هرات فلسطین آینده افغانستان

 

بقلم : عارف ذره بین

 

چندی قبل بجواب نوشته آقای تخته چناری که در پاسخ به سرمقاله روزنامه  اراده در سایت پیمان ملی مطلبی را منتشر نموده بود - به نشر مقاله  تحت عنوان " جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین" پرداختم که موجب خشم و عکس العمل شدید عده انگشت شماری گردید در حالیکه عده زیادی از هموطنان وطندوست ما از طریق ایمیل به قدردانی از بیان درد ها و حقایق  تاریخی ی که در آن مقاله به آن تماس گرفتته شده بود پرداختند.

جا دارد که در ابتدای این نوشته از شهامت و همت سایتهای خاوران، افغان جرمن، تول افغان، دعوت و…ابراز امتنان نمایم زیرا  بر اساس رسالت مطبوعاتی خویش هم به پخش نظریات بنده اقدام نموده و هم  اعتراضات کسانی را که در مقابل نوشته من تحریر نموده بودند منتشر کردند. واقعا که این سایت ها بر اساس رسالت ژورنالیستی و مطبوعاتی خود عمل نمودند چون به پخش نوشته های  یکی و حذف نوشته های دیگری نپرداختند.

اما از سایت های پیمان ملی ، سرنوشت، آریائی و …. که از انتشار نوشته من ممانعت بعمل آورده و نوشته های کسانی را که در عکس العمل به مقاله من ارسال گردیده بود پخش نمودند گلایه دارم و میخواهم به گردانندگان این سایت ها خیلی دوستانه بگویم که ایشان وقتی ازانتشار نوشته من جلوگیری نموده بودند - مطالبی را هم که در مخالفت با نوشته من قرارداشت  نیز باید بخاطر رعایت اصول و اخلاق ژورنالیستی و مطبوعاتی که بدان خود را پای بند می دانند پخش نمیکردند.

این عمل مناسبی نیست که وقتی کسی مطالبی را به ارتباط مداخلات ایرانی ها بنویسد و کسانی را که در تطبیق پروژه های شان مورد استفاده قرار میگیرند مورد انتقاد قرار دهد - ازپخش آن مطالب اجتناب شود و هر گاه کسان دیگری ملیت های مشخصی  را مورد حمله و انتقاد قراربدهند نوشته های شان بدون معطلی  به نشر سپرده شود.

وقتی  مسئولین این سایت ها مینویسند که ما در قبال نوشته های نویسندگان مسئولیتی نداریم و خود را بیطرف معرفی مینمایند پس چرا از پخش نوشته های عده جلوگیری و در پخش نوشته های عده دیگری مبادرت می ورزند. چنین حرکاتی صحت ادعا های گردانندگان این سایت ها را در مورد بی طرف بودن آنها به زیر سوال برده و به حیثیت شان لطمه وارد میکند که امیدواریم در آینده به همه نویسندگان حقوقی مساویانه قایل گردند و بگذارند تا خوانندگان شان بعد از خواندن مطالب و نظریات هر دو طرف به قضاوت به پردازند.

بهر صورت بعد از نشر و پخش نوشته من - نوشته های از کسانی بنام های پامیر پار شهری– تیمور آفتابی –  عوض نبی زاده و بالاخره از آقای سخی ارزگانی از طریق سایت های انترنتی بدست نشر سپرده شد که هدف اصلی همه این نویسندگان منحرف ساختن اذهان عمومی از موضوع اصلی نوشته من بود و مثل این بود که اگر سیمیناری در مورد مسایل مبارزه با مواد مخدر جریان داشته باشد سخنرانان دیگری بپا خیزند و در باره بت بامیان به صحبت به پردازند. در حقیقت هیچکدام از نویسندگان مذکور نتوانسته بودند تا ادعا ها و اعتراضات من را رد نموده و از همین جهت همه این نویسنده ها به کج بحثی و طرفه روی پرداخته و موضوعات بی ارتباط دیگری را پیش کشیده بودند که اصلا مرتبط با  موضوع مورد بحث مقاله من نبود اما  برای من همین کافی بود که حقایقی را به اطلاع هموطنان عزیز خود رسانیده بودم.

موضوع اصلی مقاله من این بود که جابجائی برادران هزاره در مرز های ایران به نفع مصالح کشور ما نیست و این جابجائی ها بر اساس دلایل سه گانه ذیل صورت میگیرد: 1 – طرح خاور میانه بزرگ امریکا که در آن هرات و فراه و بادغیس به ایران بخشیده شده است و حالا بوسیله این جابجائی ها با نظارت والی هزاره هرات که جاسوس دوجانبه ایران و امریکا به نظر میرسد این طرح در حال عملی شدن است. 2- علت دوم این جا بجائی ها پلان دراز مدت استراتیژیک ایرانی ها برای ساختن کوریدوری از مرز های شان تا به هزارجات معرفی شده بود تا  بدینوسیله هم بتوانند بر مناطق غربی کشور سلطه حاصل نمایند و هم بتواند از طریق تسلط به مناطق مرکزی بر نفوذ بیشتر خود بالای پایتخت کشور بیافزایند. 3 – علت سوم این جا بجائی ها هم ایجاد تفرقه های قومی و مذهبی ارزیابی شده بود تا بدانوسیله دشمنان وحدت و آرامی مردم ما بتوانند هرات را به عراق دیگری مبدل نمایند.  همچنان در نوشته من بصورت مستند بر اساس نوشته های سید مهدی فرخ نویسنده کتاب کرسی نشینان کابل آقای فیض محمد هزاره جاسوس معرفی گردیده بود که این کتاب هم در جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسیده بود. و بالاخره پیشنهاد من این بود که باید از این جا بجائی ها از همین حالا جلوگیری صورت گیرد تا امنیت و استقلال آینده مردم و مناطق غربی کشور دستخوش حوادث و بحران های خانمانسوز نگردد.

اما هر قدر که زمان گذشت دیدم که نویسندگان مذکور برعلاوه اینکه به موضوع اصلی نمی پردازند و تلاش میکنند تا اذهان عمومی را مغشوش و با ابراز مظلومیت به جلب عاطفه ها به پردازند – جبهه دیگری را نیز درکنار حمله و اهانت به اقوام با عزت پشتون گشوده اند و آن این بود که تاخت تاز  آقای ارزگانی به مردم اهل سنت نیز آغاز گردید و از مردم اهل سنت در نوشته خود بنام " مردم نا آگاه اهل سنت " نام گرفت.

بدین ترتیب بر آن شدم تا یکبار دیگر به نقد و تحلیل نوشته های نویسندگان فوق به پردازم تا گوشه های تاریک اذهان ایشان روشن گردد  و مردم ما بدانند که سر دادن همه  این فریاد های مظلومانه بخاطر تطبیق پروژه ها و توطئه های بزرگی است که میخواهد نیمی از سرزمین زیبای ما را  از پیکر افغانستان عزیز جدا سازد. ما نباید به خاطر حرف ها و فریاد های مظلومانه افراد مغرض در زیر فرمان احساسات و عواطف خود عمل نمائیم و بگذاریم که عده با پیشکش نمودن مظالم بیش از صد سال گذشته در شرایط امروزی بدستور بیگانگان قسمتی از کشور ما را به فلسطین دیگری مبدل نمایند  تا مرد م آن برای سالها و قرنها در آتش و خون شناور باشند.

کسانی که امروز با علم کردن مظالم گذشته امیر عبدالرحمن خان اشک میریزند و در اشک ریزی های دروغین  مسلکی و متخصص هستند  - میخواهند از احساسات عده از مردم پاک طینت ما که از وقایع پشت پرده اطلاعی ندارند سوء استفاده نمایند. اینها صرف به خاطر بدست آوردن قدرت بیشتر و تطبیق پلان های بیگانگان اشک میریزند ورنه با واژه های بنام مظلومیت و عدالت و ... هیچ باوری ندارند و همه شنیده ایم  که وقتی بقدرت اندکی هم که دست یافتند با میخ های بیست انچه بر فرق هم میهنان مظلوم خود کوبیدند و سینه های زنان را بریدند و از خون مردم ما بر دست های  کثیف خود حنا بستند.

حالا چگونه میتوانیم به اشک ها و فریادهای  مظلومانه کسانی که تا دیروز با جهانی از قساوت و سفاکی برفرق مردم ما میخ ها کوبیدند و رقص های مرده براه انداختند اعتماد کنیم و بگذاریم تا زمینه اسارت مردمان نجیب ولایات غربی کشور ما را به باداران ایرانی خود مساعد سازند؟.  این ها نباید مسئله تاریخی آزمندی ایران برای تصرف مناطق غربی کشور را با موضوع قومیت هزاره ارتباط بدهند و این ها نباید به خاطر تطبیق این کثافت کاری ها پای برادران و خواهران عزیز هزاره ما را بمیان بیاورند.

ما در حالیکه به خواهران و برادران هزاره خود عمیقا احترام داریم ا زنویسندگان فوق تقاضا مینمائیم تا به خاطر تطبیق اهداف استراتیژیک دیگران پای مسئله قوم و ملیت هزاره را در میان نکشند. مردم هزاره ما مردمان نجیب و شریفی هستند اما متاسفانه اکثر فرماندهان - رهبران و نویسندگان ایشان همواره از آنها بعنوان ابزاری در جهت رسیدن به قدرت و گرفتن امتیازات شخصی سوء استفاده را نموده اند که ارسال هزاران در هزار نفر از برادران هزاره ما به جنگ عراق و کشته شدن شان به طرفداری از حکومت ایران و تحریک احساسات شان در جنگهای کابل برای کشتن هموطنان شان و ویرانی نیمی از شهر کابل شاهد این مدعا است.

چه تضمینی وجود دارد که بعد از اسقرار برادران هزاره در هرات و مناطق غربی کشور بار دیگر فرماندهان – رهبران و نویسندگان مغرض شان از احساسات پاک ایشان در جهت کشتار مردم ولایات غربی کشور و تجزیه آن مناطق به نفع ایران سوء استفاده را ننمایند؟.

به نظر من علاج واقعه باید قبل از وقوع سنجیده شود و بدین ترتیب به خاطر مطمئن بودن از امنیت و  استقلال آینده مردم و مناطق غربی کشور  همانطوریکه دسته های چندین هزار نفری برادران هزاره ما با حمایت مالی ایرانی  ها و دلالان داخلی شان در منطقه جابجا شده اند – باید بزودی ممکن قبل از مسلح شدن شان توسط ایرانی ها و ایجاد اغتشاش و هرج و مرج - از مناطق غربی کشور به مناطق اصلی شان و یا مناطق شرقی کشور انتقال داده شوند. اگر برادران هزاره در مناطق مرزی پاکستان جا بجا و متوطن گردند هرگز پاکستانی ها به مداخلات بیشرمانه خود ادامه داده نخواهند توانست و به همین ترتیب اگر اقوامی که از نظر فرهنگی با ایرانی ها همفکر نیستند در مرز های هرات و بادغیس حضور داشته باشند باعث تضمین امنیت واستقلال آینده مناطق غربی کشور ما خواهد گردید.

من این نوشته را با احساس مسئولیت نسبت به وطن و مردم خود مینویسم و مشوره های من  کاملا دلسوزانه و به خاطر آینده سربلند کشور و مرد م ما میباشد - اما عده از نویسندگانی که توان مقابله منطقی با نوشته های من را ندارند فورا به خشم می  آیند و بطور ظالمانه بمن برچسپ های قومی - فاشیستی -  شئونیستی – بی منطق بودن – سکتاریست و ضد هزاره بودن را میزنند و مرا به جریان های سیاسی و ایدیولوژیکی ی که از آن نفرت دارند منسوب  نموده و وابسته بیگانگان میدانند. من نمیدانم که چگونه به هموطنانی که تاب مقابله منطقی را ندارند ثابت نمایم که من نه پشتون هستم -  نه  از افکار فاشیستی و شئونیستی حمایت میکنم – نه به هیچ یک از احزابی که شما میگوئید عضویت دارم و نه هم محرک داخلی و خارجی  به ارتباط این نظریات خود دارم. 

بهتر است که خود را از نو بشما معرفی نمایم : من یک مسلمانم - من یک افغانم نه افغانستانی و از بکار بردن کلمه افغانستانی توسط یک عده افراد نفاق افگن و مزدور صفت نفرت دارم و دوست دارم که همه اقوام کشور عزیز خود را افغان بگویم نه افغانستانی -  من عاشق سرزمین دوست داشتنی  خود هستم و  مخالف هرنوع تجاوز و سلطه بر کشور زیبای خود می باشم . بمن فرقی نمیکند که اشغالگران کی ها اند  چون بدین باور میباشم که اشغالگر – اشغالگر است - چه اشغالگر منسوب به کشور های اسلامی باشد و چه منسوب به کشور های غیر اسلامی.  همانطوریکه روسها و پاکستانیها را از عوامل بدبختی های ملت خود میدانم  باور دارم که ایرانی ها هم  در تباهی کشور ما دست کمی از روسها و پاکستانیها نداشته اند  و مردمی هم که امروز میهن ما را اشغال نموده اند  بخاطر یاری رسانیدن به مردم ما نیامده اند بلکه به خاطر تسلط بر منابع زیر زمینی منطقه و تامین منافع خود بدین دیار قدم گذاشته اند. من خراسانی هستم اما همان خراسانی که امروز نام شریفش افغانستان است - من برادران هزاره خود را دوست دارم  و دوستان زیادی  دربین مردم هزاره دارم . نوشته های من هیچگاهی متوجه برادران و خواهران عزیز هزاره ما نیست بلکه  متوجه کسانی است که با پیش کشیدن مسئله قومیت و مذهب در طول تاریخ از خون خواهران  و برادران  مظلوم هزاره من در راه رسیدن به امیال کثیف خود و باداران خارجی شان از آنها استفاده ابزاری را نموده اند.

همانطوریکه قبلا عرض نمودم به ادامه این بحث هیچ علاقه ی نداشتم و هر چند که نویسندگان مختلفی من را مورد حمله و اهانت قرار دادند هیچ عکس العملی نشان ندادم اما وقتی که دیدم  این ها کج بحثی میکنند و حتی بر علاوه پشتون ها اهانت به اهل سنت را نیز آغاز کرده و میخواهند با ارائه جعلیاتی به مکدر ساختن اذهان عمومی به پردازند تصمیم گرفتم تا یکبار دیگر ضمن روشن ساختن حقایقی که در جریان است – نوشته های ایشان را پاسخ بدهم تا مسئولیت من ادا شده باشد. البته باید بعرض برسانم که در نقد و تحلیل نوشته های شان  اصل کلم الناس بقدر عقولهم را رعایت کرده ام  ورنه در اصول نوشتاری من سخنان نامناسب جائی ندارد و اهل مشاجره و جدل نیز نمی باشم تا با کج بحثی و اغوا گری به چنین بحث های ادامه دهم. من آنچه رابه خیر  منافع مردم و کشور خود بدانم بیان مینمایم و  اگر درین رابطه مورد هتاکی  و هر اتهامی هم که قرار بگیرم هیچ باکی ندارم چون بیان واقعیت ها و دفاع از مصالح علیای کشور و مردم خویش را وظیفه خود میدانم.

اینک می پردازم به ابراز نظر پیرامون نوشته های مختلفی که در عکس العمل به مقاله من "جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین" در سایت های مختلف به نشر رسیده است.

آقای پامیر پارشهری یکی از نویسندگانی هستند که تحت عنوان "عارف ذره بین یا جاهل خیره بین"  بر مقاله من ایراد گرفته اند و بخاطر ترکاندن خشم خود از حقایق گفته شده - نام من را از عارف ذره بین به جاهل خیره بین مبدل نموده و عصبانیت های خود را بروی کاغذ ریخته اند .ایشان در قسمت های از نوشته خود چنین گفته اند :

"آقای جاهل خیره بین گفته اند چرا هزاره ها در جلال آباد، پکتیا یا قندهار جابجا نمیشوند که درهرات میروند. واقعاً چقدر باید بی منطق بود تا چنین گفت. شما فکر کنید که استدلال این آقا چقدر بچگانه است................................دربخشی دیگر زیر عنوان علل جابجایی هزاره ها در هرات که شمهء دیگر از دید تعصب آمیز و بینش فاشیستی است از اهداف استراتیژیک ایران گفته اید. اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، نباید ما آنرا به کل مردم هزاره نسبت دهیم. حساب چند قوماندان و رهبر از هر قومی که باشد از حساب مردم جداست ......................درجای دیگر آقای خیره بین، بهسود و هرات را مقایسه کرده اند که خیلی جالب است. این آقای بی خبر نمیداند که بین جابجایی در اراضی دولتی که جدیداً تخصیص داده میشود و تعرض به اراضی که ازسالهاست محل بودو باش و منبع معیشت مردم بوده، زمین تا آسمان فرق است."

خوانندگان گرامی ! من از شما می پرسم که کجای این سوال که چرا هزاره ها در جلال آباد و یا پکتیا و یا قندهار جابجا نمیشوند بی منطق و بچگانه است؟ که ایشان گفته اند استدلال این آقا چقدر بچه گانه است. آیا جلال آباد و پکتیا و قندهار از ولایات این سرزمین بشمار نمی آیند ؟ و آیا اگر دسیسه در کار نیست چه اشکالی دارد که برادران هزاره ما کمی دور تر از مرز های جمهوری به اصطلاح اسلامی ایران جا بجا شوند؟ پس وقتی در جابجائی هزاره ها در مناطق نوار مرزی ایران تلاش و اصرار صورت میگیرد این خود ثابت میسازد که توطئه بزرگی در حال پیاده شدن است تا هرات زیبا را به خاک و خون بکشد و آن را به فلسطین و لبنانی دیگر مبدل نماید.

جناب آقای پامیر پارشهری در نوشته خود بطور ضمنی اهداف استراتیژیک ایران را مورد تائید قرار داده اند و گفته اند که آن را نباید به کل مردم هزاره نسبت دهیم زیرا حساب چند قوماندان و رهبر از حساب مردم شان جداست. ما هم همین را میگوئیم و کل مردم هزاره را مورد انتقاد قرار نداده ایم و فقط اجیران و جاسوسان ایران یعنی همان چند قوماندان و چند رهبری که شما گفته اید -  را عاملین این توطئه بزرگ و تطبیق کننده پلان های ایرانی ها دانسته ایم - طوریکه خلیلی را از مرکز تا جاسوس معلوم الحال ایران یعنی انوری را در هرات و اعضای پروژه کرم ابریشم که آقای بامی از آنها نام برده اند  را همراه با عده از انسان های وجدان باخته دیگری که در تطبیق این پلان شرکت دارند زمینه ساز این مصائب میدانیم.

ما هم میدانیم که تطبیق چنین پلانی بوسیله مردم عادی هزاره ممکن نیست و آنها تنها در قدم های بعدی میتوانند به سیاهی لشکر این وطنفروشان مبدل گردند و همانطوریکه در گذشته همین رهبران و قوماندانان مردم هزاره از اخلاص و احساسات پاک آن مردم در طی سه دهه گذشته سوء استفاده نموده و عده را به نفع ایران به جنگ عراق سوق نمودند و به کشته دادند و عده دیگری را هم بر علیه هموطنان شان در کابل بر انگیختند تا حدی که بعضی از هزاره های مظلوم و ستمدیده میخ های بیست انچ را بر فرق هموطنان خود بطور ثوابی کوبیدند– در آینده نیز میتوانند از آنها به خاطر رسیدن به اهداف خود و باداران خود سوء استفاده را بنمایند.

آیا شما نگران نیستید که همین رهبران و قوماندانانی که شما حساب شان را از مردم هزاره جدا دانسته اید و غلامی شان را به ایرانی ها رد کرده نمی توانید بار دیگر از احساسات پاک مردم هزاره  سوء استفاده نه نموده و به خاطر منافع اجنبی ها هرات را به حمام خونی مبدل ننمایند ؟    

موضوع دیگری را که شما توضیح داده اید این بوده که گویا بین جابجائی کوچی ها در بهسود و جابجا شدن هزاره ها در هرات فرق بزرگی وجود دارد زیرا در آنجا زمین ها توسط کوچیها غصب و درین جا زمین های دولتی برای هزاره ها توزیع میگردد. واقعا جالب است در شهری که مردم بومی آن در خانه های کرائی و یا گروی و یا در حالت خانه بدوشی زندگی میکنند -  و در شهری که در یک روز 24 هزار شهید داشته  و در واقع در جریان وقایع سه دهه گذشته تعداد فامیل های شهدا و بی سرپرستان و مستمندان آن شهر به بیش از 50 هزار خانواده رسیده است - امروز  آنها  در خانه و سرزمین  آبائی خود در حالت خانه بدوشی زندگی میکنند  اما  انوری این جاسوس چند جانبه زمین های دولتی را به مردم  غیر بومی توزیع میکند تا با دالر های اطلاعات ایران بر ویرانه های آن شهر بخون غنوده در مقابل چشم  مردم خانه بدوش آندیار به اعمار شهرک ها و مراکز مجلل رهایشی به پردازند.

در واقع زمین های موجود در هرات باید به درجه اول به مردم محل توزیع گردد اما شیاد  وجدان باخته و جاسوس سپاه ایران (انوری) به این هم بسنده نکرده – و حتی برای ناقلین جدید  تذکره هراتی هم صادر میکند. اما کور خوانده است و باید بداند که این سرزمین برای بادارانش قابل تسخیر نیست و کشف استخوان های اجساد سربازان قاجار که تا دهه های قبل نیز توسط باغداران و زارعین این سرزمین از میان باغ ها و زمین های شان کشف میگردیده و با افتخار از شکست دادن ایرانی ها یاد میکرده اند شاهد این مدعا است . ایرانی ها و نوکران شان همراه با متجاوزین دیگر فقر و تنگدستی و ویرانی کشور و مردم ما را دیده اند اما از ایمان و غیرت و شهامت مردم ما غافل مانده اند و بهتر  است از شکست ابر قدرت روس و نوکران شان درس عبرت بگیرند.

اما از اینکه جناب آقای پامیر پارشهری مرا جاهل خیره بین خطاب کرده اند از ایشان گلایه و شکوه ی ندارم زیرا در این زمانه کسانی پیدا میشوند که حتی به پیغمبر خدا نیز اهانت و توهین نموده و او را نافهم و نعوذ بالله جاهل معرفی مینمایند - من کی باشم که از شر زبان انسانهای مانند پامیر پارشهری در امان بمانم. آخر من که چیزی بیشتر از یک انسان عادی و یک امت گناهکار و بینوای آن حضرت نیستم .

همه شاهد بودند که در جریان یکی از پروگرام های تلویزیونی ایران که اخیرا بمناسبت "عید غدیر خم" پخش شد -  یکتن از مداحان بنام حاج حسن خیری از اصفهان که به مدح حضرت علی (رض) پرداخته بود  قصه به معراج رفتن حضرت پیامبر بزرگ اسلام را با صدای بسیار خوش همراه با ناله و زاری میخواند. او که اشک را از چشمان شنوندگان خود جاری نموده بود - شعری را میخواند که یک گویا وقتی حضرت محمد مصطفی (ص) بحضور خداوند رسیدند چنین گفتند:

تو ابن عم ماستی  +  یا خالق یکتاستی

و باز بسیار با ناله و فریاد میگفت که " حق گفت یزدان تو ام " و......... واین در حالی بود که دیگران بی نهایت تحت تاثیر قرار گرفته بودند. حالا قضاوت کنید در دنیای که شخصی پیدا شود  و بگوید که در شب معراج پیامبر گرامی اسلام نعوذ بالله خدا را نشناخته و خدا را با پسر کاکای خود یعنی حضرت علی (رض) اشتباه گرفته بوده که از فحوای این سروده نعوذ بالله پیامبر جاهل و نادان تلقی میگردد – عارف ذره بین کیست که مردمی ازین قماش او را جاهل خیره بین نگویند. این در حالیست که عده دنمارکی ها را به خاطر اهانت به آن حضرت محکوم مینمایند در حالیکه خود شان بیشتر از ژور نالست های دنمارکی به پیامبر گرامی اسلام اهانت مینمایند.

----------------------------------------------------------------------------------------

 

تیمور آفتابی یکی از نویسندگان دیگری است که با نوشته مطلبی تحت عنوان "وقتی که فاشیزم ایدیولوژی میشود" به عکس العمل در مقابل مقاله من پرداخته و نوشته شان در سایت وزین خاوران به نشر رسیده است. اینک قسمت های از نوشته های ایشان را با هموطنان عزیز خود در میان میگذاریم. ایشان چنین نوشته اند:

" دریکی از مناطق ارزگان که صدها دختر وخانم جوان ازترس سپاه متجاوز به کوه پناه برده بودند، ازترس اینکه دردست سپاه متجاوز قرار نگیرند، بصورت دسته های چهل نفری از ارتفاع کوه خودها ار به دورن دره پرت میکنند وتکه تکه میشوند(4). آقای ذره بین وقتیکه از کنار این واقعیت های تلخ تاریخی بی تفاوت میگذرد وبرآن پشت پا میزند درواقع خود نیز سهیم و شریک این جنایت است............................ آقای ذره بین فراموش میکند وقتیکه آن جنگجوی قندهاری به قصد غارت هزاره ها از قندهار به کابل سفر کرده است و درجنگ افشار نوک برچه تفنگش را بردهن طفل شیر خواره هزاره میگذارد.........................تنها هزاره را مقصر دانستن و بر اعمال دگران خط برائت کشیدن تنها با منطق آقای ذره بین سازگار است و انگار که دگران از آسمان کابل بر سر شهریان کابل گل می ریخته اند......................... آقای ذره بین، حضور هزاره ها درهرات با هجوم کوچیهای دربهسود به مقایسه مگیرد اما فراموش میکند که هزاره های که درهرات زمین خریده اند اولا که بدون هیچ جبر واکراه زمین را از صاحبان اصلی اش خریده اند .............. بطور نمونه در دشت جبریل که امروز عمدتا شهرک هزاره نشین است حد اقل پانزده سال قبل دران جا هیچ جنبده ی نفس نمی کشید. ...........آقای انوری والی هرات هم از قوم محترم سادات است ولی اینکه مثل امیر هزاره ستیز هرات ازحضور هزاره ها درهرات جلوگیری نمیکند دلیلی برهزاره بودنش نیست.....................اگر شما حضور جوانان هزاره را از بستر ادبیات فارسی تفریق کنید، مطمینا که نه شما چندان چیزی برای خواندن خواهی داشت و نه هم چندان چیزی برای گفتن............... اگر هزاره بودن جرم نبود، بیا تاریخ سی سال قبل را ورق بزنیم که چند نفر جنرال هزاره را در اردو و دیپلمات هزاره را در وزارت خارجه پیدا می توانیم.................... آقای ذره بین! این ذره بین را که تو به چشم کرده ای ساخت دیره اسمعیل خان است و تو همه چیز را وارونه می بینی.

نویسنده گرامی جناب آقای آفتابی! من در هیچ جای از نوشته خود از وقوع جنایت و مظالم صورت گرفته بر سر مردم هزاره انکار نکرده ام و فقط در میزان و پیمانه این مظالم و جنایات که فکر میکنم بر اساس تعصبات قومی و یا مذهبی بزرگ جلوده داده شده باشد با شما موافق نیستم اما ازینکه خواهران و مادران هزاره ما از ترس سپاه متجاوز امیر وقت خود را از کوه ها به زمین پرتاب کرده اند قبول کنید که بیشتر از شما این واقعه دلخراش مرا متاثر میسازد و خود را در درد و الم مردم هزاره شریک میدانم. 

اما این جمله را که گفته اید اگر جوانان هزاره را از بستر ادبیات فارسی تفریق کنید نه چیزی شما برای خواندن خواهید داشت و نه هم برای گفتن -  واقعا  جوک با مزه و شیرینی است و نمیدانم این را بر اساس کدام معیار ها کشف نموده اید؟  شاید هم این ویروس های خود بزرگ بینی و احتکار شخصیت ها از حوزه های علمیه ایران وارد خون شما شد ه باشد و همانطوریکه آنان دچار خود بزرگ بینی شده اند و به احتکار شخصیت ها می پردازند و همه علما و دانشمندان عالم را ایرانی الاصل  و پسر عموی خود میدانند – شما هم شاید فکر کنید که  مولانا و جامی و رازی و انصاری و سنائی و اقبال و سعدی و حافظ  وهمه و همه از قوم هزاره بوده اند و اگر آنها را از ادبیات فارسی تفریق نمائیم چیزی برای گفتن برای ما نمی ماند. ایرانی های را که من میشناسم  شاید در آینده نه چندان دور ادعانمایند که همین آقای بوش هم پسر عموی  آیت الله خلخالی بوده است و سبوعیت هردو را دلیلی بر ادعای شان بیاورند.

شما در ادامه نوشته خود شکایت نموده اید که چرا در گذشته ها هزاره ها جنرال و دپلومات نبوده اند. شاید این به خاطر این بوده که وقتی مسئولین دیده اند کاتب هزاره بعد از آنهمه اعتماد جاسوس ایران بر آمده از جلب و جذب برادران هزاره به مقام های بلند دولتی جلوگیری کرده باشند و گفته باشند که همان اشتباه قبلی برای هفت پشت ما کافی است.

شما که علاقمندی به جنرال شدن و دپلومات شدن را دارید برای یک لحظه هم که شده دولت به اصطلاح جمهوری اسلامی ایران را با دول گذشته و حال افغانستان مقایسه نمائید که در هر دولتی چه در کنترول پشتونها و یا غیر پشتونها و چه در رهبری چپی ها  و یا گروه های راست بوده هزاره ها در مقام های بلندی قرار داشته اند و این سلسله از کاتب هزاره تا امروز که خلیلی معاون رئیس جهمور است ادامه دارد. حالا شما بگوئید که در جمهوری به اصطلاح اسلامی ایران از گذشته ها تا حال از آن همه مردم اهل سنت که ثلث مردم ایران یعنی حدود بیست ملیون آن را تشکیل میدهند چند نفر را دیده اید که به مناصب وزیر و دپلومات و یا معاون رئیس جمهور و عضویت پارلمان رسیده باشند؟ آیا میدانید که در تمام شهر 16 ملیونی تهران اهل سنت نه جای صحیحی برای عبادت دارند و نه هم از آنها یکی بعنوان مامور در یکی از شاروالی مقرر گردیده است؟  و آیا میدانید که ورود به پوهنتون هم با پیش شرط شیعه بودن امکان پذیر است؟  آیا میدانید که ایرانیها در مقابل سنی ها در ایران از کشتار علما و بزرگان اهل سنت تا ویران کردن مساجد و مدارس شان بصورت سیستماتیک چه کار های را کرده اند؟ اگر بدانید یقین دارم که خواهید گفت صد رحمت به امیر عبدالرحمن خان و خواهید گفت که واقعا اینها روی یهودی ها را هم سفید کرده اند. 

آیا میدانید در افغانستانی که نفوس شما به ثلث نفوس اهل سنت ایران هم نمیرسد از چه امتیازاتی برخوردار شده اید ؟ شما از عهد امیر عبدالرحمن که جاسوس نامدار تان مورخ او بود تا زمان احمد شاه درانی که درویش علی خان هزاره را بر سر مردم مظلوم هرات حاکم ساخت - تا حکومت های بعدی و دوران کمونست ها که کشتمند صدراعظم شد و دوران مجاهدین که ربانی نصف کابینه را به برادران هزاره به اجاره داده بود و تا به حال که درمعاونت ریاست جمهوری – وزارت خانه ها و ولایات بر اساس توافقات پشت پرده مسلط شده اید امتیازات بسیار زیاد تری را از حقوق و نفوس خود بدست آورده اید و هنوز هم داد و فریاد تان به خاطر افزون طلبی از هر طرفی بلند است.

برای قانع شدن به حقوق خود و برای معلومات بیشتر از رسیدن مردم اهل سنت ایران به مناصب تاریخ نگاری و جنرالی و صدارت و معاونت ریاست جمهوری بالای این لینک کلیک کنید تا به بدانید که شما شهروند درجه دوم نمی باشید و به امتیازاتی خیلی بیشتر از حقوق خود نیز دست یافته اید.

  http://www.ahlesonnat.blogsky.com/?PostID=2

لینک فوق کشتار سیستماتیک مردم اهل سنت ایران و ویران کردن مساجد و مدارس شان را نشان میدهد و امیدوارم که شما از آن حوزه های علمیه با چنین تفکراتی تربیه و صادر نشده باشید.

و اما اینکه گفته اید که ذره بین تو ساخت دیره اسماعیل خان است من با شما موافق هستم  چون این ذره بین از چنان کیفیت والای برخوردار نیست تا بتواند از همه حقایقی که شما از شنیدن آن بر افروخته خواهید شد پرده بردارد.

---------------------------------------------------------------------------------------

جناب آقای انجینیر سخی ارزگانی که من ایشان را میشناسم نویسنده دیگری هستند که درست همانطوریکه در مباحثات خصوصی خود به کج بحثی می پردازند -  با نوشتن مطلبی تحت عنوان "کتمان نمودن عصر خونین عبدالرحمن خانی با نگرش نوین فاشیستی" به بحث طویل و بی ارتباطی پرداخته اند تا اذها ن عمومی را از اصل موضوع که به اسکان هزاره ها در هرات و خطرهای  آینده ایران به ولایات غربی کشورارتباط دارد به جانب دیگری منحرف نمایند که ما اینک قسمت های از نوشته ایشان را جهت تبصره بر آن نقل میکنیم:

" پس از سقوط حاکمیت ......... طالبان تمدن ستیز بود که منجمله یک بخش از آوارگان تورکتبار هزاره کلا به صورت اجباری و عده ای هم داوطلبانه از ایران وارد میهن مقدس خویش در شهر باستانی هرات شدند..................................... یک عده از پول حمالی خویش به خریدن خانه یا کرایه و یا به گروی اقدام کرد. بخشی دیگری با در خواست رسمی خویش از دولت، مناطق خشک، بی آب و دشت سوزان لامزروع را در هرات که مورد استفاده نبودند به عنوان شهرک به دست آوردند و قسما منازل رهایشی را اعمار نمودند و هنوزهم در حال ساختن می باشند......................... جای تعجب این بود که اذهان عمومی مردم نا آگاه سنی مذهب به خصوص پشتون ها از فرامین دولت و فتواهای مذهبی ملاهای درباری چنان علیه هزاره تحریک شده بودند که حتا یک عده ای کثیری از قبایل پشتون با مصارف شخصی خودها به جانب دارای از دولت قومی شان در جنگ بر ضد مردم هزارستان به صورت داوطلب و آنهم با مصارف شخصی خودها حاضر شدند. ......................... خیلی از قبایل پشتون بنا برعدم آگاهی دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی خودها تحت تأثیر فرمان رسمی امیر کابل، دولت وقت و فتوای مذهبی ملا های درباری تربیت شده ای دیوبندی قرار گرفتند .................... به تعداد 79 قبایل پشتون در جنگ علیه هزاره ها به صورت داوطلبانه شرکت نمودند..................... آقای عارف ذره بین اگر خدای نخواست کدام جنگ سالار قوم دیگر به منطقه شما هجوم آورد و افراد قوم بومی شما را با اجبار از بالای ملکیت اجدادی شان خارج و قوم خود را با پشتوانه لشکر دولتی در آن جاه گزین نمایند؛ آیا شما در این مورد از حق تلف شده ای قومی و منطقوی خویش دفاع نمی کنید و خاموش می باشید؟.............................. منافع انسانی و ملی مردم ما  ایجا ب می نمایند که دولت جمهوری اسلامی افغانستان همان نسل کشی های که به خصوص از عصر خونین عبدالرحمن خان تا سقوط حاکمیت ضد ملی و ضد دموکراتیک طالبان عقل ستیز در حق تمام طبقات ........... به خصوص نسل کشی ویژه ای که در مورد هزاره های تورکتبار با عریان ترین شیوه از سوی زمامداران جلاد و دولت های فاشیستی افغانستان صورت گرفته اند به رسمیت  بشناسند و آنرا رسما به مراجع حقوقی و جزایی ملی و بین المللی راجستر نمایند. و دولت کنونی کشور ما از تمام مردم افغانستان و به خصوص از مردم هزارستان عذرخواهی نمایند. "

آقای ارزگانی  نوشته خود را با تبصره های طولانی تحت عناوینی از قبیل : هزاره ها در محور نسل کشی - قتل مردم در زیر نام قرآن کریم - صدور فرمان جنگ عمومی جهت نابودی هزاره ها – جهاد مقدس امیر عبدالرحمن و حکامش علیه هزاره ها – و ... ادامه داده و بعدا برای تائید مظالم صورت گرفته بر مرد م هزاره از غبار - فرهنگ - حسن پولادی - محمد افضل ارزگانی و کاتب هزاره  نقل قول میکند  و باز از فرامین امیر عبدالرحمن خان میگوید  و طوریکه می بینیم در جای دیگری خیلی ظالمانه بر پشتونها  و مردم  اهل سنت می تازد - و از  مردم اهل سنت بنام  مردم ناآگاه سنی یاد میکند و بطور کل 79 قبیله  پشتون را مردمانی نا آگاه از مسایل دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی قلمداد کرده و علمای مذهبی را بنام تربیت یافتگان دیوبندی مورد اهانت قرار میدهد که این عکس العمل ایشان ناشیانه و ظالمانه است و ضرورتی به توضیح و روشنی بیشتری ندارد چون خود آقای ارزگانی همه نیات خود را روشن کرده اند. ما هرگز به خاطر اینکه اگر یک یا دو نفر از فارغان حوزه علمیه قم مرتکب اشتباهی بشوند هیچوقت همه فارغان آن حوزه علمیه را بصورت دسته جمعی مورد حمله قرار نمیدهیم . حمله آقای ارزگانی به مردم اهل سنت و جاهل خواندن 79 قبیله پشتون و اهانت کردن علمای مسلمان بنام تربیت یافتگان دیوبندی به سادگی از عمق افکار و احساسات خصمانه شان پرده برداشته است و نیازی به بحث ندارد.

جناب آقای ارزگانی در جای دیگری سوال کرده اند که اگر جنگ سالاری در منطقه شما بیاید و افراد قوم خود را با پشتوانه لشکر دولتی در آن جا جای گزین نماید آیا شما در این مورد از حق تلف شده قومی و منطقوی خود دفاع نمیکنید؟  جناب آقای ارزگانی من هم همین فریاد را سر داده ام که جنگ سالار انوری اکنون به جبر و قساوت و با حمایت ایرانی ها و ایادی مزدور داخلی شان دست به غصب زمین های مردم هرات زده و در حالیکه عده زیادی از مردم بومی هرات از داشتن و یا خریدن سر پناهی برای خود عاجز اند او در حال شهرک سازی برای اقوام خود یعنی مردم هزاره است. هراتیانی که سالهای سال عمر خود را در هرات به کار های طاقت فرسا پرداخته اند هنوز هم خانه بدوش هستند و حتی چندین فامیل در یک خانه زندگی میکنند.  این همان کاری است که شماهم تحمل آن را ندارید و فریاد تان بخاطر از دست رفتن مزارع و علفچر های ارزگان و ... بطور شبانه روزی بلند است. پس چرا وقتی مردم کوچی به مناطق شما سکنی گزین میشوند فریاد سر میدهید اما برای اشغال و تصرف اموال و جایداد هراتیان فلسفه و مزخرف میگوئید اگر دقیق شوید ما و شما هر دو یک درد را فریاد میکنیم.

در جای دیگری شما نوشته اید که گویا مردم هزاره از پول حمالی خود در هرات خانه خریده اند و بدین ترتیب خواسته اید با بلند کردن علم مظلومیت بنام پول حمالی با احساسات و عواطف مردم بازی کنید – اما بدانید که این کار تان هیچ فایده ندارد چون امروز کودکان این سرزمین هم میدانند که از پول حمالی حتی امرار معیشت هم نمیشود چه برسد به خریدن و یا ساختن خانه در شهری مثل هرات که قیمت زمین و خانه در آن  سر به فلک کشیده است.  آیا میدانید  که حد اقل مصارف خرید زمین و اعمار یک خانه در هرات همراه با مصارف مواد ساختمانی و مزد مهندس و گارگر آن خود را به رقم صد هزار دالر میرساند؟

خیلی جالب است که هر برادر و خواهر هزاره ی که از ایران برمیگردد بعد از آنهمه بیکاری ها و مصارف کمرشکن دیار مهاجرت از قبیل  کرایه خانه و مصارف یومیه  در ایران -  حد اقل از پول حمالی خود درحدود پنجاه تا یک صد هزار دالر امریکائی را ذخیره دارد که به مجرد رسیدن به هرات به خریدن و یا اعمار خانه و یا ساختن یک شهرک می پردازد و آنهم در حالیکه دولت ایران اکثریت مهاجرین افغان را حتی بدون اثاثیه و لوازم خانه شان و قبل ازینکه حساب کار های شاقه خود را با کارفرمایان ایرانی  تصفیه نمایند به بیرون از مرز می اندازد. شما بهتر است این نظریات تانرا بامردمی در میان بگذارید که نه نشینیند و مصارف گزاف دوران مهاجرت در ایران و اعمار یک خانه و یا یک شهرک در هرات را محاسبه ننمایند.

بیائید تا یک محاسبه مختصری بکنیم تا هم شما بدانید که چه گفته اید و هم مردم بدانند که قضیه از چه قرار است: اگر مصارف متوسط خرید یک قطعه زمین کوچک همراه با مواد ساختمانی و مزد کارگر و مهندس برای اعمار یک خانه را پنجاه هزار دالر امریکائی تخمین نمائیم حال برای ساختن یک شهرک که یک هزار خانه داشته باشد چقدر پول نیاز است؟ طبعا باید عدد پنجاه هزار را با عدد یک هزار ضرب نمائیم که حاصل آن پنجاه ملیون دالر امریکائی میشود و بعدا مصارف سرک کشی – نلدوانی – برق کشی  - تمدید  تلفن - اعمار مکاتب و مدارس – اعمار  مساجد و اعمار کلینیک ها را هم  ولو که در حدود بیست و پنج ملیون دالر دیگر بگیریم به این نتیجه میرسیم که در ساختن یک شهرک جدید برای یک هزار فامیل به مبلغی حد اقل در حدود هفتاد و پنج  ملیون دالر امریکائی ضرورت است و اگر مصارف ساختن چهار شهرک را محاسبه نمائیم مبلغ مورد ضرورت به سیصد ملیون دالر امریکائی میرسد.

حالا شما بگوئید که این برادران مظلوم هزاره برای احداث و ساختمان حد اقل  یک شهرک مبلغ 75 ملیون دالر امریکائی را  چگونه از پول حمالی پس انداز کرده اند ؟ و این پول های هنگفت از کجا می آید؟  آنهم در حالی که تنها احداث یک شهرک در هرات برای برادران هزاره در نظر نیست و بر تعداد ناقلین جدید و ساختن این شهرک ها روز بروز افزدوه  میشود. شاید پوهنتونی را هم که آقای محسنی  با کمک های زیر پرده ایران در کابل ساخته اند نیز بگوئید از پول حمالی حاجی آقای محسنی است. اگر جای را سراغ دارید که از پول حمالی میشود ملیونر شد و به ساختن شهرک و مدرسه و پوهنتون اقدام کرد لطفا آدرس آنرا برای ما هم بدهید تا ما هم برویم و بتوانیم برای خرید یک سر پناه محقر برای خود و اهل و عیال خود اقدام نمائیم. البته قبلا از رهنمائی شما خیلی ممنون خواهیم شد.

اما در مورد گفته دیگر تان مبنی بر اینکه باید دولت کنونی افغانستان بابت نسل کشی هزاره ها توسط امیر عبدالرحمن خان و دولت های به اصطلاح  فاشیستی دیگر افغانستان از مردم هزاره معذرت بخواهد و این جنایات در مراجع حقوقی بین المللی راجستر شود میخواهم بگویم که دولت و نسل کنونی در مظالمی که در هزارجات واقع گردیده باشد نقشی نداشته اند و این بسیار بی منطق به نظر میرسد که این ها به خاطر عملی که انجام نداده اند از آقای ارزگانی معذرت خواهی نمایند. میدانم که شما این اندیشه را از یهودی های آلمان کاپی نموده اید تا با راجستر کردن ادعا های خود در زیر نام مظلوم قرار گرفتن هر چه دل تان میخواهد انجام دهید. به عقیده من هرکسی که این مظالم را انجام داده - باید از جناب شما عذر خواهی کند و بهتر است که شما بروید بمیرید  و در گورستان آن موضوع را با امیر عبدالرحمن خان یکطرفه کنید. نسل کنونی هیچ مسئولیت و ضرورتی را احساس نمی نمایند تا به خاطر ادعا های نا موثق شما از مردمی بنام سرزمین خیالی ی هزارستان معذرت خواهی نمایند. سرزمین و نامی که در نقشه سیاسی و جغرافیائی افغانستان وجود ندارد.

اما من در عوض یک پیشنهاد دیگر به شما دارم –  اینکه فرماندهان برادران هزاره بخاطر جنایات واقع شده عصر حاضر در جنگ های کابل و نویسندگان هزاره به خاطر حمایت و تائید قلمی این جنایات باید از ملت مسلمان افغانستان معذرت بخواهند و تعهد بسپارند که در آینده مرتکب چنین اشتباهاتی نخواهند شد. اما در قسمت ثبت و راجستر جنایات واقع شده از قبیل کوبیدن میخ های 20 انچه بر فرق مردم کابل – رقص مرده و بریدن سینه های زنان که نظیر آن در زندان ابوغریب هم کمتر دیده شده پیشنهاد نمیکنم تا مسئولین دولت جمهوری اسلامی افغانستان درین راستا اقدام نمایند – بلکه پیشنهاد من این است تا خود شما به مراجع مربوطه بین المللی مراجعه کنید و این را بعنوان یک رکورد بنام رهبران و فرماندهان خود ثبت نمائید و فکر نمیکنم در طی قرن های آینده هم کسی بتواند این رکورد را بشکند و بدین ترتیب شما میتوانید برسکوی قهرمانی جنایت - برای سالها با مشت های گره کرده به ایستید.

 

-----------------------------------------------------------------------------

 

تهمت به کاتب هزاره که شامل دوقسمت است نوشته دیگری از جناب آقای ارزگانی است که ما درین جا بخش های از قسمت اول آنرا مورد مطالعه قرار خواهیم داد. ایشان در قسمت های از نوشته خود چنین آورده اند:

"آقای عارف ذره بین در مقاله:« جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین» خود، تمام افتخارات بینظیر و یگانه تاریخ نگار علمی، خدمات ملی، ارزش های فرهنگی، دینی، اجتماعی و خصوصیات مستقل انسانی، اسلامی- ملی ملا فیض محمد کاتب هزاره را با دستور حامیان شؤنیستی- ایدولوژیکی، سازمانی- سمتی داخلی و خارجی خویش به صورت آگاهانه و مغرضانه نادیده گرفته و بسیار تفرقه انگیز و خصمانه او را «جاسوس» سفارت ایران نامیده است..................جالب اینکه با چنین نوشته؛ خود را گویا فرد پشتون تبار نیز معرفی می دارد تا میان مردمان نجیب پشتون و هزاره نفاق قومی را به نفع طرفداران داخلی و خارجی خویش تشدید نماید....................................................................

در این رابطه موریخ نامدار کشور ما آقای حاج کاظم یزدانی اینگونه می نگارد: « در سنه 1297 در اثر توطئه خائنانهء انگلیس جنگ بزرگ و خونینی میان دو برادر شیعه و سنی در «قره باغ» غزنی در می گیرد. در این زمان «کاتب» حدود 18 سال داشت و از نزدیک شاهد این جنگ خانمان سوز بود و به چشم سر می دید که چگونه یک عده وحشی به تحریک انگلیس به جان مردم بی پناه و بی گناه افتاده و درست به قتل وکشتارهموطنان خود گشوده بودند.......................

آقای داود فارانی در این مورد چنین می گوید: « امیر عبدالرحمن خان در تاج التواریخ می  نویسد: « به منشی ضرورت داشتم، سالها در پی منشی گشتم سرانجام فقط چهار تن با سواد یافتم.»................................................................................................................ آقای خالق بقایی پامیرزاد  در این راستا می نگارد: « کاتب در امارت عبدالرحمن خان بسمت منشی حضور کار کرده و اکثر تواريخ افغانستان به قلم او نوشته شده است.»

..............آقای یزدانی نوشته می کند:« کاتب، سراج التواریخ را از روی عهدنامه ها، پیمان نامه ها، فرمانهای رسمی دولتی، و انبوهی از اسناد و مدارک گوناگون که در دارالانشاء در بار و آرشیو دولتی موجود بوده نوشته است.»

آقای ارزگانی درین نوشته خود ادعا کرده است که گویا عارف ذره بین "تمام افتخارات بینظیر و یگانه تاریخ نگار علمی، خدمات ملی، ارزش های فرهنگی، دینی، اجتماعی و خصوصیات مستقل انسانی، اسلامی- ملی ملا فیض محمد کاتب هزاره را با دستور حامیان شؤنیستی- ایدیولوژیکی، سازمانی- سمتی داخلی و خارجی خویش به صورت آگاهانه و مغرضانه نادیده گرفته و بسیار تفرقه انگیز و خصمانه او را «جاسوس» سفارت ایران نامیده است و گفته است که عارف ذره بین خود را پشتون معرفی مینماید در حالیکه من در مقاله خود از اینکه پشتون نمی باشم سوگند هم یاد کرده بودم.

اتهام جاسوس بودن کاتب هزاره به ایران از جانب من و خامه نویسنده این نوشته تراوش ننموده بلکه سند جاسوسی او به ایران و خصومت او با اهل سنت توسط سید مهدی فرخ در کتاب کرسی نشینان کابل بدست نشر سپرده است – کسی که آقای کاتب هزاره سالیان درازی در استخدام ایشان بوده اند. شاید بگوئید که این سید مهدی فرخ هم پشتون بوده و یا از علمای دیوبندی است – چون در هرجای که حرفی برای گفتن نداشته باشید بدون دلیل به مردم پشتون و مردم اهل سنت حمله نموده و به قصه های از تاریخ گذشته می پردازید. شما نباید برای رد چنین نوشته مستند و با اعتباری دست و پا بزنید و داد و واویلای مظالم گذشته را بلند نمائید تا توجه اذهان عمومی را به جانب دیگری بکشانید.

جناب آقای ارزگانی - شما باید از یخن من نگیرید که گویا من به کاتب هزاره بی احترامی کرده ام و وی را جاسوس خوانده ام چون این اتهام مستند از جانب من وارد نشده است و من فقط نقل قول کرده ام. این داد و واویلای شما برای دفاع از کاتب هزاره مرا بیاد قصه جالبی می اندازد که بیان آن درین جا بی مناسبت نیست.

میگویند در زمانه های قدیم مردی دو زن داشت که هر دو زن او بدکاره بودند و با حمایت و همکاری یکدیگر به تن فروشی می پرداختند. روزی در نتیجه سر وصدای شوهرش مردم آن ناحیه جمع شده و زن اولی آن مرد را در باغچه عقب خانه شان  با مردی بحالت جماع دستگیر نمودند و کشان کشان بدادگاه بردند. بعد از گذشت مدت زمانی قاضی حکم داد تا آن زن را  به همان جای که دست به فحشا و تن فروشی زده ببرند  و در همانجا سنگسار نمایند. بدین ترتیب آن زن بدکاره را جهت محاکمه به باغچه عقب خانه شان بردند تا حکم را بر وی تطبیق نمایند. درجریان تطبیق این حکم که زن دومی از پنچره خانه خود با تاثر فروان سنگسار شدن زن اولی شوهر خود را نظاره میکرد -  ناگهان چشمش به یکی از مردان همسایه اش افتاد که او هم در نتیجه سر و صدا ها به پشت بام خانه خود بلند شده بود و مصروف نگاه کردن این ماجرا بود. درین زمان زن دومی بالای مرد همسایه فریاد کشید و گفت: "  او نامرد چی میکنی ده پشت بام ! باز میخواهی ازی موضوع برای ما یک بدنامی و تهمت جور کنی  -  تیز برو ده خانه ات که اگه آمدم  ایتو یک لگد تو ره بزنم که بیفتی ده پایان و دیگه ده عمر به بام خانه ات بلند شده نتانی  " - مرد گفت - من که گناهی ندارم – ایره که شوهرت د گیر داده تو چرا سر مه قار میشی -  مه وقتی که سر و صدا را شنیدم  بالا شدم به بینم چه خبره" .

حال اگر جا های افراد این قصه را عوض کنید به آسانی در می یابید که من نویسنده این نوشته همان مرد همسایه ام و تقصیری ندارم و فقط سخنان مستند سید مهدی فرخ سفیروقت ایران را  که درین قصه موقعیت همان مرد دو زنه را دارد نقل کرده ام – اما جناب آقای ارزگانی که بر اساس این قصه موقعیت زن دومی را دارد با چوب و چماق بر علیه من حرکت نموده و داد و فریاد راه انداخته  و میخواهد که مرا از بام به پایان بیاندازد - که تو چرا ماجرای محاکمه زن اولی را که در این قصه کاتب هزاره در موقعیت آن قرار دارد تماشا میکنی؟ و فریاد میکشد که باز میخواهی ازین ماجرا برای ما یک تهمت و بدنامی جور کنی؟

من میخواهم مجددا به خدمت جناب آقای ارزگانی بعرض برسانم که من درین مورد هیچ گناهی ندارم و این سید مهدی فرخ سفیر وقت ایران است که از این راز ها پرده برداشته است و این ماجرا را به اطلاع عموم رسانیده است  و با چاپ این کتاب در جمهوری اسلامی ایران عظمت بت ساختگی شما( کاتب هزاره )  به خاکستر برابر شده است.

شما باید بدانید و قبول نمائید که این بت – دیگر فروریخته است. ممکن است که روزی جاپانی ها بیایند و بت متلاشی شده بامیان را دوباره بسازند اما حیثیت بت شما را اگر تمام مردم جهان هم دور هم  جمع شوند احیا کرده نمی توانند و بهتر است بیهوده دست و پا نزنید چون بیشتر به گل و لای فرود خواهید رفت.

دفاع شما از کاتب هزاره که بهتر است از این به بعد به فیض محمد جاسوس هزاره ملقب شود به این می ماند که اگر عضوی از استخبارات وقت انگلیس از وابستگی شاه شجاع سخن بزند و یا عضوی از کا –جی – بی به افشا گری غلام بودن  ببرک به پردازد و یا سفیر پاکستان از وابستگیهای ملاعمر افشا گری نماید – مرد جاهل  و یا اجیر دیگری  که دیگران را ساده لوح فکر میکند بیاید و به داد و فریاد به پردازد که اینها میخواهند شاه شجاع و ببرک و ملاعمر مظلوم را بدنام کنند و استدلال کند که همیشه فرزندان صالح این کشور قربانی دسیسه های اجانب شده اند.

شما بهتر است به جای این چرندیات به مطالعه کتاب کرسی نشینان کابل به پردازید و برای یکبار هم که شده بر قضاوت وجدان تان پا نگذارید و به جای پرداختن به اصل موضوع به حواشی نپردازید.

موضوع مورد بحث ما این است که ملافیض محمد کاتب هزاره جاسوس ایران بوده و و از شما خواسته ایم که دنبال این بت متلاشی شده را رها کنید تا لکه حمایت از یک جاسوس بیگانه و یک مورخ مغرض و نمک ناشناس بر جبین تان نقش نبندد چون شما هم به فیض محمد دیگری تبدیل خواهد شد که اگر تما م مردم دنیا جمع شوند و هزاران در هزار مثنوی را برای برائت شما بنویسند  لکه بدنامی را از دامن شما پاک کرده نخواهند توانست.

آقای ارزگانی در جریان این نوشته خود به دفاع بی فایده از کاتب هزاره ادامه داده  - و برای اثبات ادعای خود و تائید کاتب هزاره به نقل قول از شخصیت های مختلفی همچون آقای حاج کاظم یزدانی – داود فارانی – بقائی پامیر زاد و باز از آقای یزدانی پرداخته است.

شما وقتی نظرات این نویسندگان محترم رابخوانید در می یابید که جناب آقای حاج کاظم گفته اند که کاتب هزاره  در سنه 1297 حدود 18 سال داشته و یا اینکه -  آقای داود فارانی گفته اند که امیر عبدالرحمن خان  نوشته است که به منشی ضرورت داشتم و سالها در پی منشی گشتم و یا اینکه -  آقای خالق بقایی نوشته اند که کاتب در امارت عبدالرحمن خان بسمت منشی حضور کار کرده و یا اینکه -  آقای یزدانی بیان کرده اند که  کاتب، سراج التواریخ را از روی عهدنامه ها، پیمان نامه ها، فرمانهای رسمی دولتی و ....... نوشته است. حالا شما قضاوت کنید که اگر کسی بگوید فلانی در فلان سال 18 ساله بوده و یا کس دیگری بگوید فلان کس منشی حضور بوده و .... آیا کدام قسمت از چنین نظریاتی به تائید و یا برائت کاتب هزاره ارتباط میگیرد.

طوریکه مکررا نوشته ام موضوع مورد بحث ما مسئله اسکان هزاره ها در هرات و بهره برداری ایرانی ها از این موضوع بر حسب پروژه تاریخی شان است و همان نوشته سید مهدی فرخ را هم که در مقاله قبلی خود نقل کرده بودم به خاطر همین موضوع بود که از آرزوهای دیرینه ایرانی ها در مورد جابجائی هزاره ها در مناطق غربی کشور پرده بر میداشت و در آن نوشته برعلاوه جاسوس معرفی شدن کاتب هزاره از او بعنوان وسیله خوبی برای اسکان مردم هزاره در مناطق مرزی ایران نیز نام گرفته شده بود. آیا نقل قول از کسی برای تائید نوشته خود جرم است؟ اگر جرم است پس چرا شما برای تائید حرف های خود از غبار و فرهنگ و ..... نقل قول نموده اید؟

من بدین باورم که دولت مرکزی افغانستان باید از همین حالا به حل این مشکل به پردازد و با انتقال مجدد ناقلین جدید به سرزمین های اصلی شان – به تضمین امنیت و استقلال آینده ولایات غربی افغانستان به پردازد ورنه تاریخ در مورد کرزی و کابینه کنونی هم چنان قضاوتی را خواهد کرد که در باره شاه شجاع و ببرک و ملاعمر نموده است.

------------------------------------------------------------------------

 

آقای ارزگانی در قسمت دوم نوشته خود تحت عنوان " تهمت به ملا فیض محمد کاتب هزاره" به نوشته های آقای نبی زاده که شخصیت خود او نیز مورد سوال قرار دارد  پناه می برد و چنین مینویسد:

"محقق و نویسنده معاصر کشور ما آقای محمد عوض نبی زاده در مورد کاتب هزاره چنین می نگارد:

 « کارکرد قلمی مورخی چون ملا فیض محمد کاتب هزاره که در زير سايه استبداد  و سانسور می نوشت، آن همچنان استبدادی که شخص امير عبدالرحمن خودکامه خط به خط اثر او را ملاحظه ميکرد؛ …………………………….سبک روان و سليس نگارش، بهره گيری از مطالعات و ذخاير ادبی و لفظی چاشنی دل انگيز تر به کار کرد قلمی او می بخشد. وقتی چنين انسانی، مکونات  و گفته نشده های عرصه قلم را به قدم های خجستهً استبداد ستيزان آزاديخواه، پيوند داد ......... در واقع سرعزيز را هردم آمادهً فدای شريفترين آرزوها در کف نهاد .......................... بزرگداشت از کاتب هزاره، بزرگداشت از حقيقت، آزادی و تاريخ است و کسانی که ياد او را زنده ميدارند، ياران راستين حقيقت و آزاده گی اند "

درین جا همان قصه معروف روباه به ذهن انسان خطور میکند که وقتی از او می پرسند شاهد تو کیست میگوید دم من. حالا هم جناب آقای ارزگانی به خاطر برائت کاتب هزاره - آقای عوض نبی زاده را شاهد آورده است که واقعا مسخره و مزخرف است و آنهم چه شهادتی که از سلیس و روان نوشتن و دانش کاتب هزاره قدر دانی میکند در حالیکه بحث ما به سلیس بودن و عدم سلیس بودن قلم او نیست و در واقع بحث مورد نظر ما به جاسوس بودن او ارتباط دارد و اگر بحث دانش بمیان باشد شیطان هم روزی معلم ملکوت بوده اما دانش او وی را از رانده شدن نجات داده نتوانسته است. 

در مورد اینکه  آقای نبی زاده گفته است که کاتب هزاره سر خود را در کف نهاده  با ایشان هم نظر میباشم چون گزارش دادن نیات و پروگرام های امیر عبدالرحمن خان به سفارت و مسئولین ایرانی و وارونه نگاری حقایق تاریخی  واقعا برای زندگی او پر از مخاطره بوده است . اما اینکه عوض نبی زاده بزرگداشت از کاتب هزاره را بزرگداشت از حقیقت و آزادی و تاریخ عنوان نموده است از لحاظ ژینیتیکی به همان دیده درآئی و بی حیاتی ذاتی شان ارتباط میگیرد ورنه هیچ عقل سلیمی یک خائن ملی را که از حسن نیت و حسن اعتماد حکومت کشور خود سوء استفاده نموده  و به بیگانگان به جاسوسی به پردازد مورخ نمی خواند بلکه یک عقل سلیم به باطل بودن تاریخ انسانهای  خود فروخته و مغرض حکم میکند.

علت دیگر دفاعیه آقای عوض نبی زاده از کاتب هزاره عضویت ایشان در پروژه کرم ابریشم است که ادامه همان راه کاتب هزاره است. راهی که بر اساس آن ایرانی ها میخواهند ولایات غربی کشور را بوسیله مزدوران پلید خود از پیکر افغانستان عزیز جدا نماید.  خوانندگان عزیز می توانند برای معلومات بیشتر در زمینه پروژه کرم ابریشم به نوشته آقای جمیل بامی  تحت عنوان " استراتیژی خطرناک ایران در هرات باستان " توجه فرمایند که لینک آن در ختم همین نوشته گنجانیده شده است.

آقای ارزگانی در جای دیگری از نوشته خود - از سود جستن شخصیت های نامداری چون لودويگ ادمك  و لويى دوپرى از آثار کاتب هزاره یاد میکند و فکر میکند استفاده از نوشته های کاتب هزاره توسط ایشان از آثار افشا گری های وارده توسط سید مهدی فرخ می کاهد. به یقین که اگر لودويگ ادمك  و لويى دوپرى به کسانی که نوشته های کاتب هزاره را برای تحقیقات ایشان بعنوان ریفرنس معرفی کرده اند بر نمی خوردند و اگر اتفاقا به افرادی از ایادی امیر عبدالرحمن برمیخوردند و تاج التواریخ بعنوان سقه ترین و واقعی ترین تاریخ برای شان معرفی میگردید - نوشته های امیر عبدالرحمن خان مورد استفاده ایشان قرار میگرفت - که باز هم استفاده از نوشته کسی باعث برائت وی نمیشود.

آقای ارزگانی در جای دیگری از همین نوشته خود مینویسند :

"کاتب هزاره که از این امر آگاه بود حتا با چنان «ستایش ظاهری» سلطان جابر وقت و دولت خون آشامش می پرداخت و به دولت شکل «عادلانه» داده و اذهان آنها را مجذوب القاب توصیفی، میان تهی و تجملی قلمی خویش می نمود و بعد به کشف اسرار جنایات دولت اقدام می نمود................آیا کدام عقل سلیم حکم می نماید که  یا پشتون ها، یا تاجیک ها، یا هزاره ها، اوزبیک ها و… در جنگ های داخلی به عنوان جمع بست قوم شان دست به کشتار زده و جنایت کرده باشند؟ آیا غارت، شکنجه و قتل های که توسط برخی از تفنگ سالاران هر حزب قومی صورت گرفته اند؛ آن گناه قوم یا پشتون، یا قوم تاجیک، یا قوم هزاره، یا قوم اوزبیک و… می باشد؟ ...................... ملا فیض محمد کاتب هزاره افتخار لقب بیهقی ثانی را در کاوش و تاریخ نگاری بی همتا و طراز نوین بدست آورده است "

درین بخش از نوشته خود جناب ارزگانی از منافقت ، دو روئی ، تملق و فریبکاری کاتب هزاره  تقدیر مینماید و من نمیدانم که کدام وجدان آگاه و آزاده بهر دلیلی که باشد دست به اعمالی از قبیل تملق و  و دوروئی میزند و همه ی اعمال ظالمانه پادشاهی را مورد تائید قرار میدهد و او را واجب الاحترام بشمار می آورد -  چون چنین اعمالی قساوت و درنده خوئی امیر و ظلم و ستم او را بر مردم تحت ستم وی چندین برابر افزایش میدهد.

آیا درین صورت کاتب هزاره در همه جنایاتی که امیرعبدالرحمن خان در مقابل هزاره ها و یا اقوام دیگر کشور انجام داده است شریک نمی باشد؟  به یقین که هست -  چون منافقت و تملق  کاتب هزاره در مقابل امیر عبدالرحمن خان و القاب توصیفی ی را که کاتب هزاره به امیر داده است - به امیر این باور را بوجود آورده است که او همه چیز است و هرعملی را که انجام دهد غیرمسئول است پس بدین ترتیب کاتب هزاره هم عینا همانند امیر عبدالرحمن خان در قبال همه ی جنایاتی که در مقابل تمام اقوام افغانستان صورت گرفته است از مسئولین درجه اول همه آن جنایات بشمار می آید.

در قسمت دیگر همین نوشته ایشان غارت – شکنجه وقتل های که توسط تفنگ سالاران صورت گرفته را گناه قوم مربوط او نمی دانند. اگر راست میگوئید پس چرا اعمال امیر عبدالرحمن را به قوم پشتون نسبت  میدهید و بدین ترتیب بر مردم اهل سنت نیز می تازید؟ و اگر دروغ نمی گوئید که جنایات یک تفنگ سالار مورد حمایت قوم او قرار ندارد بیائید بخاطر خوشی بازماندگان جنگ های کابل که بوسیله برادران شریف و مظلوم هزاره به شهادت رسیده اند به مزاری که قسمت اعظم این خونریزی ها و قساوت ها را رهبری میکرد نفرین بفرستیم. اما اگر این کار را نکردید پس معلوم است که تمام چرندیات تان بر ریشه های قومی و مذهبی استوار است.

طوریکه می بینیم آقای ارزگانی در قسمت آخر نوشته خود لقب بیهقی را به کاتب هزاره داده اند. چه جفای بزرگی - من وقتی این اهانت رابه بیهقی شنیدم بینهایت متاثر شدم و بعید نمیدانم که چندی بعد لقب سنائی را هم به عوض نبی زاده  بدهند.

جناب آقای ارزگانی ! موضوع بیعدالتی ی را که شما همواره عنوان میکنید که از طرف امیر عبدالرحمن خان در حق مردم هزاره روا داشته شده -  هیچ ارتباطی به مردم هرات ندارد که بهای آن را هراتیان به پردازند و قربانی سیاست های امیر عبدالرحمن خان گردند. من در حالیکه از امیر عبدالرحمن خان دفاع نمی نمایم و اعمال استبدادی او را محکوم مینمایم به این باور هستم که خشونت های او بر علیه هزاره ها در آن زمان به این حد هم ریشه قومی و مذهبی نداشته ورنه باید به قتل مردم شینوار که اکثرا پشتون بوده اند نمی پرداخت و یا اینکه سیک ها و یهودی ها را نیز از کشور اخراج میکرد.

من هرگز از مظالمی که در حق مردم مظلوم هزاره ما روا داشته شده  در نوشته های خود انکار ننموده ام و فقط در وسعت و پیمانه مظالم صورت گرفته که شما از آن بعنوان قتل عام 62 فیصد از مردم هزاره افغانستان یاد کرده اید ملاحظاتی دارم  وهمچنان نمیتوانم به پذیرم که این جنگ بزرگ امیر عبدالرحمن خان با حمایت 79 قبیله پشتون بدون موجب و محض بر اساس تعصبات قومی و مذهبی صورت گرفته باشد و در هنگام حمله برادران هزاره ما مشغول عبادت الهی بوده باشند - بلکه بدین باورم که با وجود همه افراط های صورت گرفته در جریان جنگ و وقوع جنایات -  ممکن است هم تعصبات قومی و هم تعصبات مذهبی  در ارائه آمار و ارقام و میزان جنایتی که در هزاره جات صورت گرفته است نقش اساسی را داشته باشند و آنرا بزرگتر از میزان وقوع آن منعکس نموده باشند.

شما وقتی دیگران را غدار و مستبد میگوئید برای یک لحظه ی هم که شده - کمی به چند سال عقب بر گردید و فلم های رقص مرده و یا میخ های بیست انچ رنگین شده به خون هموطنان خود را از آرشیف های خود بردارید تا نمونه از مظالم خود را به تماشا به نشینید و بوی جنایات گذشته نه چندان دور خود را استشمام نمائید. این وقت است که میدانید که شما هم (بعضی از فرماندهان و نویسندگان تان) در غدار بودن دست کمی از امیر عبدالرحمن خان ندارید.

بیائید برویم به سر اصل موضوع که مسئله اشغال هرات و تجزیه ولایات غربی افغانستان است و اینکه چرا هرات با فلسطین مقایسه شده است. در قضیه اشغال سرزمین های هرات - حسین انوری نقش  صدراعظم اسرائیل را بازی میکنند و رهبران ایران نقش رهبران امریکا را بعهده دارند -  تا آن یکی سرزمین مردمان فلسطین را اشغال نماید و این دیگر به غصب سرزمین های هراتیان به پردازد. درین قضیه فقط فرق بزرگی که بین انوری و رهبران ایران با اهود المرت و رهبران امریکا وجود دارد درریش و دستار است. همانطوریکه احسان طبری روزی در بحث آزاد تلویزیونی به رفسنجانی گفته بود که ما و تو فقط از نگاه قیافه ظاهری فرق داریم و الا اگر همین حالا دستار و یا عمامه تو را بردارم همه ملت ایران نشان داس و چکش را در پیشانی تو خواهند دید. امروز هم همانطوریکه اسرائیلی ها با حمایت امریکائی ها به غصب سرزمین های مردم مظلوم فلسطین و لبنان می پردازند - خلیلی و انوری نیز با حمایت ایران به اشغال سرزمین های مردم هرات می پردازند و اگر ریش و عمامه شان را برداریم سیاستهای این مدعیان دروغین اسلام هم با سیاست های شیطانی اسرائیل و امریکا هیچ فرقی ندارد و این مردم فلسطین و هرات اند که باید بهای این سیاست های ضد اسلامی و ضد انسانی ایران و امریکا را به پردازند.

درین جا من نوشته خود را با یک پاراگراف از نوشته های آقای جمیل بامی از سویدن به پایان میبرم که ایشان درین زمینه چنین نوشته اند:

" به منادیان و طرفـداران جابجائی و اسکان افغانان هـزاره تبار  در هـرات و دیگر شهرهای هم سرحد ایران، باید جداً متذکر گردیم که : عجب است که اسکان پشتون ها را در شمال کشور شان ــ که بدون دخالت ممالک خارجی صورت گرفـت ــ  نادرست می شمارید، ولی بر اسکان هـزاره ها در شهرهای سرحد غـربی کشور ــ  که به اشاره و تحریک دولت آزمند و شئونیست ایران صورت میگیرد ــ صحه میگذارید!  در این رابطه باید تصریح گردد که اقامت مردم هـزارۀ افغانستان یا هـر قـومی  دیگر چنانکه قـبلاً نیز بوده ، در هـر قـسمت خاک کشورشان امر کاملاً محق و از اولین اصول افغانی و حقـوق بشر میباشد. اما زمانیکه از این حق و نیاز یک بخش مردم، دولت های انسان دشمن همسایه و مخصوصاً ایران سوءِ استفاده میکنند ، بر تمام مردم افغانستان و بالخاصه بر روشنفکران و همان مردمی که در معرض آن سوء استفاده قـرار گرفـته اند میباشد ، که این توطئه ها را افـشاء سازند."

به امید اینکه هم مسئولین دولت افغانستان برای پایان این نگرانیها اقدام عاجلی را بخرج دهند و هم افغانان وطندوست در زمینه افشاگری دسایس ایران در افغانستان که کمتر از دسایس بیگانگان دیگر نبوده است به ادای رسالت ملی و اسلامی خویش به پردازند . در غیرآن مردم ولایات غربی کشور ما باید برای جدا شدن از پیکر کشور زیبای خود آمادگی بگیرند و در انتظار کشتار سیستماتیک بزرگان آن مناطق توام با ویرانی مساجد و مدارس شان لحظه شماری نمایند یعنی همان چیزی که در جمهوری به اصطلاح اسلامی ایران از سالیان درازی جریان دارد.

 

مطالب جالب و خواندنی دیگر به همین ارتباط :

 

      http://www.afghan-german.de/upload/Tahlilha_PDF/J_Bami.pdf          

http://www.tolafghan.com/home/detail/8858       

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

http://www.khawaran.com/ZarabinAref_JangeEqtedar.htm            

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

                   http://www.ahlesonnat.blogsky.com/?PostID=2      

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

منابع :

http://www.khawaran.com/ParshahriPamir_ArefZarabin.htm

http://www.khawaran.com/AftabiTemor_WaqteSaschizmIdeologyMeshawad.htm

http://www.sarnavesht.com/main/index.php/weblog/extended/2095                

http://www.sarnavesht.com/main/index.php/weblog/extended/2259

http://www.sarnavesht.com/main/index.php/weblog/extended/2296

 


بالا
 
بازگشت