حقوق بشرودموکراسي راکه آمريکاميخواهد
)شمشاد)
نیروهای آمریکایی
به رغم حضور فعال در کشورهای مختلف جهان که معمولا اکثر شهروندان این کشورها نیز
با حضور آنان مخالف هستند ، نتوانستهاند درطول تاریخ خود به پیروزی دست یابند و
همیشه طرحهای توسعهطلبانه آنان با شکست مواجه شدهاست ، زیرا از پشتوانه مردمی
و یا استدلال منطقی برای ایجاد جنگ افروزیهای خود ارایه ننمودهاند.
دراین راستا میتوان به شکست نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام اشاره کرد . طبق
گزارش رسانههای بینالمللی ، نیروهای این کشور در عراق و در افغانستان نیز درحال
شکست قرار گرفتهاند که حتی بعضی از دولتمردان این کشور به این امر اذعان نموده و
خواستار خروج آبرومندانه از این کشورها شدهاند.
علت شکست نیروهای نظامی آمریکا را میتوان بدین گونه بیان کرد که حضور نیروها و
پایگاههای آمریکایی در تمام کشورها ناخواسته میباشد و مردمان کشورهایی که
پایگاههای نظامی در آنها مستقر هستند با حضور آنان بشدت مخالف هستند. یکی دیگر
از علل شکست مکرر نیروهای آمریکایی را میتوان در بعد ماهیت اشغالگرانه حضوراین
نیروها دانست . بدین ترتیب سربازان آمریکایی انگیزه ای برای جنگیدن ندارند زیرا
از مملکت خود دفاع نمیکنند، بلکه در سرزمین دیگران و بهمنظور اشغال آن کشورها
این نبردها صورت میگیرند که سربازان آمریکایی به راحتی احساس خستگی و دلسردی
میکنند.
از دیگر عوامل مهم این شکستها و ناکارایی نیروهای آمریکایی در جنگ هایی که خود
برای تامین منافع اقتصادی و سلطه بر دیگر کشورهای براه میاندازند، با شعارهایی
همچون هدف این جنگ افروزیها « ایجاد دموکراسی وحقوق بشردر کشورهای مختلف» صورت
میگیرد ، هیچ عقل سلیمی نمیتواند آنرا بپذیرد ، زیرا دموکراسی وحقوق بشربا
اعمال زور و کشتار مردم بیگناه محقق و میسر نمیشود و مضافا اینکه کلمه زور و
نظامیگیری خود مخالف دموکراسی و آزادی است.
بنابراین اینامر برای سربازان آمریکایی که اکثرا هم مزدور هستند تداعی میشود که
به چه دلیل بایستی جان خود را به خاطر بیاندازند ، تا دیگران آزادی داشته باشند ،
زیرا حق ایجاد و انتخاب با خود مردم است و نه با نیروی ثالث و به همین دلیل
سربازان آمریکایی میدانند که برای ایجاد دموکراسی نباید اسلحه بکار گرفته شود.
بطورمثال
سوالی را که میتوان دراین راستا مطرح نمود این است که « آیا چنانچه مردم عراق و
یا افغانستان طی یک رفراندم عمومی خواستار خروج نیروهای اشغالگربيگانه از کشورشان
باشند» دولتمردان آمریکا به این خواسته مردم احترام خواهند گذاشت و کشور عراق را
ترک خواهند کرد ؟
تحلیلگران براین
عقیده هستند که تجربه نشان داده است که آمریکا پس از اشغال هر کشوری علاوه
براینکه از سایر کشورها برای کنترول اوضاع درخواست کمک نیرو و مالی مینماید، و
خود به اجرای طرحهای سلطه گرانه و چپاول اموال و دارایی کشورهای تحت اشغال
میپردازد که حتی بهغنای فرهنگی کشور اشغال شده هم رحم نمیکند ، از آن جمله
میتوان به تخریب و تخلیه موزيمهای عراق پس ازاشغال این کشور اشاره کرد.
به نظر میرسد که آمریکا و حامیان آن دیگر قادر به قانع کردن افکار عمومی با
استفاده از شعار ایجاد دموکراسی، توسعه و رفاه درکشورهای دیگر، نیستند، زیرا
تجربه نشان دادهاست که این کشور همیشه درصدد تامین منافع اقتصادی و نظامی خود
بوده و بخصوص پساز دوران جنگ سرد ، بهاین روش شدت بیشتری بخشیده است تا به
تواند هر جایی که صدای مخالفی با طرحهای سلطه گرانه آن وجود داشته باشد، آنرا
درنطفه خفه کند و بههمین دلیل هم مساله جنگهای پیشگرانه را مطرح میکند.
اما بارجوع به گذشته و تاریخ میتوان به این نتیجه رسید که هر قدرتی که در رسیدن
بهاهداف خود ، با نادیده گرفتن حقوق اولیه ملتها شدت عمل بیشتری در مقابله و
برخورد با آنها در پیش گرفته است ، به همان اندازه زودتر از هاله قدرت خارج
گردیده و در نزد مردم بیاعتبارتر شده است.
آمریکا برای حفظ سلطهخود ، دارای
۷۳۷پایگاه
نظامی در
۱۳۰کشور
جهان است . روزنامه یونانی زبان الفترو تیپیا در شماره اخیر خود مینویسد : البته
این تعداد شامل گزارش ساخت و احداث پایگاهها از سال ۲۰۰۵میلادی به بعد
نمیشوند و با احتساب پایگاههای جدید و یا در حال تاسیس ، در واقع تعداد
پایگاههای نظامی آمریکا در جهان ، به بیش از یک هزار واحد می رسد.
هم اکنون تعداد یک میلیون و
۱۴۰هزار
نظامی آمریکایی در این پایگاهها مستقر هستند.
از این تعداد
۴۰۰هزارنفر
سرباز نیروی زمینی،
۳۱۰هزار
نفر نیروی دریایی،
۱۳۰هزار
نفر تفنگدار دریایی و
۳۰۰هزار
نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاهها فعالیت دارند.
بر اساس آماری که « انجمن بینالمللی گرد آوری پایگاهها » که اخیرا تاسیس گردید
و رسانههای بینالمللی هم تا حدی از اخبار تشکیل این انجمن بینالمللی خودداری
کردند، پایگاههای آمریکایی هماکنون در
۱۳۰کشور
جهان و در مساحتی بالغ بر
۳میلیارد هکتار مستقر هستند.
طبق آماری که این انجمن ارایه نموده است هم اکنون تعداد
۱۲۰هزارنظامی
آمریکایی در کشورهای اروپایی،
۲۰۰هزار
در خاورمیانه،
۹۰هزارنفر
سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند.
این روزنامه بهنقلازگزارش انجمن بینالمللی گردآوری پایگاهها،مینویسد:
نیروهای نظامی آمریکا در کشورهای مختلفی که دارای پایگاه هستند، مرتکب جنایات
فراوانی شدهاند، که به عنوان نمونه میتوان به تعداد ۱۰۰هزار
مورد اقدام جنایتکارانه از سال ،۱۹۴۵یعنی
دو جنایت در هر روز، درکوريا اشاره کرد. رونالد سیبولان در اجلاسی که انجمن
بینالمللی گردآوری پایگاههای خارجی در اکوادور ، برگزار کرد گفت : به رغم اینکه
پایگاههای آمریکایی در کشور فیلیپین از سال
۱۹۹۲میلادی
برچیده شدهاند ، نظامیان آمریکایی که برای تعلیم سربازان داخلی به این کشوراعزام
میشوند، دختران فیلیپینی را برای تفریحهای غیراخلاقی خود مورد بهرهبرداری قرار
می دهند.
دراین راستا همچنین میتوان جنایاتی را که سربازان آمریکایی در عراق، افغانستان ،
ایجاد زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندان هاي بگرام وقندهاردرافغانستان
برخورد سربازان آمریکایی با زنان و کودکان در کشورهای مختلف و منجمله کشورهایی که
به اشغال در آوردهاند همچون عراق که باعث رسوایی و سر و صدا در تمام رسانه های
بینالمللی و حتی محافل خبری این کشور قرارگرفت را به فهرست اقدامات جنایتکارانه
نظامیان این کشور افزود.
نیروهای آمریکایی به رغم حضور فعال در کشورهای مختلف جهان که
معمولا اکثرمردمان این کشورها نیز با حضور آنان مخالف هستند ، نتوانستهاند درطول
تاریخ خود به پیروزی دست یابند و همیشه طرحهای توسعهطلبانه آنان با شکست مواجه
شدهاست ، زیرا از پشتوانه مردمی و یا استدلال منطقی برای ایجاد جنگ افروزیهای
خود ارایه ننمودهاند.
دراین راستا میتوان به شکست نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام اشاره کرد . طبق
گزارش رسانههای بینالمللی ، نیروهای این کشور در عراق و در افغانستان نیز درحال
شکست قرار گرفتهاند که حتی بعضی از دولتمردان این کشور به این امر اذعان نموده و
خواستار خروج آبرومندانه از این کشورها شدهاند.
روزنامه
اسپانیایی ال پریودیکو نوشت : بیشتر آمریکایی ها معتقدند که عواقب شکست در عراق
وافغانستان به مراتب فاجعه آمیزتر از ناکامی های گذشته کشورشان در ویتنام خواهد
بود.
به گزارش این روزنامه ، جرج دبلیو بوش برای تحکیم برتری جویی جهانی آمریکا چشم به
پیروزی در عراق وافغانستان دوخته است ، مشاوران نو محافظه کار جنگ طلب وی از همان
ابتدای وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 بارها به بوش تاکیدکردند ، باید کلید گشایش
درهای نفوذ واشنگتن بر خاورمیانه را در کابل وبغداد بیابدو بوش به پیروی از همین
جنگ طلبان و به بهانه مبارزه ای نا محدود با تروریسم حمله به افغانستان وعراق را
آغازکرد. رئیس جمهور آمریکا در طرح اولیه جنگ،بر این گمان بود که پس از براندازی
صدام به سرعت می تواند در بغداد، دولتی موافق و مطابق با منافع آمریکاییان ایجاد
کند.
براساس این طرح
بوش امیدار بودکه پس از عراق می تواند به راحتی سیاستهایش را بر عربستان سعودی
تحمیل کند و همچون گذشته ، وفاداری مقامات این کشور نفت خیز عربی را متوجه خود
کند.
همچنین رئیس جمهور آمریکا تصمیم داشت ، پس از این مرحله، کنترول بهای نفت را
مطابق با طرح برتری جویی خود در دست گیرد و بدین ترتیب کشورهای عربی خاورمیانه را
مطیع و پیرو خود سازد.
ال پریودیکو با اشاره به اینکه بوش و همراهانش برای دستیابی به اهداف سلطه جویانه
خود از دروغ گویی و وارونه نشان دادن گزارش سرویس های اطلاعاتی برای راه اندازی
جنگ در عراق و اجرای طرح های از پیش تعیین شده خود در خاورمیانه کوتاهی نکردند
،خاطر نشان کرد، رئیس جمهور آمریکا در حقیقت برای ریشه کنی تروریسم ، جنگ برضد
عراق را به راه نیانداخت ،بلکه هدف اصلی وی از این جنگ کنترول نفت و متوقف ساختن
طرح های نفتی فرانسه، روسیه و چین در خاورمیانه بود.
ال پریودیکو برتری جویی آمریکا را حول دو محور جداگانه نظامی و اقتصادی دانست و
نوشت:اگر چه آمریکا در فراهم آورن نیروی جنگی نخستین قدرت نظامی در جهان به حساب
می آید اما این واقعیت را نباید فراموش کرد که این ابر قدرت نظامی برای خنثی سازی
نیروهای مقاومت مردمی ،بارها با ناتوانی و ناکار آمدی بیشتری مواجه می شود.
آمریکا دیگر قادر نیست شهرکوچکی چون بغداد را تحت کنترول خود در آورد.
این روزنامه همچنین با اشاره به عواقب جبران ناپذیر جنگ در عراق نوشت این جنگ بیش
از هر چیز موجب شد افزایش نفرت مردم در خاورمیانه از آمریکا تا آنجایی افزایش
یابد که سالیان سال نیز نتوان به این احساس پایان داد.
سلطه طلبي ولشکرکشي
11 سپتامبر، سالروز کودتای آمریکایی سال 1973 بر علیه داکتر سالوادور آلنده ، رئیس جمهور منتخب مردم شیلی است. این روز مصادف با واقعه انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک نیز هست، که اغلب تلاش ها بر این است که از اهمیت واقعه اول کاسته، بر اهمیت دومی بیافزایند.
گرچه در ایالات
متحده آمریکا تلاش رسانه های تجاری بر این است که ذکری از 11 سپتامبر « اصلی »
بعمل نیاید و چنین روز سیاهی را به فراموشی بسپارند، اما در نقاط دیگر، خارج از
آمریکا، ملل تحت ستم در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا چنین روزهایی را در حافظه
تاریخی خود می سپارند و آنها را فراموش نخواهند کرد.جهت مروری کوتاه ، تنها به
برخی از کودتاها و دخالت های نظامی امپریالیسم آمریکا، قبل از 11 سپتامبر 1973 و
یا بعد از آن ، اشاره ای تیتروار می کنیم:
- کودتای 1953 بر علیه دکتر مصدق نخست وزیر منتخب مردم ایران .
- در جولای 1954 دولت مردمی «جیکوب آربنز» در گواتمالا توسط آمریکا سرنگون شد.
- در سال 1956 امریکا در بحران کانال سوئز، مداخله کرد.
- در جولای سال 1958، نیروی دریایی ارتش امریكا لبنان را به اشغال خود در آورد.
- در سال 1959، امریکا به پانامه تجاوز نظامی کرد.
-در سال 1960، ایالات متحده در جنگ های داخلی لائوس مداخله نمود و تا سال 1963 در
لائوس حضور نظامی داشت.
-در اواخر سال 1960، امریکا با فرستادن 20 هزار سرباز، قسمت هایی از جمهوری
دومینیکن را اشغال کرد که تا سال 1965 ادامه داشت.
-در سال1960 امریكا جنگ ویتنام را شروع كرد.این جنگ طولانی ترین و پر هزینه ترین
جنگ امریكا بود كه تا سال 1975 بطول انجامید.
- کودتا بر علیه داکتر پاتریس لومومبا مبارز ضد استعماری کنگو در 14 سپتامبر 1960
توسط استعمارگران بلژیکی، با همکاری «سی آی ا» صورت گرفت.
- در سال 1964، امریکا با حمله مجدد به پانامه این کشور را اشغال کرد.
- در آگوست 1964، ایالات متحده به ویتنام شمالی حمله کرد و آنجا را اشغال نمود.
- در سال 1965، امریکا با مداخله در اندونزیا، در این کشور کودتا کرد و احمد
سوکارنو را از حکومت ساقط نمود، به جای او دیکتاتوری بنام سوهارتو را جایگزین
کرد.
- کمک های مالی- نظامی آمریکا به اسرائیلی ها در طی جنگهای اعراب و اسرائیل،
مابین سالهای 1967 تا 1973.
- در سال 1967، «سی آی ا» با مداخله سیاسی در امور یونان، در به روی کار آوردن
حکومت سرهنگان در این کشور کمک ارزنده ای نمود.
- در سال 1969، نیكسون ارتش امریكا را به كامبوج فرستاد.
- در سال 1971، امریکا از کودتای بولیوی حمایت و آنرا رهبری کرد.
- در 11سپتامبر سال 1973 دولت منتخب و مردمی سالوادور آلنده در شیلی، با كودتای
نظامی كه توسط سازمان سیا طراحی شده بود، سرنگون شد. در این کودتا داکتر آلنده
كشته و بیش از 30،000 نفر در خشونت های بعدی كشته و یا مفقود شدند.
- در سال 1973، امریکا با اجرای کودتای نظامی در اروگوئه، دولت این کشور را
سرنگون کرد.
- در سال 1974، با مداخله مستقیم سازمان سیا، امریکا علیه اسقف ماکاریوس در قبرس
کودتا و وی را سرنگون کرد.
- در سال 1976، امریکا با ارسال کمک به فرانسویان، آنان را برای سرکوب کردن قیام
مردم شابا در کشور زئیر کمک نمودند.
-در سال 1980، «سی آی ا» به نظامیان کورياي جنوبی جهت کودتای نظامی آنان کمک
نمود.
-در سپتامبر 1980 نیز امریکا، کودتای نظامی در ترکیه را رهبری کرد.
-در سال 1981، در زمان رونالد ریگن، با تحریكات آمریکا، ارتش عراق به ایران حمله
كرد و جنگ 8 ساله میان دو کشور درگرفت.
- در سال 1981، «سی آی ا» بهمراهی ارتش آمریکا، در حمایت از دولت دست نشانده خود
در ال سالوادور به مقابله با انقلابیون پرداختند. این جنگ تا سال 1992 ادامه
داشت.
- در سال 1981، «سی آی ا» با دادن کمک مالی و نظامی به كنتراها،از گروههای مسلح و
مخالف دولت ساندینیست نیکاراگوئه، از نیروهای ضد انقلابی کنتراها بشدت حمایت
کردند که این حمایت 9 سال بطول انجامید.
- درسپتامبر سال 1982 و در پی ترور بشیر جمایل رئیس جمهور دست نشانده امریكا در
لبنان، نیرو های امریکایی وارد لبنان شدند تا هم از منافع امریکا دفاع كنند و هم
از نیروی اشغالگران اسراییلی به رهبری آریل شارون دفاع و پشتیبانی شود. در همین
سال بیروت به اشغال نیروهای آمریكا در آمد و نیروهای سازمان آزادی
بخش
فلسطین از بیروت اخراج شدند.
- در اکتبر1983 ارتش آمریكا، گرانادا را به جهت روی کار آمدن دولت چپ گرا در آن
كشور، و البته به بهانه نجات چند دانشجوی امریكایی اشغال كردند. در صورتی كه
دانشجویان بعدها گفتند كه به كمكی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت
یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود.
بر لیست کودتاها و دخالت های نظامی آمریکا در کشورهای جهان سوم، می توان بسیاری
دیگر از کمک های مالی و نظامی به دیکتاتوری های خشن جهان، برای استحکام وضعیتشان
در مقابل جنبش های مردمی را نیز اضافه نمود.
در
شیلی چه گذشت؟
هنگامیکه «سالوادور آلنده» نامزد حزب سوسياليست شیلی و «ادوارد فری»، نامزد حزب
دموکرات مسیحی این کشور در انتخابات 1964 شیلی رودر رو قرار گرفتند، طبیعی بود که
آمریکا بدلیل منافع سرشار حیاتی که در شیلی داشت، به جانبداری از «فری» بپردازد.
از این رو سازمان
اطلاعاتی آمریکا، «سی.آی.ا»
CIA،
سریعا دست بکار شده و فعالیت های زیادی را بر علیه آلنده انجام داد. از این رهگذر
«فری» هزینه های انتخاباتی خود را تماما از «سی آی ا» دریافت نمود، تا اینکه موفق
شد، در این دوره مقام ریاست جمهوری را نصیب خود سازد. در انتخابات 1970، «سی آی
ا» با شیوه های تبلیغاتی از طریق جراید داخلی و بین المللی ، مبارزه بر علیه
کاندیداتوری داکتر آلنده را با شدت و حدت پیش می برد. با این حال آلنده در این
انتخابات بیشترین آرا را نسبت بدیگر نامزدهای انتخاباتی بدست آورد، اما چون
حدنصاب کافی نداشت، بناچار بر طبق قوانین انتخاباتی این کشور، کار انتخاب شدنش به
مجلس این کشور واگذار شد. بدیهیست که «سی آی ا» بار دیگر با تلاش فراوان و با
تکیه بر مطبوعات شیلی، قصد ممانعت از انتخاب آلنده را داشتند. در این مقطع با چاپ
حدود 700 مقاله و شیوع انواع اخبار نادرست پیرامون آلنده،«سی آی ا» در این زمینه
فعال بود.
کمپنی مخابراتی معروف
ITT،
که از منابع مس شیلی بهره مند می شد، تنها در یک مرحله 350000 دالر به رقیب
انتخاباتی آلنده کمک نمود. علیرغم این تمهیدات، آلنده در سوم نوامبر 1970 به
ریاست جمهوری شیلی برگزیده شد. سازمان«سی آی ا» 12 روز قبل از اعلام پیروزی
آلنده، به طرح ریزی کودتایی بر علیه او دست زد. آنها قصد داشتند که آلنده را
بربایند و به قتل برسانند.
فرمانده ارتش،
جنرال شنایدر ( که معروف بدفاع از قانون اساسی بود)در مقابل این آدم ربایی مقاومت
نمود که از سوی یکی از ماموران شیلیایی«سی آی ا» مورد هدف گلوله قرار گرفت و کشته
شد. زمانیکه نقشه کودتا از پرده بیرون افتاد، نظرات سویی را برعلیه عملیات دولت
آمریکا در شیلی بر انگیخت، تا جایی که کیسینچر وزیر امورخارجه وقت آمریکا دستور
توقف عملیات کودتا بر علیه آلنده در آن مقطع را صادر نمود.
داکتر آلنده در همان سال اول ریاست جمهوری خود، برنامه
La vía
chilena al socialismo،
« راه شیلی بسوی سوسیالیسم» را اعلام نمود. این برنامه شامل ملی کردن صنایع بزرگ،
باضافه معادن مس و بانک های این کشور بود که عمدتا تحت نفوذ و مالکیت آمریکا قرار
داشتند.
دولت آلنده در امر «ملی کردن» تنها به صنایع ، معادن و بانک ها اکتفا ننمود، بلکه سیستم خدمات بهداشت و سیستم آموزش کشور را نیز ملی اعلام نمود. حل مساله زمین و تملک دولتی بر زمین های بیش از 8 هکتار و واگذاری آنان به دهقانان در دستور قرار گرفت.
برنامه شیر مجانی
برای شاگردان مکاتب،یکی دیگر از برنامه های فوری دولت بود. دولت همچنین تمامی
قیمت ها را تثبیت نمود، و در این حال به افزایش دستمزدها پرداخت. در همان سال اول
ریاست جمهور آلنده، رشد صنعتی نسبت به «تولید ناخالص ملی» 8.6 درصد افزایش پیدا
نمود، نرخ تورم از 34.9 درصد به 22.1 درصد کاهش پیدا کرد و نرخ بیکاری کاهش یافته
و به 3.8 درصد رسید.
روابط با کوبا تقویت شدو فیدل کاسترو در یک دیدار طولانی و یکماهه از شیلی، تا
جائیکه توانست تجربیات کوبا را در اختیار شیلی قرار داد، که همین خود باعث نگرانی
بیشتر ابرقدرت شمالی از راه سوسیالیسم شیلی شد. مقامات كاخ سفيد که از اعمال
آلنده به وحشت افتاده بودند، شيلی را در محاصره اقتصادی قرار دادند و در عين حال
در كنار فشارهای اقتصادی، بر فشارهای سياسی و تبليغاتی خود بر ضد آلنده افزودند.
«سی آی ا» از طرف شورای امنیت ملی آمریکا، ماموریت یافت تا بشکل محرمانه، مبلغ
هفت میلیون دالر را در اختیار مطبوعات مخالف دولت، ژورنالیست ها و نیز برخی از
NGO
ها قرار دهد، تا در میان مردم و برعلیه آلنده تبلیغ نمایند.
بازار
عمليات سری و حملات تبليغاتی و روانی «سی آی ا» در شیلی هر روز گسترده و گسترده
تر می شد، تا جائیکه زمينه های يك اعتصاب سراسری فراهم گشته و برنامه ريزيهای
لازم صورت گرفت. برای طراحان مشخص بود که در صورت موفقیت اعتصابات، می شد که
زمینه کودتا را فراهم کرد.
در تاریخ اکتبر 1972 اولین رگه های اعتصابات «طرحریزی شده» مشاهده شد. اولین
اعتصابات بوسیله ترانسپورت داران صورت گرفت که بلافاصله برخی صاحبان مشاغل کوچک و
بسیاری از اتحادیه های کارگری فعال و سرشناس و بعضی گروههای دانشجویی نیز به آن
پیوستند.
اقتصاد شيلی به سيستم ترانزيتی و حمل و نقل وابسته است. از اين رو يك اعتصاب
منسجم در صنعت حمل و نقل می تواند هر دولتی را در شيلی سرنگون سازد. این اعتصابات
صدمات جدی به اقتصاد در حال پیشروی شیلی، وارد ساخت. در همین حال سیل دالرهای «سی
آی آ» به شیلی سرازیر می شد، همان دالرهایی که به کارفرمایان شیلیایی داده می شد
تا از اعتصاب رانندگان حمایت کنند.
اینگونه بود که اعتصابات ترانزيتی و حمل و نقل سراسری آغاز شد. بعد از گذشت چند
روز شيلی عملاً فلج شده بود و همه چيز برای آغاز يك كودتای نظامی موفقیت آمیز می
رفت
که آماده شود. در 11 سپتامبر 1973 جت های جنگنده، كاخ رياست جمهوری شيلی را
بمباران كردند و كودتا چيان دست به قتل عام وسيع مردم و افسران وفادار به آلنده
زدند. تخمین زده می شود که حدود 30000 نفر کشته و یا ناپدید گشته اند که تا این
لحظه هنوز از سرنوشت ناپدیدشدگان اطلاعی در دست نيست.
آلنده توانست در برابر كودتاچيان شش ساعت مقاومت كند اما در نهايت چون حاضر نشد
خود را تسليم آنان نماید، به دست آنها كشته شد (برخی می گویند براینکه بدست
کودتاگران نیافتد خودکشی کرد.).
در همان لحظات آخر، آلنده از رادیو برای مردم شیلی نطقی به این مضمون انجام داد
که در تاریخ بسیار معروف گشت. او به مردم گفت که عشق عمیق او به شیلی و اعتقادش
به آینده کشورش باعث می شود که پیشنهاد کودتاچیان به او را که گفته بودند ترتیب
خروجش از کشور را می دهند، نپذیرد و بماند و تا آخرین لحظه از کشورش دفاع نماید.
مردم شيلی معتقدند كه بمباران كاخ رياست جمهوری كه از دقت تكنيكی بالايی برخوردار
بود بوسيله يك تيم آكروجت آمريكايی انجام شده است.
يك سال پس از كودتا يك روزنامه آمريكايی فاش كرد:
«از مبلغ 8 ميليون دالری كه در شيلی به عملیات سری «سی آی ا» اختصاص داده شده
بود،بخش عمده ای از این پول در سالهای 1972 و 1973 برای فراهم آوردن زمينه های
اعتصاب در حمايت از اعتصابيون و كارگران ضد آلنده مورد استفاده قرار گرفت.» با
مرگ آلنده و اجرای موفق كودتا، قدرت به پینوشه واگذار شد. پینوشه به قلع و قمع
وسیع مخالفين پرداخت و دیکتاتوری او 25 سال به طول انجامید.
تجارت اسلحه
شايد کمتر کسي بداند که سوداگري اسلحه و مواد مخدر اولين و دومين شاخه بزرگ اقتصاد جهان امروز را تشکيل مي دهد: از ساليانه پنج تريليون دالر حجم کل تجارت جهاني حداقل 16 درصد آن (800 ميليارد دالر) به اسلحه تعلق دارد و 8 درصد (400 ميليارد دالر) به مواد مخدر. به عبارت ديگر، تقريباً روزي دو ميليارد دالر صرف اسلحه مي شود و روزي يک ميليارد دالر صرف مواد مخدر. اين در حالي است که اگر هر ساله فقط 40 ميليارد دالر صرف مبارزه با بيسوادي و فقرزدايي شود، پس از ده سال جهل و فقر ريشه کن شده و تمامي مردم دنيا از سواد و بهداشت و تغذيه کافي برخوردار خواهند شد.
اين سرمايه هاي عظيم از کجا مي آيد و چه کساني از گردش آن سود مي برند؟ چرا اين همه درباره ساير شاخه هاي اقتصاد سخن گفته مي شود ولي درباره اصلي ترين شاخه هاي اقتصاد جهاني (اسلحه و مواد مخدر) و نقش آن در توسعه يافتگي و عقب ماندگي ملت ها سخني در ميان نيست؟کمپني هاي تسليحاتي غرب بزرگ ترين توليدکنندگان کالايي به نام اسلحه هستند و دولت هاي بزرگ غربي مشتريان اصلي ايشان. در رأس اين گروه دولت ايالات متحده آمريکا جاي دارد که ساليانه بيش از 300 ميليارد دالر صرف امور نظامي خود مي کند. گرانقيمت ترين کالاي جهان هواپيماهاي نظامي و جنگنده هاي هوايي است. يک فروند بمب افکن ب. 2 دو ميليارد دالر و يک فروند جنگنده ف. 22 حدود 200 ميليون دالر قيمت دارد.
بمب افکن ب. 2 در جنگ يوگسلاوي با موفقيت آزمايش شد و در جنگ افغانستان نيز به کار گرفته شد. در اولين لحظات شروع جنگ افغانستان (7 اکتبر 2001 ) پنتاگون با مباهات اعلام کرد که اين هواپيماها مستقيماً از خاک ايالات متحده پرواز مي کنند و به مقر خود بازميگردند. چه کالايي از اين باارزش تر! و به اين دليل است که دولت آمريکا اعلام کرد که قصد دارد 40 فروند ديگر از اين بمب افکن ها را از کمپني سازنده آن (نورتروپ گرومن) خريداري کند.
بخش مهمي از برنامه ها و اقدامات کمپني هاي تسليحاتي دنياي معاصر براي افزايش فروش کالاهاي خود به اين مشتريان اصلي است و به اين دليل هر ساله مبالغ هنگفتي براي تأثيرگذاري بر دولت ها سرمايه گذاري مي شود. در سال هاي 1997 -1998 چهار کمپني درجه اوّل تسليحاتي ايالات متحده 34 ميليون دالر در انتخابات هزينه کردند و در انتخابات سال 2000 با صرف مبالغ بيشتر از جرج بوش و حزب جمهوري خواه حمايت نمودند. ويليام هارتنگ، پژوهشگر ارشد انستيتوت سياست جهاني، مي نويسد: «حمايت سازندگان اسلحه از جمهوري خواهان بي دليل نيست. از سال 1995 که جمهوري خواهان در کنگره قدرت يافتند هر ساله 5 تا 10 ميليارد دالر بيش از آن چه که دولت کلينتون تقاضا مي کرد بر بودجه پنتاگون افزودند.»
علاوه بر دولت هاي بزرگ غربي، و در رأس ايشان ايالات متحده آمريکا، که مشتريان اصلي کمپني هاي تسليحاتي به شمار مي روند، ساير کشورها نيز در بازار جهاني اسلحه جايگاه مهمي دارند. اين اهميت به دو دليل است: اوّل، تنش و جنگ در مناطق استراتژيک جهان بر تقاضاي دولت هاي بزرگ غربي براي خريد اسلحه تأثير مستقيم مي گذارد و گاه آن را به شدت افزايش مي دهد. براي مثال، در ماجراي حمله صدام به کويت، دولت ايالات متحده آمريکا 60 ميليارد دالر صرف لشکرکشي موسوم به جنگ خليج فارس (1991) کرد و در جريان جنگ بالکان، آمريکا روزانه بين 40 تا 100 ميليون دالر خرج بمباران خاک يوگسلاوي نمود. اين حوادث براي کمپني هاي تسليحاتي دنياي غرب بسيار سودآور بود.
دوّم، فروش مستقيم اسلحه به کشورهاي توسعه نيافته نيز بخش مهمي از تجارت جهاني اسلحه را شامل مي شود. کمپني هاي تسليحاتي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا اولين و دومين صادرکننده بزرگ اسلحه به کشورهاي جهان سوم هستند. ايالات متحده آمريکا 1/ 49 درصد بازار اسلحه جهان سوم را در اختيار دارد.
در سال 1999 فروش اسلحه آمريکا به اين کشورها 9 /12 ميليارد دالر بود که در سال 2000 رشد چشمگير کرد و به 6/ 18 ميليارد دالر رسيد.در سال 2000 بريتانيا دومين صادرکننده اسلحه به کشورهاي جهان سوم بود. کمپني هاي تسليحاتي اين کشور 19 درصد بازار اسلحه اين کشورها را در اختيار دارند. کمپني هاي فرانسوي سومين صادرکننده اسلحه به کشورهاي جهان سوم هستند و 4/ 12 درصد بازار فوق را در اختيار دارند : در طول سال هاي 1993 -2000 کمپني هاي تسليحاتي ايالات متحده آمريکا (4/ 78 ميليارد دالر) اولين، بريتانيا (2/ 37 ميليارد دالر) دومين، فرانسه (9/ 21 ميليارد دالر) سومين، روسيه (3/ 17 ميليارد دالر) چهارمين فروشنده اسلحه به کشورهاي در حال توسعه بودند.
در دنياي توسعه نيافته، خاورميانه بزرگ ترين بازار اسلحه است و تا مدتي پيش، به تأثير از ماجراي حمله صدام به کويت، عربستان سعودي بزرگ ترين واردکننده اسلحه به شمار مي رفت. عربستان در سال هاي 1993 -1996، 9/ 31 ميليارد دالر، در سال 1998، 8/ 10 ميليارد دالر و در سال 1999، 1/ 6 ميليارد دالر اسلحه خريد. ولي در سال 2000 امارات متحده عربي به بزرگ ترين خريدار اسلحه بدل شد.
در اين سال امارات 4/ 7 ميليارد دالر اسلحه خريد که 4/ 6 ميليارد دالر آن بابت خريد 80 فروند جنگنده اف. 16 از کمپني لاکهيد مارتين بود. امارات متحده عربي طي سال هاي 1997 -2000 جمعاً 14 ميليارد دالر اسلحه خريداري کرد. به اين ترتيب، عربستان سعودي که زماني بزرگ ترين خريدار اسلحه در ميان کشورهاي در حال توسعه به شمار مي رفت جايگاه پيشين خود را از دست داد.
منطقه خاوردور دومين بازار بزرگ اسلحه در جهان توسعه نيافته است و تايوان، با 6/ 2 ميليارد دالر در سال، بزرگ ترين واردکننده اسلحه در اين منطقه به شمار مي رود. سلاح هاي کوچک (مانند تفنگ) نيز بخش مهمي از تجارت جهاني اسلحه را دربرمي گيرد. در اين عرصه نيز کمپاني هاي تسليحاتي ايالات متحده و بريتانيا پيشتاز هستند و اولين و دومين صادرکننده سلاح هاي کوچک به شمار مي روند.
طبق برآورد انستيتوت سياست جهاني، در دهه پاياني سده بيستم چهار ميليون نفر قرباني سلاح هاي کوچک شده اند که 80 درصد ايشان زن و کودک اند. يکي از اولين اقدامات دولت جرج بوش دوّم، پس از به قدرت رسيدن، مخالفت با محدوديت فروش سلاح هاي کوچک از سوي سازمان ملل بود .منبع: دنياي ما ، روزنامه سحر، همبستگي وآرشيف نويسنده .