چرا توانايي قواي ائتلاف درافغانستان ازهم پاشيد؟
)راد مرد)
حامد کرزي در جريان يک کنفرانس مشترک با یاپ دهوپ شفر سکرترجنرال ناتو از عملکرد سربازان ناتو در کشتار غير نظاميان انتقاد کرد . سازمان ملل متحد سال جاري ميلادي را خونين ترين سال از زمان سقوط طالبان در افغانستان خوانده است . براساس آمار سازمان ملل از ابتداي سال تاکنون بيش از هزار غير نظامي در کشور توسط نيروهاي ناتو کشته شده اند . لوئيز آربور کميسار عالي سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر پس از ديداري از افغانستان گفت : تلفات غير نظاميان به اعتماد مردم افغانستان به نيروهاي بين المللی در کشورشان خدشه وارد مي کند. کشتار غيرنظاميان به يک موضوع مناقشه انگيز در افغانستان تبديل شده است . مقامات ناتو ، طالبان را به استفاده از غير نظاميان به عنوان سپر انساني متهم مي کنند . درهمين حال سخنگوي طالبان ضمن رد اتهامات مقامات ناتو ميگويند نيروهاي ناتو محل اقامت افراد طالبان را بمباران نمي کنند ، بلکه خانه هاي مردم عادي را هدف قرار مي دهند .
یاپ دهوپ شفر سکرترجنرال ناتو در سفر به کابل در تلاش براي کاستن از انتقادات به شيوه عمليات نيروهاي ناتو عليه طالبان وعده داد که از ميزان تلفات غير نظاميان کاسته شود. ناظران سياسي معتقدند افزايش تلفات غير نظاميان در افغانستان نتيجه استيصال و ناتواني چهل هزار نيروي ناتو در مبارزه با طالبان است . نيروهاي آمريکايي و متحدان اروپائيشان در حمله به مراکز طالبان دست به عمليات کوري مي زنند که به جاي طالبان ، غير نظاميان قربانيان اين حملات هستند . حملات اشتباهي نيروهاي ناتو و کشتار غير نظاميان ديگر به يک امر عادي تبديل شده است . ناتو در اولين ماموريت خود در خارج از اروپا در آزموني دشوار قرار گرفته است . آنها پس از شش سال حضور در افغانستان در عمل موفقيتي به غير از سقوط حکومت طالبان در کابل نداشته اند. يک نهاد پژوهشي «سندليس» در گزارشی اعلام کرده است که طالبان بر بيش از پنجاه درصد مناطق افغانستان کنترول دارد .
همچنان رئیس پارلمان ناامنی کشور را یک بحران توصیف کرد و درباره پیامدهای آن هشدار داد . قانونی که در جلسه پارلمان سخن می گفت تاکید کرد که بحران ناامنی در افغانستان ، بدنه نظام حکومتی این کشور را نشانه رفته و این وضعیت با گذشته متفاوت است . درهمین حال برخی از نمایندگان پارلمان نیز از ناکارآمدی نیروهای بین المللی در تامین امنیت به شدت انتقاد کردند . نیروهای آمریکائی در سال 2001 به بهانه مقابله با القاعده و طالبان به افغانستان لشکر کشی کردند اما پس از گذ شت شش سال از حضور این نیروها و سایر نیروهای بین المللی بخصوص سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) نه تنها افغانستان روی امنیت را بخود ندیده است بلکه اخبار و گزارشها از تصرف بعضي مناطق درجنوب از سوی طالبان حکایت دارد . شورای سنلیس SENLIS که یک مرکز تحقیقاتی است ، درخصوص تقسیم افغانستان هشدار داد . به گفته تحليل گران این مرکز،طالبان بدون هیچ گونه مانعی بخشهای بزرگی از افغانستان را در کنترول دارند و این وضعیت می تواند در آینده به تقسیم این کشور بیانجامد.
گرچه دمکراتها در آمریکا اخیرا طرحی را درمورد تقسیم عراق به تصویب رساندند اما به نظر می رسد موضوع تقسیم افغانستان به طور پنهانی در حال تحقق است . وخیم تر شدن اوضاع امنیتی افغانستان باعث شده است تا وزیر دفاع سوئیس از تصمیم دولت این کشور برای خارج کردن نیروهای سوئیسی از افغانستان تا ابتدای مارچ 2008 خبر دهد . وی دلیل این تصمیم را ، تغییر ماهیت ماموریت نیروهای بین المللی کمک به برقراری امنیت درافغانستان ) موسوم به ایساف ) در جنگ با شورشیان خواند . این موضوع نشان می د هد که ناامنی و بحران امنیت در افغانستان به حدی رسیده است که اعضای ایساف نیز حاضر نیستند برای مقابله با طالبان وارد عمل شدند . بی توجهی آمریکا و سایر کشورهای غربی به تجهیز وتقویت اردو و پولیس ملی باعث شده است دولت این کشور قادربه مقابله با طالبان و القاعده نباشد .
حملات هوایی نیروهای ناتو و آمریکا به مناطق مسکونی نیز بیشتر به کشته شدن غیرنظامیان و افزایش اعتراضهای عمومی منجر شده است . به همین دلیل بزرگان اقوام در هلمند ضمن اعتراض به ادامه قربانی شدن غیرنظامیان درعملیات نیروهای ناتو، خواستار توقف این عملیات شده اند . در هرحال ، مدینه فاضله ای که آمریکا هنگام حمله به افغانستان به مردم این کشور وعده داده بود ، در حال فرو ریختن است وآمریکا و ناتو در عمل نشان دادند که برای کمک به مردم افغانستان به این کشور لشکر کشی نکرده اند بلکه درصددند از افغانستان به عنوان پایگاهی برای حضور نظامی خود در منطقه استفاده کنند و با ادامه خشونت ها در افغانستان ، حضور خود را نیز توجیه کنند .
ازطرف ديگرتصرف ولسوالي گلستان ولایت فراه توسط طالبان ، جدید ترین اقدام نظامی طالبان بر ضد نیروهای دولتی و همچنین نیروهای آمریکائی و ناتو محسوب می شود . چندي پیش ، نيروهاي اردووقواي ائتلاف در عملیاتی گسترده موفق شد ولسوالي گلستان را از طالبان پس بگیرد . اما عملیات گسترده طالبان و تصرف یک ولسوالي، از تجهیز آنان به سلاح های پیشرفته و افزایش توان نظامی آنان حکایت دارد. گزارشهای اخیر درمورد تحولات افغانستان از تصرف شهرهای زیادی ازجمله در هلمند توسط طالبان خبر می دهند و عملا بخش مهمی از جنوب دراختیار طالبان قرار دارد . طالبان درحالی مجددا احیاء شده و توان جنگی خود را افزایش داده است که آمریکا شش سال پیش با هدف از بین بردن این گروه و همچنین القاعده به عنوان گروههای تروریستی به افغانستان لشکرکشی کرد . با این حال نه تنها طالبان والقاعده از بین نرفته اند و ثبات و امنیت به افغانستان بازنگشته است بلکه جهانیان شاهد تشدید ناامنی در افغانستان هستند . تصرف مناطق مختلف توسط طالبان ، از شکست آمریکا و ناتو درافغانستان حکایت دارد و نشان می دهد که نیروهای آمریکائی توفیقی دراین خصوص کسب نکرده اند . به نظر می رسد که آمریکا و سازمان ناتو اراده و تصمیم جدی برای برقراری ثبات و امنیت درافغانستان ندارند.
تشدید قاچاق مواد مخدر ، افزایش آدم ربایی و تشدید خشونتها به همراه ادامه کشتار غیرنظامیان از سوی نیروهای آمریکا و ناتو باعث شده است اهداف و نیات آمریکا از ادامه حضور نظامی درافغانستان با سئوال جدی رو به رو شود . بی توجهی آمریکا وسایر کشورهای خارجی مستقر در افغانستان به تجهیز وبازسازی اردوي ملي وپوليس ملي نشان می دهد که آنها تمایلی برای واگذاری امور امنیتی کشور به پولیس و اردوي ملی ندارند و می کوشند با بحران های هدایت شده ، حضور نظامی خود را درافغانستان توجیه کنند. در هرحال ، افزایش تلفات نیروهای عضو ناتو و ایساف در افغانستان باعث شده است کشورهای عضو ناتو و ایساف از جمله سوئیس وکورياي جنوبي از خروج نیروهای خود از افغانستان در آینده نزدیک خبر دهند. ازجانب ديگربيش از يك سال است كه سوء قصدهاى انتحارى و حملات متعدد به رويدادهاى روزمره افغانستان تبديل شده اند. بسيارى از مقامات از پاسخ به اين پرسش كه چرا اوضاع امنيتى كشور روز به روز وخيم تر مى شود، طفره مى روند. افغانستان در چند روز گذشته ناآرامى هاي پي درپي را پشت سرگذاشته است. بيش از ده ها كشته و زخمى حاصل سه سوء قصد انتحارى دركابل اند. تا دو سال پيش كسى باور نمى كرد، طالبان و القاعده باز هم در افغانستان قدرت بگيرند.
اما تجربه ماه هاى گذشته خلاف اين تصور را ثابت كرد. آنها نه تنها سلاح هاى مدرن در اختيار دارند، بلكه به تازگى از حمايت برخى از چهره ها وکشورها نيز برخوردار شده اند. دولت ، تاكنون نتوانسته رويكرد مؤثرى با اين مشكل در پيش گيرد. آيا دولت درك درستى از اوضاع ندارد يا نمى تواند داشته باشد ؟ بيش از يك سال است كه سوء قصدهاى انتحارى و حملات متعدد به رويدادهاى روزمره افغانستان تبديل شده اند. بسيارى از مقامات مسئول از پاسخ به اين پرسش كه چرا اوضاع امنيتى روز به روز وخيم تر مى شود، طفره مى روند. اما سخنگوى وزارت داخله، كه همواره پاسخ هايى آماده و كليشه اى به پرسش هايى از اين دست دارد، از جوابگويى ابايى ندارد. او در پاسخ، از دشمنان مردم ، اطلاعات نادرست، سوءتفاهم و خبرنگارانى حرف مى زند كه به جاى اشاعه حقايق به بزرگنمايى وقايع مى پردازند. بشرى در پاسخ به سئوالى كه مربوط به پيوستن ۱۳ پوليس به نيروهاى طالبان در ولايت فراه مى شود، مى گويد: «اينجا سوء تفاهمى رخ داده، مأموران پوليس به طالبان ملحق نشدند. آنها رخصتى گرفته و با سلاح ها و موترهايشان راهى منزل شدند. بعد، فرماندهان آنها با ايشان تماس گرفته و به آنها دستور دادند كه سر كارهايشان برگردند.» اما خبرگزارى ها چيز ديگرى مى گويند.
حتى افسرى كه درقومانداني امنيه فراه مسئوليت دارد نيز روايت ديگرى ارائه مى دهد و مى گويد:«تا جايى كه من مى دانم، چند تن از مأموران پوليس كه از مافوق خود ناراضى بوده و احتمالا مدتى بود كه حقوق دريافت نكرده بودند، ديگر در محل كارشان حاضر نشدند. ما در حال بررسى اين قضيه هستيم و نتايج تحقيقاتمان را به موقع اعلام خواهيم كرد.» اين نخستين بار نيست كه خبر مربوط به پيوستن پوليس ا به طالبان را مى شنويم. نيروهاى امنيتى افغانستان از تجهيزات و درآمد خوب برخوردار نيستند. بسيارى از آنان حاضر نيستند به خاطر ۵۰ تا ۱۰۰ دالر در ماه، با دشمنى بجنگند كه روز به روز قوى تر مى شود. از همين روست كه بسيارى از آنان به راه هاى غيرقانونى كسب درآمد، مانند اخاذى از مردم و همكارى با باندهاى تبهكار روى مى آورند. دولت همه اين حقايق را انكار مى كند. آنها تصور مى كنند، تا زمانى كه از حمايت غرب برخوردارند، در امان خواهند بود. دولت مردان افغانستان كه خود را شركاى طبيعى آمريكا مى دانند، بر اين باورند كه جلب رضايت آمريكا از جلب رضايت مردم بهتر است. اما اين رويكرد، مشكل را حل نخواهد كرد. مردم احساس مى كنند كه دولتشان آنها را جدى نگرفته و تنهايشان مى گذارد. بسيارى تصور مى كنند كه دولت، توانايى حل مشكلات کشور را ندارد. آنها حتى اعتمادشان به نيروهاى تحت رهبرى آمريكا را از دست داده و تصور مى كنند كه آنها نمى توانند با نيروهاى طالبان به درستى مقابله كنند. نتيجه اين است كه روستاها ويران تر شده و روز به روز بر قربانيان، چه نظامى و چه غيرنظامى ، افزوده مى شود.
حدود شش سال از استقرار ناتودر افغانستان مي گذرد. ناتو فرماندهي نيروهايي را برعهده دارد كه اصطلاحاً نيروهاي بين المللي كمك به امنيت (ايساف) خوانده مي شود؛ هر چند كه از حدود سي كشوري كه در قالب ايساف نيرو به افغانستان اعزام كرده اند. تعدادقابل توجهي عضو ناتو هستند. در هر حال درينجا دو سؤال است: چرا ناتو فرماندهي ايساف را برعهده گرفت و در افغانستان مستقر شد؟ آيا ناتو توانسته است از عهده وظايف خود برآيد؟ در پاسخ به سؤال اول بايد گفت ناتو به دو دليل فرماندهي ايساف را برعهده گرفت. دليل اول جنبه تاكتيكي داشت و مواردي از جمله ضرورت گسترش نيروهاي ايساف به خارج از كابل، تزلزل در فرماندهي ايساف و ضرورت تسريع در روند بازسازي افغانستان را شامل مي شد. در حقيقت هر سه مقوله به مسأله امنيت در افغانستان برمي گردد. بدين شكل كه قلمرو فعاليت نيروهاي ايساف محدود به ولايت كابل بود وساير ولايات از امنيت كافي برخوردار نبودند. وضعيت افغانستان به گونه اي است كه ناامني در يك ولايت بر ناامني در ساير ولايات تأثير مي گذارد. بنابراين امنيت در كابل بدون امنيت در مناطق همجوار آن بسيار دشوار است. از اين جهت ضرورت داشت نيروهاي ايساف به قلمروي فراتر از كابل گسترش اند.
اما گسترش ايساف به حوزه هايي فراتر از كابل يك اشكال فني داشت و آن اينكه اين مهم نيازمند فرماندهي منظم و قوي بود كه ايساف از آن برخوردار نبود. به عبارت ديگر در فرماندهي ايساف، قبل از آنكه ناتو مسئوليت آنرا به عهده گيرد. نوعي تزلزل و بي ثباتي وجود داشت. مشكل اصلي آن بود كه فرماندهي ايساف به صورت دوره اي شش ماهه بود و همين عدم ثبات در فرماندهي به شدت از كارايي ايساف كاسته بود. از اين جهت، استقرار يك فرماندهي متمركز و ثابت برايساف ضرورت داشت. به موازات اين مسائل، يك نكته نگران كننده ديگر نيز وجود داشت و آن اين بود كه روند بازسازي افغانستان به دليل سطح پائين امنيت در اين كشور بسيار كند بود. بديهي است بين بازسازي و ثبات در افغانستان ارتباط تنگاتنگي وجود دارد. بازسازي بدون وجود ثبات و امنيت امكان پذير نيست. اينها دلايل تاكتيكي بودند كه ناتو را به استقرار در افغانستان يعني منطقه اي خارج از قلمرو سنتي ناتو وادار مي كرد. اما دلايل مهم ديگري نيز براي حضور ناتو در افغانستان وجود داشت كه آن را «دلايل استراتژيك» نام نهاده ايم.
دلايل استراتژيك حضور ناتو در افغانستان در سه مقوله قابل ذكر است: جهاني شدن، بازوي اجرايي سازمان ملل، تقسيم بار مسئوليت جهاني شدن به يك تعبير به معني غلبه نظام ليبرال دموكراسي غرب است. ليبرال دموكراسي غرب سه نمود بيروني دارد. نمود سياسي آن را دموكراسي مي گويند. نمود اقتصادي آن را تجارت آزاد مي گويند و نمود نظامي آن را ناتو مي خوانند. بنابراين به موازات گسترش دموكراسي در سطح جهان و به موازات گسترش تجارت آزاد و اقتصاد بازار در سطح جهان، ناتو نيز به عنوان وجه نظامي ليبرال دموكراسي بايد گسترش يابد. اين طرز تلقي، محصول غلبه ديدگاه آن دسته از افرادي است كه پس از فروپاشي اتحاد شوروي بر حفظ و بقاي ناتو تأكيد داشتند و معتقد بودند به جاي حذف ناتو، تعريف جديدي از نظر ساختار، كاركرد و قلمرو فعاليت از آن به عمل آيد. در چارچوب تعريف جديد، مواردي همچون مقابله با مهاجرت غيرقانوني، تروريسم، راديكاليسم، مواد مخدر، نسل كشي، نقض حقوق بشر و... بر وظائف ناتو افزوده شد. ضمن آنكه ناتو مي تواند به لحاظ جغرافيايي تا هر جايي كه مقدور باشد، گسترش يابد . يك دليل استراتژيك ديگر نيز وجود دارد. در افغانستان ايساف زيرنظر سازمان ملل فعاليت مي كند. يعني درست است كه نيروهاي ايساف كلاه آبي بر سر ندارند اما طبق توافق نامه بن و براساس قيموميت سازمان ملل بر افغانستان، اين نيروها زيرنظر سازمان ملل عمل خواهند كرد. اين شكل از كار نتيجه كاستي هايي است كه اساساً از نظر ضمانت اجرايي در منشور ملل متحد وجود دارد. به عبارت ديگر اگر قرار باشد فصل هفتم منشور ملل عملي گردد، با مشكل بسيج نيرو مواجه است. از اين منظر سازمان ملل، همان گونه كه بر بوسني شاهد بوديم.
چاره اي جز اين ندارد كه ناتو را به عنوان قوه قهريه خود در برخورد با شرايطي قرار دهد كه صلح و امنيت بين المللي را به خطر انداخته است.
