هزاره ها و آلزایمیر تاریخی


 

 

 

عباس دلجو

19/04/2009

اگر جامعه ی خاطرات گذشته دردناک و خونبارش را در حافظهٌ تاریخی اش نه تنها بایگانی که هراز گاهی مرور نیز نمایند ، قطعا مرور حوادث گذشته خونبار باعث میگردد که جامعه به علل و عوامل حادثه ، هزینه ی که در آن واقعه پرداخته اند ، پی برده و با اتخاذ راهکار های جهت جلوگیری از تکرار ان ، آمادگی لازم را برای مقابله با علل و عوامل حادثه های خونبار و اسفناک تاریخ شان پیدا می کنند زیرا شناخت آن عوامل و پیش زمینه ها ، قطعا صلاحیت وقایه و جلوگیری از بروز حادثه را در جامعه بالا برده و در نتیجه مردم ، مسلط بر سرنوشتی که خود میخواهند رقم زنند، میگردند .

همه بر این امر آگاهیم که گذشته تاریخی هزاره ها مملو از کشتار و نسل کشی و شکنجه و تحقیر می باشد طبعا آن گذشته های دردناک، وضعیتی نوستالژيك و دلپسند در ذهنیت هزاره ها ندارد تا خواهان تکرار آن وقایع باشند و درست به همین دلیل باید هزاره ها نسبت به سرنوشت شان حساس می بودند و با تمام قوا میکوشیدند تا جلو تکرار آن گذشته های دردناک و سیاه را بگیرند و نگذارند تا بار دگر تاریخ تکرار شده و حوادث شوم گذشته خلق گردد و بسیار طبیعی است که نفس همین وضعیت، باید هزاره ها را هوشیار و حساس ساخته و با تمام قواء تلاش میکردند تا دوبار و یا چندین بار از یک سوراخ گزیده نشوند .

اما این کار مستلزم  آن است تا هزاره ها همیشه حافظه تاریخی شان را فعال نگهدارند . که متاسفانه از دیر زمان به اینطرف جامعه هزاره ضعف حافظه تاریخی پیدا کرده و مصاب به بيماري آلزايمر تاريخي شده اند و همه میدانیم که شوربختانه اين آلزايمر تاريخي ، درد کهنه و شناخته شده ی است که عوارض جانبی آن چندین بار سرنوشت هزاره ها را تا سرحد نابودی و بربادی سوق داده است . اما هیچگاه دوائی برای درمان این مرض مزمن و خانمان برانداز از طرف نخبگان و روشنگران جامعه تجویز نگردیده تا درمان موثری بر این درد كهنه بوده و مردم را كه سالهاست از اين بيماري آلزایمر تاریخی رنج مي برند نسبت به سرنوشت شان حساس سازند.

ضعف حافظه تاریخی هزاره ها ، نشئت گرفته از همان آلزایمر تاریخی آنان است که زود گذشته را به باد فراموشی می سپارند . این آلزایمر تاریخی باعث شده است تا جامعه هزاره همیش در دایره سحر بر دمندگان بر نفس ها محصور مانده و راه تجربه شده ی را که هزینه آن را قبلا از خون و گوشت و پوست شان پرداخته ، به همان قیمت و حتی پرداخت هزینه بیشتر طی کنند و همیش در تسلل غیر منطقی این حرکت خراسی گیر افتند . در حالیکه اگر مردم گذشته ی تاریخی شان را فراموش نکرده و از حوادث دردناک آن عبرت آموخته باشند طبعا قادر خواهند بود تا اتفاقاتی را که در زندگی شان میافتد ، کنترول نموده و توان واکنش درخور را داشته باشند.

