سیرتاریخی منزلت زن وتشکیل خانواده

 

عبدالواحد سیدی

 

من در چند بخش گذشته هیولایی را که بنام فمنیسم در ارکان فزیکی و آراء فکری زنان از سه قرن به اینطرف مخصوصاً در کشور های غربی حکومت میکند و هر روز بیک جلوه تازه و جدید کانون گرم و  پر از صفای زن را به نا باوری ها بی  اعتبار میسازد توضیحاتی داشتم  که کماکان این مکتب را که با انقلاب صنعتی اروپا و عصر خرد همگام میباشد شناسایی کردم و از افکار و آرائ فوگویاما یکی از سرسخت ترین گردانندگان عرصه فکری این مکتب عرایضی بعرض رسانیدم و مضرات و غفلت کاریهای که  بکلی سطح اندیشه و داشته های معنوی زن را به باد  نابودی  در مسیر یک طوفان توفنده رهبری میکرد پرداختم. آنها حتی با لاتر از عقل و خرد زنان را بخاطر گریز از تشکیل خانواده و تربیه فرزندان که طبیعت الزاماً آنها را مامور به  انجام آن ساخته است ، راه های دیگری را فرا روی  زنان کشودند و خود شان  را در قالب بزرگترین مصلح جهان برای زنان جاه داده  آنها را از مرد که یک جزء ضروری و لایتجزی زندگی دو فرد (زن و مرد)هستند  دور ساختند . زنان بخاطر  ریختاندن آبروی مردان بخاطر بی مقدار جلوه دادن آنها و غصب موقعیت کاری  از مردان به چه توطئه های شوم و ننگین دست یازیدند . بطور مثال در سرباز خانه ها ، در فابریکات ، دانشگاه ها بخاطر طرد کردن مردان  حتی از تحمت  های  تجاوز جنسی نیز اباء نکردند. جهت معلومات مزید به مقاله اینجانب  در صفحه زن سایت آریایی مراجعه کنید .

                      این فمنیسم در طول متجاوز از دو قرن زندگی خود کوشید تا تمام باور های  دینی ، و عقیدتی ، کلتوری ،اجتماعی و تاریخی زنان را نابود کنند . چنانچه از سالهای 1960 الی سالهای 1990 را میتوانم دوره انحطاط فکری  بانوان دانست . که در این مدت  خانواده های هستوی در اروپا قسماً آسیب دید و به فرزندانیکه هر گز مادران شان را نشناختند و ندیدند سرنوشت شوم و درد ناکی را به ارث گذاشتند و این میراث  شوم باعث آن شد که به صد ها  هزار طفل  نتواند پدر و مادر خود را بشناسد و کلاً در یتیم خانه های دولتی در اروپا و امریکا پرورش یافتند که اکثر آن فرزندان بی مادر اکنون هیزم  جنگ های میباشند که روزانه صد ها جوان از این قماش را به دیار مرگ  می فرستد . در خاتمه دهه 1980 کشور های انگلیس و ایالات متحده امریکا (تاچر و ریگن ) متوجه این فاجعه هولناک انسانی شدند .

شاید سؤال ایجاد شود که جامعه جهانی  چرا جلو فراخوانی این جنبش را در وقت و زمان مساعد آن  نگرفته است ؟

 جواب این است که  فمنيسم انديشه اي نوبنياد است و زمان عنصر لازم و ضروري براي شناختن هرچه بيشتر ماهيت اين انديشه است ، لذا جهان بخاطر شناخت این اندیشه و رفع و طرد آن به زمان نیاز داشت، زیرا هويت و ماهيت انديشه ها هنگامي به خوبي شناسايي مي شوند و گستره و دامنه شان براي انديشمندان روشن مي گردند، كه در بستر زمان به دقت مورد بررسي قرار گرفته، توصيف ها، تحليل ها و موشكافي هاي عميقي توسط انديشمندان و متفكران از آن صورت پذيرفته باشد، اين در حالي است كه فمنيسم با همه فراز و فرود هايش هنوز در اول راه قرار داشته و شناسايي دقيق آن مستلزم و نيازمند به زمان میباشد[1] . چه همین اکنون  این جنبش خود را به بهانه های مختلف  زیر چتر حقوق بشر ، آزادیهای بالنسبه انسانها و غیره کانونهای اجتماعی پوشانیده و رنگ و جلوه های صد گونه ای دارند که شناخت این الوان نهایت  دشوار است .

حال میخواهم به موضوعاتی در  زمینه زنان بپردازم و یک  تعداد قانونمندیهای راکه  الزاماً جامعه و تاریخ و ضرورت و تداوم حیات بدوش  زنان در طول زمانه ها گذاشته است باز گو کنم:

موقعیت زنان در عصر  فارسها و زردشتیان:

زمانیکه تاریخ  جهان کشوده شود به سننی بر میخوریم که در ساختمان آن زن و مرد سهم مشترک داشته اند و همین  مشترکات باعث میگردد تا تمدنها بپا  استوار شوند ؛ ویل دورانت در  کتاب تاریخ فارس از اهمیت و موجودیت زنان به این گونه یاد  آور شده است :«در زمان داریوش اول دین زردشتی نماینده روحی ملتی بود  که جنبه اخلاقی دین در نزد شان مهم بود . زردشت چنین تولد شد: در همین زمان  شعاعی از جلال آسمانی  به سینۀ دختری فرود آمد که نسب عالی و شریف داشت ، آن کاهن  دختر را تزویج کرد و دو زندانی تن های ایشان ، یعنی فرشته و شعاع ، در هم آمیختند ، و از آن میان زردشت بوجود آمد.»[2] این نمایانگر این مطلب است که  شرافت و نسب شریف تا کدام اندازه  در مشرق زمین  قابل توجه بوده و  مخصوصاً عفت و پاکی زنان را نشانه نسب عالی شان میدانستند. در قرآن نیز از زنان پاک  به نیکی و بزرگی یاد شده است مادر عیسی مریم از جمله  زنانی بوده است که قرآن بر پاکی وی مشعر است .« در جای دیگر از اوستا فقراتی دیده میشود  که ریشه بابلی دارد ، مانند فقرات مربو به آفرینش جهان در شش مرحله (آسمانها ،آبها گیاهان و زمین ،جانوران و انسان)؛ پیدا شدن همۀ افراد آدمی از یک پدر و یک مادر ،»[3] اینها همه این را می رساند که بشر تا کدام اندازه به اصالت  خانواده  معتقد بوده و آنرا گرامی میداشته است. دین زرتشت تمام  بدیها و سیئات را ناشی از مداخله شیطان میداند از قبیل موجودیت حشرات موذی و ملخ ، مار ، مورچه و زمستان و و تاریکی و جنایت و گناه و بی عفتی و لوط و حیص و افات را از بداعات شیطان دانسته و نزد آنها مزموم بود. باید تدکر داد که «جنبه اخلاقی دین زردت عالی ترین و شگفت انگیز تراز جنبه  دینی و الهی آن است ؛این طرز تصور  به زندگی روزانه ادمی شرافت و مفهومی می بخشد که مغایر اندیشه قرون اوستایی اروپا که معتقد بودند  انسان( چه مرد و چه زن) را مانند  کرم ناتوانی تصور میکردند  یا از (دید به اصطلاح فمنیستی )اورا دستگاه میخانیکی خود بخود تصور میکند ، هرگز چنان شرافت و مفهومی  برای آدمی فراهم  نمیشود . زیرا در ادیان مخصوصاً ادیان شرق انسان پیاده شطرنج نیست که در جنگ جهانگیر بدون اراده خود در حرکت باشد ، بلکه آزادی و اراده دارد و انسانها را از هر جنسی که هستند دارای شخصیت مستقل میدانند ، چیز های را که با حقیقت منافات داشته باشد  دروغ مجسم  میدانند.»[4]   به گفته اوستا انسان باید این کار ها را در اولویت کاری و اخلاقی خود قرار دهد:«یکی اینکه دشمن خود را دوست کند ؛دیگر اینکه آدم پلید را پاکیزه سازد ؛و سوم آنکه نادان را دانا گرداند . و در نزد اوستا مرگ را ترسناکترین معمای توصیف کرده است که میشود از اثر  نیکویی بر آن غلبه یافت ؛ آنها عقیده مند بودند که اگر  اساطیر و افسانه های در کار نباشد ، ملتها از میان میروند و به همین جهت که به زنان  ارزش خاصی را قایل شده بودند  میترا و اناهیتا  خدای خورشید و ماه و خدای رویش وحاصلخیزی و تناسل را در کنار اهورا مزدا خدای یگانه   قدر میکردند و به آن توصل میجستند »[5] وی  ویل دورانت معتقد است باوجودیکه تاریخ پیروان این ملت آمیخته بخون و آهن است ولی در رفتار شان مشحون از نرمش های اخلاقی میباشد. زیرا آنها پاکیزگی را پس از زندگی ، بزرگترین نعمت میدانستند ، و حتی کار نیکو را از دست نا پاک هر گز در نزد شان پدیرفته نبود.

