کيها مقصراصلي اوضاع پرتنش پاکستان ومانع ثبات سياسي افغانستان است؟
تهيه وپژوهش )دوشي چي(
تروريزم
واژهي تروريسم به لحاظ معنايي مناقشه برانگيز است و تعاريف مختلفي از آن ارائه شده و هيچ يك از تعاريف اين واژه به لحاظ جهاني پذيرفته نشده است. فرهنگ لغت انگليسي آكسفورد تروريسم را خط مشياي كه هدف آن حمله از طريق ايجاد وحشت در مخالفان، به كارگيري روشهاي تهديد و حاكم كردن ارعاب يا وضعيت وحشت آفرين ميباشد، تعريف كرده است.
تروريسم واژهاي است كه بسيار سخت معنا ميپذيرد و به مدلول عيني و مشخصي ارجاع نميدهد و براي توصيف خشونت مورد كاربرد دشمن به مثابهي امري غير اخلاقي و شيطاني به كار ميرود. هيچ گروهي تاكنون خود را تروريست نخوانده است.
خصوصا پس از اين كه ايالات متحده جنگ برضد ترور خود را در واكنش به حملات 11 سپتامبر 2001 به راه انداخت، كاربرد اين واژه از گسترهيي وسيعتر برخوردار شد. تعاريف ارائه شده از واژه تروريسم در برگيرندهي برخي معيارهاي مشترك هستند كه عبارتند از:
- ترور اقدامي خشونت آميز است؛
- انگيزه اقدام تروريستي سياسي يا مذهبي است؛
- هدف تروريسم، شهروندان غير نظامي ميباشد؛
- هدف تروريسم ايجاد رعب و وحشت است؛
- هدف تروريسم ارعاب حكومت يا جامعه است؛
- فرد يا گروه تروريست، غير دولتي هستند؛
- اقدام تروريستي اقدامي غير قانوني است.
هيچ يك از اين معيارها به لحاظ جهاني به عنوان معيارهايي ضروري يا كافي براي تعريف تروريسم شناخته نشدهاند. واژه تروريسم از واژه Terrorisme كه در قرن هجدهم در فرانسه مطرح شد، برگرفته شده است. اصل اين واژه از فعلهاي Terrere( به معناي ترساندن) و Deterrere( به معناي ترساندن از ) در زبان لاتين مشتق شده است. كاربرد معاصر اين واژه به سال 1795 بر ميگردد كه از اين واژه براي توصيف اقدامات ژاكوبنها در فرانسه استفاده ميشد.
حكومت ژاكوبنها معروف به حكومت ترور شده بود. اگر چه مسلم نيست، اما گفته ميشود كه خود ژاكوبنها اعلام كرده بودند كه از واژه تروريستها براي اشاره به آنها استفاده شود. جالب است بدانيم كه روشهاي مورد استفادهي ژاكوبنها عبارت بودند از دستگيري و بعضي مواقع اعدام مخالفان. بنابراين، تروريسم و ترور به روشهايي ارجاع داده ميشوند كه مورد استفادهي رژيمهاي حاكم براي كنترول جمعيتهاي تحت سلطهايشان از طريق ترس بوده است، تاكتيكي كه در بسياري از رژيمهاي تماميت خواه نظير آلمان نازي ديده شده است.
تروريسم در حال حاضر ارجاع بيشتري به دولت پوليسي ميدهد و استفاده رايج از واژهي تروريسم دولتي و واژه تروريسم، معاني گستردهتري پيدا كردهاند.
تروريسم را ميتوان به انواع زير تقسيم كرد:
- ترويسم دولتي: كه در آن سازمانهاي دولتي و حكومتي، خود به كشتار شهروندان ميپردازند. در اين خصوص ميتوان به عملكردهاي رژيمهاي مستبد و ديكتاتور عليه شهروندان خود اشاره كرد؛
- تروريسم بينالمللي: با حمايت برخي از دولتها اقدام به عمليات تروريستي در كشورهاي ديگر مينمايند. از جمله اينگونه موارد ميتوان به تسليح فالانژهاي لبناني از سوي صهيونيستها عليه مردم لبنان و يا تسليح ضدانقلابيون نيكاراگوئه عليه مردم اين كشور از سوي آمريكا اشاره كرد؛
- تروريسم محلي: كه در آن تروريستها در داخل كشور خود عليه حكومت خود دست به عمليات تروريسم ميزنند؛
- تروريسم فراملي: كه تروريستها از مليتهاي مختلف در كشور ديگر اقدام به عمليات تروريستي ميكند.
اماسوالهاي ناحل :
- تروريسم چيست و چرا تعريف واحدي از اين پديده در جامعه جهاني وجود ندارد؟
- چرا پس از پايان جنگ سرد در سال 1990 شدت و گسترهي تروريسم بينالملل درحال افزايش بوده است؟
- آيا اقدامات سازمان ملل در مبارزه با تروريسم كافي و موفق بوده است و سازمان ملل چه ويژگيهايي بايد داشته باشد تا بتواند به عنوان مرجع نهايي براي مقابله با تروريسم باشد؟
- حملات تروريستي 11 سپتامبر 2001 چه تاثيري بر تغيير معاني مفاهيم دفاع مشروع و دفاع پيشگيرانه و پيشدستانه داشته است؟ تعاريف ارائه شده دربارهي واژهي تروريسم زياد با هم متفاوت نيستند، اگرچه هيچ تعريف واحدي از اين واژه ارائه نشده است. به طور عموم بر سر اين امر توافق وجود دارد كه تروريسم عبارت است از اعمال خشونت عليه شهروندان غير نظامي با نيت پيشبرد يك هدف سياسي يا ايدئولوژيك.
از تفاوتهاي مهمي كه تروريسم با جنگ دارد خشونتي است كه تروريسم به طور مستقيم عليه شهروندان اعمال ميكند. در جنگ همواره هدف و تلاش طرفين اين است كه تعداد تلفات خصوصا تلفات غيرنظاميان به ميزان حداقل باشد. اگرچه اكثريت موافق خواهند بود كه اين تعريفي مفيد از تروريسم است اما وقتي بخواهيم اين تعريف عمومي را بر موارد خاص انطباق دهيم به مشكل جدي بر ميخوريم. از نظر عدهيي بعضي از اقدامات و يا گروهها آشكارا تروريستي هستند و براي بعضي ديگر نه. بنابراين عدم توافق بر سر تعريف واژهي تروريسم نيست بلكه بر سر تعيين مصداقهاي عيني تروريسم است.
تروريسم در دوران مدرن همواره حضور داشته است اما واقعيت اين است كه از پايان جنگ سرد، تروريسم بين الملل رشد قابل توجهي يافته است. يك عامل مهم و دخيل در اين امر عبارت است از وضعيت متفاوت و متمايز سياست بينالملل و تمايز در توازن قدرت ميان ملتها در سرتاسر جهان. بعنوان مثال در بعضي از ملتهاي بازمانده از شوروي سابق تروريسم مشهود است زيرا اين كشورهاي جديد تازه شكل گرفتهاند و آيندهشان مبهم است. در خاورميانه تروريسم مرتبط با نتايج جنگ خليج فارس، وضعيت سياسي داخلي در كشورهاي مختلف اين منطقه و روابط با اسراييل و غرب، خصوصا آمريكا ميباشد.
البته تمايز فرهنگي كشورهاي اين منطقه با اسرائيل و غرب نيز مزيد بر علت است. اين واقعيت كه آمريكا تنها ابر قدرت بازمانده در سطحي جهاني است نيز در افزايش تروريسم عليه آن نقش داشته است. عامل دخيل ديگر در افزايش و گسترش تروريسم پس از جنگ سرد اين است كه نوعا تروريسم پرورش دهندهي تروريسم است. بمب گذاريهاي اخير در لندن و بمب گذاريهاي ديگر در اين شهر نمونههايي از اين واقعيت ميباشند. در رابطه با اقدامات سازمان ملل در خصوص مبارزه عليه تروريسم بايد خاطر نشان ساخت كه اقدامات اين سازمان في نفسه مفيد هستند چرا كه سازمان ملل بسياري از ملتهاي جهان را كنار هم گرد آورده است. بنابراين، اقدامات و تصميمات اين سازمان كاركرد نمادين مهمي دارد.
در عباراتي عيني تر بايد خاطر نشان ساخت كه سازمان ملل داراي قدرت و توان نه چندان زيادي است چرا كه طبق قاعده ملتها بايد اين سياستها را عملياتي و اجرا كند. آنها ملزم به رعايت سياستهاي سازمان نيستند و اگر هم به اين سياستها عمل كنند، هميشگي نيست.
تصميمات سازمان ملل ميتواند بدون نتيجه باقي بماند. بنابراين من فكر ميكنم كه بسيار مهمتر است كه ملتها براي مقابله با تروريسم در سطحي چند بعدي با هم همكاري كنند و در نيروهاي پوليس و امنيتي بينالمللي، تلاشهاي اقتصادي و ديپلماتيك و در آخرين مرحله در مداخلات نظامي شركت فعال داشته باشند. اين تلاشهاي متعدد بايد مورد توافق همه ملتها باشند چرا كه تروريسم، بينالمللي است و صرفا ملي و محلي نميباشد. ملتها بايد با هم هماهنگ باشند تا اقدامات مختلف بتوانند متوازن و هماهنگ با هم موثر واقع شوند.
از سوي ديگر ميان واقعيت عيني و وضعيت حقوقي - قانوني تمايز وجود دارد. واقعيت اين است كه دولت آمريكا به صورتي موفقيت آميز از حوادث 11 سپتامبر براي توجيه تصميم خود در جنگ عليه عراق استفاده كرد. سوالي در اين نيست كه بدون 11 سپتامبر اين امر امكان پذير نبود.
اين يك واقعيت است. اگرچه از ديدگاه حقوق بينالملل، وضعيت بسيار بغرنج و مشكل است چرا كه مفهوم به كار بردن مداخله پيشدستانه عليه يك كشور بر مبناهاي حقوقي سستي قرار دارد، زيرا هيچ تهديد مشخصي از جانب رژيم حاكم بر عراق عليه آمريكا متصور نبود و سازمان ملل تحريمهاي مختلفي عليه اين كشور وضع كرده بود. در نهايت من فكر نميكنم كه حقوق بينالملل، آنگونه كه ما با آن در دنياي امروز آشنا هستيم، توجيه كنندهي چنين دخالت آشكاري بوده باشد. البته در مورد افغانستان وضعيت فرق ميكند زيرا دولت غير رسمي حاكم بر اين كشور آشكارا با القاعده همكاري داشت.
تروريسم همانطور كه از معناي لاتين آن استنباط ميشود به معناي وحشت است و در اكثر تعاريف به اقدامات گروهها يا افرادي اطلاق ميشود كه براي دست يافتن به اهداف خاص دست به خشونت و يا حتي قرباني كردن افراد بيگناه ميزنند. با اين حال نميتوان تعريف واحدي از تروريسم ارائه كرد. شايد يكي از دلايل اين مسئله به ماهيت تروريسم باز ميگردد كه در دورههاي مختلف تاريخي شكل خاص خود را داشته است.
يكي از اولين دورههاي تاريخي كه ميتوان كاربرد واژهي تروريسم را مشاهده كرد،دوران انقلاب كبير فرانسه است كه در آن زمان به معناي -حكومت وحشت- بكار ميرفت.
با اين حال عمده ترين كاربرد واژهي تروريسم بعد از جنگ جهاني دوم است كه در اين زمان اقدامات گروهها و نهضتهاي استقلال طلب با ترور همراه شد.
از طرف ديگر بايد توجه كرد كه واژهي تروريسم به عنوان يك واژه تعريف نشده و مبهم بر اساس مصالح و مقتضيات سياسي تعريف ميشود. براي مثال تا قبل از فروپاشي نظام دو قطبي، گروههاي تروريستي در اشكال مختلف مورد حمايت دو بلوك قرار داشتند و در واقع نقش ابزاري را براي آنها ايفا ميكردند.
از آنجا كه برخورد مستقيم ميان دو بلوك ممكن نبود بر اين اساس ماهيت و اقدامت گروههاي تروريستي تا پايان جنگ سرد توجيه شده بود. پايان جنگ سرد علاوه بر تمامي تغييرات عظيمي كه با خود به همراه داشت بر اين توجيه نيز اثر گذاشت. پيدايش گروهها و سازمانهاي تروريستي به ويژه ايدئولوژيك مورد توجه قرار گرفت. در اين بين حوادث 11 سپتامبر نشان دهندهي عمق و قدرت فاجعه بار اين گروهها بود.
از اين تاريخ به بعد به ويژه رسانهها و مقامهاي غربي بر لزوم مقابله با گروههاي تروريستي تاكيد كردند كه حد و مرزي براي خود قائل نيستند و خود را مقيد به رعايت قوانين بازي كه بين دولتها مورد قبول است، نميدانند. يكي ديگر از ويژگيهاي اين گروهها بي وطن بودن و بينالمللي بودن آنهاست كه شبكههاي پيچيدهشان به راحتي ميتواند در تمامي كشورهاي جهان گسترده شود.
با اين حال با اهميت ترين مسئله كه باعث شد تروريسم بينالمللي مورد توجه خاص كشورها قرار بگيرد مسئلهي گسترش سلاحهاي كشتار جمعي است. تا كنون كشورها براي ايجاد بازدارندگي از اين سلاحها و به ويژه سلاحهاي هستهيي استفاده كردهاند اما اكنون اين نگراني كه گروههاي تروريستي بتوانند به اين سلاحها مسلح شوند تروريسم را به بحث محوري تبديل كرده است، بخصوص كه حملات 11 سپتامبر نشان داد تروريستها براي دستيابي به اهداف مورد نظرشان از كاربرد هيچ سلاحي روگردان نيستند.
سازمان ملل متحد با وقوع حملات تروريستي در تلاش بوده تا علاوه بر دستيابي به تعريف واحدي از تروريسم راهكارهايي را براي مقابله با آن پيشنهاد كند، با اين حال تا كنون موفق نشده است.
يكي از اولين اقدامات سازمان ملل برگزاري نشستها و جلسات مختلف در سالهاي 1972 تا 1979 بود كه با هدف تعريف تروريسم آغاز شد اما عملا موفقيتي در پي نداشت. اكنون شوراي امنيت تروريسم بينالملل را به عنوان تهديدي براي صلح و امنيت بينالملل تلقي ميكند كه به عنوان ركن حفاظت از صلح و امنيت بين الملل موظف به برخورد با آن است. با اين حال ضعف و كاستيهاي ساختار سازمان ملل و شوراي امنيت باعث شده تا اين سازمان تنها به صدور قطعنامه و تقبيح حملات تروريستي بسنده كند.
به نظر ميرسد برخورد با تروريسم به عنوان يكي از سياستهاي دولت بوش مطرح باشد تا بعنوان يكي از بحثهاي مطرح در سازمان ملل. اين سازمان حتي نتوانسته چندان نقشي در باز تعريف مفاهيمي همچون دفاع مشروع و جنگ پيش دستانه داشته باشد.
با وقوع حملات 11 سپتامبر، آمريكا با اين عنوان كه ديگر نميتوان در انتظار حملات مخرب تروريستها شد و بعد واكنش نشان داد مفهوم جنگ پيشدستانه را مطرح كرد و بعدا در مورد افغانستان و عراق بر همين اساس عمل كرد. از تروريسم اغلب به عنوان يك مفهوم مبهم و چند وجهي نام برده شده است. بخشي از اين مفهوم به انگيزه و اهداف نهفته در تروريسم بر ميگردد كه در تعريف كلي از تروريسم ميتوانيم آن را بهگونهي زير تعريف نماييم: تروريسم عبارت است از ارتكاب، سازماندهي، حمايت، تسهيل، تامين مالي و تشويق به اقدامات خشونت آميز عليه دولت ديگر كه اشخاص يا املاك را با هدف ايجاد ترس يا احساس ناامني در اذهان عمومي، با هر ملاحظه و هدف سياسي، فلسفي، ايدئولوژيكي، نژادي و غيره براي توجيه آن، هدف قرار ميدهد. اما نكته مهم در زمينهي عدم دستيابي به تعريف شفاف و قابل قبول از تروريسم شايد علاوه بر اختلاف در تعريف اين مفهوم بيشتر بر سر انطباق مفهوم با مصداقهاي عيني آن باشد.
تقريبا همهي كشورها به نوعي خود را درگير فعاليتها و يا حمايت از افرادي مييابند كه بر اساس اين تعريف تروريست تلقي ميشوند لذا عدم وجود اطمينان پيرامون مفهوم تروريسم بيشتر يك امر سياسي است تا حقوقي. اين امر جامعه جهاني را در مقابله با تروريسم عقيم ساخته و موجب گشته بسياري از كشورها از اين امر سوء استفاده و از آن به نوبهي ابزاري براي نيل به اهداف خود استفاده نمايند.
با فروپاشي شوروي و دگرگوني در ساختار قدرت جهاني، دوران جديدي در روابط بين الملل گشوده شد كه در زمرهي اين تحولات ميتوانيم به جهانشمول شدن مولفههاي اقتصاد سرمايه داري، اعتبار ارزشهاي فرهنگي غربي در فراسوي مرزهاي اروپا و آمريكا با مشرعيتيابي روابط اجتماعي برآمده از غرب اشاره نماييم.
دراين ميان، تروريسم كه در دوران جنگ سرد تابعي از منافع قدرتهاي بزرگ و تعريف آنها از اين مفهوم بود و از بعد از جنگ جهاني دوم ريشه در تفسير غربي از شرايط حاكم بر غرب داشت، تبديل به واكنش گروههاي ساكن درخارج از جهان غرب به شرايط حاكم بر كشورهاي غيرغربي شد.
از نظر اين گروهها كشورهاي غربي ، سلطه در مناسبات اقتصادي سياسي جهان را اعمال نموده و از طرفي در شرايط جهاني شدن ارتجاع داخلي ارتباط پيوستهيي با نظام انحصارگرايانهي سلطه در سطح مناسبات بينالمللي پيدا نموده است. اصولا پس از تاسيس سازمان ملل اين سازمان رهيافت تعريف موردي از تروريسم را دنبال نموده است كه حاصل آن انعقاد موافقت نامهها و كنوانسيونهاي متعددي بوده است كه بسته به شرايط زماني و مكاني اشكال مختلف تروريسم از هواپيما ربايي تا گروگان گيري و تامين مالي تروريستها را به عنوان عمل تروريستي شناخته و مقررات مختلفي را براي برخورد با آنها تدوين نموده است و به رغم اعلاميههاي متعدد و قطعنامههاي شوراي امنيت، انتظارات از چگونگي و محتواي عكسالعمل سازمان ملل در هالهاي از ابهام قرار داشته و با اينكه مداخلات در كوزوو، افغانستان و عراق تمايل به ايجاد قواعد بينالمللي براي حمايت و دفاع از اصول و هنجارهاي اساسي نظم بينالمللي را منعكس ميسازد اما هيچ سند پذيرفته شدهي بينالمللي وجود ندارد كه وضعيتهايي را كه در آنها دولتها از قديم الايام قدرت تشخيص و صلاحديد خود را اعمال كرده و يا اقدامات خود را به عنوان دفاع از خود توجيه نمودهاند را بطور موثر تبيين نمايد.
ضمن اينكه بعضا شاهد مصلحت گرايي و اقدامات تبعيض آميز سازمان ملل بويژه شوراي امنيت به عنوان ركني كه مسئوليت حفظ صلح و امنيت جهاني را به عهده دارد ميباشيم. آنچه در زمينهي مبارزه با تروريسم مهم است توجه به اين نكته است كه اقدامات تروريستي و مبارزه با پيامدهاي امنيتي آن نيازمند همكاري كشورهاي سراسر جهان براي كاهش آثار سوء اين پديده بر امنيت داخلي و بين المللي است.
در اين ميان سازمان ملل ميتواند با سازماندهي بهينهي پوليس بينالمللي براي تعقيب و دستگيري عاملان ارتكاب اعمال تروريستي نقش موثري در اين زمينه بعهده گيرد.
حادثهي 11 سپتامبر 2001 در ايالات متحده، نقطهي عطفي در باز تعريف اجراي فرايند امنيت بينالمللي بوجود آورد و موضوع مبارزه با تروريسم را به اولويت دارترين موضوع در مباحث بينالمللي كنوني تبديل كرده است. اين حادثه براي آمريكا از چند جهت مورد توجه قرارگرفت: اول اينكه اين فرصت را بوجود آورد تا باز تعريفي از ساختار نظام بينالملل و فرصتي براي تثبيت موقعيت خود ارائه نمايد و دوم اينكه امنيت و نظام بينالملل را به يكديگر پيوند زد.
اين دو مولفه به دولتمردان آمريكا اجازه داد بدون توجه به افكار عمومي و خواست ساير بازيگران بين الملل، تهديد را به تمام سطوح نظام بين المللي گسترش داده و بر اساس آن با كشورهاي مخالف خود مانند عراق برخورد نظامي نمايد. بدينسان آنها نه تنها عمل تروريستي را مدنظر قرار دادند بلكه قصد و نيت را نيز وارد و اين حق را براي خود قائل شدهاند كه براي حفظ امنيت و جلوگيري از تهاجمات تروريستي، قبل از بروز هرگونه حمله تروريستياي، اقدام پيشگيرانه به عمل آورد.
تئوريهايي كه دربارهي تروريسم پرداخته شدهاند، عبارتند از:
- تبيينهاي جامعه شناختي كه بر وضعيت و موقعيت تروريستها در جامعه تاكيد دارند؛
- تئوري تعارض كه در بر گيرندهي نوع روابط تروريستها با آنهايي است كه در قدرت حاكمه قرار دارند؛
- تبيينهاي ايدئولوژيكي كه تاكيد بر تمايزهاي ايدئولوژيك دارند و اينكه ايدئولوژيهاي مختلف اهداف مختلفي دارند؛
- تئوري رسانهاي كه اقدامات تروريستي را به عنوان شكلي از ارتباطات ميبيند.
برخي از نظريه پردازان ضد تروريسم از بيان دلايل توسل به اقدامات تروريستي توسط تروريستها امتناع ميكنند، چراكه معتقدند بيان دليل به نوعي توجيه اقدامات تروريستها است. از نظر آنها تروريستها انسانهاي شيطان صفتي بيش نيستند. برخي تئوريهاي اخلاقي تروريسم نيز وجود دارند كه در تلاش براي توجيه اخلاقي تروريسم و اقدامات خاص تروريستي برآمدهاند. اين تئوريها تلاشي در راستاي تبيين ريشههاي تروريسم نميكنند. آنها اغلب تروريسم را نوعي جنگ عادلانه ميدانند و به حقوق جنايات جنگي اشاره ميكنند. نظم اجتماعي موجود در درون كشورها و نظم جهاني موجود، شامل توافقات و سازشهاي ساختاري ميان گروهها و منافع مختلف است. اين نظمها غالبا نشئت گرفته از حل تعارضات گذشته ميباشند و ممكن است كمتر مرتبط با موقعيت و وضعيت فعلي باشند. گروهها و منافع جديد قابل پيش بيني نيستند.
ليبرال دموكراسي درصدد است مانع از اين شود كه گروههاي كوچك جامعه را بر طبق هنجارهاي خودشان از نو طرح ريزي كنند. اين گروههاي كوچك ناچارند در جامعهاي زندگي كنند كه غالبا طرد ميشوند. بعضي تئوريها بر اين اعتقادند كه گروهها زماني به سوي تروريسم گرايش پيدا ميكنند كه ديگر مسيرها براي ايجاد تغيير، از جمله مبارزات اقتصادي، اعتراضات مسالمت آميز، خواستهاي عمومي و جنگ مبتني بر معيارهاي پذيرفته شده وجود ندارند. اين امر مرتبط با معيار "آخرين چاره" (ratio ultima) در تئوري جنگ عادلانه است. از اين منظر، اقدامات تروريستي در راستاي اضمحلال نظم موجود و تشويق تعارضات با توقع اينكه نتايج حاصله به نظم جديدي منجر شود، صورت ميگيرند و اينكه تروريستها اين اقدامات را در راستاي منافع خود ميبينند. در ارتباط با خط مشي ضد تروريسم نيز اين رهيافت دلالت بر سياستهاي ايجاد و حفظ يك راه حل بديل و صلح آميز دارد خصوصا در مورد گروههاي جمعيتي حاشيهاي و تحت ستم.
تئوريهاي ايدئولوژيكي از سوي ديگر، غالبا دلالت بر اين دارند كه هيچ چيزي نميتواند حل شود، زيرا ايدئولوژيهاي متعارفي به صورت منطقي با هم درگير هستند. تئوري برخورد تمدنها نيز يكي از تئوريهايي است كه تروريسم را تبيين ميكند. حداقل در تروريسم ميان تمدني، اين تئوري معتقد است كه تروريسم به لحاظ تاريخي غير قابل اجتناب است. اين تئوري تاريخ را به عنوان تعارض يكهزار ساله ميان واحدهاي بسيار بزرگي ميداند كه بر اساس ارزشهاي متعارض بنيان نهاده شدهاند. بنابراين تئوري، خشونت بخش سادهي فرايند تاريخي است. اين تئوري منطبق با اين ديدگاه كساني است كه جنگهاي صليبي در قرون وسطي را نمود بارز فرهنگ غربي ميدانند و جنگ را جزء اجتناب ناپذير اين فرهنگ معرفي ميكنند.
يكي از عوامل نسبتا موثر، حداقل در عضو گيري گروههاي تروريستي، عبارت است از سياستهاي بسيار شديد و خشن مبارزه با تروريسم كه هدف اين سياستها شكست دادن گروههاي تروريستي بوده است. بعنوان نمونه ادعا شده است كه شرايط زندانيان در خليج گوانتانامو به گونهاي است كه هر فرد معقول و منطقي را ميتواند به مقاومت سوق دهد، خصوصا چون مشخص شده است كه هيچگونه ابزار قانوني براي خروج از اين زندان متصور نيست. اگر بخشهاي بزرگي از جمعيت بترسند كه ممكن است به دليل مذهب يا منشا قوميتيشان، آنها نيز به چنين شرايطي دچار شوند، آنگاه است كه يك دور باطل ميتواند رشد يابد و تروريسم به پاسخي دفاعي در برابر سياستهاي مبارزه با تروريسم تبديل شود.
در طول اكثر سالهاي قرن بيستم، واژه تروريسم ابتدا براي جنبشهاي ناسيوناليستي از انواع مختلف آن به كار برده ميشد. اكثر آنها جنبشهاي جدايي طلبي بودند كه در پي ايجاد يك دولت ملت مستقل بودند. همچنين مواردي از خشونتهاي انضمام طلبان بدون دولت وجود داشت كه در پي الحاق يك سرزمين خاص به سرزمين اصلي بودند. عملياتهاي كلاسيك مبارزه با تروريسم شكلي از استعمارزدايي در آفريقا و خاورميانه محسوب ميشدند. امروزه جنگها و درگيريهايي مانند جنگ فلوزي كه براي رسانههاي غربي شناخته شده بودند، به فراموشي سپرده شدهاند، اما خشونتهاي مورد استفادهي آنها بر خلاف القاعده از سرزمينهاي اصلي غرب دور بود و به مرزهاي مستعمراتي محدود ميشد.
البته انگيزه گروههاي جدايي طلبي چون باسك در اسپانيا هميشه ناشي از ايدئولوژي ناسيوناليستي آنها بوده است و همواره تعارضي سرزميني درباره اين موضوع كه چه دولتي بايد چه چيزي را تحت كنترول خود داشته باشد وجود داشته است. از اين نظر، هيچ تئوري مجزايي درباره دلايل كاربرد خشونت در جدايي خواهي وجود ندارد چرا كه خشونت ابزاري استاندارد براي تغييرات ژئوپلتيكي در نظر گرفته ميشود. بنابراين خشونت ناشي از تعارضات سرزميني به صورت امري غير قابل اجتناب در نظر گرفته ميشود.
اقداماتي كه موسوم به ترور شدهاند بعضي اوقات با بيانيهها يا اظهار نظرهاي عاملان آنها پس از انجام اقدام همراه ميشوند. آنها اغلب اطلاعات بيشتري به ما ميدهند. مضمونهايي در اين بيانيهها مطرح ميشوند كه هر كدام ميتوانند بدون قضاوت درباره درست يا نادرست بودن آنها به عنوان يك مقوله در نظر گرفته شوند.
اين انگيزههاي بيان شده عبارتند از:
- ايدهآلهاي گروه كه از عوامل مهم توجيه كنندهي اقدامات گروه نزد خودشان ميباشند. به عنوان مثال در گروههاي جدايي طلب، اغلب تاكيد بر نام يا پرچم دولت مستقل آيندهشان ميشود؛
- اشاره به نارضايتيها و شكوههاي تاريخي از جمله ستمهايي كه به يك گروه قومي يا مذهبي شده است؛
- مقابله به مثل به خاطر برخي اقدامات خاص از جمله جنگهاي نظامياي كه در جريان است؛
- بيان يك تقاضاي ويژهي مرتبط با عوامل ذكر شده در بالا. از جمله ميتوان به تقاضا براي خروج نيروها از عراق اشاره كرد.
عاملان انجام اقدامات تروريستي
اقدامات تروريستي ميتواند بوسيلهي افراد، گروهها يا دولتها انجام شوند. مرسوم ترين تصوير از تروريسم اين است كه تروريسم بوسيله گروههاي نسبتا كوچك و كاملا مخفياي انجام ميشود كه بر مبناي دليلي خاص به انجام اقدام تروريستي برانگيخته ميشوند. اگرچه بعضي اقدامات تروريستي بوسيله افراد انجام ميشود و بعضي ديگر از حمايتهاي دولتهاي مستقر و به رسميت شناخته شده برخوردارند.
سرويسهاي اجرا كننده قانون نظير اف بي آي به تروريسمي كه توسط فردي خاص انجام ميشود و منجر به حملات اعلام نشده و سري عليه شهروندان ميشود عنوان "تروريسم گرگ تنها" دادهاند. اين افراد به طور مستقل عمل ميكنند، افرادي كه فقط به خاطر تلقين، آموزش و حمايت بوسيلهي گروههاي سازمان يافته اقدام به انجام عمل تروريستي ميكنند. آنها بر اساس تاييد و تصويب ضمني گروه عمل ميكنند و بوسيلهي اقدام خود به تنهايي از اين تاييد حمايت ميكنند. اين اقدام تروريستي در مقابل عملياتهاي مرسوم تروريستياي قرار ميگيرد كه به وسيلهي گروههايي انجام ميشود كه داراي زنجيره كم و بيش ثابتي از فرماندهي هستند.
نه فقط تلقين، بلكه همچنين پشتيبانيها، زمان بندي و سمت و سوي عملياتها براي انجام حملات اجرا ميشوند. خشونتي كه بوسيلهي مبارزان يك دولت در جنگهاي متعارف انجام ميشوند اغلب قابل قبولتر از انجام اقدامات تروريستها است كه بر اساس تعريف تحت زير گروه حقوق بينالملل جنگ قرار نمي گيرند، و لذا نميتوانند به مانند خشونتهاي متعارف در جنگها مورد پذيرش باشند.
تمايز عمومي ميان خشونت دولتي و تروريسم مبتني براين امر است كه اهداف مورد حملهي تروريسم، غير نظاميان هستند و بنابراين بسيار غير منطقي و غير عقلاني تر از خشونت دولتي است كه زندگي انسانها در آن بيشتر مدنظر قرار ميگيرد يا حداقل شهروندان غير مسلح را به عنوان اهداف مورد حمله كمتر در نظر ميگيرد. البته اين بدان معني نيست كه نميتوان اقدامات انجام شده در جنگ متعارف را محكوم كرد. وقتي كه جاپان پرلهاربور را در 1941 بمباران كرد، سطح خشمناكي آمريكاييها به حدي بود كه براي يك حملهي تروريستي توقع ميرود، اگرچه اين بمباران در طبقه بندي تروريسم قرار نميگيرد.
البته تاريخ هميشه تعميم بالا را تاييد نكرده است. دولتهايي كه وارد جنگ متعارف ميشوند اغلب خارج از چارچوب حقوق بينالملل جنگ اقدام ميكنند و خشونت عليه شهروندان غير نظامي نيز اعمال ميكنند، اقداماتي كه به ندرت برچسب تروريستي ميگيرند. آنهايي كه تروريسم را به عنوان خشونت غيراخلاقي يك دشمن در نظر ميگيرند، اغلب ادعا ميكنند كه دليلي ندارد حملات هدفمند و با قصد و نيت عليه شهروندان بوسيلهي دولت دشمن موجه تر از حملات مشابه بوسيلهي گروههاي غير حكومتي باشد.
اگر هدف از حملات نيل به اهداف سياسي از طريق تروري باشد كه شهروندان را هدف قرار ميدهد آنها آن را تروريسم دولتي ميخوانند. برخي دولتها حمايت از اقدامات تروريستي در كشورهاي خارجي را كه به عنوان بديلي براي اعلام آشكار جنگ مستقيم در نظر گرفته ميشود را محكوم كردهاند. حمايت دولتي از تروريسم بوسيله جامعه جهاني به صورتي گسترده محكوم شده است.
تخته خيزافراطيون
در دوران جنگ سرد، دو ابرقدرت جهاني با توسل به هر شيوه و روش سعي در كنترول رقيب داشته و با تقسيم جهان به دو بلوك تلاش داشتند مانع از توسعه طلبي ديگري شوند. در واقع جهان به دو قطب خودي و غيرخودي تقسيم شده بود و تنها دو ايدئولوژي اصلي رقيب جهان ظهور و بروز مي يافت و ساير تفكرات هر چند مخالف در جهت استفاده و سد نفوذ ايدئولوژيك رقيب توسط آمريكا و شوروي به كار گرفته مي شد.
اسلام نيز از اين قاعده مستثني نبود. در دوران جنگ سرد، دولت ايالات متحده با تمسك به اسلام و گروه هاي اسلامي سعي در سد نفوذ و مقابله با كمونيسم شوروي را داشت .
به عبارت ديگر اسلام عاملي امنيت زا براي آمريكا محسوب مي شد. نمونه بارز اين مسأله كمك هاي ميلياردي دولت آمريكا به گروه هاي جهادي در افغانستان بود كه خط مقدم مبارزه با شوروي بودند، اما پس از جنگ سرد اين معادله به هم خورد. غرب خود را در بحران معنا و فقدان رقيب پيشين مي ديد، لذا به دنبال ايجاد رقيبي جديد بود. ازاين رو تروريسم كه آمريكا آن را زايده تفكر اسلام سياسي مي پندارد، به عنوان چالش جديد مطرح گرديد. ازاين رو اسلام و گروه هاي جهادي كه غرب زماني آنها را مبارزان آزادي Freedom Fighter مي خواند تبديل به عاملي امنيت زدا شدند.
جالب آنكه همين گروه هاي مورد حمايت غرب در افغانستان تبديل به دشمنان آمريكا گشته و لقب تروريست به خود گرفتند. بالتبع نقش دولت هاي حامي اين گروه ها نيز قبل و پس از جنگ سرد متفاوت بوده و اين دولت ها مجبور به باز تعريف استراتژي هاي خود گرديدند.
شايد مهمترين كشور در رابطه پاكستان باشد كه همواره به نوعي در خط مقدم قرار داشته و زماني حامي اصلي اين گروه ها بوده و امروز سعي در مبارزه با اين گروه هاي افراطي داشته و همگام ايالات متحده عمل مي كند. پاكستان به دليل موقعيت ژئوپليتيك و ويژگي هاي فرهنگي خود زماني مأمن گسترش و توسعه گروه هاي افراطي بود كه به سبب نياز غرب به آنها متحد آمريكا محسوب مي شد. دولت اسلامي و جامعه تك فرهنگي و اقتدارگراي پاكستان كه تحت كنترول شديد نظاميان قرار دارد، سبب شده بود اوامر و دستورات غرب در رابطه با تجهيز اين گروه ها راحت تر اجرا گردد.
ايجاد مدارس مذهبي فراوان كه رقم آن به بيش از پنج هزار مي رسد، باعث گرديد پتانسيل ايجاد مخالفت گسترده با غرب و مظاهر تمدني آن در اين كشور ريشه دار گردد. از سوي ديگر فقر شديد مردم كه بيش از نيمي از جمعيت كشور را شامل مي شود و اقتصاد بيمار كشور و نيز اختصاص يك سوم درآمدهاي كشور به نظامي گري و نيز اختلاف ديرينه پاكستان و هند در مورد مسأله كشمير سبب شكل گيري نوعي سرخوردگي ميان مردم كشور و در نتيجه تفكرات و جريانات افراطي گرديده است .
پس از 11 سپتامبر موقعيت پاكستان به عنوان حاملي اصلي طالبان و رهبران آن بشدت به چالش كشيده شد. هزينه هاي هنگفت و امكانات فراوان دولت طالبان كه از سوي پاكستان و عربستان تأمين مي گرديد و توسط مدارس مذهبي موجود در اين كشورها پشتيباني تئوريك مي گرديد به ناگاه و به ناچار بر اثر فشار آمريكا و دستور كار جديد جهاني اين كشور مبني بر مبارزه با تروريسم قطع گرديد و بلافاصله مشرف قول همكاري كامل به آمريكا در اين زمينه را داد. نكته بسيار مهمي كه متفكران و استراتژيست هاي آمريكايي در مورد پاكستان بر آن تأكيد دارند، نقش دوگانه اين كشور در مبارزه با تروريسم مي باشد.
بسياري از آمريكاييان پاكستان را صادق در گفتار و كردار خود در رابطه با مبارزه تروريسم نمي دانند؛ چرا كه هنوز عوامل مختلف ايجاد كننده تروريسم به قوت خويش باقي است و دولت پاكستان نخواسته و يا نتوانسته است آنها را كنترول نمايد.
خروج شوروي از افغانستان باعث پايان كار مدارس مذهبي پاكستان كه نيروهاي جهادي را تربيت مي كرد نشد، بلكه بالعكس مبارزه با كمونيسم شوروي جاي خود را به مبارزه با غرب و ليبراليسم داد. امروز مخالفت ها با اقدامات آمريكا در افغانستان و عراق به خوبي در بين مردم پاكستان ريشه دار شده است و بسياري از مردم اين كشور نه تنها بن لادن را تروريست نمي دانند بلكه از وي به عنوان پاسدار ياد مي كنند.
امروز مخالفان دولت پاكستان در دستگاه اجرايي آمريكا دلايل متعددي را ذكر مي كنند كه به نقش تعارض آميز و معماگونه پاكستان در مبارزه با تروريسم اشاره دارد: حمايت دولت پاكستان از گروه هاي مبارزه در كشمير و حمايت از مدارس مذهبي مروج تفكر طالباني و وهابي گري ، همكاري گسترده مأموران امنيتي پاكستان با سران و رهبران القاعده در پاكستان و بعضاً پناه دادن به آنها، حمايت از گروه هايي كه در ليست تروريستي ايالات متحده قرار دارند از جمله جيش محمد و حركه المجاهدين و...، استفاده تروريست ها از پاكستان به عنوان پناهگاه امن ، حضور تعداد زيادي پاكستاني كه در افغانستان عليه آمريكا مبارزه مي كنند و مواردي از اين قبيل نمونه هايي از شواهد مخالفان همكاري با دولت پاكستان مي باشد.
به عبارت ديگر بسياري از متفكران آمريكايي معتقدند پاكستان علاوه بر اينكه كشوري است كه در خط مقدم مقابله با تروريسم قرار گرفته ، خود تروريست مي باشد و از اين منظر جايگاه متعارض و نقشي دوگانه بازي مي كند. اين عده پرويز مشرف را فردي فرصت طلب مي دانند كه از بيم حمله آمريكا به مناطقي از پاكستان بلافاصله به درخواست پاول براي همكاري پاسخ مثبت داد و تغيير رويه اي 180 درجه اي را در دستور كار قرار داد، لذا اين اقدامات تاكتيكي تعبير مي شود و نه استراتژيك .
از سوي ديگر، دولت ايالات متحده سعي نموده است با همكاري پاكستان و با ديدگاهي خوشبينانه پاكستان را در رديف كشورهاي «متحد غيرناتوي » خود قرار دهد در حال حاضر كشورهاي جاپان ، كورياي جنوبي ، فيليپين ، تايلند، آرژانيتن ، مصر، كويت ، بحرين ، اردن و اسرايل به اين لقب ملقب شده بودند.
به نظر مي رسد نقشي كه آمريكا به عنوان هژمون جهاني براي خود در نظر گرفته است مانع از آن مي شود كه در اين منطقه از جهان (شبه قاره ) شاهد اختلاف عمده بين هند و پاكستان باشد و سعي مي كند با كنترول اين كشورها مانع از بروز جنگ فراگير گردد. ازاين رو دولت آمريكا همواره بر نقش مؤثر پاكستان در مبارزه با تروريسم تأكيد داشته است و اقدامات شديدي عليه اين كشور انجام نداده است .
چنان كه ذكر شد دولت پاكستان بلافاصله پس از حوادث 11 سپتامبر در قبال تروريسم و گروه هاي مختلف مورد حمايت خويش تغيير جهت داد چنانكه گزارش كميسيون 11 سپتامبر نيز بر اين امر تصريح دارد، ولي چنانكه ذكر شد نخبگان آمريكايي همواره بر عدم اتكا به پاكستان در مبارزه با تروريسم تأكيد داشته اند. اين گروه مشرف را فاقد توانايي يا اداره كافي براي كنترول وزيرستان و مناطق شمال غربي خود و تعقيب گروه هاي تروريستي و القاعده مي دانند. از سوي ديگر مسأله بحران كشمير و نيازي كه پاكستان به گروه هاي اسلامي جهت مبارزه با رقيب استراتژيك خود هندوستان دارد، سبب تساهل بيشتر اين كشور با گروه هاي حامي تروريسم گشته و اين مسأله مشرف و دولت پاكستان را بين همكاري با آمريكا و نيز جلب حمايت گروه هاي مذهبي مردد نموده است و مشكلات داخلي براي پاكستان به وجود آورده است .
بدون ترديد نحوه برخورد پاكستان با مشكلات ، مطلوب آمريكا نيست . به زعم مقامات آمريكايي خطر امنيتي پاكستان از جانب گروه هاي داخلي اين كشور است و نه هند. از سوي ديگر نگراني عمده آمريكا كه سبب مي شود با تسامح بيشتري به پاكستان و مسائل آن نظر كند در اختيار داشتن سلاح هاي هسته اي توسط اين كشور مي باشد. ايالات متحده از آن بيم دارد كه اين سلاح ها و تجهيزات در اختيار گروه هاي تروريستي و به خصوص القاعده قرار گيرد و اين گروه ها از كنترول خارج گردند. لذا تلاش آمريكا از يك سو حل بحران هند و پاكستان مي باشد و از سوي ديگر سعي دارد با نشان دادن اعتماد خود به پاكستان ، مشوق هاي لازم را براي رفتار عقلايي و در چارچوب منافع آمريكا، در اختيار پاكستان قرار دهند.
از مجموعه عملكرد دولت پاكستان پس از 11 سپتامبر در رابطه با مبارزه با تروريسم در چارچوب دستور كار جديد جهاني آمريكا مي توان به نقش دوگانه اين كشور در برخورد با مسائل پي برد. در يك سطح دولت اين كشور با نزديكي به ايالت متحده و همكاري با آن سعي در جلب نظر اين كشور نمود تا متهم به حمايت از تروريسم نشود و خطرات فوري ناشي از حمله آمريكا به افغانستان را از خود دفع نمايد.
از سوي ديگر پاكستان با توجه به نوع حكومت و فرهنگ خود و سابقه حمايت از گروه هاي مختلف مبارزه جو در افغانستان و به خصوص وجود مدارس مذهبي فراوان كه تفكرات افراطي و وهابي را ترويج كرده و نياز اين كشور به اين گروه ها جهت مقابله با هند در كشمير، به نوعي ارتباط با گروه هاي تروريستي در نظر آمريكا متهم است . مجموعه اين عوامل سبب شده پاكستان با رويكردي ميانه ، هم گروه هاي قومي ـ مذهبي داخلي را راضي نگاه دارد و از سويي به دولت آمريكا بقبولاند كه اين كشور خواستار مقابله با تروريسم در داخل و خارج اين كشور مي باشد.
از جانب ديگر آمريكا نيز به سبب حساسيت قضيه و منطقه شبه قاره همواره سعي نموده است رويكرد معتدل تري در قبال پاكستان اتخاذ نمايد هر چند اين دولت از جانب گروه هاي فكري مختلف در داخل آمريكا نسبت به اتخاذ سياست هاي قاطع تر در قبال پاكستان تحت فشار مي باشد.
نيويارک تايمزدرگزارشي ازنقش پاکستان درمبارزه باتروريزم مينويسد:
شوكت سلطان در اتاق كار جديد و شيك خود درمقر فرماندهي ارتش پاكستان كه شديدا محافظت ميشود نشسته است و با گشادهرويي و با غرور تمام از نقش پاكستان در جنگ عليه تروريسم به رهبري امريكا صحبت ميكند اما موقعي كه صحبت از سياست خارجي امريكا به ميان ميآيد او كمي به خشم ميآيد.
سلطان سخنگوي ارشد ارتش پاكستان ميپرسد: «خوب، ما با مردم اينجا و آنجا ارتباط و تماسهايي داريم اما آخرش كه چي؟» شايد كه پاكستان مهمترين متحد دولت بوش در دستگيري و قتل اسلامگرايان مرتبط با القاعده باشد اما اظهارات سلطان نماياننده ياس و دلسردي روزافزون پاكستان از ايالات متحده امريكا است. ارتش پاكستان كرارا حملاتي را در مرز خود با افغانستان هدايت كرده چرا كه عقيده بر آن است كه رهبران القاعده از جمله اسامهبنلادن هنوز با گذشت سه سال از رانده شدن آنها از افغانستان، در اين مناطق مخفي شدهاند. اين جنرال ميگويد ناكامي امريكا در حل منازعات قديمي دنياي اسلام تمام تلاشهاي پاكستان را كم اهميت جلوه داده است. مقامات پاكستاني از جنرالهاي ارشد گرفته تا ديپلماتهاي كارآزموده از تهاجم امريكا به عراق مينالند و ميگويند كه اين مساله نظرات و گمانهها را درباره اينكه علت اصلي جنگ بر تلاش امريكا براي كنترول بر نفت و حمايت از اسراييل استوار بوده را تقويت كرده است.
اتاق كار جديد و دژ مانند جنرالسلطان و نااميدي وي از سياست خارجي امريكا مظهر و نشانهيي از سرگشتگي و بلاتكليفي رهبران پاكستان در تلاشها و اقدامات ضدترور به رهبري امريكاست.
ارتش و دولت پاكستان از ثمره ميليونها دالر امريكاييها بهرمند هستند اما آنها شكار شبهنظاميان اسلامي نيز هستند. پرويز مشرف رييس جمهور پاكستان از دو سوء قصد جان سالم به در برد.
به گفته تحليلگران مستقل پاكستاني، مشكلات پاكستان حتي با كمك آمريكا هم بسادگي حل نميشوند. هيچ كس به درستي نميداند كه چه سياستهايي ميتواند به حمايت از ستيزهجويي اسلامي پايان دهد. علاوه بر اين عدم موفقيت دولت مشرف در رسيدن به دموكراسي كامل، شدت عمل در برابر مدارس مذهبي كه ستيزهجويي را ميگسترانند و سيستم آموزشي بيگانهستيز و ناكارآمد بر مشكلات پاكستان افزوده است.
بر اساس نظرسنجي افكار عمومي كه در تابستان امسال توسط مركز تحقيقاتي نظچ انجام شدم مشخص شده كه تلقي و استنباط پاكستانيها از تلاشهاي امريكا در مبارزه با تروريسم و تصور آنها از جرج بوش، به طرز حيرتآوري تاريك است. تنها 16 درصد از پاكستانيها از جنگ عليه تروريسم حمايت ميكنند.
بيش از 50 درصد نيز اعلام كردهاند كه انگيزه آمريكا از جنگ عليه تروريسم كنترول نفت خاورميانه، تسلط بر دنيا و هدف قرار دادن دولتهاي مسلمان مخالف با امريكاست. تنها 7 درصد از آنها گفتهاند كه تصور مثبتي نسبت به بوش دارند. و البته 67 درصد نيز اعلام كردهاند نظر مثبت و موافقي با بنلادن دارند.
به عقيده مقامات پاكستاني و ديپلماتهاي غربي، دولت پاكستان همچنين با دشمني بسيار متفاوت و پنهانتر روبرو است. ستيزهجويي اسلامي در پاكستان به جاي آنكه به جنبشي مردمي مبدل شود وجهي پنهان به خود گرفته كه پيوندهاي سستي با ايدئولوژي اسلامي دارد.
با وجودي كه نظاميان مخالفقادر نيستند به حملات گسترده دست بزنند، دولت پاكستان نيز قادر نيست شبهنظاميان را از بين ببرد. به گفته مقامات اطلاعاتي و حقوقي پاكستان، آنچه بر پيچيدگي مساله افزوده است اين است كه تنها فقراي خشمگين نيستند كه به سوي شبهنظاميگري اسلامي گرايش پيدا ميكنند.
دستگيري شبهنظاميان در سال گذشته نمايان ساخت كه شمار اندكي از آنان داکتر، انجينر، فارغالتحصيلان دانشگاهها و افرادي نظامي بودند كه به اين گروهكهاي شبهنظامي پيوسته بودند و يا مشوره ميدادند.
مقامات پاكستاني مي گويند كه صرف دستگيري يا كشتن رهبران ارشد القاعده به توقف گسترش ستيزهجويي كمكي نميكند بلكه به اقدامي نظامي، سياسي و اجتماعي به رهبري امريكا براي رفع نارضايتيهاي سياسي و فقر مردم مسلمان نياز است. مشرف بر رويكردي «دو شاخه» در جنگ عليه تروريسم تاكيد داشت كه بر مبناي آن ميشد با همكاري ميان آمريكا و مسلمانان ميانهرو، ستيزهجويي اسلامي را از پاي درآورد.
مشرف از آمريكا درخواست كرده تا براي رفع منازعات سياسي قديمي مرتبط با مسلمانان تلاشهاي بيشتري انجام دهد. وي همچنين تاكيد كرد كه مسلمانان هم مانند غرب در مقابله با ستيزهجويي مسوول هستند. مشرف گفته بود مسلمانان بايد رفتار خشونتآميزي با بنيادگرايان داشته باشند براي توسعه اشكال ميانهروي ايدئولوژي اسلامي بيشتر تلاش كرده و متدهاي آموزشي غربي و ديگر تجارب و آموزههاي مدرن را بپذيرند. او ديدگاه جهاني ميانهرو و جديد خود را «ميانهروي روشنفكرانه» مينامد و مشاورانش ميگويند كه اين مساله تلاشي مستقيم است كه به مسلمانان جوان به جاي ستيزه جويي اسلامي، آلترناتيو ديگري ميدهد. احمدخان شرپائو وزير داخلهپاكستان اخيرا در مصاحبهيي گفته بود: «ما نمي خواهيم آنها ايدئولوژي خود را گسترش دهند و اين ديدگاه مشرف در مسير خلاف ديدگاهها وايدئولوژي آنهاست.»
اما منتقدان مشرف اين نكته را خاطرنشان ميسازند كه زماني كه او بر وفق مراد غربيان سخنراني ميكند پيشينه او گونهگون ومبهم ميشود. طلعت مسعود يك جنرال بازنشسته و تحليلگر سياسي پاكستاني است كه از سياستهاي پيشنهادي مشرف استقبال ميكند اما وي ميگويد تا زماني كه مقامات نظامي در پستهاي دولتي باشند و فعاليتهاي سياسي را سركوب كنند تلاشها و اقدامات جديد دولت پاكستان بازهم ناكام خواهند شد. مسعود ميگويد اگر مشرف مي خواهد به موفقيتي دستيابد «ميانه روي روشنفكرانه» را كه از آن سخن ميگويد به اجرا بگذارد.
حاميان مشرف از جمله مقامات آمريكايي با اين تصور كه شدت عمل وي در مقابل شبهنظاميان مظنون به داشتن ارتباط با القاعده كمتر شده، مخالف هستند. طي هفت ماه گذشته، دستكم 1000سرباز پاكستاني در عمليات دولت اين كشور براي سركوب شبهنظاميان خارجي در مناطق مرزي كشور جان خود را از دستدادهاند. در عينحال، برخي از مشاوران مشرف آرمان وي را تضعيف كردهاند.
روزنامهنگاران پاكستاني بارهاجنرال سلطان را به ادعاهاي دروغين و مبالغه آميز درباره دستگيري مظنونان مرتبط با القاعده متهم كردهاند. آنها ميگويند كه سلطان بارها عنوان كرده كه افراد مرتبط با القاعده در ارتش پاكستان بارها به اشتباه شبهنظاميان را كشتهاند.
همچنين اين جنرالتمايل زيادي به متهمكردن و مقصر دانستن ديگران دارد. جنرالسلطان در پاسخ با پرسشي درباره منبع ستيزه جويي در مناطق دورافتاده و قبيله نشين پاكستان، هيچ اشارهيي به اهمال تاريخي دولت پاكستان درباره اين مناطق و ساير بخش هاي فقير و عقبمانده كشور نكرد.وي با اشاره به اوضاعي كه مردان جوان را به شبهنظاميان تبديل ميكند اظهار داشت: « درواقع، كارخانهو منبع آن در مناطق قبيله نشين نيست بلكه در افغانستان است. اگر اوضاع افغانستان به ثبات برسد مشكل ما نيز حل ميشود.»
آمريکا وپاکستان
مشرف به دليل همكاري با آمريكا در جنگ با تروريسم از سوي بسياري از محافظه كاران مذهبي و مخالفان سياسي محكوم شده و علي رغم موفقيت در همه پرسي سراسري درباره حكومتش كه در بهار سال ۲۰۰۲ برگزار شد نتوانسته است مشروعيت حقيقي به دست آورد. بسياري روند به قدرت رسيدن او و حتي برگزاري همه پرسي را غيردموكراتيك مي دانند.
نمي توان اين روزها متحدي از ميان متحدان آمريكا يافت كه وضعيتي به پيچيدگي وضعيت پاكستان داشته باشد. در اسلام آباد پرويز مشرف به يك هدف متحرك براي تروريست هاي القاعده و بنيادگرايان درون پاكستان تبديل شده است. آنها تا به حال چندين بار به جان او سوءقصد كرده اند.
بازماندگان رژيم طالبان و صدها تن از خارجي هايي كه در افغانستان حضور دارند، از چنگ نيروهاي آمريكايي گريخته اند و در مناطق بي قانون قبيله اي شمال غرب پاكستان ساكن شده اند.
اين كشور جنوب آسيا اخيراً در برخي گزارش ها، با تكنولوژي هاي هسته اي در كشورهايي چون ايران، ليبي و کورياي شمالي شمالي مرتبط دانسته شده است.
از سوي ديگر در كشمير،شبه نظاميان به مانع تراشي در روند كند دستيابي به صلح با هند ادامه مي دهند. اين در حالي است كه رهبران دو كشور هند و پاكستان وعده پيشبرد اين روند طي را داده اند. همه اين بي ثباتي ها پاكستان را به نقطه حساس سياست خارجي آمريكا در سال ۲۰۰۴ تبديل مي كند.
رئيس جمهور يا جنرال ؟ پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان بعد از به قدرت رسيدن در يك كودتاي بدون خونريزي در سال ۱۹۹۹ با مشكل وجهه و مشروعيت در نگاه ديگران حداقل در كشور خودش روبه رو بوده است. فضاي پر تنش سياسي در پاكستان در چهار سال گذشته مانع از آن شد كه او مشروعيتي را كه به عنوان رئيس جمهور در پي آن بوده، به دست آورد. مخالفان مي گويند ژنرال مشرف همچنان مانع عمده بر سر راه رشد و توسعه دموكراتيك در پاكستان است.
يكي از مخالفان مشرف اخيراً به روزنامه تايمز هند گفت: فقر از زمان به قدرت رسيدن مشرف افزايش يافته، دموكراسي هنوز به دست نيامده، جامعه مدني در ضعيف ترين صورت خود ديده مي شود و آزادي خواهي به حاشيه رانده شده است. مشرف به دليل همكاري با آمريكا در جنگ با تروريسم از سوي بسياري از محافظه كاران مذهبي و مخالفان سياسي محكوم شده و علي رغم موفقيت در همه پرسي سراسري درباره حكومتش كه در بهار سال ۲۰۰۲ برگزار شد، نتوانسته است مشروعيت حقيقي به دست آورد.
بسياري روند به قدرت رسيدن او و حتي برگزاري همه پرسي را غيردموكراتيك مي دانند. با اين حال، بعضي تحليلگران نسبت به دورنماي سياسي مشرف در سال ۲۰۰۴ نظر مساعد دارند. مشرف اخيراً جايگاه خود را از طريق اصلاحات در قانون اساسي و رأي اعتماد در پارلمان تحكيم كرد.
يكي از نويسندگان مطبوعاتي پاكستان در روزنامه ديلي تايمز در اين باره نوشت: در مقابل كناره گيري او از سمت فرماندهي ارتش تا پايان سال، مجلس به قدرت رسيدن او از طريق كودتا را مشروع اعلام كرد.
مشرف اكنون قدرت بسياري به دست آورده كه اختيار بركناري دولت منتخب و انحلال پارلمان از جمله آنهاست.» اين نويسنده مطبوعاتي در پايان نوشت: «مشرف از اردوگاه آموزش نظامي به عنوان يك كماندو به كارزار صحنه سياست رسيد.»
دومين كودتاي سياسي مشرف، واكنش هاي بسيار تندي را به همراه داشت.
بلافاصله بعد از آن كه مشرف از همكاري پاكستان در جنگ آمريكا با تروريسم خبر داد، واكنش ها شروع شد. طي ۱۱ روز از آخرين روزهاي سال ۲۰۰۳ دو بار به جان مشرف سوءقصد شد. مقامات پاكستان و آمريكا گروه هاي كشميري مخالف با توافق صلح در اين منطقه و همچنين تروريست هاي بين المللي مشغول جهاد با آمريكا در افغانستان را مسئول اين سوءقصدها مي دانند.
همكاري مشرف در جنگ با ترور و اقداماتش در داخل پاكستان بدون شك فهرست طولاني از دشمنان را براي او به همراه داشته است.
گزارش ها حاكي از آن است كه مقامات آمريكايي، همكاري اطلاعاتي و ديگر تلاش ها براي كمك به نيروهاي امنيتي مشرف را افزايش داده اند. كالين پاول وزير به روزنامه واشنگتن پست گفت: ما هنوز به پرويز مشرف اطمينان داريم و در كنار او ايستاده ايم.
او همچنين گفت: اطمينان دارد كه مشرف از حمايت گسترده اي در داخل كشورش برخوردار است.
اين كه مشرف تا كي از چنين حمايتي برخوردار خواهد بود، به نتايج برنامه كاري جديدش بستگي دارد. او به سوي صلح با هند و همكاري بيشتر با آمريكا در ريشه كني تروريسم پيش مي رود و اين تأييد جهاني را به همراه دارد اما چنين اقداماتي مورد تأييد پاكستاني ها نيست.
عبدالستار از نمايندگان مجلس وزيرستان جنوبي پاكستان، منطقه اي كه در مرز پاكستان و افغانستان است، مي گويد: هر روز كه مي گذرد، تنش بيشتر مي شود و مردم خشمگين تر مي شوند.
الجزيره اخيراً گزارش داد، بسياري از اعضاي قبيله هاي محافظه كار افراطي كه در اين منطقه زندگي مي كنند حضور نيروهاي طالبان و القاعده را در اين مناطق منكر مي شوند و در برابر كنترل دولت و نظاميان بر اين مناطق مقاومت مي كنند. نايب رئيس حزب متحده مجلس عمل مي گويد: اگر اين عمليات متوقف نشود جنبشي را براي سرنگوني پرويز مشرف از قدرت آغاز خواهيم كرد. اما هيچ نشانه اي از وقفه يا كند شدن روند اين عمليات ديده نمي شود. پاكستان بيش از ۵۰ هزار نيرو در مرز مستقر كرده است.
زلمي خليل زاد اين منطقه را پناهگاه بازماندگان طالبان و القاعده خوانده است. از زمان شروع جنگ با ترور در سپتامبر ۲۰۰۱ پاكستان بيش از ۵۰۰ مظنون تروريستي را به آمريكا تحويل داده است.
به نوشته تايمز مالي، اين گمان وجود دارد كه اكثر حملات اخير ارتش به اين مناطق كه اخيراً با استفاده از هلي كوپترهاي توپدار صورت مي گيرد، هدف دوگانه اي را پيگيري مي كنند: هم دستگيري شبه نظامياني كه با آمريكا جهاد مي كنند و هم شبه نظامياني كه براي جنگ به كشمير هند مي روند.
يك مقام رسمي پاكستان به اين روزنامه گفته است: هدف عمليات ما همه شبه نظاميان هستند، مهم نيست كه مقصد آنها كجاست. بعضي تحليلگران اطلاعاتي در آمريكا تا حدي پيش رفته اند كه پيش بيني مي كنند شمال غرب پاكستان مقصد بعدي نيروهاي آمريكايي در جنگ با ترور است.
القاعده مي داند كه نيروهاي آمريكايي در پي اسامه بن بودند و هسته هاي فرماندهي آن به شمال غرب پاكستان مي روند و بالاخره جنگ در اين منطقه به وقوع مي پيوندد. حركت نيروهاي آمريكايي به شمال غرب پاكستان براي دسترسي به چندين هدف صورت مي گيرد.
نيروهاي آمريكايي با حضور خود در اين منطقه علاوه بر ريشه كن كردن عوامل القاعده مي توانند امنيت زرادخانه هاي هسته اي پاكستان را هم در صورت وقوع اتفاقي غيرمنتظره براي مشرف تضمين كنند.
اين احتمال اين روزها وجود دارد. روزنامه واشنگتن تايمز اخيراً در يادداشتي نوشت: تضمين امنيت حدود ۳۰ تا ۵۰ كلاهك هسته اي در جنوب آسيا رقص ظريف ديپلماتيك ميان پاكستان با هند و پاكستان را ضروري مي كند. اين روزنامه همچنين در ادامه نوشت: آمريكا مي تواند نقش مهمي در كمك به پاكستان در حفظ امنيت توانايي هسته اي اين كشور ايفا كند.
چنين رابطه اي براي هند هم صادق است، زيرا هند هم به كمك در حفظ امنيت هسته اي خود نياز دارد. از آن مهم تر اين كه وارد كردن هند به اين معادله مي تواند به حفظ وجهه بي طرفي سياسي آمريكا در اين منطقه كمك كند. مقامات آمريكايي اخيراً در پي فاش شدن نشانه هاي تكنولوژي هسته اي پاكستان در برنامه هاي تسليحاتي كشورهاي مختلف خشمگين شده اند.
اگرچه همكاري پاكستان با اين كشورها در زمينه تكنولوژي سانتريفيوژ سه دهه عمر دارد، بسياري از مقامات آمريكايي نگران مبادلاتي هستند كه در دوران حكومت مشرف صورت گرفته است. به همين دليل زمان انجام اين تبادلات براي آمريكايي ها مهم است كه همه آن بعد از ۱۱ سپتامبر روي داده است، يعني وقتي كه مشرف قول داده بود كه انتقال تكنولوژي هسته اي به كشورها را متوقف كند.
پاكستان مدت ها وجود چنين مبادلاتي را رد مي كرد. اما اخيراً بازجويي از دكتر عبدالقدير خان پدر برنامه هسته اي پاكستان و ديگر دانشمندان هسته اي را كه با حد زيادي خودمختاري با برنامه هسته اي پاكستان همكاري مي كردند، شروع كردند.
شايد بهترين خبري كه اين روزها از پاكستان با چنين وضعيتي پيچيده اي به گوش مي رسد، سخنان اخير رهبران هند و پاكستان است كه گفتند دو كشور ابتكار عمل جديد صلح براي منطقه را پيش مي برند.
مشرف و واجپايي نخست وزير هند در سخناني در نشست سران سارك در اسلام آباد وعده دادند «گفت وگوي سازنده» ميان خود را ارتقا دهند تا هدف صلح محقق شود.
در حالي كه آمريكا به جنگ جهاني با تروريسم ادامه مي دهد، بسياري در واشنگتن به ويژه حاميان جنگ در افغانستان و عراق مي گويند كه برخورد شديد گاهي نتيجه مطلوب مي دهد. در پاكستان بي ثبات اما برقراري تعامل ميان استفاده از زور و ديپلماسي ضروري است
همچنان پاكستان به عنوان يكي از متحدان ايالات متحده در جنگ با تروريسم چارچوب موردنظر خود براي همكاري با واشنگتن طي چهارسال آينده را در قالبي كه به اعتقاد مقامات اسلامآباد خدمات اين كشور در زمينه سركوب القاعده را تا حدودي جبران ميكند، ترسيم كردهاست.
در فهرست موردنظر پارهيي درخواستها كه از تداوم روند اعطاي كمكهاي اقتصادي تا سرازير شدن تسليحات امريكايي به ارتش پاكستان را در بر ميگيرد گنجانيده شده است. درصدر اين فهرست درخواست پاكستان براي تحكيم روابط دو كشور در درازمدت، بويژه در سايه اقدامات واشنگتن در راستاي تحكيم روابط با دهلي نو تحت عنوان گامهاي بعدي در مشاركت استراتژيك قرار دارد.جهانگير كرامت، سفير جديد پاكستان در ايالات متحده به كمتر از اين رضايت نخواهد داد. به واقع او مطالبات كشورش از امريكاييها را در سخنان خود به وضوح انعكاس ميدهد و تاكيد دارد اسلامآباد خواستار پايداري روابط خود با واشنگتن در گسترهيي وسيعتر از مبارزه با القاعده و دستگيري اسامه بنلادن است. او همين هفته پيش در نطقي گفت: ما مترصد برقراري روابطي پايدار و مستحكم [با ايالات متحده] هستيم.
آنچه مورد توجه ناظران قرار گرفت نه محتواي اظهارات كرامت كه لحن بيان اين اظهارات بود. او بسان معلمي حرف ميزد كه به شاگردش گوشزد ميكند چه انتظاري از او دارد.
به نظر ميرسيد او به شكلي شفاف قصد دارد اين نكته را يادآوري كند كه رابطه مستقيمي بين هزينهيي كه ايالات متحده ميپردازد و آنچه دريافت ميكند وجود دارد. اظهارات كرامت موجب شد بسياري اين سوال را مطرح كنند كه آيا تغيير سياستهاي پاكستان پس از حوادث يازدهم سپتامبر به دليل همگرايي سياست خارجي اين كشور با ايالات متحده و مخالفت اصولي اين كشور با تروريسم بوده يا هدف از روي آوردن به اين سياست برخورداري از كمكهاي اقتصادي و نظامي ايالات متحده است.
دولت بوش در حال حاضر روند تصويب اعطاي سه ميليارد دالر كمك اقتصادي نظامي به اسلامآباد را پشت سر ميگذارد. علاوه بر اين واشنگتن دو ميليارد دالر از بدهيهاي پاكستان را بخشيد. طرح اعطاي كمكهاي نظامي سختافزاري به پاكستان كه اخيرا از سوي كنگره تصويب شد جنگافزارهايي از جمله هشت فروند هواپيماي شناسايي دريايي 3چ و دو هزار راکت ضد تانك تاو و دهها قلم ديگر را شامل ميشود. مواردي كه در اين طرح گنجانيده شدهاند با اعتراض دهلينو مواجه شد چرا كه به خدمت گرفته شدن آنها در ارتش پاكستان توانمنديهاي نظامي هند را به چالش ميكشد. دهلي نو به واشنگتن هشدار داده است كمكهاي گسترده نظامي به اسلامآباد مذاكرات هند و پاكستان براي يافتن راهحلي صلحآميز براي پشت سر گذاشتن اختلافنظرهاي ارضي ديرينه اسلامآباد و دهلي نو را به مخاطره ميافكند.
به رغم اين ديدگاه، كرامت كه از روساي پيشين ستاد مشترك ارتش پاكستان است ميگويد حمايت ايالات متحده از پاكستان در هر دو بعد مالي و سختافزاري بايد ادامه پيدا كند.او در واكنش به رويكرد هنديها تاكيد دارد گرايش ايالات متحده به سوي دهلينو عامل شكنندگي صلح در جنوب آسيا است.
در بين ساير مطالبات اسلامآباد از واشنگتن عملي كردن توافقنامه تجاري آزاد بين دو كشور يا تمهيدات جايگزين و سرمايهگذاري مشترك بر روي طرحهاي اقتصادي در پاكستان است كه به گفته زمامداران پاكستان افكار عمومي را در اين كشور تحت تاثير قرار خواهد داد و از ناخرسندي عمومي نسبت به همكاري دولت مشرف با امريكاييها خواهد كاست. كرامت ميگويد: حمايت ايالات متحده از پاكستان براي دسترسي بيشتر به كمكهاي موسسات مالي فرامليتي بايد ادامه يابد. وي ميافزايد: بايد با همكاري امريكاييها تصورات مبتني بر حوادث گذشته را بزداييم و مفروضاتي مبتني بر خط مشي جاري ايجاد كنيم. گويش گزينشي كرامت در مورد همكاري مشترك ايالات متحده و پاكستان مايه شرمساري مقامات امريكايي شده است.
يكي از مقامات امريكايي كه خواستار عدم افشاي هويت خود است با اشاره به اينكه در واشنگتن مرسوم نيست سفراي خارجي براي دستگاه ديپلماسي ايالات متحده خط مشي تعيين كنند، ميگويد: حتي سفير تونيبلر در واشنگتن در محافل عمومي از چنين عبارات و لحني براي بيان نظرات خود استفاده نميكند.
در همين ضمن آنچه در ضمن اظهارات كرامت موجبات شگفتي محافل سياسي واشنگتن را فراهم آورد تلاش او براي بياهميت جلوهدادن نقش شبكه عرضه فناوري هستهيي عبدالقديرخان بود كه وي هرگونه مشاركت دولت پاكستان در اين زمينه را رد كرد. اين در حالي بود كه خان در اقرارهاي يازده صفحهيي خود به صراحت از كرامت به عنوان رييس سابق ستاد مشترك ارتش پاكستان، ميرزا اصلانبيك كه او نيز از روساي پيشين ستاد مشترك ارتش پاكستان است و پرويز مشرف به عنوان كساني كه از آنچه وي انجام ميداده اطلاع داشتهاند، نام برده است. كرامت كه حدفاصل سالهاي 1996 تا 1998 رياست ستاد مشترك ارتش را برعهده داشت مسوول مستقيم حفظ امنيت برنامه هستهيي پاكستان بود. هدف اصلي كرامت در سخنانش جلب توجه واشنگتن از گذشته به آينده پاكستان و تاكيد بر مسووليت ايالات متحده در قبال اين تحول بود.
در حالي كه دولت بوش مصرانه از پاكستان به عنوان متحد كليدي خود در جنگ با ترور ياد ميكند و بوش در موارد مختلفي كه مشرف مورد انتقاد گرفته از عملكرد شبكه عرضه غيرقانوني فناوري هستهيي وابسته به خان تا ظهور مجدد طالبان و خودداري وي از كنارهگيري از سمت رياست ستاد مشترك ارتش پاكستان از وي حمايت به عمل آورده است برخي اعضاي كنگره و رسانههاي امريكايي نسبت به وفاداري پاكستان به ايالات متحده و همكاريهاي دو كشور ابراز ترديد ميكنند.
شايد به همين دليل است كه كرامت سعي دارد تمامي توان خود را بر تغيير اين ديدگاه متمركز كند. او ادعا دارد پاكستان رويكردهاي استراتژيك خود را تغيير داده و از اين رهگذر لطمات زيادي ديده است.
او تاكيد دارد اسلامآباد برخلاف سياست گذشته خود در قبال افغانستان كه بيثبات كردن اين كشور و مداخله فعالان در امور داخلي افغانها را دنبال ميكرد اكنون در حال همكاري با ايالات متحده براي اعاده ثبات و امنيت به افغانستان است.
علاوه بر اين برخلاف رويه گذشته در قبال هند و سياست خصومت و رويارويي با دهلينو اكنون پاكستانيها به سياست گفتوگو و كاستن از سطح تنشها با همسايه شرقي خود روي آوردهاند. تا آنجا كه به گروههاي افراطي باز ميگردد نيز پاكستان با كنارگذاشتن سياستمدارا و حمايت از سركوب اين گروهها و كاهش نفوذ آنان در جامعه روي آورده است. كرامت ميگويد: اين همه نشانگر فاصله گرفتن پاكستان از گذشته و ايجاد اصلاحات بنيادين در سياستگذاريهاي اسلامآباد است. وي افزود: اين تحولات هزينهيي دارد كه دولت مصمم است آن را بپردازد. مقاوت بسياري در برابر اين تغيير موانع وجود دارد اما ما با تمامي توان اطلاعات موردنظر را به پيش خواهيم برد. واكنشها به اظهارات كرامت پيچيده و متناقص بود.
استفان كوهن، از تحليلگران برجسته مسائل جنوب شرق آسيا معتقد است آنچه سفير جديد پاكستان در امريكا ميگويد شايسته ستايش است چرا كه هيچ يك از مقامات رسمي تاكنون حاضر به پذيرش خطاهاي گذشته نشده است و اينكه كرامت در اظهارات خود از سياستهايي انتقاد ميكند كه در دولتهاي پيشين، كه او نيز در آنها مشغول فعاليت بوده انتقاد ميكند خود نشانهيي از تحول در رويكردهاي مقامات پاكستاني است.
البته تحليلگراني هستند كه چندان با كوهن هم عقيده نيستند. در پس زمينه انتقادات بسياري به اظهارات كرامت وارد آمد. گفته ميشود آنچه كرامت در سخنان خود به تصوير ميكشد به غايت خوشبينانه است . روابط ايالات متحده و پاكستان متضمن نقاط ضعف و خلاهايي است كه صرفا با اظهاراتي هوشمندانه از ميان برداشته نميشوند و گذر از آنها به عوامل متعددي بستگي دارد.
آيا پاكستان متحد موثري براي آمريكاست؟ هم بله و هم نه. اين پاسخي است كه كارشناسان به اين پرسش مي دهند. پرزيدنت پرويز مشرف بعد از 11 سپتامبر به درخواست هاي آمريكا براي كمك به ويژه در جست وجو براي يافتن عوامل القاعده و اسامه بن لادن پاسخ مثبت داد. مهناز اسپاهاني از اعضاي ارشد دفتر جنوب و غرب آسيا در شوراي روابط خارجي (آمريكا) مي گويد: «آمريكا و بوش به مشرف اعتماد دارند. او بهترين گزينه براي پاكستان به شمار مي آيد.»
همزمان بسياري از كارشناسان مي گويند مشرف براي سركوب تندروها در پاكستان و گروه هايي كه رابطه قوي با طالبان دارند و آنها كه از طرفداران القاعده هستند اقدام كافي نمي كند.
پاكستان به جنگ آمريكا با ترور پيوست و روابط خود را با دولت طالبان در افغانستان قطع كرد و اين درحالي بود كه اين اقدام برخلاف ميل بسياري از پاكستاني ها بود.
ژوئن 2003 بوش اعلام كرد كه پاكستان بيش از 500 تن از اعضاي طالبان و القاعده را دستگير كرده است. يكي از مهمترين اين دستگيري ها، يافتن خالد شيخ محمد مرد شماره 3 القاعده و يكي از طراحان حملات 11 سپتامبر بود كه در ماه مارس 2003 دستگير شد. پاكستان همچنين 25 هزارنيرو در مناطق قبيله نشين تحت حكومت دولت فدرال و مناطق كوهستاني هم مرز افغانستان مستقر كرده تا فراري هاي القاعده را دستگير كند.
اما عده اي از مخالفان مي گويند كه پاكستان هنوز تلاش كافي نكرده است آنها نسبت به وفاداري نيروهاي مسلح پاكستان و سرويس اطلاعاتي ارتش به جنگ با ترور ترديد دارند.
برخي اعضاي اين دو نهاد به صراحت از القاعده و جنگ آن با غرب حمايت مي كنند. اخيرا چند افسر نظامي پاكستان به اتهام ارتباط با القاعده دستگير شده اند. يكي از اين دستگيرشدگان سربازي است كه گفته مي شود به خالد شيخ محمد پناه داده است، سياستمداران دولت مشرف هم به صراحت القاعده را تحسين مي كنند. از سوي ديگر دولت نتوانسته است بن لادن يا ديگر شخصيت هاي القاعده را كه گفته مي شود در مناطق مرزي ميان پاكستان و افغانستان پناه گرفته اند بيابد. دلايل اين ناتواني تا حدي حمايت محلي ها از بن لادن و تندروهاي ديگر است. هيچ كس او را تحويل نمي دهد.
روابط آمريكا و پاكستان پيش از 11 سپتامبر تا حدي سرد بود. كارشناسان مي گويند پاكستان يكي از موارد نگراني دنيا بود. به دليل برنامه هاي هسته اي اش تحت تحريم و مجازات قرار داشت و به طور فعال هم از طالبان حمايت مي كرد و يكي از معدود كشورهايي بود كه حكومت طالبان را در افغانستان مشروع و به رسميت مي شناخت. بعد از 11 سپتامبر پاكستان در جنگ با ترور در كنار آمريكا قرار گرفت و درنتيجه اهميت استراتژيك را كه در دهه 1980 داشت بازيافت.
در آن سالها پاكستان پايگاهي براي كمك هاي آمريكا به شبه نظاميان اسلامي بود كه با شوروي در افغانستان مبارزه مي كردند. بوش در كمپ ديويد ميزبان مشرف بود و اعلام كرد كه واشنگتن يك كمك 3 ميليارد دالري دراختيار پاكستان مي گذارد و يك ميليارد دالر را از بدهي هاي آن را مي بخشد. بوش تصريح كرد كه اين امتيازات در قبال كمك به آمريكا در جنگ با القاعده به پاكستان داده مي شود.
در واقع شايد اين ميزان كمك درحد انتظار مشرف نبود و او بيش از اين انتظار داشت. دولت دونالد ريگان هم وقتي جنگ با شوروي در افغانستان يك نگراني امنيتي در منطقه بود تقريبا همين مقدار كمك مالي را به پاكستان كرده بود. اين كمك به پاكستان در كم كردن بار بدهي هايش كه در سال 2001 به 115 درصد از توليد ناخالص داخلي رسيده بود كمك مي كند. اما تحويل 28 جنگنده اف-16 كه پاكستان 13 سال پيش سفارش آن را به آمريكا داده بود جزء اين كمك نبود. كنگره آمريكا طي اين سالها به دليل نگراني از برنامه هسته اي پاكستان و به قدرت رسيدن مشرف، مانع از فروش اين جنگنده ها مي شد.
مشرف ازنظر آمريكا رهبر منتخب پاكستان نيست. او در سال 1999 در يك كودتاي نظامي به قدرت رسيد. در آن سال درپي دستور نوازشريف نخست وزير وقت به نيروهاي پاكستاني براي عقب نشيني از مواضعشان در خط كنترول كشمير، تنش ميان او و مشرف بالا گرفت. اين تصميم نوازشريف موجب نارضايتي شديد ارتش پاكستان شده بود. وقتي مشرف كه در آن زمان فرمانده ارتش و رئيس نيروهاي مسلح بود در اكتبر سال 1999 از سريلانكا عازم پاكستان بود، دولت شريف به هواپيماي حامل او اجازه فرود نداد. درحالي كه سوخت هواپيما روبه پايان بود، خطر سقوط آن را تهديد مي كرد.
هواداران مشرف به كاخ شريف يورش بردند و فرودگاه ها، راديو دولتي و تلويزيون را تصرف كردند و هواپيما هم فرود آمد. آنها شريف را تحت حبس قرار دادند. درپي اين كودتا شريف پذيرفت كه به جاي حبس 10 سال به تبعيد برود. مشرف پيش از ديدار تاريخي با اتال بيهاري واجپايي نخست وزير هند در جولاي 2001، خود را رئيس جمهور خواند و همچنان در برابر درخواست ها براي برگزاري انتخابات مقاومت مي كرد. اما در سال 2002 همه پرسي برگزار كرد كه به مدت 5 سال او را در رياست جمهوري ابقا كرد. او همچنين قانون اساسي را تغيير داد تا قدرت خود را بر پارلمان و دولت جديد افزايش دهد.
كارشناسان آمريكايي اطمينان ندارند كه مشرف شريك قابل اطميناني براي آمريكا باشد. اسپاهاني مي گويد: ما به كسي متكي هستيم كه كارهاي مخدوش و غيردمكراتيك زيادي براي دستيابي به قدرت انجام داده است. من فكر نمي كنم كه ما بتوانيم به يك نظامي تكيه كنيم. كارشناسان مي گويند مشرف موضوعات داخلي و منطقه اي خود را به ويژه دو مسئله مهم كشمير و سلاح هسته اي، فداي آمريكا نمي كند. درهمين حال مشرف از 11 سپتامبر هر كاري را كه آمريكا از او خواسته انجام داده است ازجمله حمايت عمومي، استفاده از پايگاه هاي نظامي و سركوب شبه نظاميان محلي كه هريك از آنها هزينه سياسي داخلي سنگيني براي او داشت.
در پاكستان امروز احساسات ضدآمريكايي بسيار نيرومندي حاكم است. بيشتر از 97 درصد از جمعيت اين كشور كه جمهوري اسلامي است، مسلمان هستند و بسياري از پاكستاني ها از اينكه مشرف در تعقيب و سركوب اسلامگرايان به آمريكا كمك مي كند، بسيار خشمگين هستند.
مسلمانان پاكستاني تقريبا ميانه رو هستند و اين كشور سابقه سكولاريسم دارد.
اما گروه هاي راديكال رفته رفته هم قدرت بيشتري مي يابند و هم پرتعدادتر مي شوند.
در انتخابات اكتبر سال 2002 به دليل اقدامات مشرف، گروه هاي مذهبي نتايج خوبي بدست آ وردند. مشرف، بي نظير بوتو و نوازشريف را از شركت در انتخابات منع كرد. به همين دليل حاميان آنها در حزب مردم بوتو و مسلم ليگ نوازشريف سازماندهي خود را از دست دادند و فرصت براي حضور «متحده مجلسي عمل» ائتلاف از احزاب مذهبي فراهم شد. اين ائتلاف 11 درصد آرا را به دست آورد و
20 درصد از پارلمان را دراختيار خود گرفت. اين ائتلاف اكنون در ايالت سرحد شمال غربي و بلوچستان در قدرت است. مشرف در پارلمان با وضعيت خوبي روبرو نيست. سال گذشته نمايندگان با تصميم او براي رئيس جمهور خواندن خود مخالفت كردند، زيرا قانون اساسي پاكستان فرمانده ارتش را از رئيس جمهورشدن منع مي كند. مشرف آنها را به حاشيه راند و كار خود را انجام داد. پارلمان تشكيل جلسه مي دهد، اما قدرت چنداني ندارد. برخي گروه هاي مذهبي پاكستان (از نظر آمريكا) با تروريسم ارتباط دارند. حزب سياسي مذهبي جمعيت العلما اسلام بخشي از جرياني است كه 65 درصد از مدارس مذهبي كشور را در كنترول دارد. بيش از 15 درصد از دانشجويان اين مدارس خارجي هستند. اين حزب همچنين با حركت المجاهدين نخستين گروه پاكستاني در ارتباط است كه در فهرست سازمان هاي تروريستي آمريكا قرار دارد.
كشمير مهمترين موضوع براي احزاب مذهبي پاكستان است. اين منطقه منشأ وقوع سه جنگ ميان هند و پاكستان بوده است. پاكستان يك واحد ارتش در خط كنترول كشمير دارد و از سوي هند به حمايت از گروه هاي مسلحي متهم مي شود كه وارد خاك هند مي شوند. كشمير براي گروه هاي جهادي يك ميدان واقعي است. بسياري از اسلامگرايان پاكستان همچنين با دولت حامد كرزي مخالفند و آن را فاسد مي دانند خطر گروه هاي تندرو در داخل پاكستان براي مشرف بسيار جدي است. او هيچگاه در رفت وآمدهايش در داخل كشور امنيت ندارد و تاكنون بارها مورد سوءقصد قرار گرفته است. كارشناسان آمريكايي مي گويند: او نجات يافته است و اين يك نشانه بزرگ است.
رنگها ونيرنگها
نظاميان اصولاً افرادى منضبط و خوش قولند اما اين قاعده درباره جنرال پرويز مشرف صادق نيست. پيش از پنج سال است كه مشرف حكومت پاكستان را در دست گرفته، او كه با كودتا به قدرت دست يافت در همان ابتدا وعده داد كه فساد را از ساختار سياسى پاكستان بزدايد، آرامش را به كشور بازگرداند، منازعات قومى را مهار كند و دموكراسى را در پاكستان برقرار نمايد.
در همان ابتدا او به صراحت تاكيد كرد كه قصد باقى ماندن در حكومت را ندارد و از اين رو با برگزارى يك انتخابات دموكراتيك قدرت را به نمايندگان قانونى ملت بازمى گرداند. مشرف حتى تقويم كارى براى رسيدن به اين هدف را هم تنظيم و اعلام كرد كه پس از برگزارى انتخابات در سال ۲۰۰۱ قدرت را به پارلمان و نخست وزير منتخب آن بازمى گرداند.
اما مشرف از همان گام اول خلاف وعده را آغاز كرد. او برگزارى انتخابات پارلمان را يك سال به تاخير انداخت و بعد در انتخاباتى پرانتقاد، هواداران خويش را به مجلس فرستاد. در همين انتخابات البته برخى نامزدهاى بنيادگرا با حمايت گروه هاى اسلام گراى افراطى به مجلس راه يافتند كه با توجه به قدرت اسلام گرايان افراطى در ايالات غربى پاكستان، مشرف ناچار به پذيرش آنها در پارلمان شد.
مشرف سپس در مصالحه اى با اين گروه ها در ازاى آنكه قدرت نظامى را به ارتش بازگرداند موافقت نمايندگان مذكور را براى اعطاى قدرت بيشتر به رياست جمهورى جلب كرد و بدين ترتيب رئيس جمهور كه در ساختار سياسى پاكستان مقامى تشريفاتى بود به تصميم گيرنده اصلى كشور تبديل شد و نخست وزير كه مقام اجرايى كشور محسوب مى شد در جايگاه دستيار رئيس جمهور قرار گرفت.