از جانب دیگر مشکل عمده مردم هزاره عدم آگاهی آنان نسبت به مصالح و منافع جمعی جامعه شان است که متاسفانه این عدم آگاهی باعث گردیده که از قرنها به این طرف نه تنها قربانی شرارت دشمنان شود بلکه با لبیک گفتن به ندای گوساله های سامری درون جامعه شان خود باعث نفاق بزرگ اجتماعی در درون شان گردیده و قدرت جمعی شان را به کتله های خورد و کوچکی مبدل کرده اند و آنگاه هر توته جدا شده از بدنه کل جامعه نه تنها لقمه راحت الحلقومی برای دشمنان بوده که بمثابه عوامل اجرائی خواسته های نفاق افگنان درون جامعه هزاره ، بر علیه منافع کلی شان ایفای نقش نیز نموده اند.

آیا گاهی از خود سوال کرده ایم که چرا هزاره ها همیش با این سرنوشت محتوم دست به گریبان می باشند ؟ پاسخ به این سوال مشخص است برای اینکه انگل و مکروب تحمیق هزاره ها در زمینه باز و گسترده ذهن جامعه ما ، زمینه رشد و فربه شدن را دارد و به همین خاطر می بینیم که بعد از هر فریب و غارتی باز هم حافظه تاریخی هزاره ها از کار افتاده و با رای و اراده شان ، همان دشمنان درونی جامعه را به قدرت رسانیده و تا سرحد بردگی سیاسی، مذهبی آنان تنزل کرده اند . بعد از حادثه 23 سنبله سال 1373 در غرب کابل ، ما شاهدیم که دشمنان درونی جامعه هزاره از بین مردم طرد گردیده و زمینه خیانت آنان گرفته شد اما متاسفانه هنوز خون رهبر شهید و شهدای گرانقدر غرب کابل خشک نشده بود که همان "استفراغ شدگان" جامعه هزاره بار دگر با همان قد و قامت و شمایل ، در درون جامعه خزیده و  کما فی السابق به مکیدن خون هزاره ها مشغول شده و نفاق درون اجتماعی را تشدید کردند . در نتیجه بخش های از مردم هزاره را نه تنها از پیکر جامعه شان جدا کردند بلکه از آنان بعنوان گوشت جلو توب در مصاف و جنگ قدرت ، استفاده اعظمی نیز بردند و میبینیم که چه جوانانی از جامعه هزاره قربانی مطامع و خواسته های امثال شیخ محسنی ها  شده اند که هیچگونه صداقت عملی نسبت به منافع جامعه هزاره از خود نشان نداده که هیچ بلکه با خیانت اشکار به هزاره ها و منافع آنان، تا سر حد زمینه سازی نابودی هزاره ها بدست دشمنان بیرونی ، نیز پیش رفته اند.

کیست که نداند در میان خائنین به منافع هزاره ها ، آیت الله محسنی در درجه اول از اهمیت قرار داشته است. این پیر هفت خط و خال ، از طریق مذهب مشترک ، خود را جزء رهبران مذهبی تشیع قرار داده و ازین طریق با استحمار مذهبی ، هزاره ها را نه پیرو مذهب تشیع که به برده های مذهبی شیعی تبدیل کرده است که مذهب تحریف شده و از فلتر گذشته آیت الله محسنی که در واقع همان نظامنامه تثبیت منافع آخوند های قشری و درباری می باشد را به عنوان مذهب برحق و اسلام ناب و خالص به خورد مردم داده  و ازین طریق بر گرده آنان سوار شده و به مثابه برده های مذهبی از آنان کار کشیده اند .

هزاره ها باید بدانند که بسیار فرق است بین پیرو مذهب بودن با برده مذهبی شدن . پیروی از مذهب تشیع سرخ علوی برای آنان عزت و سرفرازی و فلاح و رستگاری به ارمغان میاورد . اما برده مذهبی شدن ، آنانرا تا سرحد عوامل اجرائی خواسته های دکانداران مذهبی تنزل رتبه میدهد به همین لحاظ اگر ما نسل اندر نسل نه تنها از ارزشهای والای مذهبی بدور قرار داشته ایم بلکه زندگی ما از آخرت یذید هم بدتر است و درین دنیا زندگی جهنمی را پراتیک میکنیم باید علت را در پیروی از مذهب مسخ شده اربابان دین فروش ، دانست . که در واقع ما ، نه پیرو دین حقیقی اسلام بلکه بردگان مذهبی دین فروشان بوده ایم . 