در زمان زردشت ، زنان همانگونه که  عادت پیشینیان بود ، منزلت عالی داشتند ؛ زن با کمال آزادی و با روی کشاده ، در میان مردم  آمد و شد میکردند ، صاحب ملک  و زمین میشدند ، و در آن تصرفات مالکانه داشتند و میتوانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر ، بنام شوهر و یا به وکالت از طرف وی ، بکار های مربوط به او رسیدگی کنند ؛ولی پس از داریوش مقام زن در جامعه  فارس مخصوصاً در میان  طبقه اغنیا  تنزل پیدا کرد ، زنان فقیر که به نا چار برای کار کردن آمد  و شد میکرد ، آزادی خود را حفظ کردند و لی در مورد زنان دیگر که احتیاج به بیرون رفتن از خانه نبودند گوشه نشینی زمان حیص، که برایشان واجب بود ، رفته رفته ادامه  پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعی شان را فرا گرفت ، و این امر خود بخود ، مبنی پرده پوشی در میان   اقوام شد و این عادات به اندازه ای  پیشرفت کرد که زنان حق نداشتند آشکارا با مردان آمیزش کنند ولی باوجود این زنان در خانواده ها و در دربار ها  دارای تسلط کامل بودند و رو پوشی آنها به این منظور نبود که آنها از صحنه قدرت حذف شوند .

در فارس  فرزند داشتن نیز مانند ،ازدواج از موجبات بزرگی و آبرو مندی  بود ،پسران برای پدران خود سود اقتصادی داشتند و در جنگها بکار پادشاهی میخوردند و دختران به سبب اینکه بخانه دیگر کسان میرفت به آنان  کمتر توجه میشد زیرا از دختران  خانواده های دیگر بهره مند میشدند . زنان شوهر دار و یا  دوشیزگانی را که از راه زنا باردار میشدند  و در صدد سقط جنین بر نمی آمدند ، ممکن بود ببخشند ، په سقط جنین یا بچه انداختن در نزد آنها سخت ترین گناه محسوب میشد و مجازات اعدام داشت . لذا در بند هشن یکی از تفسیر های  مذهبی  زنان را از هر دوی اینکار  سخت منع کرده است . فرزندان تا هفت سالگی  به اختیار مادر ، و بعد از پنج تا هفت سالگی  تحت سر پرستی پدر بودند .مدرسه ها را دور تر از بازار ها  ایجاد میکردند تا دروغ و خدعه ایکه بازاریان به آن میپردازند  مایه تباهی حال کودکان نگردد.[6] 

ارتباط خانواده با تمدن های تاریخی:

وقتی خانواده تشکیل شد تولید نسل و بقای  آینده انسان را تداوم می بخشد ، زیرا خانواده سنگ اول در تهداب زندگی انسانهاو  تمدنهای شان میباشد  . تا   انوقت که دولت در فجر مدنیت تاریخی و سرچشمه دائمی نظم اجتماعی داخل شود ، قبیله عمل دقیق میان  دو جنس زن و مرد را از وظایف خود دانسته و حتی در زمان تشکیل دولت های مقتدر نیز قبیله در راس مقتدر ترین  موسسه تنظیم گر در راستای امور خانواده ها قدرت  و موجویت خود را  حفظ مینماید ما این قبلیل را که ریشه های  طویل تاریخی دارد همین اکنون در دره  های سوات و باجور و وزیرستان  و  در کشور های عربی  و کرد ها به شکل ابتدایی آن میتوانیم مانند یک موزیم زنده ببینیم. تاریخ شناسان از جمله ویل دورانت به این عقیده است که در فجر تمدن آنگاه که انسانها به تشکل خانواده ها پرداختند بخاطر قلیل بودن افزار دفاعی از شر حیوانات و موزیات  جبراً به توافق رسیدند تا خانه های  پیوست بهم را بسازند تا باشد که در مقابل حمله یک دشمن احتمالی بصورت  موثر از عهده دفاع از خود بر آیند . و اینکار فرآیند تشکیل خانواده ها بدور همدیگر گردید.

