نجيب الله عظيمي
المان
قسمت اول
چگونه گي تفاهم نظر در حزب دموكراتيك خلق افغانستان در دوران هاي....... و پيشنهاد رهنمودي براي شاخه هاي پراگنده يي فعلي آن كه منحيث گروه ها، احزاب و سازمانهاي جداگانه جديدآ عرض اندام نموده اند.
هموطنان عزيز!
اكنون كه اضافه از نيم دهه از حمله و حضور نيرو هاي نظامي ايتلاف بين المللي در راس ايالات متحده يي امريكا در افغانستان مي گذرد، گذشت آن پنج سال يا نيم دهه، دلايل كافي را براي انسان بدست ميدهد، كه براي لحظه يي به عقب نگاه نموده، در پهلوي آنكه به وظايف انجام شده مربوط به سرنوشت نظامي و سياسي، اجتماعي و اقتصادي ملت و مردم نظر انداخته و آنها را مورد غور و بررسي خود قرار بدهد، اين امكان را نيز بدست ميدهد، كه صد ها وظايف تاكنون عملي ناشده را در آن كشور مورد كاوش و ارزيابي مجدد خويش قرار بدهد.
درين مبحث هدفم از آن نمی باشد، كه بالاي مسايل جاري در كشور، بلكه بالاي تاریخ سیاسی گذشته کشور يا به عباره يي ديگر، بالاي (چگونگي تفاهم نظر در حزب دموكراتيك خلق افغانستان از نگاه يي آيديولوژيكي، نظامي و سياسي در دوران اپوزيسيون، ايام حاكميت سياسي و بعدآ دوران پراگنده گي بعد از تسليمي داوطلبانه يي قدرت به مجاهدين و عدم حضور فعال درين اضافه از يك و نيم دهه اخير) تماس گرفته و آنرا از زواياي مُختلف مورد مطالعه قرار بدهم. از جانب دیگر پیشنهاد رهنمودي را براي شاخه هاي پراگنده يي فعلی آن، كه اكنون منحيث گروه ها، احزاب و سازمان هاي جداگانه در داخل و خارج كشور جديدآ عرض اندام نموده اند، تقديم بدارم.
به اميد آنكه آنعده از گروه های ملی و مترقی که(به انسان زحمتکش جامعه می اندیشند) و رغبت واقعی هم به همگون نمودن فعالیتهای سیاسی شان در مقطع های معین تاریخی را دارند رهنمون گردیده و در پهلوی آن آنعده یی از گروه های را که در قطب های کاملآ متضاد عقیده وی و فکری با هم قرار ندارند، نزدیکتر به همدیگر نموده و آنها را در جهت ایجاد تفاهمات و همگرایی های شان کمکهای لازم سیاسی نماید، خلاصه آنکه هریک بتواند به نوبه یی خود از این پیشنهاد استفاده یی موثر خویشرا نمايند.
قبل از آنكه به بررسي تمام مسايل پرداخت، بايد كه تلاش ورزيد، كه به سوالهاي مطروحه يي زيرين جواب هاي قانع كُننده را دريافت نمود، كه:
١ـ آیا در رهبری حزب دموكراتيك خلق افغانستان ايام اساسگذاري آن در ١٣٤٣ هماهنگي يا تفاهم نظر از نگاه آيديولوژيكي، نظامي و سياسي وجود داشتند يا خير؟
٢ـ بعدآ فعاليتهاي جداگانه و مستقلانه رهبری آندو جناح در دوران اپوزيسيون تفاهم نظر را در آنها به وجود آورد يا خير؟
٣ـ تفاهم نظر ميان رهبري آندو جناح در آوان تصاحب قدرت سياسي در كشور چگونه بود؟
به دوام آن سوالي ديگري در حافظه يي انسان خطور مي نمايد، كه:
٤ـ آيا تصاحب قدرت در ١٩٧٨ تفاهم سياسي را در رهبري آندو جناح به ميان آورد يا خير؟
٥ـ اخذ قدرت توسط جناح خلق تفاهم را در رهبري و صفوف آن حزب تحكيم بخشيد؟
٦ـ آيا پُرابلم " هماهنگی و تفاهم نظر مشترك سياسي" در رهبري و صفوف آن حزب بعد از انتقال قدرت به جناح پرچم در ١٩٧٩ به شكل دقيق تري آن حل و فصل گرديد یا خیر؟
به تعقيب آنهمه سوالات مجهول سوالي بعدي دیگری مطرح مي گردد، كه:
٧ـ آيا رياست داكتر نجيب الله تفاهم نظر را در رهبري و صفوف آن حزب به ميان آورد؟
چند سال قبل نيز تلاش جدی نموده و بالاي بعضي از نكات اين مسايل تحت عنوان(چگونگي انكشاف حوادث در...................) روشنی انداختم، كه در سايت هاي بيرون مرزي كشور نيز انتشار يافتند. اكنون نمي خواهم، كه سخنان گذشته يي خود را مجددآ تكرار نموده و چيزي جديدي به آن اضافه نه نمايم، بلكه اينبار تلاشم آن ميباشد، كه بخش مشخص تر آنرا مورد كاوش قرار بدهم.
١ـ عدم هماهنگي و تفاهم نظر در هيات رهبري آن حزب ايام اساسگذاري:
يوري كوزنتس در گفتگو با خبر نگار روز نامه ستاره سرخ، چاپ مسكو زيري عنوان " افغانستان ٢٥ سال پيش، در چنين روز هايي....... " كه ترجمه يي آن از جانب سيامك سلطاني بصورت خلاصه در سايت انترنيتي كار(نشريه سازمان فداييان خلق ايران "اكثريت") به نشر سپُرده شده در باره يي حزب دموكراتيك خلق افغانستان چنين ابراز نظر نموده، كه: "حزب دموكراتيك خلق افغانستان در سال ١٩٦٥ پا به عرصه وجود گذاشت و از همان ابتدا وحدت و مبارزه متضاد را به نمايش گذاشت. يك حزب تره كي بود كه "خلق " نام داشت و ببرك كارمل كه توانايي بسيار در سخنراني داشت، فراكسيوني را ايجاد كرده بود كه عملآ به حزب تبديل شده بود، بنام " پرچم".
موصوف به ارتباط سوالي ديگري، كه "چه تفاوت اصولي مابين دو فركسيون وجود داشت؟" چنين بيان نموده، كه " خلق كه از نظر كميت بيشتر از "پرچم" بود، قبل ار هر چيز تشكُلي بود از پشتونها كه بخش بزُرگي از آنرا لايه هاي نظامي تشكيل ميدادند، به نوعي ميشد آنرا حزب نيرو هاي مسلح كشور ناميد. البته تعدادي زيادي هم از نماينده گان طبقات زحمتكش ـ كارگران حضور داشتند، هرچند از نظر كمي تعداد كارگران در افغانستان، بسيار اندك است. در"پرچم" بيشتر روشنفكران و همچنين اكثريت بالايي از نماينده گان مليت ها و اقليت هاي قومي حضور داشتند. در واقعيت امر وجود هر دو فراكسيون و يا حزب دموكراتيك خلق افغانستان لازم بود. آنها به ويژه به آن دليل لازم و ملزوم يكديگر بودند كه در هر كدام كمبودي وجود داشت كه آن ديگري پُر كُننده آن بود."
اين سخنان را فردي بيان نموده، كه خود را مشاور در كميته مركزي حزب دموكراتيك خلق افغانستان از ١٩٧٩ الي ١٩٨٧ معرفي نموده است.
در حالیکه سوال طوری طرح گردیده، که چه تفاوت های اصولی میان آنها وجود داشتند؟ موصوف به عوض آنکه پیرامون اصول ها وپرنسیپ های مبارزات آیدیولوژیکی و سیاسی تماس گرفته و تحلیل را بدست میداد، از تحلیل آن عاجز مانده و صرف اعضای آندو جناح را به کته گوری های (پشتونهای مصروف در قطعات نظامی و روشنفکران شهری در پهلوی یکعده یی از اقلیت های قومی دیگر) تقسیم نموده و تفاوت آنها را نیز صرف در نماینده گی آنها از (طبقات شهر و یا ده) دانسته است، در حالیکه این دیگر بکلی غلط می باشد.
با مشغولیت چندین سال در چنان یک محل یا به اصطلاح(مرکز تفکر جمعی یک حزب) یا کمیته یی مرکزی آن، کار شناس مذکور باید که می توانست تحلیلی دقیقی از چگونگی تفاوت های اساسی میان آندو جناح چه قبل از اساسگذاری و چه بعد از آن بدست بدهد. ولی طوریکه از جواب او بر می آید، شخص مذکور باوجودیکه مدت مدیدی را در داخل اپرات آن حزب سپری نموده و منحیث یک کارشناس نیز ایفای وظیفه نموده، ولی نه توانسته، که تفاوتهای اساسی را از نگاه اصولی میان آن دو جناح به بیند؟
طوریکه امروز برای بسیاری از تحلیلگران(افغانستان شناس) روشن و هویدا گردیده است، که در رهبری آن دو جناح، مانند بسیاری از احزاب روشنفکری کشور های مختلف جهان و از آنجمله کشور های در حال رشد، نه تنها در بخش های تاکتیکی، بلکه پیرامون اصول های اساسی مبارزه یی سیاسی در شرایط مختلف تاریخی، هماهنگی ها و تفاهم نظر های کامل سیاسی وجود نداشتند، ولی کارشناس مذکو یا از بیان یک واقعیت تاریخی ـ سیاسی عاجز مانده و یا طفره رفته است؟
اينرا بايد از همان آوان تاسیس آن جريان سياسي در ١٣٤٣در نظر گرفت و همانگونه مورد مداقه نیز قرار داد، كه:
١ـ نه تنها در رهبري آندو جناح بالاي مسايلي، چون( شيوه هاي گوناگون مبارزه در مراحل مُختلف تاريخي) تفاهم لازم سياسي وجود نداشت، بلكه رفته، رفته به مروز اضافه از سيزده سال، الي تصاحب قدرت سياسي نیز در ١٣٥٧ در كشور ميان آنها به وجود نيآمد، اين ديگر خود، نه تنها نماينده گي از چند دسته گي آنها در هيات رهبري آندو جناح ، بلكه در صفوف آنها نيز مي نمود.
٢ـ موجوديت تشكيلات مستقل در عرصه هاي مُختلف(نظامي و سياسي) و بعدآ موجوديت كادر هاي جداگانه در بخش هاي نظامي و سياسي نه تنها نشان دهنده يي كار و فعاليت جداگانه یی نظامي ـ سياسي میان آنها بود، بلكه عدم اعتماد نظامي و سياسي بالمقابل را بالاي همديگر نيز بيان مي نمود. چنانچه بعد از اساسگذاري و بعد از يك مدت خيلي كوتاه(جولای ۱۹۶۷) از نگاه تاريخي، هر يك با گروه يي خويش منحيث احزاب مستقل و جداگانه براه خويش روان گرديدند.
٢ـ عدم هماهنگي در رهبري و صفوف آندو جناح در دوران اپوزيسيون:
يوري كوزنتس در باره يي شناخت ليدران افغان از تاريخ واقعي حزب كمونست اتحاد شوروي و ساختمان سوسياليزم در شوروي چنين بیان می نماید، كه: "رهبران انقلاب پيروزمند ثور هيچ اطلاعي نه از تاريخ كشور ما و تجربه ما، منجمله خطاهايي كه در روند ساختمان سوسياليزم صورت گرفته بودند، نداشتند. آنها تصور بسيار خلاصه شده اي را به عنوان راهنمايي حركت انتخاب نمودند، و آنچه را كه اقتباس كردند، اصلي نبود.............. هم تره كي و هم امين و حتي كارمل نيز در رابطه با اتحاد شوروي، مسايل را بسيار ساده مي كردند."
امروز اینرا نیز نبايد از نظر بدور داشته و اشتباعآ قضاوت نادرُست نمود، كه اطلاعات و معلوماتي را که افغانها در باره يي "ساختمان سوسياليزم دولتي" از شوروي آنروز در آن سالها بدست مي آوردند، همه اش با قطع و صحافت، يعني(دست خورده و سانسور شده) از جانب حزب كمونيست اتحاد شوروي، ابتدا در اختياري سازمانهاي مخفي در ايران قرار داده مي شد، و بعدآ به افغانستان فرستاده مي شد.
امروز باید که این سوال را از نزدی خودی آنها نمود، که آیا با آنقدر پنهان كاريها و سانسور ها که در آنروز ها از جانب خودی آنها یا به اصطلاح آنروز ها یک حزب "دوست و برادر" صورت میگرفت، دیگر امکان آن وجود میداشت، که روشنفکران افغان به همه حقايق دست یافته و آن را دریافت نمایند، در پهلوی آنکه رژیم های استبدادی نیز در کشور حاکمیت داشتند؟
اگر از واقعیت چشم پوشی نه ورزید، باید که گفت، که در آن سال ها دیگر نه استالینی زنده بود، که زنده جانی از او وحشت میداشت و نه هم بربریتی حکمفرما بود، هیات رهبری آن حزب به اصطلاح بعد از یک دوره " بازنگری" در دوران خرشچوف و دوری از میراث شوم دوران " ترور " استالین حاکمیت را در دست گرفته و کشور را رهبری می نمودند.
پس نظر به سخنان مشاور مذکور باید این را مجددآ تاکید نمود، که رهبری (شعبه روابط بین المللی) همان حزب و یا همان کارشناسان بودند، که با وجودی "بازنگری" در حزب و بریدن از میراث شوم دوران "ترور" استالین باز هم پیوسته تلاش های شانرا مي نمودند، كه كمبودات آنها به هیچ وجهی در ارتباط به ساختمان"سوسياليزم دولتي و بروکراتیک " به بيرون ريخته نشده و يا افشا نگردند؟
اگر جر و بحث خود را مجددآ به جانب حزب دموکراتیک خلق افغانستان نمایم، باید که بگويم، كه:
٢ـ دو جناحي كه بعد از يكدهه و آنهم بالاخره در اثر وساطت " احزاب برادر" ، يعني "احزاب خارج از كشور" به دور يك ميز مذاكره كشانيده شدند، چنين سخنان را هيات رهبري هر دو جناح در گذشته هاي شان خود پيوسته ياد آوري نموده اند و چنانچه، كه چنين بيانات ثبت نوار راديو و تلويزيون در تاريخ كشور نيز مي باشند.
٣ـ يكي از تفاوت هاي بزُرگ ديگري از عدم هماهنگي را ميان ليدران هر دو جناح را در دورن اپوزيسيون من قبلآ در همكاري يكعده يي از نيروهاي رهبري جناح "پرچم" با اولين جمهوريت محمد داود ناميدم، در حالی كه گروه دوم، يعني جناح خلق نه تنها هيچگاهي آنرا درك نه نمود، بلكه هيچ گاهي هم تاييد و پشتيباني نه نمود.
٣ـ عدم تفاهم و هماهنگی در رهبري آندو جناح در لحظات اول بعد از تصرف قدرت سیاسی در كشور:
درينجا لازم نميدانم، كه بالاي همه پُرابلم هاي كه ميان آنها وجود داشت، مكث نموده و همه يي آنها را بر شمارم، كافيست كه چند مثالي را از روز هاي اول اداره يي مشترك آنها بيآورم ، كه چند دسته گي آنها را برملا نمايد، مثلآ:
١ـ در همان لحظات اول بعد از پيروزي كودتا، بالاي تسليمي خانواده يي محمد داود و سرنوشت بعدي اعضاي آن خانواده جر و بحث شديد ميان ببرك كارمل و حفيظ الله امين در مي گيرد.
٢ـ در زمينه يي ايراد بيانيه ها در لحظات اول بعد از كاميابي و بدست گرفتن قدرت در راديو و تلويزيون در مركز كشور پرخاش های صورت می پذیرد.
٣ـ در مورد اعلان خطوط اساسي دولت، ايجاد شوراي انقلابي و غيره و غيره نيز هماهنگی های وجود نداشت، که افشای این مطلب از چندی به این طرف در آثار و نوشته هاي فراوان توسط فعالين و اعضاي هيت رهبري قبلي آن حزب( در تيوري واحد ولي در پراتيك متشكل از چند دسته) در سايت هاي مُختلف انترنيتي به چشم خورده و به نشر سپرده شده است.
چنانچه كه غلام دستگير پنجشيري درين اواخر نيز يك سلسله موضوعات را در باره يي جار و جنجال هاي لحظات اول بعد از كاميابي كودتا به قلم خود تحرير نموده و بدست نشر سپُرده است. آنانيكه علاقه مندي خاص خود را در آن باره دارند مي توانند به آن نوشته ها، كه نه تنها در سايت وزين آريايي، بلكه در بسياري از سايت هاي داخل و خارج كشور نيز به نشر رسيده اند مراجعه نموده و از محتواي آن آگاهي شانرا حاصل نمايند.
٤ـ يكي از نمونه هاي روشن از دوام(عدم تفاهم نظر مشترك سياسي را ميان رهبري آندو جناح) مي توان در آغازی حكومتداري نور محمد تره كي مشاهده نمود، و آن اينكه با گذشت چندی از بدست آوری قدرت، حفيظ الله امين مبارزه يي جناحي داخل حزبي را آغاز نموده و موفق ميگردد، كه عده يي از رهبران جناح پرچم را به شمول ببرك كارمل به حيث سفيران به خارج از كشور روان نموده و آنها را از اداره يي مشترك دولت برآند.
۵ ـ چونکه تفاهم و هماهنگی کامل میان رهبران هر دو جناح وجود نداشت، بنآ آنها نمی توانند، مشترکآ جلو این پروسه یی غیری اصولی را به گیرند.
۶ـ فرستادن دسته جمعي هيت رهبري جناح پرچم را به خارج از كشور به وظايف ديپلوماتيك و بعدآ سبكدوشي آنها را از وظايف و بعدآ اخراج آنها را از حزب و به تعقيب آن فرار آنها از دواير ديپلوماسي در خارج از كشور را، بايد يكي از بزُرگترين حادثه يي قابل غور سياسي در آن سالهای اداره یی مشترک سیاسی در افغانستان دانست، كه وقوع آن جهت پُرابلماتيك (نظامي و سياسي) قضيه را به مردم ما بيان مي نمايد.
به هر صورت، بايد كه به كاوش و باز نگري تاريخ (نظامي و سياسي) كشور ادامه داد.
٦ـ يك نكته قابل تآمل ديگر، يعني اگر نور محمد تره كي مشترکآ با دیگران (درينجا هدف از آنهاي نيز ميباشد، كه در اپرات دولت آن روز به كار خويش دوام دادند) به طرفداري جناح" پرچم" سري مي جُنبانيد، در آن صورت امكان آن وجود داشت، كه با پا در ميان گذاري روسها و يا با يك (بايكوت) يا تحريم مشترك سياسي، حفيظ الله امين را مجبور به تجديد نظرش در آن مورد نموده و يا آنكه با يك اقدام مشترك سیاسی او را خنثي نمايند، ولي طوريكه ديده شد، با تاسف فراوان، كه چنان يك اقدام نه تنها از جانب تره كي، بلكه از جانب ديگران نيز انجام داده نشد و عملي نه گرديد؟
٤ـ عدم تفاهم نظر در رهبري و صفوف جناح خلق بعد از تصاحب قدرت يكه تاز دولتي در كشور:
نمونه برازنده و برجسته يي از يكدسته گي و يگانه گي را میان " خلقیان" نیز نمي توان بعد از بدست آوري قدرت يكه تاز بدست " آنها" نيز مشاهده نمود، مخصوصآ زماني كه حفيظ الله امين "پرچميان" را از قدرت بر طرف نموده و به بيرون از كشور راند و به اصطلاح آنرا به تنهايي براي " خلقيان" بدست گرفت، ديري دوام نه ورزيد، كه خودش به تلاش مجدد دست يازيد، كه اينبار قدرت را از دست نور محمد تره كي به ذريعه كودتاي داخلي غصب نموده و به خود اختصاص بدهد.
اين را ديگر باید به چه نامي ياد كرد؟
وحدت و هماهنگي عام و تام و یا چه؟
و يا چنين سوالي را نزد خود مطرح نمود كه:
آيا شمه يي از هماهنگي در آن جناح نیز وجود نداشت يا خير؟
يوري كوزنتس در باره يي آنكه( آيا تره كي و امين از يك انديشه مشترك پيروي مي نمودند) چنين بيان نموده، كه: " البته كه نه، تمامي تاريخچه كوتاه امين در پس از انقلاب، مبارزه در جهت رسيدن به مقام اول چه در سطح كشور چه در حزب بود. ولي عملآ با بودن تره كي در سطح افغانستان نه تنها به عنوان سياست مدار، بلكه به عنوان نويسنده نيز شهرت داشت، او در سايه قرار مي گرفت."
به تعقيب آن در مورد سوالي ديگر: كه (هر انچه از او سر مي زد در اجراي دستورات كسي بوده، آيا آنكه در جهت رسيدن به اهداف خود وي بودند؟) " جواب داه مي گويد، كه: "تمام بدبختي از آنجا ناشي مي شد كه در چهره امين " يك ديكتاتور از نوع كلاسيك" كه بر بستر سنُن سياسي افغانستان شدت هم داشت، به قدرت رسيده بود. او اصلآ تحمُل كار گروهي و حداقلي از دموكراسي را نداشت؛ نمي خواست قدرت را با كسي تقسيم كند، حتي با رهبر معنوي و رئيس خود. تركي به شكل وحشيانه در روزي به قتل رسيد كه كارتهاي عضويت در حزب دموكراتيك خلق افغانستان را به اعضاي گارد حفاظت كاخ رياست جمهوري اعطا نمود. امين شخصي بود بسيار بيرحم و شيفته قدرت. من فكر مي كنم كه راز همه چيز هايي كه در عرصه سياست و ساختمان حكومت از وي سر زد در همين نهفته است."
با تآسف فراوان كه صفحات تاريخ كشور درآن برهه يي خويش، يعني(تعلق قدرت به جناح خلق) فاكت هاي منفي و ناسالم را نیز در اختياري مردم ما قرار ميدهند، اگر روشنفكران آگاه و مردم شريف ما بياد داشته باشند، به يقين كه بياد دارند، يكي از تلخ ترين حوادثي، كه در آنروز ها در داخل آن حزب به وقوع پيوست، خفه نمودن نور محمد تره كي و دور نمودن آن پیر و سلخورده منحیث یک مانع از قدرت حزبي ـ سياسي به شيوه يي بسيار المناك و غيري انساني آن توسط امين بي رحم بود، كه تاريخ آنروز ها آن را ثبت خاطرات (سياه) خود نموده است.
چه خوب گفته اند، كه تاريخ ملاك عمل انسانها بوده و خودش قضاوت را نموده و در آينده ها نيز چنان خواهد بود، همانگونه در همان دوران كوتاه زمامداري حفيظ الله امين حوادث وحشتناكي فراواني ديگري نيز به وقوع پيوستند، كه نشان دهنده يي عدم "مصونيت، قانونيت و عدالت" بودند، كه خود آن را اعلام نموده بود.
اگر در همان روز ها يكعده يي وسيع از اعضاي هيت رهبري آن روز جناح خلق از همكاري با دولت خود كامه يي او ابآ ورزيده و به مقاومت بر ميخاستند، او به تنهايي به هيچ وجه موفق نمي گرديد، كه همه كارها را مطابق به ميل خود پيش بُرده و انجام بدهد(راندن پرچميان و بعدآ قتل نور محمد تره كي) ولي افسوس كه چنان نشد، برخلاف يكعده يي فراواني از صفوف همان جناح به كار و فعاليت خويش در داخل اپرات دولت او ادامه دادند و او را دوام بيعدالتي ها و بي قانوني گري هايش غيري مستقيم پشتيباني نيز نمودند.
٥ـ آيا انتقال قدرت در١٩٧٩ به جناح پرچم تفاهم نظر را در رهبري و صفوف آندو جناح تحكيم بخشيد؟
انتقال قدرت به جناح پرچم در جدي ١٩٧٩ به واسطه يي يك كشوري خارجي و قدرت خارجي در افغانستان به وقوع پيوست، با وجودي كه ساليان فراوان نه تنها رهبران شوروي آنزمان، بلكه رهبران افغان نيز ادعا مي نمودند، كه(شتافتن به كُمك نيرو هاي مترقي در افغانستان در ١٩٧٩ گام نهايت ضروري و به موقع انترناسيوناليستي از جانب اتحاد شوروي بود)
درينجا با نقل قول از سخنان يكي از مشاوران آنروز(يوري كوزنتس) مي خواهم به جهت ديگري قضيه روشني به اندازم، كه اكنون در آن مورد مي گويد:" تاريخ دسامبر سال ١٩٧٩ بود؛ در اوايل آن سال در ايران به رهبري آيت الله خميني، انقلاب رُخ داده بود و آمريكايي ها از همه مواضع شان در اين كشور رانده شده بودند. پاكستان در همان زمان خود را به عنوان متحد آمريكا معرفي مي كرد، البته تا قبل از حمايت هاي همه جانبه مالي و تسليحاتي آمريكا، پاكستان به آن معناي پاكستان نظامي نشده بود كه بعد ها تبديل شد..........در سال ١٩٧٩، تمامي قدرت آمريكا بروي آبها بود و نه در خشكي، هر چند ناوگان دريايي آمريكا تا آنجا كه امكان داشت مسلح به تجهيزات تهاجمي شده بود؛ ولي به هر حال.............براي دسترسي به افغانستان آمريكا مي بايست از قلمرو آبي هند عبور مي كرد؛ كه خوب ما با هند رابطه بسيار خوبي داشتيم.............وضعيت فوق العاده اي در منتطقه بوجود آمده بود. به خصوص كه آمريكا يكي از سكوهاي نظامي خود را از دست داده بود و مسايلي كه پس از اشغال سفارت آمريكا در تهران پيش آمدند، از آن جمله رو شدن اسناد محرمانه آمريكا و غيره، همه اينها موجب تضعيف موقعيت آمريكا در منتطقه شده بودند. و اگر ارتش ما فراتر از آنچه كه واقعآ قرار بود انجام دهد(دفاع از تماميت ارضي افغانستان) پيش نمي رفت، آنوقت آمريكا براحتي نمي توانست دست به اقدام تلافي جويانه بزند؛ زيرا كه در قدم اول احتياج به خشكي داشت تا به تواند پا بر زمين بگذارد.)
علت سكته گي و شكسته گي در كلمات در ترجمه آن از روسي به فارسي، كه توسط دوستاني ايراني برگردانيده شده اند ميباشد و من به خاطري آنكه در محتوا و ساختمان آن كلمات تغيراتي وارد نيآمده باشند، آنرا بدون كدام اصلاح كاري اضافي، طوريكه بوده اند، تحرير و نقل قول نموده ام.
از سخنان بالايي آنانيكه با سياست آشنا بوده و سياست نموده اند به بسيار خوبي مي توانند درك نمايند، كه امريكا و نیرو های نظامی آن کشور در آن سالها در چه حالتی قرار داشته و حتی در همان سالها به بسیار خوبی و وضاحت کامل دیده می شده، که افغانستان به هیچ وجه از جانب کدام کشوری سرمایه داری و آنهم ایالات متحده امریکا مورد خطر و تجاوزی قرار نداشته، پس جای تشویش برای حمله یی " پیش گیرانه یی" برای کدام کشوری دیگری نیز وجود نداشته است، که عساکر خود را به جانب افغانستان گسیل بدارند. پس با در نظر داشت سخنان فوق، بايد که سوال ذيل را مجددآ مطرح نمود، كه:
آيا ضرورت گسیل قوا(از جانب شوروی) به افغانستان ميرفته ياخير؟
غرض جلوگيري از تراكم بيشتر صفحات، جر و بحث خود را پيرامون اين مطالب موقتآ در هيمن جا به اختتام رسانيده و يا بهتر به گويم به آينده موكول نموده و براي آنانيكه علاقه جدی به تعقيب حوادث در آینده ها دارند، وعده مي گذارم، كه به زودی ها به تحليل و اناليز بعدي تاريخ نظامي و سياسي پيرامون اين مطالب پرداخته و به کاوش آنها دوام به دهم.
شهر ليونين ٢٠٠٧ر٠ر۱۹
مآخذ: افغانستان ٢٥ سال پيش، در چنين روز هايي....... گفتگوي خبرنگار روزنامه ستاره سرخ، چاپ مسكو، با يوري كوزنتس، مشاور سياسي در كميته مركزي حزب دموكراتيك خلق افغانستان از ١٩٧٩ الي ١٩٨٧ سايت انترنيتي كار.
ـ كار آين لاين(نشريه سازمان فداييان خلق ايران"اكثريت") بخش بين المللي
ـ اردو و سیاست صفحه ۶۷