اما در حالى كه قرار بود تا پايان سال جارى ميلادى، پرويز مشرف لباس نظامى اش را براى هميشه از تن درآورد و با ارتش وداع كند، اكنون خبر مى رسد كه مشرف با مراجعه به پارلمان موفق شده پست فرماندهى ارتش را همچنان در اختيار خود نگاه دارد. ماجراى اين خلاف وعده مشرف از هنگامى شروع شد كه مشرف اعلام كرد به وعده اش مبنى بر ترك فرماندهى ارتش عمل نخواهد كرد.
در آن هنگام البته بسيارى از اسلام گرايان افراطى مجلس پاكستان كه افزايش قدرت رئيس جمهور را در ازاى ترك ارتش از سوى مشرف پذيرفته بودند زبان به انتقاد گشودند و خواستار انصراف او از انجام اين تصميم شدند اما مشرف كه به حمايت اكثريت پارلمان از تصميمش ايمان داشت، موضوع را به پارلمان كشاند و سرانجام =، پارلمان پاكستان با اكثريت آرا لايحه پيشنهادى مشرف را تصويب كرد. در اين لايحه اختيار ارتش و رياست جمهورى تا سال ۲۰۰۷ ميلادى به مشرف سپرده شده است.
مخالفان اين لايحه مشرف را به فريبكارى متهم مى سازند و مى گويند كه سال گذشته او پيشنهاد ترك فرماندهى ارتش را با هدف جلب موافقت اسلام گرايان درباره افزايش اختيارات رئيس جمهورى داده بود، در حالى كه از همان زمان هم مشرف اعتقادى به ترك ارتش نداشت. اين منتقدان اضافه مى كنند كه لايحه اخير، اختيارات مشرف را تا حد مغاير با قانون اساسى افزايش خواهد داد و ديكتاتورى نظاميان را همچنان در پاكستان تداوم خواهد بخشيد. در مقابل اين مخالفان، مشرف اعلام كرده كه اعتقاد دارد ۹۶ درصد از شهروندان پاكستانى خواستار تصدى هر دو پست از جانب وى هستند.
در همين حال سخنگوى دولت پاكستان نيز با رد اظهارات مخالفان، تصريح كرده كه تصويب اين لايحه، دموكراسى را در پاكستان تضمين و به برقرارى ثبات و آرامش كمك خواهد كرد. اگرچه مشرف با عضو كردن چهارتن از جنرال هاى پاكستانى در شوراى امنيت ملى كشورش، عملاً ارتش را به قدرت ارشد و محورى كشور تبديل كرده و غيرنظاميان را به حاشيه رانده است اما در همان حال وى از اينكه جنرال ها فضايى براى انجام اقدامات خودسرانه بيابند در هراس است.
تحليلگران تاكيد مى كنند كه مشرف به اين ترتيب و با تداوم حكومت بر ارتش عملاً نظريات همكاران نظامى اش را زيرنظر مى گيرد و از پيدايش قطب دوم قدرت در كشور جلوگيرى مى كند.
به موازات اين تثبيت پايه هاى حكومت و گسترش دامنه قدرت در داخل پاكستان، مشرف روابط خارجى با شركا و نيز مهمترين دشمن پاكستان، هند، را نيز بهبود مى بخشد. اقدام شگفت انگيز وى در نزديكى به ايالات متحده پس از حمايت از طالبان و بهبود جايگاه دولت پاكستان در جامعه كشورهاى مشترك المنافع انگليس بعد از انجام آزمايش هاى اتمى نشان دهنده آن است كه مشرف راه هاى فرار از بحران را به خوبى مى شناسد و براى فرار از مشكلات تكنيك هاى كارآمدى را در نظر دارد.
اظهارات او درباره كشمير نيز از سوى ناظران، گام مهمى در جهت كاهش تنش با هند تلقى مى شود. ناظران مسائل هند و پاكستان، با شگفتى از اظهارات مشرف، مبنى بر اينكه به جز استقلال كشمير، راه هاى ديگرى را نيز براى حل اين بحران ميسر مى داند، دنبال مى كنند و مى گويند اين نخستين بارى است كه مشرف موضع مورد تاكيد پاكستان در خصوص انجام همه پرسى را در كشمير تغيير مى دهد.
اين تكنيك ها اما با هر هدفى كه به كار رفته باشد، در داخل پايه هاى حكومت ژنرال را تثبيت مى كند و در خارج براى او مقبوليت عمومى به وجود مى آورد. خارجى ها و پاكستانى ها مى دانند كه اگرچه انتقاداتى نسبت به سياست ها و استراتژى هاى مشرف وجود دارد اما تا زمانى كه بديل مناسب ترى در مقابل مشرف وجود ندارد، همان بهتر كه از جنرال حمايت شود.
ازطرف ديگرتنها چند ساعت پس از پيشنهاد غيرمنتظره و تحيرآور پرويز مشرف، رييس جمهور پاكستان براي غيرنظاميكردن منطقه مورد مناقشه كشمير، مقامات هند و پاكستان يكصدا با اين پيشنهاد مخالفت كردند. مقامات هندي بيآنكه حتي حاضر به بررسي محتواي پيشنهاد مشرف و بررسي گسترده آن شوند گفتند اين پيشنهاد بايد از كانالهاي صحيح و متعارف مطرح شود. در همين حال رهبران پاكستان نيز پيشنهاد رييس جمهور اين كشور را تقبيح كردند و با تصريح بر اينكه نفس طرح اين پيشنهاد اشتباه بوده آن را خيانت به آرمان كشمير دانستند.نقطه تناقصآميز در اظهارات مشرف پيرامون لزوم غيرنظاميكردن كشمير آن بود كه پيشنهادي كه ميتوانست به گذر از بنبست كنوني در مذاكرات دو طرف بر سر پايان دادن به مناقشه كشمير تبديل شود، موجب شد ناتواني دو طرف در حل و فصل سادهترين مسائل در مناقشه 57 ساله بر سر كشمير كه تاكنون عامل در گرفتن سه جنگ و مرگ دهها هزار تن بوده بيش از پيش آشكار شود.
تحليلگران عواملي چون زمان طرح اين پيشنهاد، وضعيت سياسي دو كشور و تاثير نظاميان بر تصميمگيريهاي ميان هند و پاكستان را از جمله عواملي ميدانند كه در شكلدادن به موضعگيريهاي اخير در قبال پيشنهاد مشرف دخيل بودهاند. نه دولت جديد تحت رهبري حزب كنگره در دهلي نو و نه كابينه شوكت عزيز، نخستوزير پاكستان كه به تازگي قدرت را در دست گرفته است از توان سياسي لازم براي گذر از مخالتهاي افراطي و به تصويب رساندن طرحي تاثيرگذار در پارلمان دو كشور برخوردار نيستند.
علاوه بر اين هيچ يك از دو كشور قدرت نظامي كافي براي كنترول همهجانبه كشمير را ندارد و در چنين شرايطي ادامه مذاكرات صرفاص موجب خواهد شد تحولاتي سطحي به وقوع پيوندد بيآنكه تغييري جدي در وضعيت كشمير و كاهش اختلاف نظرها بين دهلي نو و اسلامآباد براي پايان دادن به اين مناقشه ديرينه به وجود آيد.آجاي ساهن، مديرعامل انستيتوت مديريت بحران كه از موسسات نظريهپرداز هندي است، ميگويد: اين قسم پيشنهادات با هدف پيشبرد پروسه صلح مطرح نميشوند بلكه عاملي براي سدكردن راه دستيابي به توافقات تاثيرگذار براي حل و فصل مسالمتآميز بحران كشمير هستند و رسانههاي گروهي به شكلي غيرقابل اجتناب در اين دام گرفتار ميآيند و دنيا را با توفاني بينالمللي بر سر پيشنهادهاي جديد مواجه ميكنند.
او ميافزايد: اين ايده كه مذاكرات نتيجهيي متفاوت از واقعيتهايي كه موازنه قدرت بهدست ميدهند، خلق كند به غايت مضحك است. از زمان گذشته و زماني كه آتال بيهاري واجپايي، نخستوزير پيشين هند دست دوستي به سوي پاكستان دراز كرد پيشرفتهايي در مذاكرات دوجانبه به دست آمده است اما اين به معناي يافتن راهكاري براي پايان دادن به بحران كشمير نبوده و نيست.
خطوط بسراني بين لاهور در پاكستان و امرسيار در هند برقرار شدهاند، خطوط هوايي پرواز بين دو كشور را از سر گرفتهاند و اولين گروه از زوار پاكستاني اجازه داده شد براي ديدار از زيارتگاههاي صوفيها در بخش هندي كشمير وارد اين منطقه شوند. در نگاه اول پيشنهاد مشرف جامع و گامي بزرگ به جلو به نظر ميآيد. او تصريح كرد پاكستان از اصرار خود براي برگزاري انتخابات در مورد تعيين سرنوشت كشمير و مراجعه به آراي ساكنان كشمير در مورد واگذاري حاكميت اين منطقه به هند يا پاكستان چنانچه دهلي نو از پافشاري خود از تبديل خط آتشبس كنوني به عنوان خطوط مرزي دايم دست بردارد، صرفنظر خواهد كرد.
او در برابر هر دو طرف را به عقبكشيدن نيروهاي خود از كشمير، شناسايي و به رسميت شناختن هر يك از هفت بخش كشمير و موكول كردن تصميمگيري در مورد سرنوشت اين منطقه به زماني در آينده فراخواند. منموهن سينگ، گفته بود كشورش از هرگونه گزينه محتملي براي حل و فصل مسالمتآميز بحران كشمير در سايه مذاكره استقبال ميكند اما به رغم اين اظهارات آنگونه كه مشرف پيشنهاد خود را مطرح كرد بيشتر به تلاش براي آغاز حركتي تبليغاتي به نمايش شباهت داشت تا اقدامي جدي براي پايان دادن به بحران كشمير تلقي شود. سوميت گانگلي، مديربرنامه تحقيقات هند دانشگاه اينديانا در ايالات متحده ميگويد مشرف در انجام حركات تاكتيكي با هدف گرفتن امتياز از طرف مقابل استاد است اما در اين مورد خاص چنين اقداماتي هيچ نتيجه عملييي در بر نخواهد داشت.
او با يادآوري بياعتمادي عميق اما قابل درك مشرف نسبت به دهلي نو به واكنش هدفمند حزب كنگره به پيشنهاد مشرف اشاره كرد. واكنش دولت تحت رهبري حزب كنگره در دهلي نو به اين پيشنهاد بسيار سرد بود. ناتج سينگ سارنا، از مقامات ارشد هندي با لحني كنايهآميز گفت: به باور ما مساله جامو و كشمير موضوعي نيست كه با گفت و گو از طريق رسانهها بتوان به حل و فصل آن كمك كرد.
البته حتي گروههاي جداييطلب كشمير هم از پيشنهاد مشرف شگفتزده شدند. دليل اصلي اين تحير اين بود كه رييس جمهور نظامي پاكستان تا پيش از اين هيچگاه به استقلال كشمير به عنوان راهحل سومي براي پايان دادن به بحران خونبار كشمير اعتقاد نداشت.
ميرويس عمر فاروق، رييس ائتلاف گروههاي جداييطلب كشمير در واكنش به آنچه مشرف گفته بود، اعلام كرد مادامي كه مردم كشمير در مذاكرات هند و پاكستان بر سر اين منطقه نمايندهيي نداشته باشند سرنوشت اين مذاكرات چون گذشته خواهد بود. وضع در داخل پاكستان هم چندان متفاوت نبود و پيشنهاد مشرف موجب نشد جناحهاي متعدد پاكستاني از موضعگيري در قبال آن خودداري كنند.
بينظير بوتو، نخستوزير پيشين پاكستان اين طرح را خيانت به كشميريها توصيف كرد. سيد صلاحالدين، مرجع نظامي كشميري حزب المجاهدين پيشنهاد مشرف را رد كرد و گفت: چنين اظهاراتي موجب ايجاد شكاف در مواضع پاكستان در قبال كشمير خواهد شد و به منافع ملي اين كشور لطمه وارد ميآورد.
نجم ستي، مدير روزنامه فرايدي تايمز لاهور ميگويد: مشكل اصلي مشرف ناتواني او در متقاعدكردن پاكستانيها به پذيرش اين پيشنهاد و بررسي آن است. برخلاف مخالفان طرح مشرف، بسياري آن را پيشنهادي شجاعانه و قابل ستايش ميدانند اما آنچه موجب ميشود اين پيشنهاد سرنوشتساز موجب نشود تحولي جدي در مناقشه بر سر كشمير به وجود نيايد فقدان حمايت عمومي از آن است.
دولتداري يا نظاميگري ؟
يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري پاكستان از زمان استقلال و تاسيس اين كشور با وجود تنشهاي انتخاباتي، در موعد مقرر اكتبر ۲۰۰۷ميلادي) برگزار شد. جنرال پرويز مشرف در اين انتخابات ، از مجموع ۶۸۵راي نمايندگان مجالس ملي، سنا و چهار ايالت، با ۶۵۳راي، ۹۵/۳۲درصد آرا را كسب كرد. استقلال پاكستان در ،۱۹۴۷نتيجه مبارزه شخصيتهايي چون محمد علي جناح ، اقبال لاهوري ، محمد علي جوهر، ظفرعلي خان، راجا صاحب محمود آباد ، فاطمه جناح و نواب لياقت علي خان بود.
به دليل نبود قانون اساسي مدون، اداره پاكستان تا سال ۱۹۵۶بر عهده فرمانداران كل قرار داشت كه بعد از تصويب قانون اساسي اين مقام به رييس جمهوري تبديل شد. در مجموع از ابتداي تاسيس جمهوري اسلامي پاكستان، تاكنون ۴صاحب صلاحيت عمومي ۱۰رييس جمهوري رسمي ، ۳كفيل رييس جمهوري در ۱۱دوره انتخاباتي رهبري اين كشور را برعهده داشتهاند. بعد از استقلال پاكستان محمد علي جناح" رهبر و نخستين ريس جمهور اين كشور شد ، اما بعد از مدت يكسال در سن ۷۲سالگي به دليل بيماري فوت كرد.
از سال ۱۹۴۸تا ، ۱۹۵۶به ترتيب خواجه نظامالدين ، ملك غلام محمد و جنرال اسكندر ميرزا به عنوان مسوولين پاكستان انتخاب شدند. درسال ۲۳مارچ ،۱۹۵۶اولين انتخابات رياست جمهوري پاكستان برگزار و اسكندر ميرزا به عنوان نخستين رييس جمهوري پاكستان انتخاب شد.
با ايجاد اختلافات بين اسكندر ميرزا و ارتش پاكستان ، جنرال ايوب خان رييس وقت ارتش ،در ۲۵مارچ ۱۹۵۸با انجام كودتاي نظامي، اسكندر ميرزا را بركنار و خود اداره كشور را برعهده گرفت كه تا سال ۱۹۶۹اين مقام را در اختيار داشت. در ۲۵مارچ ۱۹۶۹جنرال يحيي خان رييس ارتش مشترك به عنوان رييس جمهوري پاكستان سوگند ياد كرد. در سال ۱۹۷۱ذوالفقار علي بوتو مقام رييس جمهوري پاكستان را بر عهده گرفت كه درنهايت در ۲۰دسامبر ۱۹۷۱به دليل اختلافات عمده ميان وي و ارتش پاكستان ، در ۱۳اوت ۱۹۷۳همزمان با برقراري نظام پارلماني در پاكستان چوهدري فض الهي به عنوان رييس جمهوري پاكستان انتخاب شد. اين مقام تا ۱۶سپتامبر ۱۹۷۸دراختيار چوهدري فض الهي قرار داشت تا اينكه در ۱۹د سامبر ۱۹۷۸جنرال ضياءالحق به تدريج با در اختيار گرفتن اداره كشور خود را آماده مقام رييس جمهوري كرد. سپس جنرال ضياء الحق در سال ۱۹۸۴با برگزاري يك رفراندوم، مدت رياست جمهوري خود را تا سال ۱۹۸۸تمديد كرد. حادثه سقوط هواپيما، منجر به كشته شدن جنرال ضياء شد و در نتيجه براساس قانون اساسي غلام اسحاق خان رييس وقت سنا، كفيل رييس جمهوري شد.
از ۱۳دسامبر ، ۱۹۸۸غلام اسحاق خان مقام رييس جمهوري را در اختيار داشت تا اين كه درتاريخ ۱۸ژوييه ۱۹۹۳بعد از بركنار كردن دولت نوازشريف، وي از مقام خود استعفا كرد و وسيم سجاد رييس سنا به طور موقت، مقام رياست جمهوري را در اختيار گرفت .
وي از ۱۹ژوييه ۱۹۹۳تا ۱۳نوامبر همين سال مسووليت رييس جمهوري را برعهده داشت . در سال ۱۹۹۳انتخابات رياست جمهوري پاكستان برگزار شد و فاروق لغاري در ۱۳نوامبر ۱۹۹۳به عنوان نهمين رياست جمهوري سوگند ياد كرد. در دوم دسامبر ۱۹۹۷فاروق احمد خان لغاري از سمت رياست جمهوري استعفا كرد و بار ديگر وسيم سجاد مقام رياست جمهوري را بطور موقت در اختيار گرفت.
از اول ژانويه ۱۹۹۸تا ۲۰سپتامبر " ۲۰۰۱محمد رفيق تارربه مقام رياست جمهوري پاكستان انتخاب شد.
جنرال پرويز مشرف در ۱۲اكتبر ۱۹۹۹با انجام كودتاي نظامي دولت نواز شريف را بركنار و خود اداره كشور را برعهده گرفت و در ا۳۰پريل ۲۰۰۲بعد از بازنشسته شدن رفيق تارر جنرال مشرف با برگزاري رفراندوم، همزمان با حفظ مسووليت ارتش ، مقام رييس جمهوري را نيز در اختيار گرفت .
«پرويز مشرف» دو لقب دارد ، رئيس جمهور و جنرال ، كه دو دست لباس متفاوت برازنده اين دو لقب است. مشرف هنگامى كه تصميم دارد موضع سرسختانه اى را در قبال نظاميان مخالف اتخاذ كند، لباس استتار مخصوص كماندوها را مى پوشد و وقتى هم كه مى خواهد به هند شاخه زيتون تقديم كند يا اصلاحات خود را به اجرا درآورد، پتلون و پيراهن سنتى كشورش را به تن مى كند.
اكنون مشرف متعهد است كه تا پايان سال جارى ميلادى با يكى از اين دو لقب خداحافظى كند. مديريت هوشمندانه و استفاده بجا از اين دو لباس تحسين غرب را براى او به عنوان جنرالى كه به رئيس جمهور تبديل شد، به همراه داشت. اوايل سال جارى ميلادى آمريكا پاكستان را يك متحد غيرناتويى آمريكا خواند.
ماه گذشته نيز سازمان كشورهاى مشترك المنافع كه ۵۳ كشور از جمله مستعمره هاى سابق انگليس از اعضاى آن هستند، در پى تعليق عضويت پاكستان از اين سازمان در سال ۱۹۹۹ يعنى زمانى كه مشرف با يك كودتاى سفيد قدرت را به دست گرفت، بار ديگر اين كشور را در جمع اعضا پذيرفت.
تصميم سازمان كشورهاى مشترك المنافع درواقع تأييدى بود بر تلاش هاى مشرف براى اعطا كردن «دموكراسى پايدار» به مردم پاكستان. اين در حالى است كه مخالفان معتقدند چنين راى اعتمادى به مشرف وى را در فرافكنى تصميمات بحث برانگيزش پيرامون امور داخلى يارى مى دهد.
«فرهت الله بابر»، سخنگوى حزب مردم پاكستان (PPP) در اين مورد مى گويد: «غرب با چشم پوشى بر نقض گسترده هنجارها و ارزش هاى داخلى پاكستان، قصد دارد كه از جنرال مشرف به خاطر نقش او در مبارزه با تروريسم تمجيد كند. او رئيس جمهور است، فرمانده ارتش نيز هست و رياست شوراى امنيت ملى را هم بر عهده دارد. اگر ساده بخواهيم بگوييم، او يك ديكتاتور است.»
مشرف پس از آنكه قدرت را در پاكستان به دست گرفت، متعهد شد كه طى سه سال انتخابات عمومى را در اين كشور برگزار كند. او در اكتبر سال ۲۰۰۲ به اين وعده عمل كرد، اما اين اقدامى بود كه پس از اعلام اصلاحاتى بحث برانگيز در قانون اساسى، به اجرا درآمد. اين اصلاحات به پرويز مشرف اجازه مى دهد كه هر وقت بخواهد مجلس را معلق كرده و يا نخست وزير را بركنار كند.
اصلى ترين رهبران مخالف در پاكستان يعنى نواز شريف و بى نظير بوتو از مشاركت در رقابت هاى انتخاباتى محروم شده و همچنان در تبعيد ماندند. جنرال در آوريل سال ۲۰۰۲ در انتخاباتى كه مخالفان آن را تقلبى خواندند، براى يك دوره ۵ ساله به عنوان رئيس جمهور پاكستان برگزيده شد.
مشرف براى آنكه بتواند اصلاحات قانون اساسى را در پارلمان پاكستان به تصويب برساند به اتحاد احزاب مذهبى اين كشور كه با نام «متحد مجلس عمل» شناخته مى شود، اعلام كرد كه تا پايان سال جارى ميلادى از سمت نظامى اش كناره گيرى خواهد كرد.
«دان مك كنيون»، سکرترجنرال سازمان كشورهاى مشترك المنافع، قصد دارد تا عملى شدن اين وعده را از سوى مشرف به شرط ورود مجدد پاكستان به اين سازمان تبديل كند. سازمان كشورهاى مشترك المنافع ضمن استقبال از گام هاى برداشته شده از سوى پاكستان، بر تداوم نگرانى هاى موجود پيرامون روند حل و فصل امور داخلى تاكيد كرد. با اين حال طرفداران مشرف در انتخابات محلى در سال ۲۰۰۱ حمايت گسترده مردم را به سوى خود جلب كردند.
در اين انتخابات مردم به طور مستقيم به رهبران محلى راى دادند. پس از اين انتخابات به شهرداران و اعضاى شوراى شهر منتخب در اين انتخابات قدرت و اختيارات قانونى گسترده اى براى جلوگيرى از نفوذ نخبگان فئودالى و قبيله اى اعطا شد. پاكستان هنوز بخش عمده منابع خود را صرف ۷۰۰هزار نظامى اش در نيروهاى مسلح مى كند. اين در حالى است كه به عقيده مخالفان ادامه چنين روندى را به ضرر اعاده دموكراسى در پاكستان ارزيابى مى كنند. «اميراحمدخان» مدير «هرالد» پرفروش ترين ماهنامه پاكستان در اين مورد مى گويد: «نقش ارتش بزرگترين مانع بر سر راه دموكراسى است.»
توجه به همين اقتدار نظاميان در پاكستان موجب اوج گيرى بحث و جدل هاى بسيارى بر سر اين موضوع كه آيا مشرف از موقعيتى كه وى را به چنين سمتى رسانده است، دست خواهد كشيد يا نه، شده است.
ماهنامه هرالد در اين مورد مجموعه گزارش هايى را درست پس از آنكه قانونگذاران حزب حاكم درخواست باقى ماندن مشرف در هر دو سمت رياست جمهورى و فرماندهى ارتش را مطرح كردند، به چاپ رساند. بسيارى از تحليلگران امور سياسى پاكستان معتقدند كه احتمالاً مشرف در تلاش براى حفظ اختيارات نظامى اش اقدام به ايجاد يك شوراى امنيت ملى جديد خواهد كرد.
اين در حالى است كه احتمالاً براى آنكه نشان دهد از فرماندهى ارتش كنار كشيده است فقط يونيفورم نظامى اش را از تن بيرون خواهد آورد. رئيس جمهور پاكستان اكنون رياست يك شوراى ۱۳ نفره را كه رهبران غيرنظامى و ارشد نظامى از جمله اعضاى آن هستند، بر عهده دارد. طرفداران شوراى جديد تاكيد دارند كه اين شورا مى تواند از بروز هر نوع كودتا در آينده جلوگيرى كند.
اين در حالى است كه قانونگذاران مخالف ايده «حكومت نظامى دائم» را محكوم مى كنند. بسيارى از پاكستانى ها معتقدند كه اين موضوع سياسى در سايه اصلاحات مشرف قرار گرفته و آن طور كه بايد مورد توجه قرار نگرفته است. مشرف براى تحت الشعاع قرار گرفتن بحث و جنجال پيرامون كناره گيرى اش از فرماندهى ارتش، آزادى هاى بى سابقه اى را در پاكستان به وجود آورده است.
وى اجازه ايجاد شبكه هاى تلويزيونى خصوصى و بحث پيرامون موضوعات اجتماعى را كه پيش از اين ممنوع بودند، صادر كرده است. پاكستان همچنين به يمن اقدامات جنرال به پيشرفت هاى خوبى در زمينه حقوق بشر دست يافته است كه از جمله آنها مى توان به ممنوعيت قتل انسان ها براى حفظ آبرو و شأن اجتماعى نام برد.
کود تا وخشونت
كودتا در پاكستان روشي نو براي براندازي حكومت حاكم به شمار نميرود.
كودتا در اين كشور آسيايي سابقهاي ديرينه دارد اما در بررسي علل وقوع چهارمين كودتاي پاكستان در تاريخ 12 اكتبر 1999 به دست پرويز مشرف ميتوان به اوضاع وخيم اقتصادي، انحصار طلبي قدرت و بيكفايتي و فساد دولت حاكم و نارضايتي مردم از آن اشاره كرد؛ چرا كه اين كودتا بدون هيچ خونريزي و مشكلي و تنها ظرف چند ساعت به وقوع پيوست. چهار ماه پس از خوشحالي نواز شريف از دستاوردي كه توانسته بود با كمك ارتشش در كشمير بدست آورد و تبريك به جنرال پرويز مشرف، رييس ارتش براي اين اقدام، نخست وزير وقت پاكستان توسط كسي كه فكرش را نمي كرد يعني مشرف از قدرت بركنار شد.
اما بدون شك اين چهارمين كودتاي نظامي پاكستان تنها بر سر بحران كشمير نبود. ريشههاي اين كودتا به دو سال قبل زماني كه شريف سعي كرد تا قدرت را در پاكستان تنها به خودش منحصر كند، برميگردد.
شريف در فوريه سال 1997 با اكثريت آراء به قدرت رسيد. چند ماه پس از به قدرت رسيدنش وي تلاش كرد كه قانون اساسي را به منظور جلوگيري از اختيارات رييسجمهور در انحلال دولت منتخب و همچنين محدود كردن وظايف رييس ديوان عالي پاكستان اصلاح كند.
بركناري ريس محاکم عالي پاكستان پس از آن صورت گرفت كه اين مرجع قانوني تلاش كرد اتهاماتي را عليه نخست وزير كه نتوانسته بود در خصوص اتهامات فسادش پاسخي معقول ارائه كند، مطرح كند . رييس ارتش آن زمان جنرال جهانگير كرامت نيز نقش بيشتر ارتش را در سياست خواستار شد كه اين درخواست به بركنارياش از سوي نخست وزير قدرت طلب منجر شد .
تحليلگران منطقهيي ميگويند، شريف، مشرف را نه به خاطر دركش از ارتش بلكه به خاطر اينكه گمان ميكرد وي توانايي ايجاد يك پايگاه قدرت در پاكستان را ندارد، برگزيد؛ چرا كه مشرف به هيچ طبقهي حاكمي در ارتش پاكستان وابسته نبود.
اما محبوبيت دولت شريف در بحبوحهي وضعيت نابسامان اقتصادي پاكستان، قرضههاي خارجي اين كشور كه از 32 ميليارد دالر هم گذشته بود و همچنين بحرانهاي ناشي از عدم نظم و قانون در پاكستان به شدت كاهش يافته بود . شخصيتهاي مخالف پاكستان معتقد بودند چهره نامحبوب نخست وزير اين بحرانها را به وجود آورده اما كودتاي مشرف كه به بركناري شريف از قدرت منجر شد به بحران كشمير برميگردد، جايي كه ارتش پاكستان پيروزي قابل توجهي را بر هند بدست آورد اما شريف چند روز پس از كنترول كشمير مجبور شد تحت فشارهاي واشنگتن از موضعش بازگردد و دستور عقب نشيني كامل از منطقهي كشمير را صادر كند.
رهبران هند اين واقعه را به عنوان يك پيروزي جشن گرفتند و تعدادي از حاميان شريف جنرالهاي عالي رتبهي پاكستان را به اقدامي بيپروايانه متهم كردند . اما مشرف در گفتوگوبا شبكه خبري بي.بي.سي افشا كرد، تمام سياستمداران در آغاز اين حمله در خارج بودهاند و وي تقصيري ندارد .
جنرال شيرن مازاري، كارشناس دفاعي پاكستان اظهار داشت: ارتش عقبنشيني را يك تحقير تلقي كرد . وي افزود: بسياري از افراد در ارتش از اين واقعه ناراحت بودند و اين احساس در ميان ارتشيها وجود داشت كه آيا اين تصميم، تصميم درستي است؟ شايد اگر شريف به واشنگتن نميرفت اين اتفاق رخ نميداد.
شريف پس از اين واقعه با تنش فزايندهاي در حزبش روبروشد و منتقداني نظير جنرال گل گفتند تلاشهاي وي براي انحصار طلبي قدرت و بركناري مشرف تلاشي براي انجام كودتا عليه ارتش بود . وي افزود: احتمال وقوع يك جنگ داخلي بسيار محتمل بود.
مدير روزنامهي نيوز پاكستان نيز نوشت: ارتش به نفع مردم كار ميكرد و به همين دليل مورد حمايت مردم بود. اما در حالي كه شريف سعي كرد مشرف را از قدرت بركنار كند به دليل بيكفايتي دولت شريف جنرالهاي ارتش پاكستان به ياري مشرف شتافته و با كمك وي و رهبري يك كودتا، دولت شريف را بركنار كردند.
تنش ميان دولت نواز شريف و ارتش پاكستان تقريبا سير صعودي داشت.
بيل كلينتون، رييسجمهور وقت آمريكا به نواز شريف، نخست وزير پاكستان فشار آورده بود تا نيروهاي پاكستان را از كشمير تحت كنترول هند خارج كند. اين امر يكي از دلايل اصلي مخالفت شريف با ارتش پاكستان بود . شريف در 12 اكتبر سال 1999 تلاش كرد تا جنرال پرويز مشرف، رييس ارتش را از سمتش بر كنار كند و جنرال خواجه ضياءالدين، مدير خدمات اطلاعات جاسوسي پاكستان را به جاي وي فرمانده ارتش كند. مشرف كه در اين زمان در خارج از كشور به سر ميبرد با يك هواپيماي تجاري به پاكستان بازگشت. جنرالهاي عالي رتبه ارتش پاكستان با بر كناري مشرف مخالفت كردند.
شريف دستور داد تا فرودگاه كراچي به منظور جلوگيري از فرود هواپيماي مشرف بسته شود. اين جنرالها با انجام كودتايي دولت شريف را بر كنار كرده و كنترول فرودگاه را به دست گرفتند.
هواپيما زمان اندكي براي سوختگيري داشت و جنرال مشرف در همين زمان كوتاه كنترول دولت را به دست گرفت. مشرف، شريف و وزراي كابينهاش را دستگير كرد و وي را به تبعيد به عربستان فرستاد.
اما عوامل و حوادثي كه منجر به كودتاي مشرف و جنرالهايش و براندازي دولت شريف شد، به شرح زير است : پاييز سال 1998، اطلاعات جاسوسي آمريكا از ائتلاف ناميمون پاكستان مطلع شد. اطلاعات جاسوسي آمريكا ارتباط ميان خدمات اطلاعاتي پاكستان، طالبان و القاعده را به اثبات رساند و مشخص شد كه خدمات اطلاعاتي پاكستان (ISI) هشت پايگاه در افغانستان دارد كه از افسران بازنشسته يا فعال اين نهاد هستند.
سيا متوجه شد كه افسران ISI مرتبا با اسامه بن لادن، رهبر القاعده و مشاوران وي براي هماهنگسازي دسترسي به اردوگاههاي آموزشي القاعده در افغانستان ديدار ميكنند . ISI از بن لادن حمايت مالي و لوژستيكي ميكرد اما آنها هيچ مدركي دال بر مشاركت مستقيم ISI در حملات خارجي القاعده نيافتند.
يك مقام آمريكايي از گزارش سيا متوجه شد كه ائتلاف ناميموني وجود دارد كه تنها از تروريسم حمايت ميكند و ميتواند تهديدي عليه آمريكا باشد و حتي جنگ هستهيي را در كشمير به راه اندازد .
در دوم دسامبر سال 1998 شريف به واشنگتن رفت تا با كلينتون و ديگر مقامات عالي رتبه دولت وي ديدار كند . مسالهي مورد توجه كلينتون برنامه هستهيي پاكستان بود دومين مساله اقتصاد پاكستان بود و سومين موضوع تروريسم و حمايت پاكستان از بن لادن بود .
شريف به كلينتون پيشنهاد داد تا سيا يك تيم كماندو از ماموران سري پاكستان را براي دستگيري بن لادن آموزش دهد . در چهارم ژوئيه سال 1999، كلينتون در جريان بحرانهاي منطقهيي تهديد كرد، حمايت پاكستان را از بن لادن به صورت علني افشا ميكند.
ارتش پاكستان در اوائل ماه مه سال 1999 به رياست جنرال مشرف منطقهي استراتژيك كارگيل را در كشمير تحت كنترول هند اشغال كرد و اين امر بحران جدي را ميان هند و پاكستان به وجود آورد . شريف مجددا در چهارم ژوئيه به آمريكا رفت تا با كلينتون ديدار كند اما به دليل وعدههاي انجام نشده از سوي شريف، كلينتون با عصبانيت با وي برخورد كرد و تهديد كرد بيانيهاي را منتشر ميكند و در آن توجه سراسر جهان را به حمايت پاكستان از تروريستها جلب ميكند . شريف بازگشت و فورا نيروهايش را از كارگيل خارج كرد و به اين بحران پايان داد. اما به موجب آن وي محبوبيتش را در پاكستان از دست داد. چند ماه بعد از اين واقعه شريف به واسطهي كودتاي مشرف سقوط كرد .
اما مشکل جديد
صندوق هاى رأى براى انتخاب رهبر آينده پاكستان مهيا شده است.
چهره برگزيده انتخابات امروز پاكستان فقط كليد كاخ رياست جمهورى را در چنگ نمى گيرد. او يك رهبر سياسى به تمام معنا خواهد بود. اين اهميت و جايگاه را به رئيس جمهور آينده ، بحران و كشمكش بزرگ اين كشور بخشيده است. كرسى رياست جمهورى در پاكستان در هيچ دوره اى به اين اندازه قيمت پيدا نكرده بود. فرد منتخب روز ۶ اكتبر برنده يكى از سخت ترين مبارزات قدرت در شبه قاره است.
او توانسته براى رسيدن به اين كرسى از سد حريفان حزبى و قبيله اى نيرومندى بگذرد. بنابراين فرد برگزيده امروز مى تواند برخود نام مدير بحران نهد. او همزمان با گرفتن رأى اعتماد نمايندگان مجلس در واقع رشته اداره كشورى بحرانى را تحويل مى گيرد. كشورى كه به جز شكاف هاى ديرين اجتماعى و قومى كه داشت چند رشته تضاد ديگر نيز درتار و پود آن تنيده شده است.
قلمروى تحت
امر رهبر جديد پاكستان، سرزمينى احاطه شده در چند بحران عميق منطقه اى است كه در
رأس همه آنها نزاع خونين افغانستان نشسته است. بنابراين او در عين حال كه مأمور
صلح و آشتى در داخل است و به تنش زدايى و لايروبى از بستر آكنده از بذر خصومت
پاكستان بپردازد همزمان بايد به خواسته ها و انتظارات تاريخى دو همسايه اين كشور
يعنى كابل و دهلى نيز بينديشد كه دو دوسيه،
استقلال طلبى در كشمير و تروريسم كور در افغانستان را منوط به ظهور دولت جديد در
اسلام آباد كرده اند.
اما اين همه داستان سرنوشت ساز بودن و بى بديل بودن انتخابات پاكستان نيست. جدال
انتخاباتى امروز پاكستان از اين جهت سزاوار عنوان«رقابت بين المللى» است كه
نمايندگان چند قدرت بين المللى و منطقه اى به طور محسوس در آن حضور دارند. فرد
منتخب براى رسيدن به كاخ رياست جمهورى از گردونه مذاكراتى گذشته است كه سررشته آن
دست طرف هاى خارجى بوده است.
بالطبع انتظار
مى رود كه نتيجه و دستاورد چنين انتخاباتى پاسخ چند نياز مهم از فهرست نيازمندى
بازيگران بين المللى درباره مسأله تروريسم و مبارزه با افراط گرايى را روشن سازد.
آيا مى توان انتخاباتى با اين شاخصه هاى عجيب را در كشورى ديگرهم سراغ گرفت؟ حتى
پيش از آن كه فكر و ايده يك چنين انتخاباتى در ذهن احزاب و فعالان سياسى پاكستان
جوانه زند. در سه نقطه مهم از جغرافياى سياست جهانى، سياستمدارانى از سه نقطه؛
اروپا، آمريكا و عرب به تجزيه و تحليل معماى انتخابات اين كشور و گزينش رهبر
آينده پاكستان سرگرم بودند.
بنابراين آنچه دراين ماه هاى منتهى به انتخابات به صورت كشمكش جناح هاى قدرت
سياسى بر سر رياست جمهورى پاكستان ديديم درواقع بازتاب هاى آن رايزنى ها
وتبانى هاى بين المللى بود.
در اين مدت در سه پايتخت معروف جهان يعنى لندن ، رياض و واشنگتن ماجراى انتخابات
پاكستان به صورت يك پروژه خطير و پرقيمت دنبال شده است. اين سه دولت دست بر قضا
هركدام بخشى از اپوزيسيون پاكستان را با رهبرى دو نام مشهور ـ بى نظير بوتو رهبر
حزب مردم و نوازشريف رهبر حزب مسلم ليگ ـ در خاك خود جاى داده اند. اساس بين
المللى شدن پروژه انتخابات پاكستان يك سؤال كاملاً ساده اما بس عميق بوده است وآن
اين كه چه كسى در جايگاه رهبرى پاكستان مى تواند اين كشور را از چنگ هيولاى
افراطى گرى و طالبانيسم كه در لايه هاى اجتماعى واعتقادى اين كشور رخنه كرده اند،
خلاص كند.
اين پرسش در واقع باب يكى از مطول ترين بحث هاى جامعه بين المللى را در ۶ سال پس
از
۱۱ سپتامبر مى گشايد؛ بحثى كه در آن پاكستان اصلى ترين مأمن و گذرگاه افراطيون
طالبان و القاعده شناخته مى شود. از آن روز كه جنگ و گريز آمريكا و متحدانش براى
گرفتن سركردگان القاعده و نابودى شبكه طالبان در پشت مرزهاى قبيله اى پاكستان
متوقف شد، نگاه هاى بدبينانه از سمت اين كشور برداشته نشده است.
همه محافل اروپايى و آمريكايى در طرح موسوم به جنگ ترور حول اين نگاه اجماع يافته اند كه يكى از زير ساخت هاى توليد افراطى گرى در اين كشور قرار دارد.
آنها در دهها دادگاه و محكمه اى كه براى مظنونان ترور برپا شده هميشه نام جمعى از اتباع پاكستان را پيش كشيده اند يا انگشت اتهام خود را به سوى يكى از مجامع و مدارس ايدئولوژيك اين كشور نشانه رفته اند. بنابراين مسأله انتخابات امروز پاكستان مسأله همه بازيگران ميدان تروريسم است .
اين مسأله را تك تك داوطلبان كرسى رهبرى آينده پاكستان مى دانند.
آنها به كرات شنيده اند كه در فرداى چنين انتخاباتى با دعوتنامه اى براى مشاركت در كارزار تروريسم روبرو خواهند شد. بيش از همه كانديداها، شخص مشرف مى داند كه ناف اين انتخابات با معماى تروريسم و مبارزه با افراط گرى بريده شده است.
فرد منتخب اين انتخابات از سوى بازيگران خارجى عنوان فرمانده خط مقدم جنگ ترور را دارد.
او مأموريت
دارد كه در نخستين اقدام يكى از گره هاى كور سازمان طالبان و القاعده را بويژه در
نواحى قبيله اى پاكستان بگشايد.
درحالى كه همه نگاه ها در كارزار انتخابات امروز پاكستان به رويارويى مشرف به
عنوان نماينده طيف جنرال ها با دو جناح سنت گرايان مسلم ليگ و ليبرال هاى حزب
مردم معطوف شده اما رويارويى واقعى را بايد فراتر از خط درگيرى مشرف و نواز شريف
جست و جوكرد يعنى جايى كه مردان اسلام آباد از يك سو با پنتاگون در كشمكش هستند و
از طرف ديگر با طيف افراطيون زخمى از غائله مسجد لال دست و پنجه نرم مى كنند . با
اين تعريف درست است كه در انتخاباتى كه مقدمات آن در جنگ ترور فراهم شده است
كانديداى يونيفورم پوش ارتش ، از امتيازاتى منحصر به فرد در قياس با رقبايش
برخوردار است، و درست به همين دليل هم در كانون توجه همه بازيگران جنگ ترور واقع
شده است حتى شايد آمريكا يا انگليس براى تغيير درجامعه اى كه با سرعت از غرب روى
برمى تابد كانديدايى جز او نبينند.
اما نكته مهم اين است كه در ميان نهادهاى تصميم گير غرب قضاوت يكسانى در باره اراده و كارايى مشرف درميدان كارزار افراطيون وجود ندارد. در خود آمريكا اين دو دستگى در نگاه مقام ها و كارگزاران كنگره و كاخ سفيد به وضوح ديده مى شود از خود بوش كه شايد اصلى ترين حامى اوست بگذريم مديران ميانى آمريكا انواع ابهام ها و سؤال ها را درباره چند وچون عملكرد جنرال در قبال تروريسم مطرح مى كنند.
تا حدى كه برخى از آنان مانند باراك اوباما مشرف را مشوق و حامى اصلى رشد طالبانيسم درافغانستان معرفى كرده و كنگره را به مجازات دولت او فرا مى خواند يا آن كه عده ديگرى مانند ديك چنى در اظهاراتى جنجالى حكومت مشرف را به ناتوانى در انجام مأموريت مبارزه با تروريسم متهم مى سازد و اسلام آباد را تهديد به مداخله نظامى مى كند. با اين همه، آنچه پيداست در طول چند ماه رايزنى هاى مستمر ميان مشرف و طرف هاى آمريكايى، قول و قرارهاى تازه اى بر سر شروع يك مبارزه گسترده با دشمنان پاكستان نشين آمريكا رد و بدل شده است . دست كم براى ناظران اين امر مسجل شده است كه فرد منتخب ۶ اكتبر با تعهد ويژ ه اى در زمينه جنگ ترور فعاليت خويش را آغازخواهد كرد.
اما آيا به راستى با راهيابى فرد ايده آل كاخ سفيد به رياست جمهورى پاكستان، معماى حكومت افراطيون و شبكه هزار توى سلفى ها دراين كشور برچيده خواهد شد ؟ اگر با تكيه بر يافته هاى اخير ديويد ميليبند وزير خارجه انگليس كه مى گويد درسفر اخير خويش به پاكستان عمق رويگردانى وتنفر آنان از ديپلماسى غرب را لمس كرده است در اين پرسش تأمل كنيم يقيناً پاسخ آن مثبت نخواهد بود.