اكنون سازمان ملل اميدوار است با استقرار ناتو در افغانستان «فرايند صلح سازي پس از ترك مخاصمه» با جديت بيشتري پيش رود . آمريكا با ترغيب ناتو براي ورود به افغانستان در عين حال قصد داشته است. بار مسئوليت امنيت در افغانستان را ميان كشورهاي مختلف تقسيم كند. اين درست شايد همان كاري است كه اكنون در تلاش بود در عراق انجام دهد. تداوم بحران در افغانستان و احتمال ناكامي آمريكا در اين كشور و بويژه كاهش تدريجي حمايت ساير كشورها از ائتلاف آمريكا- انگليس در افغانستان به شدت واشنگتن را نگران ساخت و آمريكا را بر آن داشت تا ناتو را به عنوان يك نيروي مهم وارد عرصه كند . طي اين مدت که ناتو فرماندهي نيروهاي بين المللي كمك به امنيت افغانستان را برعهده گرفته است. چرا هم آهنگي درست ، مسووليت مشترک وهدف واحد وجود ندارد .؟اول اينكه نيروهاي ايساف از حدود ۳۰ كشور تشكيل شده اند و لذا تجانس لازم براي هماهنگي ندارند. دوم اينكه اين نيروها به رغم ظاهر، به شدت از تجهيزات ضروري براي كار در عرصه افغانستان بي بهره است. سوم اينكه هيچ يك از اعضاي ايساف تمايل ندارند نقشي فراتر از وضع موجود در عرصه نظامي و جنگي برعهده گيرند. به عبارت ديگر اعضاي ايساف نمي خواهند نيروهايشان مسئوليت جنگي برعهده گيرند. آنها معتقدند وظيفه ايساف فقط تأمين امنيت در مناطق پاكسازي شده است. اكثر اعضاي ايساف معتقدند جنگ در افغانستان بايستي توسط ائتلاف تحت رهبري آمريكا و اردوي ملي افغانستان اداره شود. چهارم اينكه به نظر مي رسد ناتو از معضل بزرگي به نام «توليد يا زايش نيرو» رنج مي برد. منظور از توليد نيرو آن است كه ناتو بايستي داراي يك نيروي واقعي، به همراه تجهيزات واقعي، براي آمادگي واقعي براي انجام مأموريت واقعي باشد. از اين منظر، ناتو فاقد شرايط لازم براي افزايش گستره عملكرد خود در افغانستان است.
در همين حال مشكلات ديگري نيز وجود دارد. آمريكا، برجسته ترين عضو ناتو، با استقرار نزديک به دوصد هزار نيرو در عراق، توان همزماني اکمال ، تجهيزوسوق واداره هردوجبهه را ندارد که سبب فروريزي امنيت وثبات درافغانستان گرديد. انگليس يكي ديگر از اعضاي مهم ناتو نيز با چنين وسعتي مواجه است. آلمان كه ۲۵۰۰ نيرو در ايساف دارد، براي افزايش سطح نيروهايش محدوديت پارلماني دارد و دولت نيز رغبت چنداني به پذيرش مسئوليت بيشتر در افغانستان ندارد. در همين حال بعضي از اعضاي ناتو در عراق هم نيرو دارند و تمايل ندارند. بيش از اين خود را درگير بحران هاي منطقه اي سازند. در مجموع همانگونه كه «يان كمپ» تحليل گر نظامي «امنيت و اطلاعات جينز» مي گويد؛ افغانستان نخستين عرصه حضور ناتو در خارج از قلمرو سنتي اش است. موفقيت در افغانستان براي گسترش فعاليت ناتو به مناطقي خارج از اروپا بسيار مهم است.
مقامات نظامي و سياسي اروپا و آمريكا بر اين باورند با گذشت چند سال از آغاز عمليات گسترده نيروهاي سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (NATO) در افغانستان، بيست وشش كشور عضو اين پيمان اكنون درخصوص سياستهاي بازسازي، مبارزه با مواد مخدر و كاهش ميزان تلفات غيرنظاميان در اين كشور با اختلافنظرهايي جدي مواجهند .بسياري از اين كشورها از شركت در عملياتهاي خطرناك و درواقع «تقسيم خطر» در افغانستان (كه در حال حاضر بيشتر توسط نيروهاي امريكايي، انگليسي، كانادايي و هالندي صورت ميگيرد) سربازميزنند . مشكلات داخلي ناتو در افزايش فزاينده موج خشونت و ناامني در افغانستان و بروز جديتر مشكلاتي همچون سازمان يافتن آشوبطلبي طالبان، افزايش عملياتهاي انتحاري در معابر عمومي و خيابانها و افزايش بيسابقه توليد مواد مخدر در اين كشور آشوبزده، تأثير بسياري داشته است.
بريمك كارفي جنرال متقاعدآمريكايي در گفتوگو با لاسآنجلستايمز گفت باوركردني نيست قدرت عظيم نظامي و اقتصادي اروپا قادر نباشد بهاندازه كافي هليكوپتر و منابع اطلاعاتي، پشتيباني و دوايي با هدف پشتيباني كامل از بزرگترين عمليات برونقارهاي ناتو در افغانستان فراهم آورد .وي افزود: همچنين اراده سياسي كافي براي جلوگيري از قاچاق مواد مخدر كه منابع مالي مناسبي را در اختيار القاعده و طالبان قرار ميدهد، به چشم نميخورد.برخي از مقامات ناتو گفتهاند اين سازمان آزموني دشوار را در زمينه توانايي نيروهاي خود براي نبرد در هزاران كيلومتر آن سوي مرزهاي اروپا پشتسر ميگذارد .اين رهبران معتقدند برخي از كشورهاي همپيمان كه در چند نسل پيش از خود نه نبردي را شاهد بودهاند و در آن مشاركت داشتهاند براي حل اين بحران بايد بكوشند تا مخالفان داخلي را متقاعد ساخته و همچنين شكافهاي فلسفي در اين عرصه را مرتفع سازند .وي با اشاره به پيچيدگيهاي سياستهاي داخلي سازمان و محدوديتهاي بسياري از كشورهاي عضو در فرستادن سرباز به افغانستان تصريح كرد: اگر سربازي از ناتو ازقرارگاه هاي خود در افغانستان خارج شود جاي تعجب دارد !پيشرفت عمليات افغانستان در ناتو بيسابقه است. براي نخستينبار در تاريخ ناتو به جاي اينكه به منافع كلي انديشيده شود، هر كشور براي خود عمل ميكند .وجود نداشتن طرح واحد درخصوص عمليات نظامي در افغانستان در بين كشورهاي عضو واقعا تأسفبرانگيز است.
