محمد عالم افتخار
فجایع قندهار ؛ فلاکت ملی و مسؤلیت لرزانندهء مدعیان «چپ» افغانستان!
قتل یا ترور احمد ولی کرزی شخصیت متنفذ سیاسی و قومی ی جنوب افغانستان و دهشت تروریستی در مراسم فاتحه وی در محراب مسجد – عبادتگاه مقدس مسلمانان و به باور اسلامی (( خانهء الله)) و عمده ترین سنت و ثروت ارثیهء محمد رسول الله ؛ فقط اوج فلاکت ملی در افغانستان را تثبیت و تسجیل نمود .
جنایاتی که به این فجایع انجامید ؛ بدون شک دوام سلسلهء همان جنایاتی است که از چهل سال بدینسو از یک آدرس و با یک هدف در این سرزمین مداومت دارد.
ولو که احمد ولی کرزی ؛ همان بود که برخی مطبوعات عمده غرب گاه گاهی شایع می کردند و تعدادی از مخالفان سیاسی می فرمودند بازهم ترور وی ؛ نفرت انگیز و به لحاظ مصالح ملی کشوری به نام افغانستان ؛ زیانبار است .
اما اگر احمد ولی کرزی شخصیتی بود که آدم مهم و مطلع سیاسی - استخباراتی و از مخالفان عمده برادر بزرگ وی رئیس جمهور کرزی یعنی جناب امرالله صالح تعریف میکند ؛ معلوم است که افغانستان با یک ضایعهء ملی ی دیگر ؛ روبرو شده است .
تازه نفس ترور ( که از پی چندین تلاش هدفمند پیشین در سالیان گذشته انجام گرفت ) با محاسبهء زمان و اوضاع و احوال مشخص جاری ی درونی و بین المللی در رابطه به افغانستان و تداوم جنایات سازمانداده شده منجمله در مراسم فاتحهء وی ؛ منحیث واقعیت های تازه نیز سخنان محترم امرالله صالح را تائید و تقویت مینماید . لطفاً به دقت هرچه تمامتر این ویدیو را بشنوید :
http://www.tolonews.com/fa/kankash/3351-exclusive-interview-with-former-nds-chief
1
بنده پیرامون اینکه احمد ولی کرزی برادر رئیس جمهور کرزی بود ؛ از پایه های حکومتش بخصوص در بخش حساس کشور ( جنوب) شمرده می شد ؛ اینک فقدان او چه پیامد هایی برای رئیس جمهور خواهد داشت وغیره چیزی نمی گویم .
ولی میخواهم به اتکای این فاجعه ؛ عرض کنم که او پشتون و مشر قبیلهء پوپلزایی بود که مانند صد ها شخصیت سیاسی ؛ بزرگ قومی و مذهبی ی دیگر پشتون مخالف سیاست های جنایت کارانه دستگاه استخباراتی پاکستان ( آی ایس آی) و گرداننده گان مشی « پاکستانیزم و جهادیزم » در منطقهء ما ؛ آماج قرار گرفت و به قربانیان چندین ملیونی این دار و دستهء دیو و دد روزگار پیوست .
آیا اینها هنوز نشان نمی دهد که ملیت و تبار و قبیله به محض پشتون بودن ؛ مشکل افغانستان نیست و چنانکه عده ای کوتاه فکر و ناعاقبت اندیش غیر پشتون به بهانهء افکار و فعالیت های طالبان و یا عده ای شؤونیست شعوری یا عناصری که «رول ؛ بازی» می کنند ؛ بنای پشتون ستیزی دارند و حتی به خیال بیمار و باطل خود در هوس پشتون زدایی از افغانستان یا خراسان استند ؟
من امروز با سایران نیز حرف هایی دارم ولی با این دسته ؛ تصور می کنم کافیست تا عزیزان را به خوانش نظری جلب بدارم که چندی پیش ؛ در برابر مقاله ای بی طاقت شده و فی البداهه نوشته بودم که در پای همان مقاله در سایت خاوران انتشار یافته بود:
سلام و احترام و درود و تحیات به شما
جوان عزیز وطن و همگنان و همفکران و هم اندیشان تان !
و طبق قرآن مقدس : «قسم بر قلم و آنچه می نویسند با آن» .
خیلی وقت بود که آرزو داشتم با عزیزان همانند شما درد دل و عرض اندیشه ای داشته
باشم . این فرصت و مناسبت را مغتنم شمرده به این مهم می پردازم .
اینکه آدمی پشتون؛ هندو ؛ تاجیک ؛ شیعه ؛ سنی ؛ چینی ؛ افریقایی؛ جنگلی و چه و
چه میشود ؛ جبر فرهنگی و اجتماعی است که من سعی کرده ام طی یادداشت هایی از یک
سفر در هند و سایر نوشته های ناقابل خود منعکس سازم .
اینکه آن ها چه زمانی اقبال پذیرش می یابند؛ معلوم نیست . ولی ایمان دارم و ثبوت های ساینتفیک اضافی که حقیقت این است و جز این نیست .
در عین حال علماً و با اسناد و ثبوت های چندین مرتبه بیشتر از حد ضرورت نشان داده ام ؛ که شماری از افراد بشر این مفاریق و تمایزات جبری و طبیعی و بی ضرر و حتی سود اور را به ابزار سیاست و شیطنت خود بدل ساخته و آدم ها را تحت این نام ها و تمایزات بدیهی و طبیعی به جان هم می اندازند و اهداف شوم و شیطانی خود را پیش می برند .
مواردی که جوانان و اندیشمندان پر درد و سوز درین سایت و جاهای دیگر نسبت به بازی کننده گان با هویت و شخصیت و قومیت و فرهنگ ویژه و ممیزات پشتون های کشور مطرح میکنند ؛ اساساً مدلل و مستند و درست میباشد ؛ ولی متأسفانه در لحن و تون فریاد ها ؛ توده های ملیونی پشتون شریف و زحمتکش و به راستی نجیب کشور نیز تأثر پیدا میکنند و این به نفع دشمن و به مراد همانهایی است که این بازی های شوم و شیطانی را راه انداخته اند .
در عین زمان عین بازی ها از موقف تاجیک و اوزبک وغیره هم راه انداخته شده و جاری میباشد . لذا دشمنان پلان و پروِژه دارند که بدین ترتیب ما را به توته های ریز ریز تبدیل کنند و سپس بلع نمایند و تا کنون در این کار بدبختانه که موفق بوده اند .
