میرویس بلخی

 

چرا مسئله فلسطین حل ناشدنی است

 

بی گمان این سخن به ناحق گفته نشده است که " هرجا سنگ است در پای لنگ است ". اگر این جمله را کمی با تغیر و در قالب ادبیات سیاسی بیان کنیم، اینگونه خواهیم نوشت که همواره ملت های مظلوم برای منافع و یا اشتباه قدرت های بزرگ، بیشتر قربانی می دهند. سر زمین فلسطین در این میان مظلوم ترین کشوری بود که برای سیاست های نژاد پرستانه و یهود ستیزانه غرب بهای بسیار گران و غیر قابل جبران پرداخت و تا الان می پردازد. فلسطین یگانه مستعمره باقی مانده از دوره استعمار گرایی غرب است که تا به حال به آزادی نرسیده و جنبش مبارزات آزادیخواهی ادامه دارد. با به پایان رسیدن جنگ جهانی دوم، فرایند تشکل دولت ملت های جدید آغاز شد که با اوج گیری استعمار زدایی در آسیا و افریقا، همه ملت های تحت استعمار و قیومت جامعه ملل به آزادی و استقلال رسیدند که آخر این زنجیره با فروپاشی شوروی و استقلال جماهیر متحد آن و امریکای لاتین به پایان رسید.

برای اینکه به سوال پاسخ درست داده باشیم و بدانیم که چرا با حمایت های گسترده کشور های جهان در سازمان ملل متحد و محکوم نمودن سیاست های اسرائیل  هیچگونه راه حل مناسب برای پایان بخشیدن مسئله فلسطین وجود ندارد و همه راه های در حد ممکن تا به امروز ناکام ثابت شده است باید بطور فشرده به پس منظر سیاسی اجتماعی مردم فلسطین نگریست. البته این سطر چند معلومات  ترتیب شده و منظم نیست اما نکته های قابل دید هستند که بر موضوع ما روشنی می اندازد.

همانطوریکه دیده شده است، فلسطینی ها، سکولار ترین مردم در میان نژاد عرب است. همه مبارزات اسلام گرایی فلسطین که در طول تاریخ متاثر از جنبش های اسلام سیاسی و بنیاد گرایی دینی بوده اند در درون فلسطین رنگ آزادیخواهانه و ملیت گرایی را به خود گرفته و بعد فرامرزی  آن تضعیف شده است. تا به حال هیچ فلسطینی عضو یکی از احزاب سیاسی و مذهبی فلسطین را ما شاهد نبوده ایم که مثلا در جهاد افغانستان و یا کشور های دیگر چون بوسنیا و چیچین و غیره جا ها اشتراک کرده باشد الا اینکه کسانی چون عبدالله یوسف عزام و چند تن دیگر در این کشور ها دیده شده است و آنها نیز به احراب فلسطینی وابستگی نداشته و به احزاب پان اسلام گرا مربوط بوده اند. حتی اگر در دوره های مختلف اگر گروه های تندرو دینی داشته ایم باز هم به ظاهر تاکید بر دین داشته و در باطن آرمان های ملیت گرایانه دارند. حزب حماس نیز از این قاعده مستثنی بوده است.

جنبش مبارزات آزادیبخش مردم فلسطین در شش دهه و اندی، چهره های متفاوت به خود گرفته است که به چند دلیل بوده است. اولا به این سبب است که در مراحل نخستین این مبارزات، کشور های بزرگ جهانی و در درجه دوم، منطقوی در بازی سرنوشت این سرزمین دخیل بوده و مسیر مبارزه را بر مبنای راهکار سیاسی و منافع خودشان جهت می داند. دوم، رهبران سیاسی و مبارزین فلسطینی اکثر به یکی از طیف های فکری و ائدولوژی های مرسوم زمان گرایش داشتند که مدل آزادی خواهی آنان بیشتر واردات بیرون بود تا درونی و سوم اینکه زمان دور و دراز جنگ و خستگی مردم از یک شیوه مبارزه قناعت مردم را فراهم نکرد و رهبران راه های تازه تری را دنبال می کردند. در دهه های پیشین، مدل های مبارزات مردم فلسطین هوچی مین و چه گوارا بودند اما امروز خط پیرویی از مهتماه گاندی و نلسون ماندالا نیز در میان مبارزین دیده می شود.

در سال 1948 پس از اعلان تشکیل دولت اسرائیل توسط بن گوریان که به عنوان نخستین صدر اعظم نیز معرفی شد، رهبران فلسطینی بر تئوری " رهیافت یک دولت " تاکید تمام داشته و به این باور بودند که همه مردم ساکن در فلسطین شامل مسلمان، مسیحی، یهودی و غیره می تواند یک دولت به نام فسطین تشکیل داده و در یک دولت واحد زندگی کنند و از اعلانیه دولت اسرائیل بگذرند. این تقاضا به عنوان یک رهیافت منطقی به مبارزین فلسطینی شد و جز این دیگر راه حل را قبول نداشتند. اما پس از جنگ 1967 بین اعراب و اسرائیل و تحدید شدن سرزمین های فلسطین که بدنبال آن تعداد از ممالک عربی از مسئله فسطین خودشان را دور کشیدند، رهبران فسلطین به دنبال " رهیافت دو دولت " رفتند و مرز های سال 1967 را به عنوان مرز فلسطین و اسرائیل به رسیمت شناختند. مبارزین فلسطینی از آن پس تاکید بر ایجاد دولت آزاد و مستقل در 22% از خاک باقی مانده فلسطین داشته اند در حالیکه 77 در صد این خاک تحت اشغال اسرائیل قرار دارد و دولت اسرائیل شناخته می شود.

از آن سالها به بعد، رهبران فلسطین و شاخه اصلی جنبش آزادیخواهی به رهبری یاسر عرفات در همه فرصت ها با اعتماد به کشور های بزرگ جهانی و منطقوی بر سر میز مذاکره با تل آبیب نشست تا یک رهیافت معقول تری برای تشکیل دولت فلسطین برسد. این مذاکرات زنجیری دهه های متمادی را در بر گرفت که منجر به انعقاد پیمان های مشهور چون پیمان آسلو (1993)، موافقت نامه هیبرون (1997)، قرار داد آسلو (1999)، نشست کمپ دیوید (2000)، نشست بیروت (2002) و سائر پیمان های خورد و کوچک دیگر شد. آخرین دور این مذاکرات در سپتامبر سال 2010 با میانجیگری بارک اوباما به پایان رسید که همه منجر به ناکامی انجامید.

اگرچه که این مذاکرات زیر چتر جامعه جهانی صورت میگرد و در آن کشور های بزرگ مانند ایالات متحده، روسیه، چین، انگلیستان، آلمان و هند به عنوان میانجی حضور پیدا می کنند، اما در هر دور نتیجه ضرب صفر می شود و شورش های از نو در فسطین آغاز می شود که در قالب جنگ مسلحانه است و یا مبارزات گسترده مردمی که به عنوان انتفاضه شهرت پیدا کرده است.

ظاهرا روزگار نیز به کام مردم فلسطین نیست و در هر دور موافقت های اندک، سرنوشت شومی به سراغ آنان می رسد و امید کم را به نا امیدی مطلق مبدل می کند. در سال های صدارت اسحق رابین و رهبری یاسر عرفات، دریجه تفاهم بین فلسطین و اسرائیل باز شده بود و این دو رهبر موافق و مخالف به عنوان پیامبران صلح مطرح شده بود که متاسفانه اسحق رابین ترور شد و عرفات نیز چند سال پس از آن مسموم و شهید شد.

دلائل زیادی از سوی تحلیلگران مسائل عرب و اسرائیل مبنی بر ناکامی مذاکرات و ایجاد دولت فلسطینی مطرح می شود، یکی دشمنی اسلام و یهودیت را عنوان می کند و دیگری برتری جویی های اسرائیل در منطقه راو کسانی هم هستند که عدم اتحاد و نارسیدگی دسته جمعی  کشور های عرب را دلیل شکست های مذاکرات می دانند که برای منافع داخلی خودشان اندیشیده اند و دیگران هم کمک های بی دریغ ایالات متحده به اسرائیل را.

اما خوب این ها در برهه های زمانی ممکن بر روند و یا نتیجه مذاکرات و عدم تفاهم برای تشکیل دولت فلسطینی تاثر گذاشته باشد که بی تاثر هم نمی تواند باشد اما مشکل در جای دیگری است.  به اعتقاد من همه مشکل بر میگردد به آن پس منظر تاریخی دوره استعمار اروپایی در منطقه خاور میانه و به ویژه فلسطین: 

در قدم نخست اینکه فرایند استعمار فلسطین در حقیقت از قدرتی بزرگ جهانی و به قدرت ساخته شده منطقوی بود که در حقیقت دنبال رو منافع درازمدت قدرت های بزرگ و دست پرورده خود آنها بود. منظور اشاره به تبدیل قدرت از انگلیس به ارتش نظامی اسرائیل بود. یعنی انتقال قدرت از استعمار گر جهانی به استعمار گر منطقوی.

دوم اینکه با مسئولیت پذیری اسرائیل به عنوان یک دولت جدید برخلاف موافقت ساکنین اصلی فلسطین و اعراب همسایه، این رژیم استعمارگر سیاست از  نوع " استعمار جایگزنی " را پیشه خود ساخت که متاسفانه در هیچ مقطعه تاریخی دست از این سیاست نکشیده است و تا امروز به شدت ادامه دارد. همین سیاست زنده جایگزنی بر سر زمین های باقی مانده به فلسطینی ها منجر به بی اعتباری شدید مردم به روند صلح شد.

این مدل را می توان در تاریخ استعمار گرایی افریقای جنوبی به روشنی دید که چگونه برتانیای کبیر به عنوان استعمار گر آن زمان، سفید پوستان را در آن کشور جایگزین و جز سکنه دائمی افریقای جنوبی کرد.

در حالیکه مردم فلسطین با پذیرش اینکه در میدان نبرد تنها مانده اند و توان مبارزه با ارتش اسرائیل را ندارد، حتی در همین 22 در صد خاک مورد قبول نیز نتوانسته اند زندگی کنند و مهاجرت های با برنامه و شهرک سازی های با استفاده از زور در منطقه کرانه باختری دریای اردن و نوار غزه به شدت ادامه دارد.

آمار ارائه شده از سوی  نبیل ای. شاذ- وزیر خارجه پیشین جنبش خودگردان فلسطینی  نشان می دهد که  تا سال 1979 فقط حدود یکهزار پنجاه  خانواده یهودی در منطقه 22 درصد زندگی داشتند که این آمار بین 1970 تا 1995 که این دوره را  فرایند صلح نیز می نامند به یکصدو پنجاه هزار خانواده رسید و در حال حاضر تعداد آن به 5400 خانواده رسیده است.

دیگر مردم فلسطین و احزاب سیاسی آن کشور از ادامه مذاکرات بی مورد و بی نتیجه خسته شده و آمار های جدید نشان می دهد که هیچ علاقه ای برای یک دور مذاکرات دیگر با اسرائیل نیستند. آنان میدانند که تا این سیاست جایگزنی ادامه پیدا کند و دولت اسرائیل بر ساختن شهرک ها اصرار کند، تاکید بر مذاکره وقت صرف کنی و خود را گول زن خواهد بود.

در حال حاضر گروه حماس حاکم در نوار غزه هنوز بر موضع خود استوار بوده و عملیات مسلحانه را به عنوان تاکتیک یک جنگ فرسایشی در پیش دارد و هنوز از آن بکلی نامید نشده است که در واقع این روند اسرائیل را نیز تا جایی به زانو در آورده است اما گروه فتح حاکم در کرانه باختری دریای اردن، دست از مبارزات مسلحانه و دپلماتیک کشیده و شیوه های جنبش عدم خشونت را در پیش گرفته که در آن " نا فرمانی مدنی و سیاسی " در راس فعالیت ها و استراتیژی حزب قرار دارد.

کشور های عربی نیز دیگر آن تمایل و شور و شوق سالهای گذشته را  در دفاع از حق فلسطین نشان نمی دهند. این نه به معنی این است که در شرائط فعلی این شکور ها و یا به طور کلی منطقه وارد یک مرحله جدید شده و حاکمیت ها مصروف سرکوب شورش های درونی است، زیرا حتی کشور های با ثبات مثل عربستان سعودی نیز در حالیکه قیمت نقت به مراتب افزایش یافته است، کمک چندانی به حکومت فلسطین نمی کند و در حدود  70 در صد هزینه مالی این حاکمیت از سوی فرانسه کمک می شود. تغافل عرب در موضوع فلسطین از سال های 2000 شروع شده است.

برای اینکه دولت آزاد و مستقل مردم فلسطین پا بگیرد و فلسطین وارد جرگه دولت های عضو سازمان ملل متحد وارد شود، نیازی به سیاست ها و همکاری های پولی و میانجیگری جهان دیگر نیست. کافیست تا بر حاکمیت تل آبیب فشار بیارند که دست از شهرک سازی و ساکن کردن یهودی ها در 22 درصد باقی مانده بر فلسطینی ها بکشند. این کاری است که زمامداران اسرائیل به آن تن نمی دهند زیرا اسحق رابین برای جلوگیری همین برنامه بواسطه تندروان یهودی ترور شد. پس از شش ماه قتل رابین، عرفات همین پیشنهاد را به یتانیاهو داد اما او هرگز نپذیرفت.

 

پایان

  

 


بالا
 
بازگشت