تبصرۀ چوکره ها در مورد تحقیقات  و تاریخ نگاری

استاد احــمد عــلی کـهـزاد

مؤرخ و شخصیت ملی افغانستان

 

داکـتـر انجـنیـر فـریار کـهـزاد   

   بنیاد فرهـنـگی کــهـزاد

 

در هفته های اخیر در سایت های انترنتی سرنوشت، کابل ناتهه و آریائی دو نفر با نامهای مستعار کمال کابلی و سعید نسفی به کارهای علمی استاد احـمد عـلی کـهـزاد باستان شناس، نویسنده و مورخ بزرگ و شهیر افغانستان حمله نموده و بدون هیچ نوع دلیل و سند وی را متهم به جعل کاری در نوشتن تاریخ وطن ما نموده اند.

شر اندازها و پیش انداخته ها فکر میکنند که به این ترتیب و با پت و پنهان نمودن خود به شهرت و شخصیت استاد احـمد عـلی کـهـزاد، این دژ مستحکم و پر شکوه تاریخ افغانستان که  با پنجاه سال کارهای علمی و تحقیقاتی  خود دیگر جزء تاریخ این کشور قهرمان شده است، صدمه میرسانند و شخصیت علمی و روحانی او را نزد مردم واژگون و وارونه نشان میدهند، و تا بدین ترتیب تاریخ افغانستان را بی اعتبار جلوه دهند،  بیخبر از آنکه کتابها و آثار بیشمار وی در زبانهای فارسی، پشتو، انگلیسی، فرانسوی و ایتالوی نزد مردم باسپاس افغانستان و جهان به حدی با اهمیت و با ارزش است که این طوفانک های خس و خاشاک هرگز نمیتواند کوچکترین لرزه ئی به آن برساند.

اگر این اشخاص واقعاّ انتقاد علمی و منطقی میداشتند باید خود شان جرئت و شهامت از خود نشان میدادند و انتقادات شان را با نام و شهرت خود شان مطرح مینمودند.  این ها حتی چوکره های خود را با نام های مستعار پیش کرده اند. زهی شهامت و غیرت که نه افغانی است و نه انسانی. چنانچه شاعران گفته اند:

 

                      به هر شکلی که خواهی جامه میپوش                                       من از طرز خرام ات میشناسم

                      به هر لفظی که خواهی حرف میزن                                          من از لحن کلام ات میشناسم

                      ز هر دهنی که خواهی گپ میزن                                             من از فعن دهان ات میشناسم

باید علاوه نمود که از کارهای دانشمندان طراز اول، صرف دانشمندان حق دارند بصورت علمی انتقاد نمایند نه آنانیکه خودشان کوچکترین سهمی در آن رشتۀ علمی نداشته و ندارند.

نام مستعار معمولاّ در موارد سیاسی و در جاهائیکه رژیم های خودکامه و دیکتاتور بر سر قدرت باشد، استعمال میشود نه درکشور های آزاد و در جهانی که آزادی بیان جزء دست آورد های شان است و حتی نه در افغانستان عزیز امروز و همچنان نه در مقابل یک شخصیت بزرگ فرهنگی که دیگر حتی در بین ما نیست. نمیدانم ترس این مبارزنماها از چیست؟

   گر دل شیر نداری سفر عشق مکن!

خوانندگان بسیار ارجمند!  از این سطر ببعد نمیخواهم این نوشته را با کلمات ناهنجار و اصطلاحاتی که ورد نوشته های شر اندازان است ملوث سازم. بلکه میخواهم این بی معلومات های غافل را در این مورد آگاه سازم.

بدین ترتیب از نوشته اول ( کمال کابلی: اظهار نظر بر نوشته فریار کهزاد) شروع میکنم.

در این نوشته تفصیلات خارج موضوع و بی ربط زیادی تذکر داده شده است که ارزش تحلیل و تبصره را ندارد.  صرف دو موضوع آن قابل بحث میباشد.

1-      نوشته است که: " ثانی اینکه ما تاریخ نویس مسلکی که تاریخ را بصورت علمی و بدون حب و بغض و خوشباوری و جانبداری ملیت گرایانه بنویسد، اصلاّ نداشته و نداریم. آنچه داشته ایم، روایتگر و نقال وقایع نگار داشته ایم افسوس، نه مورخ با بهره علمی و عملی آن." افسوس! کاش این تبصره صرف در مورد استاد احمد علی کهزاد میبود تا میتوانستم آنرا جواب دهم. این تبصره توهین و حملۀ بزرگی به تمام مؤرخین و استادان تاریخ در افغانستان است و به حدی توهین واضح و روشن در حق دانشمندان  افغانستان میباشد که دیگر به تبصره ناچیز من ضرورت ندارد.