من هیچ نیاز و ترس و بیمی را به خود در احکام ملی و مدنی راه نخواهم داد و لذا با قاطعیت از دوستان و عزیزان آرزو میکنم که لحن و کلمات و عبارات و در عین حال محتوای فکر و اندیشه و روان خود را تصحیح احسن فرموده به ساز مکاران نرقصند و غافلانه آلت پیشبرد مقاصد آنان قرار نگیرند .
پشتون های عزیز و تن و وجود ما در گذشته شخصیت هایی داشته اند که به دلایلی علی الرغم نواقص بشری شان نام و حیثیتی کمایی نموده اند و من همین لحطه که در هند بزرگ هستم می بینم که شخصیت هایی با تمام ملاحطات به مقام بگوانی و خدایی عروج نموده اند و مقدور نیست اینک حتی با ثبوت ها و من جمله تصاویر مستند ویدیویی -* چنانکه در مورد سایی بابا یا مرتاض سایی وجود دارد ؛ آنان را از مقام بگوانی و کم از کم مقام مورد احترام به پایان کشید.
لذا در کار سیاسی هیچ لزومی ندارد که ما خویشتن را با رو انیات خوب یا خراب مردم درگیر سازیم .
البته این عرض من معنای نفی نقد تاریخ و افشای حقایق آنرا ندارد و اما در مبارزه روزانه مثلا ذله کن است که ما با بینوا و میوندوال و ببرک کارمل و دیگران مصروف زور آزمایی شویم .
حتی ممکن است با استفاده از گوشه هایی از شخصیت و تعلیم و آثار و مبارزات و کارنامه های آنها نشان دهیم که مداری بازان امروزی جز با آنان و از همه مهمتر با خلق بزرگ پشتون کشور بازی نمی کنند و ایشان را بازیچه ها برای اغراض خویش ساخته اند .
با تأسف که من تمام سخنان خود را دریک کامینت عرض کرده نمیتوانم . و نور دیده گان خویش را رجوع میدهم به آثار و نوشته ها و کتاب های خود که تاکنون نشر شده و اگر بخت بود در آینده بیشتر نشر خواهد شد .
به طور نتیجه خلاصه میکنم که مبارزه و ستیز با خلق پشتون و هیچ خلق و ملیتی به نفع ما به هر معنی که میگیرید نیست . فقط اشخاص مغرض و جریانات سوء باید هدف قرار گیرند و هرچه زو د تر از مردم و ملیت و مذهب و فرهنگی که آنرا سپر ساخته اند ؛ جدا و تجرید شوند؛ و این شدنی است و مبارزه بدین طریق پیروز گشتنی است .
اگر دور از احساسات تحریک شده و با عقل سلیم و حساب و کتاب دقیق بیاندیشیم افغانستان بدون پشتون نبوده است و نخواهد بود . فضایل این خلق برادرما صد مرتبه بیشتر از رذایل مشتی ارذل است که نام و مقام پشتون را چنین سبک و زشت ساخته اند .
باید خلق پشتون افغانستان و حتی آن طرف کوه های سلیمان را دوست داشت و احترام محسوس کرد ؛ ولی شیاطین و فتنه گران شئونیست و فاشیست نوکر نیوفاشیزم الما ن و امپریالیزم انگلیس و غیره را از ایشان تجرید نموده سرنگون و تباه ساخت .
درین نبرد همسنگری پشتون های میلیونی
خردمند و با شرف حتمی است و ما نباید لشکر جبههء خود را به دست خود به صف دشمن
برانیم !!
شاد شدم که نوشته شما مقداری واقعبینی درین جهت دارد . به آرزوی فزونی کافی و
شافی آن ؛ عرض میکنم که آثار بنده قسماً در همین سایت هم هست ولی طور مکمل در
آریایی و به درجهء بعد وطندار قابل دسترس سهل میباشد . آن ها وحی های منزل
نیستند ولی کوشش های دلسوزانه و وافعبینانه سزاوار توجه و غور خواهند بود .
با احترامات فا یقه
http://khawaran.com/اجتمـــاعی/کینــه-و-عــداوت-کثــافت-دانی-بینــوا.html
2
گفتیم ؛ ترور احمد ولی کرزی ؛ فجایع قندهار ( جمع فجایع اتفاق افتاده در ماه های اخیر) اوجگیری ی یک فلاکت ملی را برای افغانستان محرز می سازد . رئیس جمهور کرزی که اخیراً به ارتباط عمق و پهنای بحران در دولت ؛ توسط شورای ملی با اتهام «خیانت ملی » روبرو گردیده ؛ بدون شک در توسعه و تشدید این فلاکت نقش و سهم معین خود را دارد .
این چنین تیم کاری ی او ؛ حامیان خارجی و متملقان و « غوره مالان » او .
اما مفهوم و پهنای مصداق « فلاکت ملی »؛ فراتر از آن است که همه این عناصر بتوانند کشوری را به آن سوق دهند .
کس شاید نتواند منکر شود که حلقات معین ملیتاریستی و فاشیستی در پاکستان با استفاده ابزاری از «طالبان؟» عوامل عمده استند ؛ معهذا نقش و توانایی های عمل آنان به اندازهء کشتکاران و تا حد درو گران می باشد . بدون آب و خاک آماده و هوا و فضای مساعد می تواند و می توانست تلاش های آنان به سرنوشت للم کاران شمال افغانستان در همین سال خشک و سایر خشکسالی ها منجر شود .
محترم امرالله صالح در مصاحبه بسیار جالب و شاید تاریخی ی یاد شدهء خود با مجاهد کاکر گزارشگر تلویزیون طلوع بین «تحلیلگر» و «فعال سیاسی» فرق بارزی نهاده ؛ خود را فعال سیاسی معرفی می کند تا تحلیلگر . ولی من در هر دو تعریف نمی آیم .
لذا آرزومندم بنده را در شق سوم مورد عنایت قرار دهید . سعی میکنم از تجربه ها بگویم ؛ آری تجربه که مادر علم و بالاخره معنای بشر بودن است !
در سال اول و دوم حکومت دکتور نجیب الله ؛ عضوی کمیسیونی بودم که اطلاعات و افواهات روزانه را جمع آوری ، مطالعه و فشرده میکرد و بعد عصاره را به گونه بولتنی آماده می ساخت که پس از پاس کردن مشاور اعظم ؛ چاپ می شد و در اختیار دکتور نجیب الله و مقامات بلند پایهء دیگر قرار می گرفت .
