ترجمه ونوشته از :ظاهر دقیق

 

فرهنگ وعلم فرهنگ شناسی(کلتورولوژی)

قسمت  نهم

مکاتب علم فرهنگ شناسی

جامعه ای معاصر صنعتی و صنعتی (رسیده)

تیوری صنعتی پیشرفته(رسیده) جامعه توسط پ.آرون( 1905-1983) فورمولبندی وتوسط اودر"هجده لکچردرباره ای جامعه ای صنعتی"(1963) رونویسی گردید ودرلحظه ای حا ضر یکی ازمشهورترین نظریات رشد تاریخی محسوب می گردد.متاعاقبا تیوری آرون مورد ارزیابی مجدد قرار داده شد ودر چوکات تیوری جامعه ای  صنعتی(رسیده) تنظیم گردید.

از دیدگاهی پ. آرون تاریخ بشریت را میتوان بمثابه ای تسلسل دو مراحل اساسی : زراعی و صنعتی متجسم نمود.  

طبق نظرپ.آرون دراساس جامعه ای عنعنوی اقتصاد زراعتی وسلسله ای مراتب صنفی ودراساس  جامعه ای پیشرفته تر تولید صنعتی وساختار طبقاتی که  درقدم اول به سطح عا ئید آنان اتکا دارند قرار می گیرند. آرون خصوصیا ت متمائیزجامعه ای صنعتی رانی در اندازه ای رشد تولید صنعتی بلکه در اندازه ای تولیدعامیانه(مردمی)میدانست که اوصرف درشرائیط داشتن تکنالوژی پیشرفته میسراست.آرون تصور می نمود که پروگرس(پیشرفت) اجتماعی دربر گیرنده ای گزارازجامعه ای عنعنوی زراعتی به جامعه ای پیشرفته ای صنعتی می باشد.

تیوری جامعه ای صنعتی پ.آرون تیوری رشد مرحله ای محسوب می گردد،اما او ازچنین تیوری مرحله ای مانند تیوری کارل مارکس فرق می گردد.

این تیوری نظریات طیبعی را درمورد رشد جامعه پیشنهاد می نماید که بمثابه ای گزارازیک مرحله به مرحله ای دگر تفهیم می گردد.اما نظریات اودرمورد رشد جامعه نی آنقدرتند وتیز بود که تیوری کارل مارکس بود.آرون تیوری مارکس را ازبابت یک جهت (یک خط) بودن آن مورد انتقاد قرار داد.او موافق نبود که پروسه تاریخی دراثرتبد یل یک فرماسیون اقتصادی واجتماعی به فرماسیون اجتماعی و اقتصادی دگر صورت می گیرد.از دید گاه آرون برای مراحل معاصررشد تمدن جهانی نزدیک شدن تدریجی کاپیتالیزم وسوسیالیزم معمول ومروج میگردد.منظوردرآنست که هدف اساسی جامعه ای سرمایداری صنعتی عبارت ازرشد وسائیل تولید است که اهداف رشد اورا مشخص می سازد.

پ.آرون سرمایداری وسوسیالیزم را مراحل پی درپی وپشت سرهم می دانست.

آرون درسوسیالیزم سستم خاص سیاسی رامی دید که عدم ضرورت گزارازسرمایداری را ایجاب می نماید و همچنان سرمایداری مانند سوسیالیزم بخاطر رشد وسائیل تولید تلاش می ورزد .متعاقبا بین سستم کاپیتالیزم و سوسیالیزم تفاوت فاحشی (کاردینال)وجود ندارد .بهمین خاطرعلت نزدیکی بین دوسستم ناگزیر است:

در مقابل مااین ویاآن اهداف  قرار دارند .طبق نظرآرون این پروسه باید به ایجاد جامعه واحد وبطور کل جامعه ای یک قسمی صنعتی منجر خواهد شد که در آن جامعه اگر تفاوت بین سستم های مختلف دگر بطورمکمل پاک نگردند،درحدوحدود کاملا قابل توجه نخواهد بود .به همین اساس ویا مدرک آرون یک پیش گوئی خویشراچنین ارائه نموده است:

وقت ویا ناوقت سستم یک حزبی اتحاد شوروی و دگرکشورهای سوسیالستی از بین خواهد رفت.

2- سوسیالوگها ز.بیژیزینسکی ود.بیل درآغازسالهای هفتاد قرن گذشته تیوری آرون را تکمیل وانطباق دادند ونظریاتی را ارائه داشتند که جامعه ای غربی به مرحله ای کاملا جدید رشد خود ،مرحله ای  صنعتی پیشرفته(پخته) گزار می نماید.پس بدبن گونه از دیدگاه آنان جامعه ای اروپائی رشد یافته حد اقل سه مراحل را پشت سر گزرانده است :

- او درمرحله ای ابتدائی زراعتی بود وبعدآ به مرحله ای صنفی گزارنمودودردوران مامرحله به مرحله به صنعتی پیشرفته گذار می نماید.

طبق نظر بیل دراساس جامعه صنعتی پیشرفته ساحه ای خدما تی قراردارند که دراساس فورم سازمان آن دانشگاه قرار دارد ودر پلان اول فعالیت علما ودانشمندان  پیش کش می گردد.

بنیادگذارتیوری صنعتی پیشرفته جامعه، سوسیالوگ امریکائی دینوئیل بیل محسوب می گردد.قضیه های اساسی تیوری آن دراثر" ظهور جامعه صنعتی پیشرفته "(1973) گذاشته شده است .قضیه اساسی تیوری وی ازآن تشکل شده که درشرائیط جامعه ای صنعتی پیشرفته در پلان اول "سه گا نگی"ساحه هائی فعالیت اقتصادی ،خدماتی و همچنا ن علم وآموزش عمل می نما یند.درجامعه ای عنعنوی  اقتصاد زراعتی ودرجامعه ای صنعتی  تولید تسلط دارند.

در مراحل مختلف جامعه همچنان فورم مشخص سازمانهای اجتماعی تسلط دارند .پس درجامعه ای عنعنوی کلیسا و اردو ودر جامعه ای صنعتی فارم ها وکوپراسیونها ( اینجوها)می باشند.

در مرحله ای صنعتی پیشرفته این چنین نقش را دانشگاه اجرا می نماید و پلان نمودن اجتماعی وترتیب نمودن اینواسیون اجتماعی را به عهده دارد.