گزارش كميسيون انتخابات پاكستان روشن كرد كه جدال ۶ اكتبر عرصه رقابت نمايندگان سه جناح سرشناس خواهد بود : حزب مسلم ليگ ـ شاخه قاعد اعظم ـ حزب مردم ، جامعه وكلا و مشرف به نمايندگى از جناح حاكم و طبقه نظاميان اين كشور. اين مرجع انتخاباتى نام ۵ مدعى صحنه انتخابات را «محمد ميان سومرو» رئيس مجلس سنا و عضو حزب مسلم ليگ (حاكم) ، «وجيه الدين احمد» كانديداى وكلا، «مخدوم امين فهيم» و خانم «فريال تالپور» از حزب مردم اعلام كرده است.
البته شمار زيادى از سياستمداران و فعالان مشهور و گمنام در كارزار شركت جسته بودند كه از فيلتر تأييد صلاحيت عبور نكردند. گفته مى شود ۴۳نفر براى انتخابات رياست جمهورى پاكستان ثبت نام كرده بودند كه تنها ۵ نفر از سوى كميسيون برگزارى انتخابات پاكستان كميسيونى كه مركب از نمايندگان مجالس ملى، ايالتى و سنا است، تأييد شد. شايد پس از مشرف بهترين موقعيت را دراين انتخابات نماينده حزب مردم يعنى امين فهيم دارد . بوتو شخصاً او را براى مبارزه با مشرف تعيين كرده است.
بوتو ضمن اعتراض به اين كه مشرف هنوز به قول خود براى ترك رياست ارتش عمل نكرده است، گفت راهبرد اين حزب شركت همه جانبه در انتخابات است. سخن بوتو روشن كرد كه حزب مردم براى بازگشت به صحنه به انتخابات چون يك پل ارتباطى مى انديشد.
انتظار مى رود
حزب مردمى ها كه همواره مسلم ليگ را رقيب سرسخت خويش ديده است دراين انتخابات نيز
همه توان خويش را براى جلب آراى هوادارانش به كار بندد.
پايگاه سنتى حزب مردم ، ايالت سند است. اين حزب اكنون به عنوان يكى از احزاب ريشه
دار پاكستان به حساب مى آيد. رهبريت آن را خاندان بوتو در دست داشته اند. يعنى از
۱۹۶۷ كه ذوالفقار على بوتو اقدام به تأسيس آن كرد تاكنون زمام رهبرى آن در دست
خاندان بوتو بوده است .
بى نظير پس از اعدام پدرش در ۱۹۷۷ به دست نظاميان عصر ضياء الحق به سمت كسب رهبرى حزب خيز برداشت. اين حزب تفكر خود را ذيل جمله اى معروف دنبال مى كند كه عبارت است از: «اسلام ، ايمان ما، دموكراسى ، سياست ما و سوسياليسم ، اقتصاد ما و مردم ، محور قدرت ما» حزب مردم اگرچه حزبى ليبرال درسياست است اما در حوزه اقتصاد تلاش مى كند به سبك سوسيال دموكرات ها عمل كند.
در همين راستا اين حزب همواره شعار دفاع از حقوق زنان در كنار دفاع از فقرا را دنبال كرده است. كادر اصلى حزب را اغلب تحصيلكردگان دانشگاه هاى آمريكا و انگليس تشكيل داده اند.
چالش پنهان اين حزب با نظاميان از زمان اعدام پايه گذار حزب - ذوالفقار على بوتو- ادامه داشته است. از ديگر مشكلات حاد رهبرى و بدنه حزب اين بوده كه بوتو در طول زمامدارى اش همواره به دليل حضور خانوادگى بوتو در امور تجارت با اتهام فساد روبه رو بوده است به نحوى كه آصف زردارى همسر او مدت هاى زياد را درزندان به سر كرده است.
مسلم ليگ در صحنه پاكستان به عنوان يك حزب مادر شناخته مى شود كه برخى حتى تاريخ تولد آن را به استقلال اين كشور مى رسانند و پايه گذار اصلى آن را محمد على جناح رهبر محبوب اين سرزمين مى دانند. شايد به همين دليل است كه نام اين حزب همواره براى مردان سياسى پاكستان قداست ويژه داشته است و درهر مقطعى جمعى از رهبران به تأسيس شعبه اى تازه از اين حزب دست زده اند.
مسلم ليگ برخلاف حزب مردم كه پايگاه آن سند است به مردان پنجاب تعلق دارد و تركيب رهبران آن را طبقه اشراف و بورژواها تشكيل داده اند. اين حزب همچنين داراى نفوذ عميق در محافل نظامى و امنيتى پاكستان است. در نقطه مقابل حزب مردم كه خود را حامى منافع طبقه پائين جامعه معرفى كرده است، مسلم ليگ به طرفدارى از منافع طبقه فرادست جامعه شهرت داشته است.
در عرصه اقتصادى نيز اين حزب تفكر خصوصى سازى و حاكميت بازار را تعقيب كرده است . اين حزب در حال حاضر به چند شاخه مجزا تبديل شده است. حزب مسلم ليگ نواز شريف كه مشهورترين و قديمى ترين شاخه آن است در سال ۱۹۸۶ به صحنه آمد و به مدت نزديك يك دهه به عنوان حزب حاكم كابينه در اختيار داشت اما بعد از تبعيد نواز شريف وبرادرش شهباز شريف اين شاخه از مسلم ليگ نيز منزوى شد.
اما شاخه ديگر آن با نام مسلم ليگ قاعد اعظم كه رياست آن را شجاعت حسين متحد مشرف دردست دارد در سال ۲۰۰۱ اين شعبه حزب با انگيزه تقويت مشرف اعلام موجوديت كرد و بالاخره شاخه سوم آن كه چندان مطرح نيست جونجو نام دارد.
چنان كه اعلام
شد دراين انتخابات مشرف راه شركت نمايندگان ديگر شاخه هاى مسلم ليگ را بست و فقط
اين شاخه حاكم بر قدرت مسلم ليگ است كه با عنوان طيف قاعد اعظم در انتخابات حاضر
شده است.
به صحنه آمدن وكلا در انتخابات امروز شايد يكى از پديده هاى تازه سياست در
پاكستان باشد. هر چند پيش از اين نيز طيفى از حقوقدانان در كادر مركزى احزاب اين
كشورحاضر مى شدند اما تاكنون ديده نشده بود اين قشر درقالب يك تشكل سياسى
عرض اندام كنند. اين تشكل نوپا با هوادارانى كه يافته اكنون موقعيت بسيارى از
جنا ح هاى كهنه كار را تهديد مى كند .به طور سنتى در جامعه پاكستان طيف وكلا و
حقوقدانان در اين كشور از نفوذى عميق برخوردارند. اختيارات و جايگاهى هم كه قانون
اساسى اين كشور به محاكم و ديوان عالى اين كشور داده بروزن و اعتبار اين گروه
افزوده است.
با اين حال ،
آنچه وكلا وحقوقدانان را به سياست پيوند زد، چالش مشرف با چهره سرشناس و نماد
رهبرى وكلا يعنى افتخارمحمد چودرى بود. فردى كه با تكيه برهمان اصل استقلال نهاد
قضا عملكرد مشرف را درجايگاه رئيس قوه مجريه به چالش كشيد. مخالفت بى پرواى چودرى
با برخوردهاى مشرف با مخالفان در فضاى محافظه كارانه و ترس آلودى كه بعد از تبعيد
رهبران سياسى اين كشور به وجود آمده بود درواقع بارقه اميدى شد براى گروه ها و
فعالان سياسى اين كشور كه سكوت را در عصر حاكميت نظاميان كنار بگذارند.
اما اين همه قصه تبديل مقام اول قضايى كشور به يك رهبر جنبش نبود.
چودرى كه گويا از پتانسيل سياسى وكلا آگاه بود پس از اين وارد يك زورآزمايى با مشرف شد. دراين زورآزمايى او ابتدا از قدرت خلع شد اما درنهايت از ماجراى خلع خويش نهضتى از اعتراض به نقض عدالت را روشن كرد. به نحوى كه مشرف در نهايت ناگزير شد به حكم بازگشت او تن دهد.
اكنون طيفى از ياران چودرى براى نخستين بار براى تسخير كرسى رياست جمهورى خيز برداشته اند. «وجيه الدين احمد» نامزد وكلاى پاكستان است. اما نكته جالب در حركت وكلا اين است كه آنها مى روند كه پرچم پيشگامى درعدالت خواهى را دردست بگيرند.
به همين دليل تشكل وكلا حمايت جدى احزاب را همراه دارد به نحوى كه فرم ثبت نام وجيه الدين احمد را نمايندگان چند تشكل از جمله سناتور دكتر «ساعد»، پروفسور «خورشيد احمد»، عضو حزب جماعت اسلامى، «مهتاب احمدخان» عضو مسلم ليگ نواز و «منير احمد» رئيس وكلاى ايالت سند امضا كردند.
اين تشكل نيز
همانند حزب مردم در اين انتخابات حاضر شده است تا يك دورخيز سياسى براى كسب كرسى
ها در انتخابات پارلمانى آينده انجام داده باشد.
مشرف اگر چه در نخستين سال هاى قدرتش حزبى براى تثبيت موقعيت خويش داير كرد- مسلم
ليگ شاخه قاعداعظم ـ اما همواره جايگاهى فراتر از احزاب براى خود قائل بوده است.
او درعين حال اكنون در موقعيت مرد شماره يك پاكستان علاوه بر حمايت نظاميان،
حمايت جمعى از تكنوكرات هاى حزبى مانند شجاعت حسين يا شوكت عزيز و مشاهد حسين
و... را همراه دارد كه ادامه رهبرى او را منشأ آرامش براى پاكستان مى بينند.
از نقطه نظر فكرى، او چنان تجربه ۶ سال زمامدارى اش مى گويد بيش از آن كه به
نظريه پردازى همت گمارد بيشتر در پى «سياست عملى» بوده كوشيده است و عموم ناظران
نيز او را با هنرها و استعداد هاى بازيگرى سياسى اش مى شناسند.
در
شناسنامه جنرال كهنه كار پاكستان ثبت شده كه او متولد دهلى هند است (۱۱ اگست
۱۹۴۳) اما مشرف همه مدارج و پلكان هاى قدرت را در اسلام آباد طى كرده است.
مشرف به لحاظ رسته نظامى
كماندو و از افسران سابق ارتش پاكستان است. او در عين حال درخانواده اى سياست
پيشه رشد يافته است. پدر مشرف سفير پاكستان در تركيه بود و بر اين اساس خود وى
نيز كه علاقه اى همراه با تسلط به زبان تركى دارد .
راه مشرف به سوى كسب رهبرى پاكستان از ۱۲ اكتبر ۱۹۹۹هموار شد يعنى با
سرنگون كردن نواز شريف نخست وزير وقت پاكستان. رئيس جمهور ۶۴ ساله پاكستان جزو
رزمندگان جنگ محسوب مى شود. او در سال ۱۳۴۳ در يك جزوتام توپخانه مشغول خدمت شد و
در سال ۱۳۴۴ در جنگ هاى هند و پاكستان حضورى فعال داشت.
درا پريل سال ،۲۰۰۲ جنرال مشرف با برگزارى يك همه پرسى درصدد كسب مشروعيت براى
تصدى سمت رياست جمهورى و كسب اختيارات فوق العاده برآمد، اما اين همه پرسى با
انتقادهاى گسترده نسبت به بروز تخلفات گسترده در رأيگيرى مواجه شد.
در
اكتبر سال ،۲۰۰۲ انتخابات مجمع ملى و مجالس ايالتى برگزار شد و حزب مسلم ليگ
پاكستان (شاخه قاعد اعظم) كه در سال ۲۰۰۱ براى حمايت از پرويز مشرف تأسيس شده
بود، بيشترين تعداد كرسى ها را در مجمع ملى به دست آورد.
با معيار مرسوم انتخابات جهانى اگر دراين فهرست رقابت و جدال جدى به وقوع بپيوندد بايد در انتظار نتايجى غافلگير كننده باشيم زيرا نوعى تكثر دراين انتخابات حكمفرما است و به ظاهر اغلب نمايندگان طيف هاى مهم سياسى درصحنه حضور دارند، اما واقعيت اين است كه وزن سياسى ۴كانديداى ديگر درسايه سنگين مشرف چندان به چشم نمى آيد و هواداران ژنرال پيروزى او را محتوم مى دانند.
انتخابات رياست جمهورى پاكستان تكليف صاحب كرسى رياست برقوه مجريه را روشن مى كند اما حل معضل توزيع قدرت دراين كشور به يك انتخابات مهم ترى موكول شده است كه قرار است در ماه ژانويه سال جارى برگزارشود و در آن انتخابات ، وضع هر دو نهاد پارلمان و كابينه روشن خواهد شد .پس براى يافتن پاسخ سؤال اصلى افكارعمومى در باره ماجراى جنجالى تقسيم قدرت ميان مشرف با بوتو نيز بايد چند صباحى صبركرد. طبق قانون تصميم گير ميدان انتخابات رياست جمهورى ، پارلمان هاى محلى و ملى پاكستان يا همان كالج انتخاباتى است چنان كه قبلاً نيز كالج انتخاباتى پاكستان در سال ۲۰۰۴ با اكثريت ۶۵۸ رأى از ۱۱۷۰ رأى، به پرويز مشرف به عنوان رئيس جمهورى رأى اعتماد داد و به اين ترتيب، عملاً رياست جمهورى او را تأييد كرد. مشرف پس از يك دوره زمامدارى براى راهيابى به اين نقطه يعنى آستانه پيروزى سخت ترين مسير را طى كرد او با پاره اى موانع و چالش هاى حقوقى وسياسى روبرو شد و جالب است كه براى گشودن هركدام از اين گره ها از ترفند ويژه اى بهره جست. نخستين موانع سياسى او ۲ حزب و گروهى بودند كه به دست مشرف در پايان دهه ۹۰ از صحنه حذف شده و رهبرانشان به تبعيد رانده شدند.
درنگاه اين ۲
حزب گويى اين انتخابات به صحنه عقوبت سياسى وانتقام گيرى از جنرال تبديل شد.
بى نظيربوتو و نواز شريف كه به يمن حضور در كانون ديپلماسى اروپا و جهان عرب اين
بار تريبون قدرتمندى به چنگ آورده بودند از اين موقعيت هم براى اعاده حيثيت و هم
تخريب چهره جنرال بهره جستند به نحوى كه شديدترين نطق ها عليه مشرف از زبان آنها
ايراد شد كه به طور مشترك مشرف را با اتهام استبداد ، سوء مديريت و
داد و ستد با افراطيون روبرو كردند .
اين اتهام ها درواقع تكرار وتداعى برخوردهاى حذفى مشرف با اين دو حريفش در پايان دهه ۹۰ بود، وقتى كه جنرال در اقدامى براندازانه اتهام تخلفات مالى و جرايم جنايى بر رهبر حزب مسلم ليگ و بى نظير بوتو، رهبر حزب مردم پاكستان وارد كرد و با گشودن دوسيه اى در محاكم ويژه مفاسد سياسى و ادارى پاكستان، مانع از فعاليت سياسى آنان شد. مشرف براى راندن اين دو زوج دشمن اش كه از قضا درروزگار تبعيد با فراموشى اختلافات فكرى و مقدار حساب هاى تاريخى شان دست اتحاد به هم داده بودند از ۲ روش متفاوت بهره جست.
مشرف درعين
حال دراتخاذ اين روش ها طرف رايزنى مدام ديپلمات كشورهايى قرار گرفت كه ميزبان
اين دو تبعيدى بودند. به هرحال ماحصل اين رايزنى ها اين شد كه مشرف از درآشتى
ومدارا با بوتو وارد شد اما در قبال ديگر حريف اش، نوازشريف، به قوه قهر متوسل
شد.
مشرف براى آشتى با بوتو يك خط تماس ديپلماتيك داير كرد كه از اواسط سال گذشته
تاكنون روى اين خط تماس در چند مرحله او و يا دستيارانش با بوتو وارد رايزنى
شدند. نتيجه نهايى اين مذاكرات توافقى كه بود كه در شهر دوبى به عنوان يكى
ازميزبانان ايام تبعيد بوتو به بار نشست. براساس اين توافق، بوتو از تلاش
پرويز مشرف براى انتخاب مجدد به سمت رياست جمهورى حمايت مى كند و در مقابل مشرف
نيز امكان شركت در انتخابات پارلمانى و احتمالاً تشكيل كابينه بعدى را به اين
حريفش اعطا خواهد كرد.
اساس اين
توافق كه از مدت ها قبل به عنوان يك نظريه سياسى ازسوى ميانجيگران آمريكايى اعلام
شده بود اين بود كه براى جبران كسرى مقبوليت دولت مشرف و نيز ايجاد جبهه نيرومند
مبارزه با افراطيون، تأسيس يك دولت ائتلافى با حضور يك نظامى و يك چهره شخصى امرى
حياتى است.
اما در رفتارى كاملاً متفاوت با بوتو، مشرف مقابل ديگر حريفش شيوه طرد و تنبيه را
پيش گرفت. دراين راستا نواز شريف، كه به عربستان سعودى تبعيد شده بود با انگيزه
شركت در انتخابات به پاكستان بازگشت اما مقامات پاكستانى وى را در فرودگاه پايتخت
بازداشت و ساعاتى بعد از كشور اخراج كردند.
اين دوگانگى در رفتار با جبهه اپوزيسيون مدت ها براى مشرف دردسر ساز شد و او با
نقد و اعتراض هاى تند درباره اين نوع از تبعيض و بى عدالتى روبرو شد اما گو اين
كه خاطر مشرف از عواقب اين ماجرا آسوده بود كه هيچ واكنش تهديد آميزى را ازسوى
نواز شريف جدى نگرفت.
اما قسم دوم چالش هاى مشرف از نوع حقوقى بود. اين چالش حقوقى فراروى مشرف از يك ماده آشناى قوانين پاكستان ناشى مى شود ماده اى كه براساس آن داشتن همزمان ۲ سمت يعنى رياست ارتش و رياست جمهورى را ممنوع شده است. اين مانع مشرف را با دوگروه از جناح هاى قدرت دراين كشور رودرو قرار داد.
نخست ائتلاف احزاب موسوم به مجلس متحده عمل كه شمار زيادى از كرسى هاى مجلس را دردست دارد .
اين ائتلاف در دور نخست رياست جمهورى مشرف متحد وى بود حتى نقش قابل توجهى را در تثبيت قدرت مشرف و انزواى مخالفانش ايفا كرد. اما از آن روز تاكنون اين طيف يك شرط را پيش روى مشرف قرار داده اند وآن اين بوده كه مشرف سال ۲۰۰۴ رياست ارتش را ترك كند اين طيف ازمخالفان سرشناس مشرف با رهبرى قاضى حسين احمد كوشيدند با توسل به محاکم عالى اين كشور مانع از شركت وى در اين انتخابات شوند تا شايد او از سمت فرماندهى ارتش كناره گيرى كند.
اما مشرف به اين خواست آنها اعتنا نكرد و اين اختلاف ميان او و شركاى سنت گرايش باقى ماند تا اين كه سران سرشناس اين ائتلاف كه ازاقدام جنرال در سركوب دوستان شان در مسجد لال خشمگين بودند به كلى راه خويش را از جنرال جدا كردند. دسته ديگرموانع پيش روى جنرال در درگيرى هاى او با وكلا رقم خورد . عالى ترين مقام اين قشر يعنى افتخارچودرى پس از آن كه رفتار مشرف را در برخورد با منتقدانش زير سؤال برد مغضوب واقع شد واز قدرت حذف گرديد و اين بركنارى جرقه يك نزاع بى پايان ميان قوه پرنفوذ قضاييه پاكستان با مشرف را رقم زد.
پس از اين
همكاران چودرى نيز به جمع اپوزيسيون پيوستند آنها به جدى ترين مخالفان ادامه قدرت
مشرف تبديل شدند حتى بعد از اين كه مشرف مهر تأييد خويش را ازديوان گرفت اين وكلا
بودند كه در مبارزه اى رودررو با مأموران مشرف چوپ به دست گرفته و تصوير سرهاى
شكسته خود را بر دوربين رسانه هاى جهان حك كردند.
به هر طريق مشرف مجوز محاکم و ديوان را براى حضور دوباره در صحنه اخذ كرد و درعمل
بر اراده مخالفانش فائق آمد اما هنوز كسى نمى داند كه او اين همه موج اختلاف يا
كينه ايام انتخابات را كجا وچگونه فرو خواهد نشاند آيا صرف اين قول او به مخالفان
كه در صورت انتخاب مجدد براى رياست جمهورى دست از ارتش خواهد كشيد براى ختم اين
غائله ها كافى است.
انتخابات در
پاكستان پايان يافته است وهمه ناظران نگاه منتظر خويش را به اين سمت دوخته اند كه
نتايج اين انتخابات به چه شكلى درسياست خارجى اسلام آباد بويژه در روابط جنرال با
طرف هاى غربى تبلور پيدا مى كند. اين مسأله را اكنون تحليلگران رسانه هاى
آمريكايى به وضوح درگزارش هاى خود از اسلام آباد منعكس مى كنند.
بنابراين
كمابيش اغلب ناظران از آنچه در پشت صحنه انتخابات گذشته است و تبانى ها
وتوافق هايى كه ميان قدرت هاى غربى و دولتمردان اسلام آباد رد وبدل شده اطلاع
دارند.
مسأله اصلى در فرداى انتخابات ۶ اكتبر پاكستان اين است كه آيا اين اتفاق با روند
پر چالشى كه طى كرد به تحقق اهدافى كه بازيگران يا سرمايه گذاران اين انتخابات
دنبال مى كردند منجر خواهد شد.
خواست مشترك
آمريكا واروپا در اين انتخابات و انتخابات دومى كه قرار است در ژانويه برگزار شود
اين است كه يك دولت ائتلافى نيرومند با مأموريت مبارزه و مهار افراط گرايى شكل
گيرد.
پاسخ به اين سؤال چندان آسان نيست ضمن آن كه هنوز نيمى از سناريوى توافقى كه
دولت هاى غربى و شركاى منطقه اى شان براى تشكيل چنين دولتى ائتلافى تدوين
كرده اند هنوز محقق نشده است يعنى بايد زمان موعود بازگشت بوتو از راه برسد تا
چشم انداز اين رويداد روشن تر شود.
آنچه روشن است همه دغدغه بوش و متحدانش اين است كه از انتخابات
۶اكتبر
پاكستان پلى براى عبور از نزاع بزرگ خويش در افغانستان بسازد، جنگى كه دومين جبهه
رويارويى آمريكا با افراطيون القاعده و طالبان است و دست بر قضا همانند عراق خوف
يك شكست بزرگ را دردل دولتمردان آمريكا افكنده است.
هيچ ترديدى در اين نيست كه دليل فشار همه جانبه بوش بر مشرف به اوضاع نا بسامان
افغانستان برمى گردد و در ششمين سال اين جنگ ناكامى رژِيم مشرف در كنترول امنيتى
نيروهاى طالبان در مرز هاى افغانستان براى مردان كاخ سفيد يك فاجعه است.
مشرف در
برهه اى براى بوش حكم يك عصاى نجات را ايفا مى كند كه ديگر شريك آمريكا يعنى حامد
كرزى در كابل با پيشروى طالبان اقتدار خود را در افغانستان از دست مى دهد.
براى آمريكايى ها مشكلاتى كه در عراق پيش آمد اكنون به صورتى پيچيده و بغرنج در
اين جبهه بروز كرده است. در اين ميان جمع بندى همه كارشناسان پنتاگون اين است كه
وضع افغانستان به اين سبب غير قابل مهار شده است كه «جاى امن» تروريست ها در داخل
خاك پاكستان است و پشتيبانى همه جانبه قبايل و احزاب و نيروهاى امنيتى پاكستان از
اين گروه مانع اصلى حل نظامى قضيه افغانستان شده است.
بنابراين موفقيت مشرف در دور جديد رهبرى اش با يك سؤال ديگرى در ذهن آمريكايى ها
گره خورده است كه آيا آنها در جنگ عليه جنگجويان (طالبان) موفق مى شوند يا خير.
درميان سياستگذاران واشنگتن اين نظريه در ششمين سال جنگ افغانستان هواداران
فراوان يافته است كه بدون حمله نظامى به جنگجويان (طالبان) كه در قلمرو پاكستان
خفته اند، نابودى آنان غير ممكن خواهد بود.
البته آمريكا يك بار به صورت محدود اين نظريه را تست زد اما در نتيجه اين حمله
هوايى آمريكا عليه مواضع نظامى (طالبان و القاعده) در خاك پاكستان مردم به خشم
آمده و نارضايتى گسترده خود را عليه رژيم مشرف نشان دادند.
به باور منابع اطلاعاتى آمريكا در حال حاضر تروريست ها تقريباً در
۴منطقه در شمال و جنوب وزيرستان مركزيت داشته و لوازم تمرينات نظامى و لوژستيكى
خود را از اين ناحيه تأمين مى كنند.
استفاده تروريست ها از خاك پاكستان براى عمليات نظامى و پناه گزينى موجب شده است، كه آمريكا با مشرف اين تعهد را به انجام رساند كه، طالبان در داخل خاك پاكستان تعقيب و پيگيرى شوند.
سيد سليم
شهزاد روزنامه نگار پاكستان در مقاله خود با نام (آمريكا در پى شكار طالبان در
داخل خاك پاكستان است) آورده است كه مشرف به طور ضمنى موافقت كرده كه آمريكايى ها
مى توانند طالبان را در داخل خاك پاكستان تعقيب و پيگيرى نمايند.
واضح است كه اين يك تصميم فوق العاده مهمى است، كه نتيجه آن حكومت
مشرف را درعمليات نظامى بى پايانى مانند عمليات مسجد لال درگير مى كند.
اما جنگ با عقبه طالبان در داخل قلمرو پاكستان براى جنرال يك قمار بزرگ است با
اين انتخاب يعنى ايستادن در كنار واشنگتن در جنگ عليه طالبان، مشرف به بزرگترين
وخطرناكترين انتخاب دوران حيات خويش دست مى زند. اين خطر زمانى به اوج خواهد رسيد
كه آمريكا مستقيماً در داخل قلمرو پاكستان عمليات نظامى را انجام بدهد، كه طبعاً
تلفات غير نظاميان را به دنبال خواهد داشت، كه اين در نهايت حكومت مشرف را با
خطربى ثباتى روبه رو خواهد ساخت.
وقوع دو حادثه در گرماگرم انتخابات، نخستين پيام هاى اين خطر را به گوش مشرف و شركايش رساند. حادثه اول تحريم انتخابات توسط شبكه احزاب ششگانه و قدرتمند سنتى ـ مذهبى كه برخى از سران آن به عنوان آموزگاران طالبان شناخته مى شوند و دوم موج ناآرامى هاى مناطق مرزى وقبيله نشين وزيرستان و كشمير كه به سقوط هلى كوپتر همراهان مشرف درمسير كشمير و نيز ربودن چندين نظامى ارتش در منطقه وزيرستان منجر شد؛ منطقه اى كه به عنوان پايتخت طالبان شهرت دارد.
تجارت اتومي
دولت پاكستان، رسماً به قاچاق هسته اى پايان داد. اما آنچه را كه كارشناسان گزارش مى كنند از حد تصور خارج است. دكتر عبدالقديرخان، پدر بمب اتمى پاكستان، تنها كشور را به سلاح هسته اى مجهز نكرد بلكه طى بيست سال، امكانات ساخت سلاح هسته اى را براى كشورهاى بسيار حساس دنيا فراهم آورد.
ماموران سازمان سيا (CIA) و سازمان جاسوسى انگليس (MI6) در يك مكان كاملاً سرى در چند كيلومترى طرابلس بى صبرانه انتظار چيزى را مى كشيدند. مقامات ليبيايى پس از ماه ها مذاكره قول دادند كه مهمترين محموله را به آنان تحويل دهند. اما تاخير ايجاد شده اين سئوال را در ذهن متبارز مى كند كه آيا ممكن است مقامات ليبى در آخرين دقايق از تحويل محموله خوددارى كنند.
بالاخره پس از يك ساعت انتظار، ماموران قذافى به محل قرار مى رسند در حالى كه دو بسته پلاستيكى كاملاً پر را حمل مى كنند. عوامل سازمان سيا و سازمان جاسوسى انگليس دستپاچه به نظر مى رسند. آيا اين بسته ها همان بسته هاى گرانقيمتى است كه واشنگتن انتظار آن را مى كشد؟يك فروند هواپيما غول پيكر ۷۴۷ نيروى هوايى ايالات متحده براى انتقال بسته هاى مذكور كرايه شده است.
دو نفر بازرس سازمان ملل متحد كه متخصص سلاح هاى هسته اى هستند، بر جريان تحويل اين محموله نظارت دارند. (يكى از آنان يك فرانسوى به نام ژاك بوت است). بسته ها را براى امتحان به آنان تحويل مى دهند و محتوى آن روى ميز ريخته مى شود. در روى ميز طرح هاى صنعتى، مداركى به زبان انگليسى و نوشتارى چند به زبان چينى به صورت نامنظم به چشم مى خورد.
بازرسان همه چيز را از نگاه تيزبين خود مى گذرانند. نقشه هاى بمب اتمى، دستورالعمل براى نصب آن و يك بمب ساده كه مانند نمونه چينى سال هاى ۱۹۶۰ است. سلاحى ساده اما بسيار قدرتمندتر از بمبى كه در هيروشيما انداخته شد، از جمله چيزهايى است كه بر روى ميز قرار دارد.
پرسش اينجاست، نقشه سلاح هاى هسته اى از كجا مى آيد و چه كسى آنها را به ليبى فروخته است؟روى بسته هاى سفيد، كلمات سرخ رنگى به زبان انگليسى ديده مى شود:
(Good Looks Tailor, Islamabad) اين علامت يك خياطى بسيار معروف است كه لباس هاى مقامات مهم مملكتى پاكستان را مى دوزد.
اما خياط اسلام آباد چه معنايى مى تواند داشته باشد؟ خياط اسلام آباد نام كتابى از ژان لوكاره نويسنده فرانسوى است. اما در اين مورد هيچ ارتباطى ميان كتاب و علامت حك شده برروى بسته ها وجود ندارد.
تامين كننده سلاح هاى هسته اى قذافى مردى ۶۸ ساله است كه لباس هاى تيره راه راه و بسيار خوش دوخت مى پوشد و يكى از مشتريان اصلى خياطى (Good Looks) به شمار مى رود.
شخصيتى بسيار متين، چهره اى گرد با سبيل جوگندمى و چشمانى تيره كه در پاكستان بسيار مشهور است به طورى كه تصوير وى در همه جا در خيابان ها، در مدارس و يا پشت شيشه اتومبيل ها ديده مى شود.
وى همانند يك قهرمان ملى و يك قديس مورد احترام مردم پاكستان است.
نام وى عبدالقديرخان است كه از يك سو به عنوان «پدر بمب اتمى پاكستان» و از سوى ديگر به عنوان بزرگترين قاچاقچى هسته اى تاريخ به شمار مى رود.
عبدالقديرخان در طى پانزده سال يك تجارت غيرقانونى و زيرزمينى ايجاد كرده بود كه به گفته محمد البرادعى، مديرعمومي بين المللى انرژى اتمى، عبدالقديرخان يك نوع جديد و هراس آور از «بازار سياه سلاح اتمى» را اداره مى كرد. شبكه عبدالقديرخان با ارسال كاتالوگى، انواع مواد هسته اى را با تحويل در منزل، نقشه نصب و ارائه خدمات به فروش مى رساند.
مارك پرن دوبرشامبو، مدير امور استراتژيك وزارت دفاع فرانسه، اعتقاد دارد: «عبدالقديرخان مدل كاملى از بمب اتمى را در اختيار داشت.»چنين تجارت عجيبى ميليون ها دالر براى عبدالقديرخان عايدى داشت.
گفته مى شود كه وى دهها حساب بانكى در دوبى، مركز تجارتش، داشت و نيز به نوشته نشريات پاكستان، عبدالقديرخان يك هوتل اختصاصى در لندن، ويلايى در ساحل درياى خزر در ايران، مجموعه اى اعجاب آور از سلاح ها و موتر هاى قديمى، دوازده رستوران در اسلام آباد و يك هوتل در تومبوكتو در مالى دارد.
تجارت وى بيشتر در مناطقى رونق داشت كه داراى بيشترين تنش در عرصه سياسى بودند.
براساس گزارش بين المللى انرژى اتمى مشتريان وى را حساس ترين كشورهاى دنيا از ديدگاه سياسى از قبيل ليبى، ايران و كورياي شمالى تشكيل مى دادند. از ماه ژوئن نيز كشور سوريه در اين فهرست قرار گرفت.
اخيراً گروهى از بازرسان بين المللى براى تحقيق بيشتر در اين خصوص به دمشق مسافرت كردند.
در راهروهاى آژانس بين المللى انرژى اتمى در وين اسامى مشتريان ديگرى نيز به گوش مى رسد.
فهرست نهايى مشتريان عبدالقديرخان علنى خواهد شد. احتمال فراوانى دارد كه فهرست منتشره سر و صداى زيادى در دنيا برپا كند و مردم را غافلگير نمايد. دانشمند پاكستان در اكتبر ۲۰۰۳ به تجارت غيرقانونى خود پايان داد اما آيا اين امر موقتى است؟ قذافى كه بهترين مشترى عبدالقديرخان محسوب مى شد او را فريب داد. رئيس جمهور ليبى حدود ۱۰۰ ميليون دالر به شبكه عبدالقديرخان پرداخت كرد اما از چند ماه پيش تصميم گرفت كه از خود در سطح بين المللى اعاده حيثيت كند.
اين ديكتاتور پا به سني گذاشته از اينكه شخصيتش در سطح جهانى بيش از پيش لجن مال شود نفرت دارد و براى رفع اتهامات بين المللى بايستى كاملاً قاطع باشد. دولت ايالات متحده از معاملات وى با شبكه عبدالقديرخان اطلاع داشت اما نمى دانست كه اين معاملات در چه سطحى است و از اين روى درصدد آن هستند كه از جزئيات آن مطلع شوند. احتمال دارد قذافى به آنها همه مسائل يا قسمتى از آن را گفته باشد.
با اين وجود او از دستيابى به بمب اتمى صرفنظر كرد و نقشه هاى بمب را به همراه چندين تن مواد در اختيار دولت ايالات متحده قرار داد. تمام محموله در چندين مرحله با پرواز ۷۴۷ نيروى هوايى ايالات متحده، به اين كشور ارسال شد و قذافى از خود دوباره فردى قابل معاشرت ساخت.در اين خصوص عبدالقديرخان مجبور به گفتن حقايق شد و به همه چيز اعتراف كرد. وى در يك برنامه تلويزيونى به جرم خود اعتراف كرد و در ادامه در برابر چشمان ميليون ها بيننده پاكستانى بهت زده، از اينكه در فعاليت هاى تكثير سلاح هسته اى دست داشته است از مردم عذرخواهى كرد.
پرويز مشرف، رئيس جمهور فعلى پاكستان، عجولانه عذرخواهى وى را پذيرفت و از فرداى آن روز طى اعلاميه اى رسمى، عبدالقديرخان معروف را مورد عفو و بخشش قرار داد. پرويز مشرف همچنين تاكيد كرد كه پدر بمب اتمى پاكستان و رئيس مادام العمر آكادمى علوم پاكستان همچنان مى تواند «تمام دارايى خود را» در اختيار داشته باشد. اما چرا رئيس جمهور پاكستان اين گذشت و بخشندگى را در حق عبدالقديرخان دانشمند هسته اى خود انجام داد؟ شايد نوعى حق السكوت به نظر برسد زيرا وى از خيلى مسائل اطلاع دارد و در عين حال تجارت غيرقانونى و پر سود وى مورد حمايت و تشويق مقامات پاكستانى نيز قرار گرفته بود.
به رغم «ملاحظه كارى» دولت پاكستان، مسائل روشن ترى در قضيه عبدالقديرخان به چشم مى خورد.
از ابتداى سال جارى شبكه عبدالقديرخان به تدريج دوباره پا گرفت. بسيارى از همدستان وى در كشورهاى مالزيا، هالند، ايالات متحده، سوئيس، اسپانيا، بريتانيا و... تحت بازجويى قرار گرفتند.
اخيراً پوليس آفريقاى جنوبى يوهان مير، يكى از تاجران ژوهانسبورگ و يكى از تامين كنندگان اصلى مواد هسته اى شبكه عبدالقديرخان بازداشت نمود. گروهى از بازرسان آژانس بين المللى تحت سرپرستى الى هاينونن كه فنلاندى است، به طور تمام وقت در خصوص فعاليت هاى شبكه عبدالقديرخان تحقيق مى كند. گزارش هاى بسيارى در اين زمينه منتشر گرديد كه برخى از آنها علنى بوده و برخى محرمانه هستند.
نشريه «نوول ابزرواتور» توانسته است به اين گزارش ها دسترسى پيدا كند و نيز پرسش هايى را در زمينه تحقيقات صورت گرفته با كارشناسان مربوطه مطرح نمايد.
آنچه را كه ما امروز از دكتر عبدالقديرخان مى دانيم اين است كه وى توانسته با توليد دستگاه سانتريفوژ به شهرت و ثروت برسد. دستگاه سانتريفوژ مهمترين توليد عبدالقديرخان است. براى روشن تر شدن مسئله يك دستگاه ماشين لباسشويى را با ارتفاع دو متر در نظر بگيريد كه قسمت استوانه اى داخل دستگاه در خلاء مطلق و با سرعت صوت بچرخد. در داخل آن اگزافلئور اورانيوم را كه از عبدالقديرخان خريده ايد بريزيد.
چند لحظه صبر نمائيد. سپس ماده سبكى كه از قسمت بالاى دستگاه خارج مى شود جمع كرده و اين كار را هزاران بار در يك دستگاه مشابه (كه قطعاً از عبدالقديرخان خريده ايد) انجام دهيد.
زدبندهاي پاکستان وعربستان
به محض اينكه درباره چگونگي ارتباط و همكاري عربستان سعودي و پاكستان در مورد حمايت از تروريسم بينالمللي "القاعده" مدركي به دست بيايد، دولت بوش در پي يافتن ردپاهايي است كه ايران را به خاطر اينكه ادعا ميشود از تروريسم حمايت ميكند، مورد سرزنش قرار دهد، همانطور كه در مورد عراق عمل كردند.
بيش از چهار دهه، ايالات متحده و عربستان سعودي از گسترش و توسعه بنيادگرايي به سبك وهابيت، به عنوان ابزاري براي ضعيف كردن تدريجي رژيمهاي سكولار در جهان اسلام استفاده كردند.
اما آنچه كه در آخرين ديدار از آمريكا به نظرم آمد، تداوم ناراحتي آمريكاييها از اين موضوع بود كه آل سعود عربستان به ايجاد گروههاي راديكال و بنيادگرا و حمايت آنها ادامه ميدهد كه اين گروهها در سراسر دنيا وصل به القاعده خواهند شد. در حال حاضر مدارك و شواهدي نيز در حال شكلگيري است كه چگونه پاكستان و عربستان سعودي، همكاري كردهاند تا از تروريسم بينالمللي القاعده حمايت كنند.
به غير از تأييد اين واقعيت، دولت بوش در تعقيب ردپاهايي است و ايران را به خاطر اتهام حمايت از تروريسم مورد سرزنش قرار ميدهد؛ اين همان كاري است كه در مورد حاكميت صدام حسين نيز در عراق اتفاق افتاد. حاكم جوان و روشنفكر اردن ملك عبدالله به تازگي گفته است كه وهابيت و سنتگرايي، تهديد بزرگي براي ايران، ما و بقيه مسلمانان و جامعه بينالمللي به شمار ميرود. در اينجا اصل مشتركي وجود دارد كه ايرانيها ميخواهند تا رابطه كاري با ما را حفظ كنند. خانواده ملك عبدالله بهتر از همه بايد به خطر شبكه ارتباطي پاكستان و عربستان سعودي كه وانمود ميكنند رژيمهاي اسلامي معتدلي هستند و مانند هند جوامع سكولار و كثرتگرايي ميباشند، توجه كنند.
سرانجام اسامه بنلادن اعلام كرد كه يك تروريست عضو القاعده، به نام زبيده كه اهل عربستان است ـ هوتل راديسون در عمان را در تاريخ اول ژانويه سال 2000 منفجر كرد؛ توطئهاي كه سرويس اطلاعاتي اردن آن را خنثي كرد. بنا بر گزارشهاي رسيده، زبيده ـ كه اكنون در توقيف آمريكاييها به سر ميبرد ـ اقدام به چند افشاگري عجيب نزد آمريكاييها كرده است. او اسامي سه عضو از خانواده پادشاهي سعودي را كه به طور جدي در ايجاد القاعده و طالبان نقش داشتند، به آمريكاييها ارايه كرد.
بر اساس گزارشها او اعلام كرده است كه پس از آنكه اسامه بنلادن در سال 1998 جبهه اسلامي بينالمللي جهاد را عليه يهوديان ايجاد كرد، رييس سرويس اطلاعات عربستان سعودي ـ ملك تركي الفيصل ـ با طالبان و اسامه بنلادن به توافق رسيدند كه عربستان سعودي به آنها اطمينان ميدهد كه كمكهاي مالي و اقتصادي بيشتري به طالبان خواهد داد و در پي تحويل بنلادن نباشد، به شرط آنكه همواره القاعده به قول خود در مورد هدايت و رهبري تروريسم، خارج از مرزهاي عربستان سعودي عمل كند.
عربستان سعودي، هزينه و بودجه پاكستان و طالبان را تأمين ميكرد و روزانه 150 هزار بشكه نفت را به قيمت رسمي 5/1 ميليون دالر در سال، عملا بدون دريافت شارژ به آنها ارايه ميداد. در عوض به وزير دفاع سعودي به نام ملك سلطان، دسترسي بي سابقهاي به تجهيزات هستهاي پاكستان در كويته ارايه شد كه تاكنون چنين دسترسي حتي به نخستوزير پاكستان داده نشده بود.
ابوزبيده حتي افشا ساخت كه در سال 1996 اسامه بنلادن با موشف علي مير، يك افسر نيروي هوايي پاكستان ـ با گرايش تند و راست اسلامي ـ به توافق رسيده است. پاكستان پس از آن موافقت كرد تا به القاعده سلاح و پشتيباني و ملزومات ارايه دهد. پيشتر اسامه بنلادن به سعوديها و جنرال مير، گفته بود كه در تاريخ 11 سپتامبر 2001 عليه ايالات متحده درگيري تروريستي قريبالوقوع رخ ميدهد.
اكنون آمريكاييها كه به خاطر اين رويداد از سعوديها و پاكستانيها عصباني هستند، اصلا كم نياوردهاند، اما دولت بوش مصلحت ميبيند تا ساكت بماند، نظر خود را پنهان نگه دارد و زماني كه ارتباط سعودي و پاكستان با طالبان مطرح ميشود و شكل ميگيرد، آن را در پرده ابهام قرار ميدهد. در نهايت مشكل است كه پسرخوانده را توبيخ كرد يا مأموريت را انكار كرد.
در عرض چند هفته از افشاگري ابوزبيده در مورد ارتباطهاي سه نفري شاهزادههاي عربستان سعودي و موشف علي مير با القاعده در اوايل سال 2002، هر سه شاهزاده به طور مرموزي مردند. شاهزاده نسبتا جوان احمد بن سلمان به خاطر حمله قلبي مرده است و يك روز بعد سلطان بن فيصل در يك حادثه رانندگي مرده است. يك هفته بعد ادعا شد كه شاهزاده فهد 25 ساله، هنگام رانندگي از رياض به جده از تشنگي فوت كرد. جنرال پرويز مشرف، پنج افسر ارشد نيروي هوايي را كنار گذاشت تا موشف علي مير را به عنوان رييس نيروي هوايي پاكستان تعيين كند. مير در حالي كه در هواپيماي نيروي هوايي پاكستان در يك جزوتام ويژه مشغول پرواز بود با شرايط مرموزي به هلاكت رسيد.
جاي تعجب نيست، اگر عمر سيد شيخ كه در مورد قتل روزنامهنگاري به نام دانيل پرل مقصر شناخته شده است، نيز به وضعيت مشابهي ناپديد شود. عمر سيد شيخ نيز مثل موشف مير، در مورد روابط ISI و مشرف با تروريسم در سراسر دنيا، بيش از اندازه ميداند. اكنون به طور فزايندهاي تأكيد ميشود كه در خانواده سلطنتي درمورد تأمين مالي در جهان، انشعاباتي براي عوامل بنيادگراي وهابي وجود دارد كه ابعاد تروريست را آشكارا مشخص ميكند. در حالي كه امير عبدالله، پادشاه عربستان فردي ملايم به نظر ميرسد، ديگران مثل وزير داخله نحيف و حاكم رياض، ملك سلمان، طبق گزارشهاي رسيده بر عقايد قديمي خود پابرجا هستند. آمريكاييها اعتقاد دارند كه صدها جهادي از مرزهاي عراق و عربستان گذشتهاند و در عراق عليه نيروهاي آمريكايي ميجنگند. اكنون مشكلات اساسي در رابطه بين ايالات متحده با عربستان ديده ميشود و ولاديمير پوتين رييسجمهور روسيه پيش آمده تا از شرايط موجود بهرهبرداري كند.
تا كنون بيش از يك دهه عربستان سعودي و پاكستان، مبازرات در چچن را از نظر مالي، سياسي و نظامي حمايت كردهاند. اما به نظر ميرسد تغييراتي در حال انجام است و اين تغييرات، ناشي از نخستين ديدار رده بالاي ملك عبدالله از مسكو است. نشانههايي از حمايت عربستان سعودي از شورشيان چچن وجود دارد كه احتمالا به گذشته برميگردد و روسيه و عربستان به عنوان دو توليد كننده مهم نفت در دنيا با هم همكاري ميكنند تا قيمت نفت خام را در سطح دلخواه خود حفظ كنند.
پاكستان احتمالا با پيروي از سعوديها، حمايت از مبارزه در چچن را محدود ميكند. عربستان سعودي نيز ميتواند از خواست مسكو براي پيوستن به OIC حمايت كند؛ حركتي كه پاكستان از آن خوشش نخواهد آمد. بدون شك اين اقدامات منجر به تغيير در سياست آمريكاييها در عراق و افغانستان شده است. زمزمههايي در آمريكا به گوش مي رسد كه اقدام شديدتري را براي وادار كردن عربستان سعودي به دست كشيدن از حمايت خود از عوامل اسلامگراي افراطي و جداييطلب تبليغ ميكند.
آمريكا با ارايه نشانههايي از بيثباتي سياسي در عربستان سعودي، به طور آشكار مايل است كه عراق را به عنوان يك صادركننده اصلي نفت خام ـ با مقدار توليد نزديك به توليد عربستان سعودي ـ ببيند. لابي بانفوذي در پنتاگون وجود دارد كه ترجيح ميدهد قدرت بيشتر را به نمايندگاني بدهد كه به طور مؤثر از دادن اختيار به اكثريت شيعه در عراق حمايت ميكند. اين موضوع باعث نگراني عربستان سعودي ميشود، چراكه جامعه شيعه در عربستان مانند پاكستان مدت طولاني منع و سركوب شدهاند.
پمثلا داکتران شيعه به طور مداوم شناسايي شده و در كراچي گروههاي بنيادگراي وابسته به عربستان سعودي آنها را كشتهاند. باوركردني نيست كه رهبر قبلي اسلامي پاكستان مثل سيد علي شاه گيلاني ـ كه مجبور شد از كنفرانس حريت خارج شود ـ بتواند بدون پشتيباني عربستان دعوتنامهاي از OIC دريافت كند. دهلي نو اين عوامل را بايد در رويارويي با شكلگيري اقدامات خود نسبت به همسايگان غربي در نظر بگيرد.
روزنامه آلماني دي ولت درباره تلاش هاي عربستان سعودي در زمينه تحصيل بمب اتمي مي نويسد: آنچه را كه بسياري از شهروندان كشور نميخواهند بپذيرند، اين واقعيت است كه روز به روز بر تعداد كشورهايي كه خواستار تجهيز به جنگ افزارهاي اتمي هستند افزوده مي شود.
به احتمال بسيار قوي، كورياي شمالي موفق به تجهيز خود به جنگ افزارهاي اتمي شده است و حال ما شاهد آنيم كه ديگر كشورها و از جمله عربستان سعودي نيز خواستار تجهيز خود به بمب اتمي شده اند.
طبق گزارشي كه اخيرا روزنامه گاردين منتشر كرده است، هم اينك يك گزارش استراتژيك در بالاترين سطوح حكومتي عربستان مورد بحث قرار دارد و اين گزارش استراتژيك از سه ركن تشكيل شده است:
- تلاش براي كسب توان هسته اي به منظور ايجاد رعب و وحشت در ديگران
- تحكيم اتحاد و يا انعقاد يك قرارداد اتحاد با يك قدرت اتمي
- تلاش براي تبديل خاورميانه و نزديك به يك منطقه عاري از جنگ افزارهاي اتمي
به گزارش دويچه وله, به نظر مي رسد كه عربستان در زمينه توليد جنگ افزارهاي اتمي تصميمي اتخاذ نكرده باشد. اما حكومت عربستان در شرايط كنوني نسبت به دو موضوع نگران است، نخست نگران بروز فاصله و تنش در مناسبات خود با ايالات متحده آمريكا و از سوي ديگر نگران برنامه هاي اتمي برخي كشورهاي منطقه.
عربستان سعودي بخشي از هزينه هاي برنامه توليد جنگ افزارهاي اتمي پاكستان را تامين نموده است.
از آن گذشته در سال 1999 شماري از كارشناسان مسائل دفاعي عربستان سعودي به پاكستان سفر كرده تا توسط خان، پدر بمب اتمي پاكستان، تعليم ببينند.
از آن گذشته عربستان سعودي در سالهاي دهه هشتاد 50 تا 60 عدد راکتهاي نوع CSS-2 از جمهوري خلق چين به بهاي 3 ميليارد دالر خريداري كرده است. اين راکتها كه با سوخت مايع كار مي كنند مي توانند كلاهكهاي انفجاري به وزن 2500 كيلوگرام حمل كنند و اين حجم براي محموله اتمي كافي است و بسته به وزن اين كلاهكها، برد اين راکتها تا 4000 كيلومتر مي رسد.
اين در حالي است كه دقت عمل اين راکتها كم بوده و ميزان خطاي آنها دو كيلومتر است.
اين چنين است كه استفاده غيراتمي از اين راکتها ، به هيچ روي موضوعيت ندارد و همين امر احتمال استفاده اتمي از آنها را تقويت مي كند. آمريكا گمان مي برد كه عربستان اين راکت ها را مجهز به سرگلوله آلوده به مواد کيميايي نموده است. ولي اين گمان آمريكا تا كنون ثابت نشده است و حال كارشناسان بر اين باورند كه عربستان سعودي نخستين كشوري است كه بدون توليد بمبهاي اتمي به يك قدرت اتمي بدل خواهد شد.
اين بدين معناست كه اين كشور از طريق خريد بمبهاي اتمي به يك قدرت اتمي بدل خواهد شد.در اين رابطه به نظر مي رسد كه پاكستان حاضر به فروش بمب اتمي به اين كشور باشد.
نفت
پس از سفر پرويز مشرف به دهلي نو در روابط پاكستان و هند نوع نرمش ايجاد شد، شايد آثار سياسي و اقتصادي آني نداشته باشد اما اگر رهبران دهلي نو و اسلام آباد، بتوانند با غلبه بر تندروهاي داخلي دو كشور روال كنوني را ادامه دهند مي توان به انتظار تغييرات استراتژيك در آينده نشست.
تندروهاي پاكستاني و هندي با منظرها و انگيزه هاي متفاوت، هدفي يكسان را دنبال مي كنند. هر دو با صلح در كشمير و ايجاد شبكه اقتصادي منطقه اي با مشاركت هند، پاكستان و ايران مخالفند. تندروهاي هندي كه عمدتا اسلام ستيز هم هستند، سراسر ايالت كشمير را بخش جدايي ناپذير هند مي دانند و خواستار سركوب مسلمانان جداي طلب اين ايالت هستند. تندروهاي پاكستاني نيز با الحاق كشمير به هند و حتي خودمختاري محدود آن مخالفند و از نظريه استقلال كامل و نهايتا الحاق كشمير به پاكستان حمايت مي كنند.
كارشكني در برنامه هاي اقتصادي منطقه اي هم از برنامه هاي افراطيون هندي و پاكستاني است اما تأثير شاخه پاكستاني بيشتر است. تندروهاي هندو صرفا از منظر رقابت مذهبي، از تحكيم موقعيت ايران در جنوب آسيا و خاورميانه بيمناكند و با هرگونه همكاري اقتصادي منطقه اي بين ايران، هند و پاكستان كه گمان مي كنند به قدرت منطقه اي ايران مي افزايد مخالفند.
اما شاخه پاكستاني چه از منظر منافع ملي و چه از بابت تباين مذهبي، ايران را تهديد تلقي مي كند.
شعبه اي از اسلامگرايان پاكستاني مخالف ايران كه در استقرار حكومت طالبان دست داشت اكنون كه اين ابزار را از دست داده و به همكاري دولت جديد افغانستان اميدي ندارد، بهبود روابط ايران با پاكستان و ايضا هندوستان را فرايندي زيان آور تلقي مي كند. برعكس هند و پاكستان، در ايران مخالفت جدي، استراتژيك و ايدئولوژيك با بهبود و گسترش روابط با هند و پاكستان وجود ندارد و بحث هاي عمده بر سر شكلي از رابطه است كه توازن منطقه اي به هم نخورد. ايران با وجود آن كه با پاكستان پيوندهاي عقيدتي دارد، همواره كوشيده است اين پيوندها بر روابطش با هند تأثير منفي نگذارد.
اما به رغم اين دشواري ها، اكنون هند و پاكستان با اتخاذ الگويي شبيه آمريكا و چين در دهه هاي ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و مراودات اخير كورياي شمالي و جنوبي مي كوشند حوزه هاي علايق مشترك ايجاد كنند كه هزينه جنگ و مخاصمه را افزايش و منفعت همنشيني و همكاري را افزايش دهد. يكي از اين محورهاي همكاري و خلق علايق مشترك، گسترش روابط تجاري و اقتصادي است. وجهي از اين روابط، احداث لوله هاي گاز است. هند درصدد دست يافتن به منابع مطمئن گاز و انتقال آنها به غرب اين كشور است.
ايران نيز مايل است بخشي از گاز حوزه پارس جنوبي را از راهي مطمئن كه پاكستان گزينه برتر آن است به هند منتقل كند. دولت پاكستان نيز به عايدات ترانزيتي و احيانا افزايش ذخاير گازي خود چشم دوخته است.
اين طرح ۴ ميليارد دالري شايد در وهله نخست چندان اغواكننده نباشد كه هند و پاكستان خود را در معرض خطرات داخلي و بين المللي آن قرار دهند. زيرا اين احتمال وجود دارد كه جنگجويان لگام گسيخته پاكستاني و اعضاي القاعده در بلوچستان پاكستان آن را تهديد كنند و يا هندوهاي افراطي دولت دهلي نو را زير فشار بگذارند. علاوه بر اين ها مخالفت آمريكا با مشاركت ايران در هر طرح منطقه اي به ويژه طرح هاي درآمدزاي بخش انرژي مي تواند به عنوان عامل بازدارنده عمل كند.
اما رفتار اخير رهبران پاكستان و هند قرين تزلزل نيست. اهميت اين طرح براي هندي ها چنان زياد است كه وزير خارجه اين كشور در مذاكرات خود با رهبران آمريكا، ساير موضوعات مهم و استراتژيك دوجانبه را به حاشيه راند و بيشتر وقت خود را صرف دفاع از اين طرح كرد.
اهميت طرح منطقه اي گاز براي ايران، پاكستان و هند بيش از آن كه معطوف به عايدات مادي محدود آن باشد، اهميتي نمادين دارد و سه كشور اميدوارند از آن به عنوان نقطه عزيمت به سوي نظمي منطقه اي استفاده كنند كه در پرتو منافع گسترده تر، صلح پايدار را توجيه كند. پيش از اين سه كشور، بسياري از كشورهاي جهان اين الگو را آزموده و از آن بهره هاي فراوان برده اند.
تجربه اول از آن اروپايي هاست كه در سال هاي نخست پس از جنگ جهاني دوم با قراردادي كوچك و محدود در زمينه ذغال سنگ و فولاد برنامه اشتراك منافع را آغاز كردند، پس از دو دهه آن را به بازار مشترك و جامعه متحد سياسي و سرانجام پس از پنج دهه به اتحاديه اي فراگير تبديل كردند.
نمونه ديگر اعضاي اتحاديه آسه آن هستند.
۱۰ كشور عضو آسه آن كه با تنها ۴۳۰ ميليون نفر جمعيت، يعني يك سوم جمعيت هند و يك چهارم مجموع جمعيت ايران، پاكستان و هند و در سرزميني به وسعت ۲/۱ ميليون كيلومتر مربع (يك سوم وسعت هند، چهارپنجم وسعت ايران و اندكي بيش از وسعت پاكستان) شكل گرفته، سال گذشته ۷۵۰ ميليارد دالر كالا و خدمات بين خود داد و ستد كردند. حال آن كه در فهرست كشورهايي كه با ايران، پاكستان و هند دادوستد دارند دست كم در رديف هاي يك تا ۱۰ نشاني از دادوستد ميان اين كشورها نيست.
طرف هاي تجاري عمده هر سه كشور ايران، هند و پاكستان اروپايي و آمريكا هستند. تفاوت اين دو شكل رابطه تجاري را در روابط سياسي دو منطقه به خوبي مي توان ديد. برخي از كشورهاي عضو آسه آن با هم اختلافات ارضي و مرزي حادي دارند كه اهميت آن كمتر از مسائل فيمابين پاكستان و هند نيست اما از سال ۱۹۶۷ كه آسه آن تشكيل شد تاكنون كشورهاي اتحاديه بر سر اين مسائل با هم نجنگيده اند.
اختلاف بر سر جزاير اسپراتلي يكي از اين نمونه هاست كه يك دهه پيش به صورت بحراني بزرگ ظاهر شد اما فشار منافع مشترك سريعا آن را آرام كرد.
۷۵۰ ميليارد دالر داد و ستد بين ۴۳۰ ميليون شهروند عضو اتحاديه آسه آن براي هريك از اين شهروندان به صورت ميانگين ۱۷۰۰ دالر فرصت مبادله ايجاد مي كند. حال آن كه اين وضع درمورد رابطه ايران، پاكستان و هند چنان ناچيز است كه به لحاظ اقتصادي مي توان آن را ناديده انگاشت. طبيعي است كه فقدان مبادله، موجب فقدان علايق مي شود و انگيزه حفظ روابط دوستانه را از بين مي برد.
اين همان نكته اي است كه رهبران هند، پاكستان و ايران احتمالا آن را دريافته اند. براي هندي ها و پاكستاني ها اكنون «ديپلماسي لوله ها» ادامه «ديپلماسي كريكت» است كه سال ها پيش آغاز كرده اند و براي ايران ادامه ديپلماسي توازن منطقه اي جنوب آسياست كه جزو سياست هاي اصولي و طبيعي آن به شمار مي رود.
هند ۷۰ درصد از نياز به انرژي خود را از طريق واردات نفت خام برطرف مي كند و از نظر تقاضاي جهاني نفت در رديف ششم قرار دارد. تا سال ،۲۰۱۰ هند به عنوان چهارمين مصرف كننده بزرگ انرژي جايگزين كورياي جنوبي شده و بعد از آمريكا، چين و جاپان قرار مي گيرد.
پيش بيني ها نشان مي دهد كه نياز هند به انرژي تا سال ۲۰۲۰ دو برابر خواهد شد.
به اين ترتيب اين كشور براي پاسخگويي به اين نياز خود در سالهاي اخير به دنبال ائتلاف هاي استراتژيك با چند كشور بوده است كه ايران، سودان، ونزوئلا و ميانمار از مهمترين آنها هستند.در اين راه يكي از سياست هاي هند ديپلماسي خط لوله بوده و در صورت تحقق اهداف خود تغييري عمده در اقتصاد نفت آسيا ايجاد خواهد كرد. در گذشته دو اتفاق بزرگ در مسير اين ديپلماسي روي داده است، يكي توافق ميان هند و ايران براي انتقال گاز ايران از پاكستان به هند و ديگري توافق با بنگلادش براي عبور خط لوله ترانزيتي گاز از برمه. گفت وگو درباره خط لوله گاز ايران- پاكستان- هند از سال ۲۰۰۳ جدي تر شد وقتي خاتمي رئيس جمهور ايران مهمان ويژه هند در روز جمهوري اين كشور بود.
از آن زمان دو كشور پيمان تاريخي همكاري استراتژيك به امضا رساندند. اين همكاري فقط به بخش نفت و گاز محدود نمي شود و شامل همكاري هاي نظامي هم هست. دو كشور در مارچ ۲۰۰۳ تمرين مشترك دريايي برگزار كردند كه البته شايد انگيزه آن حضور آمريكا در خليج فارس بوده است. ايران در چارچوب اين همكاري، نيروي دريايي و هوايي خود را با كمك هند توسعه و بهبود مي دهد.
ايران و هند همچنين در حال ساخت يك كريدور ترانزيتي هستند كه هند را از طريق افغانستان و ايران با آسياي ميانه مرتبط مي كند. بخشي از اين طرح هم نوسازي بندر چابهار و مرتبط كردن آن با راههاي اصلي ارتباطي است. در همين حال يك سال پيش هند يادداشت تفاهمي با ايران و تركمنستان به امضا رساند كه موضوع آن تسهيل صادرات اين كشور به كشورهاي آسياي ميانه از طريق خط آهن عبوري از ايران و بندرعباس است. روسيه، هند و ايران همچنين توافقنامه اي امضا كرده اند براي ايجاد يك كريدور بين المللي ارتباطي شمال- جنوب، ايجاد يك كريدور شرقي براي مرتبط كردن ازبكستان، ايران و افغانستان از ديگر برنامه هاي در دست اقدام است. اما در حال حاضر مهمترين و مورد توجه ترين نكته، واردات نفت و گاز طبيعي از طريق خط لوله به هند است كه نه تنها امنيت بالايي دارد بلكه به حل يك چالش استراتژيك با ابعاد چند جانبه سياسي كمك مي كند. براي ايران كه ذخاير عظيم گاز طبيعي در جنوب خود دارد، شبه قاره هند بدون شك يكي از جذاب ترين بازارهاي موجود است. براي اولين بار در سال ۱۹۸۹ در ديدار معاون وزير خارجه ايران و همتاي هندي اش به طور مشترك پيشنهاد واردات گاز طبيعي از ايران به هند و از طريق خط لوله اي از پاكستان را تهيه و ارائه كردند. هند اميدوار است كه كار ساخت اين خط لوله ۵/۴ ميليارد دالري تا پايان سال ۲۰۰۹ به پايان برسد.
اين گشايش در روابط هند و ايران كه اكنون وارد مرحله جديدي شده است، به شركت هاي هندي فرصت داده تا به ايران راه پيدا كنند. اخيراً شركت نفت هند با شركت پتروپارس ايران براي توسعه يك ميدان گازي در پارس جنوبي به توافق رسيدند. ارتباطات روبه رشد ميان ايران و هند از اين نظر با اهميت و قابل توجه است كه هند روابط خوبي هم با اسرائيل و آمريكا دارد.
كاندوليزارايس وزير خارجه آمريكا در جريان سفر اخير خود به هند، به صراحت گفت: واشنگتن باخط لوله ايران- پاكستان- هند مخالف است چرا كه دولت بوش تلاش مي كند ايران را به كنارگذاشتن برنامه هسته اي اش مجبور نمايد. بعداز برخي احتياط هاي اوليه، هند نگراني هاي آمريكا را رد كرد و گفت كه بدون هيچ «اغماضي» اين طرح را پيش مي برد. بعضي مقامات و ديپلمات هاي هندي هم در اظهارنظرات و گفتگوهاي مطبوعاتي خود گفتند، رابطه چندجانبه هند و ايران به خاطرنگراني هيچ طرف سومي تخريب نمي شود. اما آمريكا با امتيازات اغواكننده در پي تغييردادن تصميم هندي هاست.
واشنگتن اخيراً پيشنهاد گفت وگوهاي همه جانبه درباره انرژي با هند را داده است كه بحث درباره انرژي هسته اي را هم شامل مي شود. اسرائيل تا وقتي اين همكاري (ميان ايران و هند) ماهيتي نظامي نداشته باشد سكوت مي كند. اما اين رابطه باعث انزواي پاكستان هم مي شود و واكنش اين كشور را هم به دنبال خواهد داشت. با اين حال به نظر مي رسد از آنجا كه اين همكاري بخشي از سياست گسترده تر هند در درازمدت است، هيچ كدام از اين واكنش ها تغييري در تصميم آن ايجاد نكند.
مقامات هندي در بنگلادش و ميانمار درباره احداث خط لوله انتقال گاز از اين كشورها گفتگو كردند. اين خط لوله پيشنهادي گاز را از ميانمار از طريق بنگلادش به هند منتقل مي كند.
بنگلادش و ميانمار تا همين اواخر از همسايه غربي خود كه به غولي اقتصادي تبديل شده، بيمناك بودند. براي داكه انعقاد هرگونه توافقي درباره صادرات گاز به هند يا عبور خط لوله از اين كشور، غيرقابل تصور بود. دهلي و داكه درباره موضوعات مختلفي چون آب و فعاليت گروههاي تروريستي، با يكديگر اختلافات شديدي دارند. اما به نظر مي رسد نيازهاي اقتصادي نظر رهبران دو كشور را كاملاً تغيير داده است.
به گفته وزير خارجه هند اين خط لوله روابط كشورهاي منطقه را دچار تغييرات جدي مي كند و پارادايم جديدي در همكاري منطقه اي ايجاد مي كند. از طريق اين خط لوله ۹۰۰ كيلومتري، هند به گاز مورد نياز خود مي رسد و بنگلادش هم حق ترانزيت خود را كه ۱۲۵ ميليون دالر در سال برآورد شده، دريافت مي كند.
ميانمار هم ارز مورد نياز خود را از اين صادرات بدست مي آورد.
اين اقدام هند خلاف سياست هاي آمريكاست. حكومت نظامي ميانمار هدف انتقادات شديد آمريكا و اروپا قرار دارد و در سالهاي اخير مجبور به انجام برخي اصلاحات در اثر اين فشارها شده است. البته سياست سازمان منطقه اي آ.سه.آن اين است كه به جاي انزواي اين كشور، بايد حكومت آن را به حضور فعال در اين سازمان و مشاركت هاي منطقه اي تشويق كرد تا از اين طريق بتوان براي تغيير رفتار آن فشار آورد.
اين اقدام هند در خريد گاز و احداث خط لوله ميانمار- بنگلادش- هند هم در چارچوب همين سياست است.
ظهور هند و چين و آب شدن يخ هاي رابطه ميان اين دو غول آسيايي بسياري از معادلات منطقه را تحت تاثير خود قرار داده است. اين دو كشور در سفر نخست وزير چين به دهلي اولين دور از گفتگوهاي استراتژيك خود را برگزار كردند كه همكاري در بخش انرژي محور اين گفتگوها بود.
هر دو اين كشورها براي پيش بردن اقتصاد پرشتاب خود نياز به منابع انرژي دارند و اين نياز در سالهاي آينده چند برابر خواهد شد. چين هم مانند هند با ناديده گرفتن هشدارهاي آمريكا معامله هاي بزرگي با كشورهاي مغضوب آمريكا در خاورميانه و جنوب شرق آسيا انجام داده است.
علاوه بر قراردادهاي بزرگ گاز و نفت با ايران، چين در حال سرمايه گذاري در بخش انرژي ميانمار هم هست. چين مي خواهد از طريق ميانمار به اقيانوس هند دسترسي پيدا كند.
در اين ميان هر دو اين كشورها اكنون بيشتر از هر زمان ديگري براي نزديكي و هم پيماني با يكديگر آماده اند. نمونه اي از اين همكاري، مشاركت هندوچين در سودان براي استخراج نفت و گاز اين كشور است.
تجارت ميان چين و هند امسال به ۱۲ ميليارد دالر رسيده است. پنج سال پيش اين رقم كمتر از يك ميليارد دالر بود. هند و چين از يك سو براي تامين نياز اقتصاد پرشتاب خود و براي حفظ نرخ رشد ۷ و يا ۸ درصدي اين اقتصاد و از سوي ديگر براي آنكه از رقابت برسر حضور در كشورهاي صادركننده نفت عقب نمانند، گزينه ديگري به غير از پيگيري اين ديپلماسي ندارند.
نقش دوگانه درمبارزه با تروريزم
فرضیه توطئه يا توهم توطئه، نظريه اي است که به موجب آن، تمام حوادث و جريانات سياسی و يا اجتماعی حاصل طراحی و توطئه ديگران است از ديدگاه فرضیه توطئه در پشت هر رویدادی یک توطئه مخفی و عواملی نهان وجود دارد که کشف و شناسایی افراد و عوامل نهان آن بطور مستند و به سادگی امکان ندارد .چرا بسیاری از مردم ميخواهند هر رویدادی را از زاویه توطئه و یا از دیدگاه فرافکنی نگاه کنند.
آیا این بیماری اجتماعی است و یا یک اصل علمی پذیرفته شده ! و یا ناشی از بازتاب زخم ها و افشای خیانتها و ریشه های بحرانهای قبلی و تاریخی که عموما ریشه در توطئه داشته اند؟ .
عده ای اندکی از نخبگان از روی کنجکاوی و اطلاعات کافی و مستند از این منظر به تفسیر رویدادها می روند ولی اکثریت دیگری وجود دارند بویژه در جهان سوم که از روی کم اطلاعی ، نا آگاهی، کم حوصله ای ، عدم علاقه مندی به درک کنه و عمق وقایع به این شیوه و دیدگاه پناه می برند .
این گروه مانند جبرگرایان، ریشه یابی علت و معلولی رویدادها را امری بی فایده می بینند لذا با توسل به تفسیر رویدادها از منظر توهم توطئه هیچ نيازی به بررسی ابعاد و زوایای رنگارنگ موضوع نمی بینند و مراجعه به کتاب ها و مقاله ها و تئوری های سياسی و تجزیه و تحلیل تاریخی و زنجیره ای حوادث برایشان بی معنی است .حتی نيازی نمی بینند مکانيزم تصميم گيری در کشورهای توطئه گری که آنها را کانون هر توطئه ای می دانند را مورد ارزیابی قرار دهند. نگران شرایط ذهنی و عینی و آبستن رویدادها و گرايشات سياسی داخلی و منطقه ای هم نيستيد. چون از پيش برای همه چيز جواب دارند. نيازی به تجزيه و تحليل اجتماع و جامعه شناسی سياسی و عوامل عینی (مادی) و ذهنی (معنوی) هم ندارند .
از این جهت افکار این عده به جبرگرایان قرون گذشته شبیه است . تئوری توطئه برای این افراد آرامش بخش است چرا که از قبل برای همه پرسش ها جواب دارند و نيازی هم ندارند به خودشان دغدغه ای راه بدهند چون تمام دردها از جای ديگری است و اینها هيچ نقشی در انجام و یا پیشگیری آن نمی توانند داشته باشد . یارده سبتامبر یکی از این رویدادهای مهم و تاریخ ساز است که از ابعاد متفاوت مورد قضاوت قرار گرفته است و می تواند از این بعد مثال خوبی برای موضوع باشد.
اكنون از 11 سپتامبر بيش ازشش سال گذشته است و موضوع در سراسر جهان از ابعاد مختلف مورد کند و کاو قرار گرفته و اسناد مختلف و رنگارنگی از همه نوع منتشر شد ه است،اما با این وجود هنوز همان قضاوت اولیه توطئه برای عده زیادی پابرجا مانده اند .هر چند این رویداد پر تصویر ترین و پر فیلم ترین و پر شاهد ترین و پر بیننده ترین رویداد ثبت شده در جهان است و موضوع کتابها، فیلم های پولیسی، فیلم نامه های تاریخی و داستانهای خیالی حال و آینده نیز خواهد بود با این وجود در مورد عوامل و علت رویداد و بر سر دلائل و ريشه هاي آن نه تنها دیدگاهی يگانه وجود ندارد بلکه نظریه ها و دیدگاههای بسیار متضادی وجود دارد که در عصری که آن را انفجار اطلاعات و عصر بیرون رفت از انحصار رسانه ها و تعدد رسانه های گروهی جهانی می نامند، این تضادها و تناقضات در تفسیر رویدادها مایه نا امیدی است.
یک تفسیر همان گزارش رسمی دولت آمریکا است اما دیدگاههای و فرضیه های بسیار زیاد دیگری نیز مطرح است، تنها در آسيايي میانه نیست که روزنامه ها و رسانه های گروهی مطالب و دیدگاههای عجیب و غریب در این مورد ارایه می کنند بلکه در خود آمریکا نیز تنها 37 درصد مردم گزارش مفصل کمیسیون تحقیق و گزارش رسمی رسانه های گروهی و دولت آمریکا را در مورد این رویداد باور دارند، چرا چنین بی اعتمادی نسبت به نظریه های رسمی رسانه های گروهی وجود دارد .
تصور کنید که چندین دیدگاه متفاوت فقط از زاویه تئوری توطئه به این رویداد پرداخته اند.عده ای می گویند با محاسبات دقیق ساختمانها از قبل بمب گذاری شده و برخورد هواپیماها بصورت فیلم انیمیشنی بوده است.
اين گروه در این مورد معتقد است وقتی خود مهند سین سازنده این برجها سقوط برجها در 9 ثانیه را به طراحی و جاسازی بسیار دقیق دینامیت از قبل مربوط می کنند چرا من نظر آنها را تائید نکنم ؟ عده ای بر این باورند که این رویداد مسیر تاریخ را عوض کرده است و یک نقطه عطف تاریخی است دیگران و از جمله نویسنده کتاب فرانسه در مقابل امپریالیسم نوشته پاسکال بونیفس مدیر مرکز روابط بین المللی ، نظری کاملا متضاد دارد .عده ای بر این باورند که اصلا فردی بنام بن لادن و ملا عمرو… وجود خارجی ندارند و ساخته و پرداخته رسانه های آمریکایی هستند.
عده دیگری معتقدند آنها وجود دارند ولی در خدمت آمریکا هستند و با رهبران آمریکا همد ست هستند .درست برعکس این نظریه ، جمعی براین باورند که آنها سمبول اسلام جهادی هستند و جهاد علیه کفارصلیبی و یهود را به پیش می برند و در مقابل ظلم وجنایات آمریکا و یکجانبه گرایی و جهانخواری و سلطه طلبی غرب به پا خواسته اند البته گروهی دیگر که با اسلام سر دشمنی و عناد دارند بر این باورند که آنها )عوامل انفجار ) مسلمانان راستین هستند و هدف آنها قتل و غارت و کشتار مردم جهان آزاد و کشتار علیه بشریت و مجبور ساختن دیگران به پذیرش اسلام هستند. آنها بنیادگرایان اسلامی هستند که با زور شمشیر می خواهند افکار حود را پیش ببرند بنيادگرائي اسلامي را واكنش قهر آميز مسلمانان افراطي در مقابله با نفوذ فرهنگ و ارزش هاي غرب دانسته اند .عده اي بر اين نظرند كه اين اقدام واكنشي است در برابر تحميل يكجانبه و عجولانه ارزش هاي دمكراتيك جوامع غربي به جوامع اسلامي. برخي از " ستيز فرهنگ ها " سخن مي گويند و اقدامات خشونت باري نظير اين ترورها را نيز حاصل خشم و د شمني و بعضاً بغض و كينه نسبت به ثروت و قدرت و فرهنگ مدرن غرب در جهان اسلام و بويژه در ميان عربها مي دانند .
عده اي ديگر عمليات تروريستي 11 سپتامبر را ناشي از ناسازگاري، حقارت و احساس يأس انسانهائي مي دانند كه د ر اثر مواجهه با دگرگونيهاي پر شتاب و بنيادين در راستاي مدرنيزاسيون، شاهدند كه چگونه ارزشها و ُسنت هاي مقدس شان مورد بی اعتنایی واقع می شود. تصور نشود که بیان کنندگان این نظریه ها عده کم سوادند یا اینکه جادو و جمبل کاران داخل پارکها و داخل بازارها هستند که به ورقهای کهنه کتاب خود و یا به کف دست مشتری و یا به فنجان قهوه نگاهی انداخته اند و راجع به آن رویدا کلی گویی کرده باشند تصور کنید بعضی از این نویسند گان دانشمندانی هستند که با فرمول ریاضی و دانش فیزیک و ... و محاسبات دقیق حرف زده اند مطلب نوشته اند فیلم درست کرده اند و وب سایت راه انداخته اند شبکه تلویزیونی دارند و کمپینگ می کنند .
از نظر شما ريشه اين كنش هاي متفاوت و رنگارنگ و بعضا فاجعه بار را در كجا بايد جست؟ آیا با این وصف اصلا می توان در مورد رویدادهای تاریخی قدیم قضاوت عادلانه ای داشت ؟ آیا می توان از تاریخ درس گرفت و آنرا چراغ راه آینده دانست؟آیا فرضیه توطئه را در مورد هر رویدادی می توان بکار برد؟ آیا واقعا داوری نمودن در مورد این رویدادها اینقدر مشکل و پیچیده است؟ یا اینکه عده ای به عمد تحلیل رویدادها راتا این اندازه بغرنج می کنند؟ بدون شک تاریخ پر از ریا،دروغ،تزویر، و تدلیس خبری امپریالیسم رسانه ای و اطلاعاتی غرب،زمینه ساز چنین نظرات بعضا غیر منطقی و غیر حکیمانه در جهان سوم شده است .امروز سد انحصار مبادله آزاد اطلاعات شکسته شده است و بسیاری از مخاطبان به چند زبان زنده تسلط دارند و فرصت کافی نیز برای جستجوی رویدادها دارند و اطلاعات را از کانالهای متعدد می گیرند بنابر این رسانه های گروهی امروز با مخاطبان به مراتب عاقل تری از دهه های گذشته روبرو هستند و بد قت زیر ذره بین و قضاوت مخاطبین کنجکاو قرار دارند .
سی ان ان یکی از آند سته از رسانه های تصویری جهانی است که بدلیل ترفندهای غیر صادقانه، پنهان کردن بخشی از حقایق و بزرگنمایی بخشی دیگر از حقایق و رویدادها، امروز اعتماد بینندگان خود را از دست داده است .برای رسانه های گروهی جلب اعتماد بینندگان و خوانندگان سرمایه عظیمی است بنابراین رسانه ها نباید اعتماد و سرمایه رسالت بزرگی که بردوش می کشند را با دخالت دادن منافع ، حب و بغض های زودگذر و با تحلیل های جانبدارانه و یا پنهان کاری و بزرگنمایی زیر سوال ببرند .واقعه 11 سبتامبر که تنها شش سال از آن می گذرد و صدهها ساعت فیلم مستند و داستانی و انیمیشن در مورد آن درست شده و هزاران مقاله و نقد نوشته شده و پر تصویر ترین رویداد جهانی است اگر قرار است در یک قضاوت تحلیلی اینگونه با آن برخورد شود پس راجع به تحلیل درست حوادث تاریخی قدیمی تر مثلا دوره اسکندر و یا چنگیزخان چگونه باید قضاوت کرد؟ تصور کنید در حالی که خود بن لادن بصراحت این رویداد را به اقدام شجاعانه نیروهایش مربوط می داند عده ای هیچ علاقه ای به پذیرش این ادعا ندارند و اصرار دارند که آن را یک اقدام محاسبه شده دقیق به کارگردانی عواملی بسیار متخصص و داخل در سیستم آمریکا بدانند .
بعضی از این نظریات نیز خود نوعی دیگر از ترفند غرب برای بازی با افکار عمومی و گمراه کردن افکار عمومی است این بازی های امپریالیزم خبری همانند داستان چوپان دروغگو شده است بطوریکه دیگر مردم اگر حقیقتی هم در گزارش رسمی 400صفحه ای کمیته حقیقت یابی مجلس سنا باشد را باور ندارند. این برای دولت آمریکا یک فاجعه است هیچ خطری بالاتر از این نیست که مردم به سخنان و دیدگاههای رسمی دولتی باور نداشته باشند .مسلما تحلیل و تجزیه رویدادها اینقدر پیچیده نیست و آگاهان موضوع می توانند سره را از ناسره تشخیص دهند. علم سیاست آنقدر هم که عده ای آن را پیچیده می کنند غیر قابل پیش بینی نیست بسیاری از رویدادها قابل پیش بینی است و از بسیاری از رویدادها می توان پیش گیری نمود سیاست مانند فوتبال نیست که تا دقیقه 90 نتوان پیش گویی دقیقی کرد. اگر شناخت دقیقی از رویدادها وجود داشته باشد پیشگویی و پیشگیری از آنها هم بسادگی امکان پذیر است .
درست است که بعضی رویدادها مانند قتل کندی یا ... یک توطئه بوده است یا می توان رویدادی مانند ترور ولیعهد اطریش که منجر به جنگ جهانی اول شد را ناشی از یک توطئه مخفی دانست و یا اگر حمله به کنسول آمریکا در سقاخانه تهران و کشته شدن وی و قطع روابط ایران و آمریکا را توطئه مخفیانه عوامل انگلیس بدانیم زیاد به بیراهه نرفته ایم ولی آیا قابل قبول است که بگوئیم سران آمریکا 11 سبتامبر را طراحی کردند که به بهانه آن تهاجم به جهان اسلام و تغییر در خاورمیانه را به پیش ببرند؟آیا چنین هزینه سنگینی و قتل هزاران نفر و جنگ های بعدی آن که در مورد عراق و افغانستان که 180 هزار کشته و چها میلیون آواره و فقط 437 میلیارد دالر یک قلم از بودجه آمریکا صرف مبارزه با تروریزم شده است یعنی دو برابر بودجه جنگ ویتنام و کوريا ،را می توان توجیه مناسبی برای این نظریه یافت؟ آیا برای حمله به افغانستان تنها یک ترور نافرجام و انتساب آن به طالبان کافی نبود؟ آیا این واقعیت را که آمریکا روزی بزرگترین حامی جنگجویان (القاعده امروزی) در افغانستان بوده است، می توان توجیه مناسبی یافت که 11 سبتامبر را نیز کار عوامل خود آمریکا بدانیم ؟ آیا در دنیای سیاست دوستان و دشمنان پایدار و دائمی وجود دارد؟ آیا رسانه های گروهی با خلط موضوع و نتیجه گیری هدفدار می توانند اعتماد خوانندگان و بینندگان خود را محکم نمایند .اینها سوالاتی است که بسادگی و در چند جمله کوتاه نمی توان به آن پاسخ داد؟
روایات و داستانهای مربوط به این رویداد از دیدگاه نظریه توطئه آنقدر زیاد است که نمی توان آنها را در یک تقسیم بندی منطقی منحصر کرد بعضی از آنها نیز آنقدر غیر منطقی هستند که می شود آنها را شوخی و یا مزاح تلقی کرد آما بعضی دیگر در پوششی از حقایق مستور هستند .اگر به فرض فردی بخواهد واقعا حقیقت آنچه روی داده است و عوامل اصلی آنها را کند و کاو کند آیا در میان این همه جار و جنجال و قیل و قال و هیاهوی گوش خراَش، گوش شنوایی خواهد داشت؟ کو گوش شنوا ؟
بلافاصله پس از رويداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جهان وارد شرايط جديدي شد كه آمريكا مدعي رهبري آن بود .طي چند سال گذشته آمريكا ابتدا با رهبري ائتلاف جهاني ضدتروريسم به افغانستان حمله كرد و سپس با بي توجهي به سازمان ملل و افكار عمومي جهاني عراق را مورد تهاجم قرار داد .اكنون در پنجمين سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر هم بن لادن رهبر القاعده و هم ملا عمروشورشيان صدام عراق كه علي القاعده بايد جزو اهداف اصلي آمريكا مي بودند، زنده هستند .اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا اقدامات سياسي نظامي امريكا در سراسر جهان طي سال هاي گذشته صرفا متاثر از حادثه ۱۱ سپتامبر و در تلافي آن بوده يا از آبشخورهاي ديگري سرچشمه مي گيرد . براي فهم سياست خارجي جديد آمريكا و سير قدرت اين كشور در طول تاريخ لازم نيست كه مباحث مطرح شده در مجله سياست خارجي آمريكا يا حلقه هاي سياسي را دنبال كنيم.
استراتژي كلان در حال ظهور سياست خارجي آمريكا را به آساني مي توان از اظهارات بوش و مقامات ارشد دولت او فهميد . طبق گفته بوش كه به جهان اعلام كرده ايالات متحده يك جنگ بي پايان عليه بدكاران را آغاز كرده، استراتژي كلان سياست خارجي آن كشور يك دستور كاري است كه با وضوح اخلاقي مشخص شده است. وضوح اخلاقي او درباره محور شرارت و هشدار او درباره اين كه شما يا با آمريكا هستيد يا با تروريست ها بيانگر يك رهيافت اعلام نشده براي استفاده از قدرت آمريكاست .استراتژي كلان آمريكا كه توسط دولت بوش تدوين شده فراتر از جنگ عليه تروريسم است و هدف آن محك زدن سياست خارجي و نظامي آمريكا در جهان تك قطبي است. آنطوري كه مقامات ارشد آمريكايي توضيح داده اند، ايالات متحده قصد دارد سياست هاي خود را براي جلوگيري از ظهور يك رقيب احتمالي دنبال كند .
بوش در يك سخنراني مهم سياست خارجي در وست پوينت در ماه ژوئن سال ۲۰۰۲ با كنارنهادن رهيافت واقع گرايي سنتي به امور امنيتي آمريكا يك د ستور كار برتري طلبانه و نو امپرياليستي درخصوص امنيت بين المللي را تشريح كرد . او در اين سخنراني تصريح كرد كه ايالات متحده آمريكا ديگر نه تنها به ائتلاف قدرت هاي بزرگ براي تضمين امنيت جمعي توجه ندارد، بلكه با حفظ ” توانمنديهاي نظامي آمريكاي فراي هرگونه چالش” از ظهور هرگونه رقيب جهاني نيز جلوگيري خواهد كرد. بنابراين مشخص مي شود كه مهمترين چيزها درباره سياست هاي اصلي دولت بوش در اظهارات مقامات آن نهفته است كه تمامي ويژگي ها و ابعاد سياست جديد خارجي و نظامي آمريكا را به خوبي بيان مي كنند.
