محمد عالم افتخار
ترور ربانی؛ یعنی که «بالاتر از سیاهی هم رنگ» هست!
ترور عجیب ، چندش آور و خبیثانهء برهان الدین ربانی یکی از چند چهرهء محدود سیاسی ردیف اول افغانستان در 4 دههء اخیر ؛ پیش از همه نشان داد که بالاتر از سیاهی هم رنگ هست !
چنانکه در روز گار ما صدها گونه شعاع کشف گردیده است که در آخرین تحلیل همان اجزای نور اند ولی سابقاً حتی نوابغ و پیامبران ما ؛ قادر نبودند به هستیی آنها پی ببرند . منجمله ماوراءبنفش ؛ مادون قرمز ؛ ایکسری، گاما ری، رادیو اکتیف وغیره . سیاهی و سپیدی و رنگ های هفتگانه که اینک به اجزا و طیف های بیحد و حساب تقسیم و تفکیک میشوند ؛ نزد دانش عصر ما چیزی است که در حیطه معلومات بشر حتی در دو سه قرن پیش همانند نداشت .
هکذا مردمان قدیم توانایی برای یافتن رابطه میان رنگ و نور نداشتند و منجمله مستقیماً تصویر رنگی از اشیا و پدیده ها برداشته نمیتوانستند ؛ امری که امروز ؛ اطفال بسیار کوچک توسط مبایل ها و کمره های دستی ؛ در ساعت اعداد سرسام آوری از آنها را ردیف میکنند .
لذا اینکه اجداد ما گفته بودند « بالاتر ازسیاهی ؛ رنگ نیست !» اعتباری در حد توانایی های بینایی ی آدمیان در همان زمانها داشت . این حقیقت بار دیگر نشان میدهد که ما نیازمند باز بینی به همه اجزای فرهنگ گذشته میباشیم ؛ فرهنگی که تحت شرایط و امکانات بخصوص زمان – مکان ؛ یا به سخن آلبرت اینشتاینTime-spice سپری شده و از بین رفته ؛ موجودیت یافته است. یعنی که فرهنگ ها و باور ها ؛ ابدیت ندارند و نمیتوانند داشته باشند و محکوم زمان – مکان و محدود شده در زمان – مکان یا Time-spice اند .
برهان الدین ربانی کی بود که چنین هدف « جهاد اسلامی !» طالبان و باداران شان قرار گرفت ؟
- کمونیست و دهری بود ؟
- شیعه و خوارج بود؟
- سیکولار و مدرن بود؟
- ........ ؟؟؟
می بینید که نه ؛ برهان الدین ربانی نه تنها مسلمان دانا و کتابی بود بلکه از عالیترین دانشگاه های جهان « اسلام» اسناد فراغت داشت و عمری را فقط اسلام و اسلام باوری تدریس میکرد و از همین لحاظ ملقب به « استاد» بود .
او نه تنها «مسلمان و دانای اسلام »- با قرائت اهل سنت و جماعت - بود بلکه در اساس ؛ فلسفهء سیاسی و حیاتی اش ؛ «اسلامی» بود و آنهم از نوع «اخوانی» که در افراطیت خویش دست کم از وهابیت نداشته است و ندارد !
او نه تنها دانشمند اسلامی و « استاد» آموزش های اسلامی بود که در زمینه ؛ مرد عمل – آنهم در بالاترین مقیاس ها و مدارج بود . بدینجهت « نهضت اسلامی » را به وجود آورد که گلبدین حکمتیار و پیش کسوتان فراوان « جهاد» و اخوانیت و اسلاف مسلم همین طالبان همه شامل آن بودند . پس از انشعاب ها و افتراق های سلیقوی ... در « نهضت اسلامی » در پاکستان بود که تنظیم های گوناگون علم شدند و به اصطلاح جهاد مردم افغانستان را رهبری کردند و افغانستان را از « کفر و کمونیزم و شوروی » گویا «آزاد» ساختند .
