نويسنده: قاری عتیق الله ساکت
چطور باید بین حکمتیار و راکتیار فرق بگذاریم؟
انسانها درمیدان سیاست با تجربه نمودن انواع نظامها، گروهبندیها وحزب سازی ها که درمیان ایشان هرفرقه بااهداف گوناگون بشری وضد بشری اعمال خودرا توجیه میکردند سرانجام برای تفکیک درست یک حزب سیاسی ازیک گروهء وحشی ویژگیهای زیررا برای اینها برشمرده اند:
1 پیش ازهمه حزب سیاسی بایددارای برنامهءمشخص، اهداف ودورنمای روشن باشد. درین ارتباط فرقه های تروریستی هم میتوانند که دارای خط مشی حزبی منحصربخود باشندولی تفاوت ایشان درینجاست که اکثرأ بنا به داشتن اهداف تخریبکارانه نمیتوانندبرنامه هایشانرابگونهء شفاف مطرح نمایند. بنأ اگربرنامه ویا خط مشی هم داشته باشندولی ازاجتماع پنهان میباشد. بنأ یکی ازویژگیهای گروه های هراس افگن نخست بی برنامه گی ودرقدم دوم پنهانکاری است.
2 حزب سیاسی دارای تشکیلات وساختاراداری منظم، روشن ولی مشروط میباشد. باین معناکه حزب سیاسی افراد را با یک سلسله شرایط ویژه میپذیرد وعضویت ایشانرا با تضمین اطاعت ازهمان شرایط وضع شده میپذیرد که اعضای آن درصورت تخلف ازشرایط وضع شده عضویت خودرا ازدست میدهند. درحالیکه فرقه های تروریستی بخاطر پیشبرد فعالیتهای خاینانه همواره تشکیلات خودرا ازاجتماع میپوشانند.
3 احزاب سیاسی همانگونه که ازترسیم ساختار اداری شان بگونه شفاف هیچ ترس وهراسی ندارند همینگونه برنامه های مالی شان نیزروشن و واضح است. درحالیکه همچو مسایل دربین گروه های هراس افگن ازجملهء رازها واسرارها محسوب میشودکه نه تنها جامعه بلکه گاهی حتی اعضای خود ایشان جزء عدهء معدود که حیات وممات گروه را بدست میداشته باشند، دیگرکسی آگاهی نمیداشته باشد.
4 ازهمه بالاتراینکه اعمال هرگروه معرف شخصیت واقعی ایشان است که آیا ایشان واقعأ حزب سیاسی اند ویا تروریستی. اعمال هرسازمان هویت ایشان را معرفی میکند. بوده وهستند گروه های که دارای اساسنامه، تشکیلات وساختار اداری روشن و واضح برای مردم بوده اند ولی درعمل ازکشته ها پشته ها ساخته اند. بنأ عملکرد احزاب درفرآیند مبارزات ویا حاکمیت ایشان نمایانگر چهرهء واقعی ونیات باطنی ایشان است. ما بارها به تجربه دریافته ایم که بعضأ احزاب وجود دارنددارای اساسنامه های خیلیها جالب وواقعینانه چنانچه محتوای آن درحالیکه بدلها چنگ میزند ولی پیروان آن با مردم دست به جنگ میزنند.د بنأ برای تشخیص حزب سیاسی ازگروهء تروریستی پرداختن به اعمال ایشان نیز یکی ازشرایط پایه ای است. این شرط پایه ای جامعه را قادرمیسازد که حکمتیار را از راکتیار فرق نمایند.
با درنظرداشت نکات فوق الذکر اکنون میپردازیم بپاسخ این سؤال که آیا گروهء طالبان حزب سیاسی استند ویا صرفأ یک گروهء تروریستی.
گروهء طالبان هم در دورهء مرموزانه تأسیس شان بنام تحریک طالبان، هم دردورهءمبارزات خون آلودشان، وهم درمرحلهء حاکمیت ظالمانهء شان هیچگاه اهداف، خط مشی ویا اساسنامه ای برای مردم ارایه نکردند. مشهوراست که احمدشاه مسعود زمانیکه طالبان درعقب دروازه کابل رسیدند، خود شخصأ به ملاقات ایشان رفت تا بداندکه ایشان چه برنامهء دارند. طالبان درپاسخ وی میگویند که ما فقط سه چیزمیخواهیم: 1 سلاح ها باید بدون استثنا جمع آوری وبه ما تحویل شوند. 2 زنان همه برقعه وچادری بپوشند. 3 تلویزیون دیگر هیچگاه اجازهء فعالیت را نداشته باشد که مایهء فساد وخردجال عصر است. مسعود که زیرکی خاص درتحلیل همچو مسایل داشت، با شنیدن این پاسخ آنأ درمییبابدکه ایشان کی استند وچه میخواهند. آیا ایشان یک حزب سیاسی اند یا صرفأ یک گروهء تروریستی. بنأ با پاسخ مثبت به هریک ازدرخواست های ایشان زیرکانه خودرا ازمیان سیاهی لشکرایشان میکشد وبا رسیدن به خط مقدم جبههءخود فورأ ترتیبات خودرا علیه ایشان میگیرد.
طالبان نه تنها درزمان خیزش وتهاجم که حتی پس ازفتح کابل هیچگاه خواستهای خودرا برای مردم توضیح ندادند. اتفاقأ اگرگاهی درمقابل این سؤال با کسی مواجه میشدندکه برنامه واساسنامهء شما چیست، خودرا با این پاسخ خلاص میکردند که قانون ما فقط قرآن است خارج ازان هرنوع قانون وبرنامهء دیگر کفر وگمراهی است.
در روزهای نخست که این گروه تازه درمرزهای کویته وقندهار نطفه بسته بودند وآوازهء ایشان گوشه واکناف جهان را با افسانه های خیالی پرکرده بود یک عده فعالین سیاسی بخاطر تحقیق موضوع راهی قندهار شده با اعضای بلندپایهء ایشان ملاقات مینمایند. ایشان دراولین وهله مهمانان را تهدید میکنندکه مواظب باشید که درقانون ما عکس برداری حرام است ونزدتان کمره نباشد. پس ازان درجریان گفتگو درپاسخ این سؤال که ایشان کی استند وچه برنامهء دارند، فقط چند حلقه کست های صوتی را میدهند ومیگویند درین کستهای ما ترانه وآهنگ های خوانده شده است که تاجایی بیانگر اهداف وخواستهای ماست. زمانیکه این کستها شنیده شد
دریکی ازترانه های آن شعری باین مضمون سروده شده بود:
د کافر بچه یه، ته تاجکستان ته به ورزی
د دوزخ لایقه، گرمو لامبو ته به ورزی
همینسان زمانیکه ایشان واردکابل شده بقدرت رسیدند برای معرفی خود وخط مشی سیاسی شان این شعر را ازطریق رادیو زمزمه میکردندکه روز ده بار به نشرمیرسید.
گوره کابل جانه طالبان راغلی دی گل غوندی نازک نازک جوانان راغلی دی
ترجمه: بنگر کابل جان که طالبان آمده اند همچو گل نازک نازک جوانان آمده اند
ولی این جوانان نازک بدن وگلبدن بمجرد آمدن شان بکابل بالای مردم بیطرف وملکی چنان وحشت آفریدندکه زن بارداررا دربرابرشوهرش (به شهادت شاهدان عینی بجرم اینکه آن زن تنبان سفید پوشیده بود که بیرق طالبان نیز رنگ سفید داشت) باندازهء لت وکوب کردندکه زن دربرابرچشمان شوهرش جابجا کشته شد وکودک اش هم دربطن مادرش درونکوب شده مرده بود.
شایان ذکراست که بی برنامه گی طالبان نه تنها در زمینه های فرهنگی، سیاسی واقتصادی بلکه حتی درقبال مسایل دینی کاملأ مشهود بوده هیچگونه پاسخ قاطع ازخود نداشته روشهای متناقض ودوگانه را پیش میبردند. طورمثال ایشان هرگونه تقلید را ازکافران مردود خوانده مایهء کفرمیدانستدولی خودشان آهنگهای لتا منگیشکر، مکیش وکشوکمار هندی را نقل واز کمپوزآن تقلید نموده سروده های خودشانرا ازبرکت آنها زمزمه میکردند. قبر احمدظاهرهنرمندمشهور افغانی را به نصوار دانی تبدیل نموده دربرابر تربت وی بیباکانه بی حرمتی مینمودند ونیز دیگران را ازشنیدن آهنگهای وی شدیدأ نهی ومتخلفین را فاسق خوانده به انواع شکنجه ها تعذیب میکردند ولی خودشان آهنگهای ویرا تقلید نموده اشعارخودرا به کمک تقلید ازکمپوز او زمزمه میکردند. همینگونه حساسیت ایشان دربرابرتصاویر که گاهی بخاطرضرورت کاربردآن درپاسپورت، تذکره وغیره که گاهی آنرا حلال وگاهی هم آنرا حرام فتوا میدادند. هرگونه غنا وموسیقی را حرام قلمداد میکردند ولی خودشان به شیوهء انسانهای ماقبل تأریخ صداهای خودرا زیر وبم نموده آوازخوانی میکردند وچنانچه قبلأ گفتیم همچو ترانه ها وآهنگها حیثیت برنامه های اساسنامه ای ونظامنامه ای ایشان را داشت.
طالبان درطول حاکمیت شش سالهء شان بگونهء بسیاروحشیانه دربرابر تصویر، تصویربرداری وتصویربرداران حساسیت نشان داده مخالفت میکردند. ایشان نه تنها که تلویزیون ملی افغانستان را فعال نساخته عمدأ آنرا ازکارانداختند بلکه هیچگاهی هیچیک ازیشان دربرابرکمرهء تلویزیونی ظاهر نشده ازخود تصویری به ثبت نرساندند به استثنای تصاویرکه دزدانه بوسیله تصویربرداران خارجی در زیرچادری ازافراد پایینی شان درسرکوچه وبازار گرفته شده بود. اجتناب وپرهیز بیش ازحد طالبان دربرابرتلویزیون وآله های تصویربرداری یک واکنش صرفأ تصادفی ویا ذوقی نبوده بلکه حکایتگر یک سیاست بسیار سنجیده شده وعمیق درسطح مملکتی وفرا مملکتی بود. حالا باید ازان دسته طالبان که امروزبرای پیشبرد مقاصد خاص سیاسی، قصدأ خانگی واهلی ساخته شده در پارلمان وسایرنهادهای دولتی کارمیکنند، وگاه وناگاه وضعیت سیاسی را با نگرش مرتجعانهء شان تحلیل میکنند، پرسیده شودکه مگر شیطان دران روزگارکه شما امارت داشتید، درکجای چشم کمره نشسته فسادرا و کفر را تولید میکردکه شما آنرا دریافته بودید وهمه جهان اسلام چشم شان ازدیدن آن کور شده بود. وحالا گفته میتوانیدکه آن شیطان کجاست؟
واقعیت مطلب اینست که هرگاه موضوع را موشگافانه مورد تحلیل قراردهیم باین نتیجه میرسیم که طالبان باید همان کاریرا دربرابر تلویزیون وآله های تصویربرداری میکردند که کردند. قاعدتأ درهرشرایط نوعیت سازمانی یک گروه حکم میکندکه پیروان آن درست بمقتضای اهداف ومقاصد شان عمل کنند. یک سازمان تروریستی هیچگاه چنان ساده لوحانه عمل نمیکند که اعضای خودرا، مقر اصلی شانرا وادارهء شانرا برای مردم بشناساند تا مردم اعضای آنرا ازرؤیت وچهره بشناسند ومرجع ایشان طور دایم وقایم برای مردم هویدا باشد. شخص اول طالبان که ملا عمرنام داشت، تا هنوز که هنوز است وجودش، شخصیت اش، هویت اش وموقعیت اش درهاله یی ازابهام قرارداردکه آیا واقعأ چنین شخصی وجود داشته است یانه؟
معیاردیگر برای شناخت وتمیز گروهء تروریستی ازحزب سیاسی اعمال ایشان است. احزاب سیاسی همواره برمبنای فرهنگ والاتر نسبت به گروه های تروریستی درجامعه عمل میکنند. بگونهء مثال احزاب سیاسی درصورت نارضایتی دربرابر یک وضعیت برای فرونشاندن خشم شان درآخرین تحلیل دست به مظاهره میزنند آنهم به شکل که مصؤنیت وآرامش سایرشهروندان را صدمه نرسانند، درحالیکه گروه های تروریستی برای رسیدن به مقاصد خود ازهیچ جنایت واعمال نابخشودنی دریغ نمیکنند. آنها هرگاهی که برای شان مقدور ومفید باشد، ازکشتن انسانها خم به ابرو نمیاورند، اختطاف وانسان دزدی را یکی از راه های بسیار پرمنفعت بخاطر تأمین مخارج اقتصادی شان تلقی نموده که درصورت لزوم شخص اختطاف شده را هم بسیار به آسانی بقتل میرسانند. خلاصه اینکه اعمال ظاهری آیینهء تمام نمای چهرء حقیقی احزاب سیاسی وگروه های تروریستی درجامعه است. مگرچه چیزطالبان را مانع میشدکه کم ازکم بخاطر تظاهر درجامعه یک نظامنامهء بیافرینند، وکم ازکم دورنمایی ولوکاذب برای مردم نشان بدهند. آنها حتی درزمان استقرار حاکمیت شان درحالیکه بسیار به آسانی برایشان ممکن بود، اگرخوداستعداد فکرکردن به قانون واساسنامه رانداشتند، لااقل ظرفیتهای درجامعه وجودداشت که میتوانستندبرایشان درین راستا کمک نمایند، ولی آنها همینقدرتکلیف راهم برای خودندادند، زیرا ماهیت وجودی ایشان ایجاب میکردکه باید همچنان ناشناخته ورازآلود برای همیش باقی بمانند وهیچکس ازراه ومنش حقیقی ایشان سردرنیاورد ولو اینکه براریکهء قدرت تکیه زده بودند. طالبان بااینکه نوعیت حاکمیت خودرا ازنوع امارت اسلامی میخواندند، ولی برخورد ایشان با مردم تحت قیادت شان هیچگاه همچو برخورد یک دولت ویا امارت با مردم نبود بلکه ایشان همهء مردم واقشار جامعه را همچومملکوک خود فکرکرده که فاتحانه بالای ایشان ظفریافته بودند ازینرو ازبالا تاپایین هرحرکت ایشان بامردم بیچاره همچو زندانبانان بی اعتماد وخشمگین دربرابراسیران جنگی بود.
ایشان عادتأ برسر چهار راه های کابل پایتخت افغانستان، کمترین چیزی که برای مردم به نمایش میگذاشتند، دست های بریده، پاهای بریده، بینی های بریده، گوشهای بریده وغیره اعضای محترم بدن انسانی بودکه نخست طی مراسم خاصی درمیان اجتماعات کثیری ازمردم قصابی میکردند، وبعد آن قطعات تا هفته ها آویزان میماند، تا اینکه گوشتهای آن ازتعفن زیاد میپوسید، وبعد طالبان با گرفتاری اشخاص دیگرو بریدن اعضای بدن وی آن صحنه را تازه میساختند. شخصی بودکه بناحق دست اش را بریده بودند، و وی که یگانه نان آور خانوادهء خود بود، هر روز برسرهمان چهارراه که دست اش درانجا آویزان بود، میرفت وآنرا تماشا میکرد، وبیاد خانم وکودکان اش میافتادکه پس ازین از وی چه کاری ساخته است، پس ازین وی شبها چگونه بخانهء خود با بازوان بازداخل شده کودکان اش را درآغوش بگیرد وهمچو سؤالات درددهنده.
لازم به تذکر است، بعضأ زمانیکه طالبان درخطوط مقدم جبهه تلفات زیادی دربرابرنیروهای مقاومت میداشتند، شیوهء فرو نشاندن خشم شان این بودکه آنأ درمیان مردم بیطرف کابل شبیخون زده یکی را با ملاحظهء قیافه، سمت وزبان اش بعنوان یک شخص توطیه گر وجاسوس تشخیص داده اعدام میکردند، وبعد جسد اورا برفراز بام موترهای خود آویزان نموده درهمه کوچه ها وجاده های شهرعبورمیدادند و جارچیهای ایشان مردم را برای تماشای این صحنه فرا خوانده هزاران لعن ودشنام را نثار آن شخص مرده میکردند. شخص اعدام شده که دیگر درین جهان وجود نداشت، جسد زرد وکبود شده اش ازبرابرچشم هزاران نفرگشتانده میشد ودرین میان دربین ازدحام مردم چه کسانی بودندکه ناگهان شخص کشته شده را میشناختند، ویا ازاقارب وی بودند ولی ازترس ووحشت طالبان فریاد خودرا درسینه حبس میکردند. حالا شما برای یک لحظه همچوصحنه ایرا در ذهن خود تصور نمایید، که چقدر وحشتناک است. فرضأ شما ازمحیط کارتان برآمده ویا دربازار مصروف کارهای شخصی تان باشیدکه ناگهان جمع غفیری از مردم وکودکان شوخ دراطراف یک موتربا جسد یک مرده که دران بخاطر نمایش مردم آویزان است، ازکنارتان بگذرند. شما همچو دیگران جسد را میبیند ودل تان برایش میسوزد ولی همینکه به رویش دقیق میشوید میبینید که وی پدرتان، برادرتان، خواهرتان، برادرزاده ویا کاکا ویا یکی ازاقارب وعزیزان تان است، که جسد اش با دهان نیمه باز، رخسار رنگ پریده و چشمان نیمه بسته درچنگ یکعده جلادهای خدا ناترس افتاده و آنها اورا کوچه بکوچه درمیان انبوهء مردم برای تماشا وعبرت دیگران میگردانند. درهمچو موقعی چه حالتی برایتان دست میدهد چنانچه اگرجلادها صدای چیغ وفریاد ویاگریهء شما را بشنوند ویابدانندکه با اوقرابتی دارید، خدا میداندکه بالای شما چه میاورند. گفتنی است که این وهزاران مظالم دیگردرزمانی بوسیلهء طالبان صورت میگرفت که ایشان ادعای دولتداری را بعنوان امارت داشتند درحالیکه حالا بحیث گروهء بغاوت پیشه دربرابردولت اسلامی قرار داشته درناکجا ها متواری گشته اند وگاه وناگاه امنیت مردم را تهدید میکنند. ولی حالا میبینیم که یک سلسله حرکتها وموضعگیریهای خوشبینانه بوسیلهء جوامع اروپایی، ملل متحد وکمیسیون آشتی ملی که در رأس آن حضرت صاحب قرار دارد، در راستای مذاکره با طالبان صورت میگیرد که مایهء تعجب همگان است. برایما سؤال پیدامیشودکه مذاکره برای چه و روی چه برنامهء؟ هرگاه چنین مذاکرهء صورت گیرد، طالبان روی چه برنامهء انگشت خواهند گذاشت؟ پاسخ این سؤال پیش ازپیش برای همه معلوم است: اخراج گروه های خارجی!!!؟، توقف قاطعانهءهمه رسانه ها، لنگی برسر، چادریها برکله ودیگرهیچ. شما چه فکرمیکنید ظرف هفت سال متوالی که نیروهای دولت آنوقت دربرابر ایشان قاطعانه مقاومت میکردند، هیچگاه با طالبان مذاکره نکرده فقط با میلهء تفنگ آشنایی داشتند. درحالیکه تأریخ شاهد است نه تنها اینکه دولت جاروب شدهءآنوقت ازطریق مجراهای دیپلماسی به مساعی خود شان سعی درحل معضلات با طالبان ازطریق مذاکره میکردند، بلکه با پا درمیانی اکثرکشورهای متحابه ودوست افغانستان همچوتلاشها به کرات ومرات صورت گرفت ونمایندگان هردونیرو های متخاصم بارها وبارها باهم نشستند ولی هیچ توافقی با طالبان صورت نگرفت درحالیکه دران روزگار نه امریکایی درین کشور موجود بود نه آیسافی ونه اروپایی بلکه هرچه بود خود افغانها ومسلمانها بودند ومعلمین جهاد وقت ومجاهدین که آنها ده برابر نسبت به طالبان به اسلام خدمت کرده بودند، ولی طالبان همهء آنهارا دریک قلم مباح الدم، زنان شانرا کنیز واموال شانرا غنیمت اعلام کرده بودند.
ازهمینرو بودکه ایشان در کشتن عبدالعلی مزاری وقوماندان عبدالحق فرمانده نامدار زمان جهاد کوچکترین تعللی نکرده تکبیرگویان ایشانرا به هلاکت رسانیدند. حالا زمان آن رسیده که ازخود بپرسیم مگر مجاهدین سربکف افغانستان ومسلمانان مکتبی ما که نتوانستند از زخم زبان وتکفیر طالبان در امان بمانند، حالا دولت فعلی با اینهمه دوستان خارجی ایتلافی اش که نیمی ازپیکرهء کابل را با دفاتر خیریه وشرّیهء شان اشغال نموده اند، نزد ایشان مسلمان ثابت خواهند شد؟ وایشان با این دولت کنارخواهند آمد؟
بپاسخ این سؤال وفرضیهء محال به زبان شیرین مولانای بلخ میخواهم بگویم که:
من زسرگین می نجویم بوی مشک من در آب جو نجویم خشت خشک