دکتر رازق رویین

 

زبان  دری  را  از  بند  رها  سازیم !

 

در پی آن نبودم تا بار دیگر در زمینۀ زبان چیزی بنویسم . ولی دیدن برنامۀ  ( اندیشه ) از تلویزیون ملی ، مرا وا داشت تا چون  هرکسی دیگر ، من نیز اندیشه یی از ( اندیشه ) پردازان داشته باشم .

روزگاری که در شهرستان ( فاریاب ) میزیستیم  و من صنف دو یا سه لیسه ابو عبید جوزجانی بودم ؛  از زبان پدر می شنیدم که میگفت : با سررشته دار دیدم . یا به سر رشته داری میروم .  آن هنگام مستوفیت کنونی را سر رشته داری میگفتند . نمیدانم چه معجزۀ بوده  که این نام تا کنون در حافظه ام ماندگار  مانده است . شاید آن هماواییی زیبا و دلنشین : سررشته داری ! خداش اجر دهد هرکه این عمارت کرد !  (١)

من به این باورم   جنایت تنها این نیست که کسی را نابود کنی و او را از میان برداری ، بلکه این نیز جنایت است که بر هستی  فرهنگی کسی  یا گروهی یا ملتی دست ببری و آنرا از او بگیری ؛ چه دانسته چه ندانسته .

واژه ها ، گاهنامه های ملتها را میسازند و بازده و بازنمای مرده ریگ معنوی آنها هستند .

 زبان پر بار دری این چشمۀ جوشنده و زلال آفرینشی را ، از گذشته های دور تاکنون ، بار ها و بارها با گل و با خاشاک سد بسته اند . گاهی هم در آن زهر گنگی ومسخ شدن ( عجمی گشتن ) افگنده اند . این زهر ها از دستهای نا پاک دارو سازان نادان و  ویرانگران آگاه ، درین چشمه سار پاک پاشیده شده است و اینکه چگونه تا کنون از میان نرفته باید این را در بودن انبوهیی آفریننده گان و پاسداران آن ، کار کرد ها و دعاهای خیر پدران نیکی اندیش ما چون رودکی و دقیقی و فردوسی و پورسینا و البیرونی و بیهقی و آل سامان و آل محمود زابلی ، غوریان وتیموریان و .... دانست که تا هنوز نفسی در سینه و آوازی در گلو داریم . و اما  ؛

از چند دهه بدینسو  در کشور به گونۀ پیوسته از سوی نهاد ها و دستداران بالا نشین  ولی فتنه انگیز  دولتی ، کوشش می شود  زبان دری با داشتن جایگاه بلند و سراسری اش در میان مردم کشور ، به گونۀ  زبان دست دوم جا زده شود و با دستکاریهای ویرانگرانه سرنوشتش را دستخوش فاجعه سازند  . این را میگویم چرا که در این کشور پس از بر هم زدن انجمن ادبی کابل در سال (۱۳۱۹ش)، انجمنی  از دری زبانان را نداریم تا به این زبان با دلسوزی بپردازد وبه آن خدمت کند . در سالیانی که انجمن ادبی کابل نفس میکشید با آنکه رهبری آن به دست قبیله گرایان بود ، ولی در سالهای نخستین هنوز شوونیزم قبیله ، افسار گسیخته نبود و اندک حیایی در میان بود و فرهنگیان دری زبان میتوانستند به زبان و  ادبیات خودشان با دست باز کار کنند . ولی آیا در اکادمی علوم امروز بخش مستقلی با آگاهان و دانشمندانی که تاجیک تبار یعنی دری زبان باشند ، وجود دارد ؟ آنسان که در بخش پشتو هست  ؟. اگر هست کو کار کرد علمی آنان  ؟ کَی و در کجا واژۀ  مورد نیاز ما برابر با سرشت زبان دری ساخته شده است تا به جای  واژه بیگانه آنرا به کار میگرفنیم ؟ از کتاب و نسک چاپی در این زمینه میگذریم  . ( در این جا به کار هایی نظر دارم که از سوی دولتها باید انجام میشد . ورنه دانشمندان ما هم تک وتوک اینجا وآنجا کار هایی انجام داده و به چاپ رسانده اند .) پس هرگاه زبانی پشتوانۀ دولتی نداشته باشد این به معنای به نابودی کشاندن آگاهانه آن نخواهد بود ؟.

 اگر از بن دندان به این باور داریم که خراسان یا افغانستان امروز زادگاه و پرورشگاه زبان دری است ، ( گرداننده گان برنامه  « اندیشه » خوشبختانه چنین باوری را بیان داشتند ) پس چرا کسی حق نداشته باشد واژه های ریشه دار  و پدر مادر دار زبانش  را به کار گیرد ؟ کسی نگفته است که باید به جای واژه ها ویا نامواژه های دری ، نامواژه هایی از این دست : (سیب زمینی) (گوجه  فرنگی) ، (چمدان) ، ( تنبک ) (هویج) وغیره نامواژه های ایرانی را  به جای کچالو ، بادنجان رومی ، بکس ، زیر بغلی ، زردک ، و .. . را در گفتار و نوشتار به کارببریم . ولی ما حق داریم  واژه هایی را که در دری بودن آنها هیچگونه شکی نباشد ، به کار گیریم ولو آنکه آن واژه در ایران ویا تاجکستان هم زمینۀ گفتگو داشته باشد . ما وقتی مینویسیم یا میگوییم  به دنبال آن نیستیم که ببینیم ایرانیها  هم آنرا دارند یا نی . اصل واساس یک زبان را ریشۀ واژه ها میسازند . چه ریشۀ کنشی باشند چه نامی .  ولی اگر ایرانیها با هوشیاری از واژه گان کهن زبان دری چیزی را می گیرند و ما نمی گیریم این گناه ماست . وکسی در اینجا حق ندارد بگوید حالا چون ایرانی ها این واژه ها را استعمال کرده اند ومیکنند ما نباید  آنرا به کار گیریم تا تفاوت  دری ما از فارسی آنها آشکار گردد .  بگذار هرگز این تفاوت آشکار نگردد . این زبان مال مشترک حوزه های دریگویان بوده و هست . کسی نمیتواند میان زبانهای  همریشه وگویشهای یک زبان سیم خار دار بکشد . دری زبانان میخواهند که روزتا روز این گویشها باهم نزدیکتر گردند وتفاوتها از میان برخیزند . ایرانیها باید از دریگویان خراسانی بیاموزند و دریگویان خراسانی از فارسها . ما اگر با رژیمها مخالفت داریم با مردم آن رژیمها هرگز دشواریی نداشته و نداریم  . زبان و ادبیات ، این مرزها را به رسمیت نمی شناسد . ما سده های بسیار دراین داد و گرفت سهم مشترک داشته ایم . به ویژه که اینها گویشهای یک زبان واحد بوده و هستند .

ما اگر واژه یی را در متون کهن دری بیابیم که اکنون از روی نادانی وغفلت آنرا از دست داده ایم و به جای آن نادانسته واژۀ بیگانه را نشانده ایم بر دانشیان ما است که بکوشند آنرا جا گزین واژه های آمدۀ  عربی ، انگلیسی  اردو  وغیره سازند . تا اصل وریشه زبان ما فراموش نسلهای آینده ما نگردد . اینکار واین تلاش از سوی زباندانان در هر گوشه و کنار جهان  با خسته گی ناپذیری ، پیش برده میشود . نگهداشت زبانها و ارزشهای فرهنگی گوناگون مردم  جهان ، یکی از هدفهای  سازمان جهانی یونسکو نیز میباشد .

در برنامه (اندیشه) در بارۀ بیگانه بودن واژۀ ( استان  ) یاد آوری گردید . این آقایان مگر نمیدانند که استان یا ستان به معنای جای یا جایگاه است . مانند .کاجستان ، پاکستان ، خارستان به کار میرود یعنی کاج+ ستان ، پاک + ستان  . . ..ستان هرچند معمولا به گونۀ پسوند مکانی به کار گرفته می شود . ولی به گونۀ مستقل نیز  به جای اسم به کار میرود که در همین زمینه مورد نظر ما کار بردمعنایی خودش را یافته است . گیریم اگر این واژه در نزد ما  نا مفهوم است  مگر نمیشد به جای آن یک واژه دری دست و پا میشد .  چرا ( ولایت ) ؟ این کلمه چه ارتباطی دارد با یک شهر یا شهرستان . ولایت در لغت به معنای دوستی وپیوسته گی است که از مصدر عربی( ولأ ) می آید . میتوان به جای آن ، واژه های دیگری به همین بار معنایی  که در متون کهن ما بار بار آمده است  پیدا کرد و به کاربست . مانند : واژۀ (  ابر شهر) یا (شهرستان ) و به جای ( والی ) میتوان کد خدا که برابر آن در عربی ملوک الطوایف است . مثلا بگوییم کد خدای شهر . کد خدای( ابر شهر) به جای والی ولایت  . واژۀ کد به معنای جای و خانه آمده است . در اوستا این واژه  به گونۀ « کته »  ودر پهلوی اشکانی « کتک » بوده است . اشکانیان  طبقه دهگانان یا آزاده گان را « ویس بُذ »  ( حاکم ده ) و کدخدا را   « مان بُذ » ( حاکم خانه ) . میگفتند . میتوان والی را « شهر بُد » نیزنامید . وخود ولایت را هم میتوان ( شارستان ) خواند . از همین کدخدا یان . خانواده های شاهی ما چون  طاهریان پوشنگی و صفاریان سیستانی و سامانیان بلخی  بیرون آمده اند

 من ازین چشم میپوشم که آیا آن گونه خیر خواهیها چه اندازه با دانش زبانشناسیک برابری دارد . ولی پرسش اینست که چرا بیشتر از نیم سده  است که دولتمداران قبایلی میکوشند برای اهل این زبان ، زبانی درست کنند که خود میخواهند . به این بهانه که زبان دری زبان فارسی نیست . ایکاش این زبان در نزد اینان همان زبان دریی میبود که در دربارهای گوناگون این کشور ودر میان مردم این سر زمین گفته میشد . زبانی با رگ و ریشه کم از کم یک ونیم هزار ساله . اگر چنین میبود ما ازین هممیهنان خود سپاسگزار میبودیم که در غم پالودن وباروری زبان ملی این کشور هستند تا از زوال آن جلوگیری نمایند . زیرا همین زبان دری است که از سده ها بدینسو در پیوند دادن مردمان گوناگون کشور  حلقه وصل بوده که تا هم اکنون نیز چنین هست .

ولی سخن  این جاست که قبیله گرایان ما اصولا در پی پرباری زبان دری نیستند اینها بهانه های اند تا بدان شیوه میخواهند زبان دری را دچار از هم پاشیده گی  و ناتوانی سازند . من نشنیده ام که وزارت فرهنگ کشور برای رایزنی و کنکاش ، گروهی را از کارشناسان هر بخش زبانی ، در پهلوی وزارت سازمان میداد تا برای باروری زبانهای  کشور با مسوولیت عمل میکردند .

از سوی دیگر ، کسانی هم که زبان مادری و نیاکانی شان دری می باشد چون آموزشهایی عربی را در مدرسه های عربی گذرانده اند، در این راستا به عربیت  چسپیده اند ومی پندارند که دوری از زبان عربی باعث ضعف اسلام میگردد . در حالیکه از همان آغاز تا به امروز ، زبان دری یکی از عوامل نیرومند  پخش اسلام  در خراسان بوده است و نه برعکس . سنایی عارف بزرگ غزنه باورش این بود  :

سخن کز بهر دین گویی چه عبرانی چه سریانی       مکان کز بهر حق جویی  چه جابلسا چه جابلقا

مولوی زبان مادریش را در مقایسه با زبان عربی چنین  می آرد :

زبان پارسی را چه شده است ؟ بدین لطیفی و خوبی که آن معانی و لطافت که در پارسی آمده است  ودر تازی نیامده  است  .) در جای دیگر از (فیه ما فیه) میگوید : « زهی قرآن پارسی ، وزهی وحی ناطق پاک » (۲)

در اروپا دین مسیح با یافتن رنگارنگی زبانی ، و گسترش آن به زبانهای هر ملت ، نه تنها از میان نرفت بلکه سبب پیشرفت  روز افزون آن گردید .

(اندیشه ) پردازان در نشست هاشان از یکسو اعتراف میکنند که کشور ما زادگاه زبان فارسی یا دری می باشد  ومیگویند که حرف اول را ما باید بگوییم . باید پرسید : خوب ولی اگر شما حرف اول را نمیگویید ویا نمیخواهید بگویید  و ایرانیها میگویند . پس درین جا کیها گناهکار اند ؟

میر غلام محمد غبار تاریخدان بر جسته کشور نوشته بود : «  دولت خاندان  نادر شاه برای جلو گیری از اتحاد ملت ، قضایای اختلاف زبان ، مذهب ومنطقه را پیش کشید، تحریک نمود و آتش زد . »  (٣)

در دوره محمد زاییان ، پس از برخوردهای جنجال بر انگیزی که در سال۱٩٦٤میان نماینده گان ملت وکمیته هفت نفری  پیش نویس قانون اساسی کشور  که در آن ناسیونالیستهای پشتون به رهبری غلام محمد فرهاد  درپی به رسمیت نشناختن زبان دری بودند و میخواستند  رسمیت تنها وابسته به زبان پشتو گردد ، پس از پا فشاری و یکپارچه گی نماینده گان دری زبان و ملت ، سر انجام به دو زبانه بودن  ماده سوم قانون اساسی محمد ظاهر شاه انجامید .

