"پرواز پرستو ها در آسمان آبی دریا"
اقتباس نیلاب سلام، مرا بیاد جملات یکی از داستانهای اعظم
رهنورد زریاب انداخت که پرستوها از فضای تاشقرغان پرواز مینمایندوهمچنان
دوداستان زیبای قادر مرادی بنام "برگ ها دیگر نفس نمی کشند " و داستان " عطر گل
سنجد وصدای چوری ها" برد وبا تأسف دریافتم که گاهی برای ما زنها بایدمردی
بنویسد ویا نوشته های دیگران رابدون درنظرداشت معیارهای نویسندگی با نهایت
زرنگی بنام خود روی صفحات انترنتی بگذاریم با اضافه یک عکس، یا سنگری نامرئی
باشیم برای اهداف سیاسی مردان که خود بنابر ملحوظات خاصی نمی توانند ویا نمی
خواهند درگیرماجرا شوند ناگزیر زنان راروپوش کارخود می سازند٠ با دریغ در سایت
های ما تنها نام فرد بعنوان نویسنده نوشته می شود و فرق بین سرقت ادبی، تتبع،
اقتباس، ترجمه یا برگردان نیست وهمه اینها نویسنده اند، با تأسف نگاهی نقدگونه
من اندکی تحمل ناپذیر می نماید اما گام مثبتی است جهت بهبود ادبیات نوشتاری
ما، امروز برای نگارش شعر، داستان کوتاه، ناول، نقد و گذارش ها ومقالات معیار
های اکادمیک وجود دارد، اما عده ازنویسندگان ما بدون درنظر داشت این معیارها از
زمین وآسمان وریسمان می نویسند ٠
خانم نیلاب سلام بدون مقدمه با جملات
نامتجانس چند نویسنده، بدون ذکر نام شان ویا در کوتیشن ویا گیمه گذاشتن جملات
شان شروع به نوشته ویا پرواز میکندوبرتیغه سست بنیاد، نژاد پرستی فرود میاید ،
اما با شجاعت از عهدهء پراگراف های دیگران را از آن خودکردن بر میاید!؟
داستان " عطر گل سنجد
وصدای جوری ها " ی قادر مرادی که شهکار وی است با زیباترین ولطیف ترین جملات
که گویا از مخمل برآمده اند چنین می نویسد " باد نرم و جانبخش سحر گاهی می
وزد. به او می نگرم ، به هاجر ، هرگز در گذشته اورا این گونه زیبا و دلپذیر
ندیده بودم . چوری های شیشه اش مانند دانه های انارشفاف و تازه اند . حیران
حیران به او می نگرم . او مثل یک کوهستان ، مثل یک درهء زیبا ، مثل جویبارهای
شفاف ، مثل درخشنده گی سنگریزه ها ، چشم هایش مانند جویبار های خوابم ستره و
صاف اند . سنگریزه های زیبا ، در زیر نگاه هایش دانه دانه دیده می شوند . "
اما خانم نیلاب عزیز
نه تنها جملات زیبای مرواید گون قادرمرادی رادرکوتیشن نگرفته ومبهم گذاشته اند
بلکه ملیشه های پاکستانی را بدون آنکه در داستان موجودباشد به آن افزوده
وتصرف نموده اند به همین ترتیب نوشته های دیگران را یکی دو سطر بدون ارتباط
موضوع و گرفتن اسم شان که کدام جملات متعلق به کدام نویسنده است ردیف نموده
اند و در اخیر بنام آویزه ها با زرنگی رفع مسوولیت کرده وستاره ها صرف به
هاجرویکی دوی دیگر اشاره کرده اند که خواننده فکر کند که مرادی چیزی بنام هاجر
نوشته است، به نظر من صداقت در نوشته مهم است واز نقد ادبی دوستانه برمیگردیم
به بار سیاسی نوشته که در پس این سنگر نامرئی مردی خفته است وبال نیلاب جوان را
هدف قرار میدهد واز اوج پرواز پرستویی به زمینش می افگند وبازازهمان سلاح کهنه
ی زنگ خورده کارگرفته می شود که : من یک تاجیک تبار دری زبان هستم! اما در
خدمت قبیله عصر حجر و افغان اصیل ؟
افغان اصیل یعنی چه ؟
تمام نژاد پرستان از اصیل بودن نژاد خود حرف میزنند هیتلر هم از آریایی
اصیل حرف میزد واگر افغان اصیل نبود انسان نیست ؟ واگرهزاره بود باید موردهجوم
کوچی های افغان "اصیل" قرار گیرد بی آنکه برای هردو راه حل انسانی پیدا شود؟
واگر اوزبیک بود باید سینه اش را افغان اصیل در شبرغان بدرد؟ وبازنویسنده دیگری
با پرستوی سیاه درچند سطر اخیر با فانت و نوشتار ویژه خود بسوی غزنی واز آن جا
به کانادا پرواز میکند!؟ بگفته شاملو " روزگار غریبی است نازنین " ! ومن
میگویم روزگار عجیبی است نیلاب عزیز!