از سید احمد رستاقی
حلول روح شیطان در کالبد انسان
درست زمانیکه استاد برهان الدین ربانی ، پروفیسور حضرت صبغت الله مجددی و عبدالرسول سیاف در دانشگاه ازهر مصر داشتند به تحصیلات عالی خود ادامه میدادند ، درآن برهۀ از زمان ساحۀ دانشگاه الازهر مانند سایر دانشگاه ها و مراکز علمی جهان متأثر از سه حرکت و یا هم جریان سیاسی رقیب بود . حرکتهای مزبور عبارت بودند از نهضت اسلامی اخوان مسلمین ، پدیدۀ غربگرایی و جریان سومی مربوط به سوسیالیزم یا کمونیزم میگردید. هر سه جریان به شکل موازی به فعالیت های خود ادامه داده و به جلب و جذب اقشار روشنفکر جوامع مختلف در رقابت تنگاتنگ داشنتد گامی به جلو میگذاشتند . مراکز رقابت این جریانها بصورت عمومی در کشور های جهان سوم و یا هم بعبارۀ دیگر کشور های عقب مانده از قافلۀ تمدن و تکنولوژی قرار داشت . هرکسی که شامل دانشگاه میبود ، خواه نا خواه باید در مسیر یکی ازین جریانات قرار میگرفت .
حرکت اسلامی یا به تعبیر دیگر افراطگرایی اسلامی توسط حلقات اخوان المسلمین رهبری و اداره میشد ، این حلقات از سازماندهی منظم برخوردار نبوده و همچنان بودیجۀ ثابت و قابل توجهی هم در اختیار نداشتند ، مبارزات آنها شامل مبارزۀ فکری و اعتقادی گردیده ، در همان وقت و زمان مسایلی که قطعاً در اسلام جایی نداشت ، توسط آنها اختراع شده و منحیث دین به بخورد مردم داده شد .
جریان غربگرایی توسط دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا ، اسراییل ، انگلیس ، عربستان سعودی ، و کشور نو تأسیس شدۀ پاکستان که همکاری و استراتیژی مشترک داشتند اداره و کنترول میشد . طبعاً فعالیتهای آنها توسط مخبرین اطلاعاتی کارکشته و ماهر طرح ریزی شده و از بودیجۀ ثابت و بالایی بهره مند بودند.
جریان سوم با کمونیزم ارتباط و پیوند داشت ، و با سرعت سرسام آوری داشت به پیش میرفت ، مبارزۀ آنها در بین طبقات محروم و بیبضاعت جوامع مختلف راه باز نموده و بعد از گذشت هر روزی دایرۀ سلطه و سیطرۀ کمونیزم فراختر و وسیعتر میگردید . شعار نان ، لباس و خانه سر داده بودند که حقا عکس هر سه را به مردم هدیه و تحفه میدادند . بجای نان ، گلوله و بمب ، عوض لباس ، کفن و در إزای خانه گور و قبرستان هدیۀ شان بود .
سازمانهای غربی عمدتاً روی افراد جذب شده در سازمانهای اسلامی و کمونیستی تمرکز بیشترداشتند ، آنها بخاطری که در آینده بتوانند روی هردو جریان وارد عمل شوند و آنها را از داخل هسته به سوی اضمحلال و فروپاشی سوق دهند ، یکتعداد از افرادی را که توسط حلقات غربی جذب وسازمان دهی شده بودند ، بعد از جلب اطمینان سازمان بر آنها ، عمداً بسوی سازمانهای اسلامی و کمونیستی غرض رخنه در صفوف و دستیابی به مسایل سری و مخفی آنها گسیل میشدند .
چون حرکت اسلامی در آن زمان تقریباً در جوامع اسلامی وسعت و گسترش خاص یافته بود ، و سازمانهای اطلاعاتی غربی در یافته بودند که همین افراد جذب شده در سازمان اسلامی ، زمانی برگشت به کشور های متبوع شان ، ممکن جایگاه سیاسی و دینی مهمی را از آن خود بسازند ، و قیادت رهبری جوامع بدست آنها رقم بخورد ، ازین رو بود که به جلب و جذب این نوع افراد اقدام مؤثر انجام دادند .
