احمدشاه عبادی
مدرنيته و روشنگری
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آيد در حديث ديگران
مولوی
در راه بازکردن حصار بسته تاريخ ما آهسته آهسته درها و دريچه های نقادی آزاد از جزم انديشی ، خرافه پرستی و افسانه های دروغين ، حاکميت جهل و موهومات و مصاب با دگم ها گشوده ميشود . در آثار روشنگران ترقيخواه افغانستان ، وضع قوانين ، ضرورت مقاومت در برابر ظلم و کاستن اختيارات فرادستان ، ضرورت کسب علوم جديد ، معارف جديد و عصری سازی حيات مردم صحبت شده است. ما در اينجا قصد ورود در زندگی و افکار روشنگران افغان را نداريم ، درين باره کتب و رسالات و مقالات بی حد نوشته شده است و آثاری از روشنفکران نيز نشر يافته است . بررسی آثار سياسی و ادبی منظوم و منشور که درآن از مسايل حاد جامعه معاصر مطرح شده باشد کاريست بسيار لازم و سودمند ولی آنچه دراينجا ذکرش را ضروری می شمريم اين نکته است که فعاليت فکری افغانها را در دوران اخير با آنکه با اشکالی کم جلوه و خالی از فصاحت بروز کرده است ، ناچيز نگيريم. نبرد سنت و تجدد کماکان ادامه ميابد ، نو اشرف مخلوقات نيستی و روح تو از خواص ماده است ، اجتماع تو را اشخاص که می پرستی ايجاد نکرده است ، فلان کتب که صدها سال پيش نوشته شده است برای تو ميتواند در حکم يک اثر تاريخی باشد ولی حاوی فکر بشر امروز نمی تواند باشد و ..... ، اين مسايل به نحوی از انحا در اين يا آن زمينه توسط برخی از روشنفنگران انجام گرفته است از جمله علامه محمود طرزی شخصيت تاريخی کشور به وضعيت نابسامان فرهنگ در جامعه و سياست بيتفاوت دربار وقت به نهادهای آموزشی ( که تا به امروز همچنين نابسامان و ناگوار است ) گفته بود : " بسيار افسوس که ما مردم افغان به سبب جنگ آوری و سلحشوری که در خلقت بدان متخلق هستيم و هر چيز را به قوت شمشير پنداشته ، جهت قوت علمی را هيچ در هيچ ميدانيم زيرا افغانان ما علم را به معنای دانايی تلقی نمی کنند ، منحصر در همان کتابهای کهنه و فرسوده ای پر از خسک و همان طالب العلم های بيچاره ای گرسنه و بی چراغک می شمارند ، حالانکه و اگر چنين نمی بود در اينقدر سالهای مديد ديده های ما يک بنای جديد بنام مکتب بايد ميديد که نديد ، معارف و مکتب را بدعت و تقليد غير دين و ملت هم پنداشتند" ( طرزی ها 1355 ، ص ، 415 ـ 416 ). ما امروز در جهانی بسر ميبريم که مظاهر حيات انسانی نسبت به زمان طرزی از بيخ و بن دگرگون شده ، معرفت انسانی به سوی روح ميرود ، توده های رشتهً سرنوشت خود را به دست ميگيرند ، مستبدين و جهالت پروران در منگتهً تاريخ فشرده ميشوند ، علم روز بروز بيشتر حاکميت می يابد.
اخيرا کتاب " جنگ صليبی يا جهاد فی سبيل الله!" تاليف نويسنده ، محقق و متفکر خلاق جناب عالم افتخار را در سايت آريآيی خواندم ، خوشحال شدم که او برای روشنگری با تاباندن فروغ خردورزی کار ميکند. عالم افتخار را توسط دوست مشترک مان طاهر سامی ( ننکی) از دهه هشتاد ميشناسم . او هميشه ناراحتی و رنجش را در پشت پرده برده باری پنهان ميکرد. با ظاهر آرام ، متواضع و محبوب با تحمل و خودداری که داشت نمی خواست که ديگران از استعداد هايش بگويند ، ميخواست همکاران او را آدم گمنام ، عادی و آرام بدانند. او به خصلت آدم آرام و متواضع بود ، از غوغا و جنجال دوری ميکرد ، اما در زندگی فراز و فرود های را تجربه ميکرد ، در آن مقطع در افغانستان دموکراسی در جامعه و در حزب هم وجود نداشت تا کسی حق ميداشت هرچه که اشتباه و کمبود ونارسايی را ميديد آنرا بگويد. حتی اگر ميشد با صدای بلند بگويد ، تبليغ بکند و ديگران را با خود همراه سازد. بيان " انتقادات " که اساس و پايه دموکراسی واقعی و مضمونی ميباشد وجود نداشت . البته کسانی بودند که در پشت نقاب ترقيخواهانه و عدالت خواهی خود را پنهان ميکردند و مقابل نقض اصول سکوت ميکردند ، شايد نمی خواستند که خاموشی دشمن آزادگی و وارستگی انسان است.