برابرباتغیرات شکل جامعه و سازمان اجتماعی حاکم همچنان گروپ ممتازاجتماعی نیزتغیرمی نمایند.درجامعه ای عنعنوی که درآن کلیسا واردو حکم روائی داشتند ،موضعگیری رهبری کننده راخدمت گاران مقدس وفیودالها اجرامی نمود ند .درمرحله ای صنعتی جامعه این رول را تجاران به عهده گرفت .درجامعه ای صنعتی پخته موضع گیری اجتماعی مهم تررا به علما ومتخصصین واگذار می نمایند ،متوازی با آن وسائیل دست یابی بقدرت وتححقق آن تغیرمی یابند:

عوض پول ،نیروهای نظامی و تاثیرایدئولوژیکی، دانش ، شعورو استعداد روی کار می آیند.

جامعه ای صنعتی توسط یک تعدادمشخصات با اهمیت (معنی دار)تشریح و توضیح می گردد.در پروسه  ای برقراری جامعه ای صنعتی رسیده گزار از رشد مودل اقتصادی به مودل سوسیالستی صورت می گیردکه درآن ضرورت بشردوستی،ثبات وهماهنگ نمودن فعالیت متقابل انسان ها انعکاس می یابند.

 اول - موتیفهای اقتصادی تمام وسائیل را بخرچ میدهد  ،تا اینکه سطح رفاه وآسائیش را بدست آورند که اواکثریت مردم راراضی وخوشنود سازند.

دوم . به مردم درک این رامی دهد که نه تنها ثروت شخصی بلکه عمومی  وجود دارد،مثلا پاکی محیط ماحول ،که این پژوهش جهات افزایش فورم های اجتماعی ثروت را تشویق نموده وباعث تحرک ان می گردد.

سوم. درک این مطلب که فورم اجتماعی ثروت وجود دارد وباعث آن میشودکه  جامعه وخیم تر وپیچیده تر می گرددو حل این تضادها ازمشکل ترین وظائیف تلقی می گردند.

بیژیزینسکی تصورمی نمود که شاخص اساسی جامعه ای صنعتی رسیده(پخته) عبارت از رشد تخنیک است.  

  ز یبیگنیف بیژیزینسکی ازجمله ای اولین کسانی بود که توجه خویش رابه  تغیراتی معطوف نمود که شاخص جامعه ای معاصراست. اودرکتاب خود " بین دوعصر"نظریه ای راارائه نمود که جامعه ای آینده ای نزدیک - جامعه ای تخنیکترونی طبیعتا ازجامعه ای معاصرصنعتی که به اساس ماشین تخنیکی بنیاد گذاری شده متمائیزاست.        

بیژیزینسکی چند مشخصه ای جامعه ای تیکنیترونی را جدا نمود:

- درجامعه ای تکنوترونی اتوماتیک نمودن تخنیک کیبرنتیک درعوض کارماشین که در زمان خود استعمال انرژی عضلاتی انسان وحیوانات راعوض  نمود گزارنمود.

- درجامعه ای تخنیکترونی پرابلم اساسی اشتراک درعوائید خواهد بود ، درحالیکه اشتغال وبی کاری  نگرانی اساسی درجامعه ای صنعتی تلقی می گردند.

- درجامعه ای تخنیکترونی پرابلم های معنوی حاکم خواهد بود.

- درجامعه ای تخنیکترونی انسان بطورفعالانه تردرزندگی اجتماعی اشتراک می ورزد، درحالیکه مسئولیتهای جدی بدوش او گذاشته خواهد شد.

آ.تو ف فیلیرهمچنان از این نظریه حمایت نمود که تخنیک از اهمیت به سزائی برخورداراست.

البین توففیلیر (1928)سوسیالوگ امریکائی است که توسط تیوری خودبنام"امواج سومین"مشهوریت کمائی نمود.اما توف فیلیراصطلاح " جامعه ای صنعتی رسیده" را بکارنبرده ،اما تیوری اوبطور کل در همان مجرا قراردارد که ماقبل آنها  قرار داشتند.باساس نظر توف فیلیر چنین اصطلاح وجود ندارد که بگونه ای مترادف بتواند ماهیت تغییرات واقع شده را در زمان فعلی انعکا س بدهد.

در اساس تیوری توف فیلیر ایده ای"امواج" ترشح تاثیرات شکل تخنیک درزندگی اجتماعی وارزشهای او قراردارند.ویا به کلمات دگر تخنیک عبارت ازعناصر فرهنگ است که باساس نظر توف فیلیر او خصلت وخوی پرادیگم فرهنگی خانواده ای خود را کسب می نماید که مشخص می سازند ،چگونه انسانها زندگی می نمایند وچگونه آنها به زندگی می بینند. توف فلیر سه نوع امواج را تفکیک نمود:

-  امواج زراعتی که در حدود 10 ده هزار سال قبل شروع گردیده است.

- امواج صنعتی که در شفق عصرجدید آغاز گردیده است.

- امواج سوم عبا رت ازامواج است که ما درلحظه ای حاضر با آن سرو کار داریم.

 طبق نظر توف فیلیر مشخصه ای جامعه ای تیپ جد ید - تسلط کار دماغی نسبت به کارفزیکی در زراعت ودر تولید است. 

توف فیلیریکی ازتظاهردرخشان امواج سوم درزندگی اجتماعی لحظه ای را محسوب می نماید،زمانیکه تعداد" یخن داران سفید" یعنی بر گردانها و رهبران به بالا بردن تعداد"یخن سبزها"یعنی کارگران عادی شروع می نمایند،مثلا درامریکا تقریبا درسال1955 این کار صورت گرفت.   

جامعه ای صنعتی طبق نظرتوف فلیرتوسط فعالیت یک نواخت مشخص میگرددکه باخصو صیات تکنالوژی تیپ صنعت درپیوندبوده که آنهاتوزیع کاروتولیدرامتجسم می سازند.امابااینهاخصوصیات اومحدود نمی گردند.تخنیک مخصوص و مناسبات مخصوص دررابطه با طبیعت درشکل زندگی انسانها و همچنان در تصورات آنها در باره ای جهان تآثرمی گذارند.درآن چنین خصوصیات عمده مانند متمرکزکردن،پیشرفت عظیم وتلاش بخاطرهم نوعی (همشکل) اظهارگردیده اند. 

جهان صنعتیزم ماشین عظیم رابخاطرمی آورد که او بطوراتوماتیک فعالیت می نماید و هرانسان خود را درآن مانند یک پیچ می یابد. همچنان مناسبات مصرفی نسبت به طبیعت ازشاخص جامعه ای صنعتی محسوب می گردد ،زمانیکه منابع طبیعی(نفت،گاز،جنگلها)بنام افزایش بمثابه ای ارزشهای نهائی (افزایش بخاطر افزایش)بی هوده به مصرف رسانیده می شوند ،مناسبات انسان وطبیعت اضافه تردراصطلاحات مبارزه نسبت به اصطلاحات همکاری پی برده می شوند(درک می گردد).همه اینها به ظلم انسانها ،فقرعمومی وزوال ایکالوژیکی منجرمی گردند.