2-      موضوع دومی در این نوشته حمله به نام آریانا است که به نظر وی ساخته و پرداخته استاد کهزاد است و به نظر وی جز افسانه چیز دگری نمیباشد.  خوانندگان ارجمند! من در این مورد چه از طریق هفته نامه امید و چه از طریق سایت کابل ناتهه به حد کافی با استفاده از آثار کهزاد بزرگ معلومات ارائه کرده ام. اشخاصی که میخواهند معلومات بیشتر به دست آرند میتوانند به آن نوشته ها و یا به آثار استاد کهزاد مراجعه نمایند. صرف مینگارم که چیزهائی که در این مورد نوشته شده بود در تبصره های قبلی ام در رابطه به مصاحبه های آصف آهنگ آمده است که تکرار آنها را به مثابه یاسین خواندن میدانم.

نوشته دوم از شخصی با نام مستعار سعید نسفی است بنام (جوابیه به فریار کهزاد) که در سایت سرنوشت پخش شده بود. نکات مهم آنرا مورد بحث قرار میدهیم:

1-      وی مینگارد: "حدود اربعه و موقعیت خاص آریانا را در هیچ جای کسی نخوانده افسانه وار، هر کسی جانب خود میکشاند". و از یک کتاب ایرانی بنام (تأملی در بنیان تاریخ دوازده قرن سکوت و برآمدن هخامنشیان -  توسط ناصر پور پیرار) نام میبرد و ادعا دارد که نظریات احمد علی کهزاد را بکلی رد میکند. من این کتاب را نخوانده ام که چگونه نظریات احمد علی کهزاد را رد میکند تا در مورد آن تبصره میتوانستم. اگر کتاب واقعاّ علمی باشد و از طرف دانشمندان تاریخ در سطح بین المللی قابل قبول باشد، هیچ مشکلی وجود ندارد. ولی اگر از همان نوع کتاب هائی باشد که در ایران نشر میشود و صرف منافع خود را مدنظر میگیرند و هر چیز را از خود میدانند و تمام افتخارات تاریخی و فرهنگی ما را از خود میشمارند، دیگر حتی ضرورتی به مطالعه آن نیست. ایرانی ها هیچگاهی در آثار تاریخی شان ذکر نمیکنند که اقوام فارس و ماد اصلاّ از کجا به آنجا مهاجرت نموده اند و امپراطوری فارس را بنیان گزاری کرده اند. در حالیکه در این مورد خواننده عزیز میتواند در فصل چهارم کتاب (احمد علی کهزاد - تاریخ افغانستان، جلد اول، 1325، تجدید چاپ 1381) معلومات معتبر تاریخی در مورد مادها، فارسها و هخامنشی ها بدست آرند. در مورد حدود اربعه آریانا به کتاب (آریانا انتیکوا اثر چارلز ولسن) مراجعه شود. برای کسانیکه در این مورد به آثار چند صد سال اخیر مراجعه میکنند، افسانه است در حالیکه باید به آثار چند هزار سال قبل مراجعه شود.

2-      سعید نسفی مینگارد: "مرحوم کهزاد همنطوریکه گفتیم به دربار تقرب داشت. در هیچ اثر خود از نواقص حکومات محمدزائی ها حرفی را بزبان نیاورده و همه نوشته های خود را از نظر محمد نعیم خان برادر محمد داود خان ریس جمهور سابق میگذرانید ....." بسیار خوب و عالی. حالا من تقاضا میکنم تا اسناد این ادعای خود را به مردم شریف افغانستان ارائه     کنند تا مطابق آن تاریخ افغانستان تصحیح گردد. من بر عکس حاضرم تا یک تعداد زیاد نوشته های استاد کهزاد را به یک کمیسیون عالی تاریخ جهت بررسی بفرستم تا آنها مشاهده نمایند که در روزگاری که استاد کهزاد رئیس انجمن تاریخ بود همه نوشته های تحقیقاتی از طرف دانشمندان تاریخ افغانستان به شمول استاد سرور گویا، استاد سرور جویا، استاد خلیل الله خلیلی، استاد غلام محمد غبار، استاد علی احمد نعیمی و دیگر دانشمندان عضو انجمن تاریخ مطالعه، بررسی و ملاحظه میشد. آنها نظرات خود را بصورت رسمی ابراز مینمودند. در هیچ کدام این اسناد امضای سردار محمد نعیم خان به نظر نرسیده است. از طرف دیگر سردار محمد نعیم خان در آن زمانها منحیث وزیر معارف و وزیر امور خارجه کار میکرد و ریاست انجمن تاریخ هم جزء وزارت معارف بود یعنی وی آمر احمد علی کهزاد و تمام دانشمندان عضو انجمن تاریخ بود. اگر امری نموده باشد که در کدام مورد تاریخ افغانستان باید تحقیقات صورت گیرد چیز مهمی نیست ولی اگر سفارشی داده باشد که تاریخ باید اینطور و یا آنطور نوشته شود پس آنهائی که این ادعا را دارند باید اسناد معتبر آنرا نشر کنند تا مورد قبول واقع گردد در غیر آن ادعاهای مفت سر چوک فکر نمیکنم جائی را بگیرد. یک تعداد در نوشته ها و مصاحبه های عامیانه و عوام فریب خود این نوع افکار را در بین عوام پخش میکنند ولی خواص بدون اسناد معتبر ادعاهای پوچ را نمیپذیرند. استاد کهزاد زیاد در مورد تاریخ عصر زندگی خودش چیزی ننوشته که به گفته سعید نسفی نواقص دوره محمد زائی ها را ذکر میکرد. اما در مورد تاریخ معاصر افغانستان آثار استاد کهزاد کم نیست.  خوانندگان ارجمند میتوانند در این مورد به این آثار کهزاد بزرگ  مراجعه نمایند:  

                ا- بالاحصار کابل و پیش آمد های تاریخی

                ب- رجال و رویدادهای تاریخی

                ج- در زوایای تاریخ معاصر افغانستان

                د- زمان شاه و دستگاه استعمار

و یک تعداد زیاد مقالات دیگر که در هر مورد خوبی و بدی اشخاص و واقعات ذکر شده است. اینجا طور مثال نکته ئی را در مورد امیر دوست محمد خان بنیانگذار دورۀ محمد زائی ها از کتاب بالاحصار کابل و پیش آمد های تاریخی (ص 474 چاپ دوم 1381، بنگاه نشراتی میوند، چاپ اول 1336 انجمن تاریخ)  اقتباس میکنم:

"در حالیکه افق در نظر ملیون به کلی روشن  معلوم میشد و نسیم فتح، پرچم آبی رنگ امیر دوست محمد خان را نوازش میداد و انگلیس ها سخت دست و پاچه و پریشان شده و در محاذ جنگ شکست کرده بودند دفعتاّ با تصمیم نهانی و سری امیر دوست محمد خان که حتی فرزندش سردار محمد افضل خان فرمانده غازیان ملی هم از آن بوی بر نشد، قضایا چه نظامی و چه سیاسی از حالی به حالی برگشت و پیروزی مجاهدین ملی به یأس و پریشانی تبدیل شد. در اطراف تصمیم امیر دوست محمد خان نظر بر گذاشتن مجاهدین در میدان جنگ و رفتن بصورت خفیه و تسلیم شدن به نمایندۀ مختار انگلیس در کابل تبصره های زیادی در تاریخ ها شده که هیچ کدام آن قناعت بخش نیست. از طرف دیگر این تصمیم اگر در میدان جنگ در پروان سری و ناگهانی از طرف امیر گرفته شد بعد از رفتن به نجراب و ملاقات با میر مسجدی خان کوهستانی که با تن زخمی از وی استقبال کرد و خطر را چه برای شخص او و چه برای مجاهدین ملی گوشزد نمود، بکلی بی مورد معلوم میشود. اشتباه امیر دوست محمد خان بسیار بزرگ و از نظر تاریخ عفو نا پذیر است. با این تصمیم نابهنگام و سری کامیابی درخشان مجاهدان ملی را بشکست و پریشانی و شکست انگلیس ها را به کامیابی مبدل ساخت و ..."

ببینید آقای سعید نسفی که استاد کهزاد چگونه موضوعات دوره محمد زائی ها را مورد بحث قرار داده است و این صرف یک قسمتی از یک صفحۀ یک کتاب بود. به نظر آن جناب حتماّ باید با کلمات رکیک و زشت تاریخ مینوشت. نخیر این سبک تحقیقات و نوشتن استاد کهزاد بزرگ نبود.

