محمد عالم افتخار

 

 

به پاسخ پیغام ملی و دعوت انسانی ی جناب س.ک . نوری

 

 

ابتکار جسورانه و خردمندانهء جناب سلیمان کبیر نوری در ارائهء « یک پیغام ملی و وطنی و یک دعوت تاریخی و انسانی » و لطف و عنایتی که در حق بنده و آثار من فرموده اند ؛ به حدی شانه هایم را سنگین کرد که خیال میکنم هندوکش را بر آنها گذاشته اند .

http://www.ariaye.com/dari7/siasi/noori3.html

 

به هر حال با ابراز سپاس بیکران از ایشان و دوستانی که توسط سایت های انترنیتی به انعکاس و پخش آن در وسیعترین شعاع ؛ پرداخته اند ؛ علی العجاله یک مورد نگرانی بسیار جدی و یک ارزیابی ی اساسی ی خویش را در کوتاه ترین جملات عرض میدارم :

اگر دقیق باشد که « تاکنون، برخورد نهضت های مترقی، دموکرات، سکیولار، عدالتخواه ، مدنی و روشن نگر در داخل و خارج کشور برای پیش گیری از وقوع چنین فاجعه ی سیاه تاریخی ( تبیث سلطه ء امپریالیزم با وسیله قراردادن دین و معتقدات ما )، مبهم است وحتی موضعگیری ها متأسفانه بعضا" بسیار عجیب و نامانوس مینماید.» نگرانی این است که برخورد ها و موضعگیری های مدنظر در پیغام ؛ هرگاه عجولانه و بدون کسب صلاحیت های لازمی و مهارت و شطارت ارائه و ابلاغ ؛ به عمل آید ؛ میتواند زیانبخش تر از این ابهام و سکوت باشد .

چنانکه در برخی از سایت ها و برنامه های ستلایتی غیر افغانی دیده میشود ؛ هر قلمبدست و هر برنامه سازی هرچه دلش خواست ؛ باد میکند .

گو اینکه متون و سمبول های اعتقادی و مقدس ؛ همچون نوشته ها و اشخاص معمولی باشد که آنان با سرهم کردن چند تا اما و اگر و چون و چرا و احیاناً سند و ثبوت کشیدن به تخطئه و تعجیز یکی و تثبیت و تجلیل دیگری بپردازند و در سال و ماهی چند آنچه را که به زعم شان بد و سیاه و غلط است ؛ از دنیا بردارند .

این ردیف ناشیکاران و ناشی اندیشان ؛ خیال میکنند که ستیزه گری با چیز های محوری و نماد های مرکزی یک باور و اعتقاد ؛ به تمامی آن روند هایی خاتمه میدهد که به نام آن باور و در پوشش آن باور انجام شده است و یا انجام میگیرد .

معلوم هم نیست که همچو کار ها و کارنامه ها حقیقتاً ناشیانه ؛ ولی صادقانه و بی غرض و بی مرض باشد .

درین ارتباط باید قاطعانه خاطر نشان کرد که ایمان و باور توده ها را نباید در متون مقدس و سمبول های مؤمن بها دید ؛ این چیزی است جزء متشکلهء روح و روان تودهء مردم .  اینکه احیاناً مردم جمعاً و آحاد آنها فرداً فرداً اعتقاد ناصوابی دارند ؛ مرهون شرایط و عوامل عدیدهء بیرون از حیطهء اختیار و انتخاب آنها بوده است و میباشد .

بر علاوه نسبت ایمان با عشق ( پیش از وصال ) ؛ 100 بر 99 است :

 

گفت لیلی  را  خلیفه , کاین  تو یی ؟       کز  تو  شد  مجنون  ؛ پریشان و غوی

از دیگر خوبان تو افزون نیستی ؟!    گفت : خاموش ؛ چون تو مجنون نیستی

 

ایمان و اعتقاد هندو ها به رود گنگ و گاو زرد و همانند آن ملیونها گونه مؤمن بها که بشر در طول تاریخ و ماقبل التاریخ داشته ؛ و امروزه در هر کنج و کنار گیتی دارد ؛ مسلماً مورد پسند اکثر روشنفکران و چیز فهمان ما و دیگر سرزمین ها نیست و توسط علوم عصر حاضر تأئید نمیشود . ولی این ؛ دلیل و علت آن شده نمیتواند که مردمان را به خاطر ایمان و باور مذهبی ی شان تخطئه و مسخره کنیم .

اما سوء استفاده از معتقدات و وجدانیات توده ها چیزی دیگر است . در این عرصه پژوهش و افشاگری حوصله مندانه و دامنه دار کشفی و اثباتی مثلاً مانند کار رابرت دریفوس در اثر پر غنای او« بازی شیطانی » لازم است !

البته سوء استفاده از دین و معتقدات مذهبی و سوء کاربرد اختیارات و قدرت مقامات روحانی ؛ تاریخی برابر با عمر هر دین و مذهب دارد . عمده ترین دلیل این واقعیت ؛ وجود طبقات حاکم و محکوم از نظر اقتصادی و اجتماعی در جوامع بشری است .

طبقات حاکمه معمولاً با ادیان و عقاید نوین همیشه با خشم و قهر و استعمال سلاح و قدرت دولتی مقابله نموده و مینمایند , چرا که راه ها و وسایل تأمین و حفظ منافع شان حسب ادیان و باور های کهن تعریف و پلان شده میباشد و هرگونه تزلزلی در آن مقررات اعتیادی؛ میتواند عواقب وخیمی برایشان در پی داشته باشد .

 ولی کلیه عقاید و اندیشه ها و خیزش های ایمانی و عقلانی  ممکن نیست با نیروی زور حاکمان نابود شوند . این است که اندیشه ها و باور های نوینی پا میگیرند و به واقعیت سرسخت مبدل میشوند .

در چنین زمانی است که برخورد حاکمان به شکلی از اشکال متحول میگردد و اندیشه و باور قوت یابنده و بالنده را پذیرا میگردند و لاجرم منافع و امتیازات و مقامات خود را حسب آن از  نو؛ تعریف و تثبیت  مینمایند .

مثل اعلا درین راستا امپراتوری ی روم است که به همدستی ی اشراف یهود ؛ عیسی مسیح را به صلیب کشید و ده ها سال پیروان و هواداران او را کشتار کرد و در زندانها پوساند ؛ ولی بالاخره خود ؛ مسیحی شد و مسیحیت را که دیگر نمیشد سرکوب کرد ؛ به دین دولتی و امپراتوری تبدیل نمود .

مگر برای بشر اولیه که هنوز قدرت پرسیدن و سؤال کردن درین سطح را نیافته بود ؛ چنین پرسشی وجود نداشت که آیا «مسیحیت» یعنی داعیه ها و آرمان ها و تعالیم آن مصلوب محکوم و پُشته هایی از کشته های پیروی او , میتواند همین مسیحیت امپراتوری ی روم باشد ؟!

بر عکس هم خود آنان جشن و شادی میکردند که « مسیحیت » پیروز شد و حتی به دین امپراتوری مبدل گشت ؛ و هم امپراتوری هئ به خورد شان میداد که این است مسیحیت پیروز ؛ بروید هرچه میتوانید مسیح را پرستش کنید ؛ انجیل تلاوت نمائید و به کلیسا ها در خدمت یهوه و فرزندش عیسی مسیح و مریم مقدس قیام نمائید ؛ و هکذا کلیسا ها را هم بیحد گسترش میداد و با زر و زیور و آثار هنری و رنگ و روغن و مفروشات و ملزومات .. انباشته میکرد .

بدینگونه , دین وهر پدیده معنوی هم به نظر بشر نخستین ـ بشری با عقل شکلی ! ـ چیزی مانند یک توته سنگ ؛ شکل و قیافهء صامت و ساکت و جامد داشت که هرجا قرار میگرفت مشروط بر اینکه محترم شمرده میشد , فرقی نمیکرد و مخصوصاً اگر اعزاز مقام پادشاهی و امپراتوری را پیدا میکرد و طبقهء اشراف به آن گردن می نهادند ؛ کمال پیروزی و عزت و وقار بود !

پس از این عنصر تعیین کننده در سمت و سو دهی ی این دین و آن دین , همانا حاکمان و اشراف بودند که قدرت مالی و اقتصادی و حقوقی ی جوامع در انحصار شان بود . این روند تا جایی پیش میرفت که از دعوت و داعی ی نخستین جز نامی بر جا نمی ماند . عیناً مانند گوسالهء مُرده ایکه در پوستش کاه تعبیه کرده و برای فریب گاو ؛ حین دوشیدن نزدش می آوردند!

دین اسلام که حدوداً 700 سال پس از قیام عیسی مسیح ظهور کرد ؛ به دلیل محاط و محصور و بد آب و هوا و جدا افتاده از سایر مناطق جهان بودن جزیرة العرب ؛ با توده های مردمی طرف بود که از مردمان توابع امپراتوری روم هم عقب مانده تر و غیر مدنی تر بودند .

ولی اندیشه های این دین به دلایل فراوان پیشرفته تر ؛ انسجام یافته تر و پر محتوا تر بود . عمده اینکه علی الوصف متعلق به دوران برده گی و آمفی تیاتر گلادیاتور ها بودن ؛ با مرحلهء آغاز «تاریخ مکتوب بشر» و دوران نسبتاً پخته شدن فنون نگارش و حفظ  و ضبط  کلامی مصادف بود .

بدینگونه داعی ی آن ـ حضرت محمد عربی قریشی ؛ دارای شخصیت تاریخی بوده و قریباً تمامی لحظات حیات و کار و پیکارش  به نحوی از انحا ضبط شده و به ما رسیده است .

ازین جمله کتاب مقدس مؤمن به مسلمانان جهان ـ قرآن ـ ؛ نسخهء منحصر به فرد از آثار جهان باستان میباشد که تقریباً با اصالت ویژه در زبان عربی محفوظ مانده است ؛ و خوشبختی ی دیگر اینکه زبان قرآن ؛ هنوز زبان زنده و رایج در جهان است و مانند زبان های اصلی ی انجیل و تورات و صحف مقدس دیگر در دنیا متروک و مفقود نگردیده است !

خدمت تاریخی بزرگ پیامبر اسلام ـ صرف نظر از هر ملاحظه ـ اعلام و تثبیت و نهادینه ساختن اصل ختم نبوت و پیامبری است که به ویژه در یهودیت ؛ به یک تسلسل بی سرانجام مبدل شده بود و تقریباً هر کوچه و مجتمع عشایری را نبی و رسولی مشخص میکرد .

بر علاوه نبوت و رسالت ارثی و خاندانی بود و با اسلام و قرآن نه تنها این عنعنه به پایان رسید بلکه حضرت محمد خود جانشینی برای خود بر نگزید و در واقع خلافت و جانشینی ی خویش را به دور از القاب و عناوین نبوت و رسالت ـ به حکم قرآنی (( ان اکرمکم عندالله اتقیکم )) و (( امرهم شوری بینهم ؛ یا شاورهم فی الامر)) محول نموده ؛ بالنتجه انتخاب پیروان و مردم را اصل قرار داد .

آنچه در مورد حضرت محمد ؛ سؤال و مسئله میباشد ؛ این است که آیا ایشان به مرگ طبیعی رحلت نموده و یا کشته شده است ؟؟!

متأسفانه غالب قراین و شهود و ادله و براهین ؛ به مقتول واقع شدن ایشان دلالت دارد .

در صورت ثبوت قطعی ی این فرضیه ؛ آنچه تا کنون به نام تاریخ رسمی ی اسلام ساخته و بافته شده است ؛ دچار دیگر دیسه گی ی اساسی میگردد .

حتی بدون عطف به این سؤال اساسی و تعیین کننده هم ؛ متن قرآن که در دست هست و تمامی حقایقی که از اندیشه و عمل حضرت محمد ؛ پذیرفتنی و منطبق بر منطق تاریخی و قانونمندی های « فضا ـ زمان » مربوط ؛ میباشد ؛ این است که این آخرین پیامبر ؛ استراتیژی ی جهانگشایانه و امپریالیستی نداشت و نمی توانست داشته باشد.