به عنوان بخشي از خانه تكاني در حال انجام در دستگاه سياست خارجي دولت بوش، وزارت دفاع آمريكا در اوايل سال ۲۰۰۲ تعطيلي موسسه حفظ صلح نظامي (PKI) را اعلام كرد . اين مؤسسه با ۲۰۰هزار دالر بودجه عملياتي تنها مؤسسه دولتي آمريكا بود كه به مطالعه چگونگي تضمين صلح در دولتهاي شكست خورده يا شرايط پس از جنگ اختصاص داشت. بوش در يك نطق انتخاباتي در سال۱۹۹۹ با رد نقش آمريكا در عمليات حفظ صلح اعلام كرد "اين توان يا خواسته ما نيست ."ناظران نزديك در داخل و خارج پنتاگون اعلام كردند كه اعلام تعطيلي موسسه حفظ صلح بيانگر اهانت رامسفلد وزير دفاع و ساير تندروها به جناح مخالف آرام - جناح ليبرال بين الملل گرا - روابط بين المللي بود .
تصميم دولت بوش براي بي توجهي به امضاي معاهده تاسيس ديوان بين المللي جنايي توسط دولت كلينتون نيز به يك مسئله جهاني تبديل شد . اظهارات جان بولتون، معاون سابق كنترول تسليحات وزارت امور خارجه آمريكا و نماينده اين كشور در سازمان ملل مبني بر اين كه امضاي نامه مخالفت با اساسنامه ديوان جنايي بين المللي " شادترين لحظه خدمت دولتي من بود" بيش از پيش انگيزه ايدئولوژيكي نبرد دولت آمريكا بر چند موانع چندجانبه گرايي بر سر راه قدرت اين كشور را نشان مي دهد. همچنين زماني كه دولت بوش مخالفت خود را با پروتوكل كيوتو در زمينه تغييرات آب و هوا اعلام كرد تصميم اين كشور براي تحت الشعاع قراردادن تمامي اقداماتي كه هدف آن ايجاد الگوهاي بين المللي در مورد مصرف سوخت هاي فسيلي است. از طريق عوض كردن روبرت واتسون، رئيس موجه مجمع بين الدولي تغيير آب و هوا به منظور تحت تاثيرقراردادن اعتبار اين مجمع آشكار شد .قدرت نفتي سياسي در شكل دهي سياست آمريكا در يك يادداشت شركت اگزان موبيل كه به خارج درزكرده و در آن قبلا از كاخ سفيد خواسته شده بود" اكنون مي توان واتسون را به درخواست آمريكا عوض كرد" آشكار شد .
چنين جزئياتي، تغييرات بنيادي در گفتمان سياسي رياست جمهوري بوش را نشان مي دهد. آنچه براي تيم سياست خارجي بوش مهم است آينده قدرت آمريكاست .تندروها و محافظه كاران آمريكايي كه اكنون بر دولت آمريكا سيطره دارند قصد دارند به منظور تبديل قرن بيست و يكم به قرن جديد آمريكا استراتژي مداخله جهاني آمريكا را دچار يك تنظيم مجدد اساسي كنند. آنها معتقدند كه استراتژي هاي قديمي واقع گرايي و بين الملل گرايي ليبرال كه به ترتيب در قرن بيستم موجب برتري آمريكا شد اكنون در دوراني كه قدرت آمريكا با هيچ ابرقدرت ديگري مواجه نيست از مد افتاده و كارايي ندارد .واقع گرايي - همراه با سياست هاي موازنه قوا، ائتلاف قدرت هاي بزرگ، بازدارندگي و سدبندي - ديگر در يك جهان تك قطبي كه خصيصه آن عدم توازن قوا از جنبه هاي مختلف بين آمريكا و ساير كشورهاي جهان است، كارآيي ندارد. همچنين استراتژي هاي روشنفكرانه ويلسون و روزولت براي ايجاد اتحادهاي اقتصادي و سياسي زير سيطره آمريكا نيز از بسياري جهات منسوخ شده و با ساختار قدرت جهاني عصر حاضر همخواني ندارد .
همينطور است استراتژي هاي ژئوپلتيكال ليبرال همچون سياست هاي گسترش دمكراسي و مداخله گرايي انساني دهه ۱۹۹۰ كه بر نظام هاي فراگير و قاعده مند تصريح مي كرد. از نظر تيم سياست خارجي بوش، آمريكا اكنون بايد قدرت را بدون مانع همكاران، متحدين و مقررات - و بدون عذرخواهي از وضعيت امپرياليستي خود اعمال كند . آنچه لازم است يك استراتژي كلان برتري جويانه است. هيچ كشوري از چنين قدرت بلامنازع - اقتصادي نظامي، تكنولوژيك، ديپلماتيك و فرهنگي - در چنان قلمروي برخوردار نيست. آمريكا بايد خود را از عقده قدرت خود - قصور ليبرال و ابهام درباره برتري خود - خلاص كند و با شدت يك استراتژي كلان نوامپرياليستي را د نبال كند . عناصر اين استراتژي نوامپرياليستي مداخله بين المللي بنيان خود را در دو واقعيت غيرقابل ترديد مناسبات بين المللي پس از جنگ سرد يعني عمق قدرت آمريكا و فقدان مدعيان رقيب رهبري جهان برخوردار از يك قدرت نظامي مي يابد.
نوامپرياليست ها معتقدند كه اگر كسي ابتدا به منافع ملي و امنيت ملي آمريكا و سپس درباره هدف هرگونه استراتژي كلان فكر كند بايد طرفدار آن باشد تا قدرت آمريكا تا آن حد كه چارلز كروتامر، تحليلگر نو محافظه كار آن را "جنبش تك قطبي" ناميده عمق پيدا كند . از دهه ۱۸۸۰ آمريكا جاه طلبي هاي استيلاطلبانه براي شكل دهي به چگونگي نظام هاي سياسي و اقتصادي بين المللي داشته است. آمريكا در ابتدا اين امر را به عنوان يك شريك عمده بريتانياي كبير و سپس با اتكاي به خويش به عنوان يك قدرت نظامي و تكنولوژيك جهاني با نقش رهبري كه در شكست قدرت هاي محور و تنظيم يك نسخه ايدئولوژيك از چارچوب مناسبات بين المللي كاپيتاليستي تحت مديريت يك نظام چندجانبه تحت مديريت آمريكا، انجام مي داد .كشورهاي سرمايه داري صنعتي آمريكا را به عنوان يك سلطه جويي بي خطر تلقي مي كردند كه يك نظام اقتصادي را مديريت مي كند كه در پرتو آن تمامي بازيگران عمده از جمله كشورهاي محور سابق بهره مند مي شوند و يك چتر نظامي فراهم كرده كه امنيت را براي آنها بدون هيچگونه هزينه مالي تامين نموده است . اما رقابت ايدئولوژيك و نظامي جنگ سرد قلمرو جغرافيايي سيطره آمريكا را محدود كرد. اگرچه سياست هاي شطرنجي ابرقدرت هاي رقيب آن دوران را توصيف مي كرد، اما هنوز نسخه هاي برجسته اي از چندجانبه گرايي، همكاري بين المللي و مقررات بين المللي كه توسط معماران نظام مديريت جهاني سازمان ملل متحد تنظيم شده بود نيز تا حد زيادي بر شكل دهي گفتمان رسمي امور جهاني مؤثر بود .
سفيدها تحت رهبري استيلاجويانه آمريكا و سرخ هاي تحت نفوذ اتحاد جماهير شوروي امور جهاني را به شدت در سياستهاي موازنه قوا نگه مي داشتند. موازنه قواي دو قطبي آمريكا را تحت كنترول داشت و انگيزه هاي يكجانبه خواهي و مداخله جويانه آن را مهار مي كرد و در عين حال اين كشور را به اتكا بر "قدرت نرم" كمك و ديپلماسي براي حفظ وفاداري به آن نظام متعهد مي كرد . از دهه ۱۹۸۰ به موازات اين كه آمريكا استمرار تضعيف قدرت شوروي و اعتبار رقيب سوسياليستي را احساس كرد، موانع واقع گرايانه سياسي قدرت آمريكا نيز سست شد. در همان زمان، دولت ريگن - كه از يك روند شديد راستگرايي در ايجاد وحدت بين ضدسوسياليست ها، ميليتاريست هاي امنيت ملي، محافظه كاران اجتماعي، ايدئولوگ هاي بازار و نو محافظه كاران برخوردار بود - يك تهاجم نظامي و ايدئولوژيك آغاز كرد .اظهارات قاطع او مبني بر اين كه هيچ جايگزيني براي " دمكراسي هاي بازار آزاد" وجود ندارد، حركت او از استراتژي "سدبندي" به استراتژي "بازپس راني" و برنامه جديد نظامي او سير قدرت جهاني دولت بوش را پيش بيني و رهبري كرد.
اگرچه نظامي گري دولت بوش بار ديگر موجب مخالفت بين المللي شبيه مخالفت هاي دوران جنگ ويتنام عليه رهبري امريكا شد اما تشديد حمايت از ليبراليسم اقتصادي و سياسي نوع آمريكايي در واقع نفوذ استيلاطلبانه آمريكا را تقويت كرد . پايان جنگ سرد سياست خارجي آمريكا را بدون يك ميراث مشخص رها كرد .
در وضعيت فقدان هسته مركزي ضدكمونيستي سياست خارجي، هيچ جناح سياسي - اعم از چپ، ليبرال، ميانه رو، محافظه كار و راست - نمي توانست مشتاقانه يك نسخه جديد براي مداخلات جهاني آمريكا تنظيم كند .
ايده نظم نوين جهاني دولت بوش پدر كه با تمسخر راست ها مواجه شد و سياستهاي چندجانبه گرايي جسورانه و مشاركت استراتژيك بين المللي گرايي دولتهاي كلينتون را موجب شد.
مسئله اختلافي و هشداردهنده در مورد استراتژي كلان جديد آمريكا سه عنصر ماهيتا متفاوت سياست خارجي و سياست نظامي آمريكا يعني ضدچندجانبه گرايي تهاجمي، جنگ طلبي و مطلق گرايي اخلاقي است. جمع اين سه عنصر اكنون در واژه ضدتروريسم نمود يافته كه به جاي هسته ضدكمونيسم به عنوان يك اصل محوري سازمان دهنده و وحدت بخش استراتژي جديد آمريكا عمل مي كند .يك سياست خارجي شكل دهي شده توسط عنصر ضدتروريسم همچون سياست خارجي قبلي آمريكا كه بر محور ضدكمونيسم بنا شده بود يك اجماع دوحزبي را تضمين مي كند و طنين عمومي دارد. اين سياست منطقي را براي اتحادهاي استراتژيك با شركاي ناخوشايند (از اسرائيل گرفته تا عربستان سعودي) فراهم مي كند، افزايش بودجه هاي نظامي را توجيه مي نمايد و يك منطق تهاجمي براي يك جنگ بي پايان عليه شرارت را عرضه مي دارد .در چارچوب واقع گرايي جديد در حال ظهور در واشنگتن، اكنون تمركز به ائتلاف و اتحاد سودآور با قدرت هاي كوچك منطقه اي همچون پاكستان و … متمركز شده است.
خطر حكومت جهاني، صلح بانان كلاه آبي، چندجانبه گرايي و مقررات و معاهدات بين المللي هميشه در صدر دستور كارهاي جناح راست آمريكا قرار داشته است. در دولت ريگن، اين دستور كار ضدچندجانبه گرايي به صورت برق آسا به طور تهديدآميز از سوي كاخ سفيد مطرح شد . محروم شدن جناح راست آمريكا از عنصر ضدكمونيسم كه به عنوان يك ايده همه نيروهاي اين جناح را در كنار هم نگه مي داشت، راست توده اي در اواسط دهه ۱۹۹۰ دريافت كه حملات عليه سازمان ملل و تمامي اشكال مديريت جهاني اعم از اقتصادي و فرهنگي بيش از هر چيز امنيت آمريكا را تضمين مي كند. كنگره امريكا در آن دوران كه اكثريت نمايندگان آن را جمهوريخواهان تشكيل مي داد با رد نظريه چندجانبه گرايي جسورانه مادلين آلبرايت وزير امور خارجه، به فردگرايي آمريكايي ها روي آورد و همزمان اقداماتي عليه دولت بزرگ و براي يكجانبه گرايي آمريكا انجام داد. تيم اطراف جورج دبليوبوش با فاصله گرفتن از بين الملل گرايي و محافظه كاري معتدل دولت بوش پدر، به تدريج حملات خود را عليه تعدادي از معاهدات و كنوانسيون هاي بين المللي كه مانع از آزادي عمل آمريكا در جهان مي شد، آغاز كردند و در عين حال تاكيد داشتند كه انتصاب مقامات آمريكايي در مؤسسه ها و كميسيون هاي وابسته به سازمان به نفع منافع آمريكاست .
منتقدين حملات مختلف عليه ابزارهاي چندجانبه گرايي اعم از پروتوكل تغيير آب و هوا، كنوانسيون تجارت تسليحات، يا هرگونه اقدام ديگر براي ايجاد مقررات و الگوهاي بين المللي معتقد بود كه با اين اقدامات در بلندمدت منافع آمريكا و امنيت ملي اين كشور نه تنها تقويت نخواهد شد، بلكه تضعيف هم خواهد شد. همانطوري كه يك ناظر هوشمند چندجانبه گرايي متذكر شده گسترش شبكه رژيم ها و معاهدات بين المللي همچون تلاش هاي لي لي پوت براي دستگيري گاليور محسوب مي شود .حتي مي توان گفت هشداردهنده ترين مسئله درخصوص تاثيرات مختلفي كه ممكن است از حمله آمريكا بر اين اقدامات چندجانبه بين المللي عايد شود، فروپاشي كامل كل چارچوب چندجانبه گرايي عصر پس از جنگ جهاني دوم و قراردادن امور جهاني در يك دنياي هابزي است كه دليلي بر جريان قدرت وجود ندارد .نسخه اي كه قبلا در قرن بيستم توسط فرانكلين روزولت و ودرو ويلسون رؤساي جمهور سابق آمريكا براي ايجاد يك چارچوب بين الدولي به منظور پيشگيري از جنگ، تقويت صلح و رفاه و جلوگيري از لگدمال شدن حقوق تدوين شده بود، توسط دولت بوش در زباله داني تاريخ افكنده شد. دولت آمريكا با اطمينان از برتري نظامي خود، معتقد است كه مي تواند به تمامي تهديدات امنيتي پاسخ دهد .صرف نظر از اين كه آمريكا به عنوان يك ژاندارم جهاني قادر باشد تنها به تهديدات نظامي امنيت خود پاسخ دهد، اما ترديدي نيست كه بي توجهي دولت بوش به چند جانبه گرايي، جهان را از سازوكارهاي بين المللي براي پاسخگويي به موضوعات امنيتي غيرسنتي همچون منازعات بر سر منابع، ظهور بيماريهاي مسري، جنايت هاي بين المللي و تخريب محيط زيست محروم كرده است.
تندروهايي همچون دونالد رامسفلد، پل ولفوويتز، ريچارد پرل و ريچارد چني يك برداشت بسيار سنتي از امنيت ملي دارند كه نه تنها جايي براي گنجاندن تهديدات مربوط به "امنيت بشر" در آن وجود ندارد، بلكه توجه به طرح هايي براي اشكال مختلف مديريت جهاني به منظور مقابله با اين تهديدات غيرسنتي بسيار واقعي را نيز مجاز نمي داند .به طور تعجب آ وري از زمان پايان جنگ سرد، نفوذ پنتاگون افزايش يافته و در عين حال كنترول وزارت امور خارجه بر سياست خارجي آمريكا به طور مدام كاهش يافته است.
در دهه ۱۹۹۰، سياست اقتصادي خارجي بر ديپلماسي سنتي فائق آمد و بالضروره يك جايگاه محوري به وزارتخانه هاي تجارت و خزانه داري در امور بين الملل آمريكا اعطا شد . در حالي كه حجم وزارت امور خارجه و آژانس كمك بين المللي آن كوچك شد، اما قدرت و مسئوليت هاي فرماندهي منطقه اي پنتاگون در چارچوب برنامه هاي آموزشي، مانورهاي نظامي مشترك و گسترش حضور نظامي آمريكا در سراسر جهان به ويژه در آفريقا، آ مريكاي لاتين و آسيا تقويت شد .اين وضعيت به مدت يك دهه با دو جنگ پس از جنگ سرد كه آغاز آن استقرار گسترده نظاميان آمريكايي در جنگ خليج فارس و پايان آن بمباران يوگسلاوي بود، مشخص مي شود. در اين عصر جديد، ارتش آمريكا آزادي جديدي براي عمل بدون ترس از واكنش شوروي يافت و در عين حال تا حد زيادي از واكنش ضد مداخله گرايي در داخل اين كشور نيز مصون بود. در واقع، در اين دوران ترقي خواهان و ليبرال ها نيز جزو حاميان تقويت ارتش آمريكا به ويژه در موارد مداخله انساني مورد ادعاي آن بودند . از اين بستر، ميليتاريست هاي امنيت ملي كنترول سياست خارجي و سياست نظامي دولت بوش را در اختيار گرفتند. چشم اندازهاي استراتژيك تغيير د كترين ها، افزايش شديد بودجه هاي نظامي و دفاع ملي، بي اعتنايي به سنت گرايان و حاميان قدرت - نرم - كه همگي در "استراتژي امنيت ملي" آمريكا انتشار يافته در سپتامبر سال ۲۰۰۲ خلاصه شده - عناصر ظهور يك جنگ طلبي جديد در دولت آمريكا را تشكيل مي دهد. دولت آمريكا با سرمست شدن از برتري نظامي خود، ذخاير گسترده انديشه استراتژيك درباره توازن - قوا و ترتيبات امنيتي مشترك را پشت گوش گذاشت.
به جاي توسل به واقعگرايي سياسي كه خصيصه استراتژي سازي سياست خارجي محافظه كاران بود، در اين دوران دولت آمريكا به سياست سركشي يا اعمال قدرت نظامي محض بدون آن كه با مانع قواعد، معاهدات يا ائتلاف هاي بين المللي مواجه شود، روي آورد .آمريكا براي شروع حملات انجام اقدامات سياسي و تهاجمات خود هنوز نياز به شركايي براي افزايش اعتبار و ايجاد زمينه براي انجام عمليات لوژستيكي را تاييد مي كند. اما اين چنين همكاري هايي ائتلاف هاي موقتي خواهي نخواهي است و نه اتحادهاي پايدار همچون ناتو. بعلاوه در اين موارد اين دولت آمريكاست كه هميشه ماموريت ها را مشخص و رهبري خواهد كرد .در روزهاي اوليه حملات هوايي عليه افغانستان، دونالد رامسفلد وزير دفاع آمريكا با كنارگذاشتن ملاحظات ديپلماتيك از جايگاه يك جنگ طلب قاطع چنين گفت : ماموريت بايد ائتلاف را مشخص كند و نه ائتلاف ماموريت را.
اگر غير از اين باشد ماموريت به پايين ترين مخرج مشترك نزول خواهد كرد و ما نمي توانيم آن را تحميل كنيم .تغييرات دكترين ها نيز به طور منطقي از اين محور قدرت پيروي كرد . مقامات پنتاگون به جاي توسل به آنچه دكترين نظامي تهديد - محور مي نامند، اكنون به سمت يك رهيافت " توانايي - محور "حركت مي كنند .دكترين نظامي آمريكا، به جاي مشخص كردن تهديدات واقعي و قريب الوقوع براي امنيت ملي آن كشور، اكنون بدنبال برتري دائمي نظامي است كه به آمريكا توان شكست هرگونه حمله قابل تصور را بدهد.
البته استراتژي فرار كه تضمين كننده برتري نظامي آمريكاست، به طور كامل دست پخت دولت بوش نيست، بلكه اين استراتژي از اوايل دهه ۱۹۹۰ كه استراتژيست ها و لابي هاي مجتمع هاي نظامي به دنبال يك تهديد جديد براي جايگزيني اتحاد شوروي بودند، تدوين شده است . اين چيزي است كه يك تحليلگر آژانس اطلاعات دفاعي آن را به عنوان رهيافت "مجموع همه ترس ها " توصيف كرده است. پنتاگون براي تضمين اين برتري بي پايان نظامي نيازمند - و گيرنده - مقدار زيادي پول است .
بالاترين ميزان افزايش بودجه نظامي از زمان ريگن به بعد در دوران بوش بوده كه بخش عمده آن به سيستم هاي قديمي جنگ سنتي اختصاص يافت و مقدار زيادي نيز براي تغيير سيستم هاي جديد شامل دفاع ملي موشكي، كه براي تضمين برتري نظامي آمريكا در آينده طراحي شد، اختصاص يافته است .بوش در حمايت از دكترين برتري، در يكي از سخنراني هاي خود در وست پوينت با اظهار اين كه آمريكا دكترين هاي كهنه سدبندي و بازدارندگي را به نفع پيشدستي به كار نهاده، جامعه بين المللي را دچار شوك كرد.
آمريكا ديگر منتظر نخواهد ماند تا مورد حمله قرار گيرد بلكه در تجاوزات آينده با حملات ابتدايي خود نه تنها عليه شبكه هاي تروريستي بلكه عليه كشورها پيشدستي خواهد كرد .ريچارد فالك هشدار داده كه آمريكا مدعي "يك حقي براي بي توجهي به مقررات د ست و پاگير و حقوقي كه بتدريج در طي قرون شكل گرفته است" مي باشد. جفت همراه اين د كترين جديد پيشدستي، دكترين جديد هسته اي دولت امريكاست .
دكترين جديد نظامي آ مريكا با رد تمامي اقداماتي كه طي نيم قرن گذشته براي جلوگيري از گسترش سلاح هاي هسته اي انجام شده، پيشنهاد مي كند تا آ مريكا در صورتي كه توسط اين كشور مشخص شود كه پنج كشور غيرهسته اي مشغول ساخت سلاح هاي بيولوژيك، کيميايي و هسته اي هستند، استفاده از سلاح هسته اي عليه آنان را مورد توجه قرار دهد، در عين حال، آ مريكا براي خود يك زرادخانه از سلاح هاي هسته اي متعارف تهيه خواهد كرد. اين همه آن چيزي است كه دولت آ مريكا آن را سياست "ضد گسترش سلاح هاي هسته اي" مي نامد .جنگ طلبي آ مريكا رقبا را تحمل نمي كند، جنگ حمله اول را اعتبار مي بخشد و استراتژي هاي پيشگيري از جنگ و چارچوب هاي مذاكراتي را ناديده مي انگارد .
جنگ طلبي ابتكار عمل را نه به ديپلمات ها بلكه به تجار اسلحه مي دهد. همانطوي كه اكنون معمولا مشاهده مي شود و اعلام مي شود وزارت جنگ رامسفلد "پنجره ندارد".
نيازاست تامقداري پيرامون بازي هاي منطقوي آمريکا نگاه تندوکوتاه بي اندازيم . بن لادن که از يک خانواده ثروتمند و نزديک به دربار عربستان بود و مانند بسياري از سعودي هاي وهابي ريشه يمني دارد از همان ابتدا به عنوان معاون دفتر خدمت رساني در پيشاور شروع بکار نمود هدف دفتر ، خدمات رساني به خانواده هاي داوطلب از تمامي کشورهاي عربي عازم جهاد در افغانستان بود اين جنگجويان که بعدها به عرب افغان معروف شدند در واقع يک ايالت عربي را در مرزپاکستان - افغانستان ايجاد کردند که هدف آن کمک به مجاهدين و خانواده هاي آنها در نبرد بر عليه افغانستان بود .
در
سال 1985 بيت انصار در پيشاور با حمايت ريگن رئيس جمهور وقت آمريکا به
مرکز و نقطه وصل مامورين
سيا و مجاهدين عرب تبديل شد و در دوره ريگن بيست
ميليارد دالر براي نابودي
امپراتوري شر ( شوروي) هزينه شد که بخش اعظم آن در
پاکستان به تربيت، آموزش و
مسلح سازي افرادي که آمريکا آنها را مبارزان راه
آزادي مي ناميد هرينه شد
پاکستان از قبل کمکهاي تسليحاتي که به مجاهدين مي شد به
يک زرادخانه منطقه اي تبديل
شد. موشکهاي ستينگر کارايي خود را با سرنگوني
هواپيماي
جنگنده روسي بخوبي نشان داد و در سال 1989 ارتش آمريکا هزاران گلوله
ضد تانک با خرج اورانيوم
غني شده براي پايگاههاي پاکستان که در خدمت عرب افغانها
بود اختصاص داد اين نوع
گلوله ها بعدآ در جنگ خليج فارس ( 1991) عليه عراق نيز
بکار گرفته شد و تشعشعات
آن هزاران معلول در عراق و بيش از 10 هزار بيمار در ارتش
آمريکا برجاي گذاشت بسياري
از همين افرادي که امروزتروريستهاي القاعده نام گرفته
اند از سوي رئيس جمهور ريگن
و بوش پدر مدال قهرماني گرفته اند نمونه آن علي محمد
يکي از افراد ارتش آمريکا
است که هم اکنون بجرم دلسوزي براي القاعده در آمريکا
زنداني است و لقب قهرماني
نيز از وي سلب شده است. او در افغانستان مامور آموزش
افراد القاعده بود و به
همين دليل مدال گرفته بود
.
برژنسکي در سال 1985
گفته بود مجاهدين فرشتگاني
هستند که براي پشتيباني از آمريکا در نابودي امپراتوري
شر فرستاده شده اند
.
حکمتيار که امروز بازوي القاعده است بيشترين حمايت تسليحاتي را از آمريکا دريافت مي کرد .حکمتيار همان فردي است که پس از پيروزي مجاهدين و فتح کابل به چيزي کمتر از رياست جمهوري و يا صدارت قانع نبود و براي اين منظور جنگ داخلي را شروع کرد و هزاران راکت به مرکز کابل انداخت و هزاران نفر را بقتل رساند تا به کرسي دست يابد.
ويليام کيسي رهبر سيا شخصا در سال 1986 يکي از مديران ISI را مامور کرد تا داوطلبان نخبه را از کمپ هاي آموزشي پاکستان شناسايي و براي آموزش به کمپ پيري مرکز سري سيا در ورجينيا و در کمپ بروکلين در نيويارک منتقل سازد در اين دو کمپ صدها جوان مصري، پاکستاني، سعودي ، يمني، اردني و ... حتي آمريکايي ، اموزشهاي ويژه و حتي آموزش ساخت و استفاده از سلاحهاي شيمايي و ش. م. ر . ديدند و بيشتر آ نها پس از آموزش به جلال آباد اعزام مي شدند .حکمتيار نيز ضمن بازديد از اين دو کمپ بر آموزش آنها نظارت کرده بود . تام کيروي يک مامور انگليسي که به مجاهدين آموزش مي داده است به آبزرور مي گويد تمام چيزهايي که ما به آنها آموزش داديم که عليه شهرهاي بزرگ شوروي و عليه شهروندان و منافع شوروي بکار گيرند هم اکنون آنها عليه خودمان بکار مي گيرند.
از سال 1982 تا 1990 بيشتر از 30 هزار داوطلب از 25 کشور دنيا وارد پاکستان شدند و پس از طي دوره هاي لازم که عمومآ افسراني از پاکستان و آمريکا آنها را هدايت مي کرد عازم جبهه مي شدند در اين ميان بيت انصار پيشاور و دفتر خدمات رساني ( MAK ) بن لادن نقش واسطه را انجام مي داد. اين دفتر نقطه اتصال ماموران سيا و آي سي آ ي و مجاهدين بود . در سال 1985 ترکي فيصل رئيس استخبارات عربستان با کمک قابل توجه مالي و لوژستيکي به پيشاور رفت و ضمن ملاقات با بن لادن کمبودها و نيازمندي هاي آنها را به مقامات عربستان براي تصويب بودجه کمکي گزارش نمود.
رابين کوک وزير در کابينه انگليس طي مصاحبه اي به گاردين مي گويد غرب بايد اعتراف کند که مقصر است و در جنايت القاعده سهيم است دشمني با بلوک شرق ما را کور کرده بود فقط به کوتاه مدت فکر کرده بوديم .برژينسکي مي گويد براي ما مهم آزاد سازي اروپاي شرقي و فروپاشي شوروي بود با طالبان و القاعده نيز سر فرصت مي شد معامله کرد. ميلت بيردن رئيس سازمان سيا در پاکستان(بين سالهاي 1986تا 1989 ) به مجله نيويورکر 24 ژانويه 200 گفته است " بله ما مي دانستيم که براي بن لادن ماهانه بطور متوسط 25 تا 20 ميليون دالر پول از خليج فارس مي رسيد او به پول ما نياز نداشت اما تجهيزات ما براي او کارساز بود . سيا بطور کامل از فعاليتهاي MAK و دفتر بيت انصار آگاه بود ."رئيس جمهور پاکستان اخيرآ در پاسخ به اين اتهام آمريکا و انگليس که " هرجا عمليات تروريستي انجام مي شود سرنخهايي و حلقه وصلي بين آن و پاکستان وجود دارد از انفجارهاي کنيا و تانزانيا تا نيويارک ، لندن، مادريد و بمبي اي " چنين پاسخ داده است : مشکل به زماني برمي گردد که بين 20 تا 30 هزار جنگجو براي مبارزه با کمونيزم وارد پاکستان شدند و شبکه مساعدت و سازماندهي آنها در پاکستان انجام گرفت و ما در مسلح کردن و پشتيباني مالي آنها نقش نداشتيم ( يعني خود شما آمريکايي ها و انگليسي ها و عرب های غرب گرا همه کاره بوديد) ژنرال طلعت مسعود نيز در توجيه وجود سرنخ هاي تروريستي مي گويد :
ما وارث بقاياي و تبعات دوره جهاد با شوروي هستيم . آيا واقعا نحسي امپراتوري شر دامن غرب را هم گرفته است و يا غرب قصاص جنايات و مظالم خود را مي پردازد؟ بن لادن مي گويد ما با آمريکا مي جنگيم چون حکومت جنايتکاري است ما شوروي را دشمن شماره يک مسلمانان قرار داديم و بر امپراتوري شر ( شوروي) پيروز شديم و به ياري خداوند بر شيطان بزرگ آمريکا نيز پيروز خواهعيم شد. آمريکا و القاعده هر دو به مصادره افتخارات ناشي از فروپاشي شوروي پرداخته اند .
هنگاميکه شوروي فرو پاشيد آمريکا افتخارات اين پيروزي را بطور تام و تمام از آن خود دانست و پشيزي هم براي مجاهدين و القاعده و ديگران قائل نشد در تمام فيلم هاي سينمايي که راجع به جنگ افغانستان ساخته شد حتي يک عرب وجود ندارد قهرمانها همگي يا آمريکايي هستند و يا مجاهدين که فقط به عنوان راه بلدهايي البته نادان ، احمق و تند خو ، کماندو هاي آمريکايي را راهنمايي مي کنند؟ و اين کماندو ها هستند که همه جا دشمنان خود را با زرنگي نابود مي کنند و اصلا حتي زخمي هم بر نمي دارند و هميشه پيروز فيلم هستند اگر هم فردي از همراهان کماندوهاي آمريکايي کشته مي شود همان رابلد هاي محلي هستند که بدليل عدم توجه به فرامين آمريکايي ها کشته مي شوند و اين مصادره افتخارات پيروزي و انحصار طلبي آمريکا خود آغاز بروز سوء ظن ميان اين دو طايفه بود .
افراد القاعده هنگام خروج شوروي از افغانستان به کشورهاي خود بازگشتند و در ميان توده هاي مردم از آنها همچون قهرمان استقبال شد اما دولتمردان هيچ سهمي براي آنها قائل نشدند . در عربستان دولت به درخواستهاي اسامه بن لادن براي بکارگيري نيروهايش بجاي تفنگداران آمريکا دست رد زد و 450 هزار تفنگدار آمريکايي را به سرزمين خود راه داد. غربي ها حاضر نشدند به آنها در آزادسازي کويت نقشي بدهند .آمريکايي ها از اين به بعد بجاي عبارت مبارزان راه آزادي که بيشتر از 10 سال آن را در رسانه هاي غربي براي ناميدن جنگجويان افغانستان بکار مي بردند عبارت نوساز" عرب افغان" را رايج ساختند. باقي ماندن تفنگداران آمريکايي ( پس از آزاد سازي کويت) در عربستان ناراحتي گروه بن لادن( عرب افغان ) را به همراه داشت اين گروه تهديد کرد که اگر آمريکايي ها از سرزمين وحي بيرون نروند عليه آنها اعلام جنگ خواهد کرد نه دولت عربستان و نه آمريکا هيچگونه اهميتي براي اين تهديد ها قائل نشدند .
حتي وقتي انفجار ظهران 1996 صورت گرفت آمريکايي ها اين انفجار را به ايران نسبت دادند و به هيچ عنوان حاضر نبودند بپذيرند که القاعده حاضر به انجام خرابکاري عليه آمريکا است اما خود سعودي ها از متهم کردن ايران امتناع ورزيدند و به گروه بن لادن مظنون شدند . دولت سعودي ثروت بن لادن را مصادره کرد و در سال 1994 مليت سعودي را از وي سلب نمود بن لادن در اين زمان در سودان بسر مي برد و دوصد ميليون دالر در آنجا سرمايه گذاري کرده بود در سال 1996 بدنبال انفجار در ظهران بن لادن مجبور شد سودان را به مقصد افغانستان ترک کند او به طالبان که به تازگي کابل را بتصرف در آورده بودند پيوست و به يک تندروي افراطي عليه آمريکا تبديل شد .
1998 انفجار همزمان سفارت آمريکا در کنيا و تانزانيا رويداد اما حتي در اين زمان نيز هنوز ماموران سيا و دوستان سابق بيت انصار حاضر نبودند که دوستان القاعده اي خود را متهم کنند بلافاصله آنها حزب الله را مسئول شناختند اما وزارت خارجه آمريکا، سيا را متهم به بي کفايتي نمود و راسآ القاعده را مسئول شناخت.
کساني مانند سناتور اورين که از دوستان القاعده بود و کنيسترانو که از سال 1984 مسئول پشتيباني مالي و تدارکاتي براي مجاهدين بود حاضر به قبول اين موضوع نبود که القاعده دشمن آمريکا است . ولي سازمان سيا و اف بي اي نيز يک هفته بعد تائيد کردند که کار -کار القاعده است و القاعده به دشمن آمريکا تبديل شده است. دو هفته بعد کلينتون دستور حمله راکتي به مقر القاعده در خوست و يک مرکز صنعتي در خرطوم را صادر نمود. کلينتون برخلاف ريگن و بوش پدر چندان از طالبان و القاعده خوشش نمي آمد و آنها را نيروهاي ارتجاعي مي دانست که نمي توانند دوستان خوبي براي آمريکا باشند.
با فروپاشي شوروي و سپس روي کار آمدن دولت رباني مجاهدين عرب مدتي بلا تکليف ماندند و بخشي از آنها به بوسني و هرزه گوين و عده اي زيادي نيز به کشورهاي خود برگشتند تا دولتهاي دست نشانده غربي را به زعم خود سرنگون نمايند جنگجويان عرب افغان توانستند در الجزاير استحکامات قدرتمندي ايجاد و دولت را تا آستانه سقوط پيش بردند .در سال 1989 حسن ترابي با ارسال پيک به پيشاور از افراد القاعده دعوت کرد که در جنگ با شورشيان جنوب به سودان کمک کنند از اينجا بود که اسامه بن لادن و تعدادي از افراد القاعده در سودان مستقر شدند و در شکل گيري شبيه نظاميان سوداني عليه جدايي طلبان نقش داشتند.
اما پس از چند سال فعاليت تجاري در سودان بن لادن ناچار شد سودان را به مقصد افغانستان ترک نمايد در اين برگشت بود که عرب افغانها، آمريکا را نيز در رديف کفر جهاني قرار داده و پيمان بستند تا همانطور که بر عليه کمونيزم جنگيدند عليه اين نيروي شيطاني نيز بجنگند. سازمان سيا هرگز انتظار نداشت القاعده دشمني با کمونيزم – هندوئزم و شيعه را به دشمني با آمريکا تبديل کند و یک گروه غیر حکومتی به بزرگترین تهدید علیه آمریکا تبدیل شود.
انفجار همزمان سفارت آمريکا در نايروبي و دار السلام تانزانيا در سال 1377اعلام جنگ رسمي بر ضد آمريکا بود و سپس 11 سبتامبر فاز جديدي در اين مسير بود که منجر به لشکر کشي آمريکا به افغانستان گرديد . با سقوط آخرين پايگاه القاعده در كوههاي توره بوره (اواخر دسامبر ٢٠٠١ ( سازمان ، وارد مرحله جديدي شد كه عمدهترين ويژگي آن ، محافظهكاري و فعاليت كاملا مخفيانه و زير زميني است. شرايطي كه در واقع تابع روند روزافزون جنگ جهاني عليه تروريسم پس از ١١ سپتامبر است.
موج اول حملات تروريستي القاعده پس از حوادث ١١ سپتامبر (٢٠٠١) در سه كشور يمن ، كنيا و اندونزيا صورت گرفت (اكتبر و نوامبر ٢٠٠٢) و موج دوم نيز در دو كشور عربستان و مراكش به وقوع پيوست، موج سوم در عراق و مالزيا (اگست ٢٠٠٣) و موج چهارم در عراق و عربستان (نوامبر ٢٠٠٣) به راه افتاد. پنجمين موج نيز تركيه ، اسپانيا و باز هم عراق (٢٠٠٣) را در برگرفت. ترديدي وجود ندارد كه تمامي عملياتهاي فوق توسط القاعده صورت گرفته است زيرا نگاهي گذرا به سلسله عملياتهايي كه از زمان انفجارهاي نايروبي و دارالسلام ( ا گست ١٩٩٨) تا حملات ١١ سپتامبر (٢٠٠١) روي داده است نشان ميدهد كه ويژگي عمده عملياتهاي القاعده، در همزماني انفجارها و انتخاب مكانهاي مملو از جمعيت است.
اگرچه انجام 900 عملیات نظامی طی چند سال گذشته از سوی القاعده نشان ميدهد كه نيروهاي القاعده و طالبان دوباره جان گرفته اند و قادرند دست به عمليات هماهنگ بزنند و نيروهاي طالبان، افراد وفادار به گلبدين حكمتيار و عوامل شبكه القاعده به صورت كاملا هماهنگ با تاكتيك جديدي وارد عرصه نبرد در افغانستان شدهاند. اما استراتژي غلط کشتار غير نظاميان در نهايت منجر به انزواي آنها در ميان مسلمانان و در نهايت انزواي تدريجي و هيچي آنها خواهد شد.
ديدگاهها در ميان اهل سنت خاورميانه نسبت به افراد القاعده بين هواداري و سمپاتي و قهرمان دانستن آنها و جنايتکار و دشمن اسلام خواندن آنها متفاوت است . عده اي آنها را قهرمان و عده زيادي نيز جنايت کار مي دانند اما عده اي نيز عملکرد غلط غرب را سرمنشا ظهور آنها دانسته و غرب را مقصر مي دانند. امريکا تلاش نمود در چهار چوب طرح خاورميانه بزرگ ريشه هاي اجتماعي القاعده را بخشکاند ولي همه شواهد نشان مي دهد که آمريکا در اين هدف نيز بدليل سوابق غلط خود ناکام مانده است .
تربيه وپرورش تروريزم وبنيا د گرايي
در يك تقسيم بندى كلى و عمومى، مى توان سه جريان فكرى اسلامى عمده را در اين كشور ملاحظه نمودكه منشا اوليه تمامى آنها، در تفكر اسلامى به هند بزرگ (قبل از تجزيه به هند، پاكستان و بنگلادش) برمىگردد. جريان اول، جريان بنيادگرايى افراطى است كه ريشه در افكار و انديشههاى شاه ولى الله دهلوى (1703 - 1762) دارد.
نهضت شاه ولى الله، در آغاز يك نهضت فكرى فرهنگى بود كه اصلاح افكار دينى و خرافات زدايى را از زندگى جامعه مسلمانان هند، هدف اساسى خود قرار داده بود «اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزيز (1746 - 1824) و نوه اش،شاه اسماعيل (1781 - 1831)، آن را به يك جنبش اجتماعى سياسى تبديل كرده و عليه سلطه انگلستان موضع گرفتند.» در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادى، يكى از علماى برجسته پيرو نهضت شاه ولى الله، به نام محمد قاسم نانوتوى در سال 1284 هجری (1867م) مدرسه معروف «ديوبند» را در قصبه اى به همين نام، در ايالت اتار پراديش هند بنيانگذارى كرد.
مدرسه «ديوبندى» به تدريج تبديل به يك مكتب فكرى ويژهاى گشت كه تا امروز، به افراد تحصيل كرده در آنجا و يا وابسته به طرز تفكر آن عنوان «ديوبندى» اطلاق مى شود. بنيان گذاران اين مدرسه، حنفيانىسخت گير و دقيق بودند و در مبادى تعليم و جزمانديشى، برعقايد و مذاهب كلامى اشعريه و ماتريديه مشى مى كردند.... مدرسه آنها، تجديد حيات علوم كلامى در هند مسلمان را وجهه «همت خود قرار داد و دانشهاى جديد را از مواد درسى خود حذف كرد.«
مكتب ديوبندى پس از اينكه رنگ سياسى نيز پيدا نمود، علماى وابسته به آن با همكارى تعدادى از علماى وابسته به جناحهاى ديگر، گروه «جمعية العلماى هند» را در سال 1919 به وجود آوردند. پس از تجزيه هند و به وجود آمدن پاكستان، شاخه انشعابى آن، تحت عنوان «جمعية العلماى اسلام، فعاليتهاى خودرا در پاكستان فعلى ادامه داد. «جمعية العلماى اسلام» به رهبرى مؤسس جديد خود، مولانا بشير احمد عثمانى به حزب سياسى مذهبى ديوبندى ها تبديل شد. اين حزب، امروز به دو گروه اكثريت و اقليت تقسيم گرديده است. رهبرى جناح اكثريت را مولانا فضلالرحمان و رهبرى جناح اقليت را مولانا سميع الحق به عهده دارد.اين دو رهبر، هر دو متعلق به گروه قومى پشتون هستند و از لحاظ فكرى، طرفداران سرسخت قرآن و سنت و سيره خلفا و صحابه و معتقدبه نظريات علماى سلف و مخالف با اجتهاد و تجدد به شمار مى روند. روابط اين دو رهبر«پشتون تبار ديوبندى» با گروه طالبان بسيار عميق و ريشه دار است كه بعدا پيرامون آن توضيحبيشتر خواهيم داد. دومين جريان فكرى در پاكستان، جريان مولانا ابو الاعلى مودودى (1903 - 1979) است كه با اندك تسامح مى توان آن را جريان «اخوانى» در اين كشور ناميد.
مولانا مودودى على رغم اينكه شخصيتى بنياد گرا و تا حدودى متاثراز افكار اصلاحى شاه ولى الله دهلوى در قرن هيجدهم ميلادى است;اما با وجود اين، ميان انديشه و روش سياسى او با جمعية العلماى اسلام تفاوت زيادى مشاهده مىشود. مودودى معتقد به برخورد نقادانه با تاريخ صدر اسلام بوده و درباره نوع حكومت اسلامى، از «جمهورى الهى» (تئوكراسى جمهورى) نام برده است. مودودى در كنار تفكر سلفى گرى، از نوعى پذيرش روشهاى معاصردر نظام سياسى غافل نمى باشد.
او به نظام چند حزبى و انتخابات آزاد اعتقاد كامل داشته و استفاده از شيوههاى دولتدارى مدرنرا در حكومت دينى تجويز مى نمود و مى گفت: «تشخيص دادن افراد مورد اطمينان در محيط ما، با آن راهى كه مسلمانان اوليه اسلام مى پيمودند، امكان ندارد…
بنابراين، بايد طبق مقتضيات زمانخود، راههايى را به كار بريم...» مودودى در سال 1941 ميلادىگروه «جماعت اسلامى پاكستان» را بنيانگذارى نمود. اين حزب،امروز بزرگترين حزب اسلامى در پاكستان به شمار مى آيد. رهبرى كنونى «جماعت اسلامى» را قاضى حسين احمد به عهده دارد.
قاضى حسين احمد طرفدار وحدت اسلامى و مبارزه با نفوذ فرهنگ غربى است;اما روش مبارزاتى او كاملا مسالمتآميز و غير انقلابى بوده و تحول فكرى فرهنگى را قبل از هر نوع تحولى در نظام سياسى،لازم و ضرورى مى شمارد. «جماعت اسلامى» در دوران جهاد افغانستان از جمعيت اسلامى برهان الدين ربانى و حزب اسلامى حكمتيار قويا حمايت مى نمود.
سومين جريان اسلامى در پاكستان جريان سر سيد احمدخان (1817 - 1898)است.سيد احمد خان الگوى مسلمان ليبرال در محافل روشنفكرى پاكستان شناخته شدهاست. او معتقد به مراجعه مستقيم و بدون واسطه به قرآن بهعنوان بهترين راه شناخت دين بوده و نقش «سنت» و «اجماع» را در منبع شناسى دين مورد ترديد قرار مى داد. سيد احمد خان تحت تاثير مكتب عقلگرايى و فلسفه طبيعى قرن نوزدهم اروپا قرارداشت و قرآن را تفسير علمى مى نمود. مهمترين ويژگى در تفكر احمد خان، گرايش او به نوگرايى غرب بود. گرايش غربى گرايانه سيد احمد خان، انگيزه خصومت مسلمانان سنتگرا با او گرديد وسرانجام او را متهم به ارتداد و انحراف از دين نمودند . مسلمانان روشنفكر دانشگاهى و تا حدودى «مسلم ليگ» (اگر آنرا يك حزب صرفا ملى ندانيم) از هواداران جريان سوم به شمارمىروند.
اين سه جريان فكرى همان طورى كه اشاره گرديد، هر يكبه نحوى ريشه در افكار علماى مسلمان هند در دوران حتسلطهبريتانيا داشت كه عمدتا به افكار شاه ولى الله برمى گشت;انديشه هاى اصلاحى شاه ولى الله، منشا پيدايش گرايشهاى متعدد ومختلف در شبه قاره شد. اما آنچه پايه واقعى انديشه دينى شاه ولى الله را تشكيل مىداد، سلفى گرى يا بنياد گرايى از نوع مشابه وهابيت بود; تا آنجا كه دولت استعمارى بريتانيا او را متهم بهوهابيت كرد. اين سه جريان فكرى اسلامى به طور كل، اكثريت عمده مسلمانان پاكستان را در برمى گيرند و از لحاظ صنفى،دربرگيرنده اصناف حوزوى، دانشگاهى و بازارى هر سه مىباشد.اما با وجود اين تقسيم بندى سه گانه از جريانهاى فكرى اسلامى در اين كشور كه جنبه عمومى داشت، تقسيمبندى ديگرى نيز وجوددارد كه مربوط به مدارس دينى و علما و روحانيون مذهبى مىشود.شهرت و رسميت تقسيم بندى دوم در خصوص محافل حوزوى و مذهبى،بسيار قابل توجه مى باشد.
در اين تقسيم بندى اخير، اكثر مدارسو علماى دينى سنتى، از لحاظ گرايشهاى كلامى و فقهى به دو گروهعمده و مهم تقسيم مىشوند، گروه «ديوبندى» و گروه«بريلوى». اين دو گروه، نماينده دو نوع تفكر كلامى و فقهى(در چارچوب فقه حنفى) است كه هر يك به تدريج داراى حزب سياسىمستقلى نيز گرديدند. ديوبنديها از نظر اعتقادى، شباهت كلى بهوهابيت پيدا كردهاند. آنها مانند وهابيت، در برابر سايرفرقههاى اسلامى، حساسيت زيادى نشان داده و از «توحيد و شرك»تفسير ويژهاى ارائه مىدهند; اما بريلويها حالت انعطافپذيرىبيشترى داشته و از «توحيد و شرك» هيچگاه تفسير سختگيرانه و مغاير با مشهور ارائه نمى دهند. بريلويها تا حدودى، گرايشهاى صوفيانه دارند. و در اعتقاد به «اولياء الله» نزديك به كلام شيعى مى انديشند.
مؤسس مكتب بريلوى، شخصى به نام احمد رضاخانبريلوى (1856 - 1921) بود. «مكتب بريلوى در واكنش نسبتبهجنبش محمد بن عبدالوهاب و در مخالفت با عقايد دينى شاه ولى الله،شاه اسماعيل و علماى ديوبندى پديدار شد. نماينده سياسى اين مكتب در پاكستان، گروه «جمعية العلماى پاكستان»به رهبرى مولانا شاه احمد نورانى و عبدالستار نيازى مى باشد. مكتب «ديوبندى» در پاكستان كنونى، نماينده «دين رسمى» بهشمار مىآيد و داراى اكثريت در ميان مسلمانان اهل سنت است.
طرفداران ديوبندى در اين كشور، همواره در حال افزايش بودهاست; به ويژه در دو دهه اخير، رشد ديوبنديها به دليل رشد بنياد گرايى اسلامى در منطقه و سرمايه گذارى هاى وسيع عربستان وهمچنين حمايتهاى دولت ضياءالحق و جناح او از آنها، سرعت بيشترى يافته است. عمده ترين گروههاى وابسته به مكتب ديوبندى در پاكستان عبارتند از:
«جمعية العلماى اسلام»، «سپاه صحابه» و جمعيت «اهل حديث». اين سه جناح، متعلق به مكتب ديوبندى و داراى عقايد مشابه و شعارهاى يكسان و حاميان خارجىواحدى هستند. تنها تفاوت اين سه جناح در اين است كه «جمعية العلماى اسلام» به رهبرى فضل الرحمان و سميع الحق، بهصورت يك حزب سياسى وارد صحنه سياسى كشور گرديدهاست; در صورتىكه «سپاه صحابه» و «اهل حديث» به ترتيب به فعاليتهاى نظامى و فرهنگى رو آورده اند. هماهنگى داخلى اين سه گروه درمبارزه عليه مخالفانشان بسيار قابل توجه مى باشد.
جنبش طالبان با هر سه گروه نامبرده ارتباط تنگاتنگى دارد و ازحمايتهاى معنوى و مادى و حتى انسانى همه آنها در اين چند سالبرخوردار بوده است. در عين حال، اين ارتباط با «جمعية العلماى اسلام» به دليل عوامل فرهنگى، زبانى و نژادى و نيز تجربه سياسى در عمل بيش از دو گروه ديگر بوده و هست.
مولانا فضل الرحمان و سميع الحق، هر دو پشتونتبار بوده و در ايالتهاى بلوچستان و سرحد كه موطن اصلى پشتونهاى پاكستان به شمارمى آيد، داراى نفوذ فوق العاده اى هستند. طلاب علوم دينى افغانستان، رابطه تاريخى ديرينه اى با مدارس ديوبندى در شبه قاره هند داشته اند.
قبل از تجزيه هند و به وجود آمدن كشورى بهنام پاكستان در سال 1947، اكثر طلاب اهل سنت افعانستان براى ادامه تحصيل به مدارس ديوبنديه در هند مى رفتند . عزيز احمدهندى در اين باره چنين مى گويد: «از سرتاسر هند و از جنوبآفريقا، مالايا، آسياى مركزى و ايران به خصوص افغانستان محصلينى به ديوبند آمدند.» در دوران مولانا محمود الحسن (1850 1921) كه يكى از علماى نسل دوم مكتب ديوبندى به شمار مى آيد، مدارس دينى زيادى با تفكر ديوبندى در ايالت سرحد پاكستان، تاسيس شد. همزمان با اين دوره، مدارس متعلق به اهل حديث (جناح ديگر وابسته به ديوبند) نيز در ايالت سرحد شمالغربى بر فعاليتهاى خود افزودند «و مدارسى را در اترك، اكوره و در دره كنر… ايجاد كردند.»
پس از به وجود آمدن كشورپاكستان، بيشترين طلاب اهل سنت افغانستان، مسير خود را از هند به ايالت سرحد شمال غربى پاكستان تغيير دادند. ايالتهاى جنوبى و شرقى افغانستان عمدتا با مدارس ايالتسرحد پاكستانارتباط برقرار كرد; در حالى كه ولايات جنوب غربى و غربى اين كشور با مدارس ايالت بلوچستان پاكستان ارتباط برقرار نمود.نفوذ مدارس پاكستان در افغانستان، از اين زمان به بعدكاملا محسوس است.
آثار علماى بزرگ ديوبندى از عربى و اردو بهپشتو ترجمه گرديده ،چاپ وبه افغانستان ارسال گرديد. عزيزالرحمان سيفى از مترجمين معروف آثار سليمان ندوى و شبلىنعمانى، نقش مهمى در اين امر داشته و ترجمه هاى او در دهه 1340و 1350 انتشار يافت.
رگه هاى تفكر ديوبندى از اين زمان به تدريج وارد افغانستان گرديد،اما بيگانگى آن با دين رسمى افغانستان، مانع از مقبوليت آن درسطح وسيع مى گرديد. آليورروا محقق و كارشناس غربى مسائل افغانستان درباره نفوذ تفكر ديوبندى در اين كشور در قبل ازانقلاب چنين مى نويسد: «بعد از تجزيه هند در سال 1947، بسيارىاز طلاب افغانى به مدارسى كه در نزديك آنها در ايالت سرحد شمالغربى ايجاد شده بود، رفتند. آنها عمدتا پشتون و بعضا نورستانى و بدخشانى بودند. برخى از آنان به ايديولوژى اهل حديث گرويدند و هنگام بازگشت به افغانستان، در مقابل تصوف و مذهب حنفى مبارزه كردند.
مثلا زيارتهاى محلى را تخريب مى نمودند. حنفيها معمولا آنها را «وهابى» مى ناميدند، لكن آنها، خود را سلفى مى خواندند.» ارتباط فكرى بين طلاب و علماى افغانستان از يكطرف و مدارس تحت نفوذ مكتب ديوبندى در پاكستان از طرف ديگر،در طول دهه هاى گذشته كم و بيش برقرار بوده است. اين ارتباط، تاقبل از دوران جهاد ، حالت طبيعى و آرامى داشت، اماپس از آغاز جهاد، ناگهان دگرگون شده و روند شتاب آلودى به خودگرفت.
شتاب اين روند زمانى بيشتر محسوس گرديد كه پاكستان وعربستان تصميم گرفتند به جاى حمايت از احزاب ميانه رو اسلامى در قضيه افغانستان، از احزاب تندرو اسلامى حمايت به عمل آورند.
پس از همين مساله بود كه جمعية العلماىاسلام و اهل حديث با پشتوانه مالى و سياسى قوى، طرحهاى بنيادى و درازمدتى را براىمهاجرين و مجاهدين افغانى روى دست گرفته و با حوصله مندى تمام،براى اجراى كامل آن وارد عمل شدند. «اهل حديث» با حمايتهاى مالى و فكرى مؤسسات خيريه عربستان، علاوه بر توسعه برنامه هاى آموزشى خود در داخل پاكستان، و در ولايتهاى شرقى افغانستان نيز وارد فعاليت گرديد.
هواداران افغانى اهل حديثدر ولايتهاى كنر و بدخشان و مناطق نورستان شمالى،«امارتهايى» به سبك دولت وهابى عربستان تاسيس نمودند. مولوى افضل كه ابتدا در ديوبند و سپس در اكوره (ايالت سرحد پاكستان) تحصيل كرده بود، پس از بازگشت در منطقه اصلى خود، قبيله خود را به وهابيت سوق داد.
يكى از شاگردان مولوى افضل به نام مولوىشريقى (sharigi) امارت وهابى خود را در بدخشان ايجاد كرد، و در «كنر» مولوى جميل الرحمان تحصيلكرده مدرسه ثلثين پيشاور، دولت «وهابى» را در دره پيچ بنيان نهاد.
اين افراد، همزمان با فعاليتهاى نظامى سياسى بهفعاليتهاى فرهنگى و تبليغى نيز اشتغال داشتند، اما رقابتهاىسياسى با ديگر فرماندهان محلى كه وابسته به احزاب ديگرمجاهدين بودند، مجال زيادى به اين مولويها نداده و سرانجام دونفر اخير به قتل رسيدند.
«جمعية العلماى اسلام»شاخه فضل الرحمان نيز در طول دوره جهاد و دهه پس از آن،دامهاى گستردهاى را در ايالت بلوچستان و سرحد براى شكار نسل جوان مهاجرين گسترانيده بود. جمعية العلماى اسلام در طول سالهاى جهاد، رابطه نزديكى با مجاهدين داشته است.
فقط جنگ
گويى تقدير
سياسى اين چنين حكم كرده است كه در كشور تحت حكمرانى جنرالها، فصل تابستان ۲۰۰۷
بار همه بحران هاى يك دهه
رازآلود
اين كشور را بر دوش بكشد بحران هايى كه از ۱۱سپتامبر تاكنون همانند يك آتشفشان
خاموش، ما صداى غرش آنها را مى شنيديم يا گاه به گاه در جريان يك درگيرى و
دادگاه، علائم آن رابه چشم مى ديديم. پاكستان در توفانى ترين روزهاى منطقه ، شش
سال پس از ۱۱ سپتامبر را در آرامش نسبى گذراند اما همه پشت اين سد آرام كه ارتش
مشرف ساخته بود يك سيل بحران را مى ديدند سيلى كه ديريا زود حفره و مجرايى براى
خروش خويش مى يافت.
در نقشه اى كه بر اتاق همه جنرالها وفرماندهان آمريكايى واروپايى جنگ ترور نصب
است، نام پاكستان به عنوان كانون و قلب لشكر افراطيون القاعده علامت گذارى شده
است. اكنون پاكستان پس از غائله مسجد لال ومدرسه حفصه به معناى واقعى آوردگاه
نبردى بزرگ شده است. از خاكستر داغ بحران مسجد لال زنجيره اى از بحران هاى خونين
به راه افتاده است.
به تقويم
حوادث پاكستان نگاه كنيد ؛ همه اتفاقات وخبرها بوى انتقام ورايحه ناخوش يك جنگ
داخلى را دارد: تحريم پارلمان توسط نيرومندترين شاخه سياسى - مذهبى پاكستان يعنى
ائتلاف شش حزبى موسوم به جبهه عمل متحده، اعلام جهاد شمارى از روحانيون ورهبران
مذهبى عليه ارتش ودولت مشرف، پايان آتش بس ونقض عهدنامه تاريخى طالبان وارتش در
وزيرستان وبالاخره شروع موج حملات انتحارى عليه نيروهاى مشرف در استان هاى شمالى
ومناطقى كه به مقراصلى القاعده وسران طالبان شهرت يافته است. اين همه نشانه كافى
است كه ناظران امور شبه قاره ترديد نكنند كه آن رويارويى موعود كه همه درانتظارش
بودند ميان مشرف وتندرو ها شروع شده است.
گويى
سركوب خونين غائله مسجد لال يك علامت رمز بود براى شروع اين نزاع ونبرد. عمليات
نظامى مشرف دراين مسجد به گونه اى پيش رفت كه همه طرف هاى دوست وهوادار طايفه
مسجد لال در اسلام آباد وپيشاور پيام جنگ جنرال
را دريافتند.
در اين نبرد مشرف ۵۴ ساله رودر روى جريانى قرار مى گيرد كه قدرت ونفوذى فراتر از
تصور پيداكرده است. تندروهايى كه ما به عنوان برادران القاعده وطالبان مى شناسيم
بويژه در يك دهه حكومت جنرال
، نفوذى اپيدمى
وار در همه ساختارهاى سياسى واقتصادى وامنيتى اين كشور پيداكرده اند.
اما چنان كه از قرائن پيداست اين نبرد يك مواجهه دوطرفه ميان ارتش پاكستان
وتندروهاى مستقر درعمق مرزهاى شمالى نيست. مشرف دراين جنگ به همراهى ارتش و همه
متحدان آمريكايى واروپايى خود متكى است. اعلاميه كاخ سفيد كه درآن رسماً از ورود
ناتو وآمريكا به جنگ عليه تندرو ها خبر داده بود يك نشانه قوى است ازاين كه صحنه
غبارآلودپاكستان فاصله چندانى با ميدان جنگى افغانستان ندارد.
بنابراين با
همه اضطراب و دلهره اى كه اين نبرد براى شهروندان فقير پاكستان ، كه همه حيات
دوران استقلال خود را در كشاكش هاى نظامى وسياسى به سر كرده اند ، در بردارد ،
براى جهان غرب ودوستان آمريكايى مشرف پيامى اميد بخش دارد؛ اميد به اين كه آنها
مجوز و مجال ورود به قرارگاه اصلى طالبان والقاعده را از ارتش ودولت پاكستان به
دست آورده اند . اما جنگ در عمق خاك پاكستان با نيرويى كه در تاروپود سنت و جامعه
اين كشور ريشه دوانده چندان هم آسان وبى هزينه نيست. مشرف دراين مأموريت كارى بس
سخت تر ازكرزى دركابل ومالكى در عراق پيش رو دارد.
دشوارى اين جنگ را از تأخير طولانى جنرال
براى شروع آن
مى توان فهميد. شش سال طول كشيد تا مشرف وارد چنين معركه سختى شود .
در
اين شش سال او فشارهاى سختى را از ناحيه آمريكا واروپا تحمل كرد. دامنه اين
فشار ها تا بدان حد بود كه نومحافظه كاران كاخ سفيد ودررأس آنها ديك چنى او را
درليست متحدان ناكارآمد آمريكا كه بايد كنار روند قراردادند وكنگره آمريكا نيز
پيشنهاد قطع كمك هاى مالى - نظامى آمريكا به اسلام آباد را ارائه كرد. ترديد هاى
مشرف براى شروع اين جنگ دو دليل روشن داشت :
۱) او تلاش كرد تا اين خواسته آمريكا وغرب را از راه سياسى و با شگرد
ديپلماسى تأمين كند. او حتى چند صباحى دولت بوش را متقاعد كرد كه به حكومت جنرال
ها مجال دهد تا انرژى مهيب تندرو ها را با جذب واستحاله آنان درقدرت سياسى
مهاروخنثى كند.
دورنخست زمامدارى مشرف به داد وستد او با گروه هاى تندرو و سران اين جريان سپرى
شد وحاصل اين تبانى در دو اتفاق مهم نمايان شد؛ نخست ، ائتلاف مشرف با بلوك شش
حزبى موسوم به جبهه عمل متحده، به عنوان جبهه اى كه اغلب بانيان طالبان ومعلمان
طلبه هاى تندرو دررأس آن نشسته اند. چه آن كه شخص پرويز مشرف به منظور تحكيم
پايه هاى قدرتى كه در سال ۱۹۹۹ و در پى يك كودتاى بدون خونريزى به دست آورد، در
روزهاى پايانى ۲۰۰۳ با حزب جماعت اسلامى طرح اتحاد ريخت.
ودوم در
قرارداد آتش بس وزيرستان كه اين توافق نيز ميان مشرف با بزرگان قبايلى كه
پشتيبانان اصلى القاعده وطالبان هستند امضا شد.
۲) ترديد دوم مشرف ريشه در تجربه و شناخت او از ميزان قدرت ونفوذ تندرو ها داشت.
رئيس جمهور پاكستان به عنوان افسرى كهنه كار در جريان رشد انداموار طالبانيسم در
ساختار اجتماعى وآموزشى پاكستان قرارداشت ، او مى دانست اين نيرويى كه دست برقضا
به دست افسران كارآزموده پاكستان در ايام جنگ با ارتش سرخ شكل گرفته، اكنون داراى
چه سلسله مراتبى از قدرت شبه مافيايى شده است.
او مى دانست
كشيده شدن دامنه جنگ با افراطيون به خاك پاكستان در واقع آغاز نبردى است كه
همانند باتلاق عراق هيچ نقطه پايانى برآن متصور نيست.
بنابراين او اكنون در جنگى وارد شده كه عين يك قمار بزرگ است. پاداش ومكافات اين
نبرد به يك اندازه چشمگير است. سود سياسى اين جنگ آن است كه حمايت غرب وآمريكا را
كه جنرال درآستانه انتخابات مهم آخرسال ميلادى به آن چشم دوخته بود ارزانى وى
مى كند. به عبارتى مشرف كارى را شروع كرد كه بوش در ازاى آن آينده سياسى حاكمان
اسلام آباد را بيمه مى كند.
اما زيان و ريسك اين جنگ درپيش بينى ناپذير بودن عواقب آن است واين كه نيروى مقابل مشرف به سلاح رعب آور جنگ انتحارى مجهز است وچنان كه در افغانستان وعراق نشان داده است سبك نبرد آن با همه شيوه هاى جنگى كه مشرف دردانشكده هاى نظامى پاكستان وغرب آموخته متفاوت است.
جنگى بى قاعده
وخونين كه هيچ حريم اخلاقى وانسانى نمى شناسد و سربازان آن مى توانند شامل همه
نوجوانان فقيرپاكستانى باشند كه در دام شبكه هاى ايدئولوژيك القاعده ومدارس
ديوبندى وسلفى سرحد وكراچى ويا پنجاب افتاده اند.
براى درك ابعاد وپيچيدگى هاى جنگى كه امروز نشانه هاى آن را درحوادث خونين صوبه
هاى شمالى
مى بينيم ، قبل از هرچيز بايد موقعيت ارتش در جامعه پاكستان وروابط رمزآلود
نظاميان با شبكه حاميان طالبان را شناخت. ارتش به عنوان نيرويى كه هنوز جايگاه
محبوب ترين سازمان قدرت را دارد در پاكستان مطرح است.
بنابر اين شايد مهمترين پرسشى كه اين روزها ذهن مشرف را در چنگ گرفته اين است كه
وارد كردن سازمان ارتش در اين نزاع چه عاقبتى براى اين حافظان استقلال و تماميت
ارضى پاكستان دارد ؟ محبوبيت تاريخى ارتش واعتماد مردم به بى طرفى و وفادارى
سربازانشان همان چيزى است كه مشرف با تكيه برآن توانست قدرت را براى يك دهه از
چنگ احزاب پرآوازه مسلم ليگ ومردم خارج سازد.
به هرحال با حادثه مسجد لال ومدرسه حفصه، ارتش به يك انتخاب تاريخى دست زد و
جنرال ها به
جنگ نيروهايى رفتند كه روزى به اقتضاى منافع سياسى شان درافغانستان آنها را به
عنوان بازوى نفوذ خويش پديد آوردند. ارتش پاكستان بويژه واحد اطلاعات آن - آى اس
آى - از بدو تولدجريان مدارس ايدئولوژيك و طلاب تندرو آن در زمان ضياءالحق بر
شكل گيرى اين جريان نظارت داشته است.
رابطه افسران
پاكستان با مجموعه هايى كه ما به عنوان شاخه هاى طالبان مى شناسيم رابطه ميان
برادر بزرگتر و برادر كوچك تر است . بنابراين اكنون اين ترديد به طور جدى مطرح
است كه به راستى آيا سران ارتش كه داراى ارتباطات ارگانيك با تشكيلات امثال مسجد
لال هستند اين جنگ مشرف را لبيك گفته اند ؟ پاسخ اين مسأله در روند جنگ مشرف روشن
خواهد شد. واقعيتى كه از ديد ناظران امور پاكستان پنهان نيست اين است كه سه دهه
ارتباط وهمكارى عميق نظاميان وطلاب نمى تواند ارتش را از تأثيرات ساختارهاى
ايدئولوژيك اين كشور بى بهره بگذارد. همچنان كه برخى شواهد دلالت براين دارند كه
بخشى از افسران گرايش وسمپاتى قوى نسبت به تندرو ها دارند ورابطه آنان يك رابطه
فرمانبرى خشك وبى محتوا نيست.
البته هنوز بخش زيادى از ابعاد تصميمى كه مشرف و جنرال
ها براى جنگ با
تندرو ها گرفته اند روشن نيست . به طور مثال مشخص نيست كه آنها تعقيب وگريز طلبه
ها و يا يورش به مدارس دينى را تا كجا مى خواهند ادامه دهند. آيا قصد شان به
تسليم وتمكين واداشتن سران تندرو ها است وقطع ارتباط آنان با شبكه هاى انتحارى
طالبانى كه هرروزبه جبهه ناتو يورش مى برند يا آنكه مشرف و دوستانش آنگونه كه
درمحافل غرب گفته مى شود دست به نبردى تمام كننده وبنيان كن عليه تندرو ها زده
اند.
شايد دراين نبرد مشرف ازاين شانس برخوردار باشد كه شناختى كامل از جبهه دشمن
داخلى دارد. استعداد نيروى انسانى و كانون ها و اهرم هاى قدرت او را مى شناسد.
جبهه رقيب مشرف دراين جنگ مجموعه اى از قدرت نظامى دردست دارد كه در امتداد دره ها ومناطق صعب وكوهستانى ايالت هاى شمالى پنهان است. جايى كه يكى ازمراكز بزرگ ترانزيت اسلحه و مواد مخدر جهان است دراين بخش آنها همه سلاح هاى سنگين وپيشرفته رابه اضافه حمايت شايان قبايل نيرومند پشتون دراختياردارند . مشرف براى غلبه دراين جنگ ناگزيراست كه وارد اين حوزه خوفناك وپيچيده كه كارشناسان غرب آن را عقبه نظامى - استراتژيك القاعده وطالبان مى شناسند شود .
اما هنوز از
گشودن جبهه جنگ در وزيرستان وناحيه كوهستانى سرحد خبرى نيست. دراين مرحله فقط
شاهد يورش هاى انتحارى مخالفان مشرف هستيم. در واقع چهره ديگرى ازاين جنگ كه سران
اپوزيسيون مشرف بردوش سربازان انتحارى يا همان طلبه هاى خويش به پيش مى برند.
دشوارى اصلى مشرف نيز فتح پناهگاه هاى طالبان وتندرو ها در مرزهاى افغانستان
وپاكستان نيست بلكه درفتح هزاران مدرسه ودارالتعليمى است كه دراين سه دهه دراعماق
جامعه پاكستان با دا
لرهاى سرشار
سعودى ها وهمت سران نحله وهابى وديوبندى شكل گرفته اند. همان مدارسى كه روزى پس
از ۱۱سپتامبر وپس از آن كه نام اتباع پاكستان درهمه عمليات هاى انتحارى اروپا
وآمريكا به زبان ها افتاد ، سفير پيشين آمريكا در اسلام آباد هشدار داد كه امنيت
آينده ايالات متحده به كيفيت آموزش در مدارس پاكستان بستگى دارد.
براساس برآورد مؤسسه تحقيقات پاكستان نزديك به ۱۰ هزار مدرسه دينى با بيش از ۵/۱
ميليون دانش آموز در اين كشور وجود دارد. كشورهايى نظير كويت و عربستان سعودى هم
همه ساله ده ها ميليون دا
لر در اختيار آنها
قرار مى دهند.
مدرسه حفصه در مسجد لال فقط يكى ازاين مدارس مهم بود .
پرويز مشرف گفته از اين پس هيچ مدرسه دينى همانند «حفصه» نخواهيم داشت. وى بعد از
پايان عمليات نظامى ارتش عليه طلاب مسلح مسجد «لال» و مدرسه حفصه فرمان جنگ با
اين مدارس را صادركرد وگفت: در آينده به هيچ مدرسه اى اجازه نخواهيم داد تا مانند
مدرسه حفصه سوء استفاده كند و به فعاليت هاى تروريستى در هر نقطه از كشور خاتمه
خواهيم داد.
اوحتى از سازمان «وفاق المدارس» خواست تا به نوجوانان طلبه آموزش هاى اصيل اسلامى
به دور از هر گونه افراطى گرى، نفرت و كينه را بياموزد .اما حاصل عمليات مشرف
عليه نخستين مدرسه تندرو ها ۹روز محاصره و عمليات نظامى، كشته شدن دستكم ۱۵۰طلبه
مسلح و چند نيروى نظامى وتعطيلى ووقفه طولانى درامورسياسى وتجارى كشوربود. ازهمين
روست كه ناظران اين سؤال را به طورجدى طرح مى كنند كه به راستى اگر او وارد جنگ
با همه مدارس ايدئولوژيك شود و از مشت آهنين و زور عريان براى رام كردن مخالفان
خويش بهره گيرد پاكستان چه وضعى خواهد داشت ؟ ازهمين روست كه«محمد افسر نيازى»،
تحليلگرروزنامه
The
Nation،
مى نويسد:
وقتى دولت حتى
قادر نيست بر سيستم آموزشى خود نظارت دقيق اعمال كند، چطور مى خواهد امور مدارس
دينى را هم به دست بگيرد؟ نبايد فراموش كرد كه حدود ۲ سال قبل نيز مشرف وعده داد
كه همه اين مدارس را به ثبت برساند و آنها را به اجراى يك برنامه درسى موظف سازد
و منابع درآمدى شان را كنترل نمايد.
اما آنچه تا
به امروز به مرحله اجرا درآمده ناچيز بوده است. مشكل پاكستان تحت نفوذ وكنترو
ل تندرو ها درجايى است كه حل آن در دست مشرف نيست. مدارس دينى
تندرو ها در همان خلأ عظيمى رشد كرده اندكه به واقع ارثيه حاكمان پايتخت نشين
است.
سران طالبان وسلفى ها ستون فقرات قدرت خود را ازجوانان فقير شكل داده اند.آن هم
درجامعه اى كه هم اكنون حدود ۵۰ درصد مردم بى سواد هستند و نزديك به ۸۰ درصد زنان
سواد خواندن و نوشتن ندارند. براساس گزارش مراكزسازمان ملل، فقر به شدت در بين
جمعيت ۱۵۰ ميليونى اين كشور رو به افزايش است. اين درحالى است كه دولت مشرف تعداد
افراد فقير به كل جمعيت را بالاى ۳۰ درصد برآورد مى كند، اما آمارهاى سازمان ملل
از رقمى بيش از ۴۰ درصد حكايت دارند.
طبق گفته كارشناسان پاكستان ، بسيارى از والدين نه از روى اعتقادات مذهبى كه به
لحاظ مسائل مادى فرزندان خود را به دست مدارس وعلماى سلفى مى سپارند. آنها بابت
اين مدارس نه شهريه اى مى پردازند و نه ملزم به تهيه روپوش و كتاب هاى گران قيمت
براى بچه هاى خود هستند.
بيشتر مدارس دينى نگهدارى از دانش آموزان را هم به عهده مى گيرند و حتى به آنها اجازه مى دهند كه به طور مجانى در خوابگاه مدرسه زندگى كنند حال بايد ديد كه جنگ با اين دست نيرو ها وتوسل به اسلحه براى ازميان بردن آنان راه به جايى مى برد؟
پاکستان و تنشهای افغانستان
بعد از حمله 11 سپتامبر هدف آمريکا و متحدانش فقط حذف طالبان و القاعده بود که راهی برای مذاکره با هيچيک از آن ها باقی نمی گذاشت. در سال 2003 بيشتر آژانس های اطلاعاتی غربی به وضوح دريافتند که بدون اطلاعات وسيعی که در سازمان امنيت و اطلاعات پاکستان جمع شده نميتوانند در افغانستان عمليات انجام دهند. بين 2003 و 2005 سازمان های اطلاعاتی غرب از نزديک با (ISI) همکاری کردند و تعداد زيادی از عوامل القاعده را شناسايی نمودند، اما اين امر را که عناصری از (ISI) مخفيانه به طالبان کمک ميکند زير چشمی رد کردند. توافق اخير مشرف بسياری از غربی ها را از لاک خود بيرون آورد.
غرب يا بايد ديالوگ با هواداران ملاعمر را بپذيرد يا اين ريسک را قبول کند که در نزاع های آتی با آن ها در جنوب افغانستان تلفات بيشتری بدهد. راه اول دشوار است و تعداد کمی از رهبران غربی مايل به آن هستند بويژه با توجه به انتخابات آتی آمريکا. راه دوم تنها از طريق فشار بر سازمان اطلاعات پاکستان ممکن است، به اين اميد که پاکستان مجبور شود در مورد استراتژی خود در افغانستان تجديد نظر کند، همانطور که در مورد کشمير کرد. روز نامه واشنگتن پست زير عنوان جنگ درپاكستان:
اندكي بعد از حادثه يازده هم سپتمبر 2001 رئيس جمهور جورج بوش اعلام داشت كه كشور هاي جهان بايد بين ايالات متحده امريكا وكشور هائيكه ازدهشت افگنان پشتيبانى نموده و انها را درخاك خود پناه ميدهند يكي را انتخاب كنند و كسانيكه به منسوبين القاعده پناه ميدهد بايد به حيث دشمن شناخته شوند. روز نامه مينويسد: بعد ها از تطبيق جدي اين پرنسيب امتناع بعمل امد و جنرال پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان آدم خوش قسمتي بود كه درمقابل مشكلي قرار نگرفت. روز نامه مينويسد از زمانيكه جنگ عليه دهشت افگني آغاز شد، اين حكمران نظامي پر زرق وبرق پاكستان سعي بليغ به خرچ داد به حيث متحد ايالات متحده امريكا به شمار آيد . اما از مبارزه عليه افراطيون اسلامي دركشورش كه يقيناء اسامه بن لادن و نائبان ارشد ش دران شامل اند ، با وصف افزايش درتلفات جاني و خسارات مالي امريكا از رويارويىبا انها طرفه رفت.
واشنگتن پست مينويسد : جنرال مشرف ومشاورين اش از قبيل شوكت عزيز صدراعظم پاكستان با گزاف گويى ميگفتند كه پاكستان صد ها تن تندرو القاعده را دستگير وده هزار عسكر را درمناطق سرحدي درنزديكي افغانستان تعبيه كرده است . اما جنرال مشرف هيچگاهي قواي خود را عليه طالبان پشتون تندرو سوق نداد كه درجنگ از قلمرو سرحدي پاكستان عليه قواي افغاني وامريكايى استفاده ميكردند و همچنان هيچگاهي گروه هاي افراطي اسلامي را كه حملات دهشت افگني را در هند انجام ميدهند منحل نكرد . مشرف مدارس ديني پاكستان را كه منبع تربيه دهشت افگنان انتحاري است تصفيه و پاكسازي ننمود . وي از بزرگترين جنايت كار انتشار سلاح ذروي بنام عبدالقدير خان رئيس دستگاه ذروي پاكستان كه اسرار ذروي را به كشور ليبيا ، كورياي شمالي وايران فروخت حمايت كرده واو را عفو كرد.
جنرال مشرف همچنان به وعده هاي خود براي استعفاء از مقام عسكري و اوردن دوباره ديموكراسي براي پاكستان اباء ورزيد. در نتيجه اين اعمال مشرف ، القاعده به عمليات خويش درپاكستان ادامه داده وامريكا و عساكر متعهد آن قادر نشده اند منطقه جنوب افغانستان را آرام سازد و همچنان در اثر اين سياست پاكستان بيش از يكصد و بيست و پنج عسكر امريكايى درسال گذشته مقتول شده اند كه بسياري شان واضحاء دراثر عبور عساكراز سرحد پاكستان به افغانستان كشته شده اند.
روز نامه مينويسد : دراثر مصئونيتي كه اسامه بن لادن درپاكستان بدست اورد، كست ويديويىرا نشر كرد و درآن تهديد نمود كه حملات بيشتري درداخل ايالات متحده انجام خواهد داد. روزنامه مينويسد: حكومت رئيس جمهور بوش هنوز هم شش صد مليون دالر سالانه به پاكستان كمك هاي نظا مي واقتصادي ميدهد وهنوز هم با مشرف به حيث متحد رفتار ميكند.
روابط دو کشور همسايه افغانستان و پاکستان که مرزهای طولانی با هم دارند، در پنجاه و هشت سالی که از عمر کشور پاکستان می گذرد، همواره با فراز و فرودهای بسياری همراه بوده است. مساله مورد مناقشه خط مرزی موسوم به " ديورند "، فعاليت گروههای مسلح مجاهدين که عليه حکومتهای طرفدار شوروی سابق در افغانستان می جنگيدند، حمايت دولت پاکستان از گروه طالبان و نيز آنچه مقامات در سالهای اخير، فعاليت گروههای مخالف دولت اين کشور در مناطق قبايلی پاکستان می خواندند، از مسايلی است که در دوره های مختلف، باعث تيرگی روابط دو کشور شده است.
از بدو تاسيس کشور پاکستان در سال 1947 ميلادی تا زمان لشکرکشي شوروی به افغانستان در سال 1979، مسايل مرزی بر روابط اين دو کشور، سايه افکنده بود و پس از آن، تا زمان سقوط حکومت داکتر نجيب الله در سال 1992 ميلادی، علاوه بر اين مساله، حمايت پاکستان از گروههای مسلح مجاهدين که عليه دولت کابل می جنگيدند نيز بر تنشهای موجود ميان دو کشور افزود. مرز مشترک پاکستان و افغانستان که به "خط ديورند" مشهور است در زمان سلطه بريتانيا بر شبه قاره هند در سال۱۸۹۳ بين هند و افغانستان کشيده شد و مناطقی از افغانستان آن زمان به "هند بريتانيايی" تعلق گرفت. پس از تجزيه شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان در سال۱۹۴۷ ميلادى، اين مناطق که ساکنان آن پشتون و بلوچ هستند، جز قلمرو پاکستان شد.
حکومتهاى مختلف افغانستان، مالکيت پاکستان بر اين مناطق را به رسميت نشناخته و به صورت رسمی يا غيررسمی حاکميت ملی پاکستان در مناطقی را که افغانها آن را پشتونستان می نامند، تاييد نکرده اند. اما پاکستان همواره " خط ديورند " را يک موضوع تمام شده دانسته و آن را خط مرزى مشترک بين دو کشور شمرده است. سلیک هر سین می نو یسد :
پاکستان در ارتباط با پشتونها همیشه از سیاست انگلیسی " تفرقه بینداز و حکومت کن" استفاده می کرده است. پاکستان در دوران جهاد قسمت اعظم کمکهای خود را به احزاب بنیاد گرا ، خصوصآ حزب اسلامی که وجهه ای پشتون داشت اختصاص داده بود ، زیرا قصد داشت از این طریق اختلافات بین گروهای قومی پشتون را تشدید نماید . به عقیده ا و همچنین پاکستان اساسآ مخالف نظام قبیله ای ا ست که موجبات تسلط 200 ساله پشتونها را در افغانستان فراهم کرده بود و آن ر ا با مفهوم دولت اسلامی مبتنی بر اصل مرکزیت مخالف می دانند ، و نمی توانند با سرکردگان پشتونها روابط خوبی داشته و با آنها کنار بیایند از قدرت یافتن آنها در افغانستان که موجب تضعیف پشتونها می گرد د ، حمایت می کرد.
خط ديورند که پاکستان وافغانستان را از هم جدا ميسازد، امروز يکی از موضوعات حساس درکشور بحساب ميايد. اين موضوع زمانی به يک بحث داغ مبدل گرديد که پاکستان پينشنهاد ايجاد ديوار را ميان هردو کشور مطرح ساخت. پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان چندي قبل اين موضوع را به عوض مقامات افغانی با خانم کونداليزا رايئس وزير امورخارجه ايالات متحده امريکا درميان گذاشت که باعث خشم وانزجار افغانها گرديد. علامت گذاری خط ديورند خيلی ضعيف و دارای طول 2600 کيلومتر ميباشد که در سال 1893 توسط وزير انگلستان بنام سرهنری مارتيمر ديورند، بحيث خط فاصل ميان هند بريتانيوی وافغانستان تعين گرديد. زمانيکه پاکستان درسال 1947 تشکيل شد، اين خط به آنکشور بميراث ماند. افغانها ادعأ مينمايند که اين خط بالای امير عبدالرحمن خان تحميل گرديده است وآنها هرگز آنرا به رسميت نشناخته اند.حکومت افغانی درسال 1948 تلاش ورزيد تا اين خط را بطور يک جانبه منسوخ سازد، اما اين خط هنوزهم بسطح بين المللی بحيث سرحد ميان دوکشور شناخته ميشود.
تنش در روابط پاکستان و افغانستان به يک روند تبديل شده است .اخیرآ" سخنان " علی احمد خان اورکزی " والي ایالت سرحد پاکستان در خصوص تبدیل شدن گروه طالبان به یک جنبش آزادیخواه ، واکنش تند مقامات افغانی را برانگیخته است .وي ادعا کرده است که گروه طالبان براي ازادي افغانستان مي جنگدو سرخوردگي قوم پشتون از عوامل تقويت طالبان است. به دنبال حمایت والي سرحد پاکستان از گروه طالبان ، مجلس نمایندگان افغانستان با محکوم کردن موضع گیری اورکزی ، خواستار توضیح دولت پاکستان در این زمینه شد. مجلس افغانستان با صدور بیانیه ای اعلام کرد ، پاکستان با وجود فشارهای بین المللی همچنان به سیاست های مداخله جویانه خود در افغانستان ادامه می دهد. وزارت خارجه افغانستان نيز در بیانیه ای اظهارات والي سرحد پاکستان را دخالت آشکار در امور داخلی افغانستان دانست .
وزارت خارجه افغانستان این اظهارات اورکزی را که پشتون ها ازگروه طالبان حمایت می کنند را خلاف واقعیت ،غیر مسئولانه و تحریک آمیز خواند . وزارت خارجه افغانستان با اشاره به تلاش تاریخی پاکستان برای جلوگیری از ظهور افغانستان مستقل و آزاد تاکید کرد که پاکستان همواره با پشتون ها بد فتاری کرده است . نماینده ویژه سازمان ملل در افغانستان که در کابل به سر می برد ، خواستار توضیح دولت پاکستان درمورد حمایت از گروه طالبان شد .تام کوئینگز که در جمع خبرنگاران سخن می گفت ، درباره طالبانی شدن کشورهای منطقه بویژه پاکستان هشدار داد . وی خاطر نشان کرد که پاکستان باید ازعملکرد گروه طالبان در افغانستان درس بگیرد و دست از حمایت از طالبان بردارد . به اعتقاد کارشناسان ، سیاست اسلام آباد در افغانستان مبتنی برنفوذ در ساختارهای حکومتی و مراکز تصمیم گیری این کشور است و به رسمیت شناختن طالبان در زمان حکومت بر افغانستان هم در این راستا ، قابل ارزیابی است .
در سال های اخیر همواره دولت پاکستان در معرض اتهام حمایت از گروه طالبان بوده است . مقامات افغانی و آمریکایی بر این باورند که گروه طالبان و حنی هسته هایی از القاعده در داخل پاکستان آموزش می بینند و تجهیز می شوند. اما دولت پاکستان با رد هر گونه حمایت اسلام آباد از گروه طالبان ، بر مبارزه با گروههای تروریستی از جمله گروه طالبان تاکید دارد. به اعتقاد ناظران سیاسی، نگاه ابزاری دولت مشرف به گروه طالبان برای گسترش نفوذ در افغانستان باعث تشدید بی ثباتی در منطقه خواهد شد . اظهارات اخیر والي ایالت سرحد نشان دهنده دیدگاه مقامات پاکستانی درباره طالبان است .