3-      سعید نسفی باز مینگارد: " مرحوم احمد علی کهزاد به امر و ارادۀ دربار، تاریخ را مینوشته و از آن است که در میان حلقه های علمی چندان نامش را نمیبرند، با آنکه وی یکی از دانشمندان بزرگ افغانستان بود". فکر میکنم جواب این قسمت در بالا داده شده است. اگر در حلقه های علمی نامش را نمیبرند مهم نیست. وی را در زمان زندگی اش نیز فراموش نموده بودند. اگر حرف مرا باور ندارید نوشته استاد حبیب الله رفیع را مطالعه کنید. بهتر میبود حلقه های سیاسی گفته میشد. کدام حلقه های علمی؟

4-      وی باز مینگارد: "در قسمت وجه تسمیه غلزاییان، استاد داکتر جاوید مقالۀ بسیار تحقیقی که از روی ده ها مأخذ و اسناد معتبر نوشته و آنها را از خلجی های ترک تبار به اثبات رسانیده بود. بخاطر حق گوئی اش سردار محمد نعیم او را بزندان فرستاد. ولی بعد از آن پدر شما (گپ به خانواده رسید) مرحوم کهزاد را امر نمود که نوشتۀ محترم استاد جاوید را نفی کند و به هر شکلی که میشود غلزائی ها را پشتون ثابت کند".  گفته جالبی است. بهتر است اگر آن تحقیق داکتر جاوید را به نشر برسانید تا من و هموطنان عزیز ما آنرا مطالعه نمائیم. اما چیزیکه در رابطه به این نوشته برای من با اهمیت است آن است که ببینم چگونه استاد کهزاد آن نوشته را نفی نموده است. من عادت ندارم بصورت هوائی و ناآگاهانه بر چیزی تبصره نمایم.

5-      سعید نسفی مینگارد:" تا جائی که پدر محترم شما (باز هم ربط دادن به خانواده که بی جاست) را دیده بودم این را یافتم آن مرحوم به نژاد آریائی ارتباطی نداشتند و زیرا از زبان چندین شخصیت شنیده بودم که آنها قزل باش محترم و از تبار چنداولیان کابل میباشند، اما جان کنی و تپیدن شما را در قسمت آریائی بودن مردم افغانستان کار عجیب یافتم."  بلی، احمد علی کهزاد از مردم چنداول کابل بود. همه مردم اینرا میدانستند و میدانند. هر کس از یک جائی و از یک قومی بوده و است و میباشد. این موضوع نزد استاد کهزاد به هیچ صورت هیچگاهی مطرح نبود که خودش مربوط به کدام قوم و مذهب و منطقه و نژاد بود. وی برای خود یا خانواده خود یا قوم خود تاریخ نمی نوشت بلکه در مورد تاریخ وطن خود که در آن اقوام مختلف با مذاهب مختلف و زبانهای مختلف و نژادهای مختلف زندگی میکنند، تحقیق میکرد. این جای بس افتخار است برای شخصیتی مانند کهزاد بزرگ که همه اقوام افغانستان از وی به نیکی و احترام یاد میکنند زیرا وی در مورد همه اقوام و همه ولایات کشور و همه زبانهای وطن تحقیقات علمی نموده نه تحقیقات تعصب آمیز قومی. از همین روست که وی را منحیث یک شخصیت ملی میشناسند نه منحیث یک شخصیت قومی. اگر باور ندارید سایت قهرمانان افغانستان را ملاحظه کنید.  باید علاوه نمایم که جان کنی من صرف به دسترس قرار دادن آثار استاد کهزاد به صاحبان اصلی آن یعنی مردم عزیز افغانستان میباشد و بس. اینکه این آثار تاریخ آریانای باستان، خراسان شکوهمند و افغانستان سربلند را نشان میدهد تشویش نداشته باشید، ترک تبار ها هم بصورت مستقل یا ضمنی بسیار مورد بحث قرار گرفته اند و همه چیز بصورت عادلانه مورد تحقیق قرار گرفته است. بشرطیکه شما متعصبان این آثار را مطالعه نموده و انتقادات تان را بصورت علمی مطرح سازید نه بصورت توهین آمیز. در این نوشته من چند بار مورد انتقاد قرار گرفتم که چرا در مورد پدرم اینطور و آنطور مینویسم. کاملاّ درست است که من پسر شادروان استاد احمد علی کهزاد میباشم. ولی هیچگاهی من این نوشته ها را بخاطر روابط پدری و پسری ننوشته ام. بلکه فکر میکنم که من نسبت به هر شخص دیگر در مورد این شخصیت افغانستان معلومات بیشتر دارم و مسئولیت بنیادی را به عهده گرفته ام که بنام (بنیاد فرهنگی کهزاد) یاد میشود که هدف آن جمع آوری و تجدید چاپ آثار بی نهایت زیاد این شخصیت مهم تاریخنگاری، تحقیقات تاریخ و باستان شناسی معاصر افغانستان میباشد. در غیر آن این آثار مهم تاریخ وطن ما در این روزگار ناهنجار از بین خواهد رفت. همچنان باید اضافه نمایم که افتخارات استاد کهزاد تنها مربوط به خودش میشود و من ادعائی در آن ندارم.