سپاسگذار از قضای روزگار که تمامی اعضای این کمیسیون تا کنون در قید حیات استند و می توانند مرا تصحیح ، رد و یا تائید بفرمایند .
ما از آوازه های سرچوک گرفته تا آخرین اطلاعات مطبوعاتی واستخباراتی ... را کنار هم آورده و بر رسی و توحید میکردیم .
چون شهید دکتور نجیب الله صلای مصالحه ملی داده بود و یا بنا داشت این صلا را بدهد ؛ در ماتریال های فراهم شدهء روزانه از همه بیشتر آوازه ها و شایعات در مورد ظاهر شاه ؛ طرف دلچسپی قرار می گرفت . تا آنکه در اواخر کار همه معتقد شده بودیم که ظاهرشاه چون کلید حل معما با حکومت نجیب الله به تشریک مساعی خواهد پرداخت و دنیا ؛ گل و گلزار خواهد شد .
و از انصاف نگذریم که بنا بر « کشور کفن کشان قدیم » بودن افغانستان و سبب ها و دلایل متعدد دیگر ؛ این توهم تا آن حد نیرو داشت که حتی وقتی سازمان جهنمی ی آی ایس آی پس از « جهادی ها یا استاد ها» یش ؛ « طالبان» را خلق کرد ؛ و آنان را سوار بر وسایط زرهی و پیکپ های ارتش پاکستان به اشغال افغانستان واداشت ؛ شعار شان ؛ رسانیدن ظاهرشاه به قدرت و برگشت خودشان به طلب العلم ! بود .
یعنی به فرمودهء شاد روان عبدالهادی داوی ؛ آنچه «نادر غدار» در مورد اعلیحضرت امان الله خان انجام داده بود ؛ توسط « طالبان آی ایس آی» در مورد پسر نادر شاه - ظاهر شاه مخلوع - تکرار گردید .
باری ؛ این توهم در زمان نجیب الله قوت و کشش به مراتب بیشتر داشت !
ما که در هر حال « هلکان » بودیم و از آنجا که می پنداشتیم رفقای شوروی خیلی زیاد « می دانند !» و اصلا همان ها اند که « می دانند! » ؛ وقوع معجزه را زود هنگام می یافتیم و اینکه کم از کم 3 تنظیم جهادی نیز « مساعد» معلوم می شد ؛ هنوز بر خوشبینی ها برای صلح می افزود و دیگر اوتوپیایی که افغان ها یک قسمی ؛ ریکارد های قدیم مارکسیستی - لنینیستی را خواهند شکستاند و به دنیا تجربهء عملی قابل پیروی را عرضه خواهند داشت ؛ کاملاً در دسترس معلوم می شد !
امروزه ؛ من در می یابم که مطبوعات غرب به دلایلی ؛ این اتوپیا را چاق می کردند و شوروی ها و مطبوعات و مشاورانشان به دلایل دیگر .
ما که گل های سر سبد همان وقت بودیم ؛ تقریباً مانند مردم عوام کوچه و بازار به دلیل فقر شناخت عمومی و میل ها و هوس ها اصلاً قادر نبودیم دریابیم که این ها اتوپیاست و در عالم واقع ؛ دستگاه جهنمی ی استخبارات پاکستان و سایر بازیگران «بازی بزرگ جدید» ؛ قطعاً گذاشتنی نیستند که صلحی در افغانستان پا بگیرد و استخوان از لای «زخم ناسور» افغانستان به این راحتی ها دور گردد و باز ؛ هم ظاهرشاه و اعوان و انصار و هم تنظیم های میانه رو ؛ هیچکدام کاره ای نبودند و تقریباً همانند پوقانه هایی ؛ باد شده می رفتند تا جلوه هایی از دور ها داشته باشند .
اتوپیای دیگر و شاید هلاکتبار تر ؛ اتوپیا در بارهء ملل متحد بود . برای ما آن زمان ؛ ملل متحد یک قدرت ماورا زمانی و ماورا مکانی معلوم میشد . خیال می کردیم تنظیم های آی ایس آی و حتی حکومت پاکستان و شاید امریکا و دیگران از مترسک ملل متحد ؛ حساب می برند و لذا همه چیز – لا اقل غالب جریانات – در چوکات اصول و اخلاق مدنی و مدون ملل متحد پیش خواهد رفت .
به عقیدهء من با اینکه شهید دکتور نجیب الله پیشگویی های عجیب و حیرت انگیزی از وضع در صورت وقوع «خلای قدرت» و سرازیر شدن کنترول نشده جهادی ها نموده بود ؛ معهذا خیلی بر ملل متحد و سر منشی اش و بینین سوان نماینده ویژهء او باور داشت و بر آنان حساب می کرد!
تصادف شگرف این بود که پس از قریب یک و نیم دهه ؛ بنده در موقعیتی قرار گرفتم که شباهت زیاد با دوران یاد شده در بالا داشت .
ولی اینبار مقامات عالیه و رئیس جمهور کرزی از من و ما ؛ بولیتن روزانهء آنچنانی نمی خواست .
با مرور چندین ماههء حرکات و شعارها و بیانات و نمایشات جناب کرزی و بالایی های دیگر و خارجی های حاکم بالای حاکم ؛ وسوسه شدم و به اتکای تجارب گذشته ؛ نامه ای عنوانی « رئیس صاحب » تسوید نمودم . وقتی این نامه را به جمعی از روشنفکران و همکاران ارائه دادم ؛ پسندیدند و حتی نزدیکترین کس به آقای کرزی هم از آن استقبال نموده و بالاخره آن را به شرف ملاحظهء همایونی رسانید . وقتی از نتیجه جویا شدیم ؛ گفت :
عین سخن رئیس صاحب است که « دوی خوشی خیالی کسان دی»
من با تأسف متن این نامه را که مختصر ولی حاوی پیشنهادی راهبردی مبنی بر این بود که باید تیم کاری ی اهل تحقیق و ریسرج برای رأس دولت ساخته شود ؛ و حتی الامکان سعی گردد واقعیت های درون و بیرون افغانستان با دقت علمی در نظر گرفته شده تفکر جهادی – طالبانی که ریشه در «آی ایس ای ...» دارد ؛ در امور به خصوص مهم راه داده نشود ؛ شاید گم کرده ام و اما همین فکر را پرورش داده طی «نامه سرگشاده به مردم و زعمای امریکا» مفصلتر و مدلل تر نوشتم ؛ ولی این بار آشنایان با وصف استقبال ؛ امضایش نکرده و فرمودند که نمیخواهند « گوانتانامو» بروند ؛ صرف محترم ظهور افغان مدیر مسؤل روزنامه اراده آماده شد که به شرط امضا و شهرت مکمله خودم ؛ به نشرش برساند که در 5 شماره مسلسل آن روزنامه درج گردید.