اسلام و اسلام باوری ی ساده لوحانه و عقب مانده از مقتضیات عصر؛ ربانی و همپالکی ها را به دام مدعیان کذاب و سیاس اسلام در منطقه انداخت ؛ درین راستا سازمان استخباراتی ارتش پاکستان نقش و مقام درجه اول داشت . تنها صفحات «تلک خرس» حاوی اعترافات و افتخارات دگروال محمد یوسف پاکستانی که کرنیل رهبران معظم جهادی! از جمله ربانی بود ؛ کافیست که ما به عمق فاجعه ایکه برهان الدین ربانی و سایر سران و قوماندانان تنظیم ها مدت های مدید به مقاصد پلید و مطامع شوم فرنگی های پنجابی ، شوونیست های پشاوری ، شیخ های از خدا بیخبر عربی و فراتر – صیهونیست ها و امپریالیست ها - استعمال شوند ؛ پی ببریم .
تحلیل روانشناسانه و جامعه شناسانه نشان میدهد که جز اسلام و اسلام باوری ؛ هیچ نیروی دیگر نمیتوانست چنین فاجعه را رقم زند ؛ و آقای ربانی و دیگر رهبران و قوماندانان جهاد ؛ و به تبع آنها حتی اکثریت مردمان افغانستان را به چنان «از خوبیگانه گی» بکشاند که تیشه بر ریشه خود زدن و خودکشی و خود سوزی و وطن و نوامیس خود تباه و برباد کردن را اسباب مباهات خویش هم بدانند !
برهان الدین ربانی که چنین غریق اسلام و اسلام باوری ی اخوانی بود ؛ وقتی مسئولیت دولت جهادی در افغانستان را بر دوش گرفت ؛ امکان داشت تازه و تازه و کم کم – چه بسا با ناباوری – دیده و دریافته برود که نه بابا ؛ اسلام و حتی دین و باور و فرهنگی ... در کار نیست ؛ فقط «بازی ها» ست و « بازی بزرگ جدید» ؛ مقصد از اسلام ؛ و «وا اسلاما !» نفت است و منافع جیوپولتیکی ی بیگانه گان؛ و منجمله «جنگ سرد» مطرح است و به پایان بردن آن با هیزم سوخت ساختن افغانستان و مردم بدبخت و از دنیا و مافیها بی خبر آن !
استاد برهان الدین ربانی که از شاگردی ی خفت بار ISI سازمان جهنمی استخبارات پاکستان ؛ به ارگ کابل رسیده بود ؛ حداقل منحیث یک متفکر و صغرا و کبرا کنندهء اسلامی ی معاصر بایست به تجربه درمی یافت که باشگاه ابلیس و مرکز قومانده و لشکرکشی ها برای «آهسته آهسته به آتش کشیدن افغانستان» آنجا و آن سو است !!
اما همه این گونه دریافت های الزامی و سایر اسرار مخوفتر و مگوتر که به ناگزیر در جریان آنها قرار میگرفت ؛ نتوانست برهان الدین ربانی را تغییری دهد ؛ او همچنان که در عقیده مسلمان بود؛ در سیاست ؛ اخوانی باقی ماند . حتی ترور بی حد عبرتناک و آموزنده و ساینتفیک و ستراتیژیک « آمر صاحب مسعود » در مقدمهء حادثه 11 سپتامبر ؛ نیز نتوانست ؛ خللی در سیاست و کیاست او ایجاد نماید ؛ چنانکه ؛ به امریکایی ها و پاکستانی ها و دیگر گرداننده گان «بازی بزرگ جدید» خیلی ساده لبیک گفت ؛ شاید با احساس ناچاری حزبی و سیاسی و کشوری ؛ و یا به انگیزهء سود ها و موقعیت های واقعی ؛ یا به دلیل مصلحت بینی ها و چیز هایی که وظیفه مؤرخان است آنها را محققانه برملا نمایند ؛ با امضاء و تصدیق و قوماندهء او ؛ افغانستان اسلامی به اشغال نه یک بیگانهء غیر دینی ؛ بلکه به اشغال سیلی از بیگانه گان غیر دینی رفت !!!
بدینگونه رهبر « جهاد و مقاومت » اخوانی – اسلامی ؛ رهبر تسلیم و امر بری و برده گی و اسارت گردید که صرف ؛ میتواند کم وکیف تاریخ و کج و پیچ فلسفه و عمل اخوانی گری در قرن 19 و 20 که رابرت درایفوس ژورنالیست محقق جهانی ؛ در کتاب« بازی شیطانی » حلاجی کرده و به نمایش گذاشته است ؛ آنرا توجیه کند و قابل درک سازد .
به هرحال دربدل خطا های مرگبار و گمراه سازی های بیحد و بیرحمانهء مردم و رهروان توسط استادان و رهبران معظم!! جهادی منجمله استاد ربانی ؛ اینک دههء سوم ؛ به پایان میرسد که افغانستان نه تنها آزاد و مستقل نیست ؛ نه تنها اسلامی و اهل کدام باور و معنویت روشن و پایدار و حاکم و قایم نیست ؛ بلکه روز تا روز تباهتر و تاریکتر و خشن تر و بربر منشانه تر و قلمروی وحشت و دهشت جنگلی شده می رود.
و اینک به ناگزیر آنها که « تاریخ مصرف » شان به پایان رسیده است ؛ باید به دور ریخته شوند !
اما در مورد برهان الدین ربانی ؛ این عمیله ؛ با عجله شگفت آور و تشریفات و ترتیبات خیلی بیسابقه و حتی سرسام کننده اجرا گردید. او با اشتراک در «کنفرانس بیداری ی اسلامی !» منعقده تهران ؛ به دوبی رفته بود و شاید اموری داشت و استراحتی میکرد ؛ چونکه عملاً هم از مقام مشعشع «ریاست شورای عالی صلح» کنار رفته بود . و شاید در آنسوی خط چیز های دیگری جریان داشت و یا اتفاق می افتاد .
به هرحال با دعوت مصرانه و علی العجاله کسانی در شورای عالی صلح ؛ به کابل احضار گردید و تحت پوشش اینکه بالاخره با دست او باب صلحی گشوده خواهد شد ؛ به ملاقات یکی از رهبران نامنهاد طالبان آماده ساخته شد و اگر ادعای احمد ولی مسعود درست باشد ؛ حتی توسط تلیفونها و تقاضا های حامد کرزی رئیس جمهور از امریکا؛ وادار گردید که بمب انتحاری را درآغوش بکشد و به سرنوشتی که برایش نه در عرش و ملکوت بلکه در ISI و شاید CIA و مماثل ها رقم زده شده بود ؛ واصل گردد!
یکی از مبصران و نویسنده گان مذهبی اخیراً در سایت های انترنیتی زیر عنوان « کشته شدن آقای برهان الدین ربانی وبار مکافات عمل»؛ مرگ برهان الدین ربانی را به دلایل و توجیهاتی که کرده ؛ به مردم افغانستان تبریک گفته است !
http://www.ariaye.com/dari8/siasi/jafari.html
بنده حتی در همان دلایل و توجیهات چیزی برای تبریک گفتن به مردم افغانستان یا به مردم این و آن قوم و یا حتی به مردم این و آن منطقه و حتی حتی حتی به فردی از افراد افغانستان نمی یابم و تازه وحشتم بالا میگیرد که هنوز ما قادر نیستیم چیز قابل ملاحظه ای از تجارب اینهمه سنگین و سهمگین تاریخی بیاموزیم . به نظر این حقیر فقط ما باید «اندیشیدن» با اصول اندیشیدن منطقی و خردمندانه و علمی و ساینتفیک را بیاموزیم و آنگاه خواهیم توانست ؛ سری از اسرار را منجمله در معمای ترور این چنین دراماتیک که گویا تمامی امکانات در پاکستان و افغانستان و فراتر برای آن بسیچ گردیده بود ؛ پیدا کنیم .
مقاله و تبصرهء گویا شجاعانه و افشاگرانه و خردمندانه آن عزیز با تمام داشته ها ؛ تقریبا هیچ چیز ندارد ؛ چرا که قادر نمیشود ؛ به درون ISI و باشگاه های مطرح دیگر سری بزند ؛ هم خود ربانی و هم قاتلان او را ؛ در همانجا بیابد و نشان دهد !
افغانستان ؛ دیگر به خاطر آنکه به پاید و بماند به نسل متفاوتی از سیاسیون ضرورت دارد که دین و دنیا را به هم قاطی نکنند و فقط با قال و مقال و فقال.. و ریش و ردا و پکول ...با دشمنان محیل و مکار و مجهز به آخرین تکنولوژی ها مقابل نشوند و مردم بدبخت را گوشت دهن توپ و تانک و انتحار و انفجار و تششعات و امواج عقل برانداز و زنده گی برانداز نکنند !