سیدموسی عثمان

مدیر مسوول بینام درتورنتوی کانادا

 

طنزیکه تاریخ نویسان دنبالش می گردید

فدامحمدفدایی مدیرمسوول جریده ملت به سرنوشت اسکندردچارشد

هزا را ن لکه است دردامن قاتل نمایان

کجا آن خون مظلوم می شود پنهان

درشماره (110) جون (2008) ماهنامه افغان رساله که با سایت جرمن جرمن (که مانند دوعکس در روی یک سکه  ی تقلبی استند)عکس انسان های را دیدم که سیاه سنگ انسان دوستی و وطن پرستی را درسینه خود با قلم وزبان می کوبند .

این اشخاص اکثرشان نویسندگان سایت جرمن جرمن  وافغان رساله تورنتوبودند که هشتادو چند سالگی آقای قدرت الله حدادرا در شهر ورجینیا ایالت واشینگتن امریکا به کمک" پشتو ملی تولنه" وافغان رساله برگزارگرده بوند . جالب این بودکه یک انسان متهم را با طمطراق تبلیغ نموده ودر افغان رساله  به نشر سپرده بودند. این کارمرا بیاد دوستی آورد که شهید دست حزب فاشیست افغان ملت شده بود ودرزندان به دسیسه  افغان ملت وسردارولی درقلعه ی کرنیل دهمزنگ درسلول زندان با آقای دستگیرپنجشیری یکجا انداخته شده بود که شاید فریادش وسخنانش تا هنوزدرگوش دستگیرخان پنجشیری طنین اندازباشد . من مرحوم روان شاد فدامحمد خان فدایی را از زمانی می شناسم که به دیدن روانشاد استاد انجنرعثمان خان  درنظارت خانه ولایت کابل می آمد .مرد خوش صحبت راستگو و بی ترس ودررفاقت خودخیلی محکم وپایه داربود . اوبا انجنرعثمان ازقبل می شناخت . زمانیکه انجنیرعثمان مقاله های خودرا درافغان ملت به نشرمی سپردازآن وقت با انجنیرعثمان دوستی داشت.قبل از اینکه زخم های نمک پاشیده فدا محمد فدایی را که توسط دلقکان افغان ملت زخمی ونمک پاشی شده بود توسط خامه بازکنم  راجع به تشکیل وبه وجود آمدن این غده سرطانی "افغان ملت" که درقلب ملت مکروبش چطورزرق  شده وچطور به وجود آمد، به اساس مسوولیت وجدانی وبا صداقت باید موشکافی وریشه کشی شودچرا که روزی ما هم از این دنیای فانی دهن بسته نرویم وجدان خود را در نظر گرفته آنچه که دیدیم وشنیدم به ملت خود وبه دست تاریخ وتاریخ نویسان بسپاریم درغیرآن مانند خیبر، فدامحمد فدایی ،انجنیر عثمان ، شهرالله شهپر، طاهربدخشی ، وغیره که از احزاب ساخت دست خاندان غدار نادری هزاران داغ دردل داشتندوباخودبردند ما نبریم .

انجنیرغلام محمد فرهاد شهردارکابل عتیق الله خان باجه ظاهر شاه و رییس قند بغلان که هر دوتحصیل یافته آلمان بودند، عبدالله خان وردک نایب الحکومه که پسرخوانده هاشم خان جلاد بود، صالح مجددی که از خانواده حضرت های نوکردرباربودبا یوسف پشتون همه بنیان گذار این حزب کثافت می باشند که به تحریک داود خان وشاه محمود خان که در پشت پرده قرارداشتند توسط این پنج نفرساخته شد .عبدالله خان وردک از مهره های اساسی دستگاه جاسوسی خاندان نادروازغلامان حلقه بگوش درباربود. اول عبدالله خان وردک که همشهری غلام محمد خان فرهاد بود اساس نامه ونقشه حزب افغان ملت را ترسیم کردند بعدعتیق الله خان رییس قند بغلان که باجه شاه وتحصیل کرده المان بودباغلام محمدفرهاددرالمان روابطی با حزب فاشیست المان داشتند یکجا شدند. حضرت صالح مجددی که از مکاران درباربود وهم روابط فامیلی پدری بادربار داشت وهم مسولیت  بخش جلب وجذب ملاها درضبط احوالات بود، بخاطر نفوذ روحانی غلامحمد فرهاد عبدالله خان وردک وعتیق الله باجه شاه اورا با خود در ساختن حزب  افغان ملت بردند . یوسف خان پشتون که مرد خوش قلب پاک ودر ضمن انسان قوم دوست ولی عظمت طلب بود وبا غلامحمدفرهاد روابط نیک داشت در خانه پشتون دور هم جمع شده واساس این حزب را بخاطریکه حزب ویش زلمیان تفاله شده بود ساختند . آقای پشتون ازموسی شفیق وفدامحمد فدایی نیز برای عضویت در حزب دعوت کرد. فدامحمد فدایی با دوستی واعتمادیکه با یوسف پشتون

 داشت شامل افغان ملت شد ولی موسی شفیق از شمولیت در افغان ملت خود داری کرد . حداد که برادر اندرغلامحمد فرهاد بود در زمانیکه دستگیر پنجشیری در وزارت اطلاعات و کلتورمدیر بود حداد دوره دوساله عسکری خود رادروزارت اطلاعات کلتورسپری می کرد وهم بحیث معاون دربخش پشتو زیر اثر دستگیرخان پنجشیری بواسط  گل احمدفرید که ازدوستان نزدیک بینوا ، محمودحبیبی،  نورمحمد دلیلی وحفیظ الله امین بود آورده شده بود . دستگیرپنجشیری که ازانسان های بی ترس بود باز هم از قدرت الله حداد می ترسید اگر کسی می خواست تلفنی ویا در دفترهمراه پنجشیری حرف بزند پنجشیری می گفت حالا مصروف هستم خانه بیاید با هم حرف می زنیم . روزی دوستان از پنجشیری پرسیدند شما چرا درتلفن حرف نمی زنید؟ پنجشیری گفت این آقای حدادکه عسکری خودرا در وزارت اطلاعات وکلتور سپری می کند

وزارت اطلاعات وکلتور نه وزارت فوایدعامه است که عسکرغیر محارب داشته باشدوریاست قوه کار زیر اثرش باشد نه وزارت داخله است که پولیس وژاندارم زیر اثر ش باشد نه وزارت دفاع است که عسکرمحارب زیر اثرش باشد وکسی دوره عسکری خودرا سپری کند . جدیر پنجشیری گفت: این حرف های شما چه معنی دارد پنجشیری صاحب؟ پنجشیری گفت جدیرآن کاریکه شما اخوانی ها می کنید قدرت الله حداد هم می کند. جدیر گفت مگرقدرت الله حداد عسکرضبط احوالات است؟ دستگیر پنجشیری گفت عسکر ضبط احوالات نیست ولی ضبط احوالات کم زور ترازحداد است . پنجشیری که با تمام احزاب وروشن فکران رابطه نیک داشت من ودیگر دوستان با وجودیکه در حزب دموکراتیک خلق  نبودیم با دستگیر خان پنجشیری تماس داشتیم . حتی اخوانی ها هم ازپنجشیری کتاب به خواندن می گرفتند . پنجشیری مخالفت با چپ وراست نداشت مخالفت با سلطنت داشت.

اوکسی را نمی گفت در کدام حزب هستی می گفت وقتیکه این کتاب را کاپی کردید دوباره برگردانید و نخورید . بچه ها می خندیدند میگفتند که استاد کتاب نان نیست ، کی آن را. پنجشیری می گفت بچه وطن بی نان زندگی می شود وبی کتاب زندگی نمی شوداگر کتاب نخوانید این سلطنت را سر نگون کرده نمی توانید ونه وطن ونه ملت را از بد بختی نجات داده می توانید کتاب خواندن سبب نجات وطن ومردم ما است ، سلطنت تخم فقر وبی سوادی کشت می کند من با نیروی جوان آن را ریشه کن می کنم . هرکس که از پنجشیری کتاب می بردومی خواند اورا کاپی می کرد به دوستان خود می دادویک کاپی رابا کتاب دوباره به پنجشیری می آورد.

این حزب افغان ملت توسط سلطنت ،ضبط احوالات، دولت ، وبه اساس اشخاص ارتباطی فاشیست المان وروحانی های خاین ویک انسان خوش باورتهداب گذاری شده بود  . کسانی که شماره های جریده "افغان ملت" را دیده اند بیاد شان خواهد بود که در پیشانی صفحه ی اول آن نشان عقاب بال گشوده که از حزب نازی آلمان کاپی شده وسمبول فاشیسم آلمانی بود نقش بسته بود. مردم آنرا کرگس فاشیستها مینامیدند . حالا افغان ملت باز در دست یک عرب  که اصلاً از عربهایی است که با پدران سیداحمد گیلانی ازعراق آمده اند (مثلیکه ما ازمکه به کربلا از کربلا به اصفهان واز اصهفان به ترمز واز ترمز به بلخ وهفتصدو چند سال قبل از بلخ روحانی بزرگ میرجهان وسید برهان الدین محقق استاد مولانا با فاطمه خواهراش ودوپسرعمواش به اوپیان ولایت پروان آمده اند) آقای ا حدی رهبرحزب افغان ملت  افغانستانی است ولی پشتون نیست داماد پیر گیلانی و شوهر فاطمه گیلانی می باشد. این حزب در گذشته به زور دستگاه جاسوسی دولت وروحانیت مثل فعلاً اداره شده ومی شودوهروقت همکاردولت بوده و از دولت وقت دستور گرفته است.امروز می بینید که کرزی یعنی ا حدی، ا حدی یعنی پیرسید احمد گیلانی وپیر گیلانی یعنی آی آس آی ، آی اس آی یعنی دسگاه جاسوسی انگلیس.

 آن وقتیکه قدرت الله حداد مدیر مسوول افغان ملت بود تخلص فرهاد نداشت درین مجلسی که به قدرت الله حداد هم افتخار فرهاد راداده اند اورا بنام قدرت الله حداد فرهاد یاد کردند ببینیم که تیشه آن بعد ازروانشاد فدامحمدخان فدایی به ریشه چی کسی کی احواله خواهد شد.

فدا محمد خان فدایی  که ازافغان ملت بریده بودوخودش رهبرحزب ملت بود  گفت رقابتیکه داود وسر دارولی داشتند کوشش می کردند که در بین احزابی که سلطنت ساخته بود نفوذ کنند . فدایی گفت مرا سردارولی خواست گلهای سرخ وزردو سبز را به من نشان داد که جریا ن را به پنجشیری  ودیگر دوستان حکایت کرده ام . در جمله این گلهای سرخ وسبز وزرد جنرال سردار ولی نامرد گفت که خانواده مادر من "امیر امان الله خان "محصل اسقلال افغانستان است ، نویسنده ها وتاریخ نویسان از جرئت کار نمی گیرند و واقعیت های تاریخی را نوشته نمی کنند . فدایی صاحب که شما مرد آزاده استید نه به سرخ که روس باشد ونه به زرد که چین باشد ونه به سبز که انگلیس وعرب باشد وهم با دست پرورده های  نازی که دار ودسته غلام محمد فرهاد وردکی است روابط سیاسی شما قطع شده . من خبر شدم  که کوشش دارید مسیر درست سیاست را تعقیب کنید من از دستم چیزی که بیاید بر ضد داود خان شما را کمک می کنم . روانشاد فدایی که در عین حال مرد دل صاف مثل یوسف خان پشتون بود گفت من بفکر این شدم که حتماً اختلاف بین خانواده  سلطنتی پیدا شده از این اختلاف باید کارگرفت من که به شاه امان الله علاقه زیاد داشتم  فکرکردم که سالها از استقلال افغانستان گذشت از محصل اصلی استقلال افغانستان نام برده نشد . من نوشته کردم که محصل اصلی استقلال امان الله خان بود. این حرف من در دهه دموکراسی شاه مرمی بود برمغزکثافت خودخواهی  های خانوده نادرغدار "خدا کند که این نوشته را خانم ملالی نخواندکه خانم ملالی نظام همیشه به دهه دموکراسی می نازد که در نوشته خود مرا سنگ سارنکند" فدایی گفت دموکراسی قلابی شیطانی انگلیس نمای جنرال ولی داماد شاه  وخوش باوری خودم ودسیسه افغان ملتی هاییکه با ضبط احوالات وخاندان سلطنتی روابط نزدیک داشتند سبب شد تا درسلول زندان قلعه کرنیل دهمزنگ کابل همبستربا خسک وکیک شوم . در این زندان بیش از چار مرتبه قدرت الله حداد ونگهت سعیدی استاد دانشکده ادبیات پیش من آمدند که توبه نامه بدهم . گفتم من می خواهم که مثل جویا  وسعدالدین بها درزندان بمانم خواهش می کنم مرا تشویق در این راه نکنید من از دستگیر خان پنجشیری ودیگر زندانی هایکه در قلعه کرنیل است برتری ندارم هروقت که من در زندان فوت کردم  اگر کسی دوست من بود ودولت کابل جسد مرا می داد آن وقت مرا در پهلوی جویا دفن کنند.  او حاضر نشد که برجبینش مهرتسلیم زده شود . میگویند وقتیکه فدامحمد فدایی از زندان برآمد اورا قدرت الله حداد ودونفر دیگر از دار ودسته افغان ملت مهمان کردند ومسموم ساختند وآوازه کردند که سکته قلبی کرده است آنچه که امیرعبدالرخمن خان در حق سکندرکمرشخ غوربندی کرده بود درحق فدایی کردند.

امیرعبدالرحمن خان دردربارخودغلام بچه های مقبول داشت که یکی از آن بچه ها کرنیل لالا پدراسماعیل خان مایار والی بود . اورا دیگر غلام بچه ها با امیر عبدالرحمن خان بنام ایاز ثانی یاد می کردند . امیر عبدالرحمن خان که خود ش هم مفعول بود پیش اسکندر سرخم بود . اسکندر از امیر ترس نداشت و روزی سکندر کمرشخ جوان مرگ از لالا سکندر خواهش کرده که به او هم«ک ...» بدهد . پدر اسماعیل خان گفته بود امیر صاحب اگر خبر شود تراهم می کشد مرا هم می کشد. سکندر گفته بود نترس امیرعبدالرحمن خان هم مثل شما به من پشت دور داده ومی دهد. کرنیل لالا جریان را به امیر گفته بود. امیر به کرنیل دستور داده بود وگفته بود که کارد به استخوان رسیده به همین بهانه اسکندر کمر شخ غوربندی راببرید در پغمان مسمومش کنید وبگویید که سکته کرده است.  اسکندرکمرشخ را پدراسماعیل خان  به بهانه به دستور امیربه پغمان  بردند ومسمومش کرد جسد اسکندر را به کابل آوردند امیراورا با عزت وتشریفات خاص دفن کرد میگویند که اعضای سرشانس افغان ملت می گفتند فدامحمد فدایی کارهای کرده ومی کند که کارد به استخوان برسد . قبل از اینکه همه چیزما را بیرون بدهد بهتر است که به سرنوشت اسکندر کمرشخ غوربندی برسد نمی دانم که این ملت چقدرچشم سفید هستند با وجودیکه می دانند که قدرت الله حداد ودیگر دار ودسته افغا ن ملت یکجا باسلطنت توطئه کردند وفدا محمد فدایی باوجودیکه مثل اسکندر ناپاک نبود ولی به سر نوشت اسکندر کمرشخ غوربندی بدست دار ودسته افغان ملت بطور مرموزو نا جوانمردانه به قتل رسید . حالا لنگی نامردی را با بی شرمی در سر قدرت الله حداد می بندند واورا بنام دانشمد قلمداد می کنند وسالگرد هشتاد وچند ساله گی آن را مانند سالگرد تاریخی تره کی می گیرند تا نام نرشان درتاریخ گمنام بماند . بهتر بود که می ماندند تا دستگیر پنجشیری فوت می کرد بعد سالگرد تره کی "قدرت الله حداد" را می گرفتند . خدا کند که دستگیر پنجشیری خبر نشود بخاطر نان ونمکی که با رونشاد فدا محمد فدایی خورده چلوصاف افغان ملت را از آب گل آلود کثافت شان بیرون نکند. که برادرما بلقیس جان بازاززیرچادری مثل آقای کرزی چشمک نزند طنزمارادست کم نگیرد

 

 


بالا
 
بازگشت