آزموزه ی " نی " گفتن به سيستم اجتماعی و ايستادن متحد در برابر آن را انسان های شجاع و پيشرو در تاريخ ازخود به ميراث گذاشته اند و همچنين " نی " گفتن در طول تاريخ موجب تحولات و دستاورد های غير قابل انکاری ميباشد. دشمنان سعادت انسان آنهايی اند که خواستار تائيد و تکريم و تعظيم بلی گويی و خاک بوسی آستان ظلم و ستم ميباشند. برميگرديم به موضوع مقاله ، از مقالات و آفريده های تحقيقی عالم افتخار چنين برميآيد که او به ما می فهماند که مدرنيته و مدرنيسم را صرف مبحثی در فلسفه غريبان نبايد تلقی کرد ، و اين مهم " مسئلهً ما" نيز هست ، زيرا يکی از مختصات دوران ما اينست که پرسش جهان ( يونيورسال) اند ، اگر از مسايل خاص کشورها و فرهنگ های مختلف بگذريم در خصوص پرسش های اساسی فکری ، عقيدتی و فلسفی نميتوان مسايل " ما " و مسايل " آنها" را از يکديگر جدا کرد. مدرنيسم و خردباوری اول در غرب و از جانب متفکرين غربی طرح شد ولی به زودی به سوال عمومی و همگانی ( يونيورسال) تبديل شد . اتقاد آن از طرف متفکران پست ـ مدرن نيز دارای اهميت جهانی است. به عقيده ای بسياری از متفکران علوم اجتماعی ، مدرنيسم دوران تاريخی است که از رنساس فرهنگی در اروپا بعد از قرون وسطی آغاز شد ، بعضی نيز نقطه آغازين دوران مدرن را انقلاب صنعتی ميدانند و بعضی ديگر پيدايش نظام سرمايه داری و بازار آزاد را شروع دوران مدرن ميخوانند. خصوصيات برجسته اين دوران عبارتند از : رشد شهر نشينی ، توسعه علوم جديد ، ايجاد و ظهور نهاد های جديد اجتماعی ، سياسی و تعليمی ، ازميان رفتن تدريجی نظام های سنتی و جدايی مذهب از نهاد های سياسی ، اشتراک مردم در فعاليت های اجتماعی ، سياسی ، جا افتادن حقوق فردی يکسان برای همگان ، ايجاد نظام های قانونی و گسترش نظام های مردم سالارانه . مدرنيته خصوصيات يک دوران تاريخی است که کم و بيش از قرن شانزده ميلادی در اروپا آغاز تا عصر حاضر ادامه يافته است. دراين دوران چهرهً زندگی بشر بخصوص در اروپا و در جاپان و چين ، ترکيه ؛ هند و ... تغيراتی شگرف بنيادی کرده است. از مهم ترين حوادث اين دوران پيشرفت سريع علوم و تکنالوژی جديد ، وقوع انقلاب های دموکراتيک در اروپا ، استقلال امريکا ، گسترش نظام اقتصادی مبنی بر مبادله کالا در جهان و افزايش تدريجی دين گريزی ( سکولاريسم) ميباشد. سوال عمده در باره ی اين دوران آنست که چه چيز انديشه بشر را دراين دوران از دوران های ديگر متمايز ميکند و جواب آن همان چيزی است که " پروژه فکری مدرنيسم " يا انديشه روشنگری نام گرفته است. انديشه مدرن در ابتدا موضوع نقدهای گوناگون بوده است . در قرن نزده بخصوص دو فيلسوف برجسته مارکس و نيچه به نقد مدرنيسم مبادرت ورزيده لند ، نقد های شان قابل تامل ميباشد. در زمان ما يعنی دهه های پايانی قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يکم از جانب متفکرينی چون ژاک دريدا ، ميشل فوگو و ديگران نقد های پر اهميتی ارايه شده است .