و اما در دورۀ کنونی  ، با آنکه در ماده ۲۲ قانون اساسی کشور آمده است که « هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان  ممنوع است » و » پشتو و  دری زبانهای رسمی دولت میباشند .» ولی دیده میشود تبعیضها هنوز همچنان پا بر جا اند . این را بنویس و این را ننویس هنوز فرمان میراند .  و یا سرود ملی کشور  به زبان یک اقلیت قومی ، آیا به معنای  امتیاز دادن به آنان نیست ؟ . هیچ انسان دانا و میهندوست نمیتواند با زبان پشتو یا هر زبانی دیگر مخالف باشد . اینکار ابلهانه و از سرخوارمایه گیست  .

ولی یک زبان را برکشیدن ودیگری را فرو گرفتن هم واکنش برانگیز است وهم واقعا آتش افروختن در خانۀ  مشترک . اینان می اندیشند که با تحمیل از راههای  قدرت دولتی میتوانند ، زبانی را از صحنه بیرون کنند وزبانی را سراسری سازند . ولی  با اینکار برعکس باعث رشد دیگرزبانهای ملی کشور می شوند و ملت را برای رسیدن به دستاورد های فرهنگی بیشتر ،  یکپارچه تر میسازند . هرچند موقتا به رشد آن صدمه میتوانند زد .

به این علت  اینان آگاهانه میخواهند  زبان دری را از اصل واژگانی آن تهی ساخته با تپاندن واژه های عربی ، پشتو انگلیسی  ونه دری ، آنرا به گونه نو ومسخ شده  ، به خورد مردم بدهند و با پا فشاری نامواژه ها  ( اصطلاحات ) و یا واژه های دلخواه خود شانرا جاگزین آن سازند تا رفته رفته این زبان به زبانی مانند زبان اردو  پوست  بگیرد . یک نگاه  سرسری به نشرات کشور بیندازید تا عمق این فاجعۀ آگاهانه را ببینید . در حالیکه در روی دیگر سکه اینان با استفاده از جاه و مقامی که در دست دارند ، در پی پالودن  وسره سازی زبان پشتو کوششهای شباروزی به خرچ میدهند . مثلاٌ واژه های دری  را از کاربرد زبان پشتو  دور میسازند . کاری که دکتر زیار آغاز کرده است . در کتاب « لیکلار شود( ٤)که در سال ( ۱۳٨٥) تالیف شده است  . او همه واژه های دری را قطار کرده و در برابر هر واژه دری (یا به گفته خودش پارسی !) کوشیده کلمه اختراعی خودش را بگذارد . که خود ترجمۀ  واژه دری است  که گاهی خوشایند و گاهی هم ناخوشایند افتاده است  . ما اینکار را به هر حال میستاییم . ولی اینکار را نمی ستاییم که در پشت پرده کوشیده میشود  در عوض ، زبان دری را با انبوهی از واژه های غیر ضروری عربی و پشتو بیاکنند و وقتی کسی واکنشی نشان داد بگویند : این کلمه را که به کار برده ای نباید به کار گرفته میشد زیرا که ایرانیست .  ولی کلمه های عربی ، عربی نیست و حق میدهند آنرا  پاو پاو به مصرف برسانیم .

 ما در رسمیات خود حق نداریم به جای تجارت بازارگانی بگوییم ، چنانکه در حدود العالم گفته آمده است . ما حق نداریم به جای داکتر ، پزشک بگوییم که پور سینا گفته است . زبان دری را حق نمیدهند که ( کشت وبرز و کشاورزی ) بگوید به جای زراعت که در حدود و بسیاری از نوشته های پیشینیان ما،  آمده است. ما حق نداریم دبیر ودبستان و دبیرستان بگوییم که در فضایل بلخ ، تاریخ بیهقی و آثار مولوی بلخی آمده است . از واعظ بلخی است جایی که مینویسد :  در بلخ ۱٨٤٨ مسجد آباد و ٤٠٠مدرسه ، ۹٠٠ دبیرستان معتبر ، ٥٢٠ ادیب ماهر ،٥٠٠حمام آباد و ٤٠٠ گنبد یخدان و٣٠٠حوض سبیلی ( وقفی .ر ) و ۱٢٠٠ سردابه در بلخ بوده است ..(٥)

از تاریخ بیهقی زیر عنوان « گسیل کردن امیر مودود و خواجه احمد » به جای واژۀ معلم ، دبیر میخوانیم: ...گفت که من دبیری کرده ام  ومحال است دبیران را رایگان شغل فرمودن .

ولی امروزه اگر به جای معلم ، دبیر بنویسیم و بگوییم  ، میگویند  چرا  ؟ مگر نمی دانید که اینگونه کلمات را ایرانیها به کار میبرند ؟ شما یا شوونکی بگویید یا معلم . این کلمه ایرانی است و با عنعنات افغانی ! جور نمی آید .

اینها و هزاران واژه دیگر را بی باوران به آیین زبان و ویرانگران فرهنگ ، برای ما ایرانی معرفی کرده اند . اگر دانشمندانی را که از ین خاک بر خاسته اند بیگانه بخوانیم و زبان  شان را  که در همین خاک پرورده شده است  زبان خود ندانیم  پس زبان دری ما زادۀ کدام  ریشه و کدام نهاد است ؟ ولی هرگز نخوانده و نشنیده ایم که بگویند کسانی که  از آنسوی خط دیورند هستند ازما نیستند پاکستانی هستند .

به نامهای وزارتخانه ها بنگرید و بگویید چند تای آن دری است ؟ :

وزارت شهدا و معلولین ، وزارت معادن و صنایع ، وزارت تحصیلات  عالی ، وزارت امورخارجه ، وزارت امور داخله ، وزارت حج و اوقاف ، وزارت مالیه ، وزارت اقتصاد ، و زارت زراعت ، وزارت فواید عامه ، وزارت ترانسپورت ،  وزارت تعلیم وتربیه ، وزارت پلان ، وزارت انکشاف دهات ، وزارت مخابرات ، مشرانو جرگه ، شورای ملی ، دفتر ریاست جمهوری و سد ها نام و عنوان رسمی دیگر شامل نام ریاستها ، نهاد ها ، احزاب ، نامهای لشکری و موسسات فرهنگی . با خواندن این نامها انسان فکر میکند در یک کشور عرب زبان زنده گی میکند . درین جا باید گفت خانۀ آخوند  رفسنجانی آباد که وقتی از او پرسیدند : بگویید نخست مسلمان هستید یا ایرانی . او بدون مکث پاسخ داد : ایرانی . حب الوطن من الایمان .

ولی این به اصطلاح( مصطلحات ملی ) همه اش در زبان پشتو ، پشتو است . مانند : دبهرنیو چارو وزارت ، دکرهنی وزارت ، دبیا رغونی وزارت ،دمخدره موادوکنترول  وزارت  دکانو او صنایعو وزارت (آقای زیار  وکسانی دیگر ظاهرا برای این کلمات تا هنوز معادل پشتوی آنها را نیافته اند ) دکلیو او پرمختیا وزارت .دشوونی او روزنی وزارت .دلورو او مسلکی تحصیلاتو وزارت . دننو دچارو وزارت و .  

ولی برای زبان دری ، کاربرد واژه های دری ملت قدغن است  . یعنی زبان پشتو باید ( مصطلحات ) خودش را داشته باشد ولی زبان دری ( مصطلحات)خودش را نباید داشته باشد . اگر داشته باشد باید یا عربی باشد یا پشتو .

در بارۀ نامگذاری  ماههای سال نیز چنین وضعی وجود دارد  . باآنکه از دیر گاه  سالشمار خورشیدی خود را داشته ایم که در اشعار فرخی سیستانی ، منوچهری و عنصری و فردوسی وناصر خسرو ... و کتابهای بیهقی و البیرونی ودیگران بار بار به کار برده شده  وهمه از ریشه ، دری میباشند مانند : فروردین ، ادیبهشت ، خر داد ،تیر ، آبان و . . . ولی  زیرکانه همه را برای ما عربی ساخته اند که در ادبیات ما هیچگاه کابرد فراگیری نداشته اند . ولی این سر دمداران فرهنگ رسمی کشور هرگز نگفتند که باید در این راستا به سرچشمه های زبان ملت نگریسته شود  تا اگر لازمی بود آنرا تغییر دهیم . چنانکه این کار را  در زبان پشتو به بسیار ساده گی انجام دادند . برای ما حمل را –تجویز کردند برای خود  وری  را  ترجمه کردند و برگزیدند . ثور را – غویی . میزان را – تله . عقرب را - لرم ، سرطان را – چنگاش و بدینگونه  . . . . . یعنی زبان پشتو را آراسته تر کردند . ولی دری را نه چون دیدند این زبان در این کشور بی سرپرست است و بی یاور .

سکه های کشور که حتا زمان امان الله خان  به نام روپیه کابلی و به زبان دری بودند ، در زمان باباهای ملت ! همه به پشتو برگرداننده شدند و « افغانی » لقب گرفتند . و ملت سربلند ماهم سر به زیر افگند و خاموشی برگزید و تا اکنون صدایی از کسی بلند نگشت آری به گفته بیدل :

زیر  گردون  طبع  آزادی   نوایی   بر نخاست            بسکه پستی داشت این گنبد صدایی بر نخاست

یعنی همه اینگونه استحاله ها را پذیرفتیم تا چینی وحدت ملی ما نشکند !  

آری آدمی رفته رفته می آموزد که چگونه میتوان تن به برده گی فرهنگی داد وراه بیداد را رفت .

اگر گفته میشد که دولتهای خود کامه نادر شاهی و ظاهر شاهی با استبداد فرمان می راندند وبه صدای ملت گوش نمیدادند ، اکنون که آن زمانها سپری گشته و زمان دموکراسی است و حق شهروندی هم قانونی گشته ، چرا اینگونه برخورد ؟ آیا زمان آن فرانرسیده است تا حق زبانهای  کشور رعایت گردد و هر زبانی آزادی خود را داشته باشد؟ زبانی سد راه زبان دیگر نگردد و انجمنهای آزاد بتوانند همه در چاچوب قانون دموکراتیک برای بارورشدن زبان فرهنگ خود بکوشند   آیا برای زبان دری چنین نهاد ها را داریم ودر آن دری زبانهای آگاه را ؟

وایا کسی را که بخواهد در این چنین مسایل ، ضد دموکراتیک عمل کندمی توان  به دادگاه کشاند وکیفر داد ؟ کار مندان بلند جایگاه ما شاید از ترس نیش گاو زنبوری  ( اصطلاح بانو ثریا بها ) و از دست دادن جایگاه و پایگاه شان خاموشانه و بدون واکنشی چون گوسپندی در قربانگاه  آرام نشسته اند و به گفتۀ مردم : ری نمیزنند و روی سبز دالر آمریکا را بیشتراز روی زرد فرهنگ خودشان میپسندند . آیا جناب وزیری و رییسی نمیتواند در وزارت و ریاست خودش سرلوحه یی را به زبانی که زبان رسمی کشورش نیز هست ، بردرب وزارتخانه وریاستخانه اش بنشاند ؟ آیا اینکار وحدت ملی ! را از بین میبرد ؟ ( در همین جا از پاسداران زبان و فرهنگ کشور در شهرستان بلخ بامی از آقایان صالح محمد خلیق ، آقای فیاض مهر آیین ، آقای استاد برزین مهر ، آقای صالح محمد گردش و آقای ایشان عتیق و استاد دین محمد و دیگران با برخورداری از پشتیبانی جناب استاد عطا محمد نور کارفرمای شهرستان ، با سپاس یاد آوری کرد که در پایاپایی نوروز باستانی ما سر لوحه های فروشگاهها را  از واژه های بیگانه پیراستند  تا دیدار کننده گان بیرونی وقتی درشهر گردش می کنند ، در نخستین پایتخت جهان باستان و دومین پایتخت دورۀ غزنویان ، چشمشان به درهم برهمی زبانی در این شهرستان نخورد .)

در اکادمی علوم ما آدمهایی گرد آمده اند که گویی کار شان آباد کردن پشتو تولنه و ویران کردن کاخ سخن دریست . جایی که برعکس باید جای پژوهش و  غنا بخشیدن  به همه زبانهای ملی و اقوام کشور باشد . ما هرگز از سوی اکادمی علوم کشور ، نا سازگاریی  ویا ناخوشنودیی  از کارکردهای ناروای دولتمردان  بد اندیش ندیده و نشنیده  ایم . در حالیکه این نهاد در کشور  دارای گذشتۀ فرهنگی  هفت هزار ساله، باید همه ساله دستاورد های بزرگی در جهان پیشکش میکرد . و اجازه نمیداد که کشور های همسایه به گنجینه های  والای این خاک دستبرد میزدند و داراییهای فرهنگی  آنرا مفت و رایگان  از آن خودشان  اعلام میکردند   .

ولی اینگونه جفاهای آگاهانه شامل زبان پشتو نمی شود . برای  بهبود زبان پشتو ، همه راهها هموار است . نشسته اند و  واژه های آشنا و نا آشنا وضع می کنند و به همان روز  از راه رسمیات به کارش میبرند . وامواژه هایی را که از زبان دری  و ترکی به گونۀ طبیعی و یا ساخته گی گرفته شده بودند ، اکنون از آن میپیرایند که البته هیچکسی در این کار سر مخالفت ندارد . با این تفاوت که طبیعت زبان را خراب نکنند .زیرا زبان های خویشاوند همواره با یکدیگر در داد و گرفت دایمی میباشند . مانند واژه های دری که در زبان پشتو گفته می شوند وزنده اند واز پشتو که به گونه طبیعی  در زبان دری داخل شده اند  . اگر اینها را ازآن بیرون بکشند ازآن زبان یاجوج و ماجوج جور خواهند کرد که حتا خود آقای زیار هم در دانستنش درخواهد ماند . هرچند شکل ظاهری آنرا هم برهم بزنند . مانند :

از سپردن – وسپارل ، چاه  - حاه (مانند ساه )، کندن - کیندل ،  دیوار - دیوال ، جور کردن - جولول . رساندن - رسول ،  شهر -  نبار . معصوم - ماشوم . نام - نوم  . سر + تیر - سرتیر . گوشه - گونبه . فراخ -  پراخ . زمین - خمکه . خلق - خلک . گزار ها -گزارونه . چُپ -چُپه . صافی – ساپی ، قصه - کیسه ،  زیاد - زیات ، زیانمند - زیانمن ، سازش - سازشت ، تبار - تبر ، لشکر - لنبکر ، ،  شام - شوم - ماشام.  جنگل - زنگل..... ارزش -  ارزشت و . . . . .

برای برادران پشتو زبان ما باید ازین رهگذر شادباش گفت که با تلاش فراوان در پی بهبود و باروری زبان ملی خویش هستند . اگر گفتار آقای  « دریا دلی  » را در باره همزبانانش  نرمتر بسازیم به برادران خوش غیرت تاجیک و ازبیک ما باید بگوییم : برادران  سرها تان را بلند نگهدارید .

ازین جاست که آقای دکتور زیار حق دارد بگوید . ببینید از زبان دری چه مانده است ؟ چند درسد آن دری و چند درسد آن عربیست ؟. ولی برای آقای زیار باید گفت . شما به  ما بگویید چرا چنین شده است ؟ کیها دراین ویرانی دست داشته ودارند ؟ زیرا که  در آغاز شعرو نثر ما این چنین بود :

 

آهوی کوهی در دشت چگونه دوذا                   او ندارد یار ، بی یار چگونه بوذا .

 ابو حفص سغدی

یارم سپند گرچه در آتش همی فکند     از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند

او را سپند و آتش ناید همی به کار         با روی همچو آتش و با  خال چون سپند

حنظله بادغیسی

یا سخن شاهنامه را در ساختن شهر بلخ ببینید :

بفرمود دیوان ناپاک را                     به آب اندر آمیختن خاک را

هر آنچ  از گِل آمد چو بشناختند      سبک خشت را کالبد ساختند

فردوسی خراسانی

ابوالضل. بیهقی چنین می نوشت :

 . . . .میان دو نماز بارانکی خرد خرد میبارید، چنانکه  زمین تر گونه میکرد وگروهی از گله داران  در میان  رود غزنین فرود آمده بودند و گاوان بدان جا بداشته . هرجند گفتند  « از آنجا برخیزید – که محال بود در گذر سیل بودن » فرمان نمبیبردند تا باران قویتر شد .کاهل وار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوار ها افگندند که به محلت دیۀ آهنگران پیوسته است و نهفتی جستند و هم خطا بود و بیارامیدند .....»

در این نگاشته های شعری و نثری چند در سد واژه های دری آمده است ؟

میخواستم داستان سیل غزنین را که یکی از زیباترین نمونه های نثر دری است به تمامی بیارم ولی برای جلوگیری از درازای سخن ، به همین تنها نمونه بسنده میکنم .

ولی امروزه دانش آموخته گان فلک زدۀ ما در دامان آموزشگاهای سده بیستم خاک خراسان چگونه می نویسند ؟ به این یک جمله ببینیم :

« محصلان  دیپارتمنت دری پوهنحی ادبیات پوهنتون کابل در سال جدید تعلیمی به پنجاه ودوتن جذب شدند »  که اگر این جمله را به دری برگردانی کنیم چنین می شود: « دانش آموزان بخش زبان دری دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل 52 نفر اند .»( ٦ )

دغدغه این نیست که کی کی است . دغدغه اینست که نباید برخیها آگاهانه یک زبان و یا یک فرهنگ را به سود اغراض ملی خودش به بیراهه بکشاند و ماهیتش را دگرگون سازد . ما داریم تاجکانی که چون قبیله گرایان عمل می کنند و داریم پشتونانی که عالمانه به قضایا مینگرند و بلندیها و سرفرازیهایی را که از هر زبانی پیش آید می پذیرند . یعنی در کشور هم تاجیک قبیله گرا داریم وهم پشتون قبیله گرا . هم تاجیک وارسته و آزاده داریم و هم پشتون آزاده و وارسته . این بسته به آن است که ببینیم شیوۀ دید شان چگونه است و چگونه عمل میکنند  .  به گونۀ مثال آقای صدیق رهپو طرزی خود یکتن از  اعضای خانوادۀ محمد زایی میباشد .  مقاله یی دارد « زیر نام  ما و فراسوی زمانه وتاریخ » در این مقاله او به عنوان یک روشنفکر آزاده سخن میگوید نه به عنوان یک نویسندۀ پا درگِل قبیله گرا . یا جناب دکتر اکرم عثمان .

این هم پارسایانه نخواهد بود که همه کاستیها را به دوش دولتمردان قبیله گرایمان بیاندازیم و فرهنگیان  و دولتمردان بی رمق خود را  نا دیده بگیریم که کارکرد های کممایه ایشان و ناباوریها ونا رساییهایشان برای بهبود کار های فرهنگی وزیستاری  ، یکی از علتهای دست باز یافتن آدمهای در کمین نشستۀ ویرانگر ، میتواند باشد . هرچند که در سالیان پسین کارگزاران هوشمند زیادی مانند : اکادمیسین استاد جاوید ( پژوهشهای چشمگیر ادبی )، پروفسور دکتر رسول رهین ( واکنشهای به موقع در مسایل فرهنگی  وزبانی ) استاد واصف باختری ( دارندۀ زبان پیراسته در شعر ونثر ) استاد عین الدین نصر ( با نثر سچه وواژه سازیهای علمی ) آقای دکتر حمید الله مفید ( استخراج واژه های ریشه دار از فرهنگ عامیانه زبان دری ) دکتراسدالله شعور ( درفرهنگشناسی )، استاد محب بارش ( در بازگویی واقعیتهای ملی وکشوری ) ، استاد پرتو نادری ( با واکنشهایی در قالب شعر ) دکتر بیژنپور ( در پاسداری از میراثهای فرهنگی کشور ) ،آقای ریگستانی ( با تلاشهای سازندۀ پارلمانی ) آقای دکتر موسوی ( در باره واقعیتهای تاریخی کشور ) وشماری دیگر از راهیان آگاه زبان و ادبیات دری را با خود داشته وداریم .

ایدون باد

 

(١) – دوستم آقای بابا کوهی در تماسی گفتند که واژۀ  سر رشته داری در  ( سراج التواریخ )  نوشته تاریخنگار  برجسته کشور ملا فیض محمد کاتب  آمده است .

 (٢) -- سرگذشت زبان فارسی دری .تالیف و تدوین پروفسور رسول رهین . ص٢٤٤

(۳) - (مجله خاک .ش.٨ - ٧ص ٣۲ . نوشته برمک خراسانی)

( ٤) – برای دیدن کتاب  میتوان به سایت « هیواد افغانستان» مراجعه کرد .                                             

(٥ ) - فضایل بلخ .ص.۲۱به نقل از جغرافیای بلخ و جیحون و مضافات بلخ .ص.۱٧٤تالیف الهامۀ مفتاح ) .     

( ٦ )- دکتر حمیدالله مفید – مقالۀ  « کاربرد واژه گان گفتاری در زبان نوشتاری دری ».متاسفانه .نمیدانم این مقاله ارجناک وعالمانه را درکدام سایت خوانده بودم . امیدوارم جناب دکتر مفید اینگونه پژوهشهای ارزنده  را پی بگیرند . مثلا در یافتن جاگزینهای  دری به جای عربی وغیره  .

 

http://raziqruin.blogfa.com

 


بالا
 
بازگشت