فرازتقریباٌ اصلی ی نامهء سرگشادهء یاد شده ز یر عنوان " از امپراتوری ارقام تا امپراتوری ی اندیشه و عاطفه"
انتشار یافته در شماره ها ی 48 – 47 – 46 - 45 - 44 ( اراده ) نشریهء مرکز نشراتی افغان در کابل - مؤرخ 4 تا 9 حوت 1382 هجری شمسی برابر با 28 February 2004 - 23عیسوی -:
«...خلاصه، تقريباً تمامي بهره برداري ها از مصايب و مسايل افغانستان، نصيب پاکستان است. قيمت قطره قطره خون و اشک افغانها، معلوم نيست به چي حکمتی ، براي پاکستان پرداخت ميگردد . حتي بعيد بنظر نمي رسد که اين هزار يا هزار و شش صد ميليون دالر جديد مساعدت امريکا و ديگران براي افغانستان هم مانند سابق، نخست به بانک ها و خزاين دولت پاکستان سرا زير شود و بعد مانند برف، آهسته آهسته به افغانستان گسيل گردد!!
ميترسيم که مصادر محترم امر و نهي و تصميم و تدبير کنوني امريکا هنوز ملهم از قضاوت هايي نظير نوشته هاي لوول تامس LOWELL THOMAS روزنامه نگار معروف امريکايي قرن گذشته نباشند که از جمله در باره ميزبانان افغاني خود و کشور شان چنين هذلياتي بر قلم و بر زبان آورده بود:
(( اگر بنا مي بود که شما در جهان از نواحي معادن طلاي کوت زيبيو سوند kotzebue sound . در قطب شمال تا مراکز صيد مرواريد در ترزدي آيسلند Thursday island گردش ميکرديد شما نمي توانستيد کسي را بيابيد که شايسته تر باشد بعنوان جنايتکار از جان گذشته، نسبت به پتان هاييکه در ميان اين کوههاي ناهموار دندانه دار از سرحد افغانها زندگي مي کنند.
آنان نه از خدا و نه از انسان اطاعت ميکنند، يگانه قانون ايشان قانون کارد و تفنگ است اين راهزن بچگان بنيامين که بقرار گفته خود مي توانند اصل خويش را تا آن قبايلي دنبال نمايند که بدست بختنصر از فلسطين به اسارت برده شدند ....... اغفال کننده تر از گروههاي دزدان البانيا، جسورتر از موروهاي ميندانا و Mindanao ، نيرنگ بازتر از ياکيهاي سونورا Sonora و حتي وحشي تر از قطاع الطريقان مغلهاي تبت چيني ميباشند ... ... تا آنجا که چيزي در باره ايشان شناخته شده همانا تمايل حاکم بر آنها براي تاراج و غارت بوده است. آنان از هر فاتحي که براي تکان دادن درخت زرين مهره هند Gold - Mohur Tree of India آمده وجه راهداري مطالبه و گرفته اند. در طول ادوار، از زمان هونهاي سفيد اتيلا و تتارهاي تيمور گرفته تا زمان ارل اف ريدنگ Earl of reading باج سبيل را نقدا يا جنساً بزور گرفته اند.
خداوند قادر مطلق دو چيز باين مردم عطا کرده : اول اين که خوي و خصلت آنها را بر جبين هايشان نوشته است و دوم آنکه تار هاي اختلاف را در نسج طبيعت شان بافته است؟! ))
معلوم ميشود که افغانستان، علي الرغم اينکه شخصيت افغاني تباري مانند محترم دوکتور زلمي خليل زاد، نماينده خاص رئيس جمهور امريکا در مورد اين کشور است، کماکان به مثابه سر زمين اسرار آميز و کم و بيش آب و خاک و مردمي مشابه آنچه که ژورناليست لوول تاس، به تصوير کشيده، براي امريکاييان باقي مانده است.
عمده ترين علت چنين وضعي آشنايي ـ و نا آشنايي ـ بسيار کوتاه مدت آنان با مردم و سر زمين ما است. متاسفانه کارنامه هاي چندين ساله افراطيون چپ و راست قبل از ورود و پس از خروج قواي شوروي، عملکرد هاي متعصبانه وانديشه هاي متحجرانهء “طالبان” که دنيا را مبهوت ساخت، در تشکل يک چنين قضاوت ها و روحيات در ما تحت الضمير امريکايي ها و ديگران، مسلماً موثر بوده است.
ولي مقدرات تاريخي ما طوري رقم خورده است که ديگر کوچکترين شايبه و سوء تفاهم و سوء محاسبه نسبت به مردم و سر زمين ما نزد مردمان امريکا و کشور هاي اروپايي و عکس آن، فاجعه آفرين خواهد بود.
به نظر نگارنده، به اعمال هر چه عاجل يک تدبير فوق العاده نياز است تا شناخت و آشنايي غير قابل ترديد، جالب و شفاف سر زمين افغاني و واقعيت هاي متنوع پيرامون باشندگان ديروز و امروز آن را به مردم بزرگ امريکا و اروپا و از آنان را براي مردم افغانستان سريعاً تامين نمايد. اين تدبير در حدود کنفرانس ها و سيمينار ها، مسافرت هاي فردي و گروهي و هکذا فعاليت هاي ژورناليستيک و امثال آن متحقق نخواهد شد، بلکه بخاطر غنا و ثمر بخشي تمامي اين فعاليت ها و علاوتاً براي تامين سلامت و موثريت سياست ها و ستراتيژي هاي جوانب نيز، تدبير مورد نظر اهميت و ضرورت ويژه يي دارد و آن عبارت است از :
ايجاد و فعال ساختن يک اکادمي مکمل و مجهز تحقيق و تتبع مشترک افغاني – امريکايي – اروپايي .
اين اکادمي که از لحاظ احساس مسووليت علمي، همه جانبگي مطالعات، آزادي ها و اخلاق اکادميک، دسترسي به منابع، تجهيزات و امکانات تحقيق و مکاشفه با معيار هاي عصر امروز بايد، موسسه يي درجه اول باشد، وظايف تاريخي آتي را ايفا خواهد کرد:
- تدوين منابع و ماْخذ دست اول در مورد شناخت همه جانبه افغانستان، موقعيت جيوپوليتيک و جيو ستراتيژيک آن.