در بين كشورهايي كه عملياتهاي عمده در افغانستان را برعهده دارند و آنهايي كه از مشاركت در عملياتهاي پرخطر سرباز ميزنند، تنشهايي جدي وجود دارد .انتقاد اين كشورها بهويژه ايالات متحده به ديگر اعضاي ناتو كاملا منطقي است .يكي از مشكلات امروز ناتو وعدههاي بسياري است كه آنها در ابتداي عمليات خود در ناتو ارائه دادند، وعدههايي بسيار زياد كه قرار بود سريع و با صرف هزينههاي بسيار اندك محقق شود.تحقق نيافتن اين وعدهها در كنار وخامت روزافزون اوضاع و شيوع بيسابقه جرم و جنايت در افغانستان موجب شده است، عمليات نيروهاي ناتو و ايساف در اين كشور با انتقادهاي روزافزوني مواجه شود .براي مثال چندي پيش اتحاديه اروپا متعهد شد آموزش نيروهاي امنيتي افغانستان را برعهده گيرد، اما اين طرح نيز در همان مراحل ابتدايي با مشكلات اعتباري و اساسي مواجه شد .مقامات آمريكايي بهويژه رابرت گيتس وزير دفاع اين كشور نيز اخيرا فارغ از هرگونه تعارفي پايتختهاي اروپايي را بهدليل عمل نكردن به تعهدات خود به باد انتقاد گرفتهاند تا ناكارآمدي سياستهايي اينگونه بار ديگر بر همگان آشكار شود.
اگر همپيمانان آمريكا در ناتو نيروها و تجهيزات بيشتري به افغانستان نفرستند، جنگ عليه طالبان و القاعده ممكن است با شكست روبهرو شود .روزنامه واشنگتن پست در سر مقاله خود اين موضوع را عنوان كرد كه آمريكا وهم پيمانانش پيشتر از اين نيز يكديگر را به وخيم كردن اوضاع امنيتي در افغانستان متهم كردهاند. رابرت گيتس، وزير دفاع آمريكا نيز اخيرا همپيمانان آمريكا در ناتو را به ناكامي در تأمين نيروها و تجهيزات بيشتر در افغانستان متهم كرده است. وي حتي تهديد كرده اگر همپيمانان آمريكا در ناتو از اجراي تعهدات خود در افغانستان فاصله بگيرند، آمريكا نيروهاي خود را از كوزوو خارج خواهد كرد . مشكلات واقعي هم در زمينه امور جنگي و هم در زمينه تأمين و توزيع نيروها در افغانستان وجود دارد. گروههاي ناظر مستقر در افغانستان بر اين باور هستندكه براي دومين سال پياپي خشونتها در افغانستان بهطور چشمگيري افزايش يافته است و اين خشونتها از مناطق جنوب شرقي تا نزديكي كابل گسترش يافته است.
آمريكا حدود پانزده هزار و صد نيرو به چهل ويک هزار نيروهاي تحت امر ناتو در افغانستان اختصاص داده است و حدود سيزده هزار نيروي ديگر را براي انجام عملياتهاي ضد تروريستي در اين كشور مستقر كرده است .انگليس نيز حدود هفت هزاروهفتصد نيرو در افغانستان مستقر كرده، اين در حالي است كه با اين حساب نيروهاي آمريكا و انگليس نيمي از نيروهاي ايساف را تشكيل ميدهند .فرانسه و آلمان نيز حدود چهارهزاروسه صد نيرو ده درصد نيروهاي ايساف را در افغانستان مستقر كردهاند اما هيچ كدام از اين نيروها در اكثر نيروهاي جنگي انجام وظيفه نميكنند .در ميان كشورهاي عضو ناتو، فقط كانادا و هالند بهطور چشمگير در عملياتهاي ضد نيروهاي طالبان حضور دارند. در نشست اخير وزراي دفاع ناتو، بعضي از اعضاي اين سازمان قول دادند كه نيروهاي خود را اندكي افزايش بدهند.
روزنامه نيويارك تايمز، در سرمقاله ي، از رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا به دليل متهم كردن هم پيمانانش در سازمان ناتو بخاطر كم كاري در جنگ افغانستان، انتقاد و آن را صحنهاي ناخوشايند توصيف كرد. نيويارك تايمز، نوشت: در وراي اين اتهامات، مساله بسيار جدي تري وجود دارد. تا زماني كه آمريكا و اروپا از استراتژي بهتري، مثل اختصاص دادن پول و توجه و نيروهاي بيشتر، استفاده نكند، اين جنگ خوب به طرز جبران ناپذيري بدتر خواهد شد. به نوشته اين روزنامه، يك سال پس از آنكه ناتو تمام مسئوليتها را براي حفظ صلح بدست گرفت، هنوز بيست وشش هزار نيروي آمريكايي در اين كشور حضور دارند و حملات طالبان و القاعده نيز رو به افزايش است. مردم افغانستان، روز به روز از دولت خود و حاميان غربي آن مايوس تر ميشوند. در حالي كه دولت كابل، واشنگتن و اروپا بر سر يافتن راهحلي مناسب براي ريشهكني خشخاش منازعه دارند، توليد اين محصول روز به روز افزايش پيدا ميكند.
نيويارك تايمز، نوشته است: در اين ميان، دلايل مختلفي براي اين مشكلات وجود دارد. حامد كرزي و دولتش بسيار ضعيف عمل ميكنند، پاكستان با موافقت آمريكا، نتوانسته گروه القاعده را در مرز خود با افغانستان از بين ببرد و سازمان ناتو نيز ۲۸هزار نيروي نظامي در افغانستان دارد، اما به نظر ميرسد كه كشورهاي عضو اين سازمان علاقه خود را براي اين ماموريت، از دست دادهاند. اين روزنامه، در ادامه با اشاره به اينكه درخواستهاي فوري براي دريافت سه هزار و ۵۰۰تعليمدهنده نظامي براي نيروهاي امنيتي افغانستان، ۲۰ فروند هلکوپترو وافراد جنگي، همچنان بيپاسخ مانده است، نيروهاي انگليسي، كانادايي، استراليايي و هالندي در حال جنگ در مناطق جنوبي افغانستان هستند، جايي كه شورشيان بسيار فعال هستند، اما برخي از كشورهاي اروپايي محدوديتهايي در مورد محل و نحوه عملكرد نيروهاي خود ايجاد كردهاند. از جمله برخي از اين محدوديتها ممنوع كردن اعزام نيروها به جنوب افغانستان است، كه اين محدوديتها در تلاشهاي صورت گرفته اختلالاتي را بوجود آورده است.