سازمانهای اطلاعاتی غربی در یافته بوند که مسلمانان خوش باورند و به سهولت و آسانی بر دیگران اعتماد و باور میکنند ، و میشود که افراد تربیت یافتۀ خود را به زعامت و قیادت آنها گمارید و از آنها در قبال منافع استراتیژیک غرب ، در سر زمینهای اسلامی بهرۀ کافی برد و آنها خواهند توانست که حامیان منافع غرب در کشور های اسلامی باشند .
از جمله افرادیکه در قدم نخست توسط جریان غربگرایی جذب و بعداً طبق دستور سازمان مربوطۀ خود بصوب سازمان اسلامی گسیل داشته شد بدون شک و تردید ، اُستا عبدالرسول سیاف میباشد ، که در جریان این مقاله با ارایۀ مدارک و اسناد محکم ، ثابت خواهد شد.
در همین دورۀ زمانی ، بالطبع دانشگاه کابل هم تحت تأثیر عمیق جریانات سه گانه قرار گرفته بود ، روزی یکسازمان پا بعرضۀ وجود میگذاشت ؛ حزب خلق ، پرچم ، شعلۀ جاوید ، افغان ملت ، جمیعت اسلامی ، حزب اسلامی و.............
احزاب کمونیستی لیننستی بدو شاخه منقسم شده بودند : سازمان خلق متشکل از شؤنیستهای فاشیست ، خشن ، کمسواد و متعصب دو آتشه ، و پرچم از کمونیستهای تحصیلکردۀ میانه رو ، معتدل ، مصلحتجو ، و نسبتاً نرم ، اگر چه در اصل رهبری هر دو بخش بدست شؤنیستها قرار داشت .
احزاب اسلامی هم عمدتاً بدو گروه و یا دو بخش صف آرایی نموده بودند که هر یک از زبان ، قوم و سمت خاصی نمایندگی مینمودند : حزب اسلامی از مسلمانان خشن ، کمسواد و یا هم بیسواد ، متعصب ، خشک ، خودبین ، مغرور و مزدور تشکیل یافته بود ، که در مقابل جمیعت اسلامی از افراد معتدل ، نرم ، مکتبی ، دانشمند ، آزاده و مدافع حقوق از دست رفتۀ قشر مظلوم و تحت ستم صف آراسته بود .
درین بحبوحۀ سازمان زایی ، سازمانهای دیگری هم زاییده شده بودند که نه چندان به اسلام وابستگی و علاقۀ داشته و نه هم به کمونیزم لیننستی باور و اعتقادی ، که بطور مثال میتوان به افغان ملت و شعلۀ جاوید منحیث نمونۀ بارز آنها اشاره نمود .
با سابقه ترین سازمانی که در بین اینهمه سازمانها خود نمایی مینمود ، و توانسته بود که در بین اکثریت قاطع سازمانهای تازه تشکیل شده نفوذ سلطه گرایانۀ خود را حفظ نماید ؛ عبارت از سازمان افغان ملت میباشد ، مؤسس این سازمان احمدشاه دورانی نوکر مخلص دربار نادرشاه افشار بوده که این جریان در مراحل بعدی ، توسط قسی القلب ترین رهبر این سازمان بنام عبدالرحمان ( ملقب به امیر عبدالرحمان) رهبری گردیده و او تا توانست دمار از روزگار اقشار مظلوم و تحت ستم در آوردو به صد ها کله منار از سرهای بزرگان و نخبه گان این مردم بیدفاع بپا داشت .
این سازمان جهنمی توانست که نفوذ خود را در سازمانهای خلق ، حزب اسلامی ( حکمتیارو خالص) ، باند قاضی امین وقاد ، اتحاد اسلامی ، حرکت انقلاب اسلامی ( مولوی منصورو مولوی نبی) محاذ ملی و سازمانهای دیگر حفظ نموده و بالآخره به شکل و هیأت طالبان سر از گریبان کشور در آوردند . طالبان هم پا بر نقش قدم عبدالرحمان نهاده و تا توانستند مردم بیدفاع و مظلوم صفحات مرکزی ، غربی و شمالی را از تیغ جفا و ستم قومی و نژادی کشیدند ، وچنین برنامه داشتند تا سایر اقوام را از کشور با کشتار و فرار ، محو و طرد نمایند .