پدیده هائیکه درقدم اول به تخنیک وتکنالوژی ارتباط می گیرند:ترویج تخنیک کمپیوتر،رشد وسائیل حمل ونقل ،وخاصتا پیدایش هوائی ،اختراع وسائیل ضدهوائی وچیزهای زیادی دگری- همه اینها بالای زندگی اجتماعی تاثیرمی گذارند ،موجب دگرگونی سیاست ،اقتصاد ،خانواده ،شیوه ای زندگی ،اعم ازکاری وخصوصی، مناسبات های شخصی بین انسانها می گردند. این دگرگونی ها مرحله بمرحله جمع آوری می گردند.درآغازآنها درزندگی ما به شکل"جزیره های"  جداگانه وجدید ،اما بعدا این "جزیره ها"شروع به گسترش می نمایند که ضرورآ منجربه ایجادفورم های جدید اجتماعی می گردند.

"امواج سوم"توف فیلیر اظهاردرخشان(روشنی) فکر مثبت را انتقال می دهد. همانا او درآن امکانات رفع نواقصات وفقرصنعتیزم رامی دید. از جمله "امواج سوم"باعث پیدایش تکنالوژی جدید انسانی خواهدشد.برعلاوه سمبول اوهمگونی(همشکلی)و تمرکزیت نبوده بلکه فرد گرائی و یک پارچگی است.اگر برای صنعتیزم یک پارچگی عبارت ازگرانتی ارزانی تولید است ،پس درشرائیط جامعه ای جدید تنوع  همین گونه مانند همگونی( همشکلی ) ارزان گردند.

باساس نظرتوف فیلیردرشرائیط جامعه ای جدید باید تجدید ارزیابی چنین مقوله ها(مفاهیم) مانند"کار"،"اشتغال"،"بیکاری" ،"مقام کارگران"وغیره صورت میگیرند.ازجمله جامعه ای جدید از انگیزه ای مادی که بمثابه انگیزه ای اصلی انسان را مجبوربه کارکردن می سازد انکارمی نماید.کاردر دوران جامعه ای صنعتی بمثابه ای فعالیت درزمان مشخص ،درجای مشخص(مثلا در شعبات فابریکه) مورد بررسی قرارداده میشود.باید کرکترخویشرا تدریجآ عوض نماید.تولید میتواند درچوکات موسسسا ت گسترش و توسعه داده شود.ازآنجا ممکن است به کارخانگی درآید. درین رابطه کارطبق مقررات نی درزمان کاری بلکه درزمان فارغ مورد اجرا قرارخواهد گرفت و انگیزه اساسی برای تححقق آن نی تامین بقاء زندگی شخصی بلکه تلاشهای خلاق وسائیرتلاشهای غیرمادی خواهد بود.

وضع جدید باید به طورکامل دانش ومعلومات ها را کسب نماید. زیرا زمان فارغ ومحل کاری به بسیار مشکل زیاد تقسیم خواهد شد واوبااستهلاک سرحد بین کالاهای تولیدی وبخش رفاهی بوقوع خواهد پیوست.ازهمین دیدگاه کاربه اندازه ای زیاد نی با تولید بلکه با نیاز(ضرورت) واستفاده ای علوم ومعلومات ارتباط می گیرند.نظربه پیش گوئی توف فلیردرآخرین حساب این به استهلاک سرحد بین چنین بخش های مهم جامعه ای صنعتی مانند تولید ومصرف منجر می گردد. از جمله تولید می تواند به فورم رفاهی تبدیل گرددکه اودرشرائیط جامعه ای صنعتی خود را به مثابه ای یکی ازانواع مصرف معرفی میدارند.

در جامعه ای جدید خصلت آموزش باید تغیر نماید. آموزش باید زیاد ترانفراد ی گرایانه  وانعطاف پذیر(نرم)باشد.

در شرائیط جامعه ای صنعتی این امکان ناپذیراست .زیرا آموزش درآن مشابه فعالیت می نماید ،مانند آن که موسسات بزرگ فعالیت می نمایند.فرق بین تولید وآموزش در جامعه ای صنعتی بدین ترتیب به کرکتر "محصولات آماده شده" خلاصه می گردد.

ادامه دارد......

منابع:

آ.ب سکلوف.

- کلتورولوژی برای محصلین موسسات تحصیلات عالی. سال 2008ص(190-189)

В.А.Соколов   

Культурология для студентов вузов.2008.

ایمل:

Bamyan_7@hotmail.com

تاریخ 2008-07-06

 

 

*************************

 

(قسمت  هشتم)

مکاتب علم فرهنگ شناسی

نظریات فرهنگی کارل مارکس

کارل مارکس فیلیسوف آلمانی، سوسیا لوگ و سیا ستمدارقرن 19 بود .او نظریات مستقل را ایجاد نمود که رشد اقتصادی ،مناسبات اجتماعی وفرهنگ را توضیح می نماید.

مارکس تصور می نمود که فرهنگ در رابطه با اقتصاد دوم است ،اقتصاد سیما ئی فرهنگ ومحتویات آنرا تعین می نماید.

درتیوری مارکس رول رهبری کننده را اقتصاد ،و دقیقتر مناسبات مالکیت بازی می نماید .درین رابطه اقتصاد بمثابه ای زیر بنا  و فرهنگ بطور کل بمثابه ای روبنا  مورد بررسی قرار داده می شود.

روبنا- عبارت از همه ای انستیتوتهائی دولتی ،سیاسی واجتماعی ،فرهنگ ،مذهب،فلسفه ،علم وفورم اندکه آنها  مستقما به زیربنا وابستگی دارند.برعلاوه آن روبنا درخود خانواده و فورم مشخص تاریخی آن را نیزشامل می سازد.   

طبق نظرماکسیزم زیربنا روبنا را تعین می نماید و روبنا محافظت موجودیت مناسباتهای اجتماعی را تآمین می نماید.طبقه ای که در همان لحظه ای تاریخی حکمروائی دارند دارائی یک سلسله امتیازات اند و او نمی خواهد ازآنها دست بردار باشد .افکارحاکم فرهنگی درآن جهت ثوق داده میشوند که منجربه محافظت واقعیت موجودمی گردند. دراین فرضیه ای مارکس فرهنگ درحقیقت تیوری متراد ف (یکسان)ایدئولوژی طبقه ای حاکم محسوب می گردد.

از دیدگاه مارکس در وضعیت مبرم فرهنگی این اید ئولوژی الیمنتها(عناصر) مختلف شامل  می گردند که به گذشته ،حال و آینده تعلق می گیرند.

