پاسخ به جناب داکتر انجنیر فریار کهزاد ،

اعلی الله تعالی مقامه ....

« نقد نفر »  نه ، « نقد اثر » آری  ....

« داکتر انجنیر » فریار کهزاد ، که عمرش دراز باد ، چنان پشت نام پدر مرحوم شان سنگر گرفته اند ، که تا یکی انگشت انتقاد و یا اشارتی در باب ، تاریخ نوشته های قبله گاه مرحوم شان ابراز نماید ، با مسلسل قلم شان ، طرف مقابل را به یکباره و بی خلطه  زیر ضربه میگیرند .  و گاهی هم بدون عینک قلم میزند و نام طرف مقابل را درست نمی بیند و نمیداند که گوینده کیست ؟ نامش چیست ؟

 نمونۀ مثال ، بجواب جناب محترم سعید « نفیسی » از نیو یارک ، در نوشتۀ اخیر شان آن جناب را در شش مورد ، سعید « نسفی »  خطاب نموده اند که این اشتباه تایپی نمیتواند باشد ، هرگز .

 عصبیت هم حد دارد ...

راقم این سطور نسبت مشغولیت های ذهنی ، روزانه نیم ساعت بیشتر فرصت وبگردی ندارم . توهین نامۀ آخر « داکتر انجنیر » فریار کهزاد را در سایت وزین و بیطرف « آریایی » خواندم ، که در آن شبیخون ، نگارنده این سطور و جناب داکتر شهرانی و جناب محترم سعید « نفیسی » و عدۀ دیگر را دور انداخته و به کنایه ، همه را یکباره به رگبار بسته اند چره یی ، و با بی عفتی کلام و شلخته گی زبانی ، همه را « چوکره های دیگران » انتقاد کننده گان بی منطق بی جرأت و شهامت و غیرت و متعصبین کله پوچ و ... یاد کرده اند ، و با کشیدن ماشۀ قلم شان ، سه جوره مرمی رسام ، هم به عنوان شعر کنایه ، فیر کرده اند .

به هر شکلی که خواهی جامه میپوش ، یا :

ز هر دهنی که خواهی گپ میزن ، یا :

 گر دل شیر نداری سفر عشق مکن ، و ...

 که زهی تربیت ، زهی ادب ، ازین تخم دو زرده ، مدعیِ دو دیپلوم و نام آن مرحوم ...

راقم این سطور « داکتر کمال کابلی » از مدت پنج سال است که در وبسایت شخصی ام در زمینه مسایل فرهنگی ، ادبی ، سیاسی مطلب مینویسم . باری دیدگاه و نقد خویش را در زمینه کتاب « غرغشت – گشتاسب » نوشته و در سایت های وزین و بی طرف « آریایی » و « خاوران » ارسال نمودم که خواننده گان محترم میتوانند آنرا از همین دو سایت ، از آرشیف « موضوعات تاریخی » آن اخذ و مطالعه نمایند . همچنان اظهار نظر دانشمند محترم داکتر عنایت الله شهرانی و جناب سعید نفیسی را نیز در همین ستون تاریخی آن دو وبسایت بخوانند و خود قضاوت کنند .

  همچنان در مورد « تعریف تاریخ و ممیزات تاریخ نویس » و فرق آن از « وقایع نگار » « نقال » و « روایت گر » ، مطلبی مبسوط و علمی نوشتم که در سایت وزین « کابل نات » شماره 45 ، مارچ 2007 نشر گردیده است و کنون در « آرشیف روزانه » آن سایت وزین برای استفاده علاقه مندان  موجود است .

و درین زمینه هم  یک دهه قبل ، جناب « دای فولادی » در کتاب تاریخ « افغانستان قلمرو استبداد » تعریف علمی از تاریخ و مورخ را توضیح داده اند ، که کتابِ است نایاب و سخت سودمند .

کنون ، جناب فریار کهزاد  که چون افعی بر خزانۀ پدر چمبر زده و بر هر دست و زبان و قلم دیگران نیش میزند بایست به قول جناب سعید نفیسی ، بداند که :

 « ... این حق مسلم و دموکراتیک دیگران است و هر کس اختیار دارد در مورد تاریخ وطنش و نوشته های دیگران اظهار نظر نماید . گویی شما اجاره دار « آریانا » باشید و تا کنون در گرو دربار سابق کابل ، که آنرا به ارث برده اید ؟ این مینماید که : دزد ده سر خود پر دارد  »  ...

