من بمثابه یک شهروند افغانستان با وجود داشتن فکرواندیشهء ،ملی ، دیموکرات
واسلامی به افغانستان ، قانون اساسی و مردم رنجدیده آن اعتقاد راسخ داشته و
دارم ، و رعایت آنرا با حفظه منافع ملی ، کثرت گرایی سیاسی ،انکشاف متوازن
بارعایت عدالت انسانی واجتماعی دراین کشورچندزبانی وچندقومی یکی از وجیبه ملی
خود میدانم،وبه حیث یک انسان ملی ، دیموکرات، کثرت گراء ومدافع واقعی حقوق بشر
وآزادی بیان درافغانستان ،مکلفیت وطنی، ملی وانسانی خود میدانم، تا تحولات
وانکشافات وطن عزیز خویش افغانستان را که در تمام عرصه های زنده گی اعم از
اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ملی روی داده ومیدهد، با تجارب وبازنگری
سیاسی ، ملی و دیموکراسی برسی و حوادث سه دهه اخیر را که به یقین د ید گاه ها،
خواستها و اراده مردم ما را منعکس میسازد، با درنظرداشت معیار های زنده گی با
همی ، انسانی و مردمی، مبتنی به حقوق بشری که در آن هیچگونه تفوق طلبی نژادی،
قومی، ملیتی، سمتی، زبانی و مذهبی دخیل نباشد، صادقانه بخاطرهمبستگی ملی، ایجاد
واستحکام پایه های دولت نیرومند ملی ، دیموکرات، و پارلمان متکی با اراده آزاد
مردم افغانستان از طریق رأی وسیستم انتخابات تناسبی درآینده کشور، مطابق به
معیار های قبول شده بین المللی بخاطرهمبستگی ملی تاٌمین صلح سراسری اشتراک
احزاب در ساختار حکومت پایدار و کثرت گراء برای امروز و فردای افغانستان ،که
این را به اراده و خواست مردم خویش میدانم. بابررسی واقعات وجریانات تاریخی،
استقرار دولت ها و رژیم های ضد ملی و استبدادی گذشته وفقدان زعامت سیاسی مردم
سالار، ملی و دیموکرات، ونبود رهبر و رهبری سالم انتخابی ، اوضاع کشور ما را
دردوره های مختلف تاریخی و سیاسی پیچیده و پیچیده تر ساخته است ، این ها زمینه
مداخله کشورهای خارجی نظیر شوروی وپاکستان را بعد از کودتای خونین 7 ثور 1357
هجری شمسی تحت رهبری حفیظ الله امین و استقرار رژیم فاشیستی تک حزبی
دیموکراتیک خلق در کشور و مداخله پاکستان وکشورهای غربی بعد از کودتا و بعد
از سقوط دولت دست نشانده نجیب وایجاد دولت اسلامی در8 ثور 1371 هجری شمسی تحت
رهبری استاد برهان الدین ربانی که پاکستان با تمویل و تجهیز حزب اسلامی گلبد ین
حکمتیار و راکت باران کابل توسطه آن حزب که باعث خرابی 70% هفتادفیصد اماکن
مردم و تاسیسات زیربنایی شهرکابل به ارزش 135 ملیارد دالر وکشته شدن 65 هزار
نفر وزخمی شدن 350 هزار نفر در جنگ های تنظیمی گردید ،با تمویل پول ، سازمان
دهی جنگ توسطه خارجی ها بین احزاب از طریق خارجی ها به شمول پاکستان ، عربستان
سعودی ، ایران و ازبکستان ، عامل افتراق و پراگنده گی ملی گردیدند و کشور را
در یک بحران عمیق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی وقومی فرو بردند، این
اختلافات قومی و زبانی شرایط را برای فعالیت دوباره جنایتکاران جنگی و ناقضین
حقوق بشر در پاکستان و کشورهای همجوار و خارجی تحت عنوان طالب وشهونیزم
طالبانی درکشورمساعد ساخت وجنایایات طالبان ریش دار و نکتایی دار در کشور راه
را برای توافقات بن بعد از حادثه 11 سپتمبر امریکا مساعد ساخت ، وراه بیرون رفت
را ازین بحران در همکاری کشور های جهانی و دست اندرکاران نیروهای مقاومت ،
نیروهای شاه سابق و نیروهای وابسطه به پاکستان را مردم در بن آلمان مردم مشاهده
کردند .
ومردم انتظاربه یک زندگی بهتر بعد از توافقات بن بودند ولی تا هنوز مشکلات جدی
و قابل دیدی را مردم دروطن ما مشاهده مینمایند و گرایش های منفی و تفکرات ضد
ملی، استبدادی و فاشیستی گذشته را را در وجود بعضی ها مشاهده مینمایند واین
گرایش ها ، کشور را از هستی مادی و معنوی ساقط کرده ،آثارو علایم ناگواری را
تاا کنون دروجب وجب سرزمین و در گوشت و پوست هر یک از هموطنان بلاکشیده ماقابل
درک و لمس ساخته است .
چنانچه در گذشته مداخله بی شرمانه و برهنه (ISI) پاکستان درتبانی مستقیم با
طالبان به همکاری تروریزم بین المللی یک پدیده خشن و تباه کن را در کشور ما
بوجود آورده بود ، وکشور ما را از قطار کشور های متمد ن جهانی منزوی ، استقلال،
حاکمیت ملی، تمامیت ارضی کشور را به خطر مواجه گردانید،در این مرحله قتل، ظلم،
فقر، قوم کشی، مذهب کشی، آواره گی و ایجاد زمین سوخته سرتاپای جامعه را فراگرفت
وافغانستان بحیث منطقه پرآشوب وزخم خون چکان درسطح کشورهای جهانی شناسایی
گردید. باوجود این مداخلات سازمان یافته و بیرحمانه پاکستان ،مردم
باشهامت افغانستان باپایمردی و مقاومت باوجود پشتیبانی فرامرزی ازطالبان بی
فرهنگ و آدم کش از کشوروناموس خود دفاع نمودند و نگذاشتند تاتمامی کشوربدست این
گروه متحجر و تروریزم نابود گرد د.
با بوجود آمدن حاد ثه 9 سپتمبر در افغانستان و 11سپتمبر درامریکا بود که قضیه
جهانی بودن جنگ را در کشور ما به واقعیت تبدیل کرد و توجه جدی جوامع بین ا
لمللی را در این راستاء فراخواند،وبا ایجاد توافقات بن در آ لمان روی حل
قضایای سیاسی افغانستان مبتنی بر ایجاد اداره سالم و دیموکرات، دوراز
بنیادگرأیی چپ و راست، القاعده ، تروریزم و شهونیزم.
توافقات بن باعث ایجاد اداره مووقت به کمک جوامع بین المللی وملل متحد در
افغانستان گردید این اداره درین مقطع زمانی درمطابقت به منافع مردم کشور ، ضامن
صلح، دیموکراسی و ثبات دروطن ما بوده که ماومردم ما از تحولات و انکشافات مثبت
آن حمایت و پشتیبانی کردند،و قد م های بعد رادرد فاع ازدیموکراسی، حقوق بشر ،
آزادی بیان و عقیده برداشتند ، وناقضین حقوق بشررا در(25) بیست و پنج سال
گذشته که باعث جنگ و خرابی در کشور گردید بودند در روشنایی به قوانین ملی و بین
المللی قابل محاکمه دانسته اند و این گروپ ها عبارت اند از:
حزب
دیموکراتیک خلق :
حزب دیموکراتیک خلق ودولت دست نشانده وفاشیستی آن که در پناه ارتش شوروی زیر
شعار حقوق زحمتکشان مرتکب ویرا نی روستاها، دهات و هزاران جنایات سازمان یافته
توسط استخبارات وقت علیه مرد م افغانستان شده.با
كودتای
خونین بعد از مرگ میر اکبر خیبر در 7 ثور
1357
هجری شمسی تحت رهبری امین،به
همكاری كشورهای بیگانه
بقدرت رسیده، در این مرحله
نه تنها عقب مانی
میراث نظام سلطنتی آل یحیی
رفع نشد بلكه استبداد و عقب مانی
سیاسی،اقتصادی
به گونه شدید تری
،نسبت به زمان دربار،
در کشور تبارز كرد ومیزان آزادی های مردم
تا آخرین در جه در تاریخ سیاسی كشور ما پایین آمد
و نقض حقوق بشر و استبداد بیدادکرد تنها در یك سال توسط
حفیظ الله امین
و خلقی هادوازده
هزار نفر
در کابل و هزار ها نفر
در ولایات اعم از استادان،
معلمین،
روشنفکران ، محصلین، متعلمین، روحانیون
،دانشمندان،کارگران
، دهقانان
و دیمو کرات های ملی و مسلمان کشته و شهید شدند.که این شهدا و کشته شدگان همه
مخالف استبداد،که خواهان یک نظام ملی، دیموکرات ،اسلامی و حا کمیت مردم سالار
در کشور بودند توسط خلقی ها کرفتار و
به شهادت رسانیده
شدند
که میتوان ازصدها روشنفکر دیموکرات و مسلمانان غیر وابسته و ضد نظام فاشستی
نام برد که توسطه امین به شهادت رسیدند وپیوسته به آن در زمان ریاست خاد یا
استخبارات نجیب داکتر نجیب هزار ها نفر را زندانی ساخت وتعداد زیادی ازاین
انسان ها ی بی دفاع و ملی توسط نجیب بدون محکمه به قتل رسانده شدند که
تعدادشان به چهل هزار نفر میرسید تا کنون اثری از آن هاو اسناد مبنی به محکمه
آن ها موجود نیست.
واکنون بعضی از رهبران حزب خلق مثل جنرالان و وزرای وقت زمان امین ،ترکی ،کارمل
ونجیب ،با استفاده از جوء سیاسی بوجود آمده بنام های جدید با همان طرز دید و
تفکر کهنه خودادعای وطن پرستی و مبارزه دیموکراتیک نموده وهیچ توجه ای به گذشته
سیاه وننگین ضد حقوق بشری خود ندارند که در رهبری آن حزب نقض حقوق بشر را
مرتکب شده اند
وتعدادی از افراد ورهبران گروهاواحزاب سیاسی مخالف خود وشوروی را مشل کارکران
جوان (حزب آرمان مردم) ، سازمان های شعله جاوید ،ساما ،گروه کار ،سازا ، احزاب
اخوانی وسایر شخصیت های مستقل ملی و اسلامی را زندانی ساختند وبکام مرگ بردند
ومردم خواهان محکمه ومجازات رهبران ارتجاع دوسر یا دوطرف متخاصم میباشند،
وباید این رهبران احزاب مجازات و محکمه شوند.
احزاب هفتگانه وهشتگانه اخوانی :
احزاب اخوانی که بعد از چارده سال جنگ بنام دولت اسلامی که در 8 هشتم ثور
1371هجری شمسی بقدرت رسیدند و صبغت الله مجددی را دراجلاس پاکستان به حیث اولین
رییس جمهور موءقت دولت اسلامی تعین نمودند که بعد از یک روز زمام داری صبغت
الله مجددی و حتی در بعضی ازساحات شهر کابل به تاریخ 5 پنجم ثور 1371 هجری شمسی
گلبدین حکمتیار رهبر حزب تندرو اسلامی به همکاری جنای خلق حزب دیموکراتیک خلق
،جنگ خونین و تباکن را در شهر کابل آغاز ،و در تبانی به مداخله خارجی بر حقوق
مرد و زن این کشور حمله و شهر کابل را ویران ، روی سیاه رهبران خلق وپرچم را
سفید ساخت .
چون بعد از دوماه حاکمیت ریاست جمهوری صبغت الله مجددی ختم گردید وبعد ازآن
شورای حل وعقد برگزارگردید وبر اساس فیصله شورای حل و عقد دولت اسلامی
افغانستان ایجاد و به حیث رییس جمهور دولت اسلامی استاد برهان الدین ربانی
تعیین گردید و بعد از ایجاد دولت اسلامی افغانستان دولت های همجوار بیکار نه
نشسته اتحاد های جدید رابه همکاری دولت های مداخله گرپاکستان ،ایران ، ازبکستان
،عربستان سعودی وبعضی از کشورهای بزرگ بوجود آوردند . که در این اتحاد های جدید
حزب اسلامی گلبدین حکمتیار ، گروه مربوطه شهنواز تنی و امین ، حرکت انقلاب
اسلامی مولوی نبی حزب وحدت اسلامی ، حزب جنبش ملی اسلامی و تنظیم مجددی بنام
شورای هم آهنگی به کابل و دولت اسلامی استاد ربانی حمله نمودند و از دولت جمعیت
اسلامی استاد ربانی ، اتحاد اسلامی سیاف حرکت اسلامی محسنی وحزب وحدت اسلامی
بخش اکبری دفاع نمودند تنظیم محترم گیلانی خود را بی طرف اعلان نمود ولی در عمل
از گلبدین و دوستم حمایه نمودند .
گروه شئونستی وقومی طالبان:
در ترکیب این
گروه سیاه و شئونیستی تمام حلقات وابسطه به شئونیزم اعم از حزب اسلامی گلبدین
حکمتیار ، واحزب گذشته شئونیستی تنی و افغان ملت گرد هم آمدند و حرکتی را بنام
جنبش طالبان ایجاد و اولین حمله را بالای ولایت قندهار آغاز کردند و بعد از
تصرف قندهار به همکاری ارتش و ملیشای پاکستانی حملات دیگری را به همکاری آن ها
بالای ولایات مشرقی ، غزنی و کابل که نیروهای دولت ربانی در آن مستقر بودند
آغاز نمودند در جنوب و شرق نیرو های مقاومت علیه پاکستان یکی پی دیگری در هم
شکستن و در جریان حملات نظامی در کابل آقای مزاری رییس حزب وحدت با گروه
طالبان ائتلاف و بعدأ به آن ها تسلیم شد و رهبری طالبان او را، کشتند و در این
زمان حملات پا کستانی ها و شرکای افغانستانی آن بالای قوت های دولت اسلامی
متمرکز گردید ،چون مسعود تاب مقاومت را در برابر نیروهای پاکستان در کابل نداشت
و از جانبی اگر توسطه مسعود مقاومت در کابل صورت میگرفت این جنگ نابرابر باعث
تلفات و خسارات بیشماری در شهرکابل میشد، مسعود تصمیم گرفت تا قوت های خود را
از کابل خارج و وارد درهء پنجشیر شود.
گروه طالبان در جنوب و مرکز کشورکابل به تدارک نظامی مجدد آغاز نمودند و به
خاطر حفظه قدرت به جنگ های خود ادامه دادند ودر حدود پنج سال متوالی این گروه
بیشتر از سه صدهزارنفر را بنام زبان و قوم قتل عام کردند و کشتند،این آدم کشان
با پا مال نمودن حقوق انسان اعم از مرد و زن زیر نام تطبیق(شریعت) توسط مشتی از
جنایتکاران چنان جنایت نمودن که خود آنها نیز بدان جنایات ضد حقوق بشری خود
معترف اند و آنها نمیتوانند کتمان جرم نمایند، ازآن ویرانی ها ، قتل عام ها،
قوم کشی ها ، مذهب کشی، آواره گی و ایجاد زمین سوخته و قتل عام مردم شمالی
،پروان، کاپیسا، پنجشیر، کابل، بامیان، یکه ولنگ، سمنگان، مزارشریف، جوزجان،
میمنه، سرپل، خلم، کندز، پلخمری، تخار، هرات، لغمان و غیره مناطق کشور که
اینها همه جنایات سازمان یافته سیاسی توسط رهبران طالب به د ستور پاکستان و
القاعده بوده است .
ما نباید این نا قضین حقوق انسان و انسانیت واین جنایت کاران جنگی وتفنگ
سالاران را تبرییه کرد و به حقوق مردم بیچاره که حقوق شان نقض گردیده پشت پا زد
، باید دولت موجود که به اراده و رأی مردم بوجود آمده به رأی و اراده مردم
حرمت گذاشته و فرصت ندهد بد ون فیصله مردم این جنایت کاران جنگی وناقضین حقوق
بشر دوباره براریکه قدرت تکیه زنند.
اکنون مردم افغانستان به آن بلاغت سیاسی دیموکراتیک رسیده اند که میتوانند سیاه
را از سفید تفکیک و ایجاد دولت استبدادی را از هرطرف وهرنیروی که ایجاد شود
مردود بشمارند، وآنعده نیروها و گروها ییکه در 25 بیست و پنج سال اخیر حقوق
بشر را نقض نموده اند باید درپیشگاه مردم افغانستان مجازات شوند و نه اینکه
دوباره حاکم سرنوشت مرد م بیچاره وبی د فاع کشور گردند، این بنیادگراها و نا
قضین حقوق بشر بودند وهستند که هم در دولت و هم در بیرون از آن به کشت وقاچاق
مواد مخدر ، نقض حقوق بشر،اختطاف و آدم ربایی ،جنایات سازمان یافته مبادرت
ورزیده و میورزند وبعد از گرفتاری با یک معامله با سارنوال و قاضی بعد از یک یا
دو ماه رها میشوند.
علی الرغم این همه مشکلات مردم ، روشنفکران و احزاب سیاسی ایکه حقوق بشر را
نقض ننموده اند باید مبارزه و روشنگری سیاسی خود را مطا بق قانون نافذه ء
کشور علیه تندروی وکندروی و ظلم دولت های استبدادی درکشور، ادامه دهند و دولت
ملی و دیموکراتیک ، بااهلیت مبتنی به منافع ملی با انکشاف متوازن ملی باحفظه
حقوق برابر باهمه اقوام در کشور ایجاد.و
با وجودواقعیت های
تلخ و انکشاف نا متوازن نظام های گذشته
، مردم افغانستان باداشتن فرهنگ عالی
انسانی،حكومت های استبدادی گذشته
را مردود شمرده و
باداشتن ریشه هاوفرهنگ های عقب گرایی
قبیلوی در باورهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی
حال وگذشته
كه خشونت و استبداد را در همه ابعاد زندگی خود تجربه كرده
اند
،و مردم
همیشه
به آن خشونت
،استبداد
وخود کامگی نظام ها و حکام مستبد
جواب رد داده اند و در طول تاریخ مردم ما قربانی سیاسی
وبیعدالتی برای دولت های استبدادی بوداند
وحال باید توجه به رفع بی عدالتی شود .
چنانچه
استبدادنظر به علم جامعه شناسی خود یك پدیدة اجتماعی بوده كه با سیاست، فرهنگ
واقتصاد جامعه گره خورده است. طوری که در
تحلیل و برسی های نظام های گذشته و رهبران طالبان
اشاره شد ، طالبان با چنان استبداد بر كشور ما حكومت كردند كه ریكارد
همه زمامداران و قدرت مندان خود كامه را در ادوار گذشته شكستاندند و این ملاهای
مستبد پیش از آن كه
ملا خوبی
برای جامعه افغانستان شوند بدون شك بد ترین فاجعه را برای خود و دین مقدس اسلام
و باور های اسلامی و انسانی ما
بوجود آوردند.ملاعمر
با گروه شش نفری آن در کابل ، قومندانان و وزرای کابینه آن
كسانی
بودند و هستند
كه از اندیشه های قبیلوی
شهونستی
و فاشستی بنام اسلام
و مذهب
مثل حفیظ الله امین بنام زحمتكشاناستفاده نموده ودین را از جوهر الهی اش
برای آزادی،دیموكراسی،
صلح وخود
ارادیت ملی
و اسلامی
بیگانه نموده و آن را به نفع استبداد
خود
بكار برده اند.
اسلام از نظر دیموکراسی و مردم سالاری:
ومامسلمانان این وطن ناظربودیم
وهستیم
كه دین مقدس ما دستخوش استبداد سیاسی، فرهنگی
و بلاخص استبداد تروریستی
ناقضین حقوق بشرگردید
كه هیچ فرد مسلمان این درد و استبداد را قبول نمی كند.برای مستبدانطالب دین وسیله تقوا،برادری ،
برابری
،
صلح ،
معنویت و
مرجع ارزیابی ارزشهاو عدالت نبوده،طوری
که
ما مسلمان ها باور داریم که
دین مكتب انسان سازی ،رابطه انسان با خدا(ج)
و آخرت را تعین میکند،این
دشمنان دین بودند که
دین را مرجع استبداد پذیری و مستبد
پروری خویش
و نقض حقوق بشر
معرفی نمودند.
با
نام
این دین پاک حكومت
کردند، سیاست
کردند و انسان ستیزی كردند با تمدن
بشری، پیشرفت،ترقی
،نو نگری
،انکشاف و خوشی های مردم دشمنی كردند و بانام این دین مقدس
با فکر ناروای خود
جهالت پروری نمودند، آزادی و حق را كشتند و باطل پروری كردند، و بنام دین به عفت و ناموس مردم
تجاوز نمودند غارت
ناموس
و چپاول را روا داشتند و بنام این دین مقدس قریه ها را آتش زدند، قتل عام
نمودند و تروریزم بین المللی ایجاد كردند مسلمانان متدین و دیندار
وطن را كافر وبی دین خواندند و به
زندان ها انداختند.
این بزرگترین بحران در زمان كنونی در
کشور ما وکشورهای
اسلامی
بوده
است كه سیاست ، دیموكراسی واسلام با ماهیت چنین حكومتها در
جوامع اسلامی وجامعه
ما
مقابله نموده،
سیاست را از خرافات
شان میزداید
و دین را از استبداد سیاسی پاكیزه
میكند،
آزادی و دیموكراسی
را
برای ارزشهای انسانی بوجود
می آورد.این
به
نظر
من
یكی از خصوصیات كار برای دیموكراسی در جامعه افغانستان است دیموكراسی در دنیای
متمدن با جدایی ازدین راه اش را پیموده
است.
امادیموكراسی در جامعه افغانستان باید از آزادی بیان،مطبوعات،فکرواندیشه
شروعکند تااز چنگال استبداد سیاسی
رهایی یابد،وآزادیمدنی
وشهروندی را به مردم به ارمغان بیاورد و ضمانتی
برای حقوق شهروندی و حقوق بشر در جامعه شود،
همچنان مشكل دیگری برای تحقق دیموكراسی در جامعه افغانستان نبود رهبری سالم ملی
و سیاسی است كه در درون جامعه افغانستان تا كنون به یك حركت فراگیر سیاسی
،هدف مند ،دیموكراتیك
و رهبری كننده تبدیل نشده است ، به همین علت دیموكراسی در افغانستان در مرحله
برخورد احساساتی قرار داشته و به حیث یك جریان سیاسی فراگیر تبدیل نگردیده است،از
آنجمله میتوان از احزاب
گذشته
افغانستان نام برد،که
این
احزاب در گذشته های تاریخی بادرک های
متفاوت
یكی پی دیگری به قدرت رسیدند اما پس از حاکمیت و قدرت حتا مصوونیت نوامیس مردم
را تأمین كرده نتوانستند، آزادی و حقوق
مردم را از مردم گرفتند، با سرنوشت ملی و سیاسی مردم بازی كردند، با آرزوها
وخواستهای تاریخی مردم معامله نمودند، با نام زحمتكشان شدیدترین
فقر،بیكاری،بیسوادی،بیسرپنائی، آوارگی ،بی سرنوشتی و بی
عدالتی را به
زحمتكشان
(کارگران و دهقانان )
و مردم بیچاره
كشور ما تحمیل نمودند، و بنام فلسفة علمی
و
مترقی، تكامل
، پیشرفت و به جلوراندن چرخ تاریخ
را گرفتند
و بالاخره
این ها بودند که ،این
کشور را به كام اژدهای طالب
و طالب سالاران
فروبردند و دروازه های علم، معرفت،
انکشاف ،پیشرفت ،مكاتب
و دانشگاه ها را برای مردم بی چاره
ما
بستند.و چند طالب بیسواد را حاكم هستی مادی و معنوی این مردم بیچاره ساختند، كه این سیاه ترین عصر، قهقرأیی
ترین زمان، و حیوانی ترین برخوردها بر مردم
مسلمان ما
در این قرن ساینس و تکنالوژی
تحمیل گردید،
این تراژیدی و استبداد ناشی از نداشتن شناخت علمی
سیاسیت مداران از جامعه افغانستان بوده كه آن ها در
زمان شان سیاست را ایدولوژی ساختند اما هیچگونه تسلط بر ایدیالوژیخود نیز نداشتند.این ها جامعه و مردم را كتله بدون
نقش در حكومت
،
دولت مداری
و سیاست
دیدند و حكومت را پدیدة جدا از مردم قلمداد كردند این خلا در عمل خلقی ها
، پرچمی ها
مجاهدین و طالب ها نكته
وحشت آوری بود كه فكر میكردند اگر حكومت را بدست دارند و بعداً شعار نان،خانه
، لباس
و شرعیت را به مردم بدهند و مردم از آن پشتبانی
خواهند كرد، ولی
سیاست مداران میدانند كه حكومت
و دولت مرجع استبداد و بی عدالتی های اجتماعی
است و اگر دولت
و حکومت
نظام دیموكراتیك باشد مرجع عدالت اجتماعی شده میتواند
که
به آن توجه نكردند
،رابطه
مردم با حكومت و حكومت با مردم را نابود كردند و نفهمیدند،كه جامعه از چه
ساختار و میكانیزم برای نفوذ بر حكومت برخوردار است،
همچنان عدم
وشناخت
علمی این زمامداران دور از مردم در مورد ساختار دولت،حكومت
وسیاست
بود كه از طریق آن میتوان
به مردم خدمت كرد،نه
اینكه به مردم حكمروایی كرد و
این
زمام داران
ندانستند كه جایگاه مردم در حكومت در كجاست و مشاركت مردم در دولت و حكومت و
ساختار سیاسی چه ارزش دارد، و بالاخره مردم از طریق كدام نهاد مستقل میتوانند
موازی به حكومت آزادی سیاسی خویش را حفظ، حقوق و
آزادی های شان را بدست آرند.
این زمامداران جدا از مردم وبیگانه با فرهنگ ملی و دیموكراتیك نقش مردم را با
حفظ حقوق و آزادی های شان احترام نكردند و هم عده ای از رهبران شان به این فكر
بودند كه باید یكسره همه خلقی شوند و یك عدة دیگری ازبنیادگراهان
طالب كاری كردند كه بایدهمه
ملا شوند،هر
دو حاكمیت سیاسی،از
اقتصاد، پولیس و نظام دولت برای اهداف ایدیولوژیك خویش استفاده كردند،در
جامعه
افغانستان در زمان طالب
و تروریزم
فهم
و دانش
علمی ، اقتصادی و سیاسی
ارزش نداشت نادانی و نافهمی افراد درین دوره با ارزش
ترین پدیده بود و این نادانی
و بی علمی در نظام طالبانی مدافعان زیادی داشت،و یک نادان و
بیسواد
در
این
دولت،رئیس
حکومت، وزیر
کابینه،والی
ولایت،رییس اداره و قومندان زمان خود بود و بر
مردم بدون قید و شرطه حکومت میکردند
.