حکمتیار همیشه کوشیده است تا بنوع نام آن بر سر
زبانها باشد.برایش مهم نبوده که این نام از کدام آدرس واز کدام سنگر در گوش ها
طنین می اندازد.او حالا هم یک روز جهاد را إعلان میکند ویک روز تفاهم ومشوره
را.یک روز از نجات دادن اسامه از چنگ آمریکائیها صحبت میکند ویک روز هم از
اختلاف با طالبان والقاعده, خلاصه معلوم نیست در کدام خط است وچه میخواهد؟ لذا
بخاطر توضیح بیشتر لازم است طور فشرده بر گذشتۀ سیاسی وی نیز اشارۀ داشته
باشیم.
تماس به گذشته ...
گلبدین خان حکمتیار از سال های اواخر دهه چهل واوائل
دهۀ پینجا در بین جوانان ومحیط پوهنتون شهرت پیداکرد , ومانند کسیکه بنام سر
تیر وسر شار به هیچ قاعده واصول پابند نباشد ومردانه خودرا بازی گر میدان حساب
کند تبارز نمود.او در جوانی چاقو کش افراد فکری نهضت اسلامی چون سیف الدین
نصرتیار وانجینر حبیب الرحمن وعبدالرحیم نیازی بود.او با سیف الدین نصرتیار که
مانند خودش از شمال کشور بود ارتباط خاص داشت, چنانچه بعد ها بخاطر حفظ همین
رابطه دخترش را در قید نکاح برادرش در آورد وکاکا نصرو پدر سیف الدین نصرتیار
را پدر میخواند.
اینکه حکمتیار تا چه حد توانست طبق شعار هایش اسلام
ناب را بین أعضای خانواده اش بخصوص برادرش نظام الدین و قوماندانان جهادی اش
چون زرداد ،چمن وقلم وغیره گسترش دهد به همگان روشن است.اما درین مقطع صرف به
معاملات وزد بند های سیاسی آن اشاره میکنیم که هدفش قبل از همه صرف حفظ نام
وشهرتش بوده تا منافع ملی که تا هنوز به ادامۀ آن میکوشد.
هجرت در خارج:
حکمتیار در زمان داود خان کشور را به قصد پاکستان
ترک کرد وبعد از تیره شدن روابط افانستان وپاکستان که طبل جنگ هم گاهی نواخته
میشد وی افتخار بچه فرزندی بوتو را کمائی نمود وبعد به اساس تشویق عمال حکومت
پاکستان اواخر سال 1353 شمسی با چاقو وتفنگچه اش وارد افغانستان شد .و در
ولایات کنر ولغمان تا نورستان سنت آدمکشی ,ارعاب و ترور را رائج ساخت .او به
این هم بسنده نکرد که طرح انقلاب سال 1354 را در پنجشیر براه انداخت آن هم
انقلاب اسلامی .دوستان وهم پیمانان خودرا از ساحۀ پوهنتون جدا و به امید پیروزی
انقلاب اسلامی به پنجشیر فرستاد.او که از مقربین دستگاه ومقامات پاکستان بود
اخوانی های دیگر چون استاد ربانی واحمد شاه مسعودرا بخاطر عملی ساختن قیام
پنجشیر قانع ساخت .
حکمتیار و نفوذ پاکستان در
افغانستان.
استخبارات پاکستان که از اقدامات خصمانه داود خان
بخشم آمده بود به جوانان مسلمان افغان وعدۀ پیروزی انقلاب اسلامی را داد.در قدم
نخست طور نمونه قیام پنجشیر را به عنوان یک انقلاب حمایت کرد تا به داود خان
بفهماند،پاکستان با داشتن افراد مشخص میتواند درداخل افغانستان به آشوب ونا
امنی دامن بزند ونیاز به جنگ کامل عیار نیست واما افراد چون حکمتیار که رهبری
قیام پنجشیر را به عهده داشتند آنرا پیروزی انقلاب اسلامی میدانستند؟؟؟ اشتباه
نشود که دران وقت مسعود نقش کلیدی نداشت در حد اطاعت از دساتر رهبران نهضت
اسلامی بود. درین روز قبل از قوای دولت داود خان، مردم محل به سرکوبی ودستگیری
قیام گران پرداختند. این روز تلخ نتیجۀ تد بیر افراد چون حکمتیار بود.
احمد شاه مسعود با تعداد کمی از شاملین این قیام
ازین ماجرا جان بسلامت برد وبه پاکستان فرار کرد. و ازین قیام بی موقع درسها
اموخت. اما به زودی در اثر مخالفت با حکمتیار پشاور را به قصد افغانستان ترک
گفت.
هنوز عدۀ ساده لوحانه ازان قیام وخاطراتش گفتنی های
افتخار آمیز دارند؟ قیام که انسانهای معصوم، خوش باور وبا ایمان را در شروع
زنده گی شان بیهوده بکام مرگ برد! بهترین جوانان ساده دل که در حقیقت امید
آیندۀ کشور نیز محسوب میشدند قربانی نام ونشان طراحان این ماجرا گردیدند .لذا
میتوان سر آغاز مداخلۀ پاکستان را به خاک افغانستان از دهه پنجا به حساب آورد
زمانیکه یکتعداد افراد بنام مبارزین از ترس دیکتاتوری داود خان فرار وپاکستان
را خانۀ امن انتخاب نمودند.
حکمتیار جز خود کسی را نمی
خواهد.
حکمتیار توانمند آهل سازش نیست، واما حکمتیار
ناتوان به سر سخت ترین دشمنان خود تسلیم میشود, مانند تسلیمی به دوستم بعد از
جنگ وخونریزی زیاد به بهانۀ تشکیل شورائی هم آهنگی وتسلیمی به احمد شاه مسعود
به بهانه قبولی صدارت. تسلیمی با طالبان والقاعده دشمنان که از ترس ایشان به
کابل پناه برده بود. باز وداع با همگی.اگر عرصه زنده گی بالایش تنگ شود با همه
شعار ها ئیکه حالا سر میدهد کنار آمدن با حکومت کرزی برای وی کار بسیار آسان
است.
حکمتیار بنام دوستم کابل را به آتش کشید بعد با آن
شورائی هم آهنگی ساخت. او با احمد شاه مسعود جنگید بعد به کابل آمد . او با
طالبان جنگید وباز با ایشان اتحاد کرد اوبازهم از تماس مشروط با نظام فعلی صحبت
میکنداگر کمترین ضمانت بوی داده شود با امریکائیها هم کنار می اید.
حکمتیار واجتهاد.
حکمتیار خودرا مفسر ومجتهد میداند به نوشتن رساله
های پرداخت , آیات جهاد را از تفسیر کابلی اقتباس کرد ونامش را گذاشت{ جنگ از
دیگاه قرآن: نوشتۀ حکمتیار} - آیات مربوط به منافقین را از تفسیر کابلی اقتباس
کرد با عین ترجمه وتفسیر تدوین کرد نامش را گذشت{ حقیقت نفاق. نوشتۀ حکمتیار}
.او حتی یک پروگراف هم از خودش اضافه نکرده است. اگر کسی میگفت حکمتیار صاحب از
خود چیزی اضافی نوشته نکرده, تنها از تفسیر کابلی که ساده ترین تفسیر در نوع
خود است استفاده نموده ،افراد اطلاعات حزب آنرا بنام مخاف ومنافق به مسلخ کمپ
ورسک میبردند وسر به نیست میکردند.
حکمتیار واتحادها.
حکمتیار در پاکستان احزاب شامل اتحاد اسلامی برای
آزادی افغانستان چون محاذملی ,نجات ملی وحرکت انقلاب را کافر میگفت وجمعیت
اسلامی را منافق یعنی بد تر از کافر؟ مولوی خالص معاون اولش را راند وقاضی
محمد امین وقاد معاون دومی راکه زمانی رهبر حزب اسلامی بود رخصت کرد وتمام
اتحاد ها وإئتلاف های پاکستان را که به نفعش نمی بود ترک میگفت وهمه مخالفین
خودرا با یک کلیمه کافر ومنافق رخصت میکرد.او برادری ودوستی با میاطفیل وبعد
قاضی حسین احمد رهبران جماعت اسلامی پاکستان را صد مرتبه از برادری با افغانها
ترجیح میداد.وتا هنوزاین روابط ادامه دارد. او از تمام امتیازات 60% میگرفت
ومتباقی را به هشت وحزب ومهاجرین توزیع میکردند.
حکمتیار.چهارده مرتبه در پاکستان به اتحاد وإئتلاف
دست زده وهمه را در نیمه راه گذاشته وحتی در آخرین تصمیم درسال 1372أعضائی
شورائی إجرائیه خودرا بنام منافقین رخصت کرد.خودش در چهار آسیاب قوماندانی را
به عهده گرفت استاذ فرید را بنام صدر أعظم به صدارت فرستاد وخودش از چها آسیال
با توپ وراکت دفترش را به زیر آتش میگرفت. با آغاز جنگ مهره را بدل کرد وقطب
الدین هلال رابه سر پرستی صدارت فرستاد,اما فیر راکت راقطع نکرد.
حکمتیار حضور أعضای حزب اسلامی را در نظام های
افغانستان قبول ندارد مگر اینکه بجای دولت فرامین خود وی را عملی کنند.ورنه
تعداد زیاد از شخصیت های خوب که منسوب به حزب اند به دولت کار میکنند که تعداد
شان کم نیست. مثلا وزیر اطلاعات وفرهنگ انجینر آصف معین وزارت انکشاف دهات ولوی
حارنوال وغیره چون استاذ فرید وعدۀ از والی صاحب ها ها که نام های بعضی ایشان
شان به ذهن من هست.
محترم منشی عبدالمجید والی بدخشان.
محترم خواجه غلام غوث والی تخار.
محترم جمعه خان همدرد والی جوز جان.
محترم آمر لطیف والی فاریاب.
محترم عبدالجبار تقوی والی پروان.
محترم دلبر جان ارمان والی زابل.
محترم ارسلا جمال والی خوست.
اسدالله وفا والی هلمند.
شاید تعداد زیاد دیگر هم باشند که نویسنده با آنها
آشنائی ندارد.منظور این است که زنده گی حکمتیار با جنگ وخشونت آمیخته شده است
صلح آشتی وتفاهم را در حالت دم راستی برسمیت نمی شناسد .او به اثرات منفی جنگ
نمی اندیشد بلکه به این می اندیشد که نامش از طریق مطبوعات انعکاس یابد وبه نحو
باز تاب داشته باشد. اگر نامش با اشتی با آمریکائیها بازتاب بیشتر داشته باشد
باز با کمال شوق به آشتی، تفاهم ومذاکره می پردازد اینکه چند روز دوام میکند
مربوط به شرائط است.
به مناسبت نخواهد بود , تا در ذیل این نوشته سرودۀ
عبدالحی شبگیر را که در وصف حکمتیار سروده است اضافه نمائیم.
فصل خون: عبد
الحی شبگیر
گلبدیـن خــان آفــرینـت خــوب
خدمــت میکنی
یکطرف دعـوای کرسـی ریاست میکنی
یکـطــرف آهنگ قـتل عـــام ملت
میکنی
یکطــرف آیات قــرآن را تلاوت میکنـی
یکطرف خونریزی و جنگ وخصومت
میکنی
هــرچــه میخواهــد دلت از بهــر
ملت میکینی
گلبــدیــن خان آفـــرینت خــوب خدمت میکنـی
تیر هــای آتشین بالای
مـــردم ریخــتی
بمب های بی هدف بیجا و سرگم ریختی
خـــون خلق بیگنه را بی ترحــم ریختی
زهربغض خـود برون چون مـارو گـژدم
ریختی
سخت میــرنجی اگــر گویم رزالت میکنی
گلبد یـن خان آفـرینت خوب خدمت میکنی
سنگ وچوب و آب و خاک شهر خونین
کرده ای
بــام و در را یک قــلم از خــون
رنگین کرده ای
انــدرین فــن سبقت از یــاران پیشین کـــرده ای
این عجـب کاین کـار هــا از خاطــر
دین کرده ای
قتل مردم را به عنوان عبــادت میکـنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
خانـه خانـه شاهـد آثار
ویــرانـئی تــوست
کـوچه کوچه ماتم از اعمال انسانئی
توست
خود پسندی جوهـر احساس وجـدانی توست
قتـل وغــارت نقطــۀاوج مسلمــانی
توست
دایمــا با خــون مظلومــان طهـــارت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
پیش تو فرقی میان خون آب جوی
نیس
ت قیمت آنان بچشم تو بقدر موی
نیست
گرگ هم مانند تو درنده و بد خوی نیست
ما دعاگوی تو هستیم هیچکس بدگوی
نیست
از خدا بیزار و با شیطان رفاقت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
ازبک و پشتون وتاجک فرقه سازی کرده ای
بــا کتاب و مکتب اســــلام بــازی کــرده ای
رنگ رنگ کسب وقار و سر فرازی کرده ای
تــا مقــامــات ولایت پـــــا درازی کـــرده ای
میرسد روزی که دعــوای نبوت میکنــی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
خــون آدم پـیش تــو آب کثیفــی بیـش نیست
در نگاهت مرد و زن مور ضعیفی بیش
نیست
وحشت و ویرانگری جرم خفیفی بیش نیست
بچــه شیــطان ترا مــاده
حــریفی بیش نیست
زانکه دستاویز کار خود شریعت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
دل زدستت تاکــه خــال و خط
دنیـــا بـــرده است
عقل وهوش وعلم وفهمت را بیک جا برده است
دین و ایمانت نه پنداری که تنها برده است
آدمیت را هـــم از دست تــو جــا برده است