هر جامعه رشد مینماید وبخاطر ثمربخشی بهتروسائیل تولید سعی وتلاش می ورزد . هیچ یکی از جوامع تحقق یک فرماسیون اقتصادی بگونه ای خالص محسوب نمیگردد،چون هر نوع جامعه دارائی عناصری میباشند که نه تنها با زیر بنائی جامعه تطابقت دارند ،بلکه حالت ووضعیت جامعه ای ماقبل و هم چنان آینده را که جدیدا پا به عرصه ای وجود می گذارد  نیزانعکاس میدهند. 

ازنقطه نظرمارکسیزم  فقط بکمک این پروسه ای تاریخی بحد کافی موزون ومرحله به مرحله تاثر می گزارد.

از یک طرف، مارکس میخانیزم حرکت تاریخ را تعمیم دست آورد هائی فرهنگی ، در قدم اول تکنالوژی ویا به کلمات دگر- تغیرات فرهنگی  می شمرد.

مارکس تاریخ فرهنگ رابمثابه ای پروسه ای قانونمند که در تبدیل  فرماسیون های اجتماعی و اقتصادی - مجموعه ای مناسبات اجتماعی که دروابستگی با سطح رشد نیروهائی مولده،ساختمان سیاسی و فورم های مالکیت بوجود می آیند مورد مطالعه قرار میداد . هریکی  از فرماسیون گزار کننده از فرماسیون قبلی بحیث عالی ترین شکل سازمان اجتماعی محسوب می گردد.  درین رابطه تبدیل فارماسیون به شکل تدریجی صورت می گیرد که درنتیجه آن در درون هر فرماسیون مترقی ترین عناصر جمع آوری میگردند که آنها منجر به تغیرات مناسبات اجتماعی ،ساختار سیاسی و فورم های مالکیت ،یعنی تشکل (نضج) فر ماسیون جدید می گردند .

از جانب دگر ،مارکس تشریح داد که چگونه فرهنگ (یعنی ،روبنا)تحت تاثر تغیرات اقتصادی (تغیرات زیربنا )تغیرمینماید.

تغیرات زیر بناکه مناسبات تولیدی ونیروهائی مولده را در بر می گیرند ،منجر به تبدیل روبنا می گردد.مسئله درآن است که از دیدگاه مارکسیزم وظائیف اساسی روبنا  عبارت ازتامین محافظت وضعیت موجوده ای اشیااست. مالکین وسائیل تولید در شرائیط فر ماسیون اقتصادی و اجتماعی قدرت را اعم از اقتصادی واجتماعی  دراختیارخویش دارند وبه همین خاطر واقعا نمی خواهند که از تصاحب ارزش اضافی در محصولات تولیدی دست بر دارند .به همین علت آنها فرهنگ ،اخلاق ،مذهب ،فلسفه وهمچنان انستیتوتهائی اجتماعی  رااستفاده می نماید ،تا بتواند قدرت خویشرا محافظت وپشتبانی نمایند.   

تاریخ بطورعموم وتاریخ فرهنگ بطورخاص از طرف مارکسیزم بمثابه ای گزار متواتر وقانونمندی فرماسیون اقتصادی مورد بررسی قرار می گیرد.

زیر نام فرماسیون اجتماعی مارکس مجموعه ای مناسبات مالکیت ،یعنی در آخرین حساب  برای چه کسی ارزش اضافی (علاوه نمودن قیمت تمام شده ای کالائی تولید شده )  تعلق می گیرد.زمانیکه مناسبات تولیدی با سطح نیروهائی مولده تطابقت می نمایند، آنها به بالابردن بعدی این سطح مساعدت می نمایند. رشد هریکی ازفرماسیون اجتماعی در مرحله ای مشخص مترقی شمرده میشود ،طوریکه خواهشات واقعی جامعه وحالت اقتصادی او را انعکا س میدهد.اما اگر نیروهای تولیدی بطور دائیم وپر تلاش تغیرورشد می نمایند،مناسبات تولیدی تغیر نا پذیرباقی می مانند.باآلاخره مناسبات تولیدی ثابت باعث سد رشد نیروهائی مولده می گردد.با گذشت زمان ،زمانیکه تطابقت بین سطح رشد نیروهائی مولده و مناسبات تولیدی به سطح وخیم می رسد،گزار فرماسیون اقتصادی بوقوع می پیوندند. این گزار امکان دارد که در نتیجه ای انقلاب ویا به شیوه ای صلح آمیز صورت گیرد.درتصادف اول مناسبات تولیدی مورد حمله ای سریع بخاطردرهم شکستن اساسی قرار می گیرند ،در تصادف دوم این پروسه مرحله به مرحله جریا ن می یابد. اما درهرنوع تصادف مناسبات تولیدی حتمی درتطا بقت سطح رشد نیروهای مولده  پیش برده  می شوند.

مارکس پنج فرماسیونهای اقتصادی واجتماعی را تقسیم نمود :کمون اولیه،برده داری ،فیودالی،سرمایه داری و کمونستی.

1- فرماسیون اجتماع اولیه

ازدید گاه کارل مارکس مشخصه ای  این جامعه عدم مالکیت خصوصی بروسائیل تولید بوده وحاصلات کار به اجتماع یعنی کمون تعلق داشتند. سازمان کار امکان داردبمثابه ابتدائی معرفی  گردیده باشد.چون در این فرماسیون به طورعمده کار دستی انفرادی مورد استفاده قرار می گیرد ، در عمل هیچ نوع میخانیزم استفاده نمی گردد.مناسبات دولتی و قدرت عامه وجود ندارند،اعضای جامعه مساوی بوده  و ازبزرگترین آزادی هائی شخصی بر خوردار بودند.

2- فرماسیون برده داری

درین مرحله مالکیت خصوصی بر وسائیل تولید بوجود می آید، درحالیکه چنین وسائیل اساسی برده ها محسوب می گردند.برعلاوه، داشتن اخلاق و دولت قوی وقدرت همگانی شاخص چنین اجتماع می باشند.

3- فرماسیون فیودالی

این فرماسیون رشد مالکیت خصوصی را برزمین مشخص می سازد ، به طبقه ای خاص مالکین  -فیودالها تعلق دارند.کارمندان درین فرماسیون دارائی آزادیها ئی اند ،اما از نگاهی اقتصادی وابسته به مالکین زمین ها می باشند.برعلاوه آن  مشخصه ای این فرماسیون فیودالی رشد عالی صنعتگران(پیشه وران)که در شهرهائی بزرگ متمرکز می گردند می باشد.

4- فرماسیون سرمایه داری

درین نظام رول اساسی را صنعت بازی می نماید ،وسائیل تولید بطور چشمگیر پیچیده می گردد،رشد هنگفت میخانیزه نمودن کار و میتود های سازمان راسیونال او که امکان میدهد افزایش ثمربخشی دهها  و صد ها بار افزایش یابد.طبقه ای بورژوازی  بحیث طبقه ای حاکم استقرار می یابد.کارگران هم چنان آزاد هستند ، اما از نگاه اقتصادی ازسرمایه داران اطاعت می نمایند.

5-  فرماسیون سوسیالستی(کمونستی)

 شاخص این فرماسیون عدم  مالکیت خصوصی  بوده ودرآن مالکیت دولتی بر وسائیل تولید حکم روائی می نماید. در فرماسیون کمونستی کارگران دارای آزادی کامل واستقلا ل اقتصادی می باشند. رشد فوقالعاده ای وسائیل میخانیزم وتقسیم عادلانه ای (موزون)عوائید بین اقشار مختلف نفوس از شاخص فرماسیون کمونستی می باشند.

مارکس بطورخاص شیوه تولید آسیائی را تشریح وتوضیح نمود که از دیدگاه او شیوه ای تولید جدا گانه ای است که در پروسه ای رشد جامعه ای اروپائی شامل نمی گردد.هر یکی ازفرما سیونها ی ذکر شده که از آن یاد اوری گردیده است در عمل بعضی اوقات به شکل خا لص وجود ندارند ، در جامعه فقط کسب این ویا ان مناساتها رامیتوان کشف نمود  که آنها با عناصر دگری فرماسیونهائی اقتصادی تلفیق می گردند.شیوه ای تولید آسیائی خویشرا درشاخه ای بن بست رشد جامع ای باستانی شرق(مصر چین و میکاپوت) معرفی می دارند ، وجه مشخصه این جامعه درآن است که دراسا س اقتصاد آن زمینداری آبیاری قرار دارد.مالکیت خصوصی بر وسائیل تولید (زمین وساختمانهای آبیاری ) در این اقتصاد کم رشد  بوده و دراساس خوددارای کرکتردولتی میباشد.کارگران آزاد است ،اما دارای دولت  قوی می باشد(طبق معمول دولت مستبد وظالم است).

   ادامه دارد....

منابع:

 ب.آ.سکلوف (کلتورولوژی برای محصلین موسسات تحصیلات عالی)  سال 2008.

ایمل :bamyan_@hotmail.com

مورخ2008-06-29

 

********************

(قسمت  هفتم)

مکاتب علم فرهنگ شناسی

مکتب اجتماعی- این مکتب آنعده علمائی را در خویش متحد می سازند که منبع و توضیح فرهنگ را نی در تاریخ بلکه دررشد خود بخودی "خدایائی"روح انسانی ،نی درروان، ونی درقدامت بیولوژیکی بشریت بلکه در طبیعت اجتماعی و سازمانی جستجو می نماید. در مرکز توجه علم فرهنگ شناسی آنها خود جامعه ،ساختمان وانستیتوتهای اجتماعی قرار دارند. این مکتب را ح.آ بیر دیا ئیف چنین تحلیل نمود:

 "سوسیالوژی تصد یق می نماید که انسان عبارت از حیوان است که در معرض آزمایش ،دسپلین و نظم خاص در جامعه قرار گرفته است ،تمام چیز ها ی با ارزش برای او ذاتی (طبیعی) نبوده و از جامعه کسب می گردد که انسان مجبوراست اورا بمثابه ای "خدایا ئی " احترام نمایند .واضحا که مکتب اجتماعی ما نند دیوار چین از دگران جدا نگردیده ،جهات ها و تیوریهای نمایندگان جدا گانه آن که توسط ما بررسی می گردند ،اکثرا با یک دگر تقاطع نموده و متقابلا از یک دگراکما ل می گردند.قسمیکه ما دربحث گذشته در مثال مالینوفسکی "در چوکات تلاشهای عمومی در ایجاد  یک تیوری واحد فرهنگی" نشان دادیم.

یکی ازنما یندگان بر جسته این مکتب سوسیالوژی توما س ستی رنز ایلیئوت  (1888-1965) شاعر انگلیسی- امریکائی  وانتقاد کننده ای جهت مدرن ،مولف کتاب " یاد داشتها ی برای تعریف فرهنگ "(1948) بود.او پیرامون فرهنگ نوشت :من قبل ازهمه آن چیز هائی را درک می نمایم که انتروپولوگها در نظر دارند : شکل زندگی مرد م معین که دریک محل زندگی می نما یند،ما تظاهر فرهنگ را درهنرآن،در سستم اجتماعی آن ،در عادات ورسم و رواج ها و مذاهب او می بینیم.اما همه ای این اشیایکجا مد نظر گرفته شوند ، باز هم فرهنگ را تشکل نمیدهند باوجودیکه ما اکثرا بخاطر رفاه وآسا یش چنین اظهار میداریم که گویا این نقشی دارد.این اشیا صرف قسمی است که درآنها ممکن است فرهنگ مانند وجود انسان در تیاتر اناتومی تقسیم گردیده باشد.اما قسمیکه انسان چیزی اضافه تر از مجموعه ای قسمتهای ترکیبی مختلف وجود اونیست ،پس فرهنگ اضافه تراز مجموعه ای هنر ،عنعنات وعقائید مذهبی می باشند  .

توماس ستی رنز ایلیئوت جائیزه ای نوبیل را درسال 1948 کمائی نمود که او به طورقناعت بخش در تمثیل پیوند ارگانیکی هنر، مزیت هنرحما سی  وپژوهش هائی تیوریکی در تلاش بخاطر ارائه ای جواب به سوالات :فرهنگ چیست؟ و چه گونه ماهیت اشعار با این مقوله(فرهنگ) رابطه دارد ؟ خویشرا معرفی می نماید.

  ایلیو ت درمخالفت با نقطه نظرات لیبرال– دموکراتیکی مجبور می گردد به شیوه ای کانسرواتیفی(بنیاد گرائی) تفکر نماید ،و حتی او بحیث ماستر"ارتجاعی" کلمات مسما می گردد. نویسنده ای روسی ک.ن. لیئونتیف همچنان ازین تفهیم پیروی می نمود. هردوئی آنها بالائی پرنسیپ هائی الیتاری(شخصیتها) در اجتماع وهنر پا فشاری می نمودند.آنها در پایانی زندگی شان به جهانبینی عمیق مذهبی گرایش نمودند و بمثابه ای انتقا د گران جدی معاصر تمدن "تعادل" برای آنها(برای ما) عمل نمودند . به نظرآنها هر دوئی آنها به بی نتیجه گری وبه بن بست مواجه گردیدند. در پهلوئی اثرات مشهور حما سی  و نوک قلم او کتابهائی بنام"اهمیت  شعر و اهمیت انتقاد"1931،"در باره ای شاعران واشعار"(1957) " و یاد داشت ها در رابطه با تعریف فرهنگ" به وی تعلق می گیرد.

