حميد برنا

طنز و روشنگری   

آغاز نشرات اکتوبر 2006

پيوست به گذشته

مناظرهء کاکه تيغون وکربلايی

بخش شانزدهم

سال دوم

                       

      

جمعه 20 مارچ، اول سال نو1387 خورشيدی وآغاز سال ( موش) هردو دوست سال نوررا تجليل ميکنند وهريک دست پز خود را برسفره، در خانه کاکه تيغون چيده وميوه تر کده هم موجود است که بنام هفت سين ياد ميشود.
بعد از صرف طعام ونوشيدن آب ميوه، سال نو را بهمديگر تبريک گفته وبه مناظره آغاز ميکنند:
کاکه تيغون: اينه کربلايی جان سال خوگام تير شد وخداکنه که ده سال نو دو وطن ما آرامی بيايه، کربلايی جان يک گپ ده دلم ميگرده که مچم بپرسم يانی؟ چراکه توهيمشه سرگپای مه فی ميگيری.
کربلايی: کاکه جان حال استلاآت ( اصطلاحات) زناره ياد گرفتی ( فی) چيس؟ خو خير پرسان کو.
کاکه تيغون: حال همی وطن ما يک کشور اسلاميس، دکاندارای دين هم سرکار هستن وهرروز فتوای حق وناق سر غوث زلمی، سيد پرويز کامبخش ودگرا ميتن، چرا ده سوگ هموطنای شان نمی شينن، چرا ماتم نمی کنن؟ وفاتيا گيری ايقه مردم بی گناه ماره نمی گيرن؟ بايد هرروز ده همی تلويزيون بيات، که اندام لچ دخترا ره می پوشانه، فاتيه گيری ونات (نعت) خوانی نمی کنن، عوض رقص دخترای داخلی وخارجی، بايد عوض بيت خانی ( آواز خوانی) ورقص بايد، آية الکرسی شريفه بخانن، ياسين شريفه بخانن ودگه آيات قرآن پاکه بخانن، که همو مراسم اسلامی ده جمهوری اسلامی بجای شوه.
کربلايی: بس کاکه جان مه گپای ته تا آخر فاميدم، ميخايی از تلويزيونا ماتمکده جور کنن وشو وروز دعا کنن ونماز بخانن ووظيفه کنن.
- کاکه جان، تو تا حال نفاميدی، که نه نام ماندن طرز اداری دولت بدست ايناس ونه مسايل پيش برد دين ومذهب، کُل ای گپا مثل تاين ( تعيين) رئيس جمهور، وزرای با تابعيت خارجی، وکلا ومسوؤلين درجه اوّل بسياری ارگانای دولتی بشمول پخش پروگرامای تلويزيونی وراديويی ده دست انگليسا وامريکاياس، هرچه که اونا بگوين، بگفته خودشان ( دِکته) کنن همطو ميشه وبری هيچ کسام حق انتقاد ونظره نميتن، مه وتو کی باشيم که نظر بتيم؟ فاميدی کاکه جان، اينی جان مطلب اس وبس خلاص، چند دفه گفتيمت که شوله ته بخو، پرده ته بکو، ده سيم لچ دس ( دست) نزن که خاکستر می شی، وختی که يک مملکت مستامره( مستعمره) شد، هيچ مردمايش حق نداره، کُل اختيار وبادار اونمو کسايس، که ياره زير يوغ خود آورده ومن الله التوفيق. ده همينجه ( در همين جا) يک بخش کلان کار کميته سه صد، که نام ماندن اوغانستانه با مسما بسازن ( ماتمکده) تکميل ميشه!
کاکه تيغون: کربلايی جان بيا که ازی گپا تيرشويم ، همی ره بگو که تو ده کدام سال کربلای مُعَّلا رفتی وهمی نام کربلايی ره کمايی کدی؟
کربلايی: مه ده همو سالی که تو هرات رفته بودی، آماده گی گرفتم، که بُرُم کربلا، کتی کُل دوستانم خدا حافظی کدم واز خانه که برآمدم، يک دفه ديدم، که همسايه ما يک کاسه ره گرفته آمد وگفت که ده خانه شما شوروا ( شوربا) کدين وهمی خانم مه، که حامله داراس بوی شورواره که شنيد ( بوئيد) گفت اگه يک کم واری شوروا بتين، که گدايش پيدا کده، مه که ای همسايه بيچاره خوده ديدم، همی کُل ديگ شورواره بری همو دادم وپول سفر خرچ، زيارت کربلارام بريش دادم واز رفتن منصرف شدم، ده- پانزده روز باد ( بعد از پانزده روز)، وختيکه سوب وخت از مسجد با دِگه اهالی گذر بر آمديم، ديدم که همو سيد لای خور که آدم بجای رسيده بود، دروازه خانه ماره تک تک می زد وميگفت کاکه نقره برای که کارت دارم، مه زود تر از دگا دويدم وپيش اُو آمدم، پرسان کدم، چه ميخايی آغا صايب ؟ سيد لايخور بری مه گفت: که ديشو ده خَو ( خواب) ده عالم بالا رفته بودم، بری مه گفتن، که ازهمی يک، يکنيم مليون نفريکه ده کربلا رفته بود، صرف زيارت کاکه نقره قبول شده وبس، اونه همونجه (همان جا) بود، که کُل اهالی گذر بری مه تبريک گفتن ومه کربلايی شُدُم.
از همو روز به باد سيد لايخور غيب وغارت شد، دگه نديدمش، نميدانم که زمين چاک شد واوره قُرت کد يا چه ِقسيم؟
کاکه تيغون: خی مه ميتانم توره باد ازی ( بعد از اين) کاکه نقره بگويم؟
کربلايی: بگو کاکه جان هرچه ميگی، بگو مه هم مثل توهستم يک کاکه، بری کاکه ها بهترين لقب همی کاکه اس، مه خوش ميشم که مه ره بنام اصلی يم صدا کنی.
کاکه تيغون: کاکه نقره جان، ای قصه حقيقی خودت مه ره ده فکر همو شعری که خانده بودی انداخت:
همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجــــاز کردن
....
بخدا که هيچ کس را ثمر آنقــــــــدر نباشد
که به روی بی نيـــازی در بسته باز کردن
حالی ده تلويزيون بياتم يک هنرمند همی شعره ميخانه، ده اصل اینمی کمکت، توره بجای رساند ودعای غريبا مستجاب شد، اگه نی بسيا کسا، حج وکربلا ميرن وسود وسودا ميبرن وميارن، ريا کاری ميکنن واز کُل يا کده همو دل اوُبيچاره ره که ده دست آوردی، کربلای اکبر بود، که حافظ صايب گفته بود:
دل بدست آور که حج اکبر است از هزاران کعبه يک دل بهتر است
کاکه نقره: کاکه جان کلُ گپايت صحيی ودرست امّا همی ( نقره) ره چرا جان گفتی( کاکه نقره جان) مثل يگان تا که ميگن ماشين ريش برقی، فقد که ريش برقی باشه، اصلن بايد گفته شوه که ماشين برقی ريش، خو خير اس کاکه جان مزاق کدم، همو رقمی که تو گفتی مامول ( معمول ) اس، همه گی هموطو ميگن.
کاکه تيغون: خو کاکه نقره جان! بگو ده وطن چی گپاس وسال نو چطو تجليل ميکنن، جندای سخی جانه بالا ميکنن، ده کابل ومزارشريف يانی؟ امسال خو روز ميلاد حضرت محمد ( ص) اس، ده ای باره هم چيزی خات بود يانی؟
کاکه نقره: ده وطن کاکه جان اونمو کشت وکشتار اس، خُلق ته تنگ نميکنم وبريت بگويم که پنجهزار شش صدو هشتاد وهفت 5687 ساله گی جشن نوروز باستانی ره ده مزار شريف وکُل شارای افغانستان برگزار کدن، که ای روز اَین ده وخت حضرت موسی عليه السلام ده وطن ما که خراسان نام داشت تجليل ميشد و روز ميلاد مسعود پيغامبر اسلامام باشکوه وجلال ونات خانی وگريه وزاری که کار ما مسماناس تجليل کدن ومه بری همی روز وهمی سال نو يک شعر ساختيم، که اينه بريت ميخانم:
آرزو
آرزو ميــــــرود که ســـــال نو ســـال صلح وصفای مان باشد
دشمنی وکدورت از دلهــــــــا دور گردد چه خوش بيان باشد
همگی گِرد همــــــدگر آينـــــد هر بد انديش در فغــــــان باشد
خارجی را زملک خود راننـد همه يک پارچه يک زبان باشد
هر بد انديش وبد سگال ورذيل دور از چشم مردمــــــان باشد
هر که بازسازی وطن خواهد از گزند سخت در امــــان باشد
هر نفـــــاق افگن ودهن پاره دور از بين مردمــــــــان باشد
هر که با قلب پاک کار کنـــــد پای او سخت در ميـــان باشد
محو سازند يوغ استعمــــــار مستقل ملک در جهــــان باشد
پير وبرنای ما ز آزادی
شاد گردند وشادمان باشد
****
کاکه تيغون: شعر بسيار خوب گفتی کاکه نقره جان، امّا بريت بگويم، که پُشت جم ومفرد نگشتی، خير اس ازی تير ميشم، تو خو بيدل يا حافظ نيستی که کُل چيزاره ده نظر بگيری، يک پرسان دارم، که همی نفاق افگن، بد سگال وبد انديش که گفتی مطلب ازهمی مثلث مسکن يار اس يا دگه کسا؟
کاکه نقره: يام استن ودگه کسام، نام شانه نگی که ده ای سال نو روزگار ما خراب ميشه.
کاکه جان، اينه قصه کربلايی بودن خودام بريت گفتم که تو دفعتن مره بنام اصلی يم ياد کدی وکربلايی ره فراموش کدی، خيرس مه بخاطر تو قبول دارم، نام مهم نيس، حرفها وگپای آبدار وجاندار مهم اس که مه وتو اوره فراموش نمی کنيم، ده ای نام (کاکه نقره) هم وزن هم ميشيم وبا جرأت هم ميباشيم! خبرا را ره هم شنيدی وشعرام ، بيا دگه که بريم بخير جماعت خانه. يا الله

 

   ------------------------------------------------------------------------    

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت