نجیب داوری
پانزده سال از اعدام داکتر نجیب الله گذشت
جنگ های خانه بر انداز قدرت ودست یابی به تخت وتاج کابل میان تنظیم های مختلف مجاهد وبعد هم میان طالبان و دولت بر سر اقتدار برهان الدین ربانی در جریان نیمه اول دهه هفتاد هجری شمسی یکی از تراژدی ترین و خونین ترین صفحات تاریخ کشورما را میسازد. درست پانزده سال قبل از امروز در حالیکه دست اندرکاران امور دفاعی و نظامی دولت ربانی دروازه های شهر کابل را از طرف غرب و جنوب سخت محکم بندی نموده بودند؛طالبان با اجرای یک مانور جناحی از ولایت لوگر به طرف شرق، ابتدا ولسوالی حصارک ولایت ننگرهار را بدون کدام مقاومت ملموس تصرف وبعد هم در اندک زمان شهر جلال آباد را بدست آورده و عزم تصرف شهر کابل را نمودند. در این هنگام و بعد از فتح ولایت ننگرهار، حرکت طالبان به طرف شهر کابل وسقوط خطوط تدافعی دولت در ولسوالی سروبی سرو صدا های زیادی به گوش میرسید که گویا طالبان سربازان ظاهر شاه اند ومیخواهند که شاه را دو باره بسر قدرت آورند. حرکت سریع طالبان به طرف کابل و طرفداری جو عموم از ایشان، سرکرده گان دولت ربانی را متقاعد ساخت که شهر کابل را بدون جنگ وخونریزی به طالبان تسلیم نمایند. به این ترتیب در حالیکه طالبان به نواحی کوتل لته بند، بت خاک وحتی پلچرخی رسیده بودند؛ هیئت رهبری دولت اسلامی افغانستان بشمول برهان الدین ربانی رئیس جمهور و گلب الدین حکمتیار صدر اعظم درحال فرار وعقب نشینی به طرف شمال کابل و کوه پایه های هندوکوه (هندوکش؟) بودند.
شبی که طالبان وارد شهرکابل شدند، شب مهتابی و پر ماجرایی بود. با آنکه سطوح وافراد بلند قدرت در دولت ربانی از عقب نشینی دولت به طرف کوه پایه های هندو کوه اطلاع داشتند؛ ولی مردم عام از این بابت چیزی نمیدانستند. مگر عبور ومرور غیر معمول، شتابنده وپر سروصدای وسایط موتوری نظامی وغیر نظامی بخصوص درناحیه شمال شهر یا خیر خانه مینه در شب مذکور خبر از وقوع حادثات غیر مترقبه میداد.
صبح روز 5 میزان 1375 هجری خورشیدی مردم کابل با روشن نمودن رادیو های شان از طریق آژانس ها ورادیو های بین المللی از حوادث واتفاقات شهرکابل مطلع و دریافتند که طالبان وارد شهر کابل شده اند. بخش فارسی و پشتوی رادیوی بی بی سی فقط از ورود بلامانع طالبان به شهرکابل وعقب نشینی دولت ربانی به طرف شمال کابل سخن گفت. ولی بخش فارسی صدای آمریکا گفت " طالبان بعد از ورود شان به شهر کابل ، داکتر نجیب الله رئیس جمهور پیشین افغانستان را از دفترملل متحد باخود برده ، ولی از سرنوشت وی اطلاعی در دست نیست. " در این حال بین مردم حدس ها و آوازه های گوناگونی به ارتباط داکتر نجیب وجود داشت. یکی میگفت که طالبان چوکی بلندی در دولت شان به داکتر نجیب خواهند داد، ودیگری هم از انتقال داکتر موصوف توسط طالبان به پاکستان خبر میداد. در این جریان، خبر اعدام دو نفر و به نمایش گذاشتن اجساد آنها از طرف طالبان در چهار راهی آریانا در میان مردم بشدت جان میگرفت. مردم که بنا به عادت همیشگی جهت دستیابی به اخبار تازه به رادیو های بین المللی پناه میبرند، اینبار درست ساعت دوازده ظهر خبر قتل واعدام داکتر نجیب الله وبرادرش شاهپور را توسط طالبان از بخش دری صدای آلمان دریافت کردند. دریافت این خبر مردم کابل را که ورود طالبان را به شهر کابل به امید ختم جنگ وخونریزی گرامی میداشتند، کاملاً تکان داده، آنها را شوکه و خوشی ومسرت ایشانرا تحت شعاع قرارداد. با شنیدن این خبر مردم در یافتند که دوجسد به نمایش گذاشته شده از طرف طالبان در چهار راهی آریانا به جز از داکتر نجیب الله و یکی از یاران نزدیک اش کس دیگری نخواهد بود وتعداد کثیری مردم از گوشه های مختلف کابل جهت مشاهده جریانات چهار راهی آریانا روانه چهار راهی مذکور شدند.