گزارش هاي واصله از تكميل تر شدن سازماندهي مجدد طالبان توسط پاكستان حكايت دارد و به نظر مي رسد حملات اين گروه تا پيش از آغاز فصل سرما ادامه يابد. دولت افغانستان و نيروهاي ائتلاف بين المللي تاكنون قادر به توقف اين حملات نشده اند. تداوم حملات به نيروهاي آمريكا در عراق و ضعف آنها دربرقراري امنيت در آن كشور، مخالفين دولت را در تشديد حملات خود عليه دولت ثابت قدم تر كرده است. در همين راستا به قدرت رسيدن احزاب اسلام گرا در ايالات سرحد و بلوچستان پاكستان نيز نقش موثري در حمايت از طالبان، القاعده و حكمتيار و تجديد سازمان آنها داشته است. تجربه سال هاي گذشته نشان داده كه نيروهاي بين المللي توان كافي براي برقراري امنيت سراسري را ندارند. استقرار نيروهاي ايساف محدود به كابل است و در صورتي كه بخواهد حوزه كاري خود را به مناطق بيشتري توسعه دهد حداقل به 12000 نفر نيرو احتياج دارد در حالي جمع آوري اين تعداد نيرو و تامين هزينه آن كار مشكلي است. بهترين نيرو براي حفظ امنيت بلند مدت افغانستان ارتش ملي و پوليس جديد آن كشور است ولي از ارتش 70 هزار نفري كه براي افغانستان در نظر گرفته شده تنها 30000 نفر آن آموزش ديده اند و تا رسيدن به سقف 70 هزار نفر فاصله زماني زيادي وجود دارد. يكي از مهمترين مشكلات سرراه ارتش ملي وجود بيش از يكصد هزار نيروي مسلح است. آنها از مجاهدين سابق هستند و خواستار الحاق به ارتش ملي مي باشند.
اين شبه نظاميان از يكسو فاقد آموزشها و شرايط لازم براي پيوستن به يك ارتش منظم هستند و از سوي ديگر گرايشات و وابستگي هاي شديد قومي، حزبي و گروهي دارند. البته آمريكا، فرانسه و انگليس براي بازسازي ارتش، و آلمان براي بازسازي پوليس قول هايي جهت آموزش و سازماندهي داده اند. آمريكا حدود 20000هزار نيرو به افغانستان اعزام كرده است. بخش اعظم اين نيروها در مرز با پاكستان مستقر شده و حملات پيوسته اي را عليه طالبان و القاعده انجام داده اند.
پاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود. بين دو كشور از گذشته تنش هاي پيوسته اي بر سر خط مرزي ديورند و سالهاي اخير به دليل حمايت گسترده پاكستان از طالبان و القاعده وجود داشته است. اختلافات مرزي از يكسو و ناكاميهاي پاكستان در افغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران در افغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد. بخش اعظم سلاح هاي افغانستان پراكنده است و در اختيار مردم ( بيشتر سلاح هاي سبك) و بويژه احزاب و گروه ها قرار دارد. آنها تاكنون حاضر به تحويل سلاح هاي خود نيستند و در آن به عنوان اهرمي جهت پيشبرد اهداف خود استفاده مي كنند. تلاش نيروهاي ائتلاف بين المللي هم بيشتر صرف كشف و جمع آوري سلاح هاي طالبان و القاعده شده و احزاب، گروه ها و فرماندهان محلي جهت نگهداري سلاح هاي خود با محدوديت زيادي مواجه نبوده اند. طبق مفاد كنفرانس بن يكي از وظايف اصلي دولت خلع سلاح عمومي بوده و با آن كه جاپان اخيراً 35 ميليون دالر براي خلع سلاح اختصاص داده ولي اين امر تاكنون تحقق نيافته و در نتيجه افراد و گروه هاي مختلف با تكيه بر همين سلاح ها در مقابل دولت ايستادگي كرده يا حداقل از آن اطاعت نكرده اند.
از نظر غربي ها يكي از علل عدم خلع سلاح، حاكميت اعضاي جبهه متحد بر وزارت دفاع بوده و از آنجا كه بيشتر سلاح ها در اختيار اعضاي سابق اين جبهه است، وزارت دفاع جديت كافي براي خلع سلاح عمومي به خرج نداده است. قرار بود خلع سلاح تحت نظارت سازمان ملل آغاز شود ولي به مدت نامعلومي به تاخير افتاده و علت آن به طول انجاميدن تغييرات در وزارت دفاع ذكر شده است لازمه خلع سلح انجام تغييرات وسيع در سطح وزارت دفاع است. دوازده ولايت مهم كه داراي درآمدهاي گمركي هستند از دولت تبعيت كافي ندارند. آنها با استفاده از درآمدهاي گمركي، نيروهاي نظامي و سلاح هاي موجود براي خود تشكيلاتي بوجود آورده و مانع حاكميت دولت بر حوزه تحت كنترول خود مي شوند.
مرز با پاكستان براثر تحريكات و مداخلات پيوسته اين كشور وضع آشفته تري داشته و دولت حضور ضعيفي در آن دارد. اغلب ، فرماندهان به دلخواه عمل كرده و موجبات نارضايتي مردم را فراهم مي آورند. اين نارضايتي ها دولت را بيش از پيش تضعيف مي نمايد. علاوه بروجود درگيري بين دولت و مخالفين آن نظير طالبان، القاعده، حكمتيارو... ، بين عده اي از فرماندهان وابسته به دولت نيز منازعات سابقه داري وجود دارد... درگيريهاي فوق براثر ضعف حضور دولت است و ادامه آن سبب تشويق طالبان، القاعده و حكمتيار جهت تشديد حملات خود بر ضد دولت مي گردد. طي سه دهه گذشته بيش از 6 ميليون نفر از جمعيت افغانستان به خارج از اين كشور مهاجرت كرده و عده كثيري هم به دليل خشكسالي، فقر، نبود كار و درآمد در داخل كشور آواره شده و در اطراف شهرهاي بزرگ در اردوگاه هاي ويژه آوارگان سكني گزيده اند.
علاوه بر مشكلات فوق، دولت افغانستان با چند چالش ديگر هم روبروست: تداوم تلاشهاي برخي همسايگان افغانستان بويژه پاكستان براي مداخله در امور اين كشور، امتناع فرماندهان و مسئولان محلي براي عدم ارسال درآمدهاي گمركي و مالياتي به كابل، ظهور تدريجي تعدادي فرماندهان و مسئولان محلي ثروتمند و قدرتمند ( اين عده قدرت و ثروت خود را اغلب بر اثر كشت ترياك و قاچاق مواد مخدر بدست مي آورند)، تخليه نشدن شهرها از حضور نيروهاي نظامي، اتخاذ تصميمات خودسرانه، سليقه اي و مستقل توسط فرماندهان محلي و ولايات، عدم پاكسازي افغانستان از ميادين وسيع مين( درافغانستان بيش از ده ميليون مين منفجر نشده وجود دارد دراثرانفجار تدريجي اين مينها يا بذرهاي مرگ، ماهانه بين 150 تا 300 نفر كشته و زخمي مي شوند)، كمبود بودجه و وابستگي شديد دولت به كمكهاي خارجي، ناهمگون بودن تركيب كابينه و عدم هماهنگي كافي درآن. اما مناسب ترين راه براي برقراري ثبات و امنيت بلند مدت در افغانستان، توسعه بازسازي است با اين حال روند بازسازي به دلايلي كند بوده است. با توجه به وسعت زياد خرابيها، ميزان كمكهاي بين المللي اختصاص يافته براي بازسازي كافي نيست.
برخي كشورها به تعهدات خود عمل نكرده و برخي نيز اجراي پروژه ها را منوط به برقرار شدن ثبات و امنيت كرده اند. سرعت پروژه هاي در حال اجرا حتي جاده كابل- قندهار- هرات خيلي كند است. بخش زيادي از كمكهاي اختصاص يافته هر كشور صرف كمكهاي انساندوستانه و تامين هزينه هاي تردد و اقامت سازمان هاي غيردولتي و گروه هاي امدادي مي شود. كمكهاي اختصاص يافته كمتر در اختيار دولت قرار مي گيرد و عمدتاً توسط كشورهاي كمك دهنده و در قالب خدمات عمومي و انساندوستانه هزينه مي گردد. علاوه بر اينها در بسياري مواقع كمكها بيشتر جنبه شعاري و تبليغاتي دارد تا كمكهاي واقعي.
با درنظرداشت مشكلات امنيتي افغانستان و امتناع برخي كشورها از حضور در افغانستان، يكي از مناسب ترين راه ها افزايش نقش كشورهاي همسايه در بازسازي افغانستان است. به دليل حمايتهاي پيدا و پنهان پاكستان از طالبان و حكمتيار، افغانها و جامعه بين المللي نگرش مثبتي نسبت به عملكرد پاكستان ندارند. ضروري است به كشورهاي كمك دهنده توصيه شود كمكهاي خود را بيش از آن كه صرف خدمات انساندوستانه مي نمايند صرف پروژه هاي زيربنايي سازند.
درجریان درگیری درمرزهای پاکستان و افغانستان 13 نفر کشته و 28 نفر دیگر زخمی شدند. این درگیری درمنطقه نسبتا" مهمي از ولایات پکتیا و پکتیکا صورت گرفت که با مناطق ناآرام قبایلی پاکستان همجوار است . اطلاعات انتشار یافته حاکی است که یک سرباز آمریکائی و یک سرباز انگلیسی نیز کشته شده اند. از طرف دیگر درگیری بین مرزداران پاکستانی و افغانستانی در شرایطی پیش آمده است که پاکستان بشدت ناآرام و دستخوش بحران سیاسی است . بنابراین بروز مشکل جدیدی درمرزهای پاکستان و افغانستان می تواند مشکلات پاکستان را افزایش دهد . منتها جدا از تیره تر شدن مناسبات پاکستان و افغانستان که ازقبل هم چندان حسنه نبود واقعیت این است که درگیری درمنطقه ای صورت گرفته که اخیرآ" پاکستان درحال احداث موانع مرزی در آن ، به منظور جلوگیری ازعبور و مرور طالبان از پاکستان به افغانستان است و کابل به شدت با آن مخالفت کرده است . علت مخالفت افغانستان آن است که افغانستان مرز کنونی موسوم به خط دیورند را قبول ندارد و به همین دلیل مدعی است که ارتش پاکستان در داخل خاک افغانستان مشغول احداث موانع مرزی است . این ادعا از طرف دولت پاکستان رد شده است .
باین ترتیب مشاهده می شود که موضوع برخورد مرزی نیروهای مرزی پاکستان و افغانستان بمراتب فراتر از یک برخورد نظامی محدود مرزداران است و می تواند اختلا فهای پاکستان و افغانستان را تشدید کند.
از طرف دیگر حضور نظامیان خارجی در افغانستان بجای آنکه باعث کاهش تنش هاي مرزی شود باعث افزایش آن شده است. علت آن است که اساسا" نیروهای خارجی توجهی به حساسیت های مرزی پاکستان ندارند و بارها حاکمیت ملی این کشور را نقص کرده اند . ازاینرو قابل پیش بینی است که آمریکا و انگلیس به بهانه کشته شدن سربازانشان فشار بیشتری را برمشرف وارد کنند تا امتیازات بیشتری از او بگیرند . همچنانکه درشرایط بحرانی کنونی ، احزاب مخالف در داخل پاکستان نیز می توانند بر دامنه فشارهای خود بر مشرف بیافزایند . درهرحال برخورد نظامی مرزی مرزداران پاکستانی و افغانستانی هرچند که محدود هم باشد براختلاف نظرهای دو کشور خواهد افزود و توافق هائی راکه اخیر آدرترکیه بین مشرف و حامد کرزی روسای جمهوری پاکستان و افغانستان حاصل شده بود درعمل منتفی خواهد کرد.
این تحول درشرایط حساس کنونی سودی برای دو کشور ندارد و چه بسا که باعث شود آمریکا و انگلیس درجهت منافع خود از آن بهره برداری کنند . درهمين حال انفجاربم در پيشاورکه کشته وزخميهاي زيادي برجاي گذاشته باعث تشديداختلافات پاکستان وافغانستان شده است .
بعضي هاعامل اين گونه حوادث راقبايل ناراضي پاکستان مي دانند و برخي ديگردر پاکستان بر اين باورندکه گروههاي افراطي در افغانستان ممکن است عامل آن باشند.
بازيگران اصلي اوضاع متشنج پاکستان وافغانستان
پاکستان پرجمعيت، بدون ثبات سياسی و پرآشوب، همراه با گسترش افراط گرائی مذهبی، غيرقابل تصور نيست، که حکومت خودکامه ای در پاکستان که مجهز به سلاح اتمی است و مواجه با اوضاع وخيم اقتصادی، شورش های محلی و مذهبی، برای رهائی . بارها رژيم های خودکامه پاکستان برای برون رفت از بن بست مسائل داخلی، دست به ماجراجوئی هاي خارجی زده اند.
منافع پاكستان در افغانستان چگونه تأمين خواهد شد؟ اين سئوالي بود كه در بحبوحه رايزني هاي آمريكا براي حمله به افغانستان در سال ۱۳۸۰ از سوي محافل سياسي و امنيتي پاكستان مطرح شد.
در آن هنگام، آمريكا به شدت به حمايت پاكستان براي سركوب طالبان و القاعده نياز داشت و به اين نكته هم كاملاً واقف بود كه اسلام آباد براي شكل دهي طالبان هزينه زيادي متحمل شده است و اگر قرار باشد پاكستان در سرنگوني طالبان با آمريكا همكاري كند، اين همكاري بايد منافع به پاکستان داشته باشد.
آمريكايي ها مي توانستند به تقاضاي اسلام آباد به سه شكل پاسخ دهند.
پاكستان با آمريكا همكاري كند و آمريكا كمك هاي سالانه خود به پاكستان را افزايش دهد و در عين حال تعدادي از تحريم هايي را كه آمريكا بدليل آزمايش هاي هسته اي پاكستان عليه اين كشور وضع كرده بود، لغو نمايد. پاكستان با آمريكا همكاري كند و در مقابل واشنگتن هيأت حاكمه جديد افغانستان را وادار كند با اسلام آباد روابط حسنه اي داشته باشند.
پاكستان با آمريكا همكاري كند و در مقابل واشنگتن نيروهاي طرفدار اسلام آباد را در بخشي از ساختار قدرت سهيم كند. گزينه اول اگر چه براي پاكستان سودمند بود اما اسلام آباد بين دو موضوع تفكيك قائل شده بود. اول اينكه همكاري اين كشور با آمريكا عليه طالبان بخشي از همكاري امنيتي دو كشور قلمداد مي شود كه در هر جاي ديگري و در مورد هر گروه ديگري نيز مي توانست اتفاق بيفتد. از اين رو واشنگتن بايستي به صرف همكاري پاكستان، كمك هايي را به اين كشور ارائه دهد.
دوم اينكه پاكستان در افغانستان منافع مستقيم و حياتي دارد و اگر طالبان از بين بروند، هيچ نيرويي كه در ساختار سياسي افغانستان از منافع پاكستان حمايت كند، وجود نخواهد داشت. بنابراين اسلام آباد شديداً مصر بود كه ما به ازاي همكاري با آمريكا در قضيه افغانستان در داخل افغانستان پرداخته شود.
گزينه دوم هم براي پاكستان اطمينان بخش نبود. زيرا در آن هنگام دو گروه قدرت را در افغانستان قبضه كرده بودند كه از قضا هر دو نسبت به پاكستان بدگمان بودند.
گروه اول ائتلاف شمال بود كه پاكستان را حامي طالبان و دشمن خود قلمداد مي كردند.
گروه دوم ناسيوناليست ها بودند كه در شكل جريان روم و افغان - ملت ها خود را سازماندهي كرده بودند كه اينها نيز بر سر خط «ديورند» ادعاي ارضي و تاريخي عليه پاكستان دارند. بدين ترتيب هيچ يك از اين دو نيرو (جانشين طالبان) نمي توانست حتي اگر آمريكا هم در پشت ماجرا قرار مي گرفت، براي پاكستان اطمينان بخش باشد. تنها گزينه اي كه باقي مي ماند گزينه سوم بود: يعني حضور بخشي از نيروهاي وفادار به پاكستان در ساختار سياسي افغانستان. نيروهاي وفادار به پاكستان را بايد عمدتاً در ميان طالبان جستجو كرد. منتهي فقط آن دسته از طالبان که ايدئولوژيك هستند و نه ملي گرا.
ملي گراهاي بشدت خواهان شكل گيري پشتونستان بزرگ هستند كه بخشي از مناطق سرحدي و قبايلي پاكستان را شامل مي شود. چبرعكس، مذهبيون يعني آنهايي كه ايدئولوژيك مي انديشند همه جا را سرزمين برادران مسلمان مي خوانند و لذا اصلاً قائل به وجود مرز ميان دو كشور اسلامي پاكستان و افغانستان نيستند.
اين همان چيزي است كه آي. اس. آي، سازمان امنيت و اطلاعات ارتش پاكستان، سعي كرده است بطور بسيار ظريف طراحي كند تا از يك سو ادعاي تاريخي افغان ها را به فراموشي سپارد و از سوي ديگر زمينه هاي لازم را براي استفاده از افغانستان بعنوان عمق استراتژيك پاكستان در مقابل هندوستان فراهم كند.
توضيحات پاكستاني ها براي آمريكايي ها قانع كننده بود و لذا واشنگتن تصميم گرفت با اسلام آباد وارد معامله شود. مسأله بدين شكل مطرح شد:
آمريكا مي پذيرد كه بخشي از نيروهاي وفادار به پاكستان وارد ساختار سياسي افغانستان شوند، اما چگونه و در مقابل چه چيزي؟ از اينجا بود كه بحث طالبان ميانه رو مطرح شد. در مورد اينكه چگونه نيروهاي وفادار به پاكستان در ساختار سياسي افغانستان وارد شوند، تصميم گرفته شد اين نيروها در قالب طالبان ميانه رو وارد ساختار سياسي شوند. در حقيقت پاكستاني ها دو ابتكار مهم را صورت دادند.
اول اينكه ميان طالبان تفاوت قائل شدند و آنها را به دو دسته تندرو و ميانه رو تقسيم نمودند.
دوم اينكه ميان طالبان و القاعده تفاوت قائل شدند و به آمريكايي ها اعلام كردند كه اسلام آباد با القاعده مخالف است اما از طالبان دفاع مي كند. پس وقتي از طالبان ميانه رو سخن مي رانيم آن بخش از نيروهاي وفادار به پاكستان هستند كه داراي پايگاه اجتماعي نسبي در ميان بخشي ازا قوام دوطرف خط ديورند مي باشند. اين نيروها ايدئولوژيك بوده و از افكار و عقايد جمعيت علماي اسلام تأثير مي پذيرد.
في الواقع ميان طالبان ميانه رو و تند رو هيچ تفاوتي وجود ندارد جز آنكه براي توجيه افكار عمومي ممكن است بعضي از سران اصلي طالبان مثل ملاعمر را از رأس اين نيرو حذف كنند.
در هر حال آمريكا به رغم بازتاب هاي منفي كه از نظر افكار عمومي دارد، پذيرفته است طالبان ميانه رو وارد ساختار سياسي افغانستان شوند اما اين مهم در قبال دريافت امتيازات زيادي از پاكستان صورت گرفته است.
اولين امتياز عبارت است از جلب همكاري پاكستان براي سركوب بقاياي القاعده اما امتيازات بعدي مهمتر هستند. آمريكا از پاكستان خواسته است در ازاي ورود طالبان ميانه رو به ساخت قدرت در افغانستان يكي از اين اقدامات را انجام دهد: اسرائيل را به رسميت بشناسد، نظارت بر سلاح هاي هسته اي پاكستان را در اختيار آمريكا قرار دهد، اسامه بن لادن را دستگير و تحويل آمريكا دهد،
كليه نيروهاي خارجي را كه در اسارت طالبان و القاعده هستند آزاد كند، بقاياي طالبان را خلع سلاح نموده بگونه اي كه آثاري از تحرك نظامي آنها برجا نماند. معلوم نيست كه پاكستان به كدام يك از اين شرطها تن داده است ولي آنچه مسلم است اينكه آي. اس. آي پاكستان سه گروه را فريب داده است و با اين هرسه بازي مي كند. اولين گروه آمريكايي ها هستند. آي اس آي به همان ميزان كه با آمريكا همكاري مي كند به همان ميزان نيز طالبان را هدايت و رهبري مي كند. اطلاعات غلط به آمريكايي ها و اطلاعات درست به طالبان از محورهاي اصلي عملكرد آي. اس. آي است.
دومين گروه مردم پاكستان هستند. واقعاً مردم پاكستان نمي دانند كه چرا آمريكايي ها در كشورشان حضور دارند و چرا ارتش پاكستان بايد توسط آمريكايي ها محاكمه شوند و چرا ناموس نظامي پاكستان يعني سلاح هاي هسته اي اين كشور بايد تحت كنترول آمريكا باشد. مردم پاكستان نمي دانند دولت شان در پشت پرده چه سر و سري با اسرائيلي ها دارد و ...
سومين مردم افغانستان است. اگر چه عوامل زيادي در قرباني شدن ملت افغانستان نقش داشته ولي سازمان امنيت و اطلاعات ارتش پاكستان اولين نقش را فلاكت و سيه روزي اين ملت ايفا كرده است. جلوه ها و نمود سياست فوق در قضيه طالبان ميانه رو كاملاً مشهود است. اولين نمود سياست آي. اس. آي اين است كه از يكسو طالبان ميانه رو را به انجام كاركردهاي سياسي واداشته است و سعي نموده با رايزني با آمريكايي ها و حتي فريب دولت كابل آنها را وارد ساختار سياسي كند.
از سوي ديگر براي عملي نمودن اين سناريو، بخشي از طالبان را كه به طالبان تندرو معروف هستند مسلح نموده است تا با اعمال خشونت عليه دولت و مردم افغانستان و نيز سازمان هاي غيردولتي و حتي نيروهاي آمريكايي، آنها را به پذيرش شرايط پاكستان وادار كند. هم اكنون چهار نيروي اصلي با اهداف مختلف از طالبان ميانه رو براي ورود به ساختار قدرت حمايت مي كنند: پاكستان، آمريكا، بخشي ازسران قبايل ، و كرزي. پاكستاني ها براي گرفتن سهمي از قدرت در افغانستان،
آمريكايي ها براي كاهش آسيب پذيري خود و تثبيت اوضاع در افغانستان،
حامد كرزي براي جلوگيري از شكاف در بين اقوام و در نتيجه تثبيت موقعيت خود در انتخابات بعدی رياست جمهوري و بالاخره بخشي ازسران قبايل يعني غلجايي ها براي افزايش قدرت قبيله اي خود در مقابل رقيب هم قومي خود يعني احمد زايي ها.
اگر دقت داشته باشيم هدف اصلي هر چهار نيروي ياد شده تلاش براي نوعي موازنه قدرت مي باشد. اما مسأله اين است كه آيا با ورود طالبان در هر شكلي از آن به ساختار قدرت، بي ثباتي ها از افغانستان رخت خواهد بست. جنرال ضياءالحق رئيس جمهور نظامي پاكستان در يكي از جملات معروف خود گفته بود:
«اين ديگ جوشان (افغانستان) را بايد همواره در درجه حرارت مشخصي نگه داشت».
وقتي چنين عبارتي سرلوحه سياست خارجي پاكستان در افغانستان باشد چگونه مي توان اميد داشت اوضاع افغانستان سرو سامان پيدا كند و ملت مظلوم اين كشور روي آرامش ببيند.
چنانچه علي رغم تلاش های دولت مبني بر تشويق طالبان در سهم گيری مستقيم درپروسه سياسي و آماده گي برای تفويض سهم بيشتر آنان در مجموع ساختارهای دولتي،آنان سلاح بر زمين نگذاشته و هر روز به حملات شان بر عليه حاکميت کنوني و در زير چتر پاکستان گسترش مي دهند،که اين خود باعث تشويش همه مردم افغانستان قرار گرفته است .
رهبران پاكستان و افغانستان كه مدتهاست يكديگر را با چوب طرفداري از تروريسم و طالبان و القاعده ميكوبند و بدترين حملات لفظي را نثار يكديگر ميكنند، آنان در آنقره پاي ميز مذاكره نشستند تا درباره چگونگي مقابله با طالبان به طور مستقيم و بدون واسطه گفتگو كنند و راه حلي بيابند .
نتيجه اين گفتگوي چند ساعته توافق دو طرف بود براي همكاري اطلاعاتي و مقابله با پناه دهندگان به تروريستها و يا مراكز آموزشي و منابع مالي آنها . بعد از اين ديدار كه رهبران تركيه آن را تدارك ديده بودند حامد كرزي رئيس جمهور افغانستان و جنرال پرويز مشرف همتاي پاكستاني او بيانيه مشتركي منتشر كردند كه در آن بر تعهد دو طرف براي مقابله با تروريسم تاكيد شده است .دو طرف متعهد شدهاند كه با همه عواملي كه عليه دولتهاي هر يك از طرفين فعاليت ميكنند برخورد نمايند. آنها همچنين بر تعهد خود براي حمايت از ميانهروي و مبارزه با همه اشكال تندروي و تروريسم تاكيد كردند .
كرزي و مشرف بعد از اين ديدار فقط به عكس گرفتن با رئيس جمهور و نخست وزير تركيه در مقابل دوربين خبرنگاران بسنده كردند و به هيچ پرسشي جواب ندادند . نزديك به شش سال از شروع جنگ آمريكا در افغانستان و سرنگوني طالبان در اين كشور ميگذرد اما حملات نيروهاي طالبان همچنان ادامه دارد و اين درگيريها هر روز از ميان نظاميان طالب نيروهاي آمريكايي و اروپايي مستقر در افغانستان و غيرنظاميان افغان تلفات ميگيرد . تنها در دور جديدي از عمليات ناتو در جنوب افغانستان شروع شده، بيش از 136 نظاميطالبان كشته شدند. هر بار كه چنين درگيري صورت ميگيرد و تلفات آن مشخص ميشود، رسانهها خبر آن را اينگونه اعلام ميكنند كه خونينترين عمليات در چند سال گذشته بودهاست. اما هيچكدام از اين درگيريها آخرين درگيري نيست و باز هم ادامه دارد.
پاكستان ميگويد نزديك به 80 هزار سرباز پاكستاني در مناطق مرزي اين كشور مستقر شده و يك هزار بازرسي در مرزهاي پاكستان ايجاد شدهاند تا فعاليت و رفت و آمد شبه نظاميان از افغانستان به خاك اين كشور محدود شود. اما دولت كرزي و دولتهاي غربي و ناتو، پاكستان را به كمكاري و گاه همكاري با اين شبه نظاميان متهم ميكنند . يكي از دلايل محكم اين دولتها براي چنين اتهاميتوافقنامه سال گذشته دولت مشرف با مناطق قبيلهنشين شمال پاكستان است .
مشرف ميخواست با اين توافقنامه از شدت حملات شبه نظاميان مناطق قبيله نشين به نيروهاي امنيتي دولت در اين مناطق بكاهد. اما برخي گزارشها حاكي از اين بود كه ملامحمد عمر رهبر طالبان در پس اين توافقنامه صلح قرار داشت . دولت مشرف بر اساس اين توافقنامه و در مقابل آرامش اين مناطق قبيله نشين، از شدت عمل خود در محدود كردن يا برخورد با شبه نظاميان ميكاست .
اين اقدام مشرف با فشار و مخالفت شديد غرب و به ويژه آمريكا رو به رو شد به طوري كه در كنگره صحبت از قطع كمكهاي مالي واشنگتن به دولت مشرف به ميان آمد.
در همين حال وزارت امور خارجه آمريكا در تازه ترين گزارش خود اعلام كرد: نظاميان طالبان و فعاليتهاي آنها در افغانستان هنوز يك تهديد جدي براي ثبات منطقه است . در اين گزارش آمده است، نيروهاي طالبان علاوه بر دريافت بودجه با قاچاقچيان مواد مخدر همكاري كرده و در مناطق قبيلهنشين پاكستان پناهگاه ميگيرند. پاكستان همچنان يك منبع مهم براي اين افراد و يك پناهگاه امن براي رهبران اين گروه تروريستي محسوب ميشود . گروهي كه در نيمه دهه 1990 سرويسهاي اطلاعات ارتش پاكستان آن را تشكيل داد تا كشور همسايه را در چنگ خود بگيرد اكنون به معضلي براي پديدآورندگان آن تبديل شده است.
اما بيش ازهمه مايه اي تشويش ، خاموشي وقاطعيت نيروهاي ائتلاف درافغانستان است که بعقيده کارشناسان ، ناتو دزد را ميگويند دزدي کن وصاحب خانه را ميگويند خبردار .
لطفآ به سخنان گنگ وغيرشفاف سخنگويي ناتوتوجه فرمايد .
سخنگوي غيرنظامي سازمان پيمان آتلانتيك شمالي(ناتو) در افغانستان گفت:
احداث موانع از سوي پاكستان در طول مرز مشترك "ديورند" با اين كشور تردد آزاد مردم در دو سوي مرز و نيز كالاهاي تجاري را محدود ميسازد. احداث حصار و ساير موانع مرزي ميان دو كشور كار خوبي نخواهد بود. مسايل مرزي حساس و بحث برانگيز است و به نظر ناتو اين حركت خوبي نيست.
طرح احداث ديوار ميان دو كشور همسايه در كميسيون سه جانبه مطرح و روي آن بحث خواهد شد. وي با بيان اينكه ايجاد موانع مرزي دلايل نظامي دارد، تصريح كرد كه نمي خواهد در اين مورد سخن بگويد. افغانستان اواخر ماه حمل اعلام كرد نيروهاي پاكستاني به سوي نيروهاي اردو در ولايت پكتيكا در شرق كشور تيراندازي كردند. براساس بيانيه دفتر سخنگوي وزارت دفاع ، حادثه زماني رخ داد كه پاكستان با استفاده از تاريكي شب در مناطق مرزي "انگور هده" و "شكين" ولسوالي"برمل" اقدام به نصب سيم خاردار و مينگذاري كردند. سخنگوي وزارت دفاع پيشتر گفته بود كه نصب موانع باعث قطع روابط اقوام، ايجاد فاصله ميان افرادي كه پيوند تاريخي، قومي و خويشاوندي با يكديگر در دو سوي مرز دارند، ميشود.
پاكستان و افغانستان دو هزار و ۴۳۰كيلومتر مرز مشترك دارند كه اغلب كوهستاني است. پاكستان براي پيشگيري از تردد شورشيان، احداث موانع مرزي به طول بيش از ۹۰۰كيلومتر از منطقه مرزي"چمن" در جنوب افغانستان تا منطقه"مهمند اجنسي" را در دستور كار دارد كه كابل با آن مخالف است.
مرز كنوني در سال
۱۸۹۳ميلادي
در زمان سلطه استعمار انگليس در شبه قاره هند، براي مدت يكصد سال علامتگذاري شد.
از
زمان تاسيس پاكستان در سال
۱۹۴۷ميلادي
تاكنون ميان اين كشور با افغانستان در مورد خط مرزي ديورند اختلاف وجود دارد.
درهمين حال معاون سازمان آتلانتيك شمالي (ناتو) گفت: بدون شك اين سازمان در
افغانستان با چالشهايي روبرو است.
وي
در پايان سفر سه روزه هيات اعزامي
۴۰نفره
اين سازمان به افغانستان در گفت وگو با خبرنگاران بدون اشاره به اين چالشها
افزود :
در اين رابطه نبايد بدبين بود، بلكه بايد خوشبين باشيم.
خرابي
اوضاع امنيتي افغانستان را بايد از چند زاويه نگاه كرد و زمان براي ما در
افغانستان بسيار مهم است.
اوضاع افغانستان نسبت به سال ۲۰۰۳تفاوت زيادي كرده و وضعيت امروز نسبت به گذشته بهتر است و اميدواريهايي نيزوجود دارد. وي به لزوم اعزام نيروهاي نظامي بيشتر به افغانستان اشاره كرد و گفت :
براي افزايش قوا به اين كشور تقاضا وجود دارد كه بخشي از نيازها تامين شده است.
آنان از برخي ولايات شمال، جنوب و شرقاين كشور ديدن كرده و فكر ميكند پيشرفتهايي در اين ولايات صورت گرفته است. وضعيت امنيتي افغانستان خوب شده است ، ما در جهت درست حركت ميكنيم و فكر ميكنم ناتو در افغانستان خوب كار كرده است. اين سازمان در جنگ افغانستان پيروز و دمكراسي در اين كشور برقرار خواهد شد. توقع داريم كه در آينده وضع امنيتي بهتر شود و در حملات به مردم عادي آسيب نرسد.
چه چيزی اين تحول را بوجود آورده است؟ يک دليل اين است که واشنگتن هرچند خيلی دير به عمق شورش تحت رهبری طالبان در افغانستان پی برده و اين واقعيت را درک کرده که کسی خط حکومت کرزی را در خارج از کابل نمی خواند. رايس در مسافرت ماه ژوئن در حاليکه آشکارا از آنچه شنيده بود وحشت زده شده بود گفت:" ما قصد نداريم از اينجا برويم." به اين ترتيب وزن آمريکا را پشت نيروهای ناتو که به تازگی افزايش يافته گذاشت و تصميم قبلی آمريکا را مبنی بر کاهش سربازان آمريکايی حداقل تا سال ديگر پس گرفت. شايد اين واقعيت به آمريکا نشان داده باشد که که کارزار گسترده پاکستان عليه طالبان در وزيرستان شکست خورده و تلاش مشرف برای به کارگيری تاکتيک های سياسی را بايد به امتحان گذاشت.
دليل دوم درک تهديد عظيمی است که مشرف ميگويد با آن روبروست و آن نه طالبان است و نه القاعده بلکه طالبانيزه شدن نهادهای قومی خود پاکستان در مرزهای افغانستان است.
وزيرستان جنوبی هم اکنون تحت فرمان جهادی های اسلام گراست که به گفته يک مطلع محلی بطور علنی عضو گيری ميکنند، زخمی ها را نجات ميدهندو جنگجو به افغانستان ميفرستند. مقامات پاکستان وحشت دارند که وزيرستان شمالی نيز به همين وضع دچار شود. در اينجا برخلاف بخش جنوبي، طالبان محلی تحت هدايت ملاعمر متحد شده اند و بنابر گفته يک منبع، اوست که در پنج سپتامبر توافق فوق را به عمل آورد و بر اساس آن متعهد شد که آدم های او مبارزه خود را به "جهاد" در افغانستان منحصر کنند و به عمليات عليه ارتش پاکستان دست نزنند. مشرف با اين کار ميخواهد حداقل بخشی از قدرت نمايندگان محلی و سنتی و شيوخ وفادار به خود را در وزيرستان شمالی بازسازی کند. به هر حال او آلترناتيو ديگری ندارد. به نظر ميرسد واشنگتن با اين تاکتيک توافق دارد، هرچند آن را يک چاره موقت می بيند.
نسيم زهرا تحليل گر امنيتی پاکستان ميگويد هرچه اوضاع عراق و افغانستان انفجاری تر ميشود، واشنگتن بيشتر به مشرف و رژيم نظامی او به چشم "ستون اصلی" جنگ عليه "تروريسم جهانی" نگاه ميکند. شايد به اين علت بود که بوش زمانی چنين طولانی )دراخرين سفرمشرف به آمريکا ) را به "شهامت" مشرف اختصاص داد و زمانی چنان کوتاه را به اين اميدواری که انتخابات آزاد و سالم در سال 2007 در پاکستان برگزار خواهد شد، و اصلا وقتی را به اين اختصاص نداد که آيا جنرال – رئيس جمهور موظف خواهد شد يونيفورم نظامی خود را کنار بگذارد تا در آن انتخابات با ديگران رقابت کند.
بعد از حمله 11 سپتامبر هدف آمريکا و متحدانش فقط حذف طالبان و القاعده بود که راهی برای مذاکره با هيچيک از آن ها باقی نمی گذاشت. در سال 2003 بيشتر سرويسهاي اطلاعاتی غربی به وضوح دريافتند که بدون اطلاعات وسيعی که در سازمان امنيت و اطلاعات پاکستان جمع شده نميتوانند در افغانستان عمليات انجام دهند. بين 2003 و 2005 سازمان های اطلاعاتی غرب از نزديک با (ISI) همکاری کردند و تعداد زيادی از عوامل القاعده را شناسايی نمودند، اما اين امر را که عناصری از (ISI) مخفيانه به طالبان کمک ميکند زير چشمی رد کردند. توافق اخير مشرف بسياری از غربی ها را از لاک خود بيرون آورد.
غرب يا بايد ديالوگ با هواداران ملاعمر را بپذيرد يا اين ريسک را قبول کند که در نزاع های آتی با آن ها در جنوب افغانستان تلفات بيشتری بدهد. راه اول دشوار است و تعداد کمی از رهبران غربی مايل به آن هستند. راه دوم تنها از طريق فشار بر سازمان اطلاعات پاکستان ممکن است، به اين اميد که پاکستان مجبور شود در مورد استراتژی خود در افغانستان تجديد نظر کند، همانطور که در مورد کشمير کرد.
همچنان روز نامه واشنگتن پست زير عنوان جنگ درپاكستان: اندكي بعد از حادثه يازده هم سپتمبر 2001 رئيس جمهور بوش اعلام داشت كه كشور هاي جهان بايد بين ايالات متحده امريكا وكشور هائيكه ازدهشت افگنان پشتيبانى نموده و انها را درخاك خود پناه ميدهند يكي را انتخاب كنند و كسانيكه به منسووبين القاعده پناه ميدهد بايد به حيث دشمن شناخته شوند.
واشنگتن پست مينويسد: بعد ها از تطبيق جدي اين پرنسيب امتناع بعمل امد و جنرال پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان آدم خوش قسمتي بود كه درمقابل مشكلي قرار نگرفت. از زمانيكه جنگ عليه دهشت افگني آغاز شد، اين حكمران نظامي پر زرق وبرق پاكستان سعي بليغ به خرچ داد به حيث متحد ايالات متحده امريكا به شمار آيد . اما از مبارزه عليه افراطيون اسلامي دركشورش كه يقيناء اسامه بن لادن و نائبان ارشد ش دران شامل اند ، با وصف افزايش درتلفات جاني و خسارات مالي امريكا از رويارويىبا انها طرفه رفت.
جنرال مشرف ومشاورين اش از قبيل شوكت عزيز صدراعظم پاكستان با گزاف گويى ميگفتند كه پاكستان صد ها تن تندرو القاعده را دستگير وده هاهزار عسكر را درمناطق سرحدي درنزديكي افغانستان تعبيه كرده است . اما جنرال مشرف هيچگاهي قواي خود را عليه طالبان تندرو سوق نداد كه درجنگ از قلمرو سرحدي پاكستان عليه قواي افغاني وآمريكايى استفاده ميكردند و همچنان هيچگاهي گروه هاي افراطي اسلامي را كه حملات دهشت افگني را در هند انجام ميدهند منحل نكرد .
مشرف مدارس ديني پاكستان را كه منبع تربيه دهشت افگنان انتحاري است تصفيه و پاكسازي ننمود . وي از بزرگترين جنايت كار انتشار سلاح ذروي بنام عبدالقدير خان رئيس دستگاه ذروي پاكستان كه اسرار ذروي را به كشور ليبيا ، كورياي شمالي وايران فروخت حمايت كرده واو را عفو كرد.
ازجانب ديگردرداخل کشور اگر دولت های ذیدخل درقضایا بی الا يشانه میخواهند افغانستان را کمک نمایند، اولتر از همه دولت را متوجه مصلحت گرای های بی چون وچرا آن سازد. دولتمردان ما را وادار سازند تا کارها را به اهل آن بسپارند. کمک نمایند تا درافغانستان دولتی بوجودآيد که قدر رأی مردم را بداند. با حمایت مردم میتوان تروریزم و القاعده را نابود ساخت وپاکستان را سرجایش نشاند. نه با اشخاص وافرادکه بيشترازيک دهه غلام گوش به فرمان پاکستان بوده اند.
رفتار خشونت آميز نيروهاي آمريکايي با مردم ، با واکنش شديد مردم ونمايندگان مجلس شوراي ملي مواجه شده است. نمايندگان مجلس معتقدند رفتار نادرست نيروهاي آمريکايي باعث تشديد خشونت و گسترش ناامني در افغانستان شده است . اين در حالي است که برخي منابع خبري از تحرکات جديد نيروهاي طالبان در چهار ولايت هلمند ، ارزگان ، قندهار و زابل در جنوب افغانستان خبر مي دهند.
به گفته ي اين منابع طالبان کنترول بعضي مناطق را به دست دارند. با گذشت بيش ا ز پنج سال از حضور نيروهاي آمريکا در افغانستان ، طالبان همچنان فعال است . آمريکاييان که با شعار مبارزه با تروريسم وارد، افغانستان شدند ، در مقابله با نيروهاي طالبان ناکام مانده اند . گسترش ناامني ها و تشديد فعاليت طالبان نشان مي دهد خارجي ها وبخصوص آمريکا تمايلي براي برقراري ثبات و امنيت در افغانستان ندارند . حضور پر رنگ نيروهاي طالبان در مناطق جنوبي ، باعث نگراني گسترده مردم اين کشور شده است . اکنون ا ين سوا ل پيش مي آيد که چرا نيروهاي ائتلاف در مقابله با طالبان ، موفق نبوده اند ؟ واقعيت اين ا ست که آمريکاييان وجود نيروهاي طالبان را براي پيشبرد اهداف خود در افغانستان ، ضروري مي بينند.
از زماني که آمريکا به افغانستان لشکرکشيد هيچ چيز پيش نرفته است و مردم از جنگ و محروميت رنج مي برند. هرج و مرج هميشگي شده، قاچاق مواد مخدر از سر گرفته شده است (نود درصد مصرف جهاني ترياک را شامل مي شود) و سران قبايل، «جنگ سالاران» و اسلامگرايان بر ديگر مناطق کشور فرمان مي رانند. پنج سال پس از سقوط آنها، سران طالبان به افراد سازمان پيمان آتلانتيک شمالي(ناتو) فشار مي آورند و خسارت هاي بيش از پيش مهمتري را به آنان وارد مي کنند، تا حدي که در سپتامبر آنان را مجبور به درخواست نيروي کمکي کردند.
طبق گفته رسانه ها،شصت درصد کشور فاقد نيروي برق است و هشتاد درصد مردم به آب آشاميدني دسترسي ندارند. خلاء ايجاد شده در اثر فقدان نيروي پوليس را انواع نيروهاي مخالف دولت پرکرده اند: اسلامگرايان در جنوب، جنگ سالاران سالهاي ١٩٨٠ در غرب، قاچاقچيان مواد مخدر در شمال.
دراين دوره، نبردها عليه نيروهاي همدست طالبان، باعث توقف برنامه هاي جديد براي بازسازي و کاهش دسترسي به دست اوردها شده است. تنها نيمي از کمک وعده داده شده به کشور در سال ٢٠٠١، توزيع شده است و راه کابل به قندهار که تا به امروز بازسازي آن بزرگترين دستاورد ايالات متحده است، اکنون به دليل خشونت جديدي که بر آن حکم مي راند، تقريبآغير قابل استفاده شده است.
بازگشت بينظيربوتو از تبعيد
پاكستان در آستانه تحولات جديدي مانند بازگشت