بصیردهزاد
آينده نگری ، گذاری از ديروز برواقعيت های کنونی جامعه افغانی
در ماه های اخیر در تعداد از مقالات در سایت های انترنتی افغانی احصاٌ از معتقدین و منتقدین حلقات چپ در اروپا بر دفاع و یا نقد از شخصیت ها و دوره های سیاسی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) تحریر گردیده اند. بدون شک هر مقاله مزایای دارد و ممکن جهت از زوایای هنوز تاریک را روشن سازند. ولی در عین حال این مقالات در تقابل و رقابت با یکدیگر ویا بر ضد و یا دفاع از دیگری تحریر میگردند.
اما سوال عمده از نظر نویسنده این مقاله در آن است که تحریر چنین مقالات و محتوای آنها تا کدام حد میتواند بیان مسئولیت پذیری و ادای سالم مسئولیت اعم در برابر گذشته و مبرمتر از همه ارائه پاسخ های مسئولانه، آگاهانه و واقعبینانه در برابر معضلات مغلق و پیچیده کنونی در افغانستان باشند؟. این انگیزه روان نویسنده را هم به تحریک گرفت تا خامه هذاٌ را به تحریر در آورد.
در سالهای اخیر رسالات و مقالات و استفاده از امکانات مختلفه اطلاعاتی، گذشته سیاسی افغانستان را از سالهای دهه 60 الی سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان به بررسی افراد قرار گرفته است که هرکدام ذاتاٌ و ماهیتاٌ در تقابل با یکدیگر بوده و اکثر نوشته جات شمه کوچک از قضایا را بیان و آن هم با نتیجه گیریهای تقریبی و زاده تفکرات نویسنده آن بوده اند که اسناد موثق را نتوانسته اند بدست دهند. گرچه در دو یا سه کتاب تعداد واقعیات تاریخی و با اسناد به نگارش گرفته شده اند ولی در تعداد دیگر نوشته جات و رسالات تنها تبلور از تحلیل های نویسنده بوده است که داستان تقریبی و مبتنی بر احتمالات را حکایت مینماید. به بیان دیگر تعداد نوشته جات در چوکا ت واقعه نگاری تاریخی و تاریخ تحلیلی نگارش نیافته اند. نویسنده این رساله جات و مقالات تلاش نموده اند تا صرفاٌ در برائت خود و وارد کردن جرم بر دیگران قلم بدست گیرند و حتی تا آن سرحد که خاک در چشم زدن در آن کاملاٌ غیر قابل انکار است. من احترام زیاد به نویسنده گان چون جناب محترم محمد نبی عظیمی و جناب محترم سلطان علی کشتمند دارم که تلاش نموده اند بیشترین وقایع را به نگارش و تحلیل گیرند تا چرخانیدن محتوای تحریر بر شخصیت ها.
از نظر نویسنده تاریخ سیاسی کشور ها بر بنیاد دواصل تحریر میگردد، یکی واقعه نگاری تاریخی ،آنچه افراد چشمدید ها از حوادث ، بدست داشتن اسناد قابل اعتماد ،عملکرد های شخصیت ها و دیگر وقایع روند یک کشور را در یک مقطع زمانی معین به تحریر میگیرد. مسئولیت واقعه نگار تاریخ در همین است که وقایع را با طرز دید و برداشت خود بافت ندهد. ولی میتواند وقایع احتمالی بعدی را در پیوند با واقعات انجام شده هم به پیشبینی بگیرد . دوم بررسی تاریخی است که مورخین و صاحبان قلم و اندیشه این وقایع را به تحلیل و نتیجه گیری میگیرند. یقیناٌ بررسی تاریخی که بنیاد آن وقایع تاریخی است که طرز دید و استنتاج های مورخ یا تحلیلگر تاریخ در آن متبلور میگردد و خط فکری نویسنده هم در آن بدون انکار ذیدخل است.
در بررسی تاریخی-سیاسی بیشتر تاٌثیرات حوادث تاریخی بر روند های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی به تحلیل گرفته میشوند به هدف اینکه درس های آموزنده حوادث تاریخی طراح و شکل گیر ایده ها و نظریات باشند برای تغیر و تاٌثیرگذاری بر روند های سالم و آینده نگر. ولی در سیاست عملی بکار گیری عین تجارب در مقطع های بعدی، شرایط و روند های دگرگون شده میتواند صرفاٌ یک تئوری زیبا ولی غیر اانطباقی باشد.
این هم یک واقعیت واضیح است که بررسی وقایع تاریخی که قبلاٌ واقع گردیده اند، همراه با نقد و یا دفاع قسمی امیخته میگردند که نویسنده بیشترین امکان خود را در معتقد سازی خواننده بر نظریات اش بکار میگیرد و این بدین مفهوم که واقعیت های تاریخی با احساسات ( تعلقیت های فکری) امتزاج داده میشوند.
اصل مساٌله در آن است که شخصیت های برآزنده و با هنر در همان مقطع تاریخی جوهر و هسته های گرهی را درک میکنند و بر بنیاد آن خطوط فکری و برنامه وی را مطرح و عرضه مینمایند و آن هم به هدف تغیر و دگرگونی های که در همان مقطع زمانی که ضرورت های اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی حکم مینماید. این بیان هنر سیاسی و درک سالم و عمیق سیاستمداران و حلقات روشنفکری از برسی های تاریخی و سیاسی میباشد.
نویسنده هم در این مقاله میخواهد موضوع را از دید و زاویه فکری خود مطرح نماید و آن به این هدف که ضرورت های کنونی جامعه افغانی را چگونه باید به ارزیابی گرفت و نقش بزرگ و پرمسئولیت و "با مسئولیت" روشنفکران و حلقات سیاسی را که در روند های کنونی سیاسی افغانستان فعال اند، برجسته ساخت. انکار ناپذیر است و هم باید تحمل پذیر باشد که تفاوت و تنوع و تضاد در نظریات وجود دارند و باید وجود داشته باشد. نویسنده میخواهد با علاقمندی در چنین مواردی انگیزه بحث های را در حلقه قلم بدستان زنده سازد.
آنچه در بالا هم تذکر یافت این است که در تعداد از مقالات اخیر در سایت های انترنتی نویسنده قلم بدست مسایل مطروحه خود را یا در دفاع و یا رد گذشته ها و یا شخصیت ها و رهبران سیاسی به چرخش میگیرند و یکی در ضدیت و رقابت با دیگری مینویسد. در حالیکه اکثر خواننده گان که بیشترشان به مردم و ملت مظلوم می اندیشند ، در جستجوی پیام زنده نویسنده است که بتواند خواسته ها و امیال ترقیخواهانه و وفاق و همسوئی خود را در آن دریابند.
ممکن در اوضاع بغرنج کنونی کشور ما افغانستان برای ما ادای همین دین ملی و وطنی باشد که ماهمه این مساٌله را به میدان بحث های مسئولانه و آینده نگرانه بکشانیم و مسایل را به تحلیل و استنتاج گیریم که اوضاع و روند های بغرنج کنونی کشور ما بکدام پرتگاه های قبلاٌ تنظیم شده خواهد انجامید. طرح کدام مسائل در حلقه روشنفکر وطنپرست در شرایط بغرنج کنونی اولیت دارد. آیا بر پچیده گیهای گذشته بیشتر متمرکز شد یا وضع کنونی را به توضیح گرفت و فورمولبندیهای عام را طرحریزی نمود تا در چند خطوط عملی و عینی زمینه های همسوئی شکل گیرند واین تمایل بالا گیرد که چگونه میتوان در یک خط عملی واحد قرار گرفت ، در اثر گذاری بر روند های کنونی و جلب حلقات وسیعتر و تمایل جامعه افغانی بر درک معضله های جامعه کنونی و راه های حل آن فایق آمد.
اگر به گذشته حوادث تاریخی و تجارب آن رجوع دوباره صورت گیرد ، میتواند چنین یک برسی کوتاه و جمعبندی شدا بدست داد:
در قرن 5 میلادی کلیسای کاتولیک در اروپا به خدمت اپراطور روم درآمد تا حاکمیت خود را از طریق دین بر اروپای وقت مسلط سازد. ولی این شیوه تسلط دیگر در قرون بعدی عین زمینه را نداشت. مفکرین عیسوی و سلسله مراتب کلیسائی نتوانستند در قرون 16،17 و 18عین شرایط قرون پنجم میلادی را احیا نمایند. زیرا آن شرایط دیگر برای اروپا که دگرگون شده بود و ایده های اصلاحات و هومانیزم همراه با رشد سریع کار گاه های دستی و انکشاف مناسبات شهری جوابگوی خواست های جدید بود. نظریات و بررسی های تاریخی همه در استحکام مناسبات جدید به خدمت گرفته شدند. حلقه های تجدد خواه و تحول طلب با مهارت سیاسی این " فرصت های طلائی " را در تقویه جایگاه اجتماعی و اثر گذاری بر رشد سریع تحولات به استفاده میگرفتند.
در قرون بعدی رشد مناسبات جدید یکی پی دیگری تغیر یافتند ، انقلابات اجتماعی در انگلستان (1640)و فرانسه (1789) به وقوع پیوستند و راه انکشاف مناسبات مسلط سرمایه داری سریعتر گردید. ولی عین تغیرات با عین محتوی در قرون بعدی دیگر ممکن نبود. آن تحلیل را که پیشگامان تیوری انقلانی مانند کارل مارکس و فریرریک انگلس از مناسبات اجتماعی- اقتصادی و رابطه گارگر و کارفرما عرضه نمودند در مناسبات کنونی رشد سرمایه داری امپریالستی مدرن ( با رشد تخنیک الکترونیک و کامپیوتری) بعد مبارزه اجتماعی در کشور های پیشرفته صنعتی باید تغیر یافته تلقی گردد.
همان طبقه کارگر دیگر از طریق اتحادیه های برزگ کارگران و احزاب سیاسی نه تنها در سیاست کشور سهیم میگردند علاوتاٌ بعضاٌ خواست ها و منافع آنها سیاست احزاب را تعین مینماید و تاٌثیر تعین کننده در مشی حکومات انتخابی وارد مینماید.
این مسائل را در روند های معاصر در افغانستان هم باید در نظر گرفت و این سوال را مطرح نمود که هنوز هم میتوان در اندیشه تسلط کامل حاکمیت محصور و باقی ماند. آیا سیاست های حزب دموکراتیک خلق افغانستان را که هم در زمان دموکراسی تاجدار وهم در حاکمیت دولت و یا دوره های مخفی ونیمه مخفی جایگاه انطباقی داشتند، در شرایط پیچیده تر کنونی بکار گرفت؟ مطمئناٌ خواننده گرامی عین جواب را " نه" خواهد داشت . پس مسائلی که گره های اصلی پروبلم های کنونی جامعه کدامها اند و چگونه بر شناخت و قرار گرفتن در یک خط واحد عملی قرار گرفت تا نقش جنبش تحول طلب ترقیخواه و وطنپرست را بدور فومول های مانند وفاق ملی ، حاکمیت قانون ، موجودیت یک دولت مشروع و نجات مادر وطن ، در جامعه برجسته گردد. این سوالی است که جواب منطقی و مستدل آن مسئولیت روشنفکر روشنضمیرو آینده نگر است.
آنچه در مورد حزب دموکراتیک خلق افغانستان باید گفت این است که اکثریت قاطع اعضای سابق آن امید شریفانه در همین اصل فوق الذکر و در نظرداشت اوضاع پیچیده کنونی میبندند. آن امید های که هزاران اعضای با شرافت و پاک طینت که بخاطر آن رزمیدند و تعداد آنان این امید ها را با خود به دیارابدیت بردند . باید به آنان، شجاعت، مردانه گی و مبارزه و سر سپرده گی شان افتخار نمود ولی نباید فراموش نمود که پایداری ، صداقات و پابندی آنان به آن ارزش ها و اصول ، درس های آموزنده یست برای آنان که اکنون خویش را نه تنها در سازمانها یا شاخه های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( حزب وطن ) در خدمت به وطن میخواهند بگمارند بلکه درس هاو تجارب گذشته اند بخاطر آینده نگری سالم، اصولپذیری و نگرش به ارش های جامعه افغانی ما که باید بکار گرفت ، یعنی آن ارزش ای که خارج از اراده افراد، حلقه ها و ذوق ها باشد.
اعضای صادق این حزب در هرکجای که هستند و به هر سازمان که متعلق هستند ،گذشته سیاسی خود را با افتخارات آن میبینند و در پهلوی آن درد ها ، معضلات و رنج های که به واقعیت " رنج های بیکران" بوده اندهم به بررسی میگیرند . شجاعت سیاسی در آن خواهد بود که به معضلات و مشکلات و عوامل آنها اعتراف نمود و با تکرار و تسلط دوباره آن با قاطعیت و بدون سازش موضعگیری نمود. اکنون قاطعیت سازمان های تشکیل شده در آن خواهد بود که با کومپرومایز ها، سازش ها و مصالحه ها که سازمان حزب را در موازات خواست ها و نقاط نظر و بلاخره علایق بازدارنده اعتماد برخورد قاطع ولی بر بنیاد اصول و موازین، بنمایند که از یک جریان یا حزب سیاسی در شرایط دموکراسی آمیخته با وطنپرستی و تجدد گرائی میتوان انتظار داشت.
برای تحقق چنین آرمان من بر آن معتقدم که اتکا بر ارزش ها و اصول و دموکراسی موزون اساس اعتماد برگشت ناپذیر خواهد بود در برابر پدیده های تحمیلی ، سازشکارانه و روش های دوگانه و چند گانه. اساسات متذکره فوق میتواند نقش افراد و اراده گرائی را در تنگنا قرار دهد و پدیده های مانند چانه زنی ها، روند های ناسالم و تصامیم صرفاٌ تخنیکی را که بر اراده اکثریت تحمیل مینماید، و میتوانند تازه سازی همان زخم های خونین باشد که ما و حزب ما قربانی های بیشمار ناشی از آنها داده ایم و اهداف پاک و وطنخواهی و خدمت ما به ملت به نیمه راه گذاشته شدند، بدور سازد.
میتوان ناهمواریها را هموار نمود؟
تجارب احزاب و سازمانهای سیاسی به صراحت نشان داده است که در هر زمانی اوضاع و شرایط درونی حزب و یا فکتور های خارجی پروسه رشد و تکامل حزب را تحت تاٌپیر قرار میدهد. این معضلات در هر مقطع زمانی ممکن است و در بعض حالات پیشبینی آن هم نمیتواند ممکن گردد. ولی در احزاب سیاسی که تهداب و اساسات تثبیت شده و پذیرفته شده که ما برای آن اصول و ارزشها مینامیم ، هیچگاهی معضلات مقطعی سیر رشد و سمت اهداف عملی و برنامه وی آنرا نمیتواند سد واقع گردد. توانائی یک سازمان سیاسی که ارزشها و اصول بنیاد ساختار آنرا تشکیل داده باشد، میتواند به آسانی در حل منطقی و قابل پذیرش معضلات با قوتمندی فایق آیند. بدین مفهوم که این ارزش ها و اصول تهدابی اساس حل معضله است تا افراد و تاٌثیر گذاری اشخاص یا یک حلقه محدود. اصول و ارزش ها بیشتر قابل قبول و احترام برای اعضاً است در حالیکه تصامیم افراد و یا حلقات که مجال ارزش ها را سد میگردند، خطرات بزرگ را در از هم پاشیدگی ، عدم اعتماد ، تردد در تصامیم و تطبیق تصامیم و بلاخره انکشاف روحیه تمایل به شخصیت های دارای نفوذ را قسمی مصاعد میسازد که شکل گیری فرکسیون ها را اجتناب ناپذیر میسازد. یکی از مشخصات از تجارب احزاب سیاسی در افغانستان هم همین بوده است که افراد تا آخرین امکانات تلاش مینمایند تا نظریات خود را با تمام تلاش ها و بکارگیری هر گونه زمینه ها به کرسی بنشانند و بر اراده دیگران تحمیل نمایند. در صورت عدم پذیرش این نظریات چنین افراد راه دلسردی و کناره گیری و بایکوت را بحیث الترناتیف دومی در پیش میگیرند.
بحیث جمع بندی از مطالب فوق میخواهم تذکر دهم که :
نقش با مسئولیت روشنفکران آزادیخواه و ترقی پسند و دارای اندیشه نجات ملت مظلوم در شرایط کنونی در این مساٌله است که بر اصل پیوند و نزدیکی و تقویه اعتماد و آینده نگری بیشتر خود و سازمان خود را متمرکز ساخت. از حالت انتظار یعنی رجوع دیگران به خود بطرف رجوع به دیگران گذار نمود و سوال همسوئی و قرار کرفتن در خط واحد عملی را جاگزین پیچیدن در تیوریها و نقد گذشته ساخت. جامعه افغانی را از ابعاد و زوایای پیچیده کنونی شناخت و ملت در عمق فرورفته در این پیچیده گی ها را بیدار ساخت. برای این دین ملی – وطنی باید جای آبرومندانه را در میان مردم بدست آورد و این تنها در شناخت دموکراسی مشروع و مبارزه در این راه و بلاخره شناخت جامغه کنونی را از معضلات کنونی و روند های کنونی و پیچیده گی های کنونی ممکن ساخت. (ختم)
برای توضیح بیشتر به مقالات زیرین نویسنده که قبلاٌ در سایت های انترنتی به نشر رسیده است ، رجوع شود.
http://www.vatandar.at/basirdehzad9.html
http://www.vatandar.at/tafsiry
http://www.vatandar.at/drbaramuhzlat
http://www.vatandar.at/yaksadsalagi
با احترام