نویسنده این سطور که ساعت سه بعد از ظهر به محل رسیدم، با چهره های عبوس وغم انگیز صدا ها تن هموطنانم در حالی مواجهه شدم که ضمن مشاهده اجساد داکتر نجیب و برادرش، موجی تأسف وتألم از چشمان شان میبارد. هنوز لحظاتی از ورودم به محل نگذشته بود که جسد نجیب الله شاید در اثر سستی گره ریسمان ویا شایدهم نسبت زخم های بسیار- بسیار عمیق وارده به عقب سر داکتر نجیب و عدم توانایی گردن اش در امر نگهداشت بدن سنگین اش در حالت آویزان، سقوط نموده ومحکم بزمین خورد و به سینه روی زمین قرار گرفت. بنده که درفاصله نسبتاً یک متری جسد داکتر نجیب ایستاده بودم بخوبی مشاهده مینمودم که تعدادی کثیری از گلوله ها در یک ضربه از جناح عقب سرموصوف را هدف گرفته وبخش اعظم مغز وجمجه عقب سروی را با خود برده است. طالبان جسد داکتر نجیب وبرادرش شاهپور را در چهار راهی آریانا درحالی به نمایش گذاشتند که داکتر نجیب حدود هشت سال قبل از تاریخ اعدام اش درست در همین محل با یک مارش چند هزار نفری ضمن محکوم نمودن دشمنان تاریخی مردم افغانستان، خطاب به رفقای همرزمش گفته بود " تمام پلها درعقب سرما شکسته وبرای دفاع ازحیثیت خود ومیهن باید تا آخرین قطره خون رزمیند. " ولی داکتر اشتباه کرده بود، تمام پل ها فقط عقب خودش شکسته بود.
بدون هرگونه شک وتردید سقوط جمهوری اول برهبری شهید محمد داوود خان تراژدی بزرگی در تاریخ افغانستان بحساب میآید. ولی گذشت زمان ثابت ساخت که سقوط جمهوری دوم برهبری داکتر نجیب ترادژی دیگری بود که در متن تراژدی اول صورت پذیرفت. در سقوط هر دو جمهوری، دولت مداران اتحاد شوروی وقت با در نظر داشت عدم درک بسیاری از ارزش ها و علایق مردم افغانستان چه در بعد داخلی و چه در رابطه با کشور های همسایه دچار اشتباه وبه این ترتیب قسماً آگاهانه وناآگاهانه خیانت و جنایت هولناک ونابخشودنی را درحق مردم، ملت وسرزمین افغانستان روا، که نتیجه نه تنهاخسارات بسیار- بسیار عظیم مالی و جانی برای مردم افغان به ارمغان آورد، بلکه با در نظرداشت رشد لجام گسیخته افراط گرایی درمیان جامعه افغان، حد اقل نیم قرن لازم است تا جامعه شهری افغانستان باردیگر به جامعه سکولار سال 1356 هجری شمسی بر گردد.
و اما به ارتباط سقوط جمهوری دوم و بالاخره هم اعدام داکتر نجیب به دست طالبان، جدا از خیانت دولتمداران اتحاد شوروی نسبت به سرنوشت حزب وطن، جمهوری افغانستان وشخص نجیب الله ، دست هایی در داخل حزب دموکراتیک خلق نیز با توطئه چینی ها وحرکات سؤ عامل سقوط حزب برسر اقتدار وطن، جمهوری دوم وپناه گیری داکتر نجیب به دفتر ملل متحد شد؛ با وجود عامل اول اگرمجریان عامل دوم در قبال آینده وطن عاقلانه برخورد میکردند، سقوط دولت داکتر نجیب به آسانی ممکن نبود. زیرا با انکه تعدادی از ناظران بین المللی بعد از خروج قطعات نظامی اتحاد شوروی از افغانستان سقوط دولت دوکتور نجیب را از چند هفته تا چند ماه پیشبینی نموده بودند؛ ولی دفاع رژیم از شهر جلال آباد دربرابر حملات سازمان داده شده اپوزیسون مسلح دولت در همکاری تمام عیار افراطیون عرب وسازمان استخبارات نظامی پاکستان، نشان داد که شکست وسقوط رژیم آنقدر ها سهل وساده هم نیست. مگر مناسبات ومخالفت های اعضای کمیته مرکزی وبوری سیاسی حدخا با همدیگر روی مسایل گوناگون، موجی از خود خواهی ها، قدرت طلبی ها،غرور بیجا وپرداخت به توطئه بیگانه باعث شد تا نجیب الله درعدم همکاری رفقا میدان را به دشمنان مردم افغانستان یا همان سردمداران ایرانی وپاکستانی ببازد. زیرا اگر تمامی اعضای کمتیه مرکزی و بوروی سیاسی حدخا با درک سؤنیت سردمداران کشورهای مغرض همسایه چون ایران وپاکستان به ارتباط مردم وکشورما، نجیب را همکاری وهمیاری میکردند، شاید جمهوری دوم به آن مسخره گی سقوط نمیکرد، کشتار ده ها هزار شهروند کابل و چور وچپاول موسسات تولیدی وترانسپورتی کشور اتفاق نمی افتاد. ولی متأسفانه که تعدادی از اعضای کمیته مرکزی و بوری سیاسی حدخا با آنکه مسایل مربوط به مارکسیزم- لیننیزم و جامعه سوسیالستی را طوطی وار از برداشته، وبا جرئت خدا داد در بعضی از مارشها،میتنگها و مصاحبات رادیوی- تلویزیونی چهره نمایی میکردند،مگر در عدم پشتبانی از رژیم داکتر نجیب وحتی توطئه علیه وی عملاً نشان دادند که چقدر از درک واقعیات عینی کشور وبخصوص ازسؤنیت سردمداران ایرانی وپاکستانی به ارتباط کشورما عاجز وناتوان اند؛ زیرا اگراین افراد در سقوط رژیم محمد داوود فردای روشن و جامعه مرفه را برای مردم افغانستان میدیدند( که آنهم با دیوانگی های دور از منطق حفیظ الله امین یا سیاه ترین چهره تاریخ سیاسی افغانستان سبوتاژ و ناکام گردید) ولی با سقوط رژیم نجیب الله، تراژدی و فردای غمناک برای همه از قبل معلوم وهویدا بود. کودتای ناکام شنهواز تنی- وزیر دفاع، همتبار و هم ولایتی شخص نجیب، ضربه محمکی بود علیه رژیم؛ با آنکه این کودتا توسط قوت های گارد ریاست جمهوری در کمتر از بیست و چهار ساعت دفع، و تنی با تعدادی چند از همدستان اش سوار بر طیاره آنتونوف ازمیدان هوایی بگرام به پاکستان فرار کردند. ولی کودتای مذکور تاثیرات ناگواری را به تشکیلات، قدرت دفاعی وسوق واداره اردوی افغانستان بجاگذاشت. بعداًهم افشا گردید که کودتای فوق الذکر در حالی از طرف سازمان استخبارات نظامی پاکستان طراحی و به اجرا در آمده بود که بیشتر از هشتاد فیصد کادر های فرکسیون خلق حدخا در این کودتا با تنی همدست بودند.
روی دیگر مسئله این بود- که تعدادی با تغیر منشی عمومی کمیته مرکزی حدخا ناراض، ونجیب را دراینراه مقصرمیدانستند. ولی حقیقت این بود که حضور پرمصرف و تلفات سنگین اتحاد شوروی وقت و مخالفت آشکار وپنهان جامعه شوروی با این حضور، رهبری جدید شوروی را بر آن داشت که پایش را از باتلاق افغانستان بیرون کشد. روی این اساس و جهت هموار ساختن این بیرون سازی کادر رهبری اتحاد شوروی وقت صلاح دید تا در رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان تغیراتی وارد را آورد. حالا اگر نجیب از قبول رهبری حدخا سر باز میزد، تعداد دیگری در جناح خلق چون سیدمحمد گلابزوی وغیره کاملاً آماده بودند تا عوض ببرک کارمل، سمت منشی عمومی حدخا را بپذیرند. ازطرفی هم نجیب در راه تشکیل دولت فراگیرملی، و دادن پست صدرات، وزارت وریاست به شخصیت های غیر حزبی، خواست تا صداقت اش را در اینراه به مردم افغانستان به اثبات برساند. ولی این حرکت نجیب برای تعدادی از اعضای حزب که با ماسک عضویت حزب وژست های وطنپرستانه سالها بر چوکی صدرات، وزارت، ریاست وسفارت لمیده و از این طریق صاحب امتیازات زیاد قانونی وزیرمیزی بودند- خوش نیآمده وهمان بود که چنین افراد با از دست دادن چوکی هایشان در پی کارشکنی وتوطئه علیه دولت وحکومت داکترنجیب الله بر آمدند. که حتی تعدادی از آنها با ارئه دلایل چند، متن استعفی شانرا از عضویت کمیته مرکزی و بوری سیاسی حزب وطن، جهت نشر به بعضی ازجراید شخصی چون جریده آزادی نیز فرستادند. ولی نجیب با وجود چنین اوضاع واحوال درهر پیشنهاد صلح، با جوانب ذیدخل سهم حزب و رفقا را در دولت احتمالی آینده همیش درنظر میداشت. مگر حرکاتی در شمال کشور علیه دیدکتیف ها و اوامر رئیس جمهور که عملاً صلاحیت وقدرت رئیس جمهور کشور را به چالش میکشید، وبلاخره هم کودتا وسلب صلاحیت دولت مرکزی در هشت ولایت شمال کشور توسط رشید دوستم اوضاع را به طرف بحرانی شدن بیشتر وبیشتر به جلو کشید.
درچنین هوا وفضا، بینین سیوان نماینده ملل متحد برای تحقق صلح وآشتی درکشور جنگ زده افغانستان، میان کابل- اسلام آباد- تهران وپشاور در رفت و آمد بود. تنظیم های مختلف مجاهد که در جنگ رویا روی توان ایستاده گی باقوای مسلح دولت افغانستان را نداشتند ؛ بلاخره به قبول پلان پنج فقره صلح سیوان تن دادند. در اینطرف هم وقتی رفقا با توطئه شان هشت ولایت سمت شمال کشور را از زیر پای نجیب کش رفتند؛ نجیب بر خلاف توقع واصرار قبلی اش به ارتباط نقش و سهم رفقا و حزب وطن در دولت احتمالی آینده، طرح پنج فقره یی صلح ملل متحد را پذیرفته و با استعفی خود از پست ریاست جمهوری وایجاد دولت عبوری بریاست پوهاند اضغر درظرف شش ماه آینده موافقه نمود.
ولی هنوز درست یکماه از این موافقت سپری نشده بود که شب 28حمل سال 1371 هجری شمسی رادیووتلویزیون دولتی افغانستان خبرفرار داکتر نجیب را پخش کرد. دراین میان عده ای گفتند که داکتر خود سرانه دست به فرار ناکام زده است ، و شماری هم ازطرح واجرای کودتا علیه داکتر در داخل حزب خبر دادند. مگرنوع پخش خبر فوق الذکر از طریق رادیووتلویزیون افغانستان و مصاحبهِ بعضی از افراد سرشناس دولت وقت در شب مذکوربا خبرنگاران میدیا وبکار گیری کلمات دور از احترام، توهین آمیز وتقریباً موهن علیه داکتر نجیب، واضحاً پیدا بود که علیه نجیب توطئه صورت گرفته است. بدون شک هموطنان ما ازشرح ماجرا وچگونگی جلوگیری از فرار داکتر نجیب به کشورهندوستان وبعد هم پناهنده شدن وی به دفتر ملل متحد به روایت های گوناگون که درتعدادی از کتابها ومصاحبات به تفصیل ارائه گردیده است. حتماً اطلاع دارند. ولی مهم اینست که بعد ازشخص نجیب، وقتی قدرت اصلی در دست تعدادی از رفقا متمرکز بود، چرا نظم جمهوری الی برسرقدرت آمدن دولت عبوری پوهاند اضغر، بر حال نگهداشته نشد؟ چرا تعدادی از اعضای بوروی سیاسی وکمیته مرکزی حزب وطن به دست بوسی قوماندانان وسران جهادی وگرفتن کارت عضویت راهی جبل السراج و زید آباد لوگر شدند؟ چرا اجازه داده شد تا قوماندان های قطعات عسکری، قطعات مربوط شانرا، باذلت تمام به قوماندانان جهادی همتباری شان تسلیم دهند؟ چرا بجای افسران و سربازان مسؤلیت پذیر اردو در بعضی از قطعات نظامی شهر کابل، اربکی های بی نظم، دزد، چپاولگر و وند باز رشید دوستم جابجا گردید؟ چرا دروازه شهرها، ولایات و قطعات نظامی کشور عمداً بروی به اصطلاح مجاهدین باز گذاشته شد؟ و ده ها چرای دیگر... ؟؟؟ مجموعه این چرا ها وبعد هم چور وچپاول قطعات تا دندان مسلح اردوی افغانستان یا دومین قدرت نظامی منطقه، توسط کسانیکه خودشانرامجاهدمعرفی میکردند وفروش این سلاح ها به نرخ آهن کهنه در پاکستان و همچنان تاراج گسترده ادارات دولتی، آثار تاریخی و بیت المال در سراسر کشور، وبه همین سلسله کشتار ده ها هزار شهروند بیگناه کابل، ویرانی گسترده شهر کابل وبعضی از شهر های دیگر کشور وبلاخره هم تحقق اهداف وپلان های شوم سازمانهای استخبارات کشورهای همسایه در امر زمین گیر شدن مردم وسرزمین ما؛ همه وهمه مسایلی اند که روح روان هر افغان میهن پرست را در هر لحظه از زنده گی اش سخت میآزارد.
واما در شب 27 حمل 1371 که اتفاقاً فردای آن مصادف میشد با چهاردهمین سال ترور میراکبر خیبر، درحالیکه میدان هوایی کابل در اشغال سربازان رشید دوستم بود، دگروال عبد الوهاب نورستانی قوماندانی قطعه امنیت میدان هوایی کابل بنا به هدایت قوماندان مافوق اش، نجیب را از نظام قراول میدان هوایی بین المللی کابل برگشت داد، ونجیب هم از آنجا یکراست به دفتر سازمان ملل رفته و پناهنده گی اختیارکرد.
دراواخر زمستان سال 1371 هجری شمسی و بعد از موج اول جنگهای هیبت ناک تنظیمی، که بسیاری از هست وبود شهرکابل را درخود سوختانده ونابودکرده بود، درکمال نا باوری و نبود هر گونه امکانات چاپ ونشر، نشریه ای بدست شهریان کابل رسید بنام " هفته نامه کابل" که صاحب امتیاز ومدیر مسؤل آن رزاق مأمون بود. مطالعه هفته نامه کابل میرسانید که گرداننده و مدیر مسؤول هفته نامه مذکور از قدرت قلم، تهور وشجاعت فوق العلاده بالایی بر خوردار میباشد. کلکسیون نزدیک به یکصد شماره یی دور اول هفته نامه کابل که از نیمه زمستان سال 1371 الی ماه قوس 1374 هجری شمسی نشرات داشت با نشر مقالات بکر و برازند ملی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی بقلم نویسنده گانی چون: کاندید اکادمیسین استاد محمد ابراهیم عطایی(1)، استاد مسعود، رزاق مأمون،موسی فرکیش، زمینداوری و تعداد دیگر، بزودی راه اش در میان اهل مطالعه وخبره شهر کابل گشود،طوریکه بسیاری اوقات نشریه مذکور بعد از نشر بزودی نایاب میگردید.
درز اخبار مربوط به دفتر ملل متحد که دوکتور نجیب الله در آنجا بسر میبرد، به بیرون حاکی از آن بود که نشریه وروزنامه های چاپی محدود آنوقت بدون وقفه بدست نجیب الله میرسید. و دکتور در میان نشرات مذکوربه مطالعه هفته نامه کابل علاقمند شده بود.
رزاق مأمون در شماره پیاپی 94 مورخ 15 قوس 1374 هجری شمسی در صحفه اول هفته نامه کابل با تیتر نسبتا ً بزرگ نوشت " طالبان برای از بین بردن داکتر نجیب الله نقشه میکشند."
و در تبصره مربوط به آن علاوه نمود " روحیه کاملا ً ضد پاکستانی داکتر نجیب الله سبب گردیده است که طالبان قتل و نابودی داکتر مذکور در سرلوحه اولین کار های شان درصورت ورود بکابل قرار دهند." ولی داکتر نجیب با وجودیکه هفته نامه کابل را بطور مستمر مطالعه میکرد؛ به این هوشدار رزاق مأمون توجهه ننموده، ودر هنگام سقوط دولت ربانی و ورود طالبان بشهر کابل از جایش تکان نخورد. حوادث بعدی و تراژدی قتل داکتر نجیب الله نشان داد که رزاق مأمون حرف مفت در هفته نامه کابل به ارتباط توطئه طالبان در امر سرنوشت داکتر نجیب- نه نوشته بود. اینکه رزاق خبر چنین یک توطئه مؤثق را چطور و از کجا بدست آورده بود، خود درکتاب " راز خوابیده قتل داکترنجیب" به این ارتباط اشاراتی دارد.
گذشته از هوشدار رازق مأمون درهفته نامه کابل، دوکتور نجیب الله منحیث رئیس عمومی خدمات امنیت دولتی و بعدا ً هم رئیس جمهور افغانستان در جریان دهه شصت هجری شمسی بدون شک به نبض سیاست های کشور های منطقه وجهان بخصوص کشورهای همسایه چون ایران و پاکستان در قبال میهن اش کاملا ً آگاه، و اینرا خوب میدانست که هر دو کشور فوق الذکر خیال های شوم وشیطانی در ارتباط به آینده سرزمین آبایی واجدادی اش در سر میپرورانند. با وجودیکه دوکتور نجیب در رشته طبابت تحصیلات عالی داشت، ولی موصوف جریانات سیاسی کشور و منطقه را بهتر از هر داکتر وماستر علوم سیاسی عصر خود تجزیه، تحلیل، وارزیابی میکرد. دوکتور نجیب در جریان گردهم آیی ها و کنفرانس های مطبوعاتی آخرین سالهای ریاست جمهوری اش بارها وبارها مستقیما ً نه تنها سازمان استخبارات نظامی پاکستان و گاهی هم سازمان امنیت ایران رامتهم به مدخله در امور داخلی وبر هم زدن صلح وامنیت در افغانستان کرده، بلکه دراین مورد اسناد،مدارک و شواهد انکار ناپذیر نیز ارائه داشته- و دست اندازی های کشور های مذکور را مانع عمده در راه تحقق مصالحه ملی در افغانستان میدانست. که بعدا ً در جریان سالهای نود میلادی و جنگ های بین التنظیمی ، تعدادی از سران تنظیم های هفت گانه در اظهارات شان به این گفته داکتر نجیب قویا ً مهر تائید زدند.
حالا با وجود این همه شناختِ داکتر نجیب از اوضاع واحوال افغانستان و منطقه و آگاهی اش ازدست درازی های شیطانی ومغرضانه جمهوری اسلامی پاکستان وسازمان استخبارات نظامی آن در امور داخلی افغانستان و با وجودیکه موصوف طی چهارو نیم سال اسارت اش در دفتر ملل متحد طور منظم اوضاع سیاسی جهان وافغانستان را از طریق شبکه های مختلف رادیوو تلویزیون های بین المللی زیر نظر داشت؛ بدون هرگونه تردید و ابهام میدانست که طالبان کی هستند، از کجا میآیند و چه میخواهند. و این موضوع هم کاملا ً برایش معلوم بود که پاکستانی ها هر گز نسبت به شخص خودش وهر افغان ملی گرای دیگر نظر مناسب نداشته، ندارند ونخواهند داشت. ولی اینکه چرا داکتر نجیب در هنگام ورود طالبان به کابل، در پهلوی چند انتخاب دیگر که فیصدی مصئونیت اش در آنها بیشتر بود، در انتظار طالبان نشست، سؤالیست در خور توجهه که اسحاق توخی در برنامه" به عبارت دیگر" پخش شده از شبکه تلویزیون بخش دری بی بی سی، به جواب آن نپرداخت.
دوکتور نجیب مدت نزدیک به ده روز بعد از سقوط ، درهنگامیکه رهبری دولت ظاهرا ً بدست معاون وی عبدالرحیم عاطف سپرده شده و در عمل رفقا و هم حزبی های خودش قدرت را دردست داشتند؛ وبعد هم مدت نزدیک به چهار ونیم سال در جریان دولت وحکومت مجاهدین تحت ریاست صبغت الله مجددی و برهان الدین ربانی در دفتر ملل متحد پناهنده بود. وبا آنکه بعضی از مقامات ملل متحد در هر دو دوره ذکر شده در امر بیرون ساختن وی از افغانستان تلاش های بخرچ دادند . ولی متأسفانه که هیئت رهبری دولت ده روزه رفقا و دولت چهارونیم ساله مجاهدین به این تلاشهای ملل متحد در امر بیرون ساختن نجیب الله از افغانستان توجهی نه نموده، ونا آگاهانه سر نوشت غم انگیزی را برای دوکتورموصوف رقم زدند.
اسحق توخی تائید کرد که بعد از ظهر روز چهارم میزان 1375 هجری شمسی فردی از طرف قسیم فهیم- رئیس امنیت دولت برهان الدین، نزد آنها آمده واظهار داشت که آنها میخواهند از کابل عقب نشینی نمایند؛ و در زمینه ازما نیز دعوت بعمل آورده است تا با آنها به طرف شمال کشوربروئیم.
بدون شک نجیب در جریان تصدی اش منحیث رئیس خدمات اطلاعات دولتی از سایکالوژی وروحیه سران تنظیم ها وقوماندانان ی جهادی برداشت های داشت واینرا کاملاً میدانست که احمد شاه مسعود برخلاف بیشتری از قوماندانان جهادی شخص جانی وآدمکش نبوده و از ریختن خون هر انسانی، ولو مجرم دوری میجوید، روی همین اصل موصوف درجریان جهاد نه تنها سربازان و صاحب منصبان اسیر افغان را نمی کشت؛ بلکه ازکشتن اسیران روس نیز خود داری میکرد.
حالا با وجود این، چرا نجیب با کاروان احمد شاه مسعود به طرف کوه پایه های هندوکوه نرفت، بلکه در انتظار طالبان نشست؟ جواب آنرا چنین میتوان استنباط کرد.
سازمان استخبارات نظامی پاکستان بخاطر تحقق اهداف اش جهت دربند کشیدن مردم واشغال کشورما در پهلوی توطئه های متعدد دیگر، تا آنجا که توانسته، طرح محو فزیکی وقتل شخصیت های محوری، سرشناس و وطنپرست افغان و آنهایی را که با درک سؤ نیت سردمداران پاکستان در مورد میهن ومردم ما، علیه این سیاست ها ایستاده گی نموده اند، نیز به اجرا در آورده است. همزمان با این سازمان مذکور با استفاده از امکانات وشناختی که از جامعه، سایکالوژی و روحیه مردم ما دارد ، خوب بلد است که حریف را چگونه بدام اندازد. توجه کنیم- وقتی دو نفر از انتحاری عرب بعنوان خبر نگار بمنظور نابودی احمد شاه مسعود به ولایت تخار رفتند، جهت ملاقات این دو نفر با مسعود ، تعدادی از قندها ر وپاکستان به رهبران جهادی مقیم ولایت تخار زنگ زده و واسطه شدند که زمینه ملاقات مسعود را با دوخبر نگار عرب هر چه زود تر فراهم نمایند. و به همین ترتیب اخیراً هم شاهد توطئه و ترور استاد برهان الدین ربانی توسط سازمان مذکور بااستفاده ازهمین چال ها بودیم.
درمورد نجیب هم، سازمان استخبارات نظامی پاکستان از روحیه ملی، وجهه و شخصیت نجیب میان مردم افغانستان و همچنان از احساسات ضد پاکستانی وی کاملاً آگاه ومزید بر آن از دوستی ورفاقت نجیب با رهبران پشتون در آنطرف سرحد چون محمود خان اچکزی، خان عبدالولی خان، افراسیاب ختک و دیگران اطلاعات کاملی در دست ، واز مزاحمت های احتمالی آینده از این بابت کاملاً درهراس بودند. که به این اساس در حصه نابودی نجیب مصمم،و همزمان درامر تجاوز به حریم سازمان ملل متحد وقتل داکترنجیب اصلاً در دغدغه نبودند. خاصتاً که این تجاوز وقتل زیر نام وپوشش دیگران انجام میپذیرفت وبرای آنها هیچ مسؤلیتی را بدنبال نداشت. همزمان با این آی .اس.آی از این هم آگاه بود که اگر مسعود ونجیب دربعضی موارد با هم اختلاف عقیده دارند؛ ولی نظر و مواضع آنهادرمقابل پاکستان کاملاً مشابه وهمگون است ؛ روی همین اساس توطئه گران پاکی درتشویش بودند که مبادا مسعود،نجیب را به طرف کوه پایه های هندوکوه و پنجشیربرده وموصوف را پناه دهد. بناً آنها در جستجوی راه های بودند که نجیب از دفتر ملل متحد بیجا نشود. گفته میشود که حین جهش طالبان به طرف کابل، به میرمن فتانه نجیب، خانم مرحوم داکتر نجیب الله تلفونها وپیامهای اطمینانی رسیده بود که حکایه گرحمایت طالبان از نجیب بود. و میرمن فتانه نیز بنوبه خود این پیامها را به نجیب منتقل کرده وبه گمان اغلب روی همین دلیل بود که نجیب حین ورود طالبان به کابل از جایش تکان نخورده، نه تنها با مسعود به پنجشیر نرفت، بلکه از ساعت شش شام الی ساعت یک شب یا زمان ورود طالبان به محل سکونت نجیب هیچ مانعی در محل وجود نداشت تا از بیرون شدن نجیب از دفتر ملل متحد جلوگیری نماید. بناً اگر نجیب با مسعود میرفت، مسعود همانطوریکه گلب الدین حکمتیار را به تاجیکستان فرستاد، نجیب را هم به جای در خارج از کشور میفرستاد؛ واگر مسعود در حصه نجیب بسیار بی توجهی میکرد- حد اقل نجیب را بمانند اسدالله سروری زنده وسلامت دوباره به کابل برمیگشتاند. "در حالیکه در ترازوی عدالت جرم وجنایاتی که سروری علیه مردم ما مرتکب شده است، با اتهامات وارده علیه نجیب،هرگز قابل مقایسه نیست." وبازهم اگرنجیب با استفاده ازموقیعت بدست آمده از ساعت شش الی یک شب از دفتر ملل متحد بیرون میشد، امکان جان بسلامت بردن اش خیلی زیاد بود. که متأسفانه نجیب از هیچ یک از این شانس ها استفاده نکرد.
آتشی که زیر پای بچه اختر در اوائل ماه حمل سال 1371 وقبل از آن روشن شده بود؛ بعد از سوختاندن وسیع جان ومال مردم کابل وسراسر افغانستان بلاخره هم بچه اختر را سوختاند. وسرانجام شب 5/4 میزان 1375 آتش روشن شده نجیب را به پایه دارکشید.
برمیگردیم به چهار راهی ویا هم چهارسوی آریانا در روزمتذکره.
گفتیم که جسد نجیب الله از دار بزمین افتاد، طالبان محل بلافاصله دست بکار شده و اینبار بجای گردن، بدن ویرا از ناحیه زیر بغل سخت بریسمان بسته و دو باره درهمان غرفه ترافیک آویزان نمودند. نجیب لباس محلی افغانی برنگ فولای، واسکت سیاه برتن وبوت های بدون بند بشکل نیمه موزه در پا داشته وتمام لباس های وی غرق درخون بود. کمی دور تر از جسد نجیب، جسد برادرش شاهپور به حالت آویزان طوری قرار داشت که هیچ آثار ناشی از لت وکوب ، شکنجه و خونریزی در بدن وی بنظر نمیرسید؛ و رنگ پریده و زرد وی بمانند مجسمه های مود در ویترین لباس فروشی ها چهره نمایی میکرد. مشاهده محل و موجودیت قطرات وشیارهای کوچک خون از محلی که نجیب آویزان شده بود- بطرف جنوب و دروازه اصلی ارگ جائیکه مردم اجازه رفتن به آن محل را نداشتند، حکایه گر این بود که نجیب درجایی دیگری اعدام وبعداً به چهار راهی آریانا درحال کشیده بروی زمین آورده شده بود. همچنان موجودیت ونوع زخم عمیق درعقب سر نجیب، آشکار میساخت که موصوف نه ازمقابل ونه هم ازعقب، بلکه از جناح چپ یا راست درست در قسمت کوپی عقب سر مورد حمله قرار گرفته؛ وطرز حمله هم نشانه گر آن بود که نجیب با فرد یا افرادی از نزدیک مصروف دعوا و یاهم دست اندازی بوده است. گرچه کسی نمیداند که در آنشب بر نجیب چه گذشت، ولی بردن داکتر نجیب از دفتر ملل متحد بساعت دوی شب وبعد هم بردن برادر وی از دفتر موصوف بساعت شش صبح میرساند که نجیب حد اقل مدت سه الی چهار ساعت با طرف مقابل مصروف گفتگو ویا هم دعوا ومرافعه بوده است. جسد خون آلود نجیب برای مدت دو روز در حالت آویزان در چهار راهی آریانا از طرف طالبان بنمایش گذاشته شد. صبح روز شنبه یا هفت میزان 1375 درست ساعت هشت صبح اتفاقاً زمانیکه در بس حامل مامورین از محل میگذشتم، که مؤظفین صلیب سرخ به چهار راهی آریانا سر رسیده و جسد خون آلود نجیب را درحالیکه لخته های خون در روی لباس ها وبدن وی کاملاً خشک شده بود، با احترام تمام از دار بزمین پائین کرده و درموتر مخصوص گذاشتند.
شاید روزی که نسل کنونی اصلاً زنده نباشد، سازمان استخبارات نظامی پاکستان جریان برخورد بانجیب را درشب اعدام وی آشکار سازد ومردم بدانند که درآنشب بر نجیب چه گذشت، وشاید هم روی بعضی از حساسیت ها این موضوع اصلاً آشکار نشود.
1 - اخیراًکتابی بنام ( نگاه مختصر به تاریخ معاصر افغانستان) به نویسنده گی کاندید اکادمیسین مرحوم محمد ابراهیم عطایی و مترجم محترم دکتور جمیل الرحمن کامگار به نشر رسیده است. مقایسه نوشته های متعدد مرحوم عطایی در دور اول هفته نامه کابل با کتاب موجود میرساند که تفاوت های بسیار فاحشی از محتوی و مضمون گرفته تا طرز نثر میان این دو نوشته وجود دارد. و خصوصاً در کتاب مذکور به ارتباط تاریخ بیست سال اخیرتاریخ افغانستان خلاف طرز دید عطایی تحریف های زیادی بعمل آمده است. از طرف دیگر درحالیکه مرحوم عطایی خود بالای نثر وزبان دری یا زبان مادری اش کاملاً حاکم بود، موصوف چه ضرورت داشت تا کتاب مذکور را بزبان ثانی نوشته تا شخص دیگری آنرا ترجمه کند. بناً آنچه گفته آمدیم استنباط میگردد که جناب کامگار خود با سؤ استفاده از شهرت و محبوبیت مرحوم عطایی، نظریات وعقاید سیاسی خویشرا درکتاب مذکور زیر نام مرحوم عطایی به نگارش گرفته است.