د. وفامعصومی

 

به سمت وسوی نجات

ایا زقافلۀ صالحان زپا مانده !

ایا کسان که گذرگاهِ آشنایان را ، رۀ عیاران را

طلسم گردان را، زیاد برده وبس بی غرض می انگارید !

مگرزدست برفتت نشان اجدادت ؟ یقین که نه ، وهرگز نمیرود زیاد.

چه ات نشانه کنون ؟ چه ات به جا وصفا مانده است ز اجدادت :

زبان ؟ محبت قوم ؟ اتحاد ؟ یکرنگی؟ وطندوستس ؟

به رغم ظلم چو پارینه رزم وهمدستی ؟

کجا کُلۀ فخرت زسرفتاده کجا؟

چه ات نشان وچه داری ز یاد اجدادت ؟

به سمت وسوی نجاتِ زبان ومیهن وخلق ؟ به راه یکرنگی ؟.

کجاست تاریخ وفرهنگ ناب ومحفوظت ،

که دست اهرمنش از صفا نه انداخته؟

به رغم خاک فروشان بردۀ طاغوت ،

 مگرکه همت مسعودی ات زیاد برفت؟

مگر شهادت مزاری سهل وآسان بود ؟

چه ات نظر که چراکاظمی برفت زمیان ؟

 زقتل عام شبرغان چه تعبیری داری ؟

چرا هزاره زطی قرون پریشان است؟

کی ها بودند همه؟ به چه قوم وقبیل، تعلق داشت ؟

ترا ! به صحنۀ پیکار حق همی خوانم ،

 ترا دوباره به رغم ستم طلبگارم.

 به رزم فاشیستان ، به رزم پاره اجیریکه خاک میفروشند

 به رزم مزدوران ، به رزم سیه دلانیکه جزنفاق ودوئی

 دیگر وظیفه ندارند دستور.

زبان ودست ودماغت ازآن بداده خدای که :

ازهزاران دشت ، زعمق دریاها ،زقله های بلند

 وزصدهزار خطر

دوباره رونق پارینه ات بدست آری

واین زمین  مقدس به اهرمن ندهی.

به جنگ اهرمنان، به رزم فاشیستان

ازین لحظه،  الی صبح روز آزادی.

به نور ایمانت ، به پاسداری دین وزبان وکشور خویش

زیک نفر تو بسازی هزار هزاران گُرد .

زبان الکن خودرا به زور وقوت حق ،دوباره گویا کن !

به رزم زاغ وزغن نعره زن عقابان را

زصحن باغ بیرون کن قبیل دزدان را ، اَجنتِ خوگان را

درفش کاوه دیگر بار برفراز وبِِران

زنطع خاک خراسان زمین دزدان را

که تا زکشوریکه اندران همه اقوام ،

زتاجیکان وزترک وهزاره وافغان

وقومهای دیگر، همه برادر ِ هم ،

بناکنند وبسازند دوباره جنت خویش .

ترا وهمت مردانه ات می آزمایم !.

 


بالا
 
بازگشت