يکی از نگرانی های اصلی متفکران پست مدرن ، پرسش در بارهً جهانگستری ( جهان شموليت) اصول و ارزش هاست ( حقوق بشری يونيورسال است ). به گمان آنها، يعنی از ميان بردن تفاوت ها و جلوه های گوناگون فرهنگ ها و يک رنگ کردن و از بين بردن اختلاف ها و تفاوت زندگی جهانگستری همينست. فلاسفهً روشنگری از ( جان لاک) و نظريات تجربی وی مبنی بر اينکه ذهن انسان در بدو تولد همانند کاغذ سفيدی است که برآن چيزی نوشته نشده است و اينکه تمامی دانش ، شناخت ، احساسات و عواطف انسان محصول تجربه هستند، به بسط نظر و آرا خود پرداختند. علم انسانی که فلاسفه روشنگری ارايه کرده بود کاملا تجربه گرا بود. اين بدان معناست که علوم اجتماعی که آنان تهداب آنرا ماندند هم بيانگر پديده های اجتماعی براساس تجربه انسانی است و هم رويکردی علمی به اين پديده ها بشمار ميرفت . روشنفکران عصر روشنگری " علم " را عصارهً عقل روشنگری ميدانستند. با بکار بستن دانش مبتنی بر عقلل و تجربه ميتوان نظام های سالم و مفيد اجتماعی بنا نهاد که به کمک آنها ميتوان در جهت سعادت ، رفاه و خوشبختی انسان ها گام برداشت و او را از ظلم ، ستم ، بيعدالتی ، استثمار و استعمار و استبداد رهايی بخشيد.
علوم نقش مهمی در اين روند برای انسان ايفا نموده ، چشم انداز های در پيشروی انسان گشود که ميتوانست بر بخش ها و جنبه های از طبيعت که برای منافع بشر بسيار زيان آور بودند غلبه کرده آنرا تحت کنترول خود آورد. علم توانست به بشر کمک کند که در زراعت انقلابی ايجاد کند و فعاليت های زراعتی خود را پربارتر و سودمنتر سازد. با استفاده از ماشين آلات بهتر زراعتی ميزان اراضی تحت کشت را وسعت بخشد ، بااستفاده از ماشين آلات ، تراکتور ، تريلر ، ماشين های قلبه ، در مدت کوتا توانست اراضی وسيعی را شخم زده زيرو رو کند. همينطور از تحقيقات لابراتواری و آزمايش های متعدد برروی انواع بذر ها توانست هنگام " کاشت" به اصلاح بذر ها از لحاظ کمی و کيفی سطح محصولات زير کشت را افزايش داده و در برداشت محصول نيز پيشرفت چشمگيری داشته باشد ، با استفاده از انواع کود های کيمياوی و استفاده از آبياری ميکانيزه و دواپاشی جهت دفع آفات و مبارزه با حشرات موذی به افزايش بازدهی و باروری محصولات کمک کرد. بدين ترتيب انسان توانست بر يکی از دشمنان طبيعی ديرين خود يعنی " قحطی" غلبه کند. اينها همه دستاوردهای مهم مدرنتيه در جهت خدمت به منافع انسان ها ميباشد که اساس آن با انقلاب علمی و مزايای روشنگری بنا نهاده شد. چنين دستاورد ها در تمام عرصه های سياسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی رخداد که بر شمردن آنها فرصت بسياری را می طلبد . پروژه فکری مدرنيته و خصوصيات اين دوران تاريخ بشری وسيع است و در حوصله يک مقاله نمی گنجد.
روشنگران جامعهً ما ، نويسندگان و محققان و هنر مندان ، دانشمندان ما بايد پيرامون اينموضوع بنويسند زيرا مسئله چنين مهمی که يونيورسال است به همگان مربوط است . نميتوان آنرا مسايل " ما" و مسايل " آنها " بدانيم. کسانيکه مدرنيته را مبحثی از فلسفه غريبان ميدانند اشتیاه ميکنند.
احمدشاه عبادی
سپتمبر 2010 ، هالند