- تحليل علل، عوامل، زمينه ها، مؤيده ها و مؤثره هايي که کم علاقه گي ، بي علاقه گي و حتي بر خورد هاي غير دوستانه سياست خارجي ايالات متحده امريکا را طي يک قرن اخير در قبال افغانستان به بار آورده بود.
- ريسرج و تحقيق حوادث و رويدادهاي تاريخي در سرحدات افغانستان به ويژه مرزهاي جنوبي و شرقي , نقش باكستان , مطامع و عملكردهاي آن بر ضد افغانستان و شكرد هاي ان به جهت در انزوا و زير سلطه نكهداشتن اين كشور.
- تحليل علمي و مکمل تمامي آن انگيزه ها و عللي که ايالات متحده را از حالت گريز از “افغانستان” و “فراموشي” آن بالاخره به بزرگترين مبارزهء نظامي غير قابل پيش بيني متعاقب فجايع ١١ سپتمبر ٢٠٠١ و حضور نظامي در آن کشانيد.
- تحليل و مکاشفهء مجموعه علل و عواملي که از “افغانستان” براي ثبات و امنيت بين المللي هر چند گاهي معضله درست ميکند و دريافت راه هاي خروج کامل و قاطع از وضعيت مورد نظر.
- تحليل و مکاشفه علل و عواملي که افغانستان و مردم آن هر چندگاهي مورد سوء “استفاده ابزاري” در سياست هاي بزرگ منجمله “جنگ سرد” قرار گرفته است.
ارقامي را که به دليلي از دلايل، تعلقي به افغانستان و مردم آن مي یابد، قبلاً مرور کرديم. ارقام نجومي فوق الذکر، به هيچ وجه کامل نبوده و در همين حدود نيز باقي نخواهد ماند.
آرزومنديم، عرض اين حقيقت که باد کردن و ضياع اين همه ثروت هاي مادي و تلفات انساني به دليل افغانستان و در رابطه يي از روابط با آن، به ناعاقبت انديشي هاي گذشته قوياً پيوند داشته و در صورت ادامه اين نا عاقبت انديشي، فجايع به مراتب وخيم آتي را نيز به دنبال خوهد آورد، کدورت خاطري به مردم شريف، بزرگ و بلند نظر امريکا، زعما و مسوولان سر نوشت آنان پديد نياورد.
يقيناً مردمان با ثروت و عظمت امريکا، شخصيت هاي با نبوغ و دهايي چون جورج مارشال ( وزير خارجه رئيس جمهور ترومن ) را اکنون نيز دارا اند و بالنتيجه اميد نهايي ما اين است که بذل ها و مساعدت هاي امريکاييان و جهانيان را با تحقيق و تتبع و سروي ضروري و تدوين ستراتيژي مشخص بازسازي و نو سازي افغانستان، در چوکات پلاني چون پلان مارشال تدوين و با بهره گيري بي تعصب و عادلانه از مجموعه منابع، امکانات و نيروهاي انساني ملي و بين المللي به عرصه تحقق آورند...»
***********
شاید یک ماه پس از محترم ظهور پرسیدم آیا واکنشی از مخاطب دریافت کرده است ؟
گفت :
آنان ( امریکائیان و سفارت شان ) من و شما را داخل آدم حساب نمی کنند ؛ عجب ساده استی !؟
و بالاخره که دیده رفتم ؛ نه تنها من « عجب ساده استم» بلکه ابرقدرت ها و قدرقدرت های این به اصطلاح دنیای مدرنیته و ساینس و تکنولوژی ...عملاً چندان فرقی با ملوک و اشراف قرون وسطی و حتی پیشتر از آن ندارند ؛ خود که به نظر میرسد مغز های مبارک را به یخچال ها گذاشته اند ؛ شاید هم به مدد فالگیران و رمالان .... و مدرن تر : گیم ها و بازی های کامپیوتری سیاست و کیاست می فرمایند!
در همین حال باید فراموش نکنیم که مشخصاً در این برهه اصول اندیشه ای حاکم بر زمامداران غرب غالباً ماکیاولیستی و خصوصیت بارز روانشناسانهء شان بادار منشانه و برده دارانه یعنی تمام و کمال امپریالیستی بوده است و بخصوص پس از به اصطلاح فتح «جنگ سرد» مؤمن بهای شان ؛ قدرت نظامی و تکنولوژی و پوند و یورو و دالر...
شواهد فراوانی هست که درین راستا ؛ انگلیس و دو فرزند خلف آن اسرائیل و پاکستان مستثنی می باشند و مانند شیطان به دانش ها و محاسبات ریاضیاتی خیلی پیچیده و دور اندیشانه انهماک دارند و به همین سبب در واقعیت نیز موجودات عجیب و پیشبینی ناپذیر و بغرنجی خلق می کنند که « طالبان» فقط یکی از آنهاست و بر خلاف قانون طبیعی « بقای اصلح» با تمام زشتی و کراهت و نفرت انگیزی خویش مداومت دارند و مداومت بخشوده میشوند !
من اینجا ؛ مفید تر میدانم مرور مستند و قانع کننده بر این حقایق را در مصاحبه اختصاصی ی طلوع نیوز با محترم امرالله صالح شخصیت خبره ایکه حتی با سی آی ای شناخت و بر آن اشراف دارد ؛ به دقت هرچه تمامتر بشنوید و بر آن غور فرمائید . اگر کدام جوان فداکار همت نموده آنرا تایپ برقی کند که در سایت ها نشر شود ؛ خدمت ارزنده به خلق کرده است .
3
در مورد اوجگیری فلاکت ملی در افغانستان و جایگاه ها و مسؤلیت های سردمداران ارگ کابل و کاخ سفید امریکا و منابع و مقامات دیگر اشاراتی به عمل آوردم .
ولی یک جهت دیگر هم در افغانستان وجود دارد و تصور می شود که نمی تواند مسؤل نباشد و آن بخشی از «چپ» و مدعی ی چپ بودن است که دارای سابقه و تاریخ دولت داری می باشد و در هر حال قسمتی از تاریخ سیاسی ی افغانستان را به خود اختصاص داده است.