فرانسه، آلمان، ايتاليا و اسپانيا، از جمله كشورهايي هستند كه ميتوانند فعاليت بيشتري داشته باشند. يكي از بزرگترين مشكلات، اين است كه زماني كه ناتو كنترول امور افغانستان را در دست گرفت، اكثر كشورها انتظار داشتند جنگ تا حد زيادي متوقف شده و نيروهايشان تمركز بيشتري بر توسعه و تثبيت شرايط داشته باشند ، اما در عوض، روز به روز بر تعداد مجروحانشان افزوده ميشود و رهبران اروپايي هنوز نتوانستهاند در مورد مساله افغانستان و اينكه چرا براي از بين بردن طالبان و القاعده تلاش زيادي لازم است، به مردم خود پاسخ قانعكننده اي بدهند. نااميدي و خستگي گيتس قابل درك است. وي در صورت اقرار به اين حقيقت كه قبل از وارد شدن ناتو، واشنگتن در افغانستان از نيروي كافي و نيز استراتژي مستحكم براي تثبيت و توسعه كشور در دست نداشت، ميتوانست رابطه بهتري با كشورهاي اروپايي داشته باشد.
تصميم آمريكا به حمله به عراق، باعث كم كاري بيشتر در افغانستان شد. در اين بين، كمبود نيروهاي زميني باعث تكيه بيش از حد به حملات هوايي شد، كه نتيجه آن مجروح شدن تعداد بيشماري از مردم و تشديد خشم و مقاومت آنان شد. گيتس و مسئولان اروپايي تصميم گرفتند بجاي مقصر دانستن هم، استراتژي خود را بار ديگر بطور كامل مورد بررسي قرار دهند. دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است. تمام موارد از جمله سياست اتخاذ شده توسعه كشور، ريشه كني مواد مخدر و امنيت افغانستان بايد مورد تجديد نظر قرار گيرد. بايد راهي براي بهبود همكاريها ميان ناتو، واشنگتن و كابل پيدا شود و بايستي اعلام شود كه ممكن است لازم باشد نيروهاي آمريكايي و اروپايي سالهاي بيشتري در افغانستان بمانند و همه اين كارها بايد بسرعت و قبل از اينكه افغانستان بيشتر از اين از هم پاشيده شود، صورت گيرد.
در حالی که دولت افغانستان و رسانهها توجه خود را بر نبردهای عمده در جنوب این کشور متمرکز کردهاند یکی از مناطق شمالی شاهد پیشرویهای عمده طالبان است .در دو ماه گذشته، ولایت بادغیس- که در شمال غربی افغانستان و بین دو ولایت هرات و فاریاب واقع شده صحنه درگیریهای شدیدی بود- و شورشیان ضمن تصرف سه ناحیه از هفت ناحیه این ولایت در اکثر مراکز اقدام به ایجاد شبکههای اطلاعاتی و عملیاتی کردهاند. بادغیس، اولین ولایت شمال غربی افغانستان بود که در سال 1997 به تصرف طالبان در آمد و هماینک شورشیان درصدد تکرار آن موفقیت و استفاده از این ولایت بهعنوان سکویی برای اجرای عملیات در ولایتهای شرقیتر شامل جوزجان، تخار و بدخشان هستند .در ولایت فاریاب که درست در شمال بادغیس قرار دارد، طالبان ضمن احداث پایگاهی در نواحی کوهستانی در تلاش برای گسترش شبکههای خود هستند. طی دو ماه گذشته طالبان در هر دو این ولایتها دست به چندین حمله زده و ادعا میکنند که بخشهای بالامرغاب، غورماش و قادس را تا حد زیادی در کنترل خود دارند.
ملا دستگیر، فرمانده طالبان در بادغیس، میگوید: سعی ما این است که مثل گذشته این مسیر را باز کنیم. سیاست ما اینجا فرق دارد. در جنوب، ما علنا با قوای دولتی و خارجی درگیر هستیم ولی در شمال، سیاست پیشروی آرام را در پیش گرفتهایم. دولت اینجا ضعیفتر از جنوب است و کوهها محیط مساعدی برای عملیات ما فراهم میکنند .بنا به ادعای دستگیر، بسیاری از نواحی کوهستانی بادغیس در کنترول طالبان است . وی میگوید: ما میخواهیم همه ولایت را تصرف کنیم، چون هنوز مرکز [قلعه نو] و برخی از نواحی در کنترول دولت است. میتوانیم با یک حمله این کار را انجام دهیم ولی مترصد اجرای یک عملیات بزرگتریم. راهبرد ما حمله به چندین ولایت در آن واحد است .دستگیر، ضمن بیان این مطلب که طالبان در حال افزایش حضور نظامی خود در منطقه است و بهزودی آماده حمله میشود ميافزايد: ما الآن سعی داریم مخفیانه عمل کنیم و میبینیم که مردم استقبال گرمی از ما میکنند. بهزودی همه راههای منتهی به شمال را تصرف خواهیم کرد.
طالبان در بيست سپتامبر به ناحیه بالامرغاب در ولایت بادغیس حمله کردند. در این نبرد که سه ساعت به طول انجامید، چهار پولیس و بيست شورشی کشته شدند. دو روز بعد طالبان به قیصار در ولایت فاریاب یورش بردند که این درگیری به دستگیری یکی از فرماندهان شورشیان به نام رسولک انجامید.
در بيست وپنج سپتامبر برخورد یک عراده موتر پولیس به یک مین جادهای در ناحیه غورماچ در ولایت بادغیس، سه کشته و چهار مجروح بر جای گذاشت. مقامات، شورشیان را مسئول این حادثه دانستند .در همان روز یک فروند هلکوپتر متعلق به نیروهای بینالمللی براي کمک به امنیت افغانستان (ایساف) وابسته به ناتو در غورماچ سقوط کرد و طالبان مسئولیت آن را بر عهده گرفتند. همچنین در همان روز شورشیان یک کارگر چینی در یک شرکت راهسازی را در قیصار ربودند . نیروهای دولت در نواحی غورماچ و بالامرغاب دست به یک ضدحمله زدند . منابع رسمی، آمار کشته شدگان طالبان را در این درگیری بیش از بيست نفر گزارش دادند اما شورشیان این گزارشها را تکذیب کردند.اشرف ناصری،يک مقام مسوول دربادغیس، ضمن تکذیب پیشروی طالبان در این ولایت میگوید: این ادعای طالبان که مناطق کوهستانی را تصرف کردهاند حاکی از ضعف آنهاست. آنها روی زمین صاف هم نمیتوانند بجنگند، آن وقت میروند توی کوهها پنهان میشوند که آدم عادی نمیرود زندگی کند .این در حالی است که مقامات در فاریاب پیشروی طالبان را تایید میکنند.
