محمد بشیربغلانی

 

              بررسی حواد ث تأریخی وعوامل تداوم تراژدی مرگ خون درکشور

           

    توضیح وتفسیرکامل عنوان واوضاع جاری کشور و ریشه یابی انگیزۀ مصیبتهای بیشماریکه  مردم  این سرزمین پشت سر گذاشته اند کار طولانی  ودشواراست، دراینجا از برخی ما جراها وآشفتگیهای  روزگار پیشین بسیار کوتاه  یادآوری نموده وبا ترسیم وضع حال  به آینده به این امید نگاه وبیان میکنیم  که آزادی،  صلح وآرامش  انسانی بمردم  وطن جنگ زدۀ ما بامساعی وایثارفراوان فرزندانش میسرشده میتواند.         

       تأریخ کشورماپرماجراست، چرخشها وخیزشهای که بازورتیغ وتازیانۀ مهاجمین واربان سیاست سازبیگانه واخیرأاستعمارصورت گرفته است وسرزمین،اقوام وملیتها باشنده راپارچه کرده اند، بسیار درد انگیز است. افزون برآن اگرعملکرد پادشاهان قرنهای اخیررابررسی نمایم وجود استبداد خشن آسیا یی، تعصب، تبعیض قومی، بعضأ مذهبی  ونادیده  گرفتن  حقوق اقوام وملیتها ی دیگر درحیات سیاسی کشورفاجعه زا بوده است وتضادهای کنونی جامعه با گذشته ازیک ریشه نمایان میشود.

      رقابت استعمارگران روسیۀ تزاری وانگلیس جغرافیای طبيعی منطقه را با ایجاد کشور و دولت های جداگانه برپایۀ هویتهای قومی که درتأ ریخ سابقه نداشت، دیگرگون ساخت  ودر رقابت  یکدیگر قرارداد که آسان کنترول شده بتواند و نیززبان فارسی  ودری را که  اقوام گوناگون آسیای میانه راتاهند وآسیای صغیر پیوند میداد  کنار زدند. درآن  زمان سرحدات  کنونی کشور ازچهار طرف به ارادۀ ودلخواه استعمارخط کشی شده پیکراراضی واقوام باشندۀ آنرا جداکرده وبمثابۀ  منطقۀ«حایل یامیان گیر»میان قشون هایشا ن درآسیای مرکزی ونیم قارۀ هند پذیرفتند.  خط مرزی«دیورند»ازآن جمله است که سرحد هند مستعمرات انگلیس ومرؤ،پنج ده ودریای آمو سرحدمستعمرات روسیۀ تزاری تعین گردیده است وبقول مؤرخین عبدالرحمن خان پادشاه وقت  وپاد شاهان بعدی این سرحد سازی  را قبول  وتائید کرده‌اند. کشور پاکستان بعد از زوال استعمار بوجود آمده است.

 دربارۀ مسئلۀ ملی:  کشورما کثیرالملیت است. اقوام وملیتهاباشنده آن دارای زبان، فرهنگ ، مذهب وویژه گیهای ملی وتأریخی  جداگانه میباشند وبروایت تأریخ همه دریک سرزمین بنام خراسان می زیستند که دردوران استعمار بنام یک قوم  به  افغانستان سجل شده است. شاهان ومحافل حاکمۀ مستبد ومتعصب بسود بقأ ودوام حاکمیت خود  با انحصار قدرت، تساوی حقوق انسانی ملیتهای  دیگررا درتمام عرصهای  زندگی درکشور مراعات نکرده است ودربرابرتمایلات حق خواهانۀ اقوام وملیتهای دیگرازقوم زحمتکش خود ابزار فشارو سرکوب استفاده نموده باعث ایجاد تضادهای ملی وقومی ومذهبی گردیده است، دائم برآن سرپوش میگذاشت؛حقیقت ایست آشکار  