روابط در خانواده های ابتدایی: رابطه میان  والدین و فرزندان در جامعه  اولیه به اندازه ای ضعیف است که در بسیاری از قبایل زن و مرد از یکدیگر جدا زندگی میکنند. در استرالیا و گینی جدید و  افریقا و میکرونزی و آسام و بیرمانی و در بسیاری از خانواده های دیگر  هنوز قبایلی دیده میشوند که زندگی خانوادگی در نزد آنان مفهومی ندارند. مردان از زنان جدا هستند .  در بالویای شمالی هرگز مجاز نیست زنی با مردی در جاههایی عمومی دیده  شوند  ولو  که آن مرد حتی مادر فرزندانش نیز باشد . در کشور خود ما  حدوداً سی سال قبل برای آقایان عار و ننگ بود که با زنان شان به بازار بروند و در مجامع عامه طاهر شوند  ولو که خانم و یا مادر وی با  چادر پوشیده میبود. این طرز  برخورد باعث آن میشد  تا راوبط نا مشروع پنهانی بین زن و مرد بر قرار شود که جامعه هرگز آن را نمی پذیرد . بنا بر این ساده ترین شکل خانواده همانهای هستند که زن و مرد با فرزندان خود در سایه  پدر و مادر بزرگ زندگی دارند  که مجموع یا تعدادی از این خانواده  های مرتبت بهم  قبیله و عشیره را تشکیل میدهد که از چندین قبیله یک قوم و از  یکجایی چندین قوم یک ملت  تشکیل میگردد. و بسیار امکان دارد که در بعضی از مناطق  اقوام نزدیک بهم یک ملت واحد را تشکیل بدهند. چونکه این اقوام دارای ارتباط خونی ، زبانی و دینی و اجتماعی خاص میباشند .

«در آینه تمدن اول سیمای زن بمشاهده میرسد در مدنیت سیمای زن به تدریج بالا رفته است منباب مثال باید گفت که وضع زن  در یونان دوره پراکلیس  بسیار پست تر از وضع زن در میان هندیشمردگان امریکای شمالی بوده است . زیاد ترین وضع اجتماعی او بیشتر  موثر بوده تا تربیت  مردان و ملاحظه جهت اخلاقی  آن»[7]

ازدواج: 

نخستین وظیفه آداب و تقالید اجتماعی ، که سازنده قوانین اخلاقی هر اجتماع است ، آن است که روابط میان  دو جنس زن و مرد را بر پایه های متین استوار سازد ، چه این روابط پیوسته منشاء نزاع و تجاوز و انحطاط بشمار میرود. اساسیترین تنظیم این روابط همان ازدواج است ، که میتوان آنرا بعنوان  اتحاد یک جفت زن و مرد برای بهبود و پیشرفت نسل آینده ، تعریف کرد.[8]

ادامه دارد

 


 

[1] - پایان جنسیت ، چکیده کتاب ، تالیف محسن رضایی ، کتابخانه باشگاه اندیشه

[2] - تاریخ تمدن – ویل دورانت ، کتاب نخست فصل سیزدهم  ، ص، 27و 28  ، ظهور زردشت 

[3] - همان ، ص، 31

[4] - همان ، ص،36

[5] - همان ، ص، 38

[6] - برگزیده از  کتاب فوق

[7] - مشرق زمین گهواره تمدن ، فصل اول عوامل کلی تمدن، ویلدورانت ، ص،38

[8] - همان ، 40

 

 


بالا
 
بازگشت