صحه گذاشتن زوال فرهنگ اروپا ئی درحوالی قرن 19 ،ازد ست دادن  ثروت واقعی معنوی و مورالی در نتیجه ای ستندرد شدن عمومی وبرخورد سطحی در رابطه با زند گی ، سیماها ئی شاخص وفرهنگ خا ص معاصر توده ای - الیئوت به این نتیجه رسید که این ها همه  منجر به سرکوبی  مبداء خلاقیت انسان می گرد ند.

پس، با وجودیکه نفوس انگلستان در طی چهارصد سال آخر به دوازده برابر ارتقاء نموده،چنین تعداد افزایش به هیچ وجه به پیدایش دوازده شکسپیر در شرائیط فعلی  منجر نگردیدند ، وآنها بزودی قبلا به طورمکمل  مفقودالاثر شدند.

دهقانان شخم زن قرنهای سابقه ازنگاه فرهنگ مورالی و معنوی خود دقیقا به سطح بسیاربالاترنسبت به کارگران و اجیران تراکتورستها قرار داشتند. ایلیئوت عقیده داشت که بخاطر حفاظت نمودن انرژی خلاق بشریت فقط مردمی نمودن را برطرف نمود و شخصیت هائی فرهنگی را پشتبانی و دفاع نمود.

بطورعموم تیوری شخصیتها (قبل از همه سیاسی)بمثابه ای نیروی رهبری کننده ای پروسه ای تاریخی از تعلیمات فیلیسوف پلا تون (347-427 )سر چشمه می گیرد .این مکتب بد نباله ای متفکرین مانند ماکیاویلی ایتالوی، ت.کارلیئیل انگلیسی  ، ف. نیتشی آلمانی  ، و غیره رشد نمودند.

 درقرن بیستم یکی ازدرخشا ن ترین حامی آن ایتالوی بیلفرید و وپاریتو(1848-(1923مسما شد ند که تاریخ را بمثابه ای صحنه ای دائیمی مبارزه  سران ذ بده بخاطر قدرت مورد ارزیابی قرار میداد ند.ایلیئوت نه تنها اهمیت بر خورد سران ذ بده را در ساحه ای سیاست بلکه در سا حه ای فرهنگ نیز خاطر نشان نمود .

 

ایلیئوت مانند معاصرین هم دوره و هم وطن خود توئینبی جامعه را به سران ذبده ای معنوی و توده هائی بی فرهنگ (بی معرفت)تقسیم نمود . طبق نظر ایلئوت سران ذبده ای خلاق به هیچ صورت به کدام طبقه ای خاص تعلق ندارند و آنها بطور دائیم باید از (پائینی ها)اجتماع تکمیل و اکمال میگردند. اما برای تشکل و ایجاد آنها ضرورت  به ثروت و تعلقیت به قشرخاص وممتاز ضرورت است. هوشیا ر ترین و با استعداد ترین نمایندگان اقشار دگر بطور متواتر در آن انرژی جدید خلاق را می ریزانند  و بدین گونه پروسه ای فرهنگی را به حرکت می آورند.

ممثل درخشان چنین غنی سازی سران ذبده ای معنوی جهانی، فعالیت نماینده ای بر جسته مکتب اجتماعی، سوسیالوگ وتاریخدان فرهنگی انگلیسی وامریکائی پیتیریمه الکساندروویچ سروکین(1889-1968) بود.او ازبین غریب ترین قشرمردم کومیزیریان بر آمده بود.او فقط در سن 14 سالگی سواد کسب نمود وبه بسیار زودی بحیث دهقان انقلابی گردید وبداخل حزبی ایس ایرها شامل گردید. او پیش از انقلاب فبرال اطلاعیه بد ست آورد که تحت تعقیب تزار قرار دارد .بزودی بحیث  یکی از رهبران حزب خود گردید ، بطور فعال در پارلمان دولتی همکاری نمود و همزمان به حیث منشی رئیس پارلمان آ.ف.کیرنسکی ایفائی وظیفه نمود ، بعد ها بحیث پروفیسور پوهنتون پطرو گراد بود. بعد از کودتاه اکتبر سروکین با  سرنیزه داران ارتش برخورد نمود که او را بلشویکها در اتهام سوء قصد قتل لنن بزندان انداخت واودر بین جنگل هائی شمال روسیه پنهاد گردید ، اما بعد ها با بوجود آمدن قدرت جدید سازش نمود و نامه ای سر کشاده ای پر سرو صدا ترین را نوشت و انشعاب خویش را از حزب اس ایر ها اعلان نمود .این نامه عوامل برای نوشتن مقاله ای مشهور لنن "اعتراف هائی با ارزش پیتیریم سروکین " گردید ، که او را در سراسر روسیه آن وقت مشهور نمود.در سال 1919 او در پطروگراد بازگشت نمود ، او برای اولین بار در کشور فاکولته ای سوسیا لوژی را ایجا د و بحیث مدیراین فاکولته مقرر گردید و به اندازه ای  کم وبیش  در اپوزسیون با بلشویکها با قی ماند.اینها همه یکی از تظاهر برجسته ای مقا ومت متحد روشنفکران روس آن زمان با یکه تازی  بلشویکی بود.  در سال 1922 با ردگر نظر به ابتکار لنن و ژیر ژینسکی، سروکین یکجا با گروپ بزرگ از علما و نویسندگان که رنگ اجتماع تفکر روس را متجسم مینمودند از مملکت اجراج گردیدند. بعد ازاقامت کوتاه در برلین وکار سالانه در چکوسلواکیا نظر به دعوت رئیس او.ت.مساریکا دانشمند در سال1923 به آیالات متحده ای امریکا  سفرمی نما ید،جائیکه بزودی لسان انگلیسی را می آموزد ویکی از سوسیالوگ های برجسته ورهبری کننده ای علم فرهنگ شناسی مسما می گردد. در  دانشگاه گروادسکی سروکین یک فاکولته ای سوسیا لوژی را ایجاد ورهبری می نماید ودر ختم زندگی خویش یکی از شخصیتهائی بر جسته ای جهانی درین بخش می گردد.سروکین رو ابط گسست ناپذیر پروسه ها ئی اجتماعی را با رشد فرهنگ خاطر نشان می نمود. سروکین  بدنبا ل  یونانی هائی قدیم محرک رشد فرهنگ را در تلاش فطری انسا نها بخاطر حقیقت ،نیکی و زیبائی درتلفیق با اهمیت اجتماعی و میزان منافع درین باره می دانست.

 سروکین در آثارات بی شماری خویش (مانند،"دینامیک جامعه وفرهنگ"(1937-1941)،"جامعه ،فرهنگ و شخصیت"(1947)،"قدرت و  اخلاق"(1959)و غیره.) تاریخ بشریت را بمثابه ای تبد یل گسست ناپذیر  سوپر سستم هائی  خاص فرهنگ اجتماعی ،وحدت  سمنتاریائی - تد ریجی وتغیر پزیر ارزش ها ،نورم ها ومعنویا ت  مورد بررسی قرار میداد.در تفاوت با هگل که پروسه ای تاریخ را بمثابه ای حرکت مستقیم وپیش رونده ارزیابی میکرد ،سروکین اورا بمثابه ای فولوکت واسی دائیروی تفسیر مینمود . 

بر اسا س طبیعت دو گانه ای روانی و بیو لوژیکی انسان ،موجودات ا حسا ساتی وتفکری  سروکین سه نوع فرهنگ را تفکیک نمود:

الف- حسی sensate))که درآن درک حسی وتجریبی و ارزیابی واقعیت به گونه ای ممتاز (ترجیحی)با نقطه نظرات سودمند وژیدونیستیکی  تسلط دارند.یعنی که "حقیقت حسی"و" حقیقت لذت" تسلط دارند.

ب-  شکل تصوری(ideational)،جائیکه حس مافوق ،ارزشهائی معنوی ،پرستش  ما فوق  ، خداوند و  آیدیال،یعنی "حقیقت اعتقادات" و "حقیقت خود انکاری" تسلط دارند.

ت- شکل ایدیالستیکی(idealistic)که دربرگرنده ای ترکیب خا ص حسی و شکل ها ئی تصوری ،جائیکه احساس با شعور،عقیده،علم ،ادراک تجریبی ، فراست خویشتن داری دارند، یعنی که باساس نظر سروکین "عقل انسان توسط حقیقت مافوق رهبری می گردد".

خود ویژگی هرنوع ازشکل های ارائه شده ای فرهنگ درحقوق،هنر،فلسفه،علم،مذهب،ستروکتور مناسبا ت اجتماعی و تیپ مشخص شخصیت تجسم می یا بد.تغیرات رادیکا لی وتفویض آنها اکثرا با بحرانها ، جنگ ها وانقلابا ت همراهی می گردند. سروکین بخاطرهمه جا نبه بررسی نمودن تاریخ فرهنگ اروپا و همچنان میتود آمارشناسی با مراحل شگوفائی فرهنگ "حسی" تمدن یونان وروم قرن( 14 و 15) یعنی مراحل استقرار و زوال  فرهنگ غربی در پنج قرن آخر ،ازعصر احیاتا به زمان ما مراجعه نموده است. به تیپ ایدیال(عالی) فرهنگ در کنار شکل روسی آن که برای سروکین بسیار خوب معرفی بود ،او به فرهنگ ما قبل  قرون اوستائی وعیسوی غربی(از قرن 15 -18 )،وبا فرهنگ  ایدیآلی (عالی )عصراحیا مراجعه نمود. سروکین بحران فرهنگ معاصر رامحروم ازایده هائی مطلق یعنی عقیده به خداوند وتلاش بخاطر لذ ت حسی و مایحتاجی می شمرد وعوامل آنرا دررشد اید ئولوژی ماتریالستی وعلومی تحقیقاتی که در ضررارزشهای معنوی است استد لال می نمود  و توسط عده ای زیادی به شکل آشکارا " تفریقه اندازانه" در جهان امروزی احساس می گردند.

سروکین فکر می نمود که راه بر آمد از این بحرانها وابسته به آن است که به چه اندازه انسان عقید ه مند است واوتوصیه می نمود که راه بر آمد ازین بحران بر قراری نا گزیر فرهنگ بسیا ر عالی"ایدیالی" همراه با ایدیال هائی مطلق مذهبی است. سروکین پیش گوئیهائی پیغمبرانه ای خویش را در مورد مناسبات آینده ای بشریت چنین فورمول بندی نمود:

"  ما زندگی می نمائیم ،تفکر می نما ئیم ،تا به آخیرنور حسی روز فعالیت می نمائیم که به شش قرن تقسیم گردیده اند. شعاع برآمد آفتاب هنوز بزرگی وعظمت قرن در حال غروب ورفتنی را روشن می سازند، اما روشنی به بسیارآهستگی خاموش می گردد، برای ما مشکل است که دراین تاریکی در حال خاموشی این عظمت را تشخیص وجهت هائی مطمئن را در تاریکی شام داخل شده پیدا  نمائیم.شب این عصر در حال گذار با دهشتناکی ، سایه هائی ترسنا ک آن وماجراها ئی  دلخراش آن  بالائی ما شروع به نشست می نمایند،در مرز وحدود آن ، ما شگوفائی فرهنگ جدید وبزرگ ایدیاسیئونالی  راتشخیص می نمائیم که نسل جد ید انسانهای آینده را خیر مقدم وخوش آمدید می گویند ".

سروکین بمثابه ای سوسیالوگ درحال تجسس فاکت هائی زندگی اجتماعی وتوضیح پدیده هائی فرهنگی بوده واویکی از ایجاد کنندگان تیوری "تحرک اجتماعیی" و"ستراتیفیکاتسی اجتماعی"می باشد.طبق نظر اولی در جامعه ای رشد پیشرفته بطور متواتر حرکت انسانهائی جداگانه از یک قشر به قشر دگر ،از سطح پائین اجتماعی به بالائی وبرعکس آن جریان دارد.درین اتفاق در مورد  تحرک صعودی و نزولی عمودی صحبت به عمل می آید .اما تحرک افقی نیز وجود دارد ،یعنی جابجائی شخصیت ها در این ویا آن سطح اجتماعی،مثلا در هنگام تبد یل محل اقامت و کرکتر کار .همچنان تحرک به انتر گینیراسیونی(میان نسل )و انتراگینیراسیون(داخل نسل)تقسیم می گردند.درک تحرک اجتماعی درجه ای شگوفائی ،تا بناک نمودن و سد نمودن آزادی ودموکراسی این ویا آن جامعه را مشخص می سازد وبه حیث نشان دهنده ای عمده ای  سطح فرهنگ آن محسوب می گردد. چیزیکه مربوط به تیوری اجتماعی  سترافیکاتسی میگردد،اوجامعه را بمثابه ای ستروکتور طبقاتی متخاصم و سخت مورد ازریابی قرار نمیدهد،مثلیکه مارکسستها آنرا انجام میدهند،بلکه بمثابه ای سستم زنده ای نفوذ متقابل و کثیرالعده ای  اقشار اجتماعی است که به اساس علائیم تفکیک شده ای مانند تحصیلات ،تامین بودن ،روانشناسی،شرائیط معیشتی ،سن ،جنس که درحالت غیر متخاصم ودر حالت عدم مبارزه ،و در تعادل وهمکاری با هم  مورد ارزیابی قرار می گیرند. آسا ن است که حدس زده شود که چگونه تیوری سترافیکاتسی اجتماعی وهم تیوری تحرک اجتماعی ، در ذات خویش درک مارکسستی پروسه ها را  که در جامعه ای معاصر جریان دارد جبهه گیری می نمایند و بطورخشمانه دگماتیزم ماتر یالیزم تاریخی رد می گردد.

پ .آ .سروکین به آن گروپ از متفکرین و علمائی قرن ما تعلق می گیرند که بطور عینی بدون تعصبات سیاسی ،اید ئو لوژیکی و ملی به املاک مشخص اجتماعی و فرهنگی اتکا می نمود وراه بشریت را به آینده ای بهتر درک می نمود.

  البیرت وی بیر (1868-1958) اقتصاد دان آلمانی و جامعه شناس ،مولف اثر"پرنسیپ هائی جامعه شناسی ،تاریخ و فرهنگ"(1951(تیوری اصلی تجزیه ای تاریخ را به سه مناسبات متقابل ،اما جاری وروان در قانونهائی مختلف پروسه ها پیش کش مینمایند :

 الف .اجتماعی(تشکل انستیتوتهائی اجتماعی )، ب.تمدنی(رشد پیشر ونده ای علم وتخنیک ، که منجر به متحدالشکل نمودن  تمدن میگردد)  ت . فرهنگی( خلاقیت،هنر  ،مذهب و فلسفه) .

جهت درست تشخص نمودن  سطح عمومی این ویا آن فرهنگ ملی و بررسی آن صرف در این و یا آن بخش  جداگانه ممکن است .مردم مملکت که درآن سستم  مناسبا ت دولتی و حقوقی استقرار یافته باشند و ازنگاه اقتصادی شگوفا ن وپیشرفته باشند، ازنقط نظر فرهنگ، بخصوص معنوی و زیباشناسی بندرت درسطح پا ئین جلوه می نماید.

پس اگر تیوری فرهنگی وی بیر را مورد بررسی قرار بدهیم  ،طی دو قرن اخیر بطور مثال در امریکا پروسه هائی اجتماعی و تمد نی به ضرر فرهنگ ،اما در روسیه در قرن 19 ،برعکس"قرن طلائی " فرهنگ روس دربخش هائی کانسرواتیزم(بنیاد گرائی) اجتماعی و عقب ماندگی هائی علمی وتخنیکی حکم روائی کرده است.نمونه ای دگری که اغلبآ از طرف فرهنگ شناسان ارائه می گردند: در قرون 18 و19 در شرائیط پراگندگی هائی فئودالی و اقتصاد غربت وضعیف سر زمین آلمان برای جها ن بزرگترین فلسفه ای کلاسیکی و نمونه هائی بی نظیرهنرخلاق را هدیه نمود .در اکثریت ممالک اروپائی  تعادل مشخص بین سه پروسه حفظ گردیده اند.اما در جاپان و دولت هائی  دگری رشد یافته ای اقتصادی آسیائی جنوب شرق پروسه ای تمدن رشد طوفانی و نا شنیده ای را بعد از جنگ دوم جهانی کسب نمود. سیمائی خاص این ویا آن مملکت ویا عصر را وی بیر قبل از همه با فاکهائی فرهنگی که آنها در ذاتی خویش انترناسیونال است پیوند می داد. جنبش فرهنگ طبق نظر وی بیر ایراسیونال (معقولیت) است و خلاق آن شخصیت هائی معنوی(روحانی)محسوب می گردد.

تولکوت پارسونس (1902-1979 ) سوسیالوگ امریکائی ،یکی از مئوسسین  باصطلاح جهت ستروکتوری- فونکسیو نالی در جامعه شناسی(سوسیالوژی) می باشد.بگونه ای ساده تر تیوری اوبه شکل ذ یل پیش کش می گردد: تمام دست آوردها ئی مادی و معنوی انسانها که ما بمثابه ای درک"فرهنگ" متحد می نمائیم ،نتا ئیج فعالیت مشروطی(موجیبی) واجتماعی در سطح دوسستم : اجتماعی و خاصتا فرهنگی محسوب می گردند.

در اساس اولی و"پا ئینترین" آنهاسوسیالی( اجتماعی) قرار دارد که  فعالیت مشترک  جاری انسانها در آخرین مرحله نی به منظور خود محافظتی بیولوژیکی در شرائیط مشخص محیط  اجتماعی می باشند.درینجا هر فرد تلاش میکند :

الف.عادت کردن (خود را عیار نماید).

ب. نائیل شدن به وظائیف که در برابر خویش قرار داده است.

ت.هم گرائی کردن(integration)  ،یعنیی یکجا شدن با شخصیت هائی دگر.

ث.باز تولید  ستروکتورهائی اجتماعی که حالا دگه قبلا کشف گردیده اند.

ج- بر طرف نمودن متداوم فشار هائی عصبی ووفزیکی.

باساس عقیده ای  پارسونس هر کدام ازین اهداف در جامعه با انستیتوتهائی اجتماعی و تاریخی ایجاد شده تطابقت  می نماید:

عادتی (اقتصادی)،دست آوردهائی اهداف(سیاسی)،انتگراسیون(انستیتوتهائی حقوقی و عنعنات)،ستروکتورهائی باز تولید ( سستم عقائید ،مورال و ارگانهائی اجتماعیزه نمودن)،بر طرفی فشارها وخستگی( صنعت و استراحت).

برای سستم فرهنگی  دومی مافوق تر که قبلا محروم ازموجبا ت بیولوژیکی گردیده  ودر مناسبا ت خود  با اجتماعی(سوسیالی ) جهت دهنده ونظم دهنده محسوب می گردد ،درفعالیت آن سمبولیک بود ن  (داشتن چنین میخانیزم ها ،ما نند لسان وسستم هائی سمبولهائی دگر ) ،نرماتیف (وابستگی انسان ازارزش هائی معمولی و نورمها) وبا الاخره ولونتاریست بودن ویا ایرا سیونال مشهورو فعالیت آزاد انسان از زورگوئی محیط ماحول استفاده می گردند .فرهنگ بدین  گونه بمثابه ای سستم پیچیده ای سمبولها ونورمها در مقابل ما نمایان میگرددکه  آنها بطور متداوم تکمیل می گردند.

پرسونس به ایجاد تیوری  خاص وهمه جانبه جامعه ادعا نمود که عمده ترین تنظیم کننده ای آن نرماتیف وسمبولیک نامیده می شوند.

ادامه دارد .........

منابع:

Мамонтов С.П. Основы культурологии: М.: Олимп, 1999.-с. 37-44

ایمل:

Bamyan_7@hotmail .com

تاریخ 06.21 .2008

 

 

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت