داریوش نسیمی

فردوسی بزرگ

 

خجسته سيامك يكي پور داشت

كه نزد نيا جاه دستور داشت                   

 

گرانمايه را نام هوشنگ بود

تو گفتي همه هوش و فرهنگ بود

 

به نزد نيا يادگار پدر

 

نيا پروريده مراو را به بر

 

نيايش به جاي پسر داشتي

 

جز او بر كسي چشم نگماشتي

 

چو بنهاد دل كينه و جنگ را

 

بخواند آن گرانمايه هوشنگ را

 

همه گفتنيها بدو بازگفت

 

همه رازها بر گشاد از نهفت

 

كه من لشكري كرد خواهم همي

 

خروشي برآورد خواهم همي

 

ترا بود بايد همي پيشرو

 

كه من رفتنی‌ام تو سالار نو

 

پري و پلنگ انجمن كرد و شير

 

ز درندگان گرگ و ببر دلير

 

سپاهي دد و دام و مرغ و پري

 

سپهدار پركين و كندآوري

 

پس پشت لشكر كيومرث شاه

 

نبيره به پيش اندرون با سپاه

 

بيامد سيه ديو با ترس و باك

 

همي به آسمان بر پراگند خاك

 

ز هراي درندگان چنگ ديو

 

شده سست از خشم كيهان ديو

 

به هم برشكستند هردو گروه

 

شدند از دد و دام ديوان ستوه

 

بيازيد هوشنگ چون شير چنگ

 

جهان كرد بر ديو نستوه تنگ

كشيدش سراپاي يكسر دوال

 

سپهبد بريد آن سر بي‌همال

 

به پاي اندر افگند و بسپرد خوار

 

دريده برو چرم و برگشته كار

 

چو آمد مر آن كينه را خواستار

 

سرآمد كيومرث را روزگار

 

برفت و جهان مردري ماند از وي

 

نگر تا كرا نزد او آبروي

 

جهان فريبنده را گرد كرد

 

ره سود بنمود و خود مايه خورد

 

 

داریوش نسیمی

Email: dariushghorbandi@yahoo.com