     اشتباه نشود، دراینجا بکاربرد نام خراسان بمقصد شکستن مرزهای کنونی ویا دوباره سازی مرزهای پیشین نیست وچنین امکانی وجود ندارد واما مسجل ماندن سرزمین مشترک ملیتهای گوناگون بنام یک قوم، روان وپایۀ اصلی شوؤنیزم است  که گذشتۀ خونین وتلخ دارد ودرسایۀ آن تضاد سخت جان پرورش یافته است که کنون واکنشهای انرا نمیتوان نادیده گرفت  ودوام  آن بدفرجام خواهدبود وباید با نگاه انسانی راه حل اساسی تضاد وجوش خوردن اقوام وملیتها  را یافت. دراوضاع  دشوار کنونی راه حل مسئلۀ ملی درچارچوب  وطن  واحد وبا حفظ تمامیت ارضی موجود کشور، نظام فدرال برپایۀ هویت ملی و تأریخی دریک دولت فراگیرمرگزی ویا با پذیرش دموکراسی شفاف دورازهرگونه حب و بغض، براساس اجرای اصول وموازین اعلامیۀ جهانی حقوق بشرمیتواند راه بیرونرفت باشد.         

  اگربحران درازمد ت کنونی رابه ارزیابی بگریم «درنتیجۀ جنگ سرد» باکودتای 26 سرطان سال 1352 خورشیدی سردارمحمد داوود خان اعضأ  خانوادۀ پادشاه  مستبد کهنه کار وسقوط سلطنت شروع شد، اتحاد  شوروی  وپیرروانش  ازانجام  کودتا  حمایت کردند و روشنفکران که  بدیگرگونسازی واقعی  رژیم کودتا به نفع مردم  وپیشرفت کشورباورنداشتند، ناظر انکشاف او ضاع ماندند. رژیم کودتأ رهبری برخی حلقات سیاسی را«به اتهام داشتن قصد کود تا»  گرفتار وکشت وبعضی هارابا آزار وازیت  زیاد زندانی طولانی با مشقت ساخت، درپی چنین  فشارها درجامعه بحران شدت بیشتریافت.

      تنظیم های مذهبی دربرابرپروگرام«خطاب بمردم» رژیم کودتا که ملهم ازپالیستی واهداف  شوروی بود واکنش نشان داده شورشهای خونبار، درپنجشیرولغمان برپا کردند. شکست خوردند و به  پاکستان متواری شده  موردحمایت  قرارگرفتند. دولت پاکستان  که  کینۀ قبلی ادعای الحاق طلبی اراضی ماورای «خط دیورند» وسفربری نظامی  دولت افغانستان راتوآم  با تظاهروپای کوبی برخی روشنفکران وابسته تاسرحد  تورخم را درسرداشت ومیدانست که آنگیزۀ نمایش قدرت دولت عصبی کابل با استراتیژی  پیشروی  شوروی  باآبهای  گرم رابطه دارد.این عمل پاکستان رابیشترمتحدرقبای جهانی شوروی قراردادودرفرصت بعد ازمخالفین وفراریهای رژیم بهد ف  انتقام جوی  ونابودی افغانستان استفادۀ  وسیع تبلیغاتی  وابزاری  کرد.  دردوام وضع مجاهدین رابا کمک مالی وتسلیحاتی  فراوان بقدرت رساندند که نتیجۀ ان تلفات  انسانی فراوان ویرانی شهرها، پراکنده  شدن روشنفکران، ونابودی هستی مردم کشور است.  

        ادعای یکطرفه الحاق طلبی ماورای خط دیورند ازجانب افغانستان بیشتربه ارادۀ سردار محمد داوود خان درزمان صدارتش،علیۀ پاکستان مطرح شده است. اگرچنین ادعای یکجانبه در درنبود،جنبش آزادی بخش ملی امرمترقی وجایز باشد، باکدام  دلیل ومنطق چنین ادعای الحاق خواهی درمورد  بقیه خط‌ های سرحدی که سابقه  وسرنویشت همسان  وهمزمانی دارند، تاحال مسکوت مانده است؟؟  هدف ادعای الحاق طلبی یک‌ جانبه شوؤنیستی،ا کثریت سازی قومی به خاطربقأ  وادمۀ حاکمیت  قبیله سالاری ومبنی برآن ملت سازی بااستحالۀ اقوام وملیتهای د یگر  پنداشته شده است. توجه لازم است که اند یشهای  تنگ قبیله  خواهی ونژاد گرای منش ابتدایی تأ ریخ است، خلاق نیست، اندیشه وفرهنگ توانا ندارد که ملت سازی وتمدن آفرینی کند وجود  عقلانیت، تفکرسالم  وپذیرفتن  دموکراسی ای که  درمحورآن آزادی  وصیانت  نفس انسان که دارای حق مساوی باشد؛ میتواند محیط را انسانی بسازد ودوران ساز،ملت سازوتمدن سازباشد.