چون مقاومت بیدریغ مردم مقاوم و ظلم ستیز شمال کشور سبب شد که پیشروی طالبان و حامیان خارجی شان متوقف شود و حالات سیاسی کشور وارد مرحلۀ جدیدی گردد ، درین مرحله طالبان دیگر در لباس دموکراسی توانستند که همان نظام فاشیستی قبلی طالبان را در شکلی و فورم جدیدی احیا و ابقا نمایند .
چون محور اصلی سخن ما درین نبشتار زدودن نقاب از روی شیطانی است که خود را به شکل انسان مجسم نموده است و هر چند گاهی به شرارت و مرارت دست یازیده و هر زمانی از گریبان دیگری سر بر میآورد و فتنه و آشوب بپا میدارد ، و خلق الله را به مکاید و دسایس خود فریفته و در نهان و خفا و یا آشکارا و هویدا به قتل و کشتار مردم مظلوم و بیدفاع دستور صادر نموده و هر لحظه و هر لمحه شیطان صفت مکر میسنجد و فتنه ایجاد و تخلیق مینماید ، پس ناگزیر به معرفی چنین شیادی همت میگماریم تا خلق الله از مکاید او آگاه شده و در دام خدعه و نیرنگ او نیفتند .
اتحاد اسلامی که در اصل جز اختلاف اسلامی نبوده ، برهبری سیاف ، توسط دستگاه های اطلاعاتی ، چون سی آی ای ، انتلجنت سرویس انگلیس ، موساد اسراییل ، سرویس اطلاعاتی سعودی و اردن و آی اس آی پاکستان تأسیس و بنیاد نهاده شد . حقا سیاف توانست که چهرۀ اصلی و واقعی خود و سازمان خودرا زیر پوشش اسلام تند گرایانه و وهابی مآبانه مخفی و پنهان نگه بدارد.
زمانیکه تره کی ، قدرت سیاسی را به حمایت و دخالت مستقیم روسهای سفاک در دست گرفت ، بدون تشخیص و دسته بندی ، مخالفین خود راکه به هر جریان و یا سازمانی تعلق میداشتند ، آنها را به زندان افگنده و بعداً به سوی گور های دسته جمعی سوق داده میشدند ، و حتی در بسا موارد کار به زندان نرسیده متهمین راپس از دستگیری گلوله باران مینمودند . در همین زمان بود که اُستادسیاف هم به زندان افگنده شد ، ولی در زمان حفیظ الله لعین از زندان آزاد شده تا مرز تورخم مامورین مؤظف شده از جانب امین وی را مشایعت نموده و بعداً بجانب پشاور گسیل داشته شد . اینجاست که چند سؤال اساسی وبنیادی مطرح میشود: یک ـ چرا سیاف مانند سایر رهبران جهادی بعد از پیروزی کودتای هفت ثور افغانستان را ترک ننمود ، آیا اطمینان داشت که با وی کسی کار ندارد ؟ آیا امین قبلاً با وی تفاهم داشت ؟ دوم ـ چرا سیاف مانند سایر رهیران نهضت اسلامی کشته و یا اعدام نشد ؟ سوم ـ چرا از زندان امین که صد ها هزار انسان به جوخه های اعدام سپرده شد ، وحتی کسانی صرف بجرم یک بار الله اکبر گفتن به شهادت رسیدند ، افراد دست دوم و سوم و حتی پایانترنهضت اسلامی به جوخه های اعدام سپرده شدند ، ولی سیاف که خود را از جمله رهبران نهضت قلمداد مینماید از زندان آزاد شد ؟
جواب سوال اول : جواب ما بلی است ، زیرا سیاف با امین بر علاوۀ رشتۀ قرابت ، رفاقت شخصی هم داشت و امین به وی اطمینان داده بود که تا بودن وی هیچ کسی به وی صدمه وارد نخواهد توانست و سیاف بخاطر احسان که امین با وی نموده بود ، بعد از مرگ امین از فامیل وی در کمپ پبی استقبال خاصی نمود که به همه گان چون روز روشن است . جواب سوال دوم ایسنت که سیاف بخاطر کشته شدن و یا اعدام شدن زندانی نشده بود ، این بخاطر کسب شهرت بود که در بین مردم علی الخصوص مجاهدین شهرت اسلامی کسب نماید . به جواب سوال سوم چنین پرداخته میشود که : سیاف چرا اعدام و یا کشته شود ، زیرا امین و سیاف هر دو اجنت سی آی ای بودند و مرجع دستور و فرمان هر دو یکی بود ، هر دو مشترکاً کار مینمودند . و طبق برنامۀ از قبل تهیه شدۀ سی آی ای ، سیاف بعد از کسب شهرت در زندان باید به جانب صفوف مجاهدین گسیل میشد ، که چنان شد . روابط تنگاتنگ سیاف با زلمی خلیلزاد سفیر ایالات متحده در افغانستان و ژنرالهای آمریکایی مبین مدعای ماست .
حکمتیار هم از جمله کسانی است که بظاهر مخالف آمریکا بوده ولی در اصل از فعالترین مهره های آمریکایی است که در صفوف مسلمانها جا یافته است ، حکمتیار در آن زمان روابط نزدیک و گرمی با امین داشت و در سال 1358 با برنامه ریزی سازمان سیا ، کودتای را طرح ریزی نموده تا قدرت دولتی را بین حزب اسلامی و حزب خلق تقسیم نمایند ، زیرا حزب خلق و حزب اسلامی وجه مشترکی دیگری هم داشتند که آن وجه فاشیستی آنها بوده که هر دو حزب خواستار حاکمیت مطلق پشتونهای شؤنیست اند . چنان طرح ریخته شده بود که ؛ تا قدرت سیاسی بین این دو سازمان تقسیم شده و آمریکا هم ازین دولت نو تشکیل شده در سطح جهانی حمایت و پشتیبانی نماید ، ولی بعداً آمریکا از حمایت چنین طرحی طفره رفت زیرا در آن زمان کارتر از حزب دموکرات رییس جمهور آمریکا بود و چون بتازگی در ویتنام از روسها شکست خورده بودند ، فلهذا از روسها هراس زیا د داشتند تا مبادا تقابل و رویارویی تازه ای در افغانستان روی بدهد ، و واضحاً که آمریکا در ین جنگ بازنده میبود ، البته به ملحوظات زیرین :
1 ـ آمریکا بتازگی در ویتنام از روسها شکست خورده بود ، مورال افسران و عساکر آمریکایی تنزل یافته ، توانایی تقابل جدیدی را نداشتند .
2 ـ در صورت بروز درگیری و جنگ ، اکمالات جنگی برای روسها آسان و برای آمریکا صعب و مشکل بود زیرا روسیه هم مرز افغانستان بوده و آمریکا به هزاران کیلومتر فاصله داشت .
3 ـ آمریکا تفوق نظامی و جنگی روسیه را در سطح جهان پذیرفته بود .
همۀ این عوامل سبب شد تا آمریکا از تقابل و رویارویی مستقیم با روسها مردانه وار شانه خالی نموده ولی در عوض از پاکستان و سعودی حمایت نماید.
روسها چون هراس و وحشت آمریکا را درک نموده بودند ، برنامه های امین و حکمتیار را با اشغال مستقیم کشور و قتل امین به پایان رسانیدند .
نکتۀ قابل تأمل اینجاست ، چون سازمان سیا در همان زمان از یگانه سازمان سیاسی جهادی که با سازمانهای استعماری غربی ارتباط نداشته و داشت مستقلانه عمل مینمود ، آن سازمان را در طویل مدت سد منافع استعماری اش میدانست و آن سازمان جمیعت اسلامی میباشد. سیا تصمیم میگیرد تا یکی از قوی ترین مهره های مخفی خود را در آن سازمان نصب و جابجا نماید . سیا بخاطر تحقق این امر سیاف را بهترین فرضیه پنداشته ، زیرا روابط نزدیک سیاف با استاد ربانی در قاهره ، زمینه ساز خوبی برای تحقق بخشیدن امیال شوم سیا و ممد واقع شده میتوانست .
در آن زمان سیاف در زندان پلچرخی ایام مهمانی خود را سپری مینمود ، که سیا به امین فرمان آزادی سیاف را صادر نموده و بلا فاصله اوامر صادره توسط امین به اجرا در آمد . سیاف آزاد میشود و با بدرقۀ افراد نزدیک حلقۀ امین به پشاور فرستاده میشود .
سیاف به پشاور میرسد ، همزمان قدوم سیاف ، رادیو های استعماری بی بی سی ، رادیو آمریکا و سعودی به حجم وسیعی به نفع سیاف به تبلیغات میپردازند ، از شخصیت سازی سیاف هیچ کمی نمیگذارند . بسرعت از موشی چون سیاف ببر داستان میتراشند .
سیاف وارد صفوف جمیعت اسلامی میشود ، اختلاف پراکنی ، افتراق ، کار شکنی ، پارتی بازی و صدها مورد منفی دیگر وظیفۀ مخفی و زیر پردۀ سیاف است ، که به آن امور صفوف جمیعت اسلامی را تضعیف نماید .
به کلب الدین حکمتیار دستورداده میشود تا با باز نمودن اولین جبهه بخاطر بر چیدن جبهات جمیعت اسلامی ، جنگ عملی را در داخل کشور آغاز نماید . سیاف بنابر دعوت سازمان اطلاعاتی سعودی ، رهسپار آندیار شده . اجازۀ سخنرانی به وی در دانشگاه های مکه ، مدینه ، جده ، ریاض و همچنان حجاج بیت الله الحرام اعطا میشود . زمانیکه از سعودی باز میگردد ، آی اس آی پاکستان بدستور سیا تمامی احزاب جهادی را زیر سقف واحد جمع آوری نموده و در رأس آن سیاف را میگمارند ، و جناب سیاف برهبری اتحاد اسلامی دست مییابد . این اتحاد دیری نمی پاید ، زیرا این یک اتحاد نا متجانس سلیقه های مختلف ، اعم از اسلام ماری و کژدمی گرفته تا اسلام آزاد شرابخواری و بیبند و باری نمیتوانست با هم سازگار در بیایند .سیاف در طول دوران اقامت خود در پشاور همواره مورد لطف و محبت های بی شایبۀ سازمانهای اطلاعاتی سیا ، سعودی ، انگلیس و پاکستان قرار گرفته و همیشه بذل و بخشش مالی آنها شامل حال ( عمر ثانی ) میگردید . نیرنگهای که از جوگی های پنجابی آموخته بود ، روز بروز به قدر و منزلتش نزد بادارانش افزوده و جمع حقوق بگیرانش ازدیاد میشد . سیاف بخاطر قدرت و استطاعت مالی که داشت در خرید چهره های بارز و با نفوذ سایر احزاب دست بالایی داشت و هر چند گاه به خرید شخصیتها همت میگمارید.
اولین کسی که اولین دسته های عربهای جاهل ، شرور ، مرتد و متعصب را وارد خاک افغانستان نمود ، سیاف بوده و همچنان پایگاه سازی القاعده هم میشود از جمله نبوغ ، اختراع و مهمان نوازی وی تلقی و محسوب شود . زمانیکه آخرین مهرۀ کمونیستی ، برهیری شهید احمدشاه مسعود ، شهید عبدالعلی مزاری و جنرال عبدالرشید دوستم از میان برداشته شد ، و صفحۀ جدیدی در تاریخ کشور باز گردید ، رجال سیاسی جهادی از پاکستان روانۀ کابل شدند که در جملۀ ایشان سیاف هم مانند مار داخل آستین ، شامل این کاروان بود. ارتباط سیاف کماکان مانند گذشته با سیا ، القاعده ، آی اس آی و عربها ادامه داشت .
ساکنان بومی و اصیل آریانای باستان و خراسان دیروزی ، با ایجاد صف واحد سیاسی و نظامی توانستند که بعد از سه سده محرومیت و محکومیت قدرت سیاسی و نظامی کشور را عملاً در دست بگیرند ، و شعار رهایی از چنگ شؤنیست های فاشیست را سر بدهند .
این پیروزی را زمانی رقم زدند که قسمت اعظم مناطق جنوب ، شرق و جنوب غرب کشور به مراکز ملیشیاهای کمونیستی قومی مبدل شده بود و هر روز قومی بعد از قوم دیگر ، در مصالحۀ ملی نجیب شامل و داخل میشدند . حتی سخن بجای رسیده بود که حکمتیار هم هوس پیوستن به این قافله از سر دور نداشت و با فرستادن وفد خو به سرکردگی حاجی مالک خوستی و انجینر محمد آصف لوگری عملاً گامی بخاطر پیوستن با این قافله را مورد تأیید قرار داد ، ولی در تقسیمات پستهای دولتی به تفاهم نهایی نرسیدند . د رچنین مرحلۀ بود که مجاهدتهای خستگی ناپذیر مجاهدین واقعی سبب شد تا کشور را از لوث کثافت کمونیستها پاک نمایند .چنانکه قبلاً به آن اشاره شد ، زمانیکه زعمای مفتخوارۀ به اصطلاح جهادی غرض اشغال پستهای دولتی بسوی کابل از هم سبقت میگرفتند ، در جملۀ این زالوهای خون آشام سیاف هم وارد کابل شد .
سیا فیصله نموده بود تا حکمتیار مسلحانه با جمیعت اسلامی ، علی الخصوص شورای نظار بجنگد و سیاف موریانه وار از داخل به تضعیف ، اختلاف ، ایجاد فتنه در صفوف جمیعت اسلامی همت گمارد .
زمانیکه اتحاد بزرگ و قوی شمال بمیان آمد و عملاً زمام امور را بدست خود گرفت ، این پیروزی و مؤفقیت ، شکست عظیمی برای سیا و همدستانش بحساب می آمد زیرا سیا ده ها ملیارد دولار هزینه نموده بود تا مهره های دلخواه خود را به کرسی بنشاند .
از همان روزهای اول پیروزی مجاهدین حکمتیار به گلوله باران شهر کابل آغاز نمود و موازی با گلوله باران کابل ، سیاف هم با جدیت تمام بخاطر فروپاشی اتحاد شمال از هیج نوع تخریبکاری و شیطنت ابا نورزید . سیاف بر آقای دوستم مهر و برجسپ کافر بودن را وارد آورد و با وحدت اسلامی عملاً به جنگ آغاز نمود . اشتباه بزرگ تاریخی که از شهید مسعود سر زد این بود که او در شناخت سیاف کاملاً بیتوجهی نمود و عنان بعضی امور را برای سیاف اعطا نمود ، شهید مسعود باید سیاف را بجایش مینشاند و به او اجازۀ جنگ و جدل با متحدین خود را نمیداد . اتحاد و دوستی با متحدین خود را بر دوستی سیاف شیطان باید ترجیح میداد . با جنبش اسلامی که کلید واقعی فتح و پیروزی بود ، باید گلاویز نمیشد ، زیرا در حقیقت جنرال دوستم و جنبش اسلامی بود که گلیم دولت کمونیستی را از کشور و بقایای گروه فاشیستی را از صفحات شمال کشور جمع نمود .
سیاف در یک جنگ نابرابر که بر ای تمویل آن ، ملیونها دولار از آمریکا و وهابیون کافر سعودی در یافت نمود ، هزاران انسان بیگناه را تحت عنوان شیعه و هزاره از دم تیغ ظلم و ستم مذهبی ، قومی و زبانی بر کشید ، و به فرمان سیاف ملیشیاهای نا مسلمان ، کافرو یزید مشرب او با کمال نا مردی و نا مسلمانی بر دختران و زنان شیعه و هزاره تاخته و تجاوز جنسی نمودند . درینجاست که ما شهید مسعود را هم نمیتوانیم بخشید ، زیرا بر علاوۀ آنکه جلو افسار گسیختۀ سیاف را نگرفته ، خودش هم درین جرم نا بخشودنی شریک سیاف دجال شد .
با مکر و خدعه اش بنیاد اتحادی که با خون مظلومین رقم خورده بود ، از هم پاشانید ، و کاری را که حکمتیار با تمام پشتونهای فاشیست و ظالم ، و باداران خارجی اش در میدان جنگ نتوانست بپایان رساند ، و لی سیاف توانست که نامردانه ، آنرا در لباس دوست انجام دهد .
زمانیکه بعد از حملات شدید ارتش پاکستان زیر پوشش طالبان ، دولت قانونی کشور برهبری استاد ربانی مجبور به ترک کابل شد و همچنان مقاومت در صفحات شمال کشور ادامه داشت ، باز هم سیاف بخاطر وارد آوردن آخرین ضربات بر پیکر مقاومت ، شامل این کاروان شد . البته درین دوره هم ارتباط مخفی اش با سیا و سی آی ای کما کان ادامه داشت و نقاط ضعف مقاومت را غرض ضربات نهایی به آنها گزارش میکرد .
درین دوره شانس طلایی شامل حال سیاف شده ، زیرا پول نامحدود سازمانهای اطلاعاتی غربی و عربی در اختیارش قرار داشت ، و او هم با تمامی امکانات و وسایل دست داشته ، آغاز بکار نموده تا رخنه در صفوف رخنه نا پذیر شورای نظار بنماید . مکاید ، دسایس و توطیه های مزورانه و شیطان صفتانۀ سیاف کاریگر واقع شده و با نیرنگ خاص بر شهید مسعود چال شطرنج بازانه وارد آورد ، که شرح آن چنین میباشد : سیاف در یکی از نشستهای محرمانۀ خود با مسعود چنین مطرح نمود : برادر مجاهد و سرور گرامی ! قسمیکه شما در جریان قرار داشته ، برادران عرب ما یکمقدار پولی هنگفتی را غرض پیشبرد امور جهاد و مجاهدین برایم ارسال داشته اند و همچنان اصرار داشته اند که در راه جهاد واقعی و مخلصانه به مصرف برسد . چون مبارزۀ شما جهاد واقعی بشمار میرود و همچنان همراهان ومجاهدینت مخلص و صادقترین افراد بحساب می آیند ، پس بهترین محل برای مصرف این پول دستگیری از فرماندهان و جانبازان شورای نظار میباشد . من هم بالنوبه تمامی پولها را در اختیار شما قرار میدهم . برادر مجاهد ! راستی اگر اجازۀ شما باشد که من خودم بدست خود برای مجاهدین پول را تسلیم نمایم ، البته در قدم اول حق به صاحبان حق در پیش چشم خود من تحویل داده خواهد شد ، و در قدم دوم آن دینی که اعانه دهندگان بر گردنم گذاشته اند تا کمکهای آنها در راه درست و به افراد مستحق رسانیده شود ، و راستی ، سخن از همه مهمتر ازیادم رفته بود که بگویم اینکه : اگر خصوصاً برای فرماندهان یکمقدار معینی حقوق را تعیین نموده تا بشکل ماهوار به آنها پرداخته شود ، از یکجانب دل فرماندهان از جانب خانه های شان جمع شده و از جانب دیگر انشاألله که دست درازی به اموال مردم نخواهند نمود . مسعود بعد از مکث کوتاهی فرمود : استاد محترم چون شما در حق ما و مجاهدین دایما لصف و شفقت داشته اید هر قسمی که شما لازم میدانید ، پس اختیار در دست شماست . سیاف هم بعد از کسب اجازه برای همۀ فرماندهان حقوق ماهوار از دو صد دالر شروع تا دو هزار دالر ، نظر به سنجش خود تعیین نمود .
سیاف غرض وابسته سازی فرماندهان به خود ، میدان وسیعتری یافته و درین عرصه با تمامی قدرت در کار شد که آهسته آهسته وابستگی و علاقمندی فرماندهان به سیاف بیشتر و بیشتر شده ، و ایجاد فاصله با فرمانده اصلی شان روز بروز محسوس تر شده میرفت . در یک کلام میشود خلاصه کرد که : اکتریت قاطع فرماندهان تحت نفوذ مالی سیاف قرار گرفته بودند ، و بشکل غیر مستقیم ، مرجع فرمان آنها سیاف بود وبس . زمانیکه سیاف زمینه را برای اجرای هدف شوم خود کاملاً مساعد یافت ، با سازمانهای ذیربط حالات را گزارش نموده ، که آنها بلا فاصله وارد میدان کارزار شدند .
سازمان جهنمی سیا اجنتهای زیر پوشش سازمان القاعدۀ خود را از فرانسه تحت پوشش خبر نگاری ، مجهز به پیشرفته ترین سیستم بمبهای صوتی گسیل داشت . شرایط ورود تروریستها توسط سیاف و حقوق بگیر های شورای نظاری اش آماده گشت و از تروریستها به ده ها شب نگهداری مهمان نوازانه صورت پذیرفت ، تا بالآ خره آنها بنزد مسعود رسیدند .
سیاف شیاد در مرحلۀ اول برنامۀ خود نایل آمد ، زیرا یکی ازین دو تروریست توانست که خود را منفجر نماید ، مسعود را بشکل نامردانه به شهادت برساند . تروریست دومی نتوانست که خود را منفجر نماید و بلا فاصله پا بفرار نهاد که متأسفانه توسط حقوق بگیران سیاف بقتل رسید که مرحلۀ دوم پلان شوم سیاف را به واقعت مبدل نمود . زیرا اگر تروریست دومی زنده میماند ، از تمامی راز کشته شدن احمد شاه مسعود پرده برداشته میشد .
با شهادت احمدشاه مسعود همه چیز تغییر یافت ، حامد کرزی سوار بر بالهای هواپیماهای بی 52 ، شاه شجاعانه وارد کابل شد ، آمریکا با پررویی تمام کشور ما را اشغال نمود . بعد ازینکه رژیم شیطانی طالبان سر نگون شد ، سیاف هم وارد کابل شد ، ولی با چهرۀ متفاوت از دفعات قبل . اینبار آزادانه بر دهل آمریکا رقصید و از پیک آمریکا نوشید .
سیاف روابط تنگاتنگی که قبلاً در خفا با آمریکا داشت ، الآن در آشکارا با آمریکا دارد ، سیاف چنان رابطۀ نزدیکی با زلمی خلیلزاد صهیونیست ، سفیر قبلی آمریکا در افغانستان و نمایندۀ فعلی آمریکا در سازمان ملل بر قرار نمود که بالاتر از روابط دو برادر باشد .
سیاف دوباره در صف پشتونهای فاشیست افغان ملت ایستاد و از گریبان آنها سر بدر آورد . سیاف زمانی در پاکستان دشمن سرسخت ظاهر کل مرتد ، شاه مخلوع و معدوم کشور بود ، ولی چون اصلش ظاهر شد ، دیگر دشمنی نبود بلکه رابطۀ پدری و فرزندی برقرار شد ، از جمله کسانیکه در وهلۀ نخستین بازگشت ظاهر شاه به کشور ، به دستبوسی وی نایل آمد ، سیاف شیاد بود .
در دوران انتخابات جعلی ریاست جمهوری کشور ، با تمام قوا و توان بخاطر به پیروزی رسانیدن کمپاین کرزی بذل مساعی نمود که در نتیچۀ آن به جعل و فریب ، کرزی به کرسی ریاست جمهوری غلامانه دست یافت .
در انتخابات پارلمانی با خلقی ها ، افغان ملتی ها و طالبها بخاطر استیلای فاشیزم پشتونیزم سر از یک گریبان در آورد ، تا ریاست پارلمان را بدست آورد و به آن پستی دست یابد که عمر ها بخاطر آن عرق ریخته و جان فشانی نموده بود ، ولی خوشبختانه درین راستا توسط اتحاد ملت مظلوم و تحت ستم شکست خورد و آرمان پلید ریاست پارلمانش به باد فنا رفت .
زمانیکه میبیند ریاست پارلمان هم از دست اش رفته است و زمینۀ محاسبۀ ملت مظلوم ، علی الخصوص ملت مظلوم و محکوم هزاره با وی دارد نزدیک میشود و مظلومین حتماً حساب و کتابی با وی خواهند داشت ، با شعبده بازی ها و پرداخت پول به محقق ، از اتحاد و همدلی با ملت هزاره دم زد ، که از طرف ملت هزاره سنگ رد به سینۀ سیاف و محقق زده شد .
طبق آخرین اخبار و گزارشهای مؤثق ، سیاف سرمایۀ بیش از سه ملیارد دالر در اختیار داشته و سرمایه دار ترین مرد افغانستان بشمار میرود ، ولی یگانه چیزی که کم دارد ، آن قدرت و صلاحیت است ، انشاألله آن خوابش هرگز متحقق نخواهد شد و آن هوس و آرمان را بخاک خواهد برد .
به امید روزی که این شیاد مورد بازپرس ملت مظلوم و ستم دیدۀ هزاره قرار بگیرد ، اگر چنان نشود ، در سرای آخرت عذاب خداوند و مواخذۀ اش شدید است .
سیاف در اصل روح شیطان بوده که در کالبد انسان حلول نموده ، و ابلیس آن روح خبیث را به خاطر فریفتن بندگان خدا به این کالبد فرستاده است .