جنرال خلیلالله ضیایی، مسوول امنیتی فاریاب، میگوید: آنها دارند از راه بادغیس به سمت ما میآیند و سعیشان این است که مردم را با خودشان همراه کنند .با این حال وی تاکید ميكند شمال به سرنوشت جنوب که بخشهای بزرگی از آن در کنترول شورشیان است دچار نخواهد شد .وی ميافزايد: طالبان در این ولایت به سمت جنوب عملیات نظامی ندارند. آنها در حال اقدامات مخفی و جمعآوری اطلاعات هستند. گاهی حملاتی با موتورسیکلت انجام میدهند فقط برای اینکه عرض اندامی کرده باشند .وی میگوید: مناطق کوهستانی ما مثل قیصر، آلمار و کوهستان در معرض خطرند . فعالیتهای عملیاتی و اطلاعاتیمان را گسترش دادهایم و نیروهایمان را در برخی مناطق بسیار حساس افزایش دادهایم و حتی نیروهایی را برای کمک به پولیس بادغیس به ناحیه غورماچ گسیل کردهایم. طالبان نمیتوانند آزادانه عملیات کنند.
با این حال اهالی ولایت بادغیس و دیگر ولایتهای شمالی میگویند طالبان اکنون دارای چنان نفوذی در این مناطق هستند که اثرات آن در زندگی روزمره مردم احساس میشود .مردم بالامرغاب، میگوید: «طالبان به این منطقه رسیدهاند. مهم نیست که چند ساختمان تحت کنترول دولت است. طالبان در روستاها حضور دارند و خیلیها به آنها ملحق شدهاند. بیکاری و بیتوجهی دولت به مشکلات مردم باعث این وضعیت شده و طالبان هرروز قویتر میشوند .درگیریهای بین طالبان و نیروهای دولتی اغلب به پیروزی شورشیان میانجامد . بعد از اتمام درگیری، نیروهای پولیس فورا به پایگاههایشان بر میگردند ولی طالبان میمانند تا حرفشان را به گوش مردم برسانند. دولت از محل تدارک و هماهنگی طالبان اطلاع دقیق دارد ولی کاری نمیتواند بکند. فقط همینطور نشسته و شاهد پیشروی طالبان است.
اخیراً دولت با حمایت ناتو نیروهای بیشتری را برای مقابله با نفوذ روبهگسترش طالبان در بادغیس مستقر کرده است. دیتر وارنک، فرمانده ناتو در مناطق شمال تایید کرد که طالبان مراکز کوچکی را در بخش شمال غربی این کشور برای انجام عملیات خود تاسیس کرده است .وی در یک کنفرانس خبری در ماه سپتامبر گفت: طالبان اردوگاههایی را در ولایت فاریاب برپا کرده که از آنها برای برنامهریزی جهت انجام حملات به دیگر مناطق شمال استفاده میکنند .وی گفت: بر اساس اطلاعات ما، پاکستان نقش مهمی در ایجاد و گسترش این مراکز در قسمتهای شمال غربی افغانستان ایفا میکند. به همین علت فاریاب به نقطه پردردسری برای ما بدل شده است .مسوولين ولایت فاریاب، ضمن تایید سخنان فرمانده ناتو میگوید: در حال حاضر اردو، پولیس و نیروهای ناتو در فاریاب، بهویژه در ناحیه قیصر، مستقرند. این تنها وسیلهای است که میتواند مانع از پیشروی بیشتر طالبان شود . نیروهای طالبان در این منطقه را عمدتا افراد مزدور و خارجی تشکیل میدهند نه افراد محلی. وی ميگويد: مردم منطقه با طالبان همکاری نمیکنند .
ولی بسیاری از مردم نسبت به تلاشهای دولت برای متوقف کردن پیشروی طالبان در این منطقه خوشبین نیستند . نماینده ولایت فاریاب در پارلمان، سربازان بینالمللی را مسئول پیشروی طالبان دانست .عامل افزایش تعداد نفرها ي طالبان حضور نیروهای خارجی است .در گذشته نه خارجیای بود نه طالبان. حالا که خارجیها وارد منطقه شدهاند طالبان هم پشت سرشان آمدهاند. حضور خارجیها موجب تحریک آنها شده و همین باعث شده مردم به طالبان دست همکاری بدهند. مردم ما خاطره خوبی از عملیات خارجی در جنوب و شمال ندارند .ناظران سیاسی معتقدند تمرکز بالای نیروهای ناتو و افغانستان در بادغیس و فاریاب حاکی از آن است که دولت خطر را جدی گرفته است.
ازطرف ديگرزنگ های خطر برای گسترش دامنه نا امنی ها به شمال کشیده شده است. این سخن چند روزی است که پس از حادثه خونین بغلان از هر زبانی شنیده شده و گفته می شود کسانی به صورت پنهانی در حکومت خواهان گسترش نا امنی ها به شمال در همکاری با حزب اسلامی و طالبان قرار دارند، همان های که موضوع گسترش نا امنی را به شمال حتا از سوی طالبان در ظاهر انکار میورزند. ولی آنانی که حادثه بغلان را آفریدند خوب میدانستند که کشتن شش عضو پارلمان که در جمع آنان سید مصطفی کاظمی سخنگوی جبهه مخالف حکومت قرار داشت، پیامی به جز این نمی آورد.پیچیده ترشدن مساله از آنجا ناشی شد و حادثه بغلان را در هاله از ابهام قرار داد، که تا کنون هیچ گروهی حتا طالبان و حزب اسلامی مسوولیت این حادثه را به عهده نگرفتند. برخی ها تصور میکنند که طالبان به دلیل کشته شدن شمار زیادی از شاگردان مکتبی در این رویداد مسوولیت آنرا به عهده نگرفتند زیرا در آن صورت وجهه سیاسی شان که حکومت در حال حاضر آماده مذاکره با آنان است، به شدت صدمه می خورد.
از طرف دیگر به عهده نگرفتن مسوولیت این رویداد از سوی طالبان، باعث شد تا
شکافها میان حکومت و گروه های حاضر در صحنه سیاسی افغانستان به ویژه جبهه ملی به
شدت عمیق تر شده و بدگمانی آنان را نسبت به دست داشتن حکومت در این رویداد تقویت
کند.اگر حادثه بغلان کار گروه طالبان بوده باشد، بهره برداری از آن نیز با بسیار
مهارت صورت گرفته است و اوضاع نشان می دهد که نه تنها شکاف بیاعتمادی میان حکومت
و مخالفان سیاسی آن به ویژه جبهه ملی عمیق تر شده، بلکه در مورد این رویداد انگشت
اتهام نیز به صورت گسترده آنچنانی که انتظار می رفت به سوی طالبان دراز نشد.البته
رویداد بغلان در کنار این مساله باعث شد تا نام جبهه ملی یکبار دیگر بر سر زبان
ها بیافتد و رهبران جبهه از کشته شدن نزدیک ترین همکار خود، حتا دست به بهره
برداری های سیاسی نیز بزنند- چیزی که از گذشته های دور در میان سیاستمدارن
افغانستان رواج داشته است ولی واضح است که این گونه بهره برداری ها به هیچ صورتی
جبران عدم حضور کاظمی را نمیکند. و اما آنچه که در کنار ایجاد بدگمانی های سیاسی
میان حکومت و عمدتا جبهه ملی ایجاد شده است نگرانی از گسترش نا امنی ها به شمال
افغانستان می باشد.
زیرا باور داشتن به این پنداشت کهنه که طالبان وقتی در جنگ های رویاروی شکست می
خورند دست به اجرای عملیات انتحاری می زنند، تا هم حضور خود را تثبیت کنند و هم
هراسی در دل شهروندان افغانستان ایجاد کنند، دیگر خیلی سخت است. زیرا استفاده
موثر طالبان از تاکتیک عملیات انتحاری نه تنها حضور آنان را تثبیت میکند و هراس
آنان را در دل شهروندان کشور شدت میبخشد، بلکه باعث گردیده است که عملیات
انتحاری به عنوان یک حربه موثر جنگی نیز مورد استفاده قرار گیرد. در حالی که
اجرای دو عملیات انتحاری پیهم در شمال در شرایطی صورت گرفته است که طالبان حتا در
جنگ رویاروی نیز موفقیت های چشمگیری داشته و چند ولسوالی را تسخیر کرده اند.
اما اجرای عملیات انتحاری در هر گوشهی از افغانستان می تواند پیام های زیادی را
با خود داشته باشد. عملیات انتحاری نیازمند آموزش افراد، مکان امن برای نگهداری،
تجهیز و برنامهریزی برای اجرای عملیات می باشد و هر از گاهی که در یک منطقه
عملیات انتحاری رخ میدهد، این بدان معناست که طالبان در آنجا حضور دارند، زیرا
این تنها انتحار کننده نیست که تمام ابتکار عملیات را در یک حمله انتحاری به عهده
دارد، بلکه واقع بینانه به نظر می رسد اگر گفته شود که یک مرکز تجهیز و برنامه
ریزی در عقب آن و در نزدیکی های همان محلی که حمله صورت می گیرد وجود دارد، ورنه
هیچ انتحارکنندهای ممکن نیست که از جنوب افغانستان و یا پاکستان تجهیز شود و
بعد خودش را به بغلان برساند تا با مراسم استقبال از ورود اعضای پارلمان ورود وی
نیز همزمان باشد.
این گفته از آنجا بیشتر مورد توجه قرار می گیرد که درست چهار روز پس از حادثه
بغلان نیز یک انتحار کننده دیگر در حوالی شهر کندز نمایان می شود، ولی قبل از
اجرای عملیات خود را منفجر می کند. این دو حادثه چه چیز را ثابت می کند، حضور یک
مرکز فرماندهی، آموزش، تجهیز و برنامه ریزی حملات تروریستی در شمال. این در حالی
است که در شاهراهی که شمال را به کابل وصل می کند پس از حادثه بغلان پوستههای
زیاد تلاشی ایجاد شده است و به لحاظ امنیتی و روانی هیچ عملیات کننده ی جرات
نمیکند که از مسیر کابل به شمال و یا برعکس عبور و مرور کند.
طالبان و حزب اسلامی به لحاظ ترکیب قومی در دو ولایت کندز و بغلان به صورت
بالقوه و بالفعل طرفدار دارند و این گفته را نه تنها پیروزی طالبان در هنگام
حاکمیتشان در سال 1376 خورشیدی در شمال، بلکه مقاومت آنان پس از حوادث یازدهم
سپتامبر در ولایت کندز نیز ثابت می کند.
تجربه جنگ در جنوب نشان
داده است که طالبان به دلیل حضور گسترده نیروهای ناتو و ایتلاف در این مناطق از
شانس کمتری برای پیروزی برخودار هستند. از طرف دیگر طولانی شدن جنگ در جنوب و
ادامه ادعاهای پنهان و آشکار دولت مبنی بر کمک پاکستان به تروریستان ممکن است
دستگاه استخباراتی آی.اس.آی را به این واداشته باشد تا برای کم کردن اتهامهای
دولت افغانستان در این ارتباط ناامنی را به شمال گسترش بدهد. زیرا گسترش ناامنی
در شمال به دلیل حضور کم نیروهای خارجی، فقدان حضور نیروهای اردوی ملی و حتا بی
تجربگی نیروهای خارجی و داخلی برای رویاروی با طالبان در این مناطق ممکن است
پیروزی های را برای این گروه به صورت زودرس در پی داشته باشد.
در عین حال گسترش ناامنی در شمال و حضور طالبان در این مناطق تاییدی مبنی بر
ادعای پاکستان در ارتباط به اینکه طالبان یک مشکل داخلی افغانستان است، نیز می
تواند به شمار آید. البته با توجه به ایجاد شکاف میان حکومت و جبهه ملی در مورد
حادثه بغلان بعید نیست که جبهه خود نیز دست به تحرکاتی در شمال بزند که نهایتا
نتیجه آن به نام طالبان می تواند ختم گردد و این نیز تمایل باداران پاکستانی و
همکاران افغان طالبان را برای گسترش نا امنی در شمال می تواند ارضا کند و به هدفی
که طراحی کرده اند تا حدی دست پیدا نمایند.