پاسخي به نوشته : (درويش علي خان هزاره اولين حاکم هرات افغانستان)
درويش علي خان هزاره درپيشاپيش ؛
پيش گفتار تاريخ هزاره.
برگ سبز است تحفه درويش چکند بينوا ؟ ندارد بيش .
و بعبارتي ديگر :
دارد صدف هزار در و دم نميزند يک بيضه مرغ دارد وفرياد ميکشد.
دلاور مردی ا زجنگ برگشته بود وبه نشانه پيروزی دوپاي قطع شده دشمن را برتارک سرش به افتخار نهاده بود ؛ عجوزه اي از او پرسيد ؛ سراين کجاست ؟. آن دلاور گفت : سرش را ديگری برده بود .
ازمتن مقاله آقای پويان :
( احمدشاه دراوايل سال 1749 به استقامت غرب حرکت کرد وبه هرات رسيد. حاکم نادری اميرخان عرب بابهبودخان مروی برخلاف تمايل مردم تسليم نشده وقلعه بندی اختيار کردند. درحاليکه خان بزرگ ديگر( درويش علي خان هزاره ) به طرفداری احمدشاه قيام کردند. همينکه حملات عسکری احمدشاه آغازشد؛ مردم شهربرج خاکستر را به قشون احمدشاه داده وبه مدافعين هرات حمله نمودند. احمدشاه شهر راگرفته. اميرخان را اعدام وحکومت را به درويش علي خان هزاره داد).
آن شنيدم که ابلهي ميگفت پدری من وزير وخان بوده است
باوجوديکه نيست معلومـــم خودگرفتم که آنچنان بوده است
هيچکس ديده اِی که گُه خورد است
کاين به عهد قديم نان بوده اســت
افتخار بالای افتخار هم بجناب درويش علي خان هزاره وهم به بازماندگان مفتخر آن .
دشمنی دانا بلندت ميکند برزمينت ميزند نادان دوست.
چه افتخاري بزرگتر از آن که هزارة در رکاب يک هراتي بپا بوسي دست يافته است .
( احمدشاه ابدالي ؛ مشهور به احمد شاه بابا متولد سال 1722 درهرات ).
محترم انجينيير هادي پويان تب وتلاش زيادی درنوشته خود تحت عنوان: )درويش علي خان هزاره اولين حاکم هرات افغانستان ) بخرج داده بودند که ثابت نمايند هزاره ها از حالا نه که ازگذشته بسيار دور ساکن هرات بودند وحاکميت علی خان هزاره را دستاويز ودستاورد تاريخي خود قرار داده اند.
ودر آغاز قسمت دوم درعباراتي خودرا لاعلاج ازبيان اين انديشه دانسته وسعي نموده است تاجای امکان از اسناد تاريخی وسپس به ملاحظات عاطفي وگلايه از اين وآن که چرا چنين نگاشته وچنان نينديشيده است ودرقسمتي هم به مظلوميت قوم هزاره که گويا محکومين تاريخ شمرده ميشوند رشته های را بهم پيوند داده تاتوانسته باشد حق مطلب را اداء نمايد واحساساتي را برانگيزد که آری چنين است وچنان است که : راويان داستان وناقلان آثار از گذشته های دور چنين بيان ميدارند که....
درحاليکه مارا عقيده برآن است که :
فسانه گشت وکهن شد حديث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتي ديگر .
تاريخ سرنوشت ساز کشور افغانستان درجنگ از اين گفته ها وناگفته هابسياردارد ودرکشوربزرگ وملت رزمندة ما اگرعميق تربينديشيد همواره گفته های تاريخي ما ازجهات بسيار ؛ بسيارتر از ديگر تواريخ جهان نشيب وفرازها ؛ قيام ها وکشتارها ؛ لشکرکشي ها وجوانمردي هارا داراميباشد ؛ اينکه تاريخ نوِیسان گاهي کوهي را گذاشته وکاهي را بقلم مياورند بهمان ماند که :
پشه ای در گوش فيلی ساعتها نشسته بود وبعد گفت خدا حافظ من رفتم و فيل برايش گفت : که شما کي تشريف آورده بوديد؟.
بزرگوار آقاي پويان ؛ بخاطريکه سفيدی کاغذی را سياه نموده باشد گاهي ازسياهي سرنوشت هزاره ها داد سخن سرداده وگاهي هم به ا ستناد سخن خود ازکتاب ها بريده های بوديعه گرفته وروی هم انباشته و همچون آش رشته که پذيراي سبزی ؛ نخود ؛ عدس ؛ لوبيا ؛ ليمو وفلفل و... خواسته که غذای فکری بسازد وبخورد وبردها دهد ودرجمع ثابت بسازد که ايهاالناس اگر ميخواهيد رسالتمندی ؛ اديبی ؛ روشنفکری ؛ غيرتمندی وطندوستي وباالاخره بر آنيد که ثابت بسازيد دارای همه خصايل انساني هستيد بکمک من بشتابيد که اين قوم هزاره من درهرات اسکان يابد والي اينکه ( هيچ کس ؛ هيچ چيز نيست وخلقت انسان هم بيهوده بوده است ) وگويا بزبان حال اين چنين همآهنگي را خواستار است :
( مردی دربغداد در روزهای گرم وسوزان مصروف یخ فروشی بوده است ودادسرداده بود که اي مردم ؛ هرچه زودتر اين يخ هارا بخريد که تاچند لحظه ديگر ؛ اين یخ ها آب ميشود وبزمين فروميرود ؛ بافرورفتن آنها سرمايه من نيز بزمين ميرود وفرداکسي نيست که برای شما یخ بياورد ؛ ودر ادامه داد ميزده است ؛ خريد آرد و شکر و روغن را فرقي نيست که فردا باشد يا فرداهای ديگر ؛ آنها درجاي شان باقي ميمانند ؛ تنها يخ است که آب ميشود)
حال آنکه درحقيقت امر بخاطريکه دراين کشور آن رادمرد تواناي که بيايد وبدور از همه تعصبات و وابسته گی ها سينه را سپر وفکر را درجهت استخراج معادن وکاریابي بمردم هدف قراردهد؛ يا نبوده يا اگر بوده نتوانسته ويانگذاشتند که به چنين امری دست يابد ؛ قصور وکوتاهي از آن ماست واين است که تمام قبايل چه حاکم وچه محکوم ؛ چه بزرگ وچه کوچک محروم از دسترسي به يک زندگی حتي درسطح پائين قرارداريم ؛ اينکه کلمه نگذاشتند را ذکر نمودم بطور مثال ونسبي ( شهيد محمدداودخان ) انديشه بهتری داشت که ديديد بچه سرنوشت مبتلاشد وتاپاي مرگ هم درکنار فاميل وفرزندان خود از مقاومت دست نکشيد وتسليم نشد ؛ وتسليمی را لکه ننگ برجبين خود دانست وبحق که مي بايست کلمه غيرتمند وشهيد را برايش يادنمود وبراستي که اين بيت معروف به حضرت امام حسين عليه السلام را که ( جان داد ونداد دست در دست یزِید ) را ؛ جزء مفکوره داودخاني ناميد.
محترم آقای پويان ؛ ازفرصت حد اکثر استفاده راميخواهد که بنفع قوم خودش کمايي کند؛درحاليکه آقای انوری چهار دست وپايي درهرات درتلاش است و ازهيچ لحظه ای غفلت نمي نمايد وحتي اگر شده براي خارجي ها نيز صدور تذکره را امر صادرخواهد نمود تادرفرداهای سرنوشت بديمن درکنارشان باشند و به افتخاراتي نيز دست يافته است که ازجمله روابط حسنه بين سني وشيعه را به اندازه تاريک وسرد وبي رمق ساخته است که دوسال پيش درمراسم عاشورا به کشته وزخمي شدن چند نفر انجاميد که آفرين دوست ودشمن را بخود اختصاص داد تاجايکه همان مثل معروف :
عطای بزرگان افغان زمين دوتابارک الله است ويک آفرين
طي لوح زرينی پيشکش شان گرديد!؟....
جناب آقای پويان ؛ ميخواهد بواکنش هاي سياسی مردم که انزجار ونفرت خودرا نشان ميدهند سرپوش بگذارد وفخرنمايي وعقل فروشي کند وبمثابه جيک ؛ جيک گفتن را بديگران بياموزد که گفته اند:
دگر زعقل ؛ حکايت به عاشقان منويس
برات عقل بديوان عشق ؛ مجري نيست .
ويا :
هرکه اورا هست معني کمترک بيش بيني لاف ما و ماي او
ماکيان را از براي بيضه ای بنگر آن آشوب وآن غوغای او
وانگهي مي بين صدف راگشته گنگ
بيش چندين لؤلؤ و لا لای او
آنچه را ميخواهم بنويسم نيازمندي به آن احساس نميکنم که کوه وکمر تاريخ را بورق زني بگيرم وازسياه چال های کودال تاريخ استخوان فرسوده را بيابم وبه پيشگاه های بعرض راز ونياز بکشانم که اين استخوان ازبقايای ظلم وجوری که فلان امير وکيل وزيرو... بمانموده است واينک ما به آن دسترسي پيدانموده ايم که بعدها باتحقيق گسترده تر معلوم گردد که اين استخوان اصلا مربوط به انسان نبوده است تاچه رسد بفلان قوم وقبيله ويا اين افتخار را ببازار روضه خواني شرح وبسط دهم .
بي پرده وبدون پروا انديشه های فکرم را مينویسم وبرعقيده ام استوار ايستاده هستم ازهيچ همت بلندي انتظاروتوقع ندارم که بکمکم بشتابد؛ آنچه را توان دارم مينویسم ؛ همانطوريکه هرچه را دراختيار دارم در دفاع ازکشور وولايتم بميدان عمل نشان وثابت ميسازم که گفته اند:
تاسرندهم پانکشم از سر کويت مردی ونامردی قدمی فاصله دارد.
( کفتاری آهويي را برخري سوارديد. وگفت: مرانيزبرخرخودبنشان! چون نشست گفت : خرتو؛ چه زرنگ وشادست! چون اندکي رفتند، گفت : خرماچه زرنگ وشاد است ! آهوگفت فرود آی پيش از آن که گويي ؛ خرم چه زرنگ وشاد است! ومن آزمندتر از تو نديدم ).
محترم آقای انجينير هادي پويان !
مضي في غفلتهٍ عمری ؛ کذالک یذهب الباقی
ادرکاسا وناولها ؛ الا ياايها الساقی .
سرپيری ومعرکه گيری ؛ ازوطن دور شدي وحرف های کله قندی ازدهانت بيرون ميايد ؛ خودت رادرجمع اقوامت کلان ديدی وتصور نمودي که کلان هستي وحال بپاس کلاني زمزمه ميداری که :
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل مارا
بخال هندويش بخشم سمرقند وبخارا را
سمرقند بخشيدن جای خود را دارد ؛ اما اين هرات است ؛ جاي که اسپ بيايد نعل مي اندازد ومرغ پر ؛ أدمي خيره سر را بچه های کوچه اين شهر همانند گنجشکي را که به جير میزنند ؛ به تير مي بندند ؛ خواب ديديد بخير باشد ؛ دور ازشان ( جناب شما ) ( گاو پير پندانه بخواب مي بيند ) و ( گنجشک با باز پريد افتاد وماتحتش دريد )
ايکه ازکوچه معشوقه ما ميگذری
باخبرباش که سرميشکند ديوارش
سکوت واحترام مردم هرات راديدید ؛ ازسنگ صبوريت اين مردم ؛ سنگ ساختمان سازی را آغازنموديد ؛ زماني قبل روسها ها اين خواب وخيال را درسرتاسر افغانستان ديده بودند ؛ شايد اين الفباخوانان که حالا لا لايي ونواخواني و رجز خواني زندگي را درهرات نشخوار دارند ؛ درآنزمان بدست مادران خود خوشک وترميشدند ؛ ونديدند که مردم قهرمان هرات چه خاکي را برسرمزدوران روس ريختند وآنهايي هم که شنيده اند بباورنميگيرند.
همانطوريکه هرات اولين جاي است که نوردرخشان خورشيد شعاع زندگي بخش خود را در آغازين دميدن بدست نور افشاني به اين سرزمين تحفه وارمغان داده است ؛ اولين بار غرور وابهت فرعونیان ؛ مزدوران روس درهرات شکستانده شد ؛ اين قيام و تقديم آن شهداء و برخاستن مردانِ مسلمان وقهرمان از افتخارات اين سرزمين است.
چه خيال ميکنند مردمِی بودند؛ سربلند نمودند ودر آسياب انقلاب پايمال شدند واکنون هرات شهری رمانتيک وجذاب وسرسبز ويادگاری ازتاريخ ها وفرهنگ ها
وشاهراهي که يک تير را به چند فاخته اصابت ميدهد.
اما بدون کلان ؛ وبدون سرکش ؛ و بدون راد مرد؛ وبدون قهرمان ؛ وبدون ایثارگر؛ وبدون مجاهد ؛ وبدون دور انديش ؛ وبدون سرزنده ؛ وبدون عيار؛ وبدون چهره های نظامی ؛ وبدون حلقات سياسي ؛ وبدون سنگردار.
گفتنددرخانه ارباب چهارمغز های زيادي است ؛ گفتند آری ولي حساب آنهارا ارباب دارد ؛ فرزندان راستين وقهرمان هرات زنده اند ونظاره گر.
عنقا شکارکس نشود دام بازگير
کاينجا هميشه باد بدست است دام را.
مادر آغاز قيام 24 حوت سال 1357 بتاريخ ونوشته ها نگاه نکرديم؛ به گذشتگاني که ماوارثان آنها بوديم وخون پاک آنها در رگ های ما ميجوشيد نینديشديم .
به اين اندیشه بوديم که آنها رفتن واکنون سرنوشت اين کشور دردست های مااست ؛ مابايد روسفيد بدر شويم ؛ مااگر بگذشتگان خود افتخار داريم که ماوارثان آنهائيم گذشتگان ما هرگز آستان بوس هيچ بيگانة نشدند واگر جنگيدند کشتند وکشته شدند زنجير اسارت وسازش را بگردن نبستند وبخون شهداء خود معامله گيری نداشتند اين از افتخارات ماست؛ به جار بلند از تريبون رسای حقيقت وصداقت به بلندای ابديت بر روان پاک شان درود ايثارميداريم که درس شهامت ووطندوستي را برما بارث ويادگارگذاشتند.
ماشير شکاران فضای ملکوتيم سيمرغ بدهشت نگرد درمگس ما.
و :
اي مگس ! عرصه سيمرغ نه جولانگهي تست
عِرضِ خود ميبري وزحمت ما ميداری .
دردوره کار آقای انوری که واقعادوره نفاق وشقاق وکشت بدبختي ووطنفروشي دربين مردم ما بمصداق گرفته شده است هراتيان اصيل وساکن چنين شعارسرميدهند:
کس نيايد بزيرسایه اي بوم ورکه تخم هما شود معدوم .
وبتاسي از همين شعار من اين مثنوی مولينارا اضافه ميدارم :
ازحقايق تاتو حرفي نشنوی ای پسر!حيوان ناطق کي شوی؟
تاکه گوش طفل از گفتار مام پرنشد ؛ ناطق نشد او در کلام
ورنباشد طفل را گوش رَشَد گفتِ مادر نشنود ؛ گنگي شود
دائما هرگنگ اصلي کر ببود ناطق؛آنکس شد که ازمادرشنود.