 

نوشته سوم باز هم از طرف کمال کابلی میباشد که در سایت آریائی تحت عنوان (تاریخ نویسان اجیر، جعل کنندگان تاریخ اند ....) به نشر رسیده است.

تعرضات این نوشته بر استاد کهزاد بخاطر کتاب (غرغشت یا گرشاسب) که استاد کهزاد آنرا در واپسین سالهای زندگی خود نوشت، میباشد. این اثر تحقیقات تاریخی نبوده بلکه یک اثر نیمه تاریخی، افسانوی، اسطوره ئی، داستانی و ادبی میباشد. استاد کهزاد در حقیقت در زمان نوشتن این اثر دیگر آن انرژی دوره های سابق را نداشت و مریضی فلج چند سال قبل از آن (در سال 1347) نصف بدن و زبان گویایش را شدیداّ صدمه زده بود. از آنرو از مطالعات جدی تاریخ دست کشیده و کارهای خود را بیشتر منحیث یک سرگرمی در مورد شاهنامه ها و گشتاسب نامه و خدای نامه ها متوجه ساخت و با وجود تن بیمار باز هم به آفرینش آثاری از قبیل

 (افغانستان در شاهنامه- چاپ موسسه بیهقی)

  (افغانستان چهار راه تمدن – هنوز چاپ نشده است)

 (غرغشت  یا گرشاسب- چاپ . نشر شده)

 و دو اثر ناتمام دیگر از این قبیل.    

خوانندگان گرامی ببینید چه فرق میکند اگر استاد کهزاد تلاش نموده باشد تا گرشاسب را با غرغشت منحیث یک فرد ثابت نماید. درستی و نادرستی این کار یک موضوع ولی اتهاماتی مبنی بر جعل ساختن تاریخ و توهین نمودن به استاد کهزاد و اینکه گویا وی منحیث یک شخص اجیر شده دستگاه دولت به چنین کاری مبادرت نموده باشد موضوع کاملاُ جداگانه، غیر مسئولانه و عاری از هرگونه حقیقت  و واقعیت تاریخی میباشد. آنهایکه این ادعا را دارند، قسمیکه در بالا ذکر کرده ام باید مستند صحبت کنند و اسناد معتبری ارائه کننند که در آن حد اقل امضای یکی از سرداران و یا توافق استاد کهزاد و یا نقل قولی از یک شخصیت مهم وجود داشته باشد تا ما آنرا منحیث یک سند تاریخی بدون چون و چرا بپذیریم. در حالیکه این ها حتی ادب نوشتن را هم ندارند. همچنان بفرمائید ذکر کنید که اجرت این کار اجیر چند بود، شما از هر چیز خبر دارید.

در تاریخ افغانستان به وضاحت به اثبات رسیده است که زبان های فارسی و پشتو از یک بیخ و ریشه به وجود آمده اند و ریشه مردم تاجک، پشتون، بلوچ، نورستانی، پشه ئی، کرد، فارس، سک ها، کشمیری ها  و غیره یکی بوده و به اقوام آریائی منسوب و مربوط میباشند و میرسند. این ثبوت به هر اندازه ئی که تاریخ غرغشت را بلند میبرد به همان اندازه او را به فارسی زبانها نیز مربوط میسازد. یا به عبارت دیگر به اثبات میرساند که فارسی و پشتو یا فارسی زبان و پشتو زبان یکی است.  پس چرا اگر به اثبات برسد که گرشاسب و غرغشت یکی بوده اند برای بعضی ها گران تمام میشود. نه تنها اینکه گران تمام میشود بلکه حتی کله های پوچ خود را از دست داده و دیوانه میشوند. اینرا تعصب و تنگ نظری گویند و علت اصلی آنرا نادانی و جهالت یاد میکنند. اینرا خود متعصبین هم میدانند که این کتاب استاد کهزاد در مورد تاریخ افسانوی، اسطوره ئی و نیمه تاریخی است نه شامل تاریخ اصلی و دقیق که در آنصورت جائی برای دیوانگی نمیباشد.