در همین چندی قبل در روز اول ماه محرم مگر بچه سید فاضل ابتکار جدیدی مذهبی برای فریب هزاره ها به خرچ نداد ؟ همه شاهدیم که این جوجه تیغی تازه بدوران رسیده ، بیرقی را بنام علم  تبرک شده کربلا در محوطه مدرسه خاتم الانبیا  واقع پل سوخته کابل نصب کرده و مردم را تشویق به زیارت علم و اهدای پول به صندوق درهم شکسته خانواده سید فاضل کرد. آنگاه این هزاره ها بودند که در صف های طولانی در آن هوای سرد به انتظار نشستند تا خود را به بیرق رسانیده و کسب فیض نمایند . در حالیکه همه میدانیم حضرت امام حسین ع خود مظهر دین و ارزشهای والای الهی و انسانی است. اما این اسوه ارزشها و خوبی ها را ، پسر سید فاضل ، تا سطح وسیله تحمیق پیروانش،  پائین کشیده و یک تکه سرخ و یاسبز نصب شده بر چوبی را نماد ، سمبل و مظهر اباعبدالله دانسته ، آنهم برای تحمیق و تخدیر هزاره ها فقط برای استفاده جوئی اقتصادی از آنان . مگر روح اسلام از این نوع خرافات و جعلیات و توهین ها به مقام شامخ ائمه هدا و پیامبر اعظم اسلام ، بیزار نیست ؟. خداوند در کدام سوره از قرآن کریم و یا پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم شیعه در کدام کتب معتبر اسلامی ، زیارت پارچه ی نصب شده بر چوبی را برای مسلمانان دستور داده اند؟. اینجا بحث بر سر تکدی مدرن مذهبی پسر سید فاضل نیست خوب بسیار طبیعی است که آنها جد اندر جد از طریق فروش مذهب و تحمیق مردم ، نان خورده اند ، تن پروریده اند و پروار شده اند . منظورم ضعف حافظه تاریخی مردم غرب کابل است که چرا در دام تحمیق این شیادان گرفتار میشوند . مگر نمیدانند که سالهای متمادی است که این دکانداران مذهب خرافی ، مردم را از فراگیری ارزشهای والای مذهب انقلابی که عدالت و آزادی و انسانیت را در برنامه و دستور کاری اش قرار داده است ، بدور نگهداشته و بنام پیروی از مذهب آنانرا به پیروی از خواسته ها و مطامع پلید شان واداشته اند .

به همین لحاظ وقتی شیخ محسنی ها از اسلام سخن می گویند در واقع منظورشان اسلامی است ، خود ساخته و توجیه شده در خدمت منافع آنان . این قشر رسمی ، نه تنها اسلام را به رنگ افکار خود ، رنگ زدند بلکه مناسباتی بنام اسلام وضع کردند تا همیش حافظ منافع آنان باشد،. اسلامی که پيام اوليه اش فلاح ، رستگاری ، هدايت، عدالت و آزادي بوده و پیروانش را به مبارزه با شرک و جمود و خرافات و جهل و تمامي عوامل بازدارنده كرامت، آزادي اخلاقي و اجتماعي انسان ، فراخوانده است ، چطور شده که از آنهمه ارزشهای والای الهی و انسانی فاصله گرفته و مناسبات دست و پاگیر سنتهای ارتجاعی و خرافات قبیلوی را بر دست و پای انسانها پیچیده و آزادی و کرامت آنان  را به بند کشیده اند ؟.

هزاره ها به حافظه شان فشار بیاورند و به یاد آرند روزی را که محسنی ها فاجعه خونین نسل کشی افشار را که هزاره ها از هستی ساقط گردید ،"فتح المبینش" خواندند و روز سقوط سنگر های غرب کابل را که در واقع شکست سنگر عزت و قدرت و عفت هزاره ها  بود، "یوم المرحمه اش" نام گذاشتند و اوج دشمنی آیت الله محسنی با جامعه هزاره در فتوا ی ایشان بر علیه بابه مزاری که او را مفسد فی الارض خواند و خون نیروهای وی را مباح دانست به نمایش گذاشته شد . آنهم در شرایط حساس و سرنوشت ساز دفاع هزاره ها از شرافت و موجودیت شان که رهبر شهید با دلی پر خون ازین همه کینه ورزی و دشمنی آقای محسنی با مردم هزاره چنین میگوید : "آقاي محسني در صحبت اخيري که کرده است، با روي بي معياري و بي قانوني و لجام گسيختگي که فعلا در افغانستان حاکم است- که فتوا دادن يک چيز معمولي و رايج شده است- ما را لقب «محارب» و «متجاوز» داده "{1}.

امروز نیز محسنی برای تکمیل برنامه نخبه کشی هزاره ها ، دست به توطئه و فتوای جدیدی به این مضمون زده است : "گروهی افراد ملحد و دین فروش و گرگهای در لباس میش و خائنین به ائین و شرف و هویت دینی و مذهبی ما چند صباحی است که در پشت پرده های خوشرنگ و فریبنده تحت نام روشنفکری و دفاع از حقوق بشر و آزادی بیان و ... خود را پنهان نموده و با عناوین مختلف و حمایت مستقیم خارجی ها به اعمال ضد اسلامی خویش ادامه میدهد ... "{2}. تا با این فتوا ، روشن اندیشان جامعه هزاره را تکفیر کرده و زمینه های اجتماعی آنان را سد نموده و در نهایت به تصفیه فیزیکی آنان مبادرت ورزند . این فتوا های محسنی "در ادامه فتوا های اسلاف شان"ابوذر قصد آشوب دارد و آيه را بد معنی می کند؛ حجر از دين خارج شده است؛ حسين بن علی بر خلافت الهی خروج کرده است؛ و شيخ خليفه در مسجد سبزوار حرف دنيا می زند، به اصحاب اهانت می کند، او را سلطان سعيد بايد بکشد؛ سهروردی کافر است، شمع آجينش کنيد. شهيد اول، شهيد ثانی، شهيد ثالث، همه اينها که تن به حکومت اولوالامر نمی دهند، رافضی اند، مشرک اند، عاصی بر حکم خدا و رسول اند، قتل عام کنيد ..."{2} می باشد .

هزاره ها اما ! حالا وقت آن رسیده که از هوشیاری و آگاهی و درایت و صبوری کار گرفته ضمن آنکه از دام مکر " وَ مِن شَرِّ النَّفَّـثَـتِ فِى الْعُقَدِ" به خدای سپیده و روشنائی كه شكافنده و شكننده قفل‏ها و موانع ساحران و بر دمندگان بر نفس ها باشد پناه می برید ، باید وحدت و یکپارچگی و همدلی و هوشیاری تان را حفظ کرده و با تمام امکانات از نخبه گان مومن و صادق به منافع و سرنوشت تان دفاع کنید و نگذارید که شیخ آصف قندهاری رهبر فتنه جو و نفاق افگن " گروه ارهاب " بخاطر انتقام شکست مفتضحانه اش در غرب کابل از شما مردم ، بار دگر سرمست از باده پیروزی با دهان خون آلود این اشعار را زمزمه نماید :

ليت اشياخى ببدرٍ شهدوا  - جزع الخزرج من وقع الاسل

لاهلّوا و استهلّوا فرحاً  - ثم قالوا: يا يزيد لا تُشل

 

 

1- احياي هويت / مجموعه سخنراني هاي استاد شهيد، مرکز فرهنگي نويسندگان افغانستان ، چاپ اول، 1374، ص 182

2- بخشی از اعلامیه طرفداران محسنی

3- داکتر علی شریعتی - مجموعه آثار ۲۶ ، ص ۲۵۲

 

 


بالا
 
بازگشت