تحليل از : دوکتور جلال بايانی
اکـتــوبر
۲۰۱۱
ســــــويدن
{ طالبان از چندين آبخور تغذيه ميشــــوند }
قســــمت سوم
آ بــــخور طالب در تــهران و لندن !!
اسناد انتشار يافته اخير مربوط به آرشيوهاي انگليس حمايت قدرت هاي غربي از
نخستين شكل گيري مجاهدين و طالبان در افغانستان را تاييد مي كند.
دولت انگليس به تازگي شماري از اسناد مربوط به سال 1980 ميلادي را
منتشر كرده است. بر اساس اين اسناد دولت هاي امريكا، انگليس، فرانسه ، کانادا ،
آلمان ، ناروی ، دنمارک و ســـــــــــويدن در آن سال براي حمايت از تشكيل
طالبان توافق كردند. اين اسناد پس از آن منتشر شده كه موضوع حمايت دولت هاي
غربي از شكل گيري طالبان در افغانستان ديگر جنبه محرمانه خود را از دست داده و
براي مثال سال گذشته هيلاري كلينتون نيز علنا به اين مطلب اذعان كرده بود.
وزيرخارجه ا مريكا سال گذشته گفت: متاسفانه و
شوربختانه بايد اذعان كنيم كه ما در تشكيل
تنظيم های هفت گانه جهادی و طالبان در مقابل حمله شوروي به افغانستان نقش
داشتيم.
اكنون اسناد آرشيو ملي امنيتی انگليس روشن و شفاف نشان مي دهد قدرت هاي
غربي، از جمله ا مريكا ، کانادا ، آلمان ، انگليس و فرانسه افزون بر کشور های
چين ، چاپان ، کوريای جنوبی ،ايران ، کويت ، امارات متحده ، قطر ،عربستان و مصر
در اقدامي مشترك عليه نيروهاي شوروي در اوايل دهه 80 از مجاهدين و بعدأ طالبان
حمايت كرده و موجب رشد و توسعه اين گروه شده اند. بنابر اين اسناد، در 15 جنوری
1980، اندكي بعد از ورود نيروهاي شوروي به افغانستان ، نمايندگان ارشد آلمان،
فرانسه، بريتانيا و امريكا در پاريس با يكديگر ديدار كرده و در مورد واكنشي
مشترك به اين اقدام شوروي به بحث و گفت وگو پرداختند.
در اين ديدار از جمله زبگنيو برژينسكي، مشاور وقت امنيت ملي امريكا و
رابرت آرمسترانگ، وزير وقت انگلســتان حضور داشتند.
آرمسترانگ پس از اين ديدار به دولت متبوع خود اطلاع داد كه نمايندگان
حاضر در اين نشست «مصلحت غرب» را «حمايت» از مقاومت مجاهدين در افغانستان و
تلاش براي «ترغيب» اين مقاومت مذهبی مي دانند.
وي همچنين گفت، «حمايت دوستان ما» از اين نيروها در افغانستان بايد
هماهنگ و تشديد شود
و دولت انگليس از طريق کانال های خاص از رژيم ايران و
شخصی آيت الله خمينی نيز در خواست نمود تا در مقاومت عليه شوروی وقت شريک شوند
که ز جانب خمينی لبيک گفته شد يادآور مي شود هم اكنون نيز از يك سو ا
مريكا و ناتو عليه طالبان مي جنگند و از سوي ديگر برخي ديپلمات هاي ا مريكايي و
انگليسي به واسطه رژيم سعودي، ملاقات ها و مذاكراتي را با برخي سران طالبان در
عربستان داشته اند!
ا مريكا و انگليس، گروهك هاي دست ساخته اي چون طالبان، مجاهد ، القاعده
، لشکر طيبه ، حزب الله را بهانه اي براي لشكركشي به خاورميانه و کشور های غنی
اسلامي قرار دادند. در عين حال رژيم هاي ياد شده از افراطيون جهادی در گذشته
براي ترويج تروريسم در خاورميانه وافغانستان استفاده مينمودند.
بنا بر اسناد آشكار، سرويس هاي جاسوسي سيا امريکا و
MI6
انگليس به همراه استخبارات رژيم سعودي آموزش تجهيز طالبان در دهه 1980 ــ
1995ميلادي را برعهده داشته اند.
و اينک از روابط مخفی و ضوابط مرموز انگليس در داخل افغانستان در ولايت
هلمند پرده برداشته تا هرچه بيشتر آبخوره های طالبان برملا و مردم از چهره
حقيقی اين وارثين اسلام شناخت بيشتر و بيشتر پيدا نموده و روشن بايد نوشت «
مجاهد » و « طالب » نقش دو طرف يک سکه زنگ زده انگليسی بوده ، که نخست عليه شاه
ترقی پسند و آزادی دوست غازی شاه امان الله از طرف انگليس به جلند رفت و بار
دوم مقابل رژيم مردمی ، مترقی و برحق دوکتور نجيب الله توسط اتحاد نامقدس
ارتجاع منطقه ، عرب و امپرياليزم امريکا و انگليس به جلند گرفته شد که هنوز که
هنوز است بازار گرم دارد. ( گروه طالبان و منطقه "موسي قلعه") طالبان ولايت
هلمند درجنوب غرب اففانستان را با وجود حضور پنج هزار نظامی اشغالگر انگليسي به
مدت نه ماه در اشغال خود نگه داشت، گمانزني ها درباره رياكاری و فتنه انگليس
در قبال برخورد با اين گروه تروريستي به يقين تبديل شد.
اشغال موسي قلعه توسط طالبان دسيسهاي بود كه با همكاري انگليس طراحي
شد و كنترل اين منطقه ناآرام با دخالت انگليس از سوي دولت افغانستان به ريش
سفيدان واگذار شد اما در توطئهاي برنامهريزي شده گروه طالبان وارد صحنه شد و
اين منطقه را تصرف كرد.
پس از تصرف موسي قلعه انتظار ميرفت كه انگليس وارد عمل شود و با ارتش
پيشرفته خود گروه طالبان را كه بسياري از آنان را شبهنظاميان ساده تشكيل
ميدادند، تار و مار كند اما هرگز چنين اتفاقي رخ نداد.
تروريستهاي طالبان نيز براي خاموش كردن صداي اعتراضها و مخالفتها در
"موسي قلعه" به مردم اين منطقه اجازه داد تا به كشت ترياك ادامه دهند و با يك
تير دو نشان زدند، هم مردم را راضي كردند و هم از كسب ماليات از كشت ترياك
درآمد سرشاري را بدست آوردند و در اين زمان بود كه كشت ترياك به اوج خود رسيد
و 90 درصد ترياك جهان را ولايت هلمند توليد ميكرد.
گروه طالبان با استفاده از منابع سرشار مالي كه از سود ترياك به دست
ميآورد براي خود از بازارهاي پاكستان و ايران سلاح، مهمات، وسايل نقليه و ساير
تجهيزات خريداري ميكرد و روز به روز بر قدرت آن افزوده ميشد.
پس از گذشت 11 ماه از اشغال منطقه "موسي قلعه" در ولايت قندهار كه مقر
اصلي نظاميان انگليسي درافغانستان بود، هر فرد عادي در افغانستان ميدانست كه
ارتش انگليس از گروه طالبان پشتيباني ميكند و در اين هنگام بود كه ارتش ا
مريكا عمليات نظامي را طراحي و فرماندهي اين عمليات را نه به نظاميان انگليسي
بلكه به ارتش ملي افغانستان سپرد زيرا واشنگتن به خوبي از معاملات پشت پرده
ومخفی حال گذشته انگليسبا طالب با خبر بود.
ا مريكا با وجود آگاهي از معاملات پشت پرده انگليس نميتوانست عكس
العمل آشكاري نشان دهد زيرا اين متحد پر قدرت خود را از دست ميداد و شايد رد
كردن "پدي اشداون" انگليسي كه قرار بود به عنوان نماينده ويژه سازمان ملل متحد
به افغانستان اعزام شود، با دشواري مواجه ميشد.
از طرفي ديگر "حامد كرزي" رئيس جمهوري افغانستان نيز پشتيبان ا مريكا
بود زيرا واشنگتن به خوبي ميدانست كه اگر اين سياستمدار كار كشته انگليسي به
افغانستان بيايد چه عواقب ناگواري را براي ا مريكا خواهد داشت.
ولايت هلمند از ولايتهاي جنوب غربی و استراتژيك هم مرز با پاكستان است
كه مرز طولاني و غير قابل كنترلي دارد و به همين دليل شبهنظاميان طالب به
سادگي ميتوانند وارد اين ولايت شوند.
ا مريكا نيز اعلام كرد كه نه هزار عسکرخود را در ولايت هلمند مستقر
خواهد كرد كه سه هزار نفر از آنها در نخستين مرحله اوايل بهار وارد اين ولايت
خواهند شد.
اگرچه ا مريكا انگيزه خود از اين اقدام را پشتيباني از ارتش انگليس
عنوان كرده و بويژه كمبود هليکوپر ها را در نزد نيروهاي انگليسي مستقر در اين
ولايت را بهانه كرده است، اما واضح است كه ا مريكا قصد داشت با استقرار نه
هزار نظامي خود كه تقريبا دو برابر عساکر انگليسی بودند ، اوضاع ولايت هلمند و
فعاليتهاي نظامي انگليس در آن را از نزديك كنترل كند.
در كنار اين مسايل، اعزام نيروهاي جديد به ولايت هلمند به منظور آماده
شدن براي حملات بهاره و تابستاني عليه اعضاي گروه طالبان است كه انتظار رفت سال
آينده از شدت بيشتري برخوردار شود .اگرچه پنج هزار عسکر انگليسي در ولايت هلمند
حضور دارند اما اين كشور در مدت هفت سال گذشته نشان داد كه نميخواهد با گروه
طالبان مبارزه جدي كند و حتي گفتوگوهاي مخفي را با گروه طالبان داشته است كه
نتايج اين گفتوگوها اكنون آشكار شده و اين روند برخلاف تمايل ا مريكا،بود و
مقامات اين كشور را وادار كرده تا با تغيير استراتژي خود در افغانستان مبني بر
مذاكره با گروه طالبان از قافله عقب نمانند و بي شك ا مريكا نگران فعاليتهاي
انگليس در افغانستان شد و است.
"رنگين دادفر سپنتا اخيرآ " گفت است: "كساني كه براي كمك به ما
آمدهاند، اگر بخواهند خاك افغانستان را به دشمن تحويل دهند، بهتر است به
خانههاي خود برگردند" كه روي سخن وي خطاب به انگليس بود و به همين دليل نيز
سفير انگليس در كابل دربيانيهاي، تفكر حمايت انگليس از گروه طالبان را احمقانه
خواند و گفت كه انگليس تاكنون بيش از يكصد سرباز خود را در اين راه از دست
داده و ميلياردها پوند براي مبارزه با گروه طالبان هزينه كرده است.
طالب ســـــــــنی مذهب ديـــــوبـندی و آخند
شـــــــعيه مذهب قومی «!!!»
آبـــــــــخوره طالب در تهران پر
از دانه و خوراکه اســــــــــــــــــــــت «!!!»
کمک های نظامی نامشخص و خطرناک ايران به طالبان و همزمان حمايت تهران
از دولت افغانستان به رهبری حامد کرزی حکايت از سياست متناقض ، دو رنگ ايران
دارد و اين کمک ها درحالی صورت ميگيرد که در برخی موارد منافع ايران در
افغانستان مطابقت ندارد و يا از جانب امريکا در خطر است ، از جمله شکست پلان
های استراتيژيک امريکا در افغانستان و کوشش برای بنا نهادن يک دولت بی ثبات در
کابل. به رغم يکسوئی انکه ايران در بعضی زمينه ها درافغانستان خود را متحد
ميشمارد ولی در عمق روابط با افغانستان ديد خصمانه ؛ مداخله گرانه و شيادانه
دارد ، روابط خصمانه بين واشنگتن و تهران مانع از همکاری آنها در افغانستان
بيشتر شده و ايران راه حمايت بی حد ومرز تا تسليمی راکت های زمين به هوا ضد
طيارات ، راکت های دوربرد زمين به زمين ، راکتهای ضد تانگ ، ماشيندار به طالبان
را با جهار هدف دنبال ميکند . اول برای تزلزل و ضعف تعادل قدرت ا مريکا و
همپيمانانش در افغانستان، ودوم بازداشتن ا مريکا از حمله به تاسيسات هسته ايران
، سوم جلوگيری از ثبات و قوام دولت مرکزی کابل ، چهارم مانع رشت ، توسعيه ،
ارتقا و انکشاف اقتصاد افغانستان در تمام عرصه های صناعتی ، استخراج معادن ،
ساخت بند های برق و آبگردان بخصوص بر سر دريا هلمند ، مرغاب ، هريرود ، رفتار
ايران در قبال افغانستان پايه در روابط فرهنگی و تاريخی گذشته و حال دو کشور
نيز دارد که از جانب ايران دايمأ خصمانه ، مداخله گرانه و فتنه انگيز بوده.
ايران ارتباط نزديکی با گروههای هزاره و قزل باش افغانستان داشته ودارد که به
زبان دری ( فارسی) سخن ميگويند وهر دو گروه مخالف طالبان نيز بوده اند. هزاره
ها که حدود [ 5 ] در صد جمعيت افغانستان را تشکيل ميدهند پيرو مذهب شيعه اند و
رهبران آنها کريم خليلی معاون دوم کرزی ، حاجی محمد محقق ، شيخ شيطان صفت اصف
محســـــنی قزل باش و اکبری انوری رابطه تنگاتنگی ، مرموز ، محرمانه با مراکز
مذهبی ، روحانيون ، استخباراتی ، سپاه پاسداران « قدس» ايران دارند. حمايت
سياسی ، نظامی ، اقتصادی و نظامی ايران از برخی از گروه ها و رهبران ( جهادی )
شيعه افغان ريشه در اين روابطه نزديک مذهبی و اسراتيژيک پان ايرانيزم اخوند های
ايران دارد که چون اسلاف گذشته خود انتظار تجزيه افغانستان را دارند و حد اقل
الحاق قسمت های غربی و جنوب غربی افغانستان را توسط عوامل مزدور خود در داخل
افغانستان را دارند ، و اخند های ايران با خمار ترياک بيشــتر اخيرأ فعال شدند
، ودو بر اين اساس، ايران در دوران به اصطلاح جهاد افغانستان کمک های بی دريغی
را به فرماندهان هزاره و مجاهدين جمعيت اسلامی ، شورای نظار احمد شاه مسعود و
تنظيم غارتگر شــــــــيخالشــــــــيا طين اصف محســــــنی ارزانی داشت. آکنون
شمار زيادی از همان فرماندهان سابق هوادار ايران مشاغل مهمی را در دولت حامد
کرزی را با فشار سياسی و پولی ايران از آن خود کردند ، و نيز در ولسی جرگه ،
مشران جرگه ، قضا ، رسانه ها تلويزونی نفوذ کافی دارند. اگر نگاهی به محاسبات
ژئوپوليتيکی ايران در افغانستان بنگريم : به رغم تضادعقيدتی يا ايدئولوژيکی بين
جمهوری اسلامی ايران و طالبان ، تهران به نحوی عمل گرايانه و حساب شده از
طالبان ضد شيعه برای حفظ منافع ملی ، حياتی ، سياسی استراتيژيک خود در
افغانستان حمايت ميکند و اين کار ريشه در دشمنی بين ايران و ا مريکا دارد که
ميتواند در آينده به درگيری نظامی منجر شودو ايران نيز پلان دارد بنام طالب در
خاک خود نيز نيرو داشته باشد که جنبش طالبان پاکستان ، تاجکستان ، ازبکستان و
افغانستان را با خود عليه تجاوز امريکا داشته باشند ،ايران با يک تحليل هزينه و
فايده ، يعنی هزينه حمايت از طالبان و فايده بازداشتن ا مريکا از حمله به
تاسيسات هسته ايش، چنين سياستی را برگزيده است و طالبان که ماهيتی ضد شيعه و ضد
ايران دارد از دشمنی بين ايران و ا مريکا نيز سود ميبرد ، از سال 2005 بدينسو
ايران در تلاش ايجاد روابط با طالبان افتاد که در زمينه دو رهبر مذهبی پاکستان
قاضی حسين احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان و پدر معنوی طالبان مولانا جاويد
احمد نعمانی فعلأ سناتور ايران را با طالبان افغان معرفی و زمينه نخســــــتين
ملاقات در دمش دوم مشــــهد و بعدی در تهران در سطح ريس جمهور ، وزير امنيت ،
رهبر سپاه پاسداران ، سازمان < قدس > مساعد ساختند و اکنون اين تماس ها به
عملکرد ها تبديل و انواع سلاح ، مهمات و پول به اختيار طالب قرار گرفته و در
پلان سازی جنگ های چريکی ، انتحاری و ترور شخصيت های افغان توسط طالبان ايران
نيز شريک گرديده است ، حضور ا مريکا در افغانستان يکی از فاکتور های مهم در شکل
گيری سياست ايران در قبال افغانستان است ، ميگويند: ايران مخالف پيروزی کامل
طالبان در افغانستان است واز طالبان به عنوان يک اهرم فشار بر ا مريکا استفاده
ميکند و با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد وافزايش قدرت بيش از پيش سپاه
پاسداران و سازمان تروريستی ( قدس) مربوط وزارت امنيت ايران در صحنه سياسی،
پيروی از سياست فشار بر ا مريکا در افغانستان شدت گرفته است و از سال 2009 الی
اکنون به ارزش هنگفت کمک از جانب ايران به طالب ها صورت گرفته است.
[ نقش سپاه پاسداران درکمک رسانی به طالبان ] : سپاه پاسداران در شکل
گيری و اجرای سياست ايران در قبال افغانستان نقش کليدی دارد و در سالهای اخير
به استراتژی جنگهای نامتقارن برای مبارزه با نيروی نظامی برتر ا مريکا و افغان
تاکيد ورزيده است . در ضمن (سپاه قدس) شاخه استخبارات ايران هدايت عمليات برون
مرزی و آموزش گروههای خارجی هوادار ايران مانند حزب الله ، حماس و جيش المهدی
را برای جنگهای نيابتی افــغـا نــســــــــــــــــــــــــــــــتان را نيز
بر عهده گرفته و دارد که اندک نشانه ها در حملات طالبان در هرات ، بادغيس ،
فراه و ولايت نيمروز ديده شده است بر پايه يک گزارش نيرو های ويژه بريتانيا
مستقر در افغانستان ، مدارک غير قابل انکاری وجود دارد که نشان ميدهد ايران
وسائل و تجهيزات برای ساختن بمب های کنار جاده ای بسيار قوی، بمب های انتحاری ،
بمب های کشتار جمعی را در اختيار طالبان قرار داده است. دولت ايران ، کشور های
ا مريکا ، انگليس، عربستان سعودی و المان را به حمايت از جندالله متهم ميکند و
عبدالمالک ريگی ، رهبر جندالله ، که در فبروری
۲۰۱۰
دستگير شد در يک اعتراف تلويزيونی گفت : ا مريکا از جندالله حمايت کرده است .
بر پايه اين برداشت های ايران ، يکی از دلائل حمايت جمهوری اسلامی ايران از
طالبان کمک های ا مريکا به جندالله است. ديگر عوامل شکل دهنده سياست ايران در
قبال افغانستان : جدال ديرينه ايران بر سر آب هيرمند ، مرغاب ، فراه رود و
هريرود بوده که با تمام قدرت تلاش دارد ، مانع انکشاف بند کجکی در هلمند گردد ،
مانع ساخت بند ســــلما در هرات ، کمال خان در نيمروز گردد . از ديگر مسائل بين
ايران و افغانستان مسله تاريخی ، الحاق قسمت های غرب افغانستان به ايران تحت
نام ايجاد { خراسان بزرگ}(!!) است. سياست دوگانه و متنافرايران در قبال
افغانستان ، حمايت از دولت حامد کرزی و کمک های بدون حد و هنگفت نظامی ،
لوجستکی و اقتصادی به طالبان، ادامه خواهد يافت و تهران سعی خواهد کرد با ادامه
روابط نزديک با کابل با دشمنی ا مريکا عليه ايران مقابله کند و در صورت تشديد
نا آراميها در سيستان و بلوچستان ايران يا بروز بحران بين کابل و تهران ، حمايت
از طالبان بيشتر خواهد شد و سپاه پاسداران نقش مهم تری را در اين رابطه بازی
خواهند کرد. پـــــــــايـــــــــان
==========
قســــــــــــــمت دوم
بعد از تصرف هرات طالبان بدون درنگ، حمله به کابل و ولایات شرقی را آغاز
کرد. در چهارآسیاب، که بعد از عقب نشینی حکمتیار به دست مسعود افتاده بود، جنگی
سختی در گرفت. عبور طلبه های از روی «میدان مین» و باز کردن مسیرهای مین گذاری
شده، روحیه نیروهای مسعود را به کلی پایین آورد. در ماه اگست نیروهای طالبان
ولایت پکتیا در جنوب افغانستان را از دست نیروهای حکمتیار خارج کردند. آنان
بلافاصله پیشروی به سوی ولایت ننگرهار و مرکز آن یعنی جلال آباد را ادامه دادند
و در 11 سپتامبر، ملا بورجان، شهر جلال آباد را تصرف کرد. آنان بعد ازآن، دو
ولایت لغمان و کنر را که در شمال ننگرهار قرار دارند، تصرف کردند. هدف بعدی،
پایگاه مهم حکمتیار یعنی سروبی در 75 کیلومتری شرق کابل و در شاهراه کابل –
جلال آباد، بود، سروبی در 24 سپتامبر به دست طالبان افتاد. با سقوط سروبی
پایگاه هوایی بگرام و شاهراه سالنگ که کابل را به ولایات شمال از جمله مزار
شریف وصل می کند، به خطر افتاد .
شامگاه 26 سپتامبر، مسعود با تمامی نیروهایش شهر کابل را به سوی دره پنجشیر ترک
کرد؛ طالبان با ورود به کابل، در یک اقدام غیر انسانی ،غير مدنی ، غير افغانی و
غير اسلامی و بنا به هدايت و دستور شخص بينظير بوتو صدراعظم پاکستان واستخبارات
نظامی پاکستان(آی . اس .آی ) گروپ تحت رهبری جنرال اسلم بيک لوی درستيز پاکستان
آماده تا دستخط و تائيد خط داکتر نجيب الله را در پای سند به رسميت شناختن خط
تحميلی ديورند را بگيرند و هرگز نه دانسته بودند که داکتر نجيب الله چون وزير
محمد اکبر خان ، ايوب ميوند وغازی امان الله مرگ را نسبت به ذلت ، احصارت ،
حقارت ، تسليمی ، خفت و وابستگی ترجع ميداد وسياه دلان قرون وسطايی طالب ،
داکتر نجیب الله رئیس جمهور قانونی افغانستان را به همراه برادرش، به دار
آویختندکه افتخار جاودان نصيب داکتر نجيب الله گرديد و در تاريخ کشور اسطوره
ديگر که بی مانند است افزون گرديد . ملاعمر برای اداره ی کابل، شورای شش نفره
ای را به ریاست ملا ربانی تعیین کرد: ملا امیر خان متقی وزیر اطلاعات و
کلتور(فرهنگ)، ملا محمد غوث وزیر خارجه، ملا سید غیاث الدین آقا(وزیر تحصیلات
عالی)، ملا فاضل احمد و ملا عبدالرزاق(وزیر گمرگات). این شورا زیر نظر شورای
عالی 11 نفری قندهار کار می کردند. طبق معمول، مدارس دخترانه، حمام زنانه بسته
و کارکنان زن از کار منع شدند. زنان باید با پوشش کامل( برقه ) از خانه خارج می
شدند و مردان موهای کوتاه و ریش های بلند، حداقل 15 سانتی متر، می داشتند.
بعد از اینکه اسامه بن لادن در ماه می سال 1996 وارد جلال آباد در شرق
افغانستان گردید ، تعداد زیادی از اعراب( مجاهد) تروريست که در( جهاد) گذشته
افغانستان دوشا دوش ، شانه به شانه ، طبق پلان واحد و دستور واحد isiبا به
اصطلاح مجاهدين افغان بخصوص تنظيم های افراطی اقای ربانی « شهيد صلح» اقای
حکمتيار ، اقای سياف و مولوی خالص مشارکت نزديک و هم هاهنگ داشتند بار دیگر
برای کمک و پیوستن به اسامه بن لادن به افغانستان بازگشتند.این افراد اسامه بن
لادن را از زمان جهاد افغانستان میشناختند.این افراد تروريست از( جنبش )رو به
رشد طالبان هم حمایت مینمودند.به زودی ازبکها ، بنگلادشیها ، چچنی ها ،
ایغورهای چینی و مسلمانانی از جنوب هند ، اروپا ، آمریکا و حتی استرالیا برای
کمک به طالبان وارد افغانستان شدند.بنیاد الرشید در پاکستان یکی از مهمترین
حامیان اولی طالبان بود که تسهیلات لجستیکی و رسانه ای را برای طالبان فراهم
مینمود.در 19 سپتامبر سال 1998 ريس استخبارات نظامی پاکستان i s iپاکستان و
رئیس اطلاعات و امنیت عربستان شاهزاده ترکی الفیصل با ملا عمر در قندهار ملاقات
نمودند.
این ملاقات در حالی صورت گرفت که القاعده سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا را
بمبگذاری کرده بود.در این ملاقات ، شاهزاده ترکی الفیصل به هدايت امريکا در
خصوص دخالت اسامه بن لادن در این انفجارها به ملا عمر هشدار داد و به او
یادآوری نمود که او (ملا عمر) سه ماه پیش در ماه جون سال 1998 ، به عربستان
سعودی تعهد داده است که اسامه بن لادن را دستگیر و تحویل دولت عربستان خواهد
داد ولیکن تاکنون اقدامی در این خصوص صورت نگرفته است.
اسامه بن لادن در کنفرانس خبری در منطقه خوست در سال 1998 رسما با زیر پا نهادن
بر روی تعهدات خود ، بر لزوم استمرار فعالیتهایش تاکید کرده بود و این در حالی
بود که طالبان بر خلاف تعهدات خود وی را تحویل عربستان نداده بودند.
ريس استخبارات نظامی پاکستان ظاهرأ در این ملاقات به حمایت پاکستان و عربستان
از جهاد افغانستان اشاره و به ملا عمر توصیه کرده بود که اسامه بن لادن یا از
افغانستان اخراج نماید و یا او را به عربستان تحویل دهد.وی همچنین به ملا عمر
گفته بود که اقدامات اسامه بن لادن موجب نگرانی جدی در پاکستان میباشد . اما در
حقيقت اين پاکستان بود و است که اسامه را حفظ و نگهداشت و برای تطبق پلان های
بعدی خود در افغانستان و کشمير ازموصوف استفاده برد.
ملاعمر سپس از نحوه برخورد شديد شاهزاده عرب گفت که هیچ کشوری حاضر به پذیرش
اسامه بن لادن نیست و درست نیست که عربستان در این شرایط بحرانی که طالبان تحت
فشار ائتلاف شمال افغانستان قرار دارد ، بجای حمایت بیشتر از طالبان ؛ او را
تحت فشار قرار داده است.تا این زمان شاهزاده ترکی الفیصل آرام نشسته بود و چیزی
نمی گفت.
وقتی ملا عمر این سخنان را گفت ، ترکی الفیصل اعصابش بهم ریخت و با عصبانیت با
انگشت به ملا عمر اشاره نمود و شدیدا از ملا عمر انتقاد و او را متهم به
دروغگویی نمود.ناگهان ملا عمر با ناراحتی شدید از جای خود بلند شد و از اتاق
بیرون رفت.او بعد از چند دقیقه و در حالی که آب از سر و رویش می ریخت به اتاق
بازگشت و به شاهزاده ترکی الفیصل گفت من به اتاق مجاوررفتم و بر روی سرو صورتم
آب سرد ریختم تا بتوانم آرامش خودم را حفظ کنم ، تا باعث بی حرمتی به وارث
حرمين شريف نگرديده و به پاه شاهزاده ترکی الفيصل افتادو ملا عمر پیشنهاد نمود
تا شورایی مرکب از علمای افغانستان و عربستان برای تصمیم گیری در خصوص اسامه بن
لادن تشکیل شود. و اما پاکستان مانع ايجاد چنين شورأ گرديد.
یکی از بدترین و زشترين کارهای طالبان تخریب مجسمه های تاریخی بودا در بامیان
بود.زمانیکه ملا عمر برای اولین بار تهدید به تخریب این مجسمه ها نمود ، دنیا
برای تغییر نظر او به پاکستان متوسل گردید ، در واقع کشورهای جهان در عدم به
رسمیت شناختن طالبان و عدم بازگشایی سفارت در کابل دچار اشتباه شدند. رهبران
کشورها درخواست گرديد تا با شناسایی حکومت طالبان امکان وارد نمودن فشار جمعی
را به طالبان برای تغییر رفتار داشته باشیم. این مطلب را با بیل کیلنتون رئیس
جمهور آمریکا ، شاه عربستان و رئیس امارات متحده عربی در میان گذاشته شد .شاه
عبداله از عملکرد ملا عمر ظاهرأناراحت بود و او را دروغگو خطاب مینمود و اظهار
میداشت که من نمیتوانم به شخص دروغگو اعتماد کنم و از او بیزارم اما حکم تخريب
بودا به اجازه شا عربستان و صدراعظم پاکستان و عمليات مستقيم (I . S . I ) صورت
گرفت و مقصر اصلی پاکستان عربستان ميباشند.
بنابر این وظیفه متقاعد نمودن ملا عمر برای عدم تخریب مجسمه های بودا به عهده
پاکستان گذاشته شد.وقتيکه ملل متحد بعنوان نمایندگی کل جهان از او درخواست
کردکه این مجسمه های تاریخی را تخریب ننماید با پدیده جدیدی روبرو شد .ملا عمر
در پاسخ به درخواستهای ملل متحد اعلان نمود که خدا از او خواسته است تا این
مجسمه ها را نابود کند.او گفت که خدا در طول سالیان متمادی بوسیله باران
سوراخهای مناسبی را در مجسمه پدید آورده است که متناسب با قرار دادن دینامیتها
میباشد و این نشانه ای گویا از جانب خداوند برای تخریب این مجسمه ها میباشد.ملا
عمر بدون توجه به درخواستهای جهان، دستور تخریب مجسمه ها را صادر و این مجسمه
ها نابود گردیدند. طالبان با این اقدام بار دیگر چهره خشن ، بربر صفت ، وحشت و
نامعقولی از اسلام به جهان ارائه نمود.و اين ملا بيسواد اگاه نبود که اطراف
بودا سوراخ نه بلکه رواق ها ، صوف ها ، سمچ ها ، دهليز های که هزاران سال قبل
با نظم و شکل خاص ساخته شده بود
ملا عمر با اقدامات خود صدمات زیادی را به دين مقدس اسلام که به آن چندان معتقد
هم نبود وارد نمود.
مردم جهان قضاوت خود را در باره اسلام مبتنی بر رفتارها و اعمال مسلمانان تجار
پيشه و دلالان سياسی اسلامی نموده بویژه مواردی که مستقیما آنها را تحت تاثیر
قرار میدهد می گذارند.
بعد از حادثه 11 سپتامبر ديگر روشن گرديد که تنها راه کنترل خشم ا مریکا و دور
ساختن ا مریکا از انجام اقدام نظامی بر علیه افغانستان و طالبان ، بیرون نمودن
اسامه بن لادن و طرفدارانش از افغانستان به هر شیوه ممکن میباشد و طرح و پلان
سالها قبل در زمان رونالذ ريگن ريخته بود .بدون شک مهمترین نگرانی در خصوص حمله
امريکا به افغانستان به خاطر تاثیرات منفی این اقدام بر پاکستان نه بود.کلید حل
مشکل ، انجام مذاکرات برای دستگیری و یا اخراج اسامه بن لادن از افغانستان هم
نه بود.به همین منظور و با توجه به اینکه فرصت بسیار کميامريکا در اختیارداشت
اپتدا سریعا مذاکرات را با طالبان آغاز کرد .در این شرایط بود که امریکا و دیگر
کشورها به ارزش برقراری روابط ، ضوابط ، همبستگی سیاسی و جيوپليتيک بین پاکستان
و طالبان پی بردند.
استراتژی در خصوص لزوم برقراری روابط سیاسی کشورها با طالبان به منظور امکان
تحت فشار قرار دادن آنها داشت در بین کشورها جا می افتاد.چنانچه تعدادی سفارت
خانه در کابل وجود داشت و همگی با هم به ملا عمر فشار وارد میکرد شاید برنامه
برای اخراج اسامه بن لادن از افغانستان موفق شوند و امريکا ديگر حوصله نکرده
بخاطر پيگرد [ کشت ] خودش که از سال ۱۹۷۱ شخم زده بود ، و باتلفات دومليون
افغان انجاميد دست به اشغال افغانســــــــــــــــــــــــــــتان زد .تاثیر
حادثه 11 سپتامبر بر ملا عمر و طالبان هیچ بود.ملا عمر معتقد بود این حادثه
مجازات نيست بلکه مکافات تطبق پلان امريکا و ميگفتبی عدالتی صورت نگرفته .خدا
طرف آنها قرار دارد که کامياب از امتحان بدر شديم و اسامه بن لادن همانند یک
قهرمان بود و بنابر این مذاکرات با ملا عمر تصور مینمودیم سخت بود.انگار کسی با
سرش به دیوار بکوبد و نتیجه ای نداشته باشد.میخ آهنین نرود در سنگ. ما انگار
متعلق به دو جهان بینی و دیدگاه متضاد بودیم.
اساس سنتهای دیرینه احترام به مهمان( اسامه بن لادن ) تروريست عرب قلمداد
مینمود.
اسامه بن لادن و نیروهای او بعنوان مهمانان ملا عمر و طالبان بودند و تمام مشکل
در همین نکته خلاصه میگردید. امريکا برای اخراج اسامه بن لادن تا تاریخ 7 اکتبر
سال 2001 که آخرین مهلت ارائه شده توسط بوش بود صادر گرديد.
آمریکا حملات وسیع خود را از تاریخ 7 اکتبر سال 2001 آغاز و همزمان نیروهای
ريزفی امريکا ( ائتلاف شمال ) به دستور و هدايت امريکا که 55 مليون دالر مصارف
خريد رهبران ( ائتلاف شمال) گرديد شروع به پیشروی به سمت مواضع طالبان
نمودند.فرماندهان طالبان پس از مقاومت کوتاهی با توجه به اینکه آشنایی به
جنگهای چریکی داشتند به سمت کوهها و ارتفاعات رفته و در آنها مستقر شدند.
در اولین هفته دسامبر سال 2001 ملا عمر شکست را احساس و به وسیله موتو هندا
فرار کرد و مخفی شد.زمانیکهصدراعظم جاپان در باره ملا عمر از بوتو سوال نمود در
پسخ به او گفت که ملا عمر با یک موتو هندا فرار کرد و به شوخی به او گفت که
بهترین تبلیغ برای موتو هندا اینست که شرکت هندا ملا عمررا سوار بر یکی از موتو
ها به تصویر بکشد که لباسها و ریشش در باد به تلاطم در آمده است.
گرچه با تشدید درگیریها و حملات مشترک نیروهای آمریکایی و ائتلاف شمال بر علیه
نیروهای طالبان و القاعده بسیاری از آنها فرار کرده و با عبور از مرز مشترک
افغانستان و پاکستان در مناطق قبائلی مخفی شده اند.فرار این افراد باعث بروز
مشکلات زیادی برای مردم عادی گردید چرا که ملا عمر هنوز زنده و آزاد است و این
بدین معناست که پدیده طالبان هنوز خاتمه نیافته است و برخی اینگونه تصور می
کنند که ملا عمر با تسلیم نشدن در مقابل نیروهای آمریکایی گويا به مردم کشورش
درس مبارزه با آمریکا را میدهدکه يک خيال است.این آسان است که با شکم پر و رفاه
خانواده اینگونه فکر کنیم اما اگر کسی از یک افغانی در خصوص انتخاب بین خانواده
، خانه و سلامتی از یکسو و عزت نفس از سوی دیگر سوال نماید من مطمئن هستم که او
عزت نفس را انتخاب خواهد نمود.
یکی دیگر از افراد معروف کوهستانهای تورا بورا اسامه بن لادن میباشد.اگر چه
جهان در خصوص اسامه بن لادن بیشتر از ملا عمر میداند اما بنظر میرسد ارزش آن را
دارد که به جزئیاتی از سوابق زندگی او توجه نمائیم.متعاقب حوادث افغانستان در
سال 1978 توسط نیروهای مترقی در افغانستان بنا تشویق و حمایت آمریکا گروپ های
افراطی چپ کمونستی وراست اسلامی متحد و برای مبارزه و جهاد بر علیه نیروهای
مترقی افغانستان به پاکستان عزیمت کردند تا از این طریق خود را برای کمک به
مجاهدین افغانی به افغانستان برسانند.در سال 1980 دکتر عبداله اعظم از فلسطین و
گروهی از رهبران مذهبی سازمان مکتب الخدمت را در پیشاور بنیان گذاری نمودند.
در این زمان اسامه بن لادن معاون اعظم بود.این سازمان وظیفه تامین نیازهای مالی
، لجستیکی و دیگر مایحتاج را برای مجاهدین افغانی را برعهده داشت.تامین نیازهای
مالی بر عهده اسامه بن لادن که متعلق به خانواده ثروتمندی بود قرار داشت.البته
این کمکها تنها از سوی اعراب صورت نمی گرفت و تامین مالی و اقدام آنها با
هماهنگی و مساعدت کامل CIA آمریکا و ISI پاکستان صورت میگرفت.
در اواسط دهه 1982اسامه بن لادن بنای ناسازگاری را با دکتر عبداله اعظم
گذاشت.اسامه در این زمان نمیخواست که فقط بعنوان کمک کننده به مجاهدین مطرح
باشد و علاوه بر این تمایل داشت تا بعنوان مجاهد وارد جهاد شود.او به جای اینکه
وارد یکی از گروههای افغانی بشود خودش اقدام به تاسیس گروه جنگی عربی متشکل از
چند صد نفر از اعراب که برای جنگ با نیروهای شوروی به افغانستان آمده بودند ،
نمود.این گروه معروف به تیپ اعراب بود.اسامه بن لادن جنگ جویان افغانی را خیلی
عملگرا تشخیص داد چرا که آنها اگر احساس میکردند که در حال شکست هستند به خانه
و سر زندگی خودشان بازمیگشتند و دوباره بعدا برای جنگ اقدام مینمودند.اما
نیروهای متعلق به اسامه روحیه دیگری داشتند و راه طولانی را برای جهاد و جنگ
برای خدا آمده بودند و در انتظار و شوق شهادت بسر می بردند.اما از سوی دیگر
افغانیها مردمی بودند که دوست داشتند به روستاهای خود بازگردند و در کنار
خانواده در شادی و زندگی همانند ازدواج یا شرکت در مجالس ترحیم فامیل باشند.
در مقابل اعرابی که به افغانستان آمده بودند جایی برای بازگشت نداشتند.افزون بر
این اسامه بن لادن در تلاش بود هویتی خاص برای خودش جدای از رهبران عربی ایجاد
نماید اپتدا به صفت معاون نظامی حزب جمعيت اسلامی برهان الدين ربانی [ شهيد
صلح] تعين و در سال 1986 اسامه بن لادن مقر خود را در نزدیکی پایگاه نظامیان
افغان در ولسوالی جاجی در جنوب افغانستان و در 16 کیلومتری خاک پاکستان ایجاد
نمود.او نام مقر خودش را مقر شیران گذاشت.در بهار سال 1987 اسامه بن لادن جنگ
با نیروهای افغانستا ن را در منطقه جاجی آغاز نمود و این جنگ انعکاس زیادی در
رسانه های پاکستانی یافت.این اولین جنگ اسامه بود و احتمالا از آن خیلی لذت
برده است و مورد تشويق پاکستانی ها سران جهادی افغان ربانی ، حکمتيار ، سياف ،
خالص ، نبی ، مجددی و گيلانی قرار گرفت اسامه بن لادن در ای جنگ ۱۲۵ سرباز ،
افسر افغان را که اسير گرفته بودند [ واسکت ] بريد.دو جنجگوی مصری به نامهای
ابو حفص و ابو عبیده در این جنگ مشارکت داشتند.خیلی زود اسامه بن لادن با یک
داکترمصری به نام ایمن الظواهری يکی از دوستان اعتمادی برهان الدين ربانی که در
پوهنتون مصر هم صنفی او بودبه اسامه بن لادن معرفی آشنا گرديد و در اثر خواهش
ربانی به صفت معاون اسامه مقرر گرديد .
نام القاعده به معنای پایگاه یا مقر برای اولین بار توسط دکتر عبداله اعظم در
اپريل سال 1988 طی مقاله ای که در مجله جهاد منتشر گردید ارائه شد.او در این
مقاله در توضیح القاعده اشاره به تاسیس سازمانی برای ارائه خدمات اجتماعی برای
مسلمانان کرده بود که این پایگاه ضمنا وظیفه روشنگری مسلمانان را نیز بر عهده
میداشت.
او اصلا القاعده را به معنای کاربرد نظامی مطرح ننموده بود.در واقع نامی که
دکتر اعظم استفاده نمود نام القاعده الصلباح بود.تفکر دکتر اعظم این بود که
اشغالگران کمونســـــتی از سرزمینهای اسلامی بیرون رانده شوند ، اما اسامه بن
لادن خواهان سرنگون ساختن حکومتهای کمونستی در سرزمين اسلامی که فکر میکرد
صلاحیت لازم را ندارند بود.این مسئله بین مسلمانان تنش ایجاد مینماید و دکتر
اعظم اصلا به این موضوع کاری نداشت.بنابر این روابط بین دکتر اعظم و اسامه بن
لادن خراب شد.اسامه بن لادن نام استفاده شده توسط دکتر اعظم را گرفت و با حذف
کلمه الصلباح فقط از نام القاعده استفاده نمود .
یکسال بعد در 24 نوامبر سال 1989 دکتر عبداله اعظم توسط گلبدين حکمتيار ترور شد
و گمان میرود که اسامه بن لادن طراح این حمله بوده است.در فبروريسال 1998 ،
اسامه بن لادن نه سال بعد از تشکیل القاعده ، تشکیلات سازمانی را تحت عنوان
جبهه جهانی اسلامی بوجود آورد.این جبهه به منظور مقابله با اشغالگری رژیم
کمونستی در سرزمين های اسلامی تاسیس گردید.از سوی دیگر ، القاعده سازمان چند
ملیتی بود که اعضای آن از کشورهای مختلف و عمدتا از مصر تامین میگردیدند.این
سازمان با حضور وسیع در کشورهای جهان اهداف ذیل را دنبال می کند:
1۱۱-۱ تحکیم پایه های گروههای اسلامی و ایجاد گروههای جدید در هر جایی که این
گروهها وجود ندارند بخصوص کشور های اشغال شده توسط کمونيزم 2-۲ تقویت نیرو های
اسلامی و تنظيم های جهادی 3-۳ بیرون راندن نیروهای کمونســـــــــــــــتی از
سرزمینهای اسلامی
۴ مبارزه با نقشه های روســــــــــــــيه و چين در خاورمیانه
۵- حمایت از مبارزات آزادیخواهی مسلمانان در هر کجای دنیا
۶- استفاده از منابع مسلمانان برای هدف مشترک " جهاد "
القاعده متشکل از یک شورای مشورتی بود و میباشد که تحت لوای خود چهار کمیته
امور نظامی ، اموررسانه ای ، امور مالی و امور مذهبی را در بر میگیرد.به نظر
میرسد کانون های القاعده در بیش از 40 کشور جهان از جمله آمریکا و کانادا
فعالیت می کنند.الویت القاعده کشورهایی نظیر افغانستان ، عراق ، ، جنوب شرقی
آسیا ، شمال آفریقا میباشد.عملیات القاعده به شکل غیر متمرکز بوده و اعضای
آموزش دیده القاعده در صورت امکان فعالیت مینمایند.امروزه القاعده متحمل
شکستهای زیادی شده است و پایگاههای القاعده عمدتا به مناطق مختلف آفریقا منتقل
شده است.القاعده با کشته و دستگیری رهبران خود شکل جدیدی پیدا کرده و بازسازی
فعالیتهای آن بر عهده رده های پائینتر نهاده شده است.
اسامه بن لادن درصحبت ها همچنین اعتراف نمود که در آخرین جابجایی از کوههای
تورا بورا به سمت وزیرستان (مناطق قبائلی) جلال الدین حقانی ، دو افغانی ، محمد
رحیم ايوبی عضو جمعيت اسلامی ربانی و امین الحق پاکستانی اگنت isi و یک بلوچ
ایرانی اگنت استخبارات ايران به نام احمد الکویتی او را همراهی مینمودند.اخيرأ
خالد شیخ محمد از سوی نیروهای امنیتی پاکستان دستگیر و اعتراف نمود که اسامه از
طریق پیک با او در ارتباط بوده .
وی افزود است که بعد از به اصطلاح قتل اسامه بن لادن شبکه ارتباطی القاعده ،
طالبان افغا ن و مجاهدين افغان وظیفه انتقال پیام بین افراد و خانواده های
القايده را بعهده داشته و کار انتقال پول را نیز انجام میدهد.پیام رسانان عمدتا
افغانی و پاکستانی میباشند.شبکه اطلاع رسانی القاعده ارتباط منظمی با ساختار
عملیاتی گروه دارد و از افراد با تجربه و ماهر برای انجام این کار استفاده شده
و انتقال پیامها به ترتیب الویت و اهمیت آنها با سیستمهای هوشمند ارزیابی و نام
عبور و رمز مربوطه فعالیت و به کار خود ادامه میدهد.
+++++++++++++++++++++++++++++++
قســــــــمت نخســـــــــــت
ـــ اسامه بن لادن ، ســـــران جهادی و ملا محمد عمر
با جنايات ، کشتار ، تخريب ، وحشت وبربريتهای خود صدمات زیادی را به
اسلام و مقدسات آن که به آن معتقد ؛ نيزبودند وارد نمودند . بهتر است خاطر نشان
کنیم که دین مقدس اسلام ربطی با این نوع کردارهای سازماندهی شده ، دستوری و
پلان شده استخباراتی انگليس ، امريکا و اســــرائيل ندارد و دین اسلام دین صلح
، دين مترقی ، مدرن و تحمل پذیری میباشد. [ ملا عمر و اسامه بن لادن ]
ملا عمر و اسامه بن لادن شاید دلهره وخطرناکترين نامها در جهان امروز
باشند.از نظر بسیاری از مردم جهان آنها تروریست محسوب میشوند و از نظر افراطیون
(عمدتا مذهبی های افراطی) بعنوان« قهرمانان» مورد پذيرش میباشند.در هر دو صورت
برای اکثر مردم آنها همانند پدیده های مرموزی، سوال برانگيز و مشکوک نيز مطرح
میباشند.جهان در خصوص واقعیت زندگی ملا عمر و شرح حال او تقریبا چیزی نمیداند ،
مردی بيسواد که حکومت طالبان را بنیان نهاد و به اعتقاد مردم هنوز هم به رهبری
نیروهای طالبان ادامه میدهد.حداقل در خصوص اسامه بن لادن اطلاعات زیادی تا پنج
سال گذشته وجود داشته است.او در این اواخر از دیده ها پنهان شد بود و همانند
سایه به فعالیت خود ادامه ميداد. به استناد مطالبی را در خصوص این دو مرد روشن
نمایم و برخی از بخشهای ناشناخته و نامکشوف را برملا کنم.
معروف است که میگویند در قبال منفعت کم رنج بسیار کشیدن از بلاهت و حماقت است
اما این مسئله دقیقا برای کشورهای حامی شان (آمریکا ، پاکستان و عربستان) ،(
مجاهدین )افغان که با رژيم مترقی افغانستان می جنگیدند اتفاق افتاده است. غربی
ها بخصوص اظلاع متحده امريکا شاکی ، نادم از تشکیل گروههای جهادی بوده و دايمأ
با زبان ديپلوماسی بيان ميدارند که"ما به ( مجاهدين ) افغان ، اسلحه و کمک مالی
هنگفت در اختيار شان قرار داديم تا عليه اتحاد شوروی ، پيشرفت ، ترقی ، تحرک ،
جهش و تجدد جنگيده مانع شوند بنأ امکانات زياد از حد در اختیارشان قرار دادیم و
آنها را با ایجاد انگیزه های دینی که ما متن اش را آماده ساخته تا به مقابله با
نیروهای شوروی و مترقی در افغانستان گسیل داشتیم ، اما یک لحظه به این مسئله
فکر هم نکردیم که بعد از پیروزی آنها در مقابل نیروهای شوروی و رژيم مترقی
داکتر نجيب الله چگونه باید آنها را به روند زندگی عادی سوق بدهیم. به باور
امريکا که بعضأ این روند را نامطلوب دانسته و اظهار ميدارند که، کشور افغانستان
را بیش از هر کشور دیگری متاثر نمود امریکا نه تنها در خصوص اینکه فرد
تحصیلکرده و متمولی همانند اسامه بن لادن بعد از اتمام جنگ افغانستان چه
استفاده ای میتواند از امکانات فراوانی که در اختیارش قرار گرفته بود بکند ،
فکری نکرده بود بلکه بدتر از آن اصلا هیچ فکری در خصوص چگونگی بازسازی و توسعه
افغانستان جنگ زده ننموده بود امریکا بسيارراحت افغانستان را به حال خود رها
نمود و این حقیقت را که این کشور فقیر و جنگ زده و مخروب که تا دندان مجهز به
انواع سلاحهای پیشرفته میباشد میتواند بعنوان پناهگاه امنی برای تروریستها در
آید را کتمان نمود و به آن توجهی نکرد. امريکا بر تمامی مداخلات ، جنايات و
دسايس ايران و پاکستان در قبال رژيم ، تماميت ، جامعه ، آزادی ، پيش رفت وترقی
افغانستان چشم پوشيده و بی توجه بود.پس از اتمام جنگ افغانستان ، مسئله ورود
سلاحهای غیر مجازبه داخل افغانستان از کشور های ايران پاکستان صدمات زیادی به
کشور وارد نمود.بدتر از این ، ا مریکا در سال 1985 بر اساس متمم پرسلر ، و به
منظور جلوگیری از روند رو به رشد تجهیز پاکستان به سلاح اتمی ، این کشور را
مورد تحریم اقتصادی و نظامی قرار داد و اما برايش راه « گنجشکک» را باز نگهداشت
و چراغ سبز را روشن نمودند و این قانون هر ساله توسط رئیس های جمهور ا مریکا
کارتر ، ريگن ، بوش کلان ، کلنتن و بوش خورد مورد تائید مجدد قرارميگرفت . اما
امروز منابع امريکا پنتاگون ، امنيت ملی و دفتر مرکزی استخبارات امريکا « سياه»
رسمأ اظهار ميدارند که " بزرگترین خطای استراتژیک ما این بود که اصل مهمی را
فراموش کردیم و آن این بود که وقتی ما برای نائل شدن به اهداف سياسی ، اقتصادی
خود افرادی را با اعتقادات مذهبی افراطی و ایدئولوژیک مجهز به انواع سلاحهای
پیشرفته می نمائیم و برای پیشبرد اهداف خود برای مقابله با دشمن اعزام می کنیم
فکر می کنیم که کار تمام شده است و در نظر نمی گیریم که امکان دارد این افراد
هم ازديگران برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده کنند و همراهی آنان با امريکا
فقط برای مدت زمان کوتاهی و بمنظور دستیابی به اهدافشان باشد و اگر با شما
همراهی کرده اند تنها به دلایل تاکتیکی ، ضرورت پولی و اکمال تجهيزات نظامی
بوده است.
در قضییه ملا عمر همین داستان اتفاق افتاد.او برای رسیدن به قدرت در افغانستان
از امريکا استفاده کرد و ظاهرا بنا بر دستور و تاکتيک استخبارات پاکستان با
امريکا همراه بود.در مورد اسامه بن لادن هم باید بگویم که او برای دریافت
کمکهای فراوان مالی از آمریکا ، عربستان و تسهیلات ارائه شده در زمينه از
پاکستان با امريکا به همکاری یرداخت و موفق شد تا تشکیلات پیچیده القاعده را
بنیانگذاری نماید.در چنین شرایطی ، چه کسی از چه کسی استفاده و یا سو استفاده
می کند مشخص و واضخ نیست و این معادله مبهم باقی میماند و امروز شفاف ميگردد که
درعقب همه اين پلان ها پاکستان مستقيم و ايران غير مستقيم قرار داشته .امريکا ،
اروپا ، پاکستان ، مصر ، چين ، کويت ، امارات عربی متحده و عربستان سعودی و همه
آنهایی که در ائتلاف با مجاهدین افغانی را در جنگ با نیروهای شوروی یاری
رسانیدند برای خود بحران ، طوفان بزرگی را ایجاد کردند و خود ها را درون معمای
پیچیده ای به تله انداخته اند "طالبان در واقع نیروی نظامی جدیدی محسوب نمیشد و
نیروهای طالبان همان (مجاهدین) دوران جنگ افغانستان بودند.این نیروها همانند
نیروهای( مجاهدین )افغان در همان مراکزی پرورش یافتند که( مجاهدین )افغان در
آنها بودند. منابع امريکا سرخورده اظهار ميدارند " وقتی ما در کنار طالبان قرار
گرفتیم اهداف خوبی داشتیم .اول اینکه طالبان با شکست دادن دیگر گروههای افغانی
صلح را به افغانستان به ارمغان می آورد که این مسئله به نفع ما بود و دوم اینکه
پیروزی طالبان موجب شکست و اضمحلال ائتلاف شمال در افغانستان میگردید که بعنوان
دشمن صلح در افغانستان محسوب میشدند و این برای ما نهایت موفقیت بود.ما هیچ
اشتباهی را در محاسبات خود نداشتیم.ما فقط این مسئله را درک نکردیم که وقتی که
طالبان با حمایت ما قادر به کسب قدرت در افغانستان بشود و حکومت خود را در
افغانستان بوجود بیاورد ما نفوذ خود را بر روی آنها از دست خواهیم داد " .
ملا محمد عمر در سال 1959 میلادی در روستای نوادا در نزدیکی شهر قندهار بدنیا
آمد.او چهار همسر و دو پسر و دو دختر دارد.یکی از دختران او در آگوست سال 1999
در جریان انفجار یک بمب کشته شد.ملا عمر در اوائل دوران جهاد افغانستان و
زمانیکه بعنوان یک عضو عادی در گروههای جهادی فعالیت داشت بمدت دو هفته به
پاکستان آمده بود.او در طول جهاد افغانستان در گروههای مختلف جهادی عضویت داشت.
نقل می کنند که در جریان یکی از جنگها و درگیریها بر اثر اصابت چره یکی از
چشمان ملا عمر آسیب جدی دید و وی بدون اینکه چشمش را ضد عفونی کند آنرا با چاقو
در آورده و اطرافش را بهم دوخت که نمونه از وحشت بربريت عصر بدويت بود .بعضی هم
اینگونه نقل می کنند که وی پس از مجروحیت به شفاخانه در پیشاور منتقل و چشم وی
در شفاخانه تخلیه شد.اما مردم ترجیج میدهند داستان اول را بیشتر باور کنند و
اینگونه فکر می کنند که داستان اول به روحیات ، منش و وحشت ملا عمر بیشتر نزدیک
است.
پس از عودت نیروهای شوروی از افغانستان در فاصله سالهای 1989 تا 1994 ملا عمر
به عنوان امام جماعت مسجد میوند در غرب قندهار فعالیت مینمود.او در سال 1992
شاهد سقوط کابل بدست گروههای( جهادی) هفت گانه ساخت پاکستان هشت گانه ساخت
ايران و سپس هرج و مرج ، غارت ، چپاول ، ويرانی قتل وکشتار صدها هزار انسان در
ا افغانستان بخصوص در پايتخت کشور کابل و جنگ های ميان تنظيمی داخلی افغانستان
و تسلط گروههای سپاه پاسداران ايران بر بخشهای مختلف کشورش بودند.در این زمان
مردم گرفتار ناامنی ، دزدی ، قتل ، وحشت ، غارت و تجاوز ب مال و ناموس قرار
داشتند.
جنبش طالبان در جنوری سال 1994 از ولسوالی میوند قندهار آغاز گردید و بر اثر یک
اتفاق توسعه یافت.این اتفاق بدین شکل بود که نیروهای یکی از گروههای جهادی در
خارج از قندهار دو نو جوان را ربوده و مورد تجاوز قرار میدهند و سپس این دو
جوان را به قتل میرسانند.مردم قندهار بشدت از این قضییه ناراحت و نسبت به آن
اعلام انزجار و اعتراض می کنند.در این شرایط ملا عمر و گروه کوچک وی به این
حوزه جهادی حمله و نیروهای مستقر در آن را دستگیر و تیرباران می نمایند.طالبان
در این زمان بعنوان ملجا و پناهگاه مردم بی پناه و ستم دیده مبدل میگردد و این
اقدام موجب حمایت مردم از آنها شده و آنها حرکت خود را توسعه داده و مناطق دیگر
را هم از دست نیروهای گروههای دیگر افغان خارج مینمایند و این مسئله باعث میشود
تا هواداران آنها از داخل افغانستان ، برخی مدارس مذهبی خاص در پاکستان و عمدتا
از ایالتهای سرحد ، بلوچستان و کراچی برای کمک به طالبان به افغانستان عزیمت
مینمایند و در اين زمان دست های پليد استخبارات انگليس و پاکستان [
M--14-16 ] و [I.S.I
] به ملا عمر ملا ربانی ، ملا عنان ، ملا بوری ،ملا ضعيف ، ملا وکيل ، ملا لالی
در اکتبر سال 1994 سايه انداخته انها را به عنوان رهبر طالبان تعیین ونصب
ميشوند و در سال 1996 در حالیکه نیروهای طالبان بر بیش از 90 درصد خاک
افغانستان تسلط دارند نشست علمای افغان متشکل از 1500 نفر در قندهار تشکیل و
ملا عمر به عنوان( امیرالمومنین )معرفی میگردد که در جلسه مولانا فضل الرحمان
پاکستانی ، مولوی جاويد نعمانی فعلأ وکيل در پارلمان پاکستان ، قاضی حسين احمد
، و جنرال های پاکستانی نيز شرکت و کار ساز بودند ، با ظهور طالبان در واقع
واکنشی خودجوش نه بلکه پايان بود به بی نظمی و هرج و مرج داخلی در افغانستان و
اقدامات برای تامين منافع امريکا ، انگليس و بخصوص پاکستان بود.گرچه در
ظاهرحرکت طالبان از داخل افغانستان آغاز گردید اما دولت پاکستان که در این زمان
بی نظیر بوتو نخست وزیر آن بود تلاش وسیعی را نمود تا وانمود کند که طالبان
توسط دولت وی ایجاد گردیده است.او به این امید اینکار را کرد تا با توجه به
پیروزیهای برق آسای نظامی طالبان در افغانستان بتواند منافع و دستاوردهای سیاسی
را برای پاکستان از این مسئله محرمانه کسب نماید.وزیرداخله بی نظیر بوتو ،
جنرال نصراله بابر که اکنون رهسپار جهنم گرديده بارها نیروهای طالبان را
فرزندانم خطاب نمود.بعد از مدت زمان کوتاهی فرزندان ناخلف او سرکشی نمودند دست
به جنايات فراموش ناشدنی زدند.واقعیت اینست که طالبان در اوائل فعالیت خود کمکی
هنگفت از پاکستان درخواست کردند و کمکی هنگفتی هم از پاکستان دریافت نمودند.
و آمریکا به همین دلیل که تصور میکرد طالبان تحت رهبری پاکستان قادر است آرامش
را در افغانستان ایجاد نماید ، طالبان را طرد نمود. اما دولتهای لی عربستان
سعودی و امارات متحده عربی هم به صورت غیر علنی و بعضأ علنی از طالبان حمایت
کردند و این در حالی بود که شهروندان سعودی و اماراتی و سازمانهای استخبارات
انها به صورت آشکار به حمایت مالی از طالبان پرداختند.دولتهای غربی با امید به
این مسئله که ظهور یک قدرت سوم میتواند در افغانستان اعاده صلح نماید از طالبان
استقبال نمودند.آنها بعدها که از طالبان ناامید شدند بدون انگليس باقی به راحتی
دست از حمایت طالبان کشیدند اما اینکار برای امريکا راحت و ساده نبود تا انها
را د باره به دست آورد .نیروهای طالبان همگی پشتون نبودند و متعلق به مناطق
مرزی ایالت سرحد و ایالت بلوچستان بودند. پشتون های آنطرف ديورد با طالبان
ارتباط قوی نژادی و خانوادگی داشتند و همه در مقابل دشمنان طالبان ، ائتلاف
شمال افغانستان قرار گرفته بودند چون کارکرد ، برخورد فشار و ستم ائتلاف شمال
با پشتون های مقيم در شمال افغانستان خنجر بود در سينه هر پشتون انطرف خط
تحميلی ديورند و ساير افراد که متشکل از تاجیکها ، ازبکها و هزاره ها که از
ائتلاف شمال سخت ناراض بودند نيز به طالبها پيوستند ، و ائتلاف شمال وسیله
روسیه ، هند و ایران حمایت میشدند. که خلاف ميل و رغبت دولت پاکستانی بود این
مسئله منجر به بروز مشکلات جدی امنیتی در داخل پاکستان نيز گرديده بود .
پاکستان ، عربستان صعودی و امارات متحده بارها بعد از آنکه ملا عمر در
افغانستان به قدرت رسید از او برای سفر به پاکستان دعوت گرديد اما او هر بار با
یادآوری شرایط خطیر افغانستان ، این درخواست را رد نمود. حتی پیشنهاد عزیمت وی
را به مکه مطرح نمودند اما او در ظاهر استقبال نمود ولی نسبت مشلات روحی ،
عقلانی و مرموز بودن ظاهر موصوف عدم دانش و ناقص بودن صورت مدنی موصوف از هر
گونه سفر ، مصاحبه ظاهر شدن مقابل مردم دوری ميکرد.او همیشه با هیئتهای امنیتی
، استخباراتی سياسی پاکستان ، انگلستان ، امريکا ، کشور های عرب و اروپايی
ملاقات مینمود اما هیچگاه به فرماندهان طالبان به بهانه درگیر بودن آنها در جنگ
اجازه برقراری ارتباط با پاکستان و انگليس را نداد و از طريق عبدالحکيم مجاهد
نماينده خاص ملا عمر درامريکا ، با امريکا يها به گونه خاص محرم ارتباط داشتند
این روابط ها با طالبان هرگز دلپذیر نبود و آنها آدمهای ناراحتی و وحشی صفتی
بودند و فوت زمان را قبول نداشتند، پابند مناسبات حقوق بين دول و ديپلوماسی
نبوده ، وجهانيان با نگرانی شاهد نقض فاحش حقوق بشر در افغانستان بودند وجهان
واقعی انسانی اسلامی از به دلیل و تفسیر غلط طالبان از اسلام و بدنام شدن دین
بزرگ اسلام هراس داشتند .این رویه طالبان با عقاید اکثر مسلمانان واقعی در جهان
در تضاد بود.یکبار بازیکنان فوتبال پاکستان در سفر به افغانستان به دلیل اینکه
در بازی فوتبال شورت ورزشی به پا داشتند توسط طالبان دستگیر و بعنوان مجازات
موی سر آنها از ته تراشیده شد.طالبان همچنین مخالف بیرون رفتن زنان از خانه و
تحصیل دختران بودند.طالبان به شکنجه و قتل مخالفان خود معروف شدند.یکبار
تعداديخارجی را در کانتینری زندانی و گرسنه و تشنه نگاه داشتند و سپس با
کلاشینکف به آنها تیراندازی و آنها را کشتند.
اولین تماس رسمی مقامات پاکستانی بعد از تصرف قندهار توسط طال ها اپتدا در
ولسوالی سپين بولدک ولايت قندهار صورت گرفت .هدف از این ملاقات که نصر الله
بابر وزير داخله پاکستان ، جنرال اسلم بيک لوی درستيز پاکستان ريس
استخباراتنظامی پاکستان حاضر بودند نخست برای ایجاد گذرگاه امن برای کاروان
امدادی پاکستان به افغانستان بود که شامل سلاح و مهيمات جنگی نيز بود.ملاقات در
اتاق خاص با طراحی حملات و جنگ فوری با کابل با طالبان انجام گرفت.ملا عمر
ابتدا درخواست جنگ فوری و بدون مزد را قبول نکرد و در اواخر جلسه که او و گروپ
او از جانب پاکستان تتميع شدند موافقت خود را با کمک به پاکستان و مقابله با
رژيم کابل اعلام نمودند .این کاروان امدادی و نظامی بعدها توسط افرادی در داخل
افغانستان غارت شد اما این کار طالبان نبود. و طالبان به جرم غارت کاروان
۵۰۰
تن را اعدام نمودند.
هم زمان با این حوادث قندهار، در پاکستان حزب جمعیت العلما که به تندروی اسلامی
شهرت دارد، با حزب مردم به رهبری بی نظیر بوتو، در ائتلافی، قدرت را به دست
گرفتند. مولانا فضل الرحمان رهبر جماعت العلما ریاست کمیته دائمی مجلس ملی
پاکستان را در اختیار گرفت . نصر الله بابر وزير داخله را در دست گرفت و
ISI بعد از سالها کمک به حکمتیار، از عدم توفیق
او بر دستیابی به رهبری افغانستان، کم کم از او قطع امید می کرد. در چنین
شرایطی، پاکستان با مسدود بودن شاهراه سالنگ که جنوب افغانستان را به شمال و
آسیای میانه وصل می کرد، در صدد برآمد تا راه جدیدی برای دست یابی به بازار های
اسیای میانه پیدا کند. آنان راه قندهار – هرات- ترکمنستان را به طور آزمایشی
انتخاب کردند. لذا کاروانی مرکّب از 30 کامیون از مرز «چمن»، ميان افغانستان و
بلوچستان، وارد خاک افغاستان شد. این کاروان به دست «امیر لالَی» یکی از
فرماندهان حکمتیار توقیف شد رهایی این کاروان پاکستانی نیز، نیازمند عملیات
(رابین هود قندهار)(ملاعمر) بود؛ آنان طی عملیاتی، کاروان پاکستانی را نجات
دادند و در اولین عملیات جدی، شهرک مرزی «اسپین بولدک» را تصرف کردند و مقداری
مهمات نظامی به دست آوردند.
طالبان پس از تصرف شهر مرزی اسپین بولدک ، در مدت کمتر از 24 ساعت شهر قندهار
را نیز تصرف کردند. وقتی قندهار به دست این طلاب و رهبران آن سقوط کرد، مجاهدین
درگیر در کابل بازهم قضیه را چندان جدی تلقی نکردند. اولین ملاقات سران
طالبان(ملا ربانی) با دولت ربانی صورت گرفت و دولت ربانی برای طالبان، کمک
هنگفت ماهانه ای از خزانه دولت، در نظر گرفت از سوی دیگر، ملاقاتی با اسماعیل
خان والی نیمه مختار هرات صورت گرفت که سه ولایت غربی(هرات، فراه و نیمروز) را
در اختیار داشت؛ بعد از سقوط قندهار و ایجاد نظم و آرامش در آن، افسانه شکست
ناپذیری و امنیت ایجاد شده توسط طالبان، در همه جا پیچید. آنان با استفاده از
این فضا، سه ولایت قندهار، ارزگان و زابل، را بدون فير حتی یک گلوله تصرف
کردند. در هردو ولایت فرماندهان نظامی که از حمایت رهبران درگیر در کابل قطع
امید کرده بودند با برافراشتن پرچم سفید، همراه مردم از طالبان استقبال کردند.
هم زمان، طالبان به سوی ولایت هلمند(هیرمند) پیشروی کردند. هلمند که بیش از 50%
خشخاش افغانستان را تولید می کند، تحت کنترل غفار آخوند زاده بود. آنان به خاطر
سود مزارع حاصلخیز هم که شده، در برابر طالبان مقاومت کردند، اما بالاخره با
رشوه، تطمیع و دادن پولهای کلان به فرماندهان- روش مؤثری برای خریدن قوماندانان
محلی جمعيت ، حزب اسلامی ، اتحاد اسلامی ، محاذ ، نجات ، حرکت انقلاب شيخ آصف
محسنی که بعدا طالبان از آن زیاد استفاده کردند- ولایت هلمند به دست طالبان
افتاد.
طالبان با فتح ولایت هلمند اینک به دروازه امپراطوری اسماعیل خان رسیده بود.
«دلآرام» در 115 کیلومتری هرات حکم دروازه سه ولایت تحت کنترل اسماعیل خان را
داشت که به دست طالبان افتاد. طالبان که اینک علاوه بر نصر الله بابر وزیرداخله
و جماعت العلماء، نظر مساعد ISI را نیز
جلب کرده بود، با هزاران نیروی جدیدی که با مساعدت پاکستان توسط اتوبوسهای این
کشور، از مرز می گذشت، هرروز بر قدرتش افزوده شده و مناطق بیشتری را تصرف می
کرد. آنان همزمان با پیشروی به سوی غرب و هرات، پیشروی به سوی شرق و کابل را
نیز ادامه دادند. در این مسیر، اولین ولایت میان قندهار و کابل، غزنی(غزنین)
بود. تصرف ولایت غزنی نقطه عطفی در روند پیروزی آنان محسوب می شد. حکومت ربانی
از سقوط غزنی به دست طالبان و تضعیف حکمتیار به شدت خوشحال شد و رادیو کابل
اعلام کرد که غزنی با حمایت نیروهای دولتی، به دست طالبان افتاد بعد از آن،
طالبان در یک نبرد سنگین در تاریخ 9 و 10 (فبروری) ولایت وردک و مرکز آن، میدان
شهر، را تصرف کردند. طالبان، بلافاصله به سوی ولایت لوگر که در جنوب غربی و 35
کیلومتری کابل قرار دارد حرکت کردند. آنان نیروهای حکمتیار را، که به شدت از
سوی دولت ربانی نیز تحت فشار بودند، از چهار آسیاب به «سروبی» در ولایت
ننگرهار، جنوب کابل، فراری داده ولایت لوگر را تصرف کردند.