان خلق شده است. دقیقأ از همین دیدگاه نیز هست که10- بزرگان اقوام مختلف با گویشها و زبانهای مختلف اگر حرفی برای گفتن داشته اند، از طریق این زبان گفته اند، چرا که نخواسته اند از صفر شروع کنند و نخواسته اند در جا بزنند و همچنین به ظرفیتهای بیانی این زبان عمیق، زیبا، خوش آهنگ و هماهنگ با سطح تکامل بشریت در حوزهء‌اندیشه ورزی آگاه بوده اند.

11-بنا بر آنچه آمد، خواست و ارادهء حفظ و گسترش زبان فارسی و احساس مسئولیت در برابر آن باید به یک خواست و ارادهء‌عمومی در همهء حوزه‌های ملی و فراملی (در حوزه‌های جغرافیائی غیر ایرانی همچون افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکیه، عراق، بحرین، پاکستان و بنگلادش، هندوستان و چین و…) تبدیل شود.

در ادامه توسعهء ‌سیاسی – اقتصادی و تلاش در جهت تکامل سطح مدنی، رفاه، فن آوری، عدالت و آزادی و برخورداری از آخرین دستاوردهای بشریت در حوزه‌های ذکر شده می‌تواند به این خواست جنبه عینی داده، زمینهء لازم را فراهم آورد…

و بیسوادی باید ریشه کن شود:

آدمهای بیسواد کمکی به تکامل زبان نمی‌کنند ! که تنها نقش ایشان می‌تواند انتقال تلفظ غلط و بکارگیری نادرست زبان از نظر دستوری و ایجاد گویش‌ها و لهجه های جدید باشد که خود مبنای فتنه انگیزیهای جدید برای استعمارگران و بهره برداری ایشان از این پدیده تحت عنوان حمایت از تنوع زبانی و در جهت فروپاشی ملل کهن است.

12-اکنون می‌توان گفت که با گذر از اراده و خواست عمومی و همچنین توسعه در حوزهء مدنیت مهمترین عرصهء کمک در جهت حفظ و گسترش زبان فارسی در برابرمان قرار می‌گیرد ؛ ((‌حوزهء‌کاربرد زبان )).

اغلب چنین تصور می‌شود که محدودهء‌ عملیاتی حفظ و گسترش یک زبان محدود به کار فرهنگستان در زمینهء واژه گزینی و یا آموزش آن از طریق موسسات آموزشی است. باید گفت ؛ علاوه بر این و خیلی بیشتر از این محدوده‌ها عرصهء بکارگیری یک زبان در حفظ و گسترش آن اهمیت دارد. -13عرصهء بکارگیری یک زبان از رسانه های جمعی رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینترنت آغاز می‌شود و تا تابلوهای مغازه ها و محصولات تولیدی کارخانجات و عرصهء تجارت داخلی و بخصوص خارجی و صنایع بسته بندی !! گسترش می‌یابد.

-14باید خیلی ساده به این نکته توجه داشت که زبان از طریق بکار گیری آن گسترش می‌یابد و نه تنها از طریق آموزش مستقیم آن ! آموزش مستقیم اگر چه سنگ پایهء کاراست، اما آنچه حقیقتأ زبان را حفظ کرده و به گسترش آن یاری می‌رساند، در معرض چشم و گوش قرار دادن آن است !

باید در تمامی عرصه‌هائی ارتباطی و بخصوص علمی، تجاری، ورزشی، فرهنگی، سیاسی و مبادلات عمومی در عرصهء کشوری و بین المللی اولویت در مسالهء زبان با زبان فارسی باشد. خیلی ساده و به عنوان مثال آنجا که لازم است یک بسته خرما به یک کشور اروپائی صادر شود، لازم است کلمهء ((خرما)) درشت و با خط خوش بر روی بستهء آن نوشته شود و در حاشیه دور در گوشه ای با خط ریز به زبانی که محصول مورد نظر قرار است در آنجا استفاده شود، کلمهء خارجی آن ‌بکار گرفته شود،‌نه بالعکس !!! این درست همان کاری است که انگلیسی زبانها در جهت گسترش زبان خویش می‌کنند و توانسته اند به این وسیله زبان خود را به تمام نقاط دنیا صادر کنند !!!

گسترش زبان انگلیسی نه از طریق قابلیتهای خاص آن بلکه از طریق اعمال اراده در بکارگیری گستردهء آن (بدون توجه به عکس العملهای احتمالی) بوده است. زبان فارسی با توجه به پشتوانهء قدرتمند فرهنگی آن از زمینهء بسیار مساعدتری برای گسترش نسبت به زبانهای دیگر برخوردار است و به همین دلیل تنها کافی است که با احساس مسئولیت برنامه ریزی و وارد شدن به عرصهء کاربری آن ضمن حفظ این گنجینهء اندیشه ورزی ملل شرق به گسترش اندیشه‌های انسانی نیز یاری رسانیم .

 15-در پایان می‌خواهیم یکبار دیگر تأکید کنیم که:

زبان فارسی زبان یک قوم و یا حتی یک ملت نیست، که میراث مشترک اندیشه ورزی بخش وسیعی از ملل مشرق زمین در طی هزاره‌ها است. میراثی که در بردارندهء غنی ترین گونه‌های اندیشهء فلسفی، عرفانی، زیبائی شناسی کلام و لذات سمعی – بصری، خط و سنن و آداب و رسوم ماندگار انسانی ست، تاریخ ملتهاست، شکوه توانائی انسان در بروز احساسات و افکار از طریق شعر و کلام شاعرانه است. بخش مهمی از تلاش بشریت در رسیدن به انسانیت و انسان شدن است. اوج معرفتی ست که گوته و نیچه و انگلس و پوشکین در برابر آن زانو می‌زنند و به ستایش اش می‌نشینند ! تا بدانجا که آنرا لایق و مستحق انتخاب به عنوان زبان مشترک مردم جهان می‌دانند (نامهء انگلس به مارکس).

16-این زبان (فارسی) به عنوان گنجینه ای همه بشری متعلق به همه است بخصوص اقوامی که بر بستر زندگی ایشان توانسته است ببالد و بپاید و بپروراند. ثروتی است که هر قومی و هر گروه از مردمی چه در هند و پاکستان و افغانستان و چه در تاجیکستان و ایران و… تمامی آسیای میانه و ترکیه خود را از آن محروم کند، بواقع به خود جفا کرده و خویش را از آنچه هویت فرهنگی و تاریخی می‌خوانندش محروم ساخته است.

17-اقوام مختلف که اکنون گویشها و زبانهای متفاوتی دارند، باید عمیقأ این نکته را دریابند که نسلهای گذشته ایشان نقشی اساسی در تکامل زبان فارسی و غنای اندیشه در این کالبد داشته اند. 18-آنها نیز باید به اندازهء فارسی زبانان در حفظ و گسترش زبان فارسی بکوشند و از سهم گذشتگان خویش در شکل گیری این گنجینه پاسداری کنند، که اگر چنین کنند، در واقع از هویت، تاریخ و افتخارات گذشتهء خویش پاسداری کرده اند، نه از زبان و فرهنگ یک قوم و یا یک ملت خاص که اکنون بدین زبان تکلم می‌کنند.

*زبان در کوتاهترین تعریف ؛ یک ساختار کلامی در اندیشه ورزی و بیان آن است. از آنجا که یک ساختار است پس بر پایهء عوامل و مختصات گوناگون شکل گرفته است. این عوامل عبارتند از ؛ ۱- هویت صوتی ۲- هویت مستقل هجائی ۳- هویت مرکب واژگانی. ۴- هویت ارتباطی در آهنگ بیان جمله ۵- هویت در معنا – مضمون و موضوع ۶- آهنگ هویت ارتباطی در معنا ۷ هویت فرهنگی ۸- هویت تاریخی

 

 

 


بالا
 
بازگشت