کمال کابلی در مورد نقش سردار نعیم و دیگر سرداران چنین مینویسد:" در بین فاشیست های درباری، سردار محمد نعیم  که از عقل بهره کافی نداشت، باری سعی کرد تاریخ نویسانی دیگری را اجیر کند تا نسب خانواده اش را به حضرت سلیمان پیوند زند. این کار عملی شد و کتاب های در زمینه نوشته امد. مرحوم کهزاد که آدم عاقلی بود ، دانست که راهی را که سردار نعیم خان میرود، به ترکستان است. و پیوند خانواده محمدزایی به حضرت سلیمان، خانواده محمدزایی را با قوم یهود پیوند میزند، بنابران در صفحه 54 کتاب خویش این عمل تاریخ نگاران وطنی را، عمل استعمار انگلیس قلم داد نموده و آنرا بدینگونه قویاّ رد مینماید."

بلی! اما مشکل او در چیست که استاد کهزاد پشتون را آریائی میگوید نه یهودی؟

خوانندگان ارجمند و گرامی! در مسایل تاریخ وطن ما یک سلسله مشکلاتی وجود دارد که درک آن کار ساده نیست. وقتی استاد کهزاد با تحقیقات دامنه دار خود پشتون ها را آریائی معرفی میکند، این بدان معنی نیست که در خون پشتون خون اقوام دیگر مخلوط نشده است بلکه منظور وی از آریائی بودن پشتون ها، تاجک ها و اقوام دیگر فرهنگ و ثقافت آریائی است که در پهلوی خون و عرق وجود دارد و به دوره های آریائی میرسد. در غیر آن استاد کهزاد که خود بارها در مورد مهاجرت و هجوم یونانی ها، فارسها، هندی ها، ترکها، مغول ها، چینی ها، هون ها، یوچی ها، عربها وغیره به کشور ما آثار گرانبهائی به یادگار مانده است، نمیدانست که اقوام مختلف و متعدد در این کشور با هم مزج و خلط شده اند؟ بلی او کاملاّ میدانست و حتماّ همینطور است و ما مردم افغانستان مخلوطی از همه ئی اینها هستیم- اما فرهنگ ما، فرهنگ فارسی و پشتو و بعضی زبانها و عنعنات دیگر است. یعنی به حساب فرهنگی مردم افغانستان بیشتر مردم آریائی هستند با وجودیکه خون و نژاد زرد در بین شان زیاد است. پس حتی اگر خون یهود و دیگر اقوام در بین پشتون ها ودیگر اقوام افغانستان وجود داشته باشد از نقطه نظر فرهنگی باز هم پشتون میباشند و به زبان عبرانی صحبت نمیکنند. پس کجای این کار نادرست است که (پیش انداخته ها) و (پیش اندازها) را به فغان آورده است.

ببینید پکتها (پشتون ها)، دادیک ها (تاجک ها)، بریحی ها (بریح ها)، اپریدی ها (افریدی ها)، الینا ها (نورستانی) ها و همچنان اقوام استاگیدی ها و گندهاری ها در سرودهای ویدی ذکر شده اند و جنگ معروف (ده ملک) در سرزمین بهاراته (هند) بین اقوام مهاجر آریائی آن سرزمین به وقوع پیوشته است که منبع بزرگ معلومات شده و استاد کهزاد از آن استفاده ها نموده است. آیا این خود ثبوت بزرگی برای آریائی بودن پشتون و اقوام دیگر نیست؟ باید علاوه نمود که سرودهای ویدی از نقطه نظر تاریخ از دوره های پیش تر از یهود برای ما معلومات میدهد که نسبت به حضرت سلیمان قدامت دارد.

کمال کابلی ادعا دارد: "گرچه جناب کهزاد، از جهان پهلوان «غرغشت» و «رستم زال» هر دو بحیث پهلوانان کابلستان و زابلستان تام میبرد، لاکن از اصل و نسب رستم خوشش نمی آید و ..." باید عرض شود که هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد. اگر در کتاب (غرغشت یا گرشاسب) در مورد رستم تفصیلات زیاد نیست شما را به آثار دیگر استاد راجع میسازم. اولین فصل کتاب (افغانستان در شاهنامه- اثر احمد علی کهزاد) با عنوان "البرز کوه و سیمرغ، سام نریمان – زال زر" که زال زر عبارت از رستم است، آغاز میگردد. من نمیدانم کجای این کتاب 411 صفحه ئی را در اینجا اقتباس نمایم؟ قسمت های بیشتر این کتاب در مورد رستم قهرمان بزرگ افسانوی ماست. بیائید از رساله (افغانستان و ایران – کنفرانس آقای کهزاد در موزه ایران باستان 19/7/1330) مطلبی را در مورد رستم اقتباس کنیم (ص 16): "افغانی و ایرانی طوریکه آقای سعید نفیسی (دانشمند ایرانی) در طی سخن رانی در کابل فرمودند ممیزات مشترک خویش را خوشبختانه حفظ کرده و سرد و گرم روزگار را یکسان دیده و یکسان چشیده اند و شاهنامه ها صحنه های مبارزه های ما را علیه بیگانگان ترسیم میکند. ایشان فرمودند: «همان وقت که افغانها در سمنگان بر علیه تورانی ها میجنگیدند، ایرانی ها در سواحل دجله و فرات با سامیها پیکار داشتند. انعکاس این داستانهای رزمی به اندازه ئی در اعماق روح باشندگان کشورهای ما ریشه دوانیده که بر هر بلندی و تپه ئی اسم رستم گذاشته ایم. همچنانیکه در سمنگان و بلخ جاهائی بنام تخت رستم و توپ رستم موجود است در ایران هم در نقاط مختلف این نام زنده است و از آنجمله یکی نقش رستم است.» واقعاّ در میان پهلوانان متعددی که اسمای ایشان در طی چندین هزار سال در اسطوره ها و در ادبیات و تاریخ هر دو کشور صدها هزار مرتبه تکرار شده بالاخره همۀ آنها و همۀ قوت و نیروی آنها بنام (رستم) در افکار ما مجسم شده است. در جهان رزم از این اسم بلند آوازه تر و از این پهلوان نیرومندتر سراغ نمیتوان کرد. این پهلوان زابلی سمبول قدرت و توانائی و شهامت و بزرگ منشی و دلاوری مردمان کوه پیکر و نیرومند زابلستان و کابلستان است که شعور عامه برای تثبیت روح حماسی و برای یاد بود نام بزرگترین پهلوان باستانی اسم او را روی تپه ها و خرابه های تاریخی گذاشته اند." بهتر خواهد بود اگر این ها اول تمام آثار استاد کهزاد را مطالعه نمایند و بعد انتقاد و تبصره خود را ترتیب دهند تا حد اقل توانائی دفاع از خود را داشته باشند و به اصطلاح بی خریطه فیر نکنند. اما اینها اینطور عادت ندارند. وقتی از ایشان انتقاد صورت گیرد خود را پانزده ساله قلمداد میکنند و یا اینکه طرفه رفته و ذکر میکنند که آثار استاد کهزاد را هرگز و هرگز ندیده اند.

انتقادات کمال کابلی در این نوشته به حدی زیاد و بی مورد میباشد که شخص مصروفی مانند من به ماه ها نمیتواند به جواب مکمل آن بپردازد. از طرف دیگر این نوع کارها و پرداختن به واهیات بیشتر از این باعث ضیاع وقت خوانندگان ارجمند و منی مصروف خواهد شد که هر روز از ساعت 7 صبح تا 6 شام مصروف کار میباشم. بدین صورت از خوانندگان ارجمندی که علاقه به آن داشته باشند، خواهشمندم یکبار کتاب (غرغشت یا گرشاسب- اثر احمد علی کهزاد) را مطالعه نمایند. ضمنناّ به انتقاد کننده های بی منطق پبشنهاد میکنم تا خودشان ابتکار عمل را در دست گرفته به عوض توهین به دانشمندان بزرگ کشور، خود شان که اینقدر در هر کار ملا هستند، تحقیقات را آغاز نمایند تا ببینیم چه کرده میتوانند. نباید فراموش کرد که در زمانه هایکه استاد کهزاد به چنین کارهائی دست میزد نه کتابی در وطن ما پیدا میشد و نه کتابخانه ئی وجود داشت.  حتی یکبار وقتی از خارج از طریق ایران بخاطر خریدن کتاب با پول شخصی وارد افغانستان میشد، همین سرداران که شما به نام های مشهور شان علاقه مند هستید، توسط قوماندان مشهور خود طره باز خان وی را از سرحد اسلام قلعه گرفتار و با زنجبر و زولانه روانه توقیف خانه کابل نمودند که مدت بیشتر از 9 ماه را بدون کدام پرسش و جرمی سپری نمود.

اگر استاد کهزاد را بنام های مؤرخ سرکاری و مؤرخ درباری مورد توهین و تحقیر قرار میدهند باید ادعا های خود را با اسناد و مدارک به ثبوت برسانند و بصورت واضح بیان نمایند که کدام موضوع تاریخ را به فرمایش کدام سردار جعل نموده است؟ نقل قول های سیاسی و ساختگی از طرف اشخاص خودخواه و خود بین به هیچ صورت نمیتواند چیزی را ثبوت نماید. چند نکته را ناگزیر در مورد فعالیت های سیاسی استاد کهزاد بیان نمایم:

1-      کهزاد بزرگ از جوانی یک شخصیت معتدل سیاسی بود و برای پیشرفت و ترقی کشورش کار و کوشش میکرد. وی این فعالیت های خود را با تحقیقات تاریخی و بدست آوردن علم و دانش و آموختن زبانهای خارجی آغاز کرد.

2-      استاد کهزاد با جمع دیگری از روشنفکران چون مرحومان آقای قدیر تره کی، آقای غبار، آقای جویا، آقای نعیمی، آقای فرقه مشر فتح محمد خان، آقای داکتر فاروق اعتمادی وغیره از بنیان گزاران حزب وطن بودند.

3-      استاد کهزاد کسی بود که با جرئت و شهامت اساسنامه حزب وطن را نزد محمد ظاهر شاه پادشاه مملکت برد و اجازه فعالیت های رسمی آنرا گرفت.

4-      وقتی آقای غبار، آقای گویا و چند تن دیگر زندانی شدند باز هم استاد کهزاد همراه با آقای نعیمی و یک تن دیگر با شهامت نزد سردار شاه محمود خان رفته و طالب آزادی آنها شدند. جناب شاه محمود خان در این دیداربا بدترین وضعی با اینها رفتار نموده بود.

5-      استاد کهزاد در لویه جرگه سال 1343 با بهترین وضعی از حقوق تمام مردم افغانستان دفاع نموده بود. اینکه رژیم مطلقه شاهی به رژیم شاهی مشروطه در این لویه جرگه تبدیل شد کار اشخاصی با نیات نیک بود که یکی از این شخصیت ها استاد احمد علی کهزاد بود.

6-      ملاقات های خصوصی استاد کهزاد با رجال مهم سیاسی چون شادروان محمد هاشم میوندوال وغیره.

7-      تحلیل ها و پیش بینی های اوضاع سیاسی کشور در مواقع مختلف در بین حلقه های دوستان و خویشاوندان که همه بدور او حلقه زده و تشنۀ معلومات بودند. اکثر این تحلیل ها درست از آب بیرون شده که باعث اعتبار بیشتر او در این حلقه میشد.           

    گرچه آنها استاد کهزاد را متهم به همکاری با دولت غیر مردمی میکنند اما اگر روزی لست نویسنده ها و مطبوعاتیانی که برای آن دولت جاسوسی میکردند افشأ شود، خواهید دید که نام کی ها در آن لست است. استاد کهزاد برعکس در آن زمان بخاطر فارسی زبانی، شیعه مذهبی، ترد گوئی، فعالیت در حزب وطن و فعالیت برای جنبش مشروطه خواهی هیچگاه به پیشرفت های کاری و سیاسی نرسید. بر عکس نویسندگان و شاعران و مؤرخین دیگر که با القاب های اکادیمیشین، علامه، پوهاند، استاد، پروفیسور، تابغه وغیره یاد میشوند به مقام های سیاسی صدارت ها، وزارت ها، سفارت ها، ولایت ها و دیگر کارهای مهم سیاسی رسیدند.  چطور امکان دارد که یک نفر قسمیکه ادعا های مفت صورت میگیرد از یک طرف مؤرخ درباری گفته شود و از طرف دیگر اینقدر از طرف همان دربار بی توجه ئی در حق اش صورت میگرفت.

پس ثابت میشود که ادعاها و چسپ زدن های این مغرضین و شراندازها  مبنی بر روابط کهزاد با دربار یک بهانه برای بد نام ساختن و بی ارزش جلوه دادن کارهای علمی استاد کهزاد میباشد تا بتوانند مقاصد شوم سیاسی شانرا با بی اعتبار ساختن تاریخ افغانستان به پیش برند زیرا استاد احمد علی کهزاد از تهداب گذاران تاریخ افغانستان میباشد./

 

 


بالا
 
بازگشت