جناب سعید نفیسی ، توصیه نموده اند که  :

 به « تریبونت » سایت انترنتی تریبون ، مراجعه بفرمایید و عنوان های زیادی را در باره واژۀ خود ساختۀ آریانا و بخصوص « میخ آخر بر تابوت نظریۀ آریا ساز »  را مطالعه نمایید . لطفا بفرمایید ، این کار را بکنید .

همچنان در قسمت وجه تسمیه غلزاییان ، استاد داکتر جاوید مقالۀ بسیار تحقیقی که از روی ده ها مأخذ و اسناد معتبر نوشته و کنون هم در سایت « خاوران » ستون  « مسایل تاریخی » برای مطالعۀ هموطنان مفتوح است ، آنها را از خلجی های ترک تبار به اثبات رسانیده است . که بخاطر حق گویی اش ، سردار محمد نعیم ، داکتر جاوید را به زندان فرستاد ...

 ولی بعد از آن پدر شما ، دانشمند فقید احمد علی کهزاد کبیر ، را امر فرمود که : نوشتۀ استاد داکتر جاوید را نفی نماید و به هر شکلی که می شود باید غلزایی ها را پشتون ثابت کند ، که همه دیدیم که این کار را کردند آن بزرگوار فقید ...

و بعدا با تشویق همین سردار نعیم و مقامات دربار محمد زایی بود که پدر مرحوم شما دست و آستین را بر زد و به شیوه و خواست  تفوق طلبان ، « گشتاسب » را بعد از گردان در آسیاب فقه الغات خویش به « غرغشتِ » پشتو رسانید . و از کلمۀ پارتها ، پرت ، پخت و پشتو را استخراج نمود . و این میرساند که مرحوم کهزاد کبیر ، برای چه کسان و خانوادۀ کار میکرده و عرق میریخته است .

به قول جناب سعید نفیسی ، که  :

« ... کنون جان کندن و تپیدن شما در قسمت آریایی بودن همۀ مردم افغانستان کار عجیب است . و این یک شراندازی است بین مردم افغانستان ،  که همۀ اقوام و باشنده گان کنونی افغانستان آریایی نیست . »

  تمام سعی و تلاش این دانشمند کبیر جناب کهزاد در کتاب « گرشاسب – غرغشت » بخاطر این بوده است تا درباریانِ محمد زایی را از پشت « فریدون پادشاه » و ساسانیان و نوادۀ کیومرث و زردشت به اثبات برساند و برای محمد زایی های پشتون ، تاریخ پنج هزار ساله دست و پا کند و دیگر اقوام افغانستان را از بیخ بته و مهاجر و مردمان باد آورده درین سرزمین بحساب آورد .

من در نوشتۀ قبلی در سایت « کابل نات » آوردم که :

 چگونه عده ای تاریخ نویسان به امر و صلۀ حاکمان روزگار تاریخ می نوشته اند تا طرف توجه قرار گیرند ، حمایت شوند و گاهی مقامی کوچکی در دیوان بدست آرند . تاریخ منظوم شاهنامۀ فردوسی را مثال دادم و اینکه ابوالفضل بیهقی نیز دبیر دیوان رسایل سلطان محمود غزنوی بود و بلازری معروف در نزد متوکل خلیفه عنوان ندیم داشت و ابو علی مسکویه در درگاه آل بویه کتابداری میکرد و عطا الملک جوینی ، عبدالله وصاف و حمدالله مستوفی در دربار مغول وظایف اداری به عهده داشتند . دردربار شاهان ، مورخ ، و وقایع نگاری هم جزء  مشاغل رسمی بود که تاریخ مینوشتند یا حقیقت آنها را دیگرگونه جلوه می دادند و این را البته نمی توان به حساب فواید تاریخ گذاشت . و نیز حتی در یونان باستان هم ، مردم به « هرودت » پول میدادند تا آنها را به ستایش گذشتۀ شان وادارد . کم نبوده اند کسانی که در مقابل صله ، خود را شپش نیفۀ خلیفۀ نساخته باشند و در غیر آن چون ابو اسحاق صابی مورخ دیالمه محنت زندان کشیده اند  بسیار کسان ...

شاید این کار شبیه به پذیرایی و هدیه های باشد که امروز پاره ای از دولت های  جهان ، گاهگاه نثار خبرنگاران میکنند و این بهره ای است که مورخ را در ازای عدول از حقیقت مینماید .

 جناب « داکتر انجنیر » میفرماید که :

 کهزاد « بزرگ » را « همه اقوام » افغانستان به نیکی یاد و احترام میکنند و ایشان را یک شخصیت ملی و قهرمان میشناسند . ؟! فاعتبروا یا اولی الابصار ...

این پدر قهرمان شما در تلاش و جان کنی هایش در کتاب « گرشاسب – غرشت » بخوبی این مطلب را واضح میسازد که جناب شان برای محمد زایی های دربار و آل یحیا که از کله های اقوام افغانستان کله منار ها ساختند و در قطغن و بدخشان مردمان چشم سبز را بخاطر شباهت چشمان شان به «  سردار محمد اسحاق خان » از دوچشم نابینا ساختند و عبدالرحمن خان هر جا چشم سبز دید گفت : چشم هایش به « اسحق » میماند ، بکشید چشمان شان ...

 و بنا بر احصاییۀ تعداد بیشتر نابینایان افغانستان ، تا همین اواخر سلطنت این خانواده غدار ، در سمت قطغن و بدخشان بوده اند .

 کله منار های را که از مردمان شریف هزاره و ازبک ساختند ، لطفا در همین تاریخ معاصر افغانستان بخوانید ...

 آری پدر جناب شما  فقط برای خوشنودی این طایفه سجره و اصالت تراشیده است ، تا آنها را به پایان تنۀ فریدون و حضرت سلیمان پینه زند .

 به گفتۀ جناب « داکتر انجنیر » که :

« کهزاد هیچ گاه از تاریخ معاصر افغانستان چیزی ننوشته است » .  آری ، زیرا جناب شان چشمان شان را بر همه جنایات این خانواده غدار و خونخوار بسته بودند و همه سعی و تلاش شان را در آنسوی تاریخ  باستان معطوف نموده بود ، تا محل وصل مناسب این پینۀ ناجور ، یعنی « بیت بیکه » و « غرغشت » را در پهلوی « زردشت » و « کیومرث » پیدا کند .

کنون که جناب « داکتر انجنیر » برای حفظ و اشاعۀ آثار گرانبار پدر مرحوم شان از«  گزند روزگار ناهنجار » سعی و تلاش نموده و آن « کانون » خود ساخته را بنیاد نهاده  و حراست میکند  و هدف آن « ... جمع آوری و تجدید چاپ آثار بی نهایت زیاد آن شخصیت مهم تاریخنگاری  و باستان شناسی معاصر » میباشد ، بایست کتاب « گرشاسب – غرغشت » مرحوم پدر شان را تکثیر کنند و در دسترس عموم مردم افغانستان قرار بدهند ، تا مردم افغانستان و منطقه خود بخوانند و قضاوت کنند .

اینکه فرموده اند : در « انجمن تاریخ افغانستان » آنزمان ، اشخاص عالم و دانشمند چون خلیلی و نعیمی و سرور جویا و « سرور گویا » و دیگران حضور داشتند و انجمن تاریخ ، زیر اثر وزارت معارف بوده و وزیر معارف وقت هم سردار محمد نعیم خان بود ، این کتاب  « غرغشت - گرشاسب » را همه گان تأیید و صحه گذاشته اند . !!

 کنون پیشنهاد این قلم آن است تا این اثر گرانسنگ  مرحوم قبله گاه صاحب را در مراکز علمی ، تاجکستان ، ایران و افغانستان ارسال بفرمایید و نظر خواهی نمایید تا این دانشمند کبیر و قهرمان « به گفتۀ خود شما » شخصیتِ فرا ملی و منطقه وی به حساب آیند . این که کار بدی نیست آخر ؟

وقتی دیگران از جمله محترم « سعید نفیسی » و این قلم ، از قبله گاه شان نام میبرند ، فریار جان آنرا گپ به خانواده تلقی میکنند و مینویسد : « گپ به خانوده رسید ، باز هم ربط دادن به خانواده که بیجاست  »  !؟! .

در جایی ارجمندی فریار جان ، خواننده گان را مخاطب قرار داده می پرسد :

« ... ببینید ! چه فرق میکند اگر استاد کهزاد تلاش نموده باشد تا گرشاسب را با غرغشت ، بحیث « یکفرد » ثابت نماید  ؟ » .

آری برای شما هیچ فرق نمی کند ، دانشمند کبیر ، تاریخ جعل میکند ، برای یک خانواده غاصب و غدار سابقۀ تاریخی دست و پا میکند و از خوش خدمتی آن طایفه را مقدس و اولاده پامبران میسازد و به حضرت سلیمان پیوند میزند و تاج سر اقوام و ملل افغانستان میسازد و ... کنون نورچشمی اش از دیگران میپرسد ،

 خوب آخر این چه فرق میکند ؟!؟

و در جای دیگر جناب « داکتر انجیر » میپرسد که :

« ... در مسایل تاریخ وطن ما یک  سلسله مشکلاتی وجود دارد که درک آن کار ساده نیست . وقتی استاد کهزاد با تحقیقات دامنه دار خود پشتون ها را آریایی معرفی میکند ، این بدان معنی نیست که در خون پشتون ، خون اقوام دیگر مخلوط نشده است ... و ما مردم افغانستان ، مخلوطی از همۀ اینها هستیم ، اما فرهنگ ما ، فرهنگ فارسی و پشتو است . »

راستش ، معنی این هذیان را نفهمیدم من .  جز اینکه فکر کنیم ، میخواهند بگویند که ، در خون دیگر اقوام ، خون  اسکندر و چنگیز و تیمور لنگ و یهود و گبر و ترسا مخلوط است . !؟

و درجایی هم « زال زر » را رستم حساب میکنند و جاهایی را در سمنگان و بلخ بنام « نقش رستم » و « توپ رستم » نام میبرند . و نمیدانستیم که رستم در پهلوی شمشیر و سپر ، توپ هم داشته بوده است .

و در جایی گویی با خود در خواب حرف میزنند و میفرماید :

 « ... وقتی از ایشان انتقاد صورت میگیرد ، خود را پانزده ساله قلمداد میکنند و ... »

 به گفتۀ جناب داکتر شهرانی :  که گفتار شما  ثابت میکند که ، تکلیف روانی دارید ، «  ده کجا ، و درخت ها در جا ؟ » .

تعجب دیگر اینکه :

 « ... در زمانه هاییکه استاد کهزاد به چنین کار هایی دست میزد ، نه کتاب در وطن پیدا میشد و نه کتابخانه ای وجود داشت ... ووقتی هم که استاد کهزاد « بخاطر خرید کتاب » از طریق ایران وارد افغانستان میشد ، توسط  « طره باز خان » در اسلام قلعه گرفتار و نه ماه بندی شد . » .

 این قسمت را بایست دیگران نظر بدهند که یک قزلباش از شهر کهنه کابل بر گشته از کشور ایران ، با پشتاره در پشت ، چرا طره باز خان او را بازداشت کرده است . اسناد را بایست از طره باز خان مطالبه کرد . من تفسیر این دو حرف را نمیدانم .

 و وا عجبا ! ازینکه :

« ...  دانشمند کبیر استاد کهزاد ، بانی و اساس گذار  « جمعیت وطن » بوده اند با آقای « قدیر تره کی » ، آقای « داکتر فاروق اعتمادی » و عدۀ دیگر ، از « بنیان گذاران حزب وطن » ، و استاد با جرأت و شهامت اساسنامه حزب وطن را نزد محمد ظاهر شاه پادشاه مملکت برده و اجازه فعالیت های رسمی آنرا گرفته ، ووقتی هم که آقای غبار و دیگر اعضای جمعیت وطن زندانی شدند ، استاد کهزاد کبیر با شهامت نزد سردار شاه محمود خان رفته و طالب آزدای آنها شده  اند . و بارها برای تحلیل ها و پیش بینی های اوضاع سیاسی کشور در مواقع مختلف ،  دیگران همه به دور او « استاد کهزاد کبیر » حلقه زده و تشنۀ معلومات بودند و اکثر تحلیل های استاد کهزاد درست از آب بیرون شده که باعث اعتبار بیشتر او در حلقه ها میشد . و اینکه استاد بزرگوار در لویه جرگۀ 1343 خمیر مایۀ صد من فطیر بوده اند و از همت ایشان رژیم مطلقه به رژیم شاهی مشروطه تبدیل شد و ... »  فاعتبروا یا اولی الابصار ...

برای این که کذب محض سخنان  داکتر فریار بر همگان واضح و روشن گردد ، به تاریخ مرحوم غبار مراجعه میکنیم . جلد دوم صفحۀ 244 .

 ... حزب وطن در 16 جدی سال 1329 مطابق 1950 میلادی در شهر کابل نسبت اینکه احزاب وجود نداشت ، طبق تعامل آنوقت در خواست تشکیل حزب و مرامنامه آن کتبا به نزد شاه تقدیم  شد

« صدراعظم در خارج بود » و موسسین جمعیت وطن اینها بودند :

میر غلام محمد غبار ، سرور خان جویا ، میر محمد صدیق فرهنگ ، فتح محمد خان میرزاد ، نورالحق خان هیرمند ، براتعلی خان تاج و عبدالحی عزیز .

جریدۀ وطن بعد از نشر قانون مطبوعات در حمل 1330 به صاحب امتیازی میر غلام محمد غبار تاسیس و هفته وار نشر میشد که مدیر مسول جریده ، اول علی محمد خان خروش و بعد محمد صدیق فرهنگ بود و در فبروری 1952 جریده وطن مصادره گردید .

هیأت عامل مرکزی جمعیت وطن ده نفر بودند حسب ذیل :

میر غلام محمد غبار ، محمد صدیق فرهنگ ، براتعلی خان تاج ، عبدالحی عزیز ، محمد اکبر خان پامیر ، علی احمد نعیمی ، حاجی عبدالخالق خان ، عبدالحلیم هاتفی ، میر علی احمد شامل و علی محمد خان خروش .

زندانیان حزب وطن در صفحه 254 جلد دوم حسب ذیل آمده است :

میر غلام محمد غبار ، عبدالحی عزیز ، صدیق فرهنگ ، براتعلی خان تاج ، سرور جویا ، داکتر قیوم رسول ، علی محمد خروش ، فتح محمد میرزاد ، سلطان محمد لویناب ، فاروق اعتمادی ، داکتر ابوبکر ، عبدالحلیم هاتفی و علی احمد نعیمی .

کنون نام مرحوم قبله گاه صاحب را درین لیست مندرج برگرفته از تاریخ غبار ، لطفا واضح سازند که چگونه همه اعضای موسس و هیأت تحریر و دیگران زندانی شدند و جناب استاد کهزاد که بنیان گذار حزب وطن بوده اند درین میانه نام برده نشده است ؟

 نمیدانیم تاریخ آقای غبار و تاریخ محمد صدیق فرهنگ را باور کنیم یا فرموده داکتر فریار را ؟

اینکه میفرمایند که :

« استاد کهزاد با « آقای گویا » و « آقای نعیمی » نزد سردار شاه محمود خان رفته و طالب آزادی آنها شده اند » .

این گفته ، یک تهمت محض و جعل مرکب است که بر پدر مرحوم شان روا میدارند ، چون آقای نعیمی آنوقت در زندان بوده و با آقای کهزاد نرفته است و آقای گویا که یک نویسنده بود ، اصلا عضو حزب وطن نبوده است . و « قدیر تره کی » نه تنها اینکه عضو حزب وطن نبوده بلکه مخالف و نفر دولت بوده است ...

 واینکه استاد کهزاد با رجال مهم سیاسی ملاقات ها داشته و صرف یکی از این رجال یعنی محمد هاشم میوندوال نام میبرند و بس و بقیه رجال را « وغیره » می آورند ، تا جاییکه بر همه گان روشن است ، محمد هاشم میوند وال ، اول جریدۀ « ندای خلق » مربوط محمودی فقید را مصادره کرد و بعد جریدۀ « وطن » را .

 حال بایست از جناب « داکتر انجنیر » فریار پرسیده شود که :

 استاد کهزاد برای چه منظوری نزد محمد هاشم میوندوال میرفته است ؟

به قول جناب داکتر شهرانی « ...  شما خود اسرار مورخ درباری بودن  پدر تان را از کم صبری و نفهمی افشا میکنید ، گناه دیگران درین زمینه چه است ؟ » . اهد قومی انهم لایعلمون .

پشت نام پدر چه میگردی         پدر خویش شو اگر مردی

هر کو ز مراد کم کند مرد شود      کم الف مراد کن تا مرد شوی .

با عرض ادب و حرمت .

داکتر کمال .

کانادا .

www.kamalkabuli.blogfa.com

 


بالا
 
بازگشت