دغدغهء امپراتوری و جهانتازی و جهانگشایی نزد جانشینان او پیدا شد و به نظر این حقیر ؛ طبقهء حاکمهء قریش و جزیرة العرب در مجموع ؛ هنوز در وقت حیات پیامبر اسلام طئ نمایش نظامی ـ سیاسی ی « فتح مکه » قادر شدند ؛ بر مقدرات دیانت اسلام و قدرت سیاسی منسوب و موسوم به آن چیره شوند !

لذا در واقع ؛ نطفهء امپراتوری ی عرب ؛ در همان « فتح مکه » لقاح شد و منعقد گشت !

چرا که تمامی دشمنان آگاه و خبره و سرسخت اسلام و محمد که پیش از آن لا اقل طی 12 سال ( بدون محاسبه تعقیبات و تعذیبات محمد و پیروانش پیش از هجرت ) ؛ با وئ درگیر خونین ترین و بیرحمانه ترین نبرد ها بودند ؛ طئ همین جریان همه به یکباره در پوستهء اسلام خزیدند ؛ و در اندک زمانی مؤفق شدند ـ چه با قتل محمد و چه با فرصتی که مرگ محمد برایشان فراهم آورد ـ کاملاً بر قدرت سیاسی چیره شوند .

چنانچه مقاومت ها و قیام های ی توده ها را که از اسلام ؛ آرزومندی ها و توقعات دیگری سوای ادامهء حاکمیت حاکمان پیشین به نام جدید ؛ داشتند ؛ و به مجرد مرگ مرموز محمد و تشکیل خلافت ؛ در سراسر شبه جزیره شعله ور گردید ؛ با سوء استفاده ؛ از مقولهء « کفر و ارتداد » با قساوت و بیرحمی حیرت انگیزی سرکوب نمودند .

فراتر از این :

ـ سوانحی که بر سر قرآن آمد و این کتاب مقدس که حسب نام و روح و متن خویش ؛ چیزی خواندنی و دانستنی و یاد گرفتنی برای عموم مسلمانان بود ؛ به شئ جادویی و محضاء تلاوت کردنی و پوش کردنی و بوسیدنی و تعویز و تومار.. مبدل گردانیده شد.

ـ عالمی از تهمت ها و لاطایلات ضد قرآنی و ضد سیرهء آشکار حضرت محمد ؛ که برای فریب مردم و حسب مقتضیات پیشبرد  داعیه های منافقانه ـ منجمله برای لشکر کشی ها و چپاول سرزمین ها و به برده گی گرفتن مردمان دیگر ؛ به نام احادیث جعل شد .

ـ جنگ ها و کشت و کشتار های ددمنشانه که مدعیان قدرت و چور و غارت میان هم به راه انداختند ؛ و این ؛ مؤمنان ساده و نادان دنباله روی آن , و آن مؤمنان ساده و جنگنده گان وابستهء این ؛ را به نام و اتهام کافر و مرتد و خوارج و امثال آنها بی اندکترین رحم و ملاحظه ای سلاخی کردند .  

ـ عالمی از کتب و درس نامه های مداحی ی لئیمانه ؛ تحریف اصول و فروع اسلام ، تاریخ های قلب و دغابازانه اسلام ؛ تفسیر ها و ترجمه های مغرضانه و یا فاقد صلاحیت قرآن ؛ آثار کودکانه و مبتذل پیرامون قصص و روایات و « متشابهات » قرآن ، مناشیر و تبلیغات سنگین و سرسام آور صدها مذهب و فرقه و دار و دسته مختلف و متضاد و تشنه به خون هم  ؛ که زیر ثقل عظیم آن ها مغز و روح مسلمانان قطعاً مچاله میشود .

ـ کارنامه های سرداران و لشکریان امپراتوری عرب که به نام « الله » و اسلام و قرآن و محمد در سرزمین های ایران و روم قدیم و فراتر از آنها به راه انداختند ؛ و از دینی که اکراه و اجبار در آن تحریم شده بود ؛ سبوعانه ترین چیز تحمیلی با شمشیر و فاقد کمترین منطق و دعوت و ارشاد و تبلیغ به جهانیان و به تاریخ جهان ارائه دادند .

