بصیردهزاد
جامعه افغانی با تقاطع بينش ها و برنامه های سياسی
تحلیلی بر سیاست و ایدیالوژی سیاسی
تعین و انتخاب ایدیالوژی یکی از مسائل است که احزاب سیاسی در افغانستان خود و آینده فعالیت های سایسی –اجتماعی و اقتصادی شان را بدان متمرکز ساخته اند. اکثر اعضای این احزاب خود را در برابر این سوال قرار میدهند که آیا ایدیالوژی های که در گذشته اساس بینش و طرز تفکر شان را قرار میداد ، را اساس کنونی قرار دهند و یا ایدیالوژِ های قبلی را اساس انطباقی جدید دهند و یا اینکه خود و سازمان خویش را مجهز و ارایش با بنیاد های فکری جدید سازند.
برای نویسنده هم این موضوع انگیزه بوده است که مقاله هذاٌ را برشته تحریر در آورده است. هدف از این مقاله که بینش و طرز تفکر خویش را در پروسه تدوین ایدیالوژی ها عرضه نمایم ،به عنوان یک روشنفکر ترقی پسند و ترقی خواه و علاقمند به رشد و انکشاف دموکراسی موزون در کشور غزیز خدمتی نمایم.
در این مقاله بیشتر توجه میگردد تا بحث به شکل گیری ایدیالوژی های سیاسی متمرکزگردد و میخواهم تذکر دهم که در این مقاله از اثر علمی ، کتاب بنام " سیاست، مدخلی بر علوم سیاسی نوشته " کرس دشخاورز" و " مارک هوووخ" که با زبان هالندی تحریر گردیده است، نیز استفاده شده است.
سیاست مداران و صاحب نظران سیاسی اکثراٌ در حالات در وسایل جمعی نمایان میگردند که یک واقعه یا قضیه در جامعه ملی و یا بین المللی بروز نماید و توجه عامه را بخود جلب نماید. یک حزب سیاسی و یا شخصیت سیاسی آنرا رد ویا محکوم مینماید و دیگری آنرا بجا تلقی و از آن حمایت مینماید. این مساٌله در برنامه های سیاسی و بینش ها بر مسائل جامعه هم به عین شکل متبارز میگردد. هر حزب سیاسی برنامه را عرضه مینماید و برنامه های احزاب رقیب و مخالف را به باد رد و انتفاد میگیرد. این تفاوتها و طرز دید ها یا واضحتر بگویم تقابل برنامه ها تصادفی هم نیست بلکه هر یک انعکاس یست از تعبیرات متفاوت ساختار اجتماعی ، اقتصادی جامعه و سیستم سیاسی آن. در پهلوی آن شکل گیری برنامه های یست که بحیث راه های حل، تغیر و انکشاف عرضه میگردد یعنی تغیرتابی جامعه را با خطوط فکری تدوین شده پیشبینی مینمایند.
" بدون شک سیاست هنوز هم بالای تضاد ها و برخورد ها و تقابلات میچرخد. مساٌله اصلی عبارت از نورم ها و قواعد دستوری در جامعه میباشد و تقریباٌ هیچگاهی این امکان وجود ندارد که همه بر عین قواعد و نورم های مطرح شده در توافق کامل قرار گیرند. به هر اندازه که طرح قواعد دستوری کمتر باشد، به همان اندازه تقاطع بینش های سیاسی و تعبیرات متضاد از آنها کمتر خواهد بود. به معنی دیگر اگر مساٌله نورم ها و قواعد دستوری مطرح نباشد ، اصلا ضرورت بر سیاست و ایدیالوژی های سیاسی نیست. " نویسنده کتاب میخواهد در تحریر اش اینرا بیان نماید که تضاد ها و تفاوت های فکری در روند های سیاسی اجتناب ناپذیر ان و بحیث یک روند طبعی آنرا باید پذیرفت . به همین دلیل حایز اهمیت است و هم یک هنر است که شخصیت های سیاسی و سازمان های سیاسی باید در این گیرو دار های گرم متبارز باشند و در قالب دموکراسی موجود خود را هویت اجتماعی داده توجه جامعه را بخود جلب نماید. برای یک سازمان سیاسی این یک اصل پایه ئی است که هویت اجتماعی خود را در فورمولبندی اهداف و وظایف خود مشخص و با پالیسی فعال و متناسب زمانی جای ملموس را در روند ( گیر و دار ) های سیاسی تصرف نماید.
پس همین فومولبندی و تدوین سنجیده شده اهداف و وظایف در تناسب با روند های جاری و عمومی در واقعیت امر ایدیالوژی سیاسی یک سازمان سیاسی است.
منطق تضاد ها در ارائه خطوط فکری و برنامه های عملی یقیناٌ ناشی میگردد از تضاد های مختلف که در میان مردم یک جامعه وجود دارد. نویسنده کتاب مثالی واضحی را بیان میکند: " تفاوت های فکری و تضاد ها میان مردم جامعه را میتوان کمی با یک زرمین لرزه به مشابهت گرفت. در هر جای که قاره ها نظر به تغیرات درون کره آتشی زمین در تصادم قرار میگیرند، زمین لرزه ها را باعث میگردند. تضاد های درونی جامعه هم در شکل گیری تعبیرات و نظریات تدوین شده که ما آنرا ایدیالوژی مینامیم ، متبلور میگردند."
پس در اینجا این سوال مطرح میگردد که آیا کاربرد ایدیالوژی های که در گذشته های تاریخی و در یک مقطع خاص اجتماعی و آنهم در جوامع دیگر زایش و تدوین یافته است ، میتواند هویت یک سازمان سیاسی فعال را در گرماگرم درگیریهای موجود سیاسی متبارز سازد؟ در این جا باید دو حالت را به مقایسه گیریم. سازمانهای کی خود را پیرو ایدیالوژی های مکتبی دوره های گذشته میدانند و سازمان های که خود و خطوط فکری شان در جو مبارزات و روند های کنونی ایجاد و شکل گرفته اند. تجربه سیاسی احزاب و بخصوص احزاب چپ در افغانستان درس های پر غنای یست که ایدیالوژی های قبلاٌ تدوین شده بر بنیاد مناسبات اجتماعی دیگر و در یک مقطع تاریخی دیگر ، با روند های که خاصه جامعه افغانی ما بوده است در تقابل قرار میگرفت در حالیکه نیت و اهداف کاملاٌ وطنپرستانه و خدمت به مردم و ملت ما بوده است. تجربه نشان داده است که خواست ها و نیات شریفانه در یک ایدیالوژی با دید طبقاتی و روان انقلابی برای آن بخش مردم که ما بخاطر شان و برای آرمان های آنها مبارزه میکردیم، نه تنها قابل درک نبوده بلکه خود رابا آنها بیگانه و "نا باهم " تلقی مینمودند. پس باید به این امر معتقد شد که آنچه تضاد ها " گیرودارها" های موجود اجتماعی اند باید اساس قوی و منطقی باشند برای بالا کشیدن شعار های متناسب با شرایط واقعاٌ موجود و فورمولبندی اهداف و وظایفی که راه های حل تضاد ها و معضلات مختلفه اجتماعی ، اقتصادی و کتلوری-فرهنگی جامعه را عرضه نماید و بنیاد ایدیالوژیک برای یک حزب سیاسی باشد. در اینجا باید از این سو تفاهم جلوگیری گردد که از تجارب پرغنای تاریخی در جوامع مختلفه نمیتوان فاصله گرفت و یا آنرا نا کارا تلقی نمود، بلکه آنها تجارب وسایلی اند که محتوای ایدیالوژی یک سازمان سیاسی را بیشتر غنی تر و جالب توجه تر برای مردم جامعه باید ساخت. ولی نه بحیث سنگ های نا صیقل که با مناسبات و روند های کنونی در همگونی قرار نگیرند.
تضاد های اجتماعی شکل دهنده ایدیالوژی ها میباشد که یک سازمان سیاسی برای رفع و مهار کردن این تضاد ها الترناتیف ها و راه های حل را عرضه مینماید و از همان دیدگاه ها دولت و سیستم سیاسی را بباد انتقاد قرار میدهند ویا هم در تقابل با سیاست های احزاب رقیب قرار میگیرد. در سیستم های دیموکراسی که انتخابات و آرای مردم تعین کننده برای یک سیستم سیاسی باشد، کسب توجه عامه و عرضه نمودن راه های حل عملی و قابل باور یک اساس حایز اهمیت است و آن این است که تضاد های موجود جامعه را در عرصه های مختلفه تشخیص و بر آنها برنامه تعین نماید. به همین لحاظ است که :
" تضاد های بزرگ اجتماعی زمینه است برای شکل گیری ایده ها و تعبیر های که چگونه باید ساختار جامعه سازماندهی گردد. بعضی ایده ها متمرکز بر ساختار دولت و تعمیل اهداف مختلفه در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از طریق دولت بحیث یک موسسه حاکم ، میباشند در حالیکه در جهت دیگر بیشتر بر استقلالیت فرد متمرکز میگردد یعنی فرد در زمینه قرار داده میشود که منفعت و خواست های خود را در یک برنامه جستجو مینماید و احتمالاٌ در آن درمیآبد...."