      نباید اشتباه شود که امکان وتوان عملی آرمان وپروگرام ایجاد «لوی افغانستان» وجود ندارد.  تلاش  وداعیۀ الحاق طلبی  ماهیتأ  شوؤنیستی  نه تنها بیهوده است؛  بلکه بگونۀ واکنش احساس  وروان خفتۀ دیگران را بیدارخواهد کرد. پس نباید بیش ازاین مردم وطن تاوان و قربانی  چنین ادعاراکه درگذشته برخی عنا صر ازآن سودبرده اند،بپذیرندوبدوش بکشند.سؤتفاهم واقع نشود، اگرجنبش آزا د یبخش ملی بقایای استعما ردرجهان وجود داشته ویا بوجود آید که خواها ن حق تعین سرنویشت باشد،حمایت انسانی ازآن جایزاست.

     کودتا سرخ هفت ثور1357گروه نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان برهبری حفیظ لله امین فاشیست  رژیم  جمهوری  داود را به تأریخ  تحویل داد. نظام را  جمهوری دموکراتیک  افغانستان  اعلام کرد وادعا نمود که «انقلابش برگشت ناپذ یراست» ودرزیر حمایت  چتراتومی شوروی درجامعۀ مسلمان و کثیرالاقوام که  درجنوب آن  مناسبات عقب ماندۀ  ماقبل  فیودالی مسلط بودودرقسمتهای شمال وشمالغرب آن مناسبات نیمه فیودالی کهنه ونیمه سرمایه داری نوپا دیده  میشد ودرقسمتهای مرکزی کشورازنبود زمین زراعتی فیودالیزم زمینه نداشت که پابگیرد ومردم برای کاروتهیۀ لقمۀ نان به کابل که بیشترشهرمصرفی ومرکز سیاست وتجارت بود، سرا زیرمیشدند،مدعی شدکه سوسیالیزم میسازد.هرچندکه رژیم توانای اجرای ادعای خودرا نداشت؛

اما توفان چنین نظام سازی باحمایت شوروی درمرزپاکستان برپایگاه آمریکا ومتحد ینش دربحر  هند وتاحوالی مرزهای چین،میتوانیست تأثیربحران زا داشته باشد،نگرانی فراوان برانگیخت. 

      دراین دوران اردوگاه سوسیالیستی وجنبش کاریگری جهانی به رهبری چین وشوروی در سراسر جهان دچاراختلاف وتفرقه بود وکشورچین در جبهۀ ضد شوروی قرارداشت؛تأثیرآن در افغانستان روشنفکران مترقی را پارچه کرده بود ودرمصاف  در دوصف  مقابل،  فعال  قرار  داشتند. البته چین ازپیشروی شوروی تابحرهند،نگران محاصره خود بود.

     رژیم کودتا با قساوت وبدرفتاری زیاد، دههاهزاروشنفکررا بدون اینکه مرتکب گناهی شده باشند بنام داشتن عقیدۀ ناهمسان ویامخالف، گرفتاروزندانی ساخت، شکنجه نموده واکثریت آنرا بدون تحقیق ومحاکمه تیرباران کرده است. مردم بخاطردفاع ازجان ومال ناموس خود،بصورت خودجوش دربرابر رژیم قیام نمودند وهمچنان برخی گردانهای نظامی نافرمانی وعصیان کردند.  رژیم درسرا شیب زوال قراگرفت. دراین  مرحله آمریکا،متحدین به شمول پا کستان با پرداخت پول وجنگ افزار به مهاجرین مخالف دولت بخاطرنفوذ وتصاحب رهبری  قیامهای خود جوش کشوراقدام وسیع نمود.شوروی ازاین  وضع نگران شد، باشتاب درافغانستان  در6 جدی لشکر پیاده کرد، رژیم راسرنگون امین ویاران نزدیکش رانابود ساخت. حلقات میانه رو جناح خلق را با جناح پرچم دوباره ادغام نمود وتحت رهبری ببرک کارمل برسرقدرت آورد که این دورکودتا «مرحلۀ تکا ملی انقلاب ثور» گفته شد ودرمادۀ چهارم اصول اساسی  «  حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب طبقۀ کارگروتمام زحمتکشان کشورنیروی رهبری کننده وسوق دهندۀ جامعه و دولت...» سجیل گردید،باوصف انحصارقدرت؛ نسبت برژِیم سلف، ازخود  بسیارنرمش،سازش  وجلب همکاری نشان داد، زندانیهای سیاسی را رها کرد. اما در پاکستان واکنش فوری  چنین بود  که نام «مهاجر» به «مجاهد» تغیریافت وهنگامۀ «اشغال» کشورو«جهاد»برپاشد وفتوای جهاد صادر گردید و جنگ سرد به  گرم تبدیل یافت. سیلاب خون جاری شد  وطن  و مردم  درآتش جنگ سوخت.         

     ببرک کارمل رهبرجناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان ازجملۀ چهره های سیاسی سرشناس ونطاق بود، بااتحاد شوروی پیوند سیاسی ایدیالوژیک داشت. درپی هجوم ارتش سرخ و سرنگونی  رژیم امین باچند یارش که هنوززنده هستند یکجاوارد کابل شد براریکۀ قدرت نشست، بااین فرایند نفوذ کلام ونقش آفرین اوکاهش یافت. ارتش سرخ  دراراضی ناشناخته دچار جنگهای   پراکندۀ چریکی دردرهها وکوه  پایهای دشوار گذار گردید، اسلحه و توانایی جنگی شان آزمایش شد ، زیاد تلفات داد،خسته شد و اقتصاد کشورشان ضربه دید. درچنین وضع در رهبری و سیاست اتحادشوروی تغیرآمد وبر اوضاع   جهان تأثیر گذاشت عقب نشینی  نیروهای جنگی شوروی ازافغانستان وکنارزدن کارمل از رأس قدرت، درعوض و بدوران آمدن داکترنجیب الله با «اعلام  مشی مصالحۀملی» پیامدآنست که گویابخاطرکاهش ومهارجنگ با پا درمیانی سازمان ملل درنظربود ودراین راستا داکترنجیب الله تلاش زیاد کرد وبا انفاذ قانون اساسی باانحصارقد ت حزب از«رهبری جامعه ودولت» پایان دادودرعوض رئیس جمهور محور قدرت تسجیل شده بود  که  ثمرنداد. کماکان  جنگ وجهاد با شدت بیشترادامه یافت  ونیز اختلافات گروهی وقومی در داخل حزب ودولت قوت وتوسعه یا فت که فروپاشید ودولت به مجاهدین  تسلیم داده شد. تنظیمها  درمیان خود برسر تقسیم قدرت علیه  همدیگرجهاد اعلام نمودند واختلافات قومی ومذهبی را دامن زد ند ، چنان با شدت وبد رفتاریها خون ریختند،شهرکابل وجاهای دیگر ویران شد  وکشور به جزایرمستقیل قدرت قومی میان شان تقسیم گردید، ناتوانی مدیریت وبسیارکمرنگی مجاهدین نمایش یافت، خشم یأس مردم رابرانگیخت ومردم آواره وبد بخت شد.

    تا حال مدعیان جهاد توضیح نداده ‌اند که بعد ازخروج نیروهای شوروی جهاد روابود و پایۀ نزولی داشت یاخیر؟؟ کنون که کشور در«اشغال»است وحاکمیت ملی وجود ندارد، هنوز همان سران مجاهد وفتوا دهنده گان جهاد که دیروز از بام فلک راز وخبرمیگفتند، زنده هستند که مردم  را به اجرای امرپرورد گاربه جهاد،شهادت ورفتن بسوی جنت تشویق وترغیب وهدایت مینمو دند. درنتیجۀ آن نزدیک  بدوملیون انسان  وطن شهید گردید،  کنون طبیعت  خودرا رنگ کرده  خاموش اند. سؤال وجود داردکه آیادرمقابل آشغال امریکا جهاد جایزنیست،یا اند یشه ووجدانهای جهادی شان درگرو دالر،سیاست چوکی ومقام وحفظ سرمایها ی  که از خونبهای شهدا درد ست  دارند، است.؟؟؟ اگرچنین نیست، پس فرق میان« اشغال» شوروی  درگذشته  وکنون «اشغال» آمریکا وناتودرکجاست که دربرابریک جهاد جایز و در برابر دیگر سکوت جایزبوده است.؟  آمریکا،پاکستان ودیگرمتحدین ازجهادیها ی که درجنگهای خونریزوویرانگرمیان گروهی بدنام شده وبمردم سخت جفا کرده بودند،فاصله گرفتندکه تنظیمها دیگرقادرنیستند،درآسیا ی میانه بنام جهاد طوفان برپا کنندکه راه پیشروی هموارشود،درعوض ازنیروهای زخیرۀ خودبنام طالبان و القاعده که اکثراً ازافغانستان نبودند واز تفکر « ایجادخلافت اسلامی» و«امارت اسلامی» سخن می راندند، مورد حمایت قرارداده شد. سرانجام طالبان والقاعدۀ یارش بقدرت رسید؛بمراتب بد تر ازاسلاف خود به مردم باتعصب قومی،زبانی ومذهبی قرون وسطایی بدرفتاری وجفا کرده ونیز دربرابرارباب خود نافرمانی وسرکشی وحادثه سازی کرده‌اند، جمع حادثها،خصوصأ حادثۀ 11 سپتامبردرامریکا به آنها نسبت داده شده است که بوش اول حادثه را«جنگ صلیبی» عنوان کرد وبعدأ «تروریزم بین المللی» گفت که درجهان دولت،سرزمین ومکان ثابت ندارد وبراساس همین ادعا افغانستان اشغال شد وبرای آشغال عراق دروغ دیگر ساختند ودرپی آن ازایجاد خاورمیانه بزرگ سخن گفت.  درهمه سخن سازیها بهانۀ  تهاجم نظامی  واشغال  سرزمین  دیگران  بخاطر استفاده ازمنابع طبعی منطقه بادست بالا تحت نام  تعقب تروریزم بین المللی، دفاع از حقوق بشرو دموکراسی ای که آقایی ومنافع انها را ضمانت کند نهفته است.

    آمریکا درسقوط رژیم طالبان والقاعده ازمجاهدین رانده شده ازقدرت استفاده کرد وکنفرانس انتصابی و نامشروع رادر «بن آلمان» ازترکیب آنها وسلطنت طلبان، حزب افغان ملت، حزب اسلامی وحضور سمبولیک نمایندۀ سازمان ملل برگزارنمود و بقشربزرگ روشنفکران داخل و خارج افغانستان که          بدموکراسی باورداشتند، توجه نکرد وعناصری که در  پروژۀ آغاز وانجام آشغال نظامی کشور تفکرساز، اندیشه پردازویا درپشت پرده کارساز بودند ونقش تعین کننده داشتند اکثریت قریب به اتفاق آنها اشراف شوؤنیست، معامله گروجاه طلب پشتون هستند که با کرزی  یاران،همفکران وهمکارانش برسری قدرت آمدند و فجایع بیشمارآفریده  آند.همۀ آنها جفا‌کار بوطن ومردم وگنهکار تأریخ اند. هنوزتراژدی ادامه دارد پایان آن معلوم نیست وخلق زحمتکش پشتون مسئولیت وگناه ندارد.