گرچه این موجودیت حسب تصور و ایده آل من نیست و به همین دلیل هم طی حاشیه ای بر یکی از یاداشت های سفر هند ؛ آنهم به پاسخ دوستی که استفهام کرده بود - من چرا نتایج سفر ، تفکر و تحقیق خود را به سایت های حزب خود نمی فرستم - یاد آور شدم :
« من « سایت های حزب خود » را متأسفانه نمی شناسم ؛ به گمانم حزبی که من در باور و تصور داشتم و علی الوصف خامی ها و مشکلات و معایب عدیده ؛ روزی که تمام دنیا یکسو بود و آن یکسو ؛ کارنامه های عظیم تاریخی چون حماسهء جلال آباد می آفرید ؛ نه اینکه سایت ندارد بلکه وجود ندارد . »
درین راستا عمدتاً دو قسم واکنش ها و اعتراضات و حتی توبیخ ها دریافت میکنم .
یکی اینکه من گویا با این سخن ؛ منجمله زحمات و فداکاری های آنانی را به هیچ گرفته ام که تحت اختناق و پیگرد ارتجاع جهادی و طالبی به ویژه در کابل و جاهای دیگر در درون کشور سازمان و تشکیلات حزب را زنده نگهداشته و از رفقا و فامیل هایشان حمایت های مادی و معنوی به عمل آورده اند ...
دیگر اینکه برخی ها پرسیده اند ؛ در میان سایت ها و سازمان هایی که هستند ؛ کدام یکی نسبتاً بهتر و نزدیکتر به حزب ایده آل ( و طبعاً سایت ایده آل ) من خواهند بود ؟
بنده بهتر میدانم به این پرسش ؛ سایت ها و سازمان های محترم خود پاسخ دهند ؛ طبعاً دلایل و براهین هر آنکه نیرومند تر بود ؛ بیشتر مورد قبول و استقبال واقع خواهد شد . ولی خود در نظر دارم اگر بخت و عمر یاری نماید یک نقد و بررسی از تمامی ستاره های کهکشان انترنیت افغانی به عمل آورده و در قبال آنها و جوینده گان حقیقت پیرامون آنها ادای دین نمایم .
در مورد کسانیکه تحت شرایط اختناق سازمانها و تشکیلات را صیانت کرده اند ؛ جز تقدیم احترامات و سپاسگذاری ها به ایشان ؛ چیزی گفته نمی توانم ؛ چون اطلاعات مؤثق مربوط را ندارم .
این هم تذکر شادکننده و افتخار آمیز است که قسمت اعظم سایت های انترنیتی ی کنونی افغانی توسط آنانی بنیان گذاشته شده و فعالیت نشراتی متین و مؤقری دارند که اعضا و فعالان پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده و در مکتب آن به سواد و دانش سیاسی و احساس مسؤلیت های ملی و وطنی و بشری نایل آمده اند ؛ ولی این سایت ها غالباً شخصی بوده و به همکاری های ذوقی تعدادی از نویسندگان و اندیشمندان غیر منسجم آپدیت میشوند و بیشتر هدف روشنگری و افشاگری و مدافعه از جریانات و اصول مدنی و دموکراسی در کشور را دارند ؛ در حالیکه سایت یا ارگان نشراتی ی یک حزب سیاسی سراسری در حال حاضر ؛ لزوماً یک سایت اختصاصی و پروفیشنال بوده به طور عمده باید توسط بورد مسلکی خبره و متخصص و ذیصلاح و مسؤل پیش برده شود و از جمله - اگر نه روزانه - لا اقل هفته وار نظرات و دیدگاه های رسمی حزب در مورد مسایل مختلفهء اجتماعی ؛ سیاسی ؛ دپلوماتیک ، فرهنگی ؛ استخباراتی ... تا پرابلم های فلسفی و مذهبی را منعکس سازد ؛ تا اعضا و فعالان و دوستداران و نیز حریفان و مخالفان آن با سیاست ها و حقایق اندیشه ای و عملی ی روشن و مشخص و معین آن ؛ سر و کار داشته باشند !
با همهء اینها ؛ اسناد و شهود فراوان نشان می دهد ؛ که چپ مورد نظر و مشخصاً بقایایی از حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجود دارد . این موجودیت شاید به معنای امتیاز هم باشند ؛ اما اساساً به معنای مسؤلیت است !!!
در اینکه نیروی سیاسی ی چپ افغانستان در اوج «جنگ سرد» میان ابر قدرت ها و « بازی بزرگ جدید» قریب توسط تمامی نیرو های مطرح و مؤثر منطقوی و جهانی آماج نامردانه ترین دسایس و شدید ترین ضربات قرار گرفت ؛ شکی نیست .
توانایی ها و امکانات هیچ نیروی بشری پایان ناپذیر نمیتواند باشد ؛ خاصه اینکه آن نیرو ؛ حزب و سازمان و دولت نوپا و جوان در کشوری تاریک و عقب نگهداشته شده ای مانند افغانستان باشد .
درین میان پیش آمد مداخلهء نظامی اتحاد شوروی در دفاع از حاکمیت دولتی در افغانستان ؛ وضع حزب دموکراتیک خلق را در انظار داخلی و خارجی سخت پیچیده کرد و اگر موجب دفع آنی ی خطراتی گردید ؛ به نیرو های ارتجاع داخلی و منطقوی و جهانی بهانه هایی ( در حد شانس خدا دادی!) فراهم کرد تا بر افغانها و بشریت بقبولانند که شیر سیاه است و ذغال سفید . منجمله پاکستان قلعهء اسلام و خانهء دوست و برادر مردمان افغانستان است !!!
آشفته گی ی سرسام آور اوضاع در یک دهه بر تمامی ارزش ها و آماج های ح.د.خ.ا اثرات سوء برجا گذاشت ؛ در حالیکه بهترین های آن ؛ در جبهات و طی توطئه ها به شهادت رسیده ؛ تعجیز و بدنام و تجرید می شدند ؛ عده ای شیاد و فرصت طلب ؛ جای های خالی را اشغال می کردند و به تناسب وزن و صلاحیت و قدرت مانور خود برای خویش گروه و باند و مافیا نیز میساختند .
با اینهم مؤرخان ؛ انگشت به دندان گرفته اند و خواهند گرفت وقتی حماسهء واقعاً عظیم جلال آباد را مرور نمایند که در غیاب نیرو های اتحاد شوروی طی دفاع مستقلانه پوزهء متجاوزان پاکستانی و اجیران هیستریک شان چگونه به خاک مالیده شد و در حماسه های دیگر ؛ با چه شطارت و مهارت و فداکاری و قهرمانی دسیسه هایی چون کودتای باسقینی ی « آی ایس آی » پاکستان ؛ مفتضحانه در هم شکستانده شده ناکام و عقیم گردید .
پاکی و طهارت غالب وغیر قابل مقایسهء ادارات و تصدی ها و حتی بخش های خدمات امنیتی و جبهات جنگی ؛ به تناسب های بعد و اکنون ( دوره های جهادی و طالبانی و نظام مولود مداخلهء نظامی امریکا و متحدان امپریالیستی اش ) ؛ ریکارد شاید تکرار ناپذیر در نوع خود در افغانستان بوده و تا آینده های نامعلومی تکرار ناپذیر باقی خواهد ماند . واقعیتی که حتی چهره ای مانند آقای گلبدین حکمتیار نه تنها آنرا برجسته کرد بلکه برای طعنه دادن و تمسخر کردن حریفان سیاسی اش به شمول حاکمیت کنونی مورد استفاده قرار داد .
این امتیاز به نظام اجتماعی – سیاسی – اخلاقی... اتحاد شوروی وقت نیز تعلق میگیرد ؛ چرا که در هر حال حاکمیت این دوره در افغانستان به قول دوستان و دشمنانش ؛ ملهم از همان نظام و سیستم جهانی بود . با فروپاشاندن اتحاد شوروی توسط نماد سمبولیکی چون بوریس یلتسین ؛ سرزمین غنی و پهناور شوروی سابق نیز به سرنوشت افغانستان پاکستانزده و جهاد زده ؛ مواجه گردید و چور و تاراج و چپاول در آن ؛ مقیاس های بی مانندی کسب کرد که دزدان امریکا و اروپای امپریالیستی پیشاپیش همه غارتگران دیگر اخذ موقع کرده بودند و عجب بهره ها بردند !
عنصر انضباط و تأمین عدل و داد نیز در حوزه های عادی و نسبتاً عادی ریکارد برازنده ایست . منجمله مورد اجرای عدالت در مقابل رهنورد منشی کمیتهء حزبی ی ولایتی ی بلخ ( اعدام وی! ) که قاتل کسی به نام «گوهری» شناخته شد ؛ خیلی شگرف و پر معناست !
این سلسله را باهمین وزن ها و برازنده گی ها بازهم میتوان ادامه داد ؛ البته اشتباهات و نواقص هم ناگزیر موجود بود و بیشترینه پس از دور امین ؛ نیز جبراً تحمیل می گردید. به هر حال از بخت بد و شور مردم افغانستان همه چیز بالاخره ازهم پاشید .
و بعد چی ؟! « کله پز برخاست جایش سگ نشست !» . من نمیگویم ؛ ضرب المثل مردمی است !
و بالاخره دهه ای پوره نشده ؛ افغانستان رسته از «اشغال شوروی» و نجات یافته از «کفر کمونیستی» زیر پوتین های اشغالگران صلیبی ی جدید یا امریکا و مؤتلفان امپریالیستی اش قرار گرفت ؛ برای چی ؟؟؟؟!!!!!
برای آنکه همان جهاد مقدس! ؛ همان اسلام ناب محمدی! و همان لشکریان خدا! و « سربازان آزادی »! را از قدرت بر اندازد و از صفحه روزگار محو کند که «افغانستان اسلامی» و «آزاد!» را گویا با فتح مبین جهاد فی سبیل الله!امریکایی و پاکستانی کمایی کرده بودند و خدا را دوباره به عرش خودش !! برگردانده بودند !!!
بسیار شگرف و حیرت انگیز و عبرتناک است که چه زود شیطنت و ابلیسی ی جهانی آفتابی شد !
ولی به هر حال ؛ نیرو و سازمان و ثروت با ارج مردمان دربدر و عقب زده و محروم و مظلوم قرون افغانستان ؛ دیگر برباد شده بود و جز مشتی مزدور سازمان استخباراتی سی آی ای و همپالکی هایشان کس امکان نداشت ؛ سربالا کند و ملت بدبخت دیگر مجبور بود هر جنایتکار جنگی و غلام خانه و حرمسرا و هوتلی و سگ شوی و پشک شویی را که بالایش بار می کردند ؛ تحمل نماید .
در مدت ده سال حضور ناجیان و فرشته گان !!!غرب در افغانستان ؛ آنقدر افغان بیگناه و بی سلاح و بیدفاع کشته شد و هنوز این سلسله جاریست که در نه سال حضور شوروی چهارم حصهء آن تلف نشده بود . امریکا و غرب اینک بیلیارد ها دالر بر افغانستان و مردمان بدبخت آن ؛ وام و قرض و دین بار نموده اند که اصلاً چیزی مانند آن به مخیلهء شوروی ها نگذشته بود !
و آخر آخر چی ؟؟؟
پس از فرو پاشاندن تمامی ارزش های وطنی و افغانی و دینی منجمله غرور ملی... و مسخ و مثله کردن جسمانی و روانی ی جامعه و جوانان آن ؛
- مردم افغانستان باید خود از خود و از کشور خود دفاع کنند ؛ آنهم با سلاح چوبی و کمان و فلاخن چه بسا پاکستانی ؟؟!! ؛
- مردم افغانستان باید در وحوش طالبانی «ادغام مجدد» شوند !!!؟؟؟؛
- جنگ راه حل نیست ؛ باید با «کله کت کن» های طالبانی و درنده گان آی ایس آی و پاکستان و شیوخ پلید تر از ضحاک عرب ... «مصالحه!!» کرد.
- غربی ها دریافتند که افغانستان ؛ عین در قرن 13 تباه شده بوده است و در چنین کشوری دیگر ارزش ندارد که تلفات انسانی و ضایعات مالی داد !!!
شتر دیدی ؟ نه خیر ! یک نی و صد آسانی !!!
تروریزم ؛ که ملل متحد به خاطر آن تجویز لشکر کشی داده بود غ چطور ؟
- با کشته شدن بن لادن خاتمه یافت !
طالب ؟؛
- اینکه دیگر خود افغانهاست !
دموکراسی ؟؛
- افغانستان برای آن آماده نیست !
حقوق بشر ؟ ؛
- در افغانستان اصلا بشری نیست که حقوق بشر مطرح باشد !
حقوق زنان ؟
- ما مگر کفالت زنان شما را گرفته ایم ؟! و .. و ...
در سریال بسیار جذاب و آموزندهء « امیر کبیر» ؛ پس از اینکه امیر کبیر و ناصرالدین شاه - که برای گرفتن تاج و تخت پدر روانهء تهران است - اوضاع خیلی وخیم و نابسامان درون و اطراف ایران را بررسی می نمایند ؛ نا صرالدین شاه بالاخره (منحیث نتیجه گیری ی مباحثه) از امیر سؤال میکند که :
- ایران ( برای نجات از این تهلکه ها ) به چی نیاز دارد؟
امیر با مکث کوتاه و با قاطعیت و صلابت تمام میگوید :
- به من !
اینک بنده با بهره گیری از این استعارهء هنری – تاریخی به عرض می رسانم که افغانستان برای نجات از تهلکه های پیش رو و عواقب معاملات سخت رذیلانه و حیوانی ی امپریالیست ها و پاکستانیست ها و «بیچاره کرزی» و «بیچاره برادران طالبش» به چی ضرورت دارد ؟
- به « چپ » !!!
آیا لرزاننده نیست ؟ ؛ آیا این « چپ » هست ؟ کجاست؟
آیا به فرض بودن ؛ از خود خبر دارد ؛ از این بار سنگین و سهمگین مسؤلیت تاریخی مطلع هست ؟؟؟
کو ؛ از کجا بدانیم ؟ از روی چی اطمینان پیدا کنیم !؟
لطفاً وارخطا نشوید، مأیوسی به خود راه ندهید ! هست و فراتر از آنچه در بالا گفته آمدیم ؛ هست !
در واکنش ها به « یاد داشت هایی از یک سفر» و نیز قبل بر آن ؛ بنده چندین تلیفون و ایمیل و چت داشتم که برحذرم میداشت :
باید در برابر جریانات چپ و بخصوص در برابر ... ها سخت سخت سخت احتیاط کنم که آزرده میشوند ؛ که قهر میشوند....!!؟؟
با سپاس از دوستان هشدار دهنده ؛ ما از اینجا مطمئین و مؤمن میشویم که «چپ» هست و اگر معشوق بازی و معشوقه بازی کرده باشید ؛ حتماً نتیجه میگیرید که در «اوج» هم هست ؛ چرا که فقط در فرازهای مهم و اوج های شیرین است که حضور با ناز و قار و کرشمه اعلام می گردد !
( بقیه را تا هفته آینده به پای بنده چوب خط کنید ! قرض سر زاغ ؛ زاغ زنده باشد!)
تصادفاً من اینجا به ویدیوی مصاحبه طلوع نیوز با جناب امرالله صالح ؛ تکیه دارم . او چنانکه همه می دانیم از صف جهادی ها می آید که لزوماً «جهانبینی علمی عصر ما» و آموزش های استادان گردان پیشاهنگ طبقه کارگر و زحمتکشان را ندیده است . البته موقعیت های خوبی در دسترسی به اطلاعات انسانی و تجربه های سیاسی و اداره و منجمینت داشته است ولی شما جهانبینی نه ؛ جهانشناسی ی کنونی او در مورد راز ناکترین مسایل کشور ؛ منطقه و دنیا را عادلانه و بخردانه مورد غور قرار دهید و با کسان همسن و سال و حتی هم رتبه و سیال او در جناح چپ و « پیشاهنگان پرولتاریا » مقایسه بفرمائید .
اینگونه ؛ بنده رشد و بالنده گی اندیشه ای و سیاسی و فرهنگی بارز را در خیلی از جوانان نسل پسین جهادی و کادر هایشان در ساحات متنوع می بینم . مسلم این است که وقتی آدمی جستجو و تلاش کند که حقیقت را پیدا نماید و راه را بیابد ؛ به همان چیز ها و استقامت هایی میرسد که اندیشنده گان به اصول علمی و رئالیستیک رسیده اند و سفارش رسیدن به آنها را کرده اند .
خوب . ملاحظاتی هم اینجا هست . جناب صالح نظام مفلوک موجود را بدل خونبهای شهدا و قربانی های عظیم وانمود میکنند و صرف اصلاح و پاسخگو شدن آنرا می طلبند ؛ و تصریح میکنند که برای نیل به این مامول گزینه های بسیاری دارند .
این گزینه ها منجمله باید تعویض صلح آمیز جناب کرزی رئیس جمهور را در بر داشته باشد ؛ کرزی چنانکه یک نمونهء تصادفی و کوچک از دریافت های خودم را یاد آور شدم از آغاز آغاز به کارایی علم و مدرینته در کشور و دولت باور نداشت وهمین راه ( زانو زدن در برابر جهل و ارتجاع و پاکستان و طالب شدن !) را انتخاب نموده بود و اکنون به جایی رسیده که برگشت ندارد و تمام پل های پشت سر را خراب ساخته است !
باز این کار به صرف استفاده صلح آمیز از پتانسیل تظاهرات خیابانی و مماثل ها شدنی به نظر نمی آید ؛ افغانستان نه سرزمین گاندی جی است و نه تا که پاکستان و آی ایس آی و مدرسه ها و اجیران و انتخاری هایشان هست ؛ چنین سرزمینی خواهد شد .
اگر این تیز فراتر از مقتضیات سیاسی و روانشناسانه و تاکتیکی باشد ؛ احتمالاً در عقب آن امید و حساب بر فشار های بیرونی ای برای ما غیر قابل تصور؛ شاید وجود دارد که در باره چیزی نمیتوان گفت جز آنکه :
تو درون خانه چی کردی که از برون خانه فرمایی ؟!
جناب صالح مسلماً هنوز خود را عنصر چپ نمیدانند و کس هم لزوماً از موضع چپ ؛ جنگ و قیام قهر آمیز و انقلاب را انتخاب نمیکند ولی چنین گزینه ای توسط مستبدان حاکم بر جنبش و مردم تحمیل می گردد . از این لحاظ است که جنبش چپ و مردم به شمول آقای صالح و جریانی که از آن نماینده گی میکنند باید برای بدترین ها آماده گی بگیرند !
نجات از فلاکت ملی ایکه لحظه به لحظه در کشور دامن می گسترد ؛ همه این ایجابات را دارد . مردم افغانستان بار دیگر ؛ و اینبار با آگاهی و تشخیص درست ؛ شاید ناگزیر کوه ها و سنگر ها را در پیش بگیرند !
بخصوص که خود جناب صالح با چه صراحت و دقت جانانه با پشتوانه های اطلاعاتی و استخباراتی توضیح میفرمایند که پاکستان دشمن ملی ماست ؛ جز این نبوده است و بوده نمیتواند و در معرکهء جاری ؛ خویشتن را در بن بست نمی بیند بلکه کاملاً پیروز احساس میکند.
16 جولای 2011 – محمد عالم افتخار