اینها و سایر موارد قابل باز بینی و تحقیق عاجل ؛ همه نمایانگر سیمای اژدهایی است که بلا تشبیه مانند عصای موسی از انداختن 360 بت سنگی کعبه بر خاک؛ ولی  برافراشتن پرستنده گان این بت ها به افلاک ( یعنی اوج قدرت و حاکمیت ) ؛ پدید آمد .

با اینکه تقریباً اکثریت ادیان عالم در فواصلی مورد سوء استفاده و سوء کاربرد سیاسی قرار گرفته اند و در آینده نیز این امکان منتفی نیست ؛ معهذا دین های بزرگی چون بودائیت ، مسیحیت ، یهودیت وغیره گسترش و جهانشمولی خود را اینهمه مدیون خون و شمشیر و غارت و چپاول نیستند و اسلام که تعالیم پیشرفته تر و جذاب تری داشت ؛ نیز میتوانست به طریق تبلیغ و ارشاد و ارائه دادن الگو های عملی سرمشق ؛ امروز کمیت و کیفیتی داشته باشد که لااقل در برابر  یهودیت که کهنترین و کودکانه ترین دین خاور میانه است و با 14 ملیون پیروانش ثروت و قدرت و سیاست و علم و تکنالوژی ی عالم امروز را؛  در اختیار دارد ؛ چنین در خفت و ذلت قرار نگیرد و گویا یگانه راه دفاع و اثبات آن در انتحار و ترور و انهدام و انفجار محدود و خلاصه نگردد !

بدینگونه به منظور اجابت مفاد پیام حقیقتاً تاریخی و انسانی ی جناب سلیمان کبیر نوری عالمی از کار تحقیقی و اکادمیک با بینش کاملاً علمی و بی غرضانه در پیش است و هیچگونه برخورد احساساتی و سطحی نگرانه و مقطعی و پر سر و صدا ولی فاقد محتوای اقناعی  ؛ نمی تواند آرمان نهفته درین پیام و دعوت را به جایی بر ساند .

یکبار دیگر قابل تأکید است که علی الوصف این زمینه ها و گستره های قابل تحقیق که گمان می کنم لا اقل یک آکادمی بزرگ را ایجاب میکند ؛ بازهم اصلِ جایی که باور ها و مؤلفه های ایمانی وجود دارد ؛ روان و ضمیر توده های مردم است نه متون مقدس و تاریخی .

بنده که نیم قرن حیات آگاهانهء خود را پتی به پتی و پلوان به پلوان ؛ کوچه به کوچه و ده به ده ، غژدی به غژدی و خانه به خانه ، شهر به شهر و مسجد به مسجد ، زیارت به زیارت و اداره به اداره ، قشله به قشله و مسافرخانه به مسافر خانه و قس علیهذا با آحاد مختلف مردم سپری کرده ام ؛ حتی یک مورد از ده ها هزار مورد را نیافته ام که عقاید و تلقیات و باور های مردم  به  قول خودشان « کتابی » یعنی منبطق به مندرجات قرانی باشد .

 فقط افواهات و شایعات و روایات این و آن و ننه بزرگ و پدر کلان و« ناخوانده ملا» های کوچه و محله و نهایتاً مقداری دینیات مکاتب و موعظه های مساجد  اساس و حجت آنهاست .

شاید وحشت کنید که چگونه گی ی این عقاید و باور ها در تحت اسامی معنی نشدهء کلی و مجملی چون اسلام و مسلمانی , به اندازهء شصت ها و قرنیه ها و DNA های افراد متفاوت و متمایز است !

« مَلا » و حکام اسلام ابوسفیانی ، دیکتاتور های حاکم دنباله رو و میراث خوار آنها و سر انجام جواسیس و استخباراتی های استعمار کهن انگلیس و مقتدیان آنها تا پاکستانی ها و دکانداران دین در مرکز و محلات افغانستان  ؛ در آخرین تحلیل از جامعهء به اصطلاح اسلامی و قرآنی ی ما ؛ جنگلی درست کرده اند که فقط توسط قانون « تنازع بقا » نفس میکشد و تغذیه  میکند و نسل گیری مینماید و میخوابد  !

ازین جمله حسب نیاز غریزی ؛ تعدادی از باور ها و تلقیات را مانند کاربن دای اکساید موجود در هوا بلع مینماید .

عامهء مردم که نیروی اصلی خدایی و تاریخی هم در وجود همان هاست ؛ با سواد و دانش قرآن و تاریخ اسلام چنان بیگانه اند که درخت ها و جانوران جنگل از این ها ؛ بیگانه میباشند .

ولی عقیده و باور با قوت در آنها وجود دارد , در نگاه تحقیقی این عقاید و باور ها جز تصادفاً با قرآن و متون اسلامی سر نمیخورد ولی با اینهم برای هرکس همان باور و تلقی و توهم عین قرآن و عین کلام الله و عین فرمودهء پیامبر است !

علاوه بر این ترس یا فوبیای عجیبی  در نهاد مردم کاشته شده است که گویا « اسلام و ایمان » چیز مداوم در خطر می باشد و این خطر به آن معناست که تمام دنیا و عقبای مؤمن را در بر میگیرد .

عمق فاجعه در آنجاست که دارندهء این ترس ؛ دشمن و خطر را نه فقط در بیرون از خود بلکه در درون خود ـ و حتی بیشتر از همه در درون خود ! ـ می بیند ؛ لهذا به دقت و وسواس مراقب است که چیزی در افکار و خیالاتش نگذرد که گور و ایمانش را بسوزاند !!!

خلع ید خود از فکر کردن و در نتیجه از آدم بودن !

این فوبیا زمانی به حد جنون آمیز و هستری میرسد که به راستی در پیرامون ؛ خطر واقعی و شبه واقعی احساس گردد .

بدینجهت حینی که قرار است از احساسات مذهبی برای مقاصدی بهره برداری شود ؛ برای تحریکات زمینه سازی میشود ؛ مانند ساخت و نشر و پخش پر سر و صدای کاریکاتور پیامبر ؛ درامهء قرآن سوزی در سالگرد سانحهء 11 سپتامبر و همانند ها...

ولی زمانیکه این بهره برداری ؛ برای یک دوران طولانی در مقیاس وسیع و ستراتیژیک مدنظر باشد ؛ زمینه سازی ها و انگیزه دهی ها به گونه های سیستماتیک طویل المدت ؛ پلانگذاری و پروژه سازی میشود و مرتباً روی صحنه آمده می رود .

چنانکه سازمانهای جاسوسی (CIA) ، (ISI) و شرکا هم به وسیلهء قشر روحانیون و طلاب وابستهء خویش و هم ذریعهء میدیای جهانی ؛ چنین پروسسی را بعد از کودتای 26 سرطان 1352 در افغانستان و پیرامون آن آغاز و یا تشدید کردند و به سربازگیری از میان افغان ها ، پاکی ها و اهالی ی دیگر کشور های اسلامی برای جهاد گویا علیه کفر و کمونیزم پرداختند تا « جنگ سرد » را قمچین کنند و افغانستان را « تلک خرس » یا ویتنام شوروی سازند .

تحریکات و انگیزه دهی ها با چپروی ها و وحشیگری های باند حفیظ الله امین که از نام جنبش چپ افغانستان و دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ؛ صورت میگرفت , هیستری های مذهبی را به اوج رسانید و سرانجام با کشیده شدن پای ارتش سرخ اتحاد شوروی در افغانستان به کمال مطلوب طراحان عقب صحنه در ماورای بحار همانند برژینسکی ها رسید !

بدینگونه بود که غایلهء سرسام آور و دارای ابعاد مختلف و جغرافیای گسترده  برای یکطرفه کردن « جنگ سرد » جهانی میان شرق و غرب که از فردای خاتمه جنگ جهانی ی دوم آغاز شده بود ؛ با « لشکر های الله!» و « مدافعان اسلام!» گرد آوری شده از افغان های تحریک شده ، لومپن های پاکستانی و بیش از یکصد هزار داوطلب و زندانی ی کشور های اسلامی ی دیگر ؛ مقیاس های عظیمی پیدا کرد ؛

و به قیمت نابودی ی زیرساخت های اقتصادی ، نیروی نظامی و دفاعی ، ثروت های مادی و معنوی ، اخلاقیات عالی و همگرایی های نضج یافته اقوام و قبایل و مذاهب ... و حیات و سلامت جسمی و روحی چندین میلیون زن و مرد و پیر و جوان افغانستان ؛ امریکا و غرب استراتیژی خود برای شکست شوروی در جنگ سرد را متحقق ساختند !

مگر همانگونه ؛ که فوبیای « خطر به اسلام و ایمان » میان مردم عادی توهمی بود ؛ آنان از « مجاهدان فی سبیل الله!» و « سربازان خدا» و حامیان منطقوی و جهانی ی شان هم تصور های مقبول و زیبایی در سر داشتند .

حتی پیش از اینکه جنگ و جهاد مذکور به جایی برسد ؛ مردمان زیادی در برخورد و مواجهه با مجاهدین کلیدی و در عملکرد های لومپن وار و زنندهء آنها ؛ به بی بنیاد بودن توهمات خویش پی برده میرفتند .

چهره و سیما و ماهیت وابسته گی و مزدوری ی مجاهدان قومانده کننده و طالبان آمر و امیر مختلف النوع با گذشت هر روز در عمل به اکثر مردم آشکار شده میرفت تا آنکه بالاخره بیشترین بخش مردم افغانستان به حقایق بی حد تکاندهنده و غیر قابل باور نوکری ی آنها به (ISI) پاکستان و شرکای جرمی ی آن پی بردند ، چکمه های عساکر و نیرو های ویژهء پاکستان و خارجیان دیگر را بخصوص در دوران طالبان بالای ناموس میهن خویش احساس نمودند .

بالاخره بلیاتی مانند القاعده و کارنامه های ضد بشری ی آن هویدا گشت و وضعی پیش آمد که حتی مثلاً ده روز پیش از آن در خواب و خیال مردمان ما هم نمی گذشت .

افغانستان بار دیگر مالامال ازاشغالگران غیر مسلمانان گشت ؛ همان چیز که در فوبیای « خطر به اسلام و ایمان » نامطلوبترین بود ؛ ولی به دلیل کارنامه های سیاه و جنایتکارانه و ضد اسلامی ی تحت نام و بهانه اسلام در سه دههء گذشته ؛ ثابت گشت که در سخت ترین و نهانی ترین بنیاد های عقیدتی و ایمانی ی اکثریت مردمان عادی هم  ؛ دگرگونی های بزرگ و اساسی پدید آمده است .

باید جداً در نظر داشت که این استاتوس به بهای بیحد گرانی موجودیت یافته و تقریباً یک حالت بی نظیر است ؛ هرگاه نیرو های ملی و مترقی و صلحدوست و  آرزومند از خاک برخاستن و به امنیت و مجد و عظمت رسیدن افغانستان  ؛ بتوانند بر روزمره گی ها و مصروفیت های ذهنی و روانی ی دیگر که خیلی ها عمداً برایشان ایجاد میشود و یک سلسله تنگنظری ها و خود خواهی و سوء تفاهم ها میان خویش فایق آمده کار تحقیقی و تنویری در رابطه به معتقدات اسلامی ی مردم افغانستان و باز شناسی ی درست آرمان ها و برنامه های خود را موازی به آن بدون فوت وقت ؛ متحدانه و با توحید مطلوب نیرو ها و استعداد ها سر و سامان بدهند ؛ نبض تاریخ و مردم را به دست میگیرند .

 

بنده از این دیدگاه اهمیت و مبرمیت بخصوص پیغام و دعوت محترم سلیمان کبیر نوری را ارزیابی و ارجگذاری میکنم و به نوبهء خویش به آن صمیمانه و با کاری تا پای جان ؛ لبیک می گویم !

 

                           دوستدار همه : محمد عالم افتخار

                              افغانستان ـ 28 میزان 1389

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت