گزارش تحليلی گردهمآيی فرهنگیان تورک افغانستانی در شهر مونشن جمهوری فدرال آلمان

 

تهيه كننده متن گزارش تحليلی - تورديقل ميمنگی

 

 

 

قسمت سوم

 

بالآخره لحظات انتظار به پایان میرسد وسکوت می شکند،مرد دنیادیده و سپاهی بیداردل جنرال عبدالغفور  فاریابی که شیار زخم های روزگاررا هربینندۀ دراولین نگاه در سیمای ساده ومصمم نظامی آن میتواند مشاهده کند به عنوان یکی ازریش سفیدان تورک های مقیم در این شهر،به حاضرین خوش آمدید ساده وعاری از تشریفات های معمول امروزی را اهدا وهمانند اکثریت نظامیان که با وراجیها ولفاظیهای تشریفاتی بیگانه اند  درد ها ورنج ها وبالآخره هم آرمان های انسانی وپاک خودرافقط با چند کلمۀساده وبی پیرایه، باجملات کوتاه بیان میکند واز حاضرین میخواهد که بااحساس مسئولیت در پیش خداومردم و وجدان خودها مشکلات وپرابلم های دیروز وامروز مردم خودرا به بررسی گرفته وراهی را که نجات مردم در آن متصورباشد صادقانه بررسی وانتخاب نمایند واو آمادگی هرنوع همکاری را درحد توان ابراز واز داکتر اکبر همت فاریابی  تقاضای ادامۀ صحبت را می نماید.

در حالیکه مهماندارمحفل ما قاضی عبدالعلی «فیضی»با صمیمیت تمام مصروف پذیرائی  از اشتراک کنندگان است وپسر بچۀ جوانی هم در حال عکاسی وفیلم برداری از جریان محفل به نظر میخورد، صحبت های داکتر همت فاریابی که تحصیل یافتۀ رشتۀحقوق بین الدول است واکنون در کشور هالند زندگی می کند خیلی ها ساده وخودمانی آغاز می شود .او که یک نمود کامل ازبازگشت به خویشتن، به تاریخ گمشدۀ مردم خود است و بااستمداد از خامۀ توانا واستعداد سرشار خویش خواهان ایجاد تحرکی سازنده درابعاد وسیع فکری وعملی در بین هم تباران مهاجر خود در کشور های مختلف جهان می باشد ،باامید وقاطعیت گام های بزرگی راهم درین راستا بر داشته واز مدتها بدینسو در تلاش بنیانگذاری یک نهاد فرهنگی زنده وپویا بااشتراک فعال تورک های آوارۀ افغانستانی درقارۀ آسيا ، اروپا وامريكاست وکارکرد های او مایۀ امیدواری های فراوانی در بین هم تباران ودیگر حلقات عدالت پسند کشور ما در داخل وخارج افغانستان گردیده، بی پیرایه وباقاطعیت سخن می گوید، چون خردمندی متعهد وبه پا خواسته از متن حوادث روزگار نامیمون مردم وجامعۀ خود  همه چیز را با مهارت وایمان تصویرگری میکند، با هیجان وحرارت آنچه راکه درخود نهفته دارد با دیگران در میان میگذارد وصادقانه از همه طالب کمک وهمکاری است وطرحی راکه به عنوان مسودۀ برنامۀ نهاد فرهنگی مورد نظرش تهیه دیده با دقت وتأنی می خواند و روی کلمات وجمله های مهم اندکی مکث میکند .متن نوشته خیلی ها عمیق وپرمحتوا است , از تحلیل های تاریخ واجتماعی تا نیازمندی های اساسی امروز وفردای زندگی خلق ها وملیت های تحت ستم درکشور، بایک نوع رسالتمندی واقعیت اندیشانه در ورای هر نوع عظمت طلبی وخود بیش بینی خودی ودیگران نگارش یافته ونفس نوشته را تکیه برکار سازندۀ واندیشه آفرین فرهنگی وازین طریق بذر اگاهی وخود اگاهی در بین مردم ودرمجموع جامعۀ ما تشکیل میدهد وبا تاکید روی همین ضرورت مسألۀ ایجاد نهاد فرهنگی مورد نظر خودرا با اشتراک فرهنگیان تورک افغانستانی که در کشور های مختلف جهان اقامت دارند، منحیث یک ضرورت برای رسیدن به هدف اگاه سازی وبیدارسازی جامعه  در میان میگذارد.وباصراحت ابراز میدارد که این نهاد فرهنگی یک تافتۀ جدا بافته ازدیگر حرکات وفعالیت های عدالت خواهانه در جامعۀ نبوده وکلیه فعالیت های امروز وفردای آن دریک جوهمآهنگی  معقول ومنطقی با فعالیت وتلاش های کلیه حلقات ونیرو های عدالت پسند وآزادی دوست کشور  به پیش خواهد رفت که درین راستا اتحاد آگاهانۀ همتبارانش را  شرط اولین همکاری آگاهانه بادیگران میداند . همه حاضرین محفل با دقت به سخنان او گوش میدهند واو کلامش را بادعوت همگان به همکاری صادقانه خاتمه میبخشد ومختصر سکوتی باز در فضا مستولی می شود ، تأثیر کلام ومنطق داکتر همت همه حاضرین رادر یک نوع جستجو ومجادلۀ درونی خویشتن واداشته  وهر کس میخواهد که در رابطه با سخنان داکتر همت ابراز نظری کند ولی نمیداند که از کجا وچطور شروع کند تا این سخنان ارائه شده را که ازپشتوانۀ منطقی بس عمیق تاریخی واجتماعی بر خوردار است به بحث وگفتگو بکشاند . بازهم سکوت میشکند وجنرال فاریابی با اشاره به یکی از حاضرین می گوید : داکتر صاحب مصلح شما گفتنی های تان را بگوئید :

مصلح مردی است محاسن سفید با سیمای باز وچهرۀ خودمانی وصمیمی ولهجۀ خاص تورکان بدخشانی در موقع صحبت کردن. اودوکتور رشتۀ جراحی اعصاب است ویکی از دوکتوران  شناخته شدۀ این رشته در آلمان محسوب میشود  وبیشترین قسمت عمر خود را نیز در آلمان گذرانیده ولی او هیچگاه ودر هیچ لحظۀ حیات از اندیشۀ خدمت به مردمش غافل نبوده ، او از زندگی پر از فراز ونشیب خود گفتنی هافراوان دارد، ازآوان طفولیت در مکتب ابن سینا در کابل تا دورۀ دانشگاه وتا امروز ،هزاران خاطره از تبعیض وتعصب در برابر خود وهم تبارانش  در محافل رسمی ودولتی کشور را به یاد دارد وآرام ومتین آغاز به سخن میکند وبا کلمات حساب شده که ازهر یک آنها فریاد های نجیبانۀ قومی دربند واسیر ،آنهم در خانه وزادگاه خود واجدادش به گوش می رسد حرف می زند ، او که باپاکدلی یک انسان  درنهایت محبت وصمیمیت نسبت به همه وهمه سخن میگوید، ضمیرش پاک از تبعیض وتعصب نسبت به همه است ونسبت به هیچکسی هیچ نوع کینۀ دردل ندارد از همگان دعوت میکند که در راه به دست آوردن حقوق انسانی خود ها هم زبان وهمدل شوند.او با یک ایمان وباور خدشه ناپذیر به آینده نگاه می کند  وآیندۀ روشن را درگرو دید روشن وآگاهی انسانها ازحق وحقوق خودها میداند ودرین راه آمادگی خودرا به هر نوع همکاری ابراز میدارد. صداقت وایمان از سیما وکلامش کاملأ پیداست.علاقۀ او به همتبارانش دور از هرنوع شیوه های قوم پرستانه ونژادپرستانه است ودرجریان گفتار وارائۀ افکار ونظریات  خود میکوشد که باهیچ کسی طرف واقع نشود وفقط سعی درتوضیح حقایق ودانستن واقعیت های زنده وجاریی داردکه پیوند بازندگی امروز وفردای مردم ما دارند.

صحبت ها ادامه می یابد وفضای محفل با گذشت هر لحظه بیشتر خودمانی تر وباز تر میشود وپرده  هادارند به سرعت کنار میروند وانسان با وضاحت کامل احساس میکند که صداقت وایمان در روح وروان محفل ما به دور از هر نوع  سیاست بازی های معمول مستولی می شود وهمه باهم در ورای تشریفات های رسمی حرف میزنند وهمانند فرزندان یک خانوادۀ واحد که در یک نشست خانوادگی روی مشکلات فامیل مشترک وتک تک افراد آن بحث میکنند جر وبحث صورت گیرد , باهم بحث ومناقشه میکنند هیچکس از ارائۀ نظر واندیشۀ خود باک ندارد چون میداند که درینجا هیچکسی بخاطر مغلوب سازی ویاتحقیر کسی به خاطر داشتن اندیشه ویا طرز تفکر سیاسی واعتقادی خاص جمع نشده , برعکس همه باهم برسر مشترکات انسانی ومحرومیت های تاریخی مردم خود میخواهند که حرف بزنند وبه توافق برسند وگره اساسی کار را که چگونه در طول تاریخ با وجود این همه فداکاری ها ملیت ومردم ما نتوانسته، به حقوق حقۀ خود ها نائل  واز بلای محرومیت ومظلومیت نجات یابند غورشود ،وهر اشتراک کنندۀ به سادگی در می یابد که در محفل ما خوردی وبزرگی های تشریفاتی ومصنوعی با صدر وذیل نشینی های تعارفی مشهود نیست ودر یک فضای باور واعتماد کامل همه آنچه راکه در ضمیر دارند با دیگران در میان میگذارند ومی خواهند صحت وسقم دیدگاه های خود را تکمیل وبا یک دید روشن وخود آگاهانه آیندۀ کار وزار فکری وعملی را بر خود ها هموار سازند , ازتجارب وداشته های همدیگر بیاموزند وبیاموزانند،همه تشنۀحقیقت اند حقیقتی که از سر چشمۀ ملال آور وتباه کن زندگی خلق ما در گرداب محرومیت ومظلومیت حکایه های جانگداز باخود دارد وبرماست که راه شکستاندن این طلسم بی عاریت دوران راکه هر روز چهره بدل میکندوبر معرکۀ اسبداد حکمروائی می نماید پیدا کنیم واین جویبار کوچک را ازهمین جا در جهت وصل به دریای بزرگ راه رهائی خلق خود ودر مجموع سر زمین خود رهگشا شویم ، که البته این خود کاری است دشوار وکاوشی است طاقت فرسا که که نیازمند عزم راسخ وبصیرت لازم وحقیقت بین وهمت بزرگ است تاما ومردم ما روزی را که بتوانیم در بحر بیکران عدالت وآزادی غسل تعمید بجا آریم را در انتظار باشیم که در غیر آن رسیدن به آن آرمانهای بزرگ انسانی کاری خواهد بود بس دشوار که هزاران کوه قاف را حائل در میان دارد.

فضای گفتگو هاسخت گرم وهیجان انگیز است که طبق برنامه نوبت سخن به مرد فرهیخته وزبان شناس متواضع ودانشمندکه چون بحر کانی زگهر دارد ولی دم نمیزند یعنی عبدالمنان تاشقین میرسد .او که اهل دانشگاه وعمری را در حلقه های علمی وپژوهشی به سر برده باتأمل وحساب شده آغاز به سخن میکند ، واژه ها وکلمات را به دقت انتخاب ودر ترازوی گفتار می گذارد وبا واژه ها چون موجودات حیه برخورد میکند که مبادا اشتباهی درگزینش آن ها صورت گیرد، او که سالیان درازی رادر حوزه های دانشگاهی کشور منحیث یک تورکیولوگ  یعنی محقق در رشتۀ زبان های تورکی مصروف کار بوده در راستای درک وتحلیل پرابلم های اجتماعی، سیاسی وفرهنگی همتبارانش در کشوردارای تجربۀ بزرگ وید طولاست.دررابطه باطرح ارائه شدۀ برنامۀ  نهاد فرهنگی مورد نظر در آینده با یک دید عالمانه واکادمیک وارد بحث می شود، قبل از همه روی پیچیدگی کلامی وطولانی بودن متن انگشت می گذارد واز بکار گیری واژه ها واصطلاحات رسمی شده وقراردادی در ادبیات ملی وبین المللی چون حقوق بشر،سازمان حقوق بشر،سازمان ملل وغیره انتقاد میکند واین واژه هارا چون افزاری در دست های غارتگران جهان امروز قلمداد میکند ومجموع این اصطلاحات را به مثابۀ تلک های شکار واغوای جهانخوران در میان ملل مظلوم گیتی چون کشور ما ارزیابی میکند ومصرانه میخواهد که این کلمات بامعدل های مناسب آنها تعدیل شوند ومتن بر نامه هر چه ساده تر وموزون تر دراختیار مردم قرارداده شود واین واژه های قراردادی که شنیدن هر یک از آنها هزاران خاطرۀ استفادۀ غیر انسانی وبرعکس  معانی حقیقی آن واژه هارا که درذات خود همه خوب اند وزیبا ولی استفاده های سیاسی ومنفعت جویانۀ  قدرت های بزرگ وغارتگر در جهت نیل به امیال غارتگرانۀ آنها ازین واژه ها این مفاهیم مقدس را تهی ازخود ودر واقعیت ترور نموده ،امروزدراذهان زنده میکند.

اودر حالیکه خود را متعهد به مبارزه درراه تحقق آرمان های انسانی وبر حق مردم ودر مجموع کشور خود میداند وهر بینندۀ سیما وهر شنوندۀ کلامش در اولین لحظات این حقیقت را در وجود او ملاحظه میکند ودر راستای تحقق این حرکت جدید نیز مخالفتی ندارد و برعکس صادقانه آمادۀهمکاری هم هست ولی  نظر به تجاربی که ازگذشته ها از همچو اقدامات همتبارانش  دراروپا درذهن دارد از به بار نشستن  وموفقیت آن چندان مطمئن نیست  واو نگران استفاده های معامله گرانه از این حرکت ها درجهت تأمین منافع این یا آن گروه ویا فرد است.او همچنان محور اساسی هرنوع تلاش را درداخل کشور وسایر فعالیت هارا  در کلیه اشکال وانواع آنها در هر کجائی که باشد ممد وتکمیل کنندۀ فعالیت های هدفمند وصادقانه درداخل کشور میداند واز اینکه این تلاشها درتضاد ویاتناقض با فعالیت های روشنفکران تورک ودیگر گروه های حقیقت جو در داخل کشور واقع شودنگران است .

چند لحظه فضای محفل را دیالوگ واستدلال های داکتر همت وداکتر تاشقین  که هردو جانب در نهایت صداقت وصمیمیت نقطه نظرات خود هارا در میان میگذارند بخود اختصاص میدهد که درهمین لحظات یکی دیگر ازحاضرین که در روبروی آن دو نفر نشسته وهمه استاد خطابش میکنند،با طلب پوزش از همه وخاصتاٌآن دو شخصیت ارجمند وارد صحبت میشود وازهمگان میخواهد که فضای محفل را طبق بر نامۀ منسجم کاری وگزینش یک منشی جهت ثبت جریان گفت وشنود ها وعاملیت بیشتر اداره کنندۀ محفل دراعطای وقت ونوبت سخن انتظام بیشتر وبهتر ببخشند.پیشنهاد پذیرفته میشودویکتن از اشتراک کنندگان به اسم احمد ولی ولیزاده که جوانی است ادیب وشاعروقلبی مالامال از اخلاص وصداقت وبنا به گفتۀ خودش که کمی زیاد حرف میزند واصلاٌپیوند صلبی با ترکتباران ندارد ولی پیوند عمیق او با این گروه قومی ناشی از زایش وپرورش موصوف در محیط تورکتباران اندخوی است که زبان ترکی ازبیکی را شیوا و بالهجۀ شیرین پارسیان ترکی گوی تکلم میکند به حیث منشی محفل بر گزیده میشود .البته قابل یاد آوری است که انجنیر محمد عثمان بیلیم که او نیزقبل از همه  به این وظیفه پیشنهاد شده بودقبل برآن که ولیزاده  پیشنهاد شود معذرت خواست وبه تعقیب آن ولیزاده انتخاب شد.ولی زاده بااظهار سپاس از حاضرین بعداز ختم صحبت های داکترهمت وداکتر تاشقین از استاد تقاضای صحبت میکند واویعنی استاد بسم الله میمنگی  که دارای تحصیلات عالی در رشته های مختلف نظامی وغیر نظامی میباشد،دررشتۀ نظامی اواصلاٌ یک هوا باز است وعمری را به تدریس دردانشگاه نظامی هوائی ومدافعۀ هوائی کابل مصروف بوده وتا آخرین روز های خوش زندگی اش درکشور که باهمه فراز ونشیب هایش که تقریباٌ  همیشه نظر به راه سیاسی برگزیده اش که در زندگی خود هرگزهم ازآن عدول نکرد وآنرا تااکنون هم که همانا مبارزۀ آگاهانه وصادقانه برعلیه استبداد قبیلوی وشئونیسم ناشی ازآن باشد عاشقانه پاسداری میکند ،مشکلات فراوانی از شکنجه وزندان  تا اشکال مختلف تحقیر وتوهین هاباخود داشته ، آن روز هارا خوبترین وهدفمندترین روز ها ودوره های زندگی برای خود حساب میکند در آن دانشگاه مصروف تدریس بوده،البته ضمن هوابازی اودارای تحصیلات دامنه داری هم در رشته های جیودیزی وفوتو گرامتری میباشد وآخرین مرحلۀ تحصیل خودرا بادفاع از رسالۀ خود دررابطه با تحلیل ونتیجه گیری از عکس های هوائی وفوتو های کیهانی در اتحاد شوروی وقت به اتمام رسانیده وفعلاٌدر کشور دنمارک امرار حیات ودر یک موسسۀ علمی وتحقیقاتی وابسته به دانشگاه کوپنهاگن به نام مرکز تحقیقات جیولوژیکی دنمارک ،گرینلندDanmarks og Grønlands Geologiske Undersøgelse(GEUS) وهمکاری های دائمی با ادارۀ مهندسی وپلان سازیی شبکۀ سرتاسری خط آهن دنمارکDSBوکمپنی بین المللی اتکینسAtkins Danmark که در امور تهیۀ نقشه هاوپلان های شبکۀ قطار های زیر زمینی فعالیت دارد،  مصروف کاربود ولی فعلاٌ بعد از عارض شدن یک سلسله مشکلات صحی تحت تداوی قرار دارد ومنتظر بازگشت به کاراست. پوهاند میمنگی که سراسرزندگی او صرف مبارزات هدفمند برعلیه کلیه اشکال بیدادگری منجمله ستم وبیداد گری ملی در کشور شده، پروردۀ نخستین مکتب سیاسی  ضد بی عدالتی ملی بصورت علمی وآگاهانه بنا به گفتۀدشمنان ستم ملی است که بزرگترین آرزوی زندگی اورا رهائی ملیت های محکوم اززیر بار حاکمیت  اسارت گر وانحصارگر قبیلوی وبه حقیقت پیوستن برابری کلیه ساکنین کشور به دور از سیطره های غیر انسانی شئونیستی تحت عناوین کاذب بومی ومهاجر،خورد وبزرگ ،اقلیت واکثریت،اصیل وغیر اصیل که همه وهمه جز وسیلۀ اغوا وفریب وتجزیه کردن مردم ساکن در کشور بربنیاد امتیازات قومی وقبیلوی وایجاد مرز های آشتی ناپذیر حاکم ومحکوم،ظالم ومظلوم  در جهت تحکیم پایه های حاکمیت های قبیلوی بااستفادۀ غیرانسانی ازاحساسات قومی وقبیلوی وبکار گیری این سیاست ها در جنگ مردم برعلیه مردم چیزی بیش نیست،تشکیل میدهد.

 واین اژدها که طعم کشندۀ زهرخود را همانند هزاران همتبار دیگراو در همان نخستین روز تولد  با شیر مادر به او چشانیده وشکنجه های مردم خود را به اشکال مختلف از طرف مربوطین دستگاه های حاکمۀ شئونیستی در وجود خود وفامیل واطرافیان خود بارها تجربه نموده ،وبا الهام از همین آگاهی ودرس روزگار قاطعانه در یافته است که بدون مبارزۀ قاطع،بر علیه این پدیدۀ شوم تامحو کامل آن، رسیدن به یک زندگی انسانی ورهائی از چنگال هیولای بدبختی وسیه روزی برای مردم ما ناممکن است. ازدیدگاه استاد میمنگی تأمین فضای برادری در نبود حق برابری بکلی میسر نیست،وجامعۀ که درآن برابری عملی در کلیه عرصه های زندگی برای مجوع افراد آن صرف نظر ازتعلقات قومی،قبیلوی، نژادی ،مذهبی،لسانی، منطقوی،جنسی،طبقاتی وغیره میسر نباشد تأمین فضای همدلی وهموطنی وبالاخره وحدت و برادری بکلی ناممکن وبرای کسانی که خوش باورانه با ساده انگاری درصدد رسیدن به وحدت ملی در نبود برابری عملی هستند جزخودفریبی وعوام فریبی حرفی بیشتروجود ندارد.وکشوری  که بااین بلای خانمانسوز مبتلا باشد ودر متن آن یک قوم ویاملیت از تمامی امتیازات اجتماعی وسیاسی برخوردار ودیگرباشندگان به مثابۀ انسانهای درجه دو و سه مورد معامله قرار گیرند هر گز نمیتواند موفق بایجاددولت بر پایۀ ملت واحد شود.زیراکه شکل گیری دولت ملی نیازمند ملت واحد است وملت واحد در یک کشور کثیرالمله بوجود آمده نمیتواند تازمانیکه کلیه اقوام وملیت های ساکن در آن سرزمین با معرفی هویت های حقیقی متعلق به آنها در کلیه ابعاد سیاسی،اقتصادی وفرهنگی وبدست آوردن مسئولیت ها و امتیازات مساوی در کلیه عرصه های مادی ومعنوی زندگی درکنارهم قرارنگیرند .

اوکه بیزار ازظلم واستبداد در کلیه اشکال وابعادآن است با صراحت ابراز میدارد که تورک های افغانستانی, با تلاش درکمائی کردن حق زندگی با هویت وفرهنگ خود ها فقط در صدد دستیابی به حقوق انسانی وطبیعی خود ها اند همچون دیگران نه دستیابی به کدام امتیاز بالاتر از دیگران ودستیابی این ملیت وملیت های محروم دیگر در کشور ما به حقوق انسانی مساوی شهروندی درین کشور هیچ حقی را از دیگران سلب نمی کند مگر حق باداری وحاکمیت انحصاری،که باید نابود شود، تا کاسۀ تزویر شئونیزم که با آن هم خلق های شریف وباشهامت پشتون را فریب داده ومنحیث سپاهیان معصوم وفریب خورده و مست از تریاک قبیله پرستی واجداد پرستی موهوم از مدتها بدینسو در یک جنگ نا مقدس برعلیه دیگر هموطنان همکیش آنها استعمال وبدبختی های روز مرۀ زندگی چون فقر ،جهل،مرض،عقب ماندگی وهزاران مصیبت دیگرخود را که فقط درباهم بودن ودر کنار هم بودن دور از برتری جوئی ها میتواند آنهارا ریشه کن سازد، از یاد برده اند،وهم درمجموع کشور را به این روزگار سیاهی که تاریخ این سرزمین نمونۀ آنرا به یاد ندارد، سرنگون ساخته است .بگذار این طلسم تحمیق وجهل سرنگون شود تا مردم ما هم باری نیرو وانرژی انسانی خود هارا به جای مصرف در بازار فخر فروشی های کاذب وفریبنده در جهت احیای حیات انسانی  چون دیگر مردم جهان مصرف وحق سر فراز زیستن که امروز نبود آن افسانۀ رسوائی کشور ومردم مارا باتمثیل مجسمه های حماقت در جستجوی هیچ!  هنگامۀ عالم ساخته نجات یافته بتوانیم.

استاد میمنگی باصراحت وبی مهابا سخن میگوید واز هم وطنان خود مصرانه می خواهد که با هر امکانی که در توان دارند در راه سرنگونی این پدیدۀ شوم به اقدامی ولو کوچک متوسل شوند واز هیچ چیز نگران نباشند ،چونکه این نبرد حق وباطل است  ومردم ما درین نبرد حق طلبانه هیچ بدعتی را مرتکب نمی شوند واگر حاکمیت طلبان ریا کار این عمل مارا بدعت به شمار آرند ما باید حاضر باشیم این گونه بدعت های معقول ومقبول را که مردم آزادۀ دنیا باانجام آنها به رستگاری رسیده اند با جان ودل انجام دهیم ،تا آخرین رمق وباآخرین قطرات خون در راه محو بی عدالتی در برابر خود  ومردم خود مصمم باشیم  تا باشد که دیگر در خانۀ خود بیگانه شمرده نشویم، زیرا هیچ محرومیتی  به این اندازه سنگین نیست که انسان در خانۀ خود بیگانه به شمار آید وآن دیگر خود را صاحب ومالک مطلق این خانه قلمدادکند. میمنگی روی حقیقت خود شناسی واز خود آغاز کردن کلیه روشنفکران کشور صرف نظر ازتعلقیت های قومی وقبیلوی تاٌکید اکید دارد،واو معتقد است که روشنفکران هر گروه قومی اولتر از همه باید از شناخت ومعرفی جنایتکاران وخائنین نزدیک به خود  که یکجا باآنها در داخل چوکات همان قوم وقبیله زندگی میکند باید آغاز کنند وبا دست درازی های نا آگاهانه در حریم های زندگی دیگر اقوام وملیت های هموطن خود به بلند گو وآلۀ دست مستبدین وجنایتکاران خودی مبدل نشوند . ویابا پذیرش این طرز تفکر که بد وجنایتکار خودی را به لطف پیوند های قومی وقبیلوی آنها باخود خوب وقابل قبول ولی برعکس همیشه لبۀ تیز خنجرخودرا برعلیه دیگر مردم کشور با انگشت گذاشتن روی عملکرد افراد واشخاص وابسته به آنها با تبعیت از پروپاگند ها وزهر پاشی های  هدفمند وجنایتکارانۀ محافل شئونستی وتفرقه اندازحاکمیت طلب خودی متوجه و به این ترتیب به بلند گو وهمدست جنایت کاران خودی مبدل شوند وهمیشه انگشت شان به طرف دیگران باشد ولی ازجنایات وتعصبات داخل قبیلۀخود که قبل از همه مردم مظلوم خودی را به قربانگاه میفرستد بی خبر وغافل باشندکه این خود بادزد دهن جوال راگرفتن  ودر شکار بره با گرگ درنده همکار شدن است. او در توضیح این عقیدۀ خود میگوید که ، ناممکن است شهری را از کثافات پاک نمائیم تا زمانیکه پاک کاری وکثافت زدائی را از خانه وکوچۀ خود شروع نکنیم.این فورمول دررابطه بامبارزات سرتاسری ضد بی عدالتی واستبداد در یک کشور نیز عین مفهوم را دارا میباشد که مدعی روشنفکری دریک جامعه آنچه را که در خانه ودرماحول او وجود دارد غافل ازدرک ودیدن باشد ولجوجانه با ذره بین به دنبال یافتن عامل جنایت دربین دیگرمردم کشور برآید که این چنین طرزتفکر ومبارزه در حقیقت همخوانی وهمکاری ابلهانه با جنایتکاران وستمگاران است وبس، همانند اینکه بعضی حلقات ومحافل شئونیستی باهمه افزار وامکانات دست داشته مصروف این اند که در گذشته وامروز چی کار خلافی را در بین اقوام وملیت های غيرخودی پیدا میکنند که با بزرگ سازی آن ذهنیت های مردم دیگر کشور را در مجموع برعلیه این اقوام تحریک واغوا کنند تا باشد که در این یا آن موضوع داوطلبی قدرت از نتیجۀ این اغفال وتحمیق بهره برداری کنند وسوگمندانه هستند عدۀ کثیری هم ازمدعیان مبارزه برعلیه ظلم وبیداد که آگاهانه وناآگاهانه با آن گرگ های درنده هم صدا شده وآ واز های کریه را بمراتب بلند تر ازآن جباران سر میدهند که گناه این هم کمتر از اعمال آن جانی های بی رحم نیست.  

استاد میمنگی تماسی هم روی نتائج وعواقب خطر ناک در محرومیت ومظلومیت مستمر زیستن گرفته وتضعیف اعتماد به نفس ملی را از بد ترین پیآمد های محکومیت میداند  ومیگوید:ملیتی که طور دومدار در حالت محرومیت زیسته باشد بابیگانه شدن از خود اعتماد به نفس ملی را نیز از دست میدهد وافراد این چنین ملیت ها معتاد به روان محافظه کارانه  شده وهمیشه راه عافیت را در پناه دیگران  که در قدرت قراردارند جستجو مینماید وهیچگاه به درستی عمل وصحت کار خود اعتماد ندارد مگر اینکه  ارباب قدرت به آن صحه بگذارند وبا تحسین یا توبیخ های اربانه اورا از درستی ونادرستی کارش مطمئن سازند.

سخنان استاد میمنگی در یک فضای صمیمیت ودرک متقابل به پایان میرسدوفضای محفل آگنده از شور وهمآهنگی به نظر میرسد ومنشی محفل ازانجنیر امان الله  جواد که بنا به گفتۀ خود او در اصل تورکتبار نیست ولی حیات معنوی او هیچگاهی جدا از تورکتباران نبوده خواهش صحبت میکند  او نیز با تأئید  گفته های قبلاٌ بیان شده  توسط دیگران تجارب وداشته های ارزش مندی را که همه گویای یک همزنجیری عمیق وتاریخی بین کلیه ملیت های محروم ساکن این کشورمیباشد ارائه مینماید که از ورای آن پیام همدلی وهمسوئی در گوش ها طنین اندازاست ،اتحاد وهمسوئی همه ملیت های محکوم  را در یک مبارزۀ عادلانه یکی از شرایط اساسی سرنگونی استبداد قبیلوی به حساب آورد که بی هیچ استدلالی همه برآن صحه گذاشته،وجلسۀ قبل از ظهر محفل را به پایان می رسانند ومنشی محفل ختم جلسه  را اعلان و وقت شروع جلسۀ بعدی را خاطر نشان مینماید  وبه این ترتیب بخش نخست محفل که همه را در عالمی از تفکرات فرو برده بود ونوید خوش آن ظهورنوعی رجوع صادقانه  برخویشتن بود، به پایان رسید و مهمانداران  از مهمانان دعوت به صرف طعام چاشت نمودند که  آنهم اهنگی بود بس نیکوکه شنیدنش سخت چنگی به دلها زد

صرف طعام  باصحبت های ضمنی وگاهی با رد وبدل شدن شوخی ها وطنزهای شیرینی به پایان رسیدو درآغازکار بخش دوم محفل نوبت سخن به جوان بادرایت وآگاه انجنیر محمد عثمان بیلیم رسید  که مردیست از تبار آزادگان که همه ابعاد زندگی اش گویای یک زندگی آرمانی ومعطوف به خود آگاهی وپاک زیستن است، او که از نخستین روزهای زندگی اش در دامان خانوادۀ فضیلت پرور ومیراثدار مبارزات بس بزرگ برعلیه اشکال مختلف استبداد درابعاد مختلف درسهای ظلمت ستیزی وروشنگری را آموزش دیده  ودر کلیه مراحل زندگی خود درجهت سهم گیری آگاهانه وصادقانه در فعالیت های ضد بیداد گری مردم میهن وخاصتاٌهم تباران عذاب کشیدۀ خود که بی هیج جرم وجنایتی محکوم به بدترین شکل استبداد یعنی در خانۀ خود از همه حقوق مالکیت این خانه محروم شدن وهمیشه به لطف غاصبین محتاج بودن است ،تلاش نموده ودرین راه ازهیچگونه بذل توان مادی ومعنوی خود ابا نه ورزیده ودرین گردهمآئی نیز سهم در خور خویشتن راایفا نموده، کوتاه ولی باقلبی آگنده از ایمان وصداقت به گفته های دیگران مهر صحه میگذارد وآمادگی خودرا در سهم گیری در خور توان با هر نوع فعالیت عدالت خواهانه ابراز میدارد.

درین محفل شخص دیگری هم که هیچ سخن نمی گوید ولی حرف همه را با دقت وفراست گوش فراداده که او محترم سید یوسف است که مردی است محاسن سفید وروزگار دیده که بی هیچ کلامی سیمایش حکایه گر هزاران گفتۀ ناگفته است ودرچند حرفی مختصر موافقت خود را بااهداف محفل امروزی که همانا توافق بر سر ایجاد یک نهاد فرهنگی تورک ها ی افغانستانی در اروپا ست اظهار مینماید وزمان به سرعت در حال گذشتن است وکم کم لحظات آخرین این محفل کوچک ولی با اهداف وآرمانهای بزرگ به پایان خود نزدیک میشود وعدۀ زیادی از اشتراک کنندگان این محفل که بیشترین آنهارا جوانان ونوجوانان تشکیل میدهند باعلاقه مندی جریان این جلسات را تعقیب وابراز رضایت مینمایند واز پیش کسوتان جامعه ومردم خود توقعات زیادی هم دارند که بایست باتدویر وراه اندازی چنین محافل راه های جواب معقول ومنطقی به این خواسته ها وتوقعات بجای انسانی آنها جستجو وارائه شود

شور وبحث نهائی هم که تقریباٌ شکل نتیجه گیری از کارمحفل امروزی را دارد به عمل آمد ودر جریان آن تماسهائی هم باچگونگی واهداف شکل گیری حوادث اخیر در داخل کشور گرفته شد واهداف چنین توطئه ها که برای مردم ما تازه گی چندان هم ندارد واز چنین صحنه آرائی ها ی توطئه آمیزدر گذشته ها نیز بخاطر مجازات ومحروم سازی مردم ما از حقوق انسانی آنها استفاده های زیادی صورت گرفته  که بر همگان روشن است تحلیل وتفسیر های واقعبینانه وهدفمند صورت گرفت و روی این توطئۀ اخیردر رابطه با قضیۀ جنرال دوستم واکبر بای که این نیز از آنجمله به حساب میرود و هدف اساسی آن این بار محروم سازی اقوام  وملیت های تورکتبار از اشتراک فعال در انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری کشور وگرفتن حق السکوت از شخصیت های مطرح آن با توسل به چنین دسیسه سازی ها وبین هم اندازی های خود مردم ما با انتخاب ضعیف ترین مهره های قابل استعمال درین بازی است نتیجه گیری صورت گرفت واز آدرس این گردهمآئی پیام اشتراک کنندگان این محفل عنوانی مردم ما این بود که اتحادو همبستگی خدشه ناپذیرداخلی خود هارا در برابر این چنین دسایس خائنانه وتفرقه افگنانه حفظ ومانع از تحقق آرمان های کثیف توطئه گران دررابطه باپارچه پارچه ساختن مردم ما شوند ونگذارند که از خود ما بر علیه خود ما به مثابۀچوبدستۀ تبر برعلیه درخت، خائنانه استفاده به عمل آید وهمچنان به کلیه بازی گران پشت پردۀ این توطئه هوشدارداده شد که دست ازین بازی های خانمانسوز بردارندواز گذشته ها الهام بگیرند ویکباردیگر در صدد ریختن خون بی گناهان بادست های کثیف  جمعه خان های خائین در کوی وبرزن جوزجان نباشند، زیراکه جهان بیدار است وهیچ جنایتی را پنهان کردن ناممکن و دوران این بازی های کودکانه هم در تاریخ مدت هاست که سپری گردیده ،اقوام وملیت تورک ازمدت هاقبل با این چنین دسایس ونیرنگ ها آشنائی دارند وکسانی که با آتش بازی میکنند عاقبت نافرجام این چنین بازی های طفلانه راهم در نظر داشته باشند وپیام ما به مردم ما حفظ هوشیاری وبیداری دائمی خودآنها در برابردسایس شیطانی دشمنان آنهاست وبس.

در آخرین دقایق کار محفل قطعنامۀ که از طرف اشتراک کنندگان این گردهمآئی ترتیب گردیده بود توسط منشی محفل قرائت وباتاٌیید آرای اشتراک کنندگان به تصویب رسید که مواد اساسی این قطعنامه  مطالب ذیل را در برمیگیرد:

1:این گردهمآئی  در واقعیت پیش درآمدی است درجهت تدویراولین گردهمآئی بزرگ فدراسیون فرهنگی تورک های افغانستانی دراروپا ودیگرکشور های جهان .

2:فیصله به عمل آمد که از تلاشهای صادقانه وخستگی ناپذیر  داکتر اکبر همت فاریابی در راستای شکل دهی و ایجاد این چنین یک کانون فرهنگی در اروپا تاٌیید وپشتیبانی همه جانبه به عمل آید.

        3:فیصله شد که در رابطه با تدویر هرچه عاجل ترقورولتای بزرگ این فدراسیون فرهنگی  در یک محل مناسب آمادگی های لازم گرفته شود.

4:از همۀ تورک های افغانستانی درهر کجائی که قرار دارند،ازآدرس گردهمآئی مونشن صمیمانه تقاضا گردید که با کمک های بی شائیبۀ مادی ومعنوی خودهااز تدویر قورولتای بزرگ وتاٌسیس این فدراسیون فرهنگی پشتیبانی به عمل آورند.

5:بعد از قرائت مسودۀ برنامه از جانب داکتر همت فاریابی ،نتیجۀ شوروبحث ها این شد که محتوای كليدی ومحوری این متن حفظ ولی تاحد ممکن ساده تر ومختصر تر شود.

6:تصمیم گرفته شد که مصارف مالی اولین گردهآئی بزرگ این فدراسیون فرهنگی ازطریق جمع آوری اعانه های داوطلبانه تاٌمین گردد .

ومسائل ذیل نیز دراین محفل با تفاهم همگانی مورد توافق قرار گرفت:

الف:زبان مادری که در حقیقت شاهراه معرفت و ورود به دنیای انسانیت است، ودرکلیه مراحل زندگی فرد وجامعه حیثیت کلید خود آگاهی ، تکوین شخصیت وکمال هویت انسان ها اقوام وملیت هارا دارد، از دست دادن ومحروم شدن ازاین سلاح بی بدیل معرفت وتکوین مقام رفیع انسانیت در واقعیت امر از دست دادن جواز حضور درعالم انسانیت است وقومی که از حق استفاده اززبان مادری خود در امر آموزش وپرورش وپیشبرد فعالیت های فرهنگی محروم میگردد درحقیقت از بزرگترین حق زندگی خود ساقط ساخته میشود که حق این بدعت بزرگ را هیچکس به هیچ عنوانی در جهان ودر کشورما ندارد. تکلم ،آموزش،پرورش وپیشبرد فعالیت های فرهنگی وهنری به زبان مادری حق طبیعی وانسانی هرانسان درکرۀ زمین است. بناءً تورک های افغانستانی که طی سالیان بس دراز ازحق بکار گیری زبان مادری در امر آموزش وپرورش محروم بودند وامروز نیز هیچگونه امکانات  انکشاف وتکامل زبان مادری خود را در اختیار ندارند باید تلاش نمایند که خودوفرزندان خودرا با هروسیلۀ که ممکن باشد با نوشتن وخواندن زبان مادری آشنا وفرهنگیان وروشنفکران تورک تباردرین راستا با اقدامات در خور توان چون تألیفات علمی واجتماعی ، ترجمۀ آثار ارزشمند ومفید ازدیگر زبان ها، تحقیق وتدقیق دررابطه باآثار وتألیفات دانشمندان ،نویسندگان ،شعراوفرهنگیان تورک تباردر جهان وتعمیم آنهااز طروق چاپ وتکثیر با معرفی فرهنگ غنامندفولکلوریک مردم ما به نسل های جوان واطفال وغیره کارهای ارزشمند سهم وفرض خودرا دربرابر مردم وزبان مادری خودبجاآرند.

ب:دررابطه بانام  فدراسیون فرهنگی هم تصمیم گرفته شد که با یکی از کلمات با مسمای تورکی چون :قویاش [آفتاب] ،بارلیق[هستی] ،یول[راه]،بارش[صلح]بیرلیک[همبستگی]اوزگارلیک[آزادی]،یورت[وطن]،قوتقا [سعادت]،اولکه[وطن]،یاروق[نوروروشنائی]وغیره نام گذاری ودر ذیل آن عبارت[فدراسیون فرهنگی تورک های افغانستانی]ویا به زبان تورکی[افغانستان لیگ تورک لرنی کولتور فدراسیونی] تحریر گردد.

ج:این نهاد فرهنگی که تحت نام فدراسیون فرهنگی تورکهای افغانستانی در اروپا تاٌ سیس وبه فعالیت آغاز میکند ،هیچگاه وبه هیچ عنوانی بااحزاب وجریانات سیاسی داخل وخارج کشورهیچ نوع وابستگی تشکیلاتی کسب کرده نمیتواند.

د:پیشوند فدراسیون که در حقیقت زمینه های پیوند وارتباطات سازنده ومفید با دیگر نهادها وموسسات فرهنگی  را همواره مساعد میسازد باید در متن تعین نام این کانون فرهنگی که در حال شکل گیری است تا زمان لازم حفظ شود.

ه:برنامه های کاری این فدراسیون فرهنگی در کلیه ابعاد آن کاملاٌ حق طلبانه ودیموکراتیک بوده ودر هیچ حالتی درتقابل و دشمنی با هیچ حزب وسازمان سیاسی  بخاطر اعتقادات سیاسی وآیدآلوژیک آنها قرار گرفته نمیتواند، مگر احزاب وجریانات سیاسی وحتی فرهنگی طراز فاشیستی که فدراسیون فرهنگی مورد نظر ما بخاطر طرد وافشای اهداف وبرنامه های شیطانی آنها ایجاد میگردد.

ز:مبارزات حق طلبانۀ تورک های افغانستانی درهیچ حالتی نمی تواند برخلاف منافع وحقوق انسانی دیگر اقوام وملیت های کشور توجیه شود، این فعالیت های عدالت خواهانه فقط آنچه راکه با موازین ومعیار های حقوقی همۀ گروه های انسانی درجهان مطابقت داشته ونداشتن آنها محرومیت به حساب آید میتوانند در خود احتوا نمایند.

ف: نیل به تحقق ایجاد یک جامعۀ دیموکراتیک که در آن کلیه موازین حقوقی وانسانی مجموع باشندگان کشور مااز طریق شکل دهی یک جامعۀ مدنی که در آن کلیه حقوق ووجائب باشندگان کشور ما از طریق تاٌمین حقوق شهروندی برآورده گردد، مقدس ترین آرزوی کلیه اعضا وهوا داران فدراسیون فرهنگی تورک های افغانستانی است.

ک: این کانون یک نهاد آگاهی بخش فرهنگی برای اقوام وملیت های تورک در جهت اعادۀ حقوق از دست رفتۀ انسانی آنها بوده ودرین مبارزه موءثر ترین سلاح دست اندر کاران  آن قلم است که  با نوشتن حقایق مردم خودرا بیدارودشمن را افشا وطرد مینمایند.

ل : نیل به دمو کراسی وایجاد یک نظام عادلانۀ  انسانی که در آن کلیه حقوق و وجایب انسان های ساکن در سرزمین ما بدون هیچ نوع امتیاز دهی  برمبنای قوم ،نژاد،زبان، منطقه،مذهب،جنسیت،طبقه وغیره تأمین وتضمین  ونیازمندی های مادی ومعنوی جامعۀ مارا برآورده بتواند مقدس ترین آرمان ماست. ولی آنرا هیچگاهی به مثابۀ کالای وارداتی ویا نسخۀ کاپی شده از این  ویا آن کشور طبق میل وفرمایش دیگران نمی پنداریم .

محفل کوچک ما با این دست آوردهای بزرگ وباارزش  خود به پایان نزدیک شد ومهماندار مبتکر ما قاضی عبدالعلی فیضی که برگزاری این محفل محصول ابتکار وتلاش بی ریا وآگاهانۀ  اوست والحق که ابتکار بس بزرگی بود ،از تشریف آوری همه اظهار سپاسگزاری نموده وموفقیت های حاصله ازین محفل را خیلی باارزش قلمداد نمود ومهمانان نیز به نوبۀ خود از ابتکار ومهمان نوازی او وهمه دست اندر کاران برگزاری محفل چون جنرال عبدالغفور فاریابی ،محمد عثمان بیلیم ودیگران اظهار قدردانی نموده با امید برگزاری موفقانه وباشکوه قورولتای بزرگ این فدراسیون فرهنگی ودعای تأمین صلح، آزادی ودیموکراسی واقعی بامحو استبداد در کشورمحفل آنروزی  را خاتمه بخشیدند.

 واشتراک کنندگان محفل ما در حالیکه قلوب همۀ آنها مالامال ازامید وایمان بود همدیگر را به آغوش کشیده وبه امید ملاقات بعدی در قورولتای بزرگ  با همدیگر وداع نمودند.

به امید موفقیت باز هم بیشتر وبزرگتر درآن روز امید های بزرگ

ختم

18 - 04 - 2008  

 

 

**********************

 

حیات تورک های افغانستانی که با تبعیت از سر نوشت محکوم آنها درطول تاریخ پیدایش و شکل گیری  دولت کنونی افغانستان جز تحمل استبداد وناامیدی ارمغانی باخود نداشته وهمیشه ودرکلیه مراحل تاریخ این کشور لبه های تیز وبرندۀ کلیه قوانین ونهاد های ارگانیک دستگاه های دولتی ودیگر نهاد های

 رسمی وغیررسمی مستقیم وغیر مستقیم بر علیه آنها بوده وکوچکترین حرکت حق طلبآنه و عدالت خواهانۀ  آنان با انواع واشکال مختلف سر کوب و محکوم به شکست گردیده ودر شرایط کنونی جامعۀ ما وجهان امروز نیز هر گامی را که در جهت خاتمه دادن به میراث شوم استبداد وحاکمیت مطلقۀ تک ملیتی ومناسبات غیرعادلانه وغیر انسانی قرون وسطائی میخواهند بردارند در پهلوی اینکه هنوز هم از جهات واستقامت های مختلف در معرض حملات وافتراآت با هدف خاموش سازی ندا های حق طلبانۀ خود قرار دارند،که با کمال تأسف در داخل اجتماع خود نیز همواره با مشکلات ونابسامانی های مختلفی که اکثرأ محصول مستقیم محکومیت ومحرومیت های اجتماعی، فرهنگی وسیاسی در گذشته وامروز میباشد مواجه اند، که عمده ترین آن همانا ضعف اعتماد وباور نسبت به تصامیم فعالیت های عملی وسازندۀ خود در راستای خاتمه بخشیدن به کاستی های اجتماعی وفرهنگی سیاسی موجود در جامعه است که علت اساسی آن به دو منبع اساسی زیرمرتبط است :

الف :مداخلات نیروهای حاکم درکشور که به هیچ وجه حاضر به پذیرش یک جامعۀ تورک متساوی الحقوق با خود در افغانستان نیستند واز گذشته های دور تا امروز به اشکال وعناوین گوناگون وسیستماتیک کوشیده اند که اندیشۀ رعیت بودن وتابع بودن به هر نوع حاکمیتی را که به قوم وقبیلۀ حاکم تعلق میگیرد ، در اذهان وقلوب عموم اقوام وملیتهای محکوم در کشور ایجاد وآنرا به یک امر دائمی وپذیرفته شدۀ  همگانی مبدل سازند .

در راستای همین هدف برده سازی غیر انسانی است که مقوله های اقوام وملیتهای بومی وبیگانه،کوچک وبزرگ،اقلیت واکثریت، نژاد اصیل آریائی وغیراصیل غیر آریائی یعنی ترک ومغول وغیره را با تبعیت ازکلیه مکاتب سیاسی حامی وطرفدارتئوری های نژاد پرستی چون فاشیسم ورآسیزم ، وغیره تئوری پردازی نموده و در گوش هر طفلی که درخانواده های آنها متولد میگردد به جای آذان اسلامی همین اندیشه های خانمانسوز غیر انسانی را زمزمه می کنند .

ما امروز عمق فاجعه را تا آن حدی میتوانیم شاهد باشیم که از مدعیان روشنفکری در راست ، چپ ، میانه ودیموکرات تا گروه های متعلق به معتقدین اندیشه های قرون وسطائی وماقبل اسلام چون طالبان ، مذهبی وغیرمذهبی همه با هم یک صدا تکبیر نژاد برتر آریائی را با خون پاکتر وصافتر نعره زده وبه دیگر باشندگان کشور اخوت برده شدن وبنده شدن را لطف وارزانی میدارند واین هم تازه اگرافراد وابسته به این اقوام وملیت ها اقبال به دست آوردن این مقام را بتوانند کمائی وبا اطاعت بیچون وچرای خود محکوم به ترک  کشور به جرم تاجیک بودن به تاجیکستان و اوزبيک بودن به اوزبيکستان وهزاره بودن هم به ایران  نه شوند.

ازهمه دردناکتر اینکه در کشوری که ما آنرا وطن مشترک خطاب میکنیم و وجب وجب خاک ولحظه لحظۀ تاریخ آن گواه زندگی مشترک توأم باغم وشادی ها، ساختن ها وسوختن های باهمی کلیه باشندگان کشورمنجمله تورک تباران است ، دردا و حسرتا که تا اکنون هم در حواشی آن چون مهمانان ناخوانده وموجودات اضافی که مدعیان مالکیت این کشور هرآن آرزوی پرتاب مارا به بیرون حتی به قیمت امحای حیات همگانی ما دارند، زندگی وامرار داریم .

پاکسازی های قومی وسیاست های امحای جمعی دوره های عبدا لرحمان خانی، نادرخانی، هاشم خانی حفیظ الله امینی وطالبانی را با سخت جانی در ازای خون  هزاران هزار مبارزان نستوهی که جان های شیرین خود را بی دریغ در راه آزادی وعدالت نثار نموده اند پشت سر گذاشته ایم و هنوز هم درین کشوریکه تعلق ما به آن هزاران بار ثابت تر و روشنتر از میراثخواران کاذب وعظمت طلب حاکم امروزی است ودر هرصفحۀ تاریخ این خاک هزاران نشان از زندگی وپیکارهستی آفرین وتمدن ساز نیاکان ما ازتورکتباران کوشانی ویفتلی تا امپراطوری های نپکی، تگین شاهی، خلجی، غزنوی ، سلجوقی ، خوارزمشاهی، تیموری ، شیبانی ، بابری وغیره که همه وهمه گواه براثبات پیوندهای عمیق تاریخی مردم ما با این آب وخاک است ، چون بیگانگان ومهمانان ناخوانده ودر نهایت باز ماندگان مهاجمین مغول وبه اصطلاح عدۀ از فرهنگی مآبان مفتخر به آریائی تبار بودن موهوم ، میراث شوم دوره های ترکتازی درین منطقۀ عالم تبلیغ  وبا هر وسیلۀ دست داشته ازکتب درسی مکاتب شروع تا اخبار و جراید ، رادیو وتلویزیون وصفحات انترنیتی وباالآخره هم منبرها ومساجد تعریف وتفکیک می شویم .

بذر تبعیض وتعصب برعلیه ما حد و مرزی ندارد  وما مردمی که در سرتاسرتاریخ دیروز وامروز این جغرافیای مصیبت زدۀ تاریخ معاصر، سنگین ترین بار مسئولیت های بدون امتیاز را در مقابله با انواع مصائب وبد بختی ها متقبل و هیچگاهی هم در تاریخ این سر زمین نه ما ونه هم اجدادما در صدد مالکیت مطلق ونا بود سازی دیگر باشندگان این جغرافیای آشوب که امروز ما در عمق فاجعه بار ترین دور انحطاط و زوال آن در تحت سیطرۀ قبیله سالاران عظمت طلب عقبگرا از یک جانب وهواداران نژاد پرست آریائی تبار افسانوی و وابسته به نهاد های سیاسی آیدآلوژیکئ سامانیان کبیر، کوروش کبیر، آریانای کبیر وخراسان کبیرکه جز به کبیر سازی های موهوم و زهرآلود قومی ونژادی به هیچ چیز به درد بخور دیگر نمی اندیشند وکارگاه اذهان عقیم شان شب و روز فقط در جستجوی واژه های کبیر سازی است، از جانب دیگر دست وپا میزنیم، نه بودیم ونه هم چنین آرزوی غیر انسانی را که تاریخ بشرحکم زوال ونا بودی آنرا از مدتها قبل صادر نموده وآخرین نمونه های آن امروز در سیما ونمای صیهونیسم اسرائیل در مواجه با عالم بشریت در مجموع باتکیه برجهانخواران امریکائی درحال تقلاست وخلق یهود را یک بار دیگردر رویاروئی دردناک با کلیه باشندگان عالم با غصب واشغال سرزمین خلق فلسطین قرار داده داریم وآرزوی جاویدان مارا فقط باهم زیستن وبرابر زیستن کلیه باشندگان این سرزمین دریک نظام قانونمند ودیموکراتیک تشکیل می دهد و بس، نمی دانیم چرا وتا چه زمانی  در معرض  این چنین سیاست های تفرقه افگنانه وخانمانسوز قرارخواهیم داشت وما در زادگاه وسرزمین خود چون بیگانگان محاسبه ومعامله خواهیم شد؟ واسفبارتراینکه در تاریخ مبارزات وشکل گیری ملت ها درهر کشوری مناقشات ودر گیری هائی به اشکال مختلف وجود داشته که در اکثر موارد هم مسألۀ تأمین عدالت اجتماعی ومحو نابرابری هادرمناسبات با همی اقوام ، ملیت ها، مذاهب ونژادها در آن ها مطرح بوده ولی هیچگاهی تاریخ چنین یک اتحاد نامقدس ضد عدالت وهمزیستی انسانهای  ساکن در یک سر زمین را از جانب قوم وقبیلۀ معین به یاد ندارد که در آن تقریبأ همه افراد وابسته به آن قوم در چنین یک اتحاد محکمی که درچوکات آن از سلطنت طلب کهنه کار تا کمونیست دو آتشۀ وانترناسیونالیست واسلامسیت معتقد به کلمۀ توحید وحتی  پیروان طریقت های تصوف همه با هم وفقط آرزوی تحقق آرمان های بر تری جویانۀ قبیله وتبار خودرا داشته باشند،واقعأ چنین یک نمونه را کمتر میتوان درتاریخ پیدا کرد. زیرا درکلیه نظام های استبدادی جهان  بودند عدۀ هم از ریشه وتبار خود مستبدین که در همدستی وهم سوئی با مظلومین در جنگ برعلیه بیدادگران خودی هم نوا و حتی قیامهای  ضد استبداد را در همکاری صادقانه با مظلومین سازماندهی ورهبری نموده اند که ما نمونه های فراوان آنرا در نهضت های دفاع ازحقوق سرخپوستان وسیاهپوستان امریکا ونظام اپارتاید در افریقای جنوبی ودوران حاکمیت فاشیزم هتلری در آلمان وحتی همین امروز یک عده یهودی های  آزادی دوست وانسانسالار را که در مخالفت باسیاست های صیهونیستی دولت اسرائیل به اشکال مختلف مبارزه نموده ومی نمایند به کثرت پیدا کرد، که بدبختانه یک چنین پدیدۀ را در میان قبیله پرستان حاکمیت طلب کشور ما نه میتوان امروز پیدا کرد ونه هم در گذشته مطالعه نمود که این خود نمایانگر عمق جهنمی فاجعه در مناسبات متقابل حاکم ومحکوم،ظالم ومظلوم در کشور ماست که این خود نیاز مند یک مبارزۀ آگاهانه در برابر این پدیده از جانب روشنفکران قبایل حاکم در همسوئی با کلیه نیازمندی های یک ساختار سیاسی واجتماعی قانونمدار ودیموکراتیک در تفاهم و همآهنگی روشنفکران وآزاد اندیشان مجموع باشندگان کشور ما است.

اما تاثیرات این سیاست های استبدادی در رابطه با اقوام محروم به گونۀ بوده که از یک طرف موج های مقاومت را در بین آنها بر انگیخته واز جانب دیگر در نتیجۀ شکست ها وسرکوب های وحشیانه وفشار های همه جانبۀ دوامدار باعث زوال اعتماد به نفس قومی وملیتی وریشه یابی نفاق درمناسبات ذات البینی واز بین رفتن فضای اعتماد وباور نسبت به همدیگر و از خود بیگانگی با هویت وشخصیت تاریخی وملیتی ، زوال وانحطاط ارزش های فرهنگی ومعنوی با شیوع روحیۀ اتکا به دیگران با تمرکز روان اجتماعی بد بینانه ومشکوک نسبت به خود ودیگران با پیشداوری های منفی بافانه با تمکین های ناخود آگاه در برابر ارباب قدرت داخلی وخارجی وباالآخره  هم اشکال عدیدۀ عقدۀ حقارت در رابطه با مسائل روزمرۀ حیات فردی وزندگی اجتماعی آنها مستولی گردانیده است که ما تأثیرات مرگبار آنرا در کلیه ابعاد زندگی مردم خود به سادگی میتوانیم مشاهده ومورد بررسی قراردهیم که راه رستگاری  مردم ما خواهی نخواهی  باید ازمسیر وبستر تداوی این امراض زادۀ استبداد ومحرومیت عبور کند ،که رجوع  به ابواب احیای فرهنگ ومعنویات سرکوب شدۀ ما نخستین واساسی ترین گام درین راستا به شمار میرود، که امروز ما شاهد تحقق اینگونه حرکات فرهنگی که نخستین گام های آن با تلاشهای  خستگی ناپذیر وخلاق عدۀ از فرزندان آگاه ومتعهد مردم ما همین اکنون به ادامۀ تلاشهای گذشته درقارۀ آسيا ، اروپا وامريكا  در حال بر داشته شدن است میباشیم و میخواهیم که به ادامۀ کار نامه های ماندگارگذشتگان خود مشعلدار این راه بزرگ وآرمان بر حق مردم خود در پیشگاه تاریخ وجامعۀ خود در حد توان ومشارکت خلاق وسازنده با کلیه تلاشهای روشنفکران وفرهنگیان متعهد وآزاد اندیش میهن ومردم خود در داخل وخارج کشور باشیم.

ب :عوامل باز دارندۀ مبارزات اقوام وملیتهای محکوم از متن خود آنها که در مسیرتاریخ استبداد ومحکومیت  همیشه در خدمت نیروهای مستبد قرار گرفته وبرعلیه مردم چون عامل ودست راست مستبدین و اسارت گران عمل نموده ، که همانا افراد وگروه های فرصت طلب ، محافظه کاران مصلحت اندیش و عقبگرایان متحجر وگذشته پرست است که در قالب های مختلف تبارز وهمیشه منافع خود را در ادامۀ وضع موجود وهمکاری های مستقیم وغیرمستقیم بانیروهای اسارتگر قوم وملیت وحتی در مجموع وطن خود می بیند که نقش های بازدارنه ومنفی این عوامل درونی همیشه ودرهر اجتماعی به مراتب خطرناکتر از عاملین بیرونی استبداد هست…زیرا این عاملین فرصت طلب ومعامله گر مقید ومعتقد به هیچ اعتقاد انسانی وارزش های مردمی نبوده ، درهرحالتی ملاک محاسبۀ آنان صرف منافع خود آنان هست وبس ، که افراد متعلق به این طیف وقماش در هر لحظۀ ازحیات به مقتضای غریزۀ نفع ونقص روزانۀ خود آمادۀ تبدیل چهره ولباس اند وتمامی ارزش های انسانی برای آنها صرف وابسته به بازار منافع آنهاست وبس .

البته دراین میان نقش مدعیان روشنفکری دیروز را که با عقبمانی از تحولات سازندۀ زمان هنوزهم درغلاف باور های عقیم وتاریخ زدۀ گذشته غنوده اند وبا وجود دگرگون شدن های عمیق جهان امروز و از بین رفتن مظاهر عینی و وجودی آن نهاد ها وارزشها هنوز هم حاضر به تجدید نظرخلاق و واقعبینانه در افکار واندیشه های خود نیستند وبا یاد خاطرات گذشته هنوزهم  خودها را در زین و رکاب مقامات بی مکان دیروزی احساس ومجدانه درصدد پاسداری از آن دیروز ازدست رفتۀ خود هااند , نیز کمتر خطرناک از آن گروه های فرصت طلب بازاری نیست ، زیرا که هردو گروه فوق در جهت باز داشتن جامعه از اتحاد وهمبستگی نقش های مشابه وگاهی هم متحدالشکل را ایفا مینمایند .ومسلمأ گاهی هم از طروق مجاری مختلف !!!!

در چنین یک اوضاع احوالی است که ما از یک طرف شاهد تلاش های بیدار گرانه وعدالت طلبانۀ روشنفکران واقعی وبی مدعای مردم ومیهن خود در مجموع در بین مردم وکشور خود هستیم واز جانب دیگر تلاشهای بی قید وشرط مخالفین آزادی وعدالت اجتماعی را در پوشش قیافه ها و نیرنگ های مختلف وگاهی هم کاملأ عریان وبی پرده همه روزه مشاهده میکنیم .

سخن بر مقتضای ضرورت روشنگری درین مبحث اندکی به درازا کشید وهدف اساسی در این جا تصویر گری ساده وبی شائبه از یک محفل کوچک وهدفمندی بود که به تاریخ بیست وسوم ماه مارچ در شهر مونشنٍ جمهوری فدرال آلمان ، در تصادف با اولین روز های بهار سال 1387 هجری خورشیدی بنا به دعوت عده ای از روشنفکران مهاجرین تورک تبارافغانستانی مقیم آن شهر با اشتراک یک عده اهل فرهنگ وقلم مربوط به این گروه قومی در افغانستان که همین اکنون در کشور های مختلف اروپائی زندگی دارند بر گزار گردید . مشاهدۀ اوضاع  واحوال مقارن برگزاری  گرد همآئی با شک وتردید های ایجادشده  وشائعه پراگنی های هدفمند وبی هدف،پیشداوری های بازدارنده ونفاق آفرین وناشیگری در پذیرش فضای تفاهم با رعایت واحترام عقاید متفاوت سیاسی وعقیدتی همه وهمه سبب گردید که این مقدمه دراینجا عرض وجود کند که مطالعه وارزیابی آن برای اندیشمندان حقیقت جو ونسل های جوان روشنفکری مردم ومیهن ما عاری ازمفاد ونتیجه گیری مثبت نخواهد بود . تا باشد که یک تصویر روشن ازپارۀ علل وعوامل انحطاط معنوی جامعۀ ما که چون موریانه جسم وجان ، روح وروان جامعۀ مارا از درون وبی صدا تخریب ونابود میکند با خود داشته باشند . و اینراکه چگونه نفوذ اندیشه های ویرانگر با تخریب معنویات انسانی یک اجتماع هستی اجتماعی ومنیات انسانی آنرا رو به زوال می برد و حتی وحشتناکتر از همه کاملأ نابود میکند و در یک سخن دیگر  اگر یک جامعه از لحاظ مادی وفز یکی هزار بار ویران شود امکانات احیای مجدد وبهتر آن میسر است مگر فساد معنوی واستحالۀ ارزش های معنوی آن جبران ناپذیر، باید هر انسان آگاه جامعۀ ما با هر امکانی که درتوان دارد درراستای پاسداری جلوگیری ازنفوذ وریشه یابی عوامل فساد وتفرقه که بسط واشاعۀ اندیشه های انحصارطلبی وخود بیش بینی های نژادی،قومی ،قبیلوی، زبانی،دینی ومذهبی از کشنده ترین وخطرناکترین انواع آن است وطعم تلخ آنرا مردم ساکن در کشور ما در بر خورد با شئونیسم  قبیلوی وفخر فروشان زبان پرست در طول سده های اخیر خصوصأ باظهور وبسط اندیشه های فاشیستی  اریائی بازی هتلری در کشورما وکشور همسایۀ ما ایران که هر دانا ونادانی رابه شکلی از اشکال به دنبال اوهامات افسانوی وفریبندۀ تحمیق کنندۀ خود مصروف وفاصله های افسانوی را در بین ساکنین با هم مأنوس وبرادر این سر زمین ها که هزاران سال را درکنارهم به سر برده وهستی آفریده بودند وامروز در هوای متورم خود برتر بینی های نژادی وزبانی آریائی تباران تخیلی که صرف با تکیه به چند افسانۀ مهمل اویستائی، کارگاه های تخیلات نژادی ایشان با گذشت هر روز با پرروئی ووقاحت هرچه تمام برعکس اندیشمندان دیگر نقاط عالم که اختراعی اکتشافی دراین یا آن رشتۀ علوم مثبته در جهت شناخت بهتر وبیشتر انسان وجهان انجام میدهند و مصدرکار خیری به عالم بشریت می شوند ,این آقایان عظمت طلب ما با ذره بین های نا بینای اذهان عقیم خود ها فقط در جستجوی موهومات در هزاران سال پیش از آدم وعالم اند که ،با کدام یک از آنها قریب تر ونزدیک تر اندکه حاصل افتخارات موهوم آن را با ذرق به عقول وشعور نسل های کنونی دور وپیش مورد علاقۀ  خود جهت بذر تخم نفاق برتر بینی با امید محو واستحالۀ دیگران در وجود منیت های استحماری قوم وقبیلۀخود منحیث مادۀ سوخت ماشین نفاق وافتراق مورد استفاده قرار دهند وحاصل آن هم کاملأ روشن وبهترین نمونۀ آن زندگی نکبت بار دیروز ، امروز و فردای بی امید مردم وکشور ماست که اگرکار بدین منوال بازهم ادامه یابد خدا داند که چه مصیبت های نامکتشف دیگر در انتظار مردم ما خواهد بود؟؟؟؟

به هر صورت آنچه که تااینجا بیان گردید فقط یک اشارۀ کوتاهی است به خاطر بیان واقعیت های تلخ تفرقه افگن وخانمانسوزجامعۀ بد بخت وماتمزدۀ ما که با گذشت هرروز دامنه های آن وسیع تروکارد های قصابان نیز درجهت اندام بریدن بند به بند مردم ومیهن ما آماده تر وتیز تر میشود وعدۀ آگاهانه وعدۀ هم ناخود آگاه به دمیدن به این آتش با امید دستیابی به کثافات ته مانده از قصابان ادامه می دهند وتحت نام حکومت کردن بالای مردم خود بردگی اجانب را در کشورقبول وحتی باهم مسابقۀ خدمت بهتر به ولینعمتان خود راهم راه اندازی و با افتخار به آن ادامه می دهند که اگر در برابر آن جبهۀ برعکس آن ازطریق اتحاد وهمبستگی نیروهای آگاه ومتعهد واز خود گذر  برمبنای قبول واقعی ترین حقیقت های موجود درماضی وحال ومستقبل جامعۀ ما با صداقت وایمان ایجاد نگردد، مطمئنأ پیش بینی عمق وپهنای سیاه روزی های فردا را در ادامۀ حال وگذشته کسی نخواهد توانست کند که خاموشی ومصلحت اندیشی آگاهان جامعۀ ما درین مورد گناه وحتی جنایت است.ونفس قضیه در رابطه با اقوام وملیت های تورکتبار کشور ما نیز در صورت شکل گیری اندیشه های برتری جویانۀ قومی وقبیلوی ونژادی  در میان آنان در رابطه بادیگر باشندگان کشور مابه همان اندازه قابل دقت ونیازمند مبارزۀ قاطع برعلیه آن است که شئونیسم وسیاست های عظمت طلبانۀ هر گروه قومی دیگر ایجاب آنرا می کند وملاک قضاوت ، تفکر وعمل ما درین رابطه فقط حق وحقوق تثبیت شدۀ انسان ها درعالم بشریت به دور از هر نوع دغدغه های تفوق طلبی واستثمار وبهره کشی ازانسان است وبس .

 

 

موضوع اصلی صحبت ما درین مبحث تصویر گری کلامی از گردهمآئی یک عده انسانهای جستجو گر راه های رهائی تورک های تحقیر شده ومحروم از حقوق انسانی چون زبان وفرهنگ خود در افغانستان است که حتی در ناب ترین محافل خودی هم توان کار بردی زبان مادری را از دست داده اند وبا  نوعی عدم اعتماد به نفس از بکار گیری زبان مادری  واهمه دارند، ودر مجموع از نوشتن به آن عاجز و اتفاقاً اگر کدام کسی جرأت ارائۀ کدام نوشته را هم کند اکثریت از خوانش وفهم آن ناتوان اند .درلحظات آغازین این محفل و حتی در مسیر تداوم آن سایۀ این کمبود شوم یعنی عدم آشنائی  با زبانهای غنامند و پرشکوه مادری یعنی زبان های تورکی اوزبیکی وتورکمنی که تداوم تاریخی استبداد وحاکمیت تک ملیتی وقبیلوی حق آموزش به آن یعنی زبان مادری را از ایشان سلب  وفرزندان تورک ها را از توانمندی نوشتن وخواندن به زبان مادری محروم ساخته  با وضوح کامل به چشم می خورد ، و بهترین  نمونۀ آنهم  همانا نوشته جات مختلف موجود وقابل ارائه در محفل جهت ارزیابی وبحث بود که همه وهمه به زبان دری بودند،وصحبت های با همی هم ناخود آگاه  گاهگاهی با وجود آنکه همه حاضرین محفل به زبان تورکی اوزبیکی آشنا وتوانمندی تکلم وادامۀ بحث ها را داشتند از مسیر زبان تورکی اوزبیکی خارج وبه زبان دری فارسی صورت می گرفت،در فضای محفل یک نوع ازخود بیگانگی آشکار به چشم می خورد وهمه درنهاد خود در پی گمشدۀ هستند ، واین گم شدۀ تاریخی  بلاتردید همانا زبان مادری ، فرهنگ ملی وهویت طبیعی انسانی آنها یعنی تورک بودن است که استبداد وحاکمیت حاکمان از ایشان در ربوده ، تا ایشان را در وجود منیت های عقیم واستحماری خودها مضمهل ونابود سازد ، ولی شگفتا که چنین نه شده واین اقوام وملیت ها با وجود ازمیان رفتن و مسدود شدن کانون های پر جوش فرهنگی تورکتباران در تورکستان وآسیای صغیر با استیلای بلای استعمار در تورکستان وتغیر الفبا در تورکیه وحاکم شدن دشمنان سوگند خوردۀ مجموع تورکتباران درمنطقه ، با سخت جانی  باور نکردنی توانستند ازبقا وموجودیت خودها دفاع  وبا قبول صدمه های بس بزرگ مادی ومعنوی موجودیت خود هارا تا این مرحلۀ تاریخ با کاروان بزرگ بشریت یکجا حمل کنند وتلاش های مختلف  وکثیرالابعاد امروزی فرزندان تورک تبار افغانستانی در ادامۀ مبارزات گذشته،  در جهت خاتمه بخشیدن به این فاجعۀ بزرگ انسانی  یعنی حاکمیت تک ملیتی وتلاش ها در زمینۀ ازبین بردن  هویت های ملی وفرهنگی اقوام وملیت های موجود درکشورتحت نام وعنوان افغان وافغانستان ، که از بخت واژگون هنوز هم به همان شکل وشیوۀ کهن وهمان اهداف غیر انسانی از جانب گروه های مختلف نژاد پرستان ، برتری جويان وقبیله قبله نما های حاکمیت طلب ادامه دارد خود مصداق تداوم مبارزۀ حق در برابر باطل با موجودیت نیرو های ادامه دهندۀ صادق وجان به کف آن است.

محفل کوچک ما که در یک رستورانت  کوچک وطنی بنام پامیر در یک گوشۀ شهر مونشن  برپا گردیده بود در حقیقت امر تا اندازۀ زیادی به یک نشست فامیلی که اعضای یک خانواده را ازفاصله های دور باطرز دید های مختلف وانباشته های گوناگون فکری ومنطقی وتجارب تلخ وشیرین زیاد ، بعداز یک فاصلۀ بزرگ زمانی که آنها ازهم دور بودند و در جهت بحث ورهگشائی به مشکلات مشترک دیروز وامروز وفردای خانوادۀ واحد وسرکوب شدۀ تورک ها در افغانستان با خواست وارادۀ خود آنها  جمع نموده باشد شباهت داشت تا یک جلسۀ رسمی وتشریفاتی .

اندیشۀ پیدا کردن راه رهائی  از نابرابری ها ونابرادری ها در وطن وخانۀ خود  بزرگترین دغدغۀ فکری همه حاضرین بود وانسان به سادگی میتوانست درسیمای این محفل کوچک سیما وآرمان یک ملیت مظلوم را با کلیه مشخصات آن با برجستگی کامل مشاهده کند، واینکه محرومیت چه پیآمد های میتواند به یک ملیت محکوم به بار بیاورد وتلاشهای افراد این ملیت در چه جلوه ها ودر کدام ابعاد قابل لمس وپیشبینی است کاملأ هویدا وآشکار بود .همه به رهائی ونجات مردم خود می اندیشیدند وسوزش جانگداز اخگر حقارت های ناشی ازبی رحمی هاوشقاوت های هموطنان خود را تحت نام وعنوان قوم ، زبان، نژاد وغیره در روح وروان خود ها احساس میکردند، همه در خاموشی مصروف مرور خاطرات پنهانی خودها با خود بودند وهر یک هزاران گفتۀ ناگفته در سینه داشت که می خواست باگفتن آنها سینه سبک کند، ولی هنوز هم نامطمئن از آن بود که شاید به حرف های او باور نکنند ویا باز هم چون گذشته ها متهم به انحراف از این یا آن اندیشه ویاآیدیالوژی ها اش کنند وتحت نام های اهدا شده از سوی اسارتگران چون تجزیه طلب ، سکتاریست ، ناسیونالیست تنگ نظروغیره توبیخ وتوهین شوند .

البته اینهم مثل گذشته های تلخ ، اکثرأ یکجا با دیگران ازجانب آنانی که با او ریشه وتبار مشترک دارند وبا او دریک کشتی سوار اند!!!!

رگه های از حزبی اندیشدن ها وآیدیالوژیکی فکرکردن و گروهی بر خورد کردن هاهم هنوز که هنوز است به چشم میخورد وهستند عدۀ که هنوزهم درد های جامعۀ ما را بامسکن های مبارزۀ طبقاتی خواهان درمان وتداوی اند وگورستان های بجا مانده با بد بختی های بی شمار امروزی که یکی از نمونه های کوچک آن همین بی وطنی وآوارگی  ملیون ها هموطن ما در بد ترین شرایط با گروگان گذاری همه چیز در بدل قبول پناهندگی در این یا آن کشور است هم ایشان را از خواب های آیدیالوژیکی بیدار نکرده وحتی درمتن این کشور های لیبرالیستی هم خود هارامصمم به ادامۀ راه های دیروز که در جهان امروز مدتها ازجنازه خوانی بر میت آن اندیشه ها حتی در زادگاه بنیانگزاران آن ها میگذرد ، میدانند ! آفرین به خواب سنگین وعزم راسخ شان! وهستند عدۀ دیگری هم که به نمایندگی از تیپ وگروه معینی ازگذشته ها که به شکلی از اشکال موجودیت خود را امروز نیز خواهان تمثیل اند و راه حل مشکلات دیروز وامروزمردم ما را منوط به پیروی از راه برگزیده و تجربه شدۀ به بن بست رسیدۀ گروهی خودمیدانند ،خواهان ابراز وجود اند .ولی باکمال سعادت آنچه که درین محفل  به چشم میخورد وهمه را کنار هم قرار داده پیدایش وکمال احساس مشترک محرومیت  ملی است که بر خلاف گذشته ها امروز دیگر هیچ کسی منکروجود آن نیست ورهائی از آن را برای خود وملیت خود فرض بزرگ انسانی میدانند واین طرز دید مشترک مرهون درس های مکرر تاریخ وتجارب تلخ محکومیت های دیروزدر قالب ها واشکال جدید است وهریک از حاضرین محفل ما امروز می خواهند که جوابی به این سوال که چگونه واز چه طروقی میتوان به اینحالت فاجعه بار که با گذشت هر روز عمق آن بیشتر و ابعاد آن وسیعتر می گردد خاتمه داد؟ را پیدا کنند، که این خود موهبتی است بس بزرگ که روزنه های رهیابی به  امید های بس  بزرگی در فردا را به روی همگان میگشاید واین اندیشۀ صائب وبه قوام رسیده را از ورای نخستین رد وبدل شدن های نظریات وسیمای هریک از حاضرین به سادگی وبی پیرایگی تمام میتوان به تماشا نشست ، واز ورای سکوت ها ونگاه های استفهامی متوجه شد که همه میخواهند از همدیگر بپرسند که : اکنون که گذشته ها باهمه تجارب تلخ آنها گذشته ولی زندگی وسر نوشت مردم ما هنوز هم در معرض بازی های خطرناک سیاسی واجتماعی بس بزرگی قرار دارد که بی تفاوتی در برابر آن به معنی نابودی واز دست دادن همه چیزوبرای همیشه است،چه باید کرد ؟واز کجا باید آغازنمود؟

هر یک از حاضرین میخواهند از درد ها ورنج های که خود تجربه نموده اند و شاهد بی مدعای وقوع آن ها در هزاران شکل وتجربۀ درد آور واستخوان گدازبوده اندسخن بگویند ودر سکوت گویای همین لحظه هاست که انسان با بصیرت انسانی خود درمی یابد که محرومیت ومحکومیت چه مصیبت وحشتناکی است که انسان مظلوم را حتی از فریاد کشیدن ، سخن گفتن وحتی گریستن مانع میشود واطاعت برده وار وفراموش کردن همه چیز جز منافع آزمندانۀ ارباب قدرت که هیچ بدیلی بخود  نمی شناسد را تحکیم وتأمین میکند که ما امروز و در همین محفل کوچک میتوانیم از سیما ونگاه های هریک از حاضرین مجلس مفهوم وسیع وبزرگ محرومیت از گفتن درد ها و رنج ها را بخوبی دریابیم که هر یک از ما چه درد های بزرگ وچه آرزو های برباد رفته وغمهای ناگفته در سینه داریم که باید بگوئیم ونیازمند گفتن آنها هستیم تا از گرانی بارغمی که در سینه داریم اندکی کاسته باشیم. اینجا جمع شده ایم که بگوئیم وبشنویم،از همه چیز هائیکه دیده وشنیده ایم باید حرف بزنیم،از درد ها ورنج های مکتوب ونا مکتوب تاریخ در رابطه باخود ودیگران باید حرف بزنیم ، از زنده سوزی ها درخرمن گندم خود، از روغن داغ کردن ها، ازچشم کشیدن ها، کله منار ساختن ها ، نسل کشی ها، کتاب سوزی ها،کوچ های اجباری، پاک سازی قومی باسلب مالکیتها وبردگی رسمی تحت نام نفر خدمت در دوره های گذرانیدن خدمت عسکری ومحرومیت از استخدام وتقرر به پست های با اعتبار ملکی ونظامی وغیره که همه وهمه در قلوب ما ، در ضمیر و وجدان ما سنگینی میکند بگوئیم وامروز با صدای بلند فریادبکشیم که، تا باشد که راه آزاد زیستن وانسانی زیستن درکنار دیگران را دریابیم ودر تداوم زندگی امروز وفردا فرزندان ما محکوم به چنین عقوبتی نباشند، بگوئیم تابیاموزیم که چگونه باید زیست.حقیقت تلخ است ویادآوری دردهای گذشته هم تکاندهنده، پس بگذار تکان بخوریم وبخود آئیم که سخت از خود بیگانه شده ایم وبه یاد بیاوریم که دستان مابه امید واهی رستن ازخشم وغضب ستمگران بی عاطفۀ تاریخ به دامان چه نا کسانی دراز وبا ناامیدی تمام واپس زده شده که همین امروزنیز دراثنائی که آب دهان خودهارا فرومی بریم، اگر کمی دقت کنیم شاید ذائقۀ تلخ وناهنجار آنهمه توهین ها وتحقیرهارا که با ما وزبان مقدس مادری ما وحتی با نام ها ی مربوط به زبان مادری ما  اگر ما باخود میداشتیم ودر کلیت با مجموع  داشته های معنوی ومادی  ما صورت گرفته ,هم اکنون هم در قلب و وجدان  وحتی در حلق ودهان خود احساس کنیم ویاد آنهمه حقایق دردناکی که اکثرأ قلم از تحریر وزبان از بیان آنها عاجز است چون یاد انسانهای پاک سرشت وقربانی شدۀ  هم تبار ما که فقط به جرم داشتن آرزو های انسانی زیستن وبرابر زیستن بادیگران حق حیات از آنها سلب گردیده وفریاد های حق  خواهانه ومظلومانۀ ایشان در گلو ها خفه گردیده قلوب مارا مملو از درد و اندوه جانکاهی می سازد که یگانه راه علاج آنها همانا مبارزه  در راه تحقق آن همه آرزو های به عدم پیوستۀ انسانی مردم ماست وبس.

حاضرین در دو ردیف ودر کنار هم دریک گوشۀ رستورانت نشسته اندوسکوت حکمفرماست وهمه منتظر چیزی هستند، وگاهی هم اشخاص کنار هم در گوش های همدیگرچیز هائی را نجوامیکنند ولی با یک حالتی که گویا در صدد حفظ حرمت سکوت  در سوگ بربادی های حال وگذشته اند وازین برزخ در ضمیرخودها در جستجوی راه خروج وروزنۀ امیدی به طرف فرداهای روشن باشند به سکوت ادامه میدهند وهمگان هم به انتظارآغاز گفت وشنود اند، زمان به آرامی به پیش می خزد ونگاه ها با هم رد وبدل می شوند ومسلمأ هم افکاری درجریان است وشاید بعضی ها راجع به همدیگر می اندیشند که برای اولین بار است با هم روبرو وملاقات میکنند وشاید عدۀ هم تحت تاثیر  پیشداوری ها وشایعه سازی های قبلی که مسلمأ شک وتردید هائی را نیزدر رابطه با اهداف ونیات برگزار کنندگان محفل ایجاد نموده است، فکر میکنند، که شاید تا اندازۀ قابل دقت وتوجه هم باشد! واین مسأله که گویا دعوت کنندگان در صدد بهره برداریهای شخصی در رابطه با گروه ویاحزب معینی اند  هنوزهم مجهول است واینکه اینچنین بهره برداری ها وتجارت با مقدس ترین آرمان های مردم ما در گذشته های دور ونزدیک فراوان صورت گرفته کاملأ یک حرف واضح است ولی حرف اساسی اینجاست که ماباید با توسل به هر وسیلۀ ممکن ومعقولی که میتوانیم این چنین موانع را از سر راه مردم خود دور کنیم وفضای اعتماد واعتماد متقابل را در بین مردم وخاصتأ روشنفکران ومنورین جامعۀ خود احیا کنیم وزمینه های عملی تفاهم و همدلی رادر رابطه با قضایای مهم وحیاتی مردم خود از طریق تفاهم وتبادل نظر های سالم وسازنده فراهم نمائیم ومانع از تأثیر گزاری توطئه های عناصر فرصت طلب در همچو موارد شویم.

این یک حقیقت انکار ناپذیر درکلیه جوامع بشری منجمله مردم ما، در همه ادوار تاریخ است که بروز شرایط بحرانی درجوامع انسانی عدۀ را آمادۀ بهره برداری ها وسودجوئی های نامشروع به قیمت همه چیز خود ومردم خود میکند واین چنین افراد وگروه های سود جو و مامله گر فرصت طلب که همیشه به نرخ روز نان خوردن وجز منافع شخصی خود به هیچ چیزدیگر اعتقاد وباورنداشتند خصیصۀ ذاتی آنهاست،همیشه و درهمه ادوار حضوردارند که مانیز درهمه ادوار تاریخ ازین قماش آدم نما ها در جامعۀ خود نمونه های زیادی داشته ایم وهنوز هم داریم که متاع با ارزش بازار دادوستد آنهافقط گوشت،خون واستخوان نزدیک ترین انسانها نسبت به آنهاست.ولی باکمال تأسف نتایج کار های پست وفرومایۀ  ایشان چیزی راکه همزمان باهزاران زخم خونچکانی که درپیکر جامعۀ سرکوب شده وزخمی ما ایجاد میکند ونتائج آن هزاران بار کشنده تراز دیگر اعمال وکردار آنهاست همانا بذر تخم نفاق ومحو نطفه های باور واعتماد نسبت به هم در بین مردم وخصوصأ روشنفکران متعهد است که باالهام از اعمال وتوطئه های جنایتبار آنها در برابر همدیگر نیز حساس وبی اعتماد گردیده وهر حرکتی را ولو که صادقانه ومخلصانه هم باشد با ترازوی شک وتردید مورد ارزیابی قرار میدهند، که نتایج اسفبار این شک وتردید ها هم  قبل از همه خنثی شدن وعقیم ماندن بهترین ومفید ترین حرکت های فکری واجتماعی سازندۀ مردم ما درفضای بی اعتمادی و کمبود باور نسبت به هم دیگر است ، که این خود بزرگترین مصیبت  درجامعۀ ماست واکثرأ دشمنان مردم ما باشنیدن صدای اولین گامهای روشنگری در بین مردم وازجانب روشنفکران به این سلاح خانمانسوز متوسل شده وشائعه مورد نیاز ماشین نفاق وبی اعتمادی را ماهرانه پخش میکنند تاباشد که هر حرکتی را بتوانند در نطفۀ آن خنثی سازند، که تدویر محفل کنونی ما نیز از آسیب این پدیدۀ منحوس در امان نماند واز همان نخستین لحظات دعوت به اشتراک درین محفل شروع وتاهمین لحظۀ که ما افراد موجود واشتراک کنندۀ محفل درکنار هم قرار داریم  این چنین فعالیت ها که شاید در بخشی واقعیت وقابل احتیاط هم باشد ،جریان دارد، البته درین میان نقش افراد وگروه های کاسبکار و کهنه کار سیاسی که با وجود محکوم به زوال شدن راه ها وشیوه های مبارزۀ انتخابی آنها هنوز هم بنابه مقتضای طبیعت وارضای جاه طلبی خود ها در سدد دنباله رو ساختن یک عده با هر اسم ورسمی هستند وهر آن حرکتی را که خواست واندیشه وبالآخره منافع جاه طلبانۀ  آنها در آن جا افتاده نباشد ، آنرا به شکلی از اشکال با زهر پراگنی ها ترور وخواهان عقیم سازی آن در اذهان مردم اند، بامسدود ویامخدوش نمودن زمینه های تفاهم مانع از ابتکارات فکری وعملی نسل های امروزی با بکارگیری طروق وشیوه های آزاد اندیشی وتبادل نظربی ریا در جامعۀ می شوند به وضاحت دیده میشود. وهستند عدۀ دیگری هم که زندگی وطرز دید های امروزی خودها را ا ز کسوت حیات وگذشتۀ شکست خوردۀ دیروزی مجزا ساخته نمی توانند وآن راه های باطل شدۀ دیروزی را با امید های موهوم هنوز هم به پاس نان ونمک اعطا کنندگان مقامات دولتی والقاب گذشتۀ رسمی، مجدانه پاسداری وبا فاضل آب بجا مانده از آن ساختارهای معدوم ومتروک که نتائج آنهمه همین تحفه های بدبختی وسیاه روزی در مجموع برای مردم ما در زندگی امروزی است، پاسداری نموده واز فهم ودرک  درس های حقیقت ساز وتلخ روزگار عاجز اند ومجدانه میخواهند که این رگه های بیداری وخود آگاهی انسانی مردم را در رابطه با حق وحقوق انسانی ایشان ، پامال اندیشه های کور انترناسیونالیستی راست وچپ  گذشته وعقیم خود سازند واز پذیرش ودرک این حقیقت که زندگی در کنار دیگران ایجاب  معرفت به هویت وشخصیت خویشتن را میکند یا بکلی عاجز اند ویاهم نمیخواهند که به آن آگاه شوند که در هردو حالت نتائج آن جز فاجعه وبازی با آرمان های مردم  درجهت تأمین منافع فردی وگروهی چیزی بیش نیست که راهیان راه های جوابگو به نیاز های امروز مردم ما باید باهوشیاری متوجه آنها بوده وخودهارا آمادۀ برخورد خلاقانه باآنها سازند.

 در محفل کوچک ما در شهر مونشن نیز مجموع این همه مشکلات به وضوح کامل قابل رویت بود، عدۀ قبلأ آنرا تحریم نموده بودند وعدۀ دیگری هم با ادا ها وحرکات دیپلوماتیکئ سلامی از دور فرستاده بودند وبس ببینند که چه خواهد شد وعدۀ کثیری هم صادقانه بااظهار تأسف از عدم دسترسی به امکانات اشتراک درین محفل پیامها ونقطه نظرات خودهارا به آدرس محفل نه این یا آن شخص یاگروه فرستاده بودند ویک عدۀ معین هم که توانسته بودند خودها را تا اینجا برسانند در محفل حضور داشتند ومنتظر آغاز رسمی محفل بودند.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت