شمشير بران
«شاه شجاع ثانی»
نوشته محمد همایون صادقی
فردِ گمنام
به نام «سرلوچ» [سرلوث]، ضمن دلسوزی به کرزی که مطمئناً هدفی جز تملق برای
گرفتن کدام مقام در دولت فاسد کنونی نداشته، همزمان کوشیده چهرهء سیاه اش را
سفید بسازد و عقده هایی را که بوی از وابستگی به امین میدهد، با ذکر نام دوکتور
نجیب الله شهید آخرین رییس جمهور ح.دخ.ا و وطن، خود را در جمع هواداران وی
قلمداد نماید. این روشن است که یک عده ای خیلی کوچک بنام هواداران دوکتور نجیب
الله شهید، با تمایل قومی و زبانی، با امینی های که مسوول آغاز بدبختی ها در
کشور ما اند به دور نشریه «پیام وطن» جمع شده اند و تشکل سیاسی خود را از نو
بنام تشکیلات موقت حزب وطن که همه فرزندان ح.دخ.ا با تغییر نام آن حزب عضو آن
بودند با کرکتر تعصبات قومی ایجاد نمایند و به تفرقه افگنی قومی و مسخ تاریخ از
طریق پخش اراجیف و جعلیات می پردازند.
اینها نه به حزب وطن وفادار اند و نه به دوکتور نجیب الله شهید. امروز ما
میدانیم که هرکس می کوشد از شهادت دوکتور نجیب سؤ استفاده کند و آنچه را که
مربوط به کل ح.د.خ.ا و یا وطن بوده نفی نموده و با اشاعه کیش شخصیت پرستی بنام
یک نفر خاتمه دهند. من ازینکه چنین افراد ریاکاران تاریخ اند چیزی دربارهء شان
نمیگویم اما میخواهم چند نکته را به آنها بیآموزانم:
1ـ اگر شادروان ببرک کارمل طوریکه اولین بار طرفداران حزب اسلامی گلبدین
حکمتیار اظهار نموده اند، «شاه شجاع ثانی» است، فراموش نکنند که اولا این آقا
حرف خاک زده گلبدینی ها را دوباره جاروب کرده و تکرار مینماید و ثانیا شادروان
ببرک کارمل یکه و تنها و بدون دستگاه حزبی و دولتی در رأس حاکمیت قرار نه گرفت
بلکه یارانی دیگری هم بودند که با وی یکجا با برگشت از تبعید در حاکمیت قرار
گرفتند. یکی از این چهره ها دکتور نجیب شهید بود که رییس خاد مقرر گردید.
دستگاهش را «شمشیر بران» دولت شادروان کارمل مینامیدند. خاد را به «چکا» یا
استخبارات شوروی بعد از انقلاب و دکتور نجیب شهید را به درژینسکی یکی از قاطع
ترین رهبران حزب کمونیست بلشویک در برابر دشمنان انقلاب تشبیه میکردند. راستی
هم خاد در زیر رهبری آهنین دکتور نجیب الله به زودی توانست یک سازمان قوی
استخباراتی شود که در قلع و قمع مخالفین دولت نقش اساسی ایفا نمود.
سوال اینست که دوکتور نجیب الله را اگر شادروان ببرک کارمل مقرر نموده باشد، پس
نویسنده با نادانی نمی داند که دکتور نجیب الله شهید هم جزء از همان «شاه شجاع
ها» است و اگر روس ها وی را به حیث رییس خاد مقرر نموده باشند در آن صورت
بگذارید بگوییم که نجیب الله شهید «شاه شجاع ثالث» بوده است.
ساده لوحی چنین نویسنده ها درین است که اگر اشخاصی چون دکتور نجیب الله شهید
حداقل هم مخالف موجودیت قوای شوروی در افغانستان می بودند، چرا پنج تا شش سال
همراه با عالمی از مشاورین در مقام استخبارات که مستقیم از کا گی بی فرمان
میگرفت، اجرای وظیفه کرد؟ چرا همان زمان مخالفت خود را با حضور شوروی ها بیان
نکرد و در عوض برای احراز پست استخبارات و عضویت در حکومت شادروان ببرک کارمل
از یوگوسلاویا به وطن عودت کرد؟ چرا به پلینوم هژده تن در داد که طرح توطئهء
برکناری رهبر قانونی حزب، ببرک کارمل، توسط روسها و یک عده از اعضای بیروی
سیاسی حزب ریخته شده بود؟ چرا ویکتور پتروویچ را به حیث سرمشاور و وایسرای کابل
بر خویش پذیرفت؟ چرا گذاشت تا 4 سال دیگر بعد از استعفای جبری شادروان ببرک
کارمل قوای شوروی در افغانستان باقی بمانند؟ در حالیکه در فردای احراز مقام اول
حزب، میتوانست اعلان کند که «شوروی ها به خانهء تان برگردید!» چرا سر مشاورین
نظامی شهید دوکتور نجیب الله در قرارگاه مرکزی، جنرالهای شوروی از جمله گاریف
نویسنده کتاب افغانستان بعد از خروج عساکر شوروی بودند؟ معلوم می شود شما کتاب
وی را نخوانده اید و نمیدانید که اگر دکتور نجیب الله شهید شوروی ها را از
افغانستان بیرون میکشید، آن روسهای کینه توز نه کمک نظامی میکردند و نه هم
مشاورین خود را در خدمت میگذاشتند. فرق بین استعمار کهنه شوروی و نوآن این بود
که در شکل کهنه با قوای خود حضور و تسلط داشتند و در نوع جدید آن با مشاورین،
سلاح و پول!
در ادامه چرا دکتور نجیب الله شهید همه روزه بالاتر از 30 پرواز محمولات ارسالی
نظامیان شوروی را که توسط طیاره های
IL86 به کابل می آمدند میپذیرفت؟ چرا
دکتور نجیب الله شهید کودتای نظامی شوروی علیه گرباچف را حمایت کرد؟ چرا آخرین
سرمشاور نظامی شوروی کابل را چند ساعت پیش از پایان عمر شوروی ترک نمود؟ چرا
دکتور نجیب الله شهید زمانیکه در تعمیر ملل متحد پناهنده شده بود گرباچف را
متهم به خیانت علیه شوروی و خودش کرد؟ و دیگر چرا ها ؟؟؟
اینها مگر دلایل وابستگی دکتور نجیب الله شهید به شوروی نبود؟ بهتر بود تا
اینگونه ادعا های کذب در جعبه ها تعبیه شده و در زیر خرابه ها ی کشور در خاک
گور شوند تا مبادا حداقل صدسال بعدتر زمانیکه نسل های آینده از قضیه و حادثه
های انجام شده بیخبر میباشند، چنین دروغ و جعلیات را پیدا و نا آگاهانه آنرا
بپذیرند. اما هنوز شاهدان عینی زیاد وجود دارند که گواهی میدهند که چگونه دکتور
نجیب الله شهید به بسیاری از نزدیکان خود وظیفه میداد تا شوروی ها را متقاعد
سازند که قوای نظامی شان را از افغانستان خارج نسازند. این دکتور نجیب الله
شهید نبود که یکه و تنها در صف دفاع از وطن قرار داشت بلکه هزاران سرباز حزب و
سربازان وطنپرست گمنام بودند که از وطن دفاع کردند.
برآمدن قوای شوروی از افغانستان سیاستی بود که گرباچف در کنگره حزب کمونیست
اتحادشوروی اعلان نمود و گفت افغانستان به زخم خونین برای ما مبدل شده است. این
گفته سرآغاز خروج عساکر شوروی بود ورنه شهید دکتور نجیب الله گفته بود:«طیاره
به یک بال پرواز نمی کند، مرغ به یک بال پرواز نمی کند، ما هم به یک بال پرواز
نمی کنیم.» بناءً او چیزی بهتر از کرزی نمی توانست بگوید وقتیکه کوشیده می شود
تاریخ جعل گردد و درجه وطنپرستی را به حساب تصورات اپورتونیستی تکفیر یک طرف
برای کسب شهرت طرف دیگر محک زنند، این عمل نه وطنپرستانه؛ بلکه شارلتانی است.
2ـ اینکه نویسنده و امثال وی ادعا میکند که گویا شادروان ببرک کارمل قوای شوروی
را به افغانستان آورده، چی دلیلی به آن دارد؟ آیا نویسنده و امثال آن اسناد و
مدارک که از جانب شوروی ها افشا شده به خود زحمت داده اند که یکبار آنرا مطالعه
کند و بدانند که قوت های شوروی قبل از آمدن کارمل و یارانش از خارج به درخواست
تره کی و امین در سرزمین ما مستقر گردیده بودند. تنها پنج هزار مشاور نظامی
شوروی ها در افغانستان حضور داشتند. یک بخش از قیام مردم هرات علیه دولت تره کی
و امین از نتیجه نفرت علیه رژیم و همچنان علیه حضور مشاورین شوروی بود. معاهده
دوستی و حسن همجواری افغانستان و شوروی توسط تره کی زمینه لشکر کشی شوروی را به
افغانستان فراهم ساخت آن معاهده در حقیقت سندی برای دعوت قوای شوروی به
افغانستان بود.
من به آقای « سر لوح» یا سرلوچ ـ کاش یک نام خوبتر انتخاب میکرد! ـ توصیه میکنم
که حداقل چند کتاب از جنرال های روسی چون چون گروموف، گاریف و دیگران را بخواند
تا حداقل از ذهنیگری های متحجر قومی بیرون برآید. این روشن است که کسانیکه سقوط
شهید نجیب الله را به حساب توطئهء شمال ربط میدهند آدم های اند که به مثل نازی
های هیتلری بی سواد های به چوکی رسیده بودند که از خاطر از دسترفتن مقامات شان
امروز ناله سر میدهند.
3ـ شادروان ببرک کارمل کافی است که در مصاحبه اش با حامد حلمی گفته بود «نباید
به خارجی ها اعتماد گردد». وی بدون اینکه من و تو بدانیم، رنج سلطه گری شوروی
ها را درک کرده بود و میکشید و علیه آن در تمام دوران حاکمیتش مبارزه کرد، که
بالاخره منجر به کودتای شوروی علیه وی تحت پوشش پلینوم هژده ح.د.خ.ا گردید.
رهبران ح.د.خ.ا که در برکناری شادروان کارمل با شوروی ها موافقه نموده بودند
اکثرا زنده اند و روزی باید واقعیت ها را برملا سازند.
حداقل آقای نویسنده و امثال وی و دیگران اگر کتابهای جنرال های روسی مثل
ورینیکوف یا گروموف را به خوانش گرفته باشند، درک میکنند که جنرال های روسی تا
کدام حد از شادروان ببرک کارمل نفرت داشتند. آنها در نوشته های شان شادروان
کارمل را شخص خود خواه و گپ ناشنو به مشاورین و رهبری شوروی معرفی میکردند ـ
البته جعلیات اضافی دیگر را نیز به مثل شما آورده اند. در یکی از جلسات بیروی
سیاسی حزب کمونیست شوروی، رییس [کا.گی.بی] به نام چبریکوف حتا در بحثی که گویا
شادروان کارمل پس از پلینوم هژده مانع و مشکل برای دکتور نجیب شهید شده است،
گفته بود: کارمل را از راه بردارید [ معنا اش این است که وی را به قتل
برسانید.] و در همان جلسه گرومیکو به گرباچف گفته بود که: « ببرک کارمل یک
اتوریته و بنیادگذار حزب است نباید با وی چنین برخورد شود.»
ببرک کارمل را در شوروی زندانی ساختند و وقتیکه از شوروی دوباره به وطن برگشت،
مطبوعات شوروی نوشت که او «گروگان کرملین» بود. این نشان میدهد که شادروان ببرک
کارمل یک وطنپرست واقعی بود که کمک شوروی را به حیث کمک دوست به دوست تلقی
میکرد، نه اینکه خواسته باشد کشور را تسلیم غیر سازد.
4ـ در رابطه به خروج عساکر شوروی کافی است تا کتاب های شوردنادزی وزیر خارجه
شوروی و لئونید کریچکوف رییس کا.گی.بی را مطالعه کنید که هردو یک سان میگویند
که آنها هم در آوردن دکتور نجیب الله شهید به قدرت و هم بیرون کشیدن قوای شوروی
نقش داشتند.
5ـ در برآمدن قوای شوروی نه رهبری افغانستان بلکه مهمتر از دو نفر بالا گرباچف
نقش داشت. من پروتوکول های ملاقات های گرباچف و دکتور نجیب الله شهید را نزد
یکی از دوستانم که نوشته هایش جایگاه خاصی در انعکاس واقعیت ها دارد، دیدم که
در آن به وضاحت معلوم می شود که تصمیم گیرند گرباچف و اجرا کننده دکتور نجیب
بوده است.
شوروی ها عساکرشانرا بخاطر گرفتن امتیاز از غرب و امریکا از افغانستان بیرون
کشیدن نه اینکه کسی یا نیرویی در افغانستان پیدا شده بود که عامل خروج قوای
شوروی بوده باشد.
هدف من تخریب شهید نجیب الله نیست، بلکه هدف من صرف روشن ساختن ذهن نویسنده « د
پردیو په پوزی تولگیو اتکا د اشتباه تکرار دی!» و امثال وی است که سر از گریبان
تبلیغات حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و جارچیان [ آی.اس.آی] که در حزب وطن لانه
داشتند و امروز به دستور استخبارات نظامی پاکستان کتاب مینویسند، بیرون کشیده
اند. امیدوارم که آنها چشمان بستهء شان را باز نمایند و حقیقت را با وجدان پاک
دریابند و دهانشان را از جفنگ گویی ببندند و عامل برتری جویی قومی و لسانی و
دادن کیش شخصیت به افراد مورد سلیقهء شان نگردیده و بگذارند که معلمان تاریخ،
نسل های جدید واقعیت های گذشته را در حاکمیت های ح.دخ.ا و وطن به طور جداگانه
از دوران شادروان تره کی، امین، شادروان کارمل و شهید نجیب الله را واقعبینانه
و مستند بر اسناد مورد تحلیل قرار دهند تا درسی باشد برای نسل های آیندهء ما.