     درپی کنفرانس/ بن / دولت سازی، برگزاری لویه جرگها، تصویب قانون اساسی،انتخابات ریاست جمهوری،پارلمان واخیرأ انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 هیچکدام  برپایۀ ارادۀ آزادمردم صورت نگرفت وباتقلب،جعل وعمل مجرمانۀ نامشروع سازمان یافته  بدوران آورده  شده است که فاعل قابل تحقیق وتعقب عدلی میباشد. میتوان گفت که در دولتهای د ست نشانده ومزدور حاکمیت قانونی ای که ناشی ازآرمان  وارادۀ مردم  بمیان امده باشد وجود ندارد. فطرتأ درچنین نظام، فساد، اختلاس،اختطاف، قاچاق مواد مخدر، ترور،بی قانونی، بیعدالتی، ریا کاری وغارت دارای مردم وفحشا وجودارد.

     افغانستان زیاد روشنفکردارد،همۀ آن‌ها سنگ وطندوستی را به سینه میکوبند وخودراشریک درد ورنج  مردم می دانند. این نیروی عظیم  ازآغاز فعالیت سیاسی د چارتفرقۀ  «ترندگرایی» هویت خواهی تأریخی قومی،قوم گرایی ،خودبزرگ بینی وعقیده ستیزی بوده است که پیامد آن تشدید تضاد ها وادامۀ بحران خونبار، ویرانی کشوروآوارگی هموطننان وجفا بمردم مظلوم بوده است وبد خواهان ازآن سود برده ومی برند وباتأسف سی سال بیشترمی‌شود که تراژدی مرگ وخون  ادامه دارد وروشنفکران وطن بسیار شگفت انگیزدربیشتر ازصد گروه،حزب وتشکیلات سیا سی  بنامهای  گوناگون پیوند  وگویا تبارزسیاسی دارند وبگونۀ فعال علیه همدیگرسخن می گویندوهرکدام جدا،جدا فریاد وطن خواهی ومردم دوستی میکشند. میخواهند درپیشا پیش سیاست ای که  فردای آن روشن نیست ، قرارداشته  آینده سازباشند ودرطرز برخورد این  نیروها تمایل سازش قوی بیگا نه پرستی جداگانه برای رسیدن بقدرت مشاهده میشود.

اگربگذشته  منصفانه  نگاه کنیم  حاکمیت سیاسی و ایدیالوژیک تک حزبی گروها ی  چپ و راست به حمایت  خارجیها  درکشور آزمایش شد ؛ ثمرآن  بسیارناگوار ویرانگروخونریز بوده درهیچ یک آن دولتها پایان فاجعه وجنگ،ایجاد صلح،صیانت وامنیت انسان وطن درعمل زمینه ومظهرنداشت. کنون حضور نظامیان خارجی ودموکراسی آمریکای ودولتسازی مدافعان  حقوق بشربمرا تب بدتروخونریزترازپیش فاجعه آفرین است. درکشورحاکمیت ملی،وحدت ملی وقانون اساسی ای که میثاق واقعی جامعه با شدومردم به آن پابندی نشان دهند وجود نداردکه براوضاع حاکم باشد. رئیس جمهور«نماداشغال»است وبقانون اساسی دست ساخت خودش باوصف ای که  درآن محورقدرت است،پابندنیست. درانتخابات ریاست جمهوری تقلب صورت گرفت وانتخابات پارلمانی  بهتر ازآن نخواهد بود. اما دولت با حامیان خارجی خود جوسازی میکنند که  درروند آشغال  کشورسایه بگذارد ومشروعیت نظام پررنگ نمایش یابد. پس اشتراک روشنفکرا ن نیاز مبارزۀ برحق درچنین دولت وانتخابات، بسود آرایش نظام نامشروع بوده وبجزکمرنگی وکاهش اعتیبار شان، سود وتعبیروتفسیر دیگرنخوا داشت.

     به بیان دیگراگرحقیقت رامیدانیم ویا پزیرفته ایم که  کشورما آشغال شده ودولت د ست نشانده است، حاکمیت ملی  وجود ندارد، قانون اساسی جعل بوده  وارادۀ مردم دران انعکاس نیافته است،انتخابات باتقلب همراه بود، دموکراسی موجود، ریا وفریب است ومردم اسیرهستند،امنیت،کار،مصروفیت وعاید ندارند، زندگی شان جهنمی وفقرکشنده وجود دارد،درچنین اوضاع وجود تفکرونیت اشتراک درانتخابات پارلمانی و استفاده ازتربیون آن  خودفریبی وکوتابینی میباشد.                                               

باید بدانیم  بازیها را که اربابان اشغالگر وسیاست سازخارجی ود ست پرورده های داخلی شان برای حفظ  منافع  وبقای خود طراحی کرده برگزار واداره میکنند، میدان برای مبارزین دیگر فراخ بازنخواهد بود که استفادۀ دلخواه نمایند  وکما اشتراک مبارزین  که بارژیم همنوا وآلوده نباشند ازیکطرف بمردم امیدواری  کاذب میدهد  واز جانب د یگربه آرایش نظام میانجامد. پس اشتراک لازم نیست.                                                                                                                                

     توجه لازم است، دنیای فکری ای که پیش کسوتان درآن می زیستند دیریست که فرو پاشیده است، دوباره سازی ویا برگشت به آن اندیشها وساختارها بزودی ها محال است. اوضاع جدید به تفکرجدیدوبینش جدید تلازم دارد. باید ازبت سازی وبت پرستی، سازش ودنباله روی کورکورانه والتقاط اندیشه وتجارب انقلابی مستقیم دیگران دراین سووآن سوکه به انقلابیون کشورماتجربۀ غیرمستقیم خواهد بود وباویژگیهای جامعۀ ماچندان همسانی ندارد،پرهیزکرد وقبل ازهمه برای نجات وطن ومردم برپایۀ وجوه اشتراک صادقانه درکنارهم ایستاد وبه نسل جوان فرصت پیش آهنگی داد که بتوانند، ندا آزادی خواهی وطن را سر دهند، شوروهیجا ن بیا فرینند. فریاد آزادی خواهی شان پیروزی راطنین افگند.البته این داعیه بت شکنی وترک عادتهای پیشین رامیخواهد.  

     باید روشنفکران مبارزو همه فرزندان صادق وطن برای نجات کشورومردم درا یجادجبهۀ آزاد یبخش ملی که متشکل ازهمه  نیروهای سیاسی، ملی  ومذهبی آزادی  خواه باشد، توجه و مساعی مبذول دارند. اهداف سیاسی یا اصول مرکزی پروگرام  مشترک جبهه که با برنامهای احزاب، سازمانها ودسته بندیهای سیاسی که معارض واقع نشود؛ میتواند چنین باشد. 

       1--- گرفتن استقلال کامل کشور.  2--- خروج نیروهای نظامی خارجی ازکشوربدون قید و شرط وهمزمان ملل متحد درعوض نیروی پاسدارصلح وامنیت پیاده کند. 3 --- ایجاد حاکمیت  ملی مؤقت وزمان  کارآن  تا تدوین وتصویب  قانون اساسی در مجلس مؤسسا ن ادا مه یابد و  ملل متحد ناظر عملکرد های حکومت درهمسانی  موازین وارزشهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشرباشد.  4--- پذیرش دموکراسی برمبنای قانون اساسی ای  که آزادی عقیده صیانت نفس انسان انتخابات مشروع و اجرای عدالت اجتماعی راتضمین نماید.  5---دین اسلام اساس نزولی دارد ومعتقیدات مردم کشوراست برای عبادت وتقواانسانی واخروی میباشد احترام ورعایت گردد وبه جنگ ودعوای کافرمطلق ومسلمان کامل پایان داد و نباید از آن بمثابۀ ابزارسیاسی استفاده کرد.

        ایجاد  چنین یک جبهه میتواند  بوحشت جنگ واشغال کشورپایان دهد وبمهار تروریزم و دیگرگون سازی اوضاع  بسود صلح، امنیت  وآرامش انسان  وطن غالب باشد وازهمۀ خواننده گان وقلم زنان فرهیخته وآزادی خواه وطن انتظارمیرود که  این نبشته رابررسی معلمانه  نموده اصلاح، تعدیل و تکمیل فرمایند ومنت گزارند.

  محمد بشیربغلانی

       18 اپریل2010  

 

 

 


بالا
 
بازگشت