پس مجموعه از نظریات تدوین شده در مورد بنیاد و ساختمان یک جامعه ایدیالوژی است. ایدیالوژی بخش از روان جامعه است که تمام پروسه های اجتماعی در آن متبلور میگردد. تضاد های اجتماعی در تمام ابعاد آن ایدیالوژی های متفاوت را به وجود میآورد که تصادم آنها در مبارزه سیاسی و تبارز سیاست های فعال انعکاس میابد.
در عمومیات ایدیالوژی ها در هر جامعه در سه خط فکری شکل میگیرند که عبارت از تحول طلبان با ترقی خواهان اند (پروگرسیف) ، کونزرواتیف یا ایدیالوژی های بر بنیان افکار مکتبی که در آن انکشافات و ترقیخواهی کمتر مورد پشتیبانی قرار میگیرد و هم ایدیالوژی های میانه که اکثراٌ در وجود احزاب و سازمانهای متعدد متبارز میابند.
مساٌله اصلی در شناخت و پذیرش ایدیالوژی در آن است که تناسب و رابطه مستقیم و منطقی با روند های اجتماعی یک مقطع معین باشد. در غیر آن نمیتوان از ایدیالوژی انطباقی صحبتی باشد.
در شرایط کنونی کشور ما که تمام عرصه های اجتماعی و اقصادی در جریان قریب به چهل سال دچار نابودی ومتعاقباٌ تغیرات جدید گردیده است ، مشکل به نظر میرسد که یک ایدیالوژِی جدید را عرضه نمود. مفهوم در این است که بغرنجی های جامعه ما آنقدر عمیق گردیده است که تضاد های اجتماعی را بتوان از لحاظ کتگوری های کلاسیک کلاس بندی نمود. ولی نباید از این هم انکار نمود که تضاد ها در جامعه کنونی ما در سطح تضاد های مانند مذهبی، زبانی ، اتنیکی و تعلقیت های سیاسی- نظامی قبلی انکشاف نموده است و این عمق تضاد ها را در ایدیالوژی های کنونی که در حالت شکلگیری اند ، هم میتوان در یافت.
اگر ما نقش ایدیالوژی ها را فراتر از جامعه ملی ببینیم با وضاحت در میآبیم که اهمیت ایدیالوژی های که بر بنیاد آن نظام بین المللی شکل میگرفت و پیامد آن یک سلسله پرنسیپ های حقوق بین المللی بودند که اساس تعاقدات را در جامعه جهانی تشکیل میداد، جایش را به سیاست های عملی داده است ، بدین معنی که منافع اقتصادی دول بزرگ و تعین استراتیژِی های سیاسی- نظامی وسایل نیل بر اهداف اعم از کوتاه مدت و درازمدت اقتصادی اند. در شرایط معاصر نقش ایدیولوژی های جهان شمول دیگر تعین کننده سیاست های روشن و قابل پیش بینی نیستند.
پس در اینجا این سوال بجا است که آیا میتوان با بکارگیری اساسات ایدیالوژی های گذشته ( در تمام ابعاد آن) یک سیاست عملی و در مطابقت با اوضاع و شرایط جامعه ملی و بین المللی را تعین و عرضه نمود؟ از نظر نویسنده جواب نه است با دلایل زیر:
یک: سیاست های مخفی و عقب پرده هیچ گاهی با پیشبینی های ایدیالوژیک ممکن نیست.
دو : در شرایط دموکراسی انتخاباتی با آنکه اهداف عمومی یک سازمان سیاسی قبلاٌ پیشبینی شده اند ولی تغیرات و اوضاع و تعین پالیسی های انتخاباتی متکی بر این اوضاع جدیداٌ انکشاف یافته میتواند تعین کننده باشد.
سوم: منافع کشور ها و تعین اهداف و مقاصد نا مشروع ، مخفی و پس پرده شان، ضرورت اقدامات را در سیاست ملی و جارجی یک کشور به وجود میآورد که ممکن با ایدیالوژی های مکتبی این امکان محدود و یا نا ممکن باشد.
چهارم: زمان که یک حزب سیاسی در شرایط دموکراسی انتخاباتی و پلورالیزم سیاسی داخل مبارزه میگردد، نباید از ائتلاف ها و جور آمد های مشروع سیاسی طفره رفت. بدین معنی که اولاٌ موجودیت سازمانهای سیاسی قانوناٌ ایجاد شده را باید در سیستم سیاسی پذیرفت و ثانیاٌ امکان تصرف عام قدرت سیاسی توسط یک حزب سیاسی تقریباٌ ناممکن است، پس اگر در های ائتلاف ها و جور آمد های مشروع سیاسی را مسدود نگهداشت بدین معنی خواهد بود که بدست آوردن اهداف تعین شده یک اوتوپیای " جزیره طلائی" خواهد بود.
هدف نویسنده در اینجا رد کلی ایدیالوژی نیست بلکه بیان این موضوع است که آیا ایدیالوژی های مکتبی که در یک شرایط معین، بر بنیاد ضرورت معین ، در یک مقطع تاریخی معین و بلاخره بر اساسات رشد کلتور و فرهنگ معین تدوین یافته اند ، میتوان جوابگوی تمام خصوصیات مغلق و پیچیده اجتماعی، کلتوری-فرهنگی و سیاسی موجود جامعه افغانی ما باشد یا انکه ایدیالوژی ها باید بر اساسات جدید اجتماعی و خصوصیات ملی و وطنی تدوین گردد. به بیان دیگر اولاٌ تحلیل دقیق بر بنیاد فاکت های واقعاٌ موجود جامعه یک ضرورت پایه ئی است تا بر بنیاد آن راه های تغیر و انکشاف را جستجو نمود و بر بنیاد آن پالیسی تعین نمود. تحلیل از جامعه و تعین راه های حل پروبلم های اجتماعی و تدوین اساسات تیوریک ، تخصصی و تحلیلی میتواند ایدیولوژی تعریف گردد. طبعاٌ تحلیل های متفاوت و برنامه های متفاوت اساس مبارزه مسالمت آمیز سازمانهای سیاسی در سیستم دموکراسی میباشد که در فوق تقاطع خطوط فکری نامیده شده است.
مفاد اجتماعی ایدیالوژی های مطابق بر اوضاع، شرایط و انکشافات در آن است که همه سازمانهای سیاسی خود را به عین معضلات اجتماعی موجود متمرکز میسازند و این هم واضیح است که نمیتوان به تنهائی موفق به حل یک معضله اجتماعی گردید ولی با جستجوی باب تفاهم و مذاکرات میتوان مسآله همسوئی و احتمالاٌ ائتلاف را در عملی شدن قسمتی از اهداف تعین شده به آزمایش گرفت. این است هنر سیاسی و کرکتر یک سازمان فعال سیاسی که در گرما گرم حوادث سیاسی جا و نقش خود را متبارز سازد، توجه عامه را به سیاست خود جلب نماید و وزنه سیاسی خود ر در تحولات جامعه داشته باشد.
از نظر نویسنده باید یک ایدیالوژِی سیاسی و یا خطوط فکری مشخص ، دقیق فورمولبندی شده و برای عامه مردم مفهوم باشد. ما در بعض تبصره های ایدیالوژِک کوشش میکنیم بیشتر تقدم بر شیوه نوشتاری دهیم که از لحاظ ادبیات زبانی بر سائر ابراز نظر کننده گان و نویسنده ها تفوق و توانمندی نشان دهیم و بیشتر نوشته را بر نقل قول ها ، کلمات و اصطلاحات از ادبیات کلاسیک و فلسفی پر مینمائیم در حالیکه چنین طرز نوشتاری برای مردمان که بخاطر آنها اهداف سیاسی و خدمت را تعین نموده ایم، بیگانه و غیر قابل درک و فهم باقی میماند. در تعداد از برنامه های سازمانهای سیاسی اعم از چپ ، لیبرال و راست مقدمه های طویل و توضیح تاریخی یک قرنه اصل اهداف برنامه وی بیان شده را عمیقاٌ تحت سایه قرار داده است. ویا در این برنامه ها اهداف بیشتر عام فورمولبندی شده و در واقع عمومیات نمیتواند مسائل مشخص تر را عرضه نماید. من در برنامه های تعداد زیاد احزاب و حلقه های سیاسی چپ به عین خطوط بر خورده ام که تفاوت و علت عدم همسوئی را نمیتوانم پیدا نمایم. تعداد از آنها خود را فقط بر برنامه ها و شخصیت های سیاسی دیروز منحصر ساخته اند که در شرایط کنونی چندان امکانات عملی قابل حساب ندارند، در حالیکه جای آن شخصیت ها و آن برنامه در تاریخ خواهد بود و میتوانند هر حزب سیاسی بر آنها احساس غرور و افتخار داشته باشند.
یکی از کمبودی ها در خطوط فکری عبارت ضعیف موجودیت خطوط تحلیلی است که توسط متخصصین عرصه های مختلفه باید مدلل تر و مشخص تر ساخته شود. مثلاٌ عرصه انکشاف شهری، زراعت و آبیاری، معادن ، دفاع ملی ، ساختار اتنیکی ، زبان و ادبیات و غیره و غیره است که فقدان آن برنامه ها را عام و غیر مشخص میسازد.
مشخصه دیگر خطوط فکری و ایدیولوژیک در یک سیستم دموکراسی در آن است که برنامه عرضه کننده بهترین و معقولترین و قابل پذیرش ترین برنامه های باشد که در محتوای خود توانائی ابداعی و رقابت سالم را داشته باشد تا کوبیدن دیگر سازمانها و اعلان " ناباشمی" ودشمنی. زیرا یک حزب سیاسی در مبارزات عملی (انتخاباتی، برآمد های از طریق وسایل اطلاعات جمعی) رقبای سیاسی خود را با فاکت های عملی موجود (تازه، بکر و واقع شده و یا در حال وقوع) با انتقاد گیرد. در اینجا میخواهم مثالی بدهم: تمامی سازمانهای سیاسی موجود قبل از اینکه با هم در تقابل مباحثه ئی قرار گیرند، قبلاٌ یکدیگر را به جرایم ملی و خیانت های ملی متهم نموده اند. دشمنان وفاق ملی در این تنور داغ به قدر کافی نان خود را پزیده اند و هنوز میپزند واین محکومیت ها روز تا روز فاصله ها را عمیق تر میسازد .علاوتاٌ هر حزب سیاسی فقط در همان حلقه که ایجاد گردیده بود، محسور مانده است. در حالیکه یک حزب سیاسی فعال و با هنر و هوشیاری سیاسی باید عرضه کننده باب تفاهم و مذاکره بخاطر ایجاد اهداف در قدم اول مقطعی مشترک باشند.
از نوشته فوق میخواهم به حیث جمعبندی نتیجه گیری زیر را به خواننده گرامی عرضه نمایم
رشد و تسلط تکنالوژی معلوماتی همان طوریکه جهان و انسان های جهان را در اتباط مستقیم و در هر لحظه قرار داده است، تمام عرصه های زنده گی اجتماعی و سیاسی انسانها را تحت تاٌثیر و جبر تحولات قرار دا ه است. تجارب از رویداد های سیاسی جهان و نتیجه گیری ها از این تحولات ضرورت این مساٌله را برای سازمانهای سیاسی به وجود آورده است تا خود و برنامه های سیاسی و شیوه عمل خود را با روند های کنونی مطابقت دهند و در موازی با آنها در پروسه رشد قرار گیرند. تجارب از پروسه های سیاسی در کشور های جهان هم این ضرورت را به وجود آورده است که مردم و کشور را باید از ابعاد وسیعتر از انکه ما تا حال بدان مصروف بوده ایم، ببینیم و بر واقعیت های آن تن در دهیم. طفره رفتن از واقعیت های اجتماعی و عدم تعین پالیسی های عملی سازمان و یا حزب سیاسی را در حدود کلاسیک اندیشی و بسته نگهداشتن در ها در برابر پدیده های عینی جدید و مدرن که از روند های کنونی جامعه بیگانه نباشند، قرار میدهد.
تفاوت در اندیشه ها و خطوط فکری و ایدیولوژی ها انعکاس سیاسیت اجتماعی ماست . نه تنها آن را به حیث واقعیت عینی پذیرفت بلکه آنرا به حیث یک حق دموکراتیک و قانونی مورد احترام قرار داد.
هنر یک حزب سیاسی در این خواهد بود که چگونه در هر مقطع زمانی این سوال را مطرح نماید که از امکانات و زمینه های موجود در جهت تقویه پایگاه اجتماعی و سیاسی و اتخاذ سیاست فعال ، استفاده مشروع نماید ویا در مخاصمت و انجماد فکری و عملی باقی بماند.
بصیر دهزاد