درقسمت دوم نوشته خود بعواملی اشاره نموده است که نامي ازهزاره يادنميشود؛ اين برای شما که خواسته ايد همچون متکدي دوره گرد باتوبره آويخته بگردن وکشکول بزير بغل بهردري بزنيد سوال برانگيز است ؛ برای من که زه وزادم وهفت پشتم ورشد دوران طفلي وجواني ومسني ام درهرات گذشته معلوم است که از چيزی که نبوده سوال نميشود؛ ودرهمانجا به اين اشاره داشتيد که نسل کشي هزاره به توسط عبدالرحمن ؛ معلوم نبود کدام عبدالرحمن ؟ عبدالرحمن کلاه دوز ويا عبدالرحمن لبو فروش؟اگر منظور اين باشد که اميرعبدالرحمن خان را نام گيرهستيد ؛ آنيکه بخاطر ثبات وامن مملکت سبب شد که حالا شما عنواني را بدست آورید که هلوکاست اول به نسل هزاره تطبيق گرديده وسپس هلوکاست هيتلری آغازيافته واقعا بي انصافی ودور از قضاوت نيست ؟ .
نام نيک رفته گان ضايع مکن تابماند نام نيکت درجهان.
گراف ذيل از متن نوشته آقای پويان است :
(نویسنده بايد قدسيت قلم اش را ازياد نبرد وسخت متوجه قلم خود باشد)
درحاليکه بديگران توصيه ميدارید که قدسيت قلم .. خودتان به شخصي که امير اين مردم بوده چطور از بردن نامش کراهیت ميجوئید.
هرچه برتو آن کراهيت بود چون حقيقت بنگری رحمت بود
ودرهمان قسمت دوم نوشته شما:
( سران اقوام هزاره وارکان دولتي داخل رژيم آن زمان آقايان سلطان علي کشتمند صدراعظم ؛اسدکشتمند شاژدافير افغاني مقيم تهران) را بنام ونسب شان ياد وگرامي ميدارید.
بهمان اندازه که اميرعبدالرحمن خان وطندوست بود صدهابار بيشتر از آن( سران نام گرفته اقوام شما...) وطنفروش بودند ؛ چه چيز باعث ميشود که نام وطنفروشان باالقاب کامل وفیس وافاده بايد نوشته شود ؛ اما نام امير يک کشوربزرگ عبدالرحمن يادگردد وبدتر اينکه اين آقا بااين درس خصومت وکينه ورزی که ميدهد دراخير نداء صلح طلبي وهمزيستي مسالمت آميز راخواستار ميگردد ؛ آنهم مشروط به اينکه سايرين بخواست های شان جواب مثبت ارائه بدارند وپيشکش شان وشوکت شان شعرگرانمايه ای حافظ را دستکاري نمايند که :
سخن گفتي ودر سفتي بيا وخوش بخوان پويان
که برنظم تو افشاند فلک حکم ثريا را
اين نيز حمل برکم بضاعتي وبي دانشي نویسنده نميشود ؟ چنانکه درقسمت دوم نوشته خودمي افزايد:
( چه عواملی موجب گردیده که امروز ازهيچيک از اقوام ساکن در آن نواحی تحت عنوان هزاره ياد نميشود؟ اگر گمان شود که ........ بعد ازنسل کشي هزاره ها توسط عبدالرحمن ساکنين هزاره نواحي هرات به سادگي توانستند باانکار هويت قومي درکنار ساير و ..... چهره ي آنان نيز ازساير اقوام مانند: جمشيدی ؛ تيموری .... )
خداوند درقرآن عظيم الشان ميفرمايد که ( هوالذی یصورکم في الارحام کيف یشاء ) آن خداوند است که ترکيب دهنده صورتها.... )
ازديدگاه من چهره وسيمای هيچ هزاره ای بشمول خود جناب آقای انجينيرهادی پويان دارای عيب ونقصی نيست وحتی زيبا مينماید ومشکلي ازاين ناحيه باهيچ قومي نداريم؛ مشکلي اگر هست بازعيمان ونحوة رهبريت شان است که من در ايران شاهد بودم وبخاطر دارم که چه عملکردهای ازپول های وقف امام رضا تا.... من نميخواهم اگر مجبور نگردم ذکری از آنها بقلم ونوشتار آرم که آن مربوط به همه هزاره ها نيست ؛ وهر هزاره از اين حق برخوردار است که درهرکجای کشور که بخواهد زيست نمايد ودرگذشته نيز درهرات هزاره های داشتيم اما نه به اين وسعتي که جناب آقاي انجينيرهادي پويان سراغه آنهارا طالب اند.
اندکي پيش توگفتم غم دل ترسيدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسيار است
مقاله ام را برضديت هيچ هزاره اي نمي نویسم ؛ مشکل ملي باقلعه سازِی های است که همه ميدانيم پول آن ازکجاتاديه ميگردد وبراساس چه دساتيری وچه دسایس سياسِی و فتنه انگيزی و برنامه ريزی به آينده روی دست گرفته شده است واگر آنچه در ديک است دردسترخوان نزد همه هزاره ها گذاشته شود بیقين قطعي که آنعده هزاره های وطن دوستي که چماق تکفير بيگانه دروقت بود وباش شان بخارج اول برفرق آنهاکوبيده ميشد ؛ اگر درخرابه های اين کشور ودرمخروبه های باميان ؛ زيرپوشِ شان زمين وبالاپوش شان آسمان باشد به آن ارج مينهند اما بکاخ های ساخت استعماری که بدست وطنفروشان نامردی چند بساختماني گرفته شده حتی نگاهي ام نمي اندازند.
من بعنوان هراتي وهر هموطن ديگری تحت نام افغان اين حق را داراهستيم که جغرافيای کشور را ازگزند برنامه ريزی های همسايگان وخارجي ها بدورنگهداريم وباستون پنجم از هرقبيله ومليّتي که باشد بمبارزه برخيزيم ؛ ودراينجا سکوت هر هموطن خيانتی است بميهن . شداد بهشتي ساخت اما داخل آن نگرديد.
گره ببادمزن گرچه برمراد رود
که اين سخن بمثل مور باسلیمان گفت .
من باور دارم که اگر درشرايطی برعليه متجاوزين دست به اسلحه ببرم ودريک مکاني باداشتن يک مرمي يک متجاوز ويک وطنفروش را بخواهم هدف قراردهم ؛ من همان مرمي را بفرق وطن فروش حواله ميدارم ولو اينکه اين وطن فروش برادر من باشد.
شرايط نامساعد کشور به همسايگان ما جرئت داده است تاچشم طمعي به اراضي آبايي اجدادی ما ببندند وبه اين باورهستند که بالشکرکشي وزور آزمايي اگر امری برآورده شدني ميبود ؛ روسها سه دهه بيشتر به آن میرسيدند ؛ وپاکستانيها چند سال پيش ؛ اين است که از آن تجربه های تلخ به گلچينی ديگر دسترسي يافتند اينکه مزدوراني را تربيه وتعبيه بدارند تادرمواقع لازم ثمرة مثمري را پاداش آورند.
اما اين بزکشي ها پايان مي يابد سوارکاران ميروند ؛ همانطوريکه رفتند ولي ميدان سرجايش بدون هيچگونه لرزشي باقي ميماند وآنگاه :
آنانکه اسپ تاخت غبارش فرونشست
گرد سمي خران شما نيز بگذرد.
هرکسي چه هزار ويا تاجيک از هرقبيله ونژادی ؛ مسلمان يا کافر بکنه اين مطلب نيز دقيقه ای بينديشد که اگر روال جابجايي هزاره درهرات رونق گيرد بزودی هيچ هزاره ای در هزاره جات باقي نميماند و اين اصل طبيعي چند روند ديگر را باخود ضميمه ميدارد که :
1- هرات درنزديک مشهد مقبره حضرت رضا قراردارد و فرعياتي دربين افکارمذهبي قراردارد که اصليات را تحت الشعاع و بدان اهميت والا وبالای داده ميشود از جمله :
هرطوافِ مرقدی سلطان ابوموسي رضا
هفت هزار وهفتصد وهفتاد حجي اکبر است.
و :
اغنيا کعبه روند و فقراء سوی تو آيند
جان بقربان تو آقا که تو حج فقرايي.
و :
آنانکه در جوار رضا آرميده اند
کفران نعمت است که بهشت آرزوکنند .
بااين وجه وتثنيه و بااين وزن وقافيه ؛ همانطوريکه تجلي بهشت و مراسم فريضه حج که درشعرهای فوق برخلاف موازين ودساتير قرآني خلاصه گردیده وبرخورد وبرد عوام الناس تزريق واثرات آن صدبار بيشتر از ناب ترين مرفين است و آن سبب خلق تنگي ميگردد ؛ ميدانم دل هاي برعليه من خشمگين ميگردند چهره های غضبناک ميشوند وبرافروخته گي ازسيماهای پديدار وهرکسی هرچه بخواهد برعليه من ميگوید ومينويسد ؛ اما بگذار واقعيت ها گفته شود ودرنهایت مخالف عزيز :
هيچ آدابی وترتيبي مجو هرچه ميخواهد دل تنگت بگو.
که :
من از مفصل اين قصه مجملی گفتم
تو خود حديث مفصل بخوان ازين مجمل
2- همه بياد داريم که دوسال پيش بخاطري عدم شرکت محترم جناب آقای کرزی در کنفرانس سه جانبه درايران ؛ اغتشاش عاشورا را شاهد بوديم که من دربالا نيز بدان اشاره داشتم ؛ اين برما کافي وکفايت کننده نيست ؟.
3- ايران را در راستای سياست های اتخاذی اش ازیاد نميبريم ؛ پس ازکشته شدن ده ديپلومات آن بدست طالب ها و مانور نمايشی چند هفتگي آن درکنار مرز درنهايت باطالبان داد وستد تجارتي را درپيش گرفت و بيان داشت که اين بخاطر فراهم آوری امکانات بمردم افغانستان است ؛ هم حرف گفتن خود را دارند وهم برنامه های تجارتي را ؛ واين بنفع مردم ايران بود وسياست مداران ايران مسئوليت مردم خود را دارا ميباشند؛ جای گله مندی نيست .
مانبايد بسرنوشت کشور خود توجهات لازمه را داشته باشيم ؟ بي تفاوتي ها وکرنش های ما خيانت واضح بخود ما ؛ نسل آينده ؛ کشور وملت نيست ؟.
دولتمردان ما درپيشگاه کشور ونسل های آينده از اتخاذ تصميمات وبي تفاوتي های که در جابجائي ها صورت گرفته مسئول نمي نمایند ؟ ونسل های آينده مارا مورد سرزنش ونکوهش ولعنت ونفرين قرارنخواهند داد که اقتدار حاکميت را به براساس بربادی وتباهي کشور وسقوط کامل آن بدست اجانب رقم زديم؟.
باعرض معذرت ؛ دروغي ديگر از نوشتة آقای پويان :
( اماجهت رفع ابهام درباره ي حضور هزاره ها درجنگ ايران وعراق که در برخي مقالات آگاهانه ويا درنتيجه عدم آگاهي کافي ذکر ميشود لازم است بدانيم که اين هزاره های سني وشيعه ي مقيم خراسان بااحساس دفاع از آب وخاک خود رهسپار جنگ شده بودند ونه مهاجريني که جهت زيارت هم نياز به جواز تردد داشتند )
درقسمت جواز تردد حرف پويان را تصديق ميدارم ؛ امادرقسمت شرکت درجنگ عليه عراق من به ادای نمازه جنازه آنها شرکت داشتم ؛ وآن گناه کساني محسوب ميشد که با ريختاندن خون هزاره های بيگناه درجهت کسب موقف خود تلاش ميورزيدند وتاهم اکنون نيز آن روند ازهمان قماش روان است.
گوشه ديگر ازسخنان آقاي پويان :
( تأخير بنده نيز درپاسخ اعتراض به ا سکان هزاره ها درهرات باستان نتيجه ي چشم اميدی بود که به روشنفکران مدعي تفکرات فراقومي وفرا منطقه اي داشتم .....)
معلوم است شرايط وروال جاري کشورهارا درک نکرده ايد ؛ کدام فراقومي وکدام فرامنطقه ای؟ .
يکی از آن فراقومي وفرامنطقه اي را آدرس ارائه بداريد که عملا نه سرش را بلکه مقامش را فدای رسيدن به چنين آرزوِی ازدست داده باشد؟.
عاليجناب آقای پويان ! درمثلث برمودا گير افتاديم جايکه کمک های داخلي وخارجي وتوانايي های خودما بي نتيجه وهدررفتنی است دل خوش ميداريم که بارسيدن بساحل خاطرات جالبي را به تعریف ميگيريم .
بزرگوار آقاي پويان ! درآتش فشان آتنا درحال هلاکت قرارداريم وهرلحظه دامنه های آتش بفضارفته درحال فرود آمدن بسرما است وما توصيف گر آن هستيم که چنين آتش بازی اي را تاحال ندیده بوديم.
محترم ! شدت تحريکات قبيله ئي وقومي از قدرت وسرعت حرکت تسونامي ؛ بيشتر رو به پيشرفت وهلاکت است ؛ تظاهر داريم که آب چه فوارة زيبايي دارد.
آقای گرامي ! به سيبريا درحال تبعيد هستيم هرلحظه سردی مرگ برمانزديک ميشود؛ شعارسرميدهيم که تعطیلات تابستاني امسال ماخوش خواهد گذشت.
درقلب جنگل آمازون درمحاصرة آدمخواران قرارگرفته ايم ؛ اما از فضاي سبز طبيعت گفتگو سرميدهيم.
خودت را ميتواني بفريبي ؛ اما حاشا وکلا که فريبت دامن مردم رابگيرد؛ خاک برچشمان نريز.
فرق بگذار بين فراقومي با گرايش عظيم بسوی قومي را ؛ وهمه سر وتهي يک کرباسيم ؛ از راس تا آخر؛ ديندار وبي دين.
من همان کل بيرون اندازم که واقعييت هاي عريان را همانطوريکه است بيان ميدارم ؛ حرف دل هارا بترجماني ميگيرم درنهايت ؛ گناه گفته های خودرا بزرگان بگردن غلط فهمي ترجمان ميگذارند.
رنديم وشرابخواره ايم ومست ونظر باز
آنکس که چو مانيست در اين شهر کدام است ؟ .
بااين پايه واساس وشالوده وبناي که برسرنوشت ها حاکم است ؛ که سبب نفوذ خارجيها درصفوف مردم ماگرديده بحکم جبر زمان مني مسلمان درکنار ايدة اسلاميم مکلف ميگردم که بموضعگيری های متوسل شوم ؛ چه بخواهم يا نخواهم ؛ اينجاست که انتظار هرات را ازخودم بدستاويزی اين گفته قرارميدهم که اي هرات ! هرگز بدست ناکسان نميسپارمت ونميگذارمت وتاآخرين لحظه حيات :
تادامني کفن نکشم زير پای خاک
باورمکن که دست زدامن بدارمت
و در جغرافيای بوسعت 61315 کيلومتر مربع ات 61 ميلي متر جای برای بود وباش وطنفروش ومتجاوزِین نخواهدبود ومارا باخون صفي ها ؛ علاءالدين ها ؛ميرويس ها ؛ هزاران شهيد سرفراز ونامدار و گمنام تو پيوندی است ناگسستني وپايدار و بازندگانت دمسازی وهمرازی واخوتي است برادرانه ومخلصانه وايثارگرانه و.... و :
دشمنت همچو ميخي خيمه ميخواهم مدام
سربسنگ وتن بخاک وریسمان درگردنش.
و:
همای اوج استغنا بپستي خوی نميگيرد
بدين جرم اي فلک از جور بشکن کله من را
نوراحمد رجاء
19-1-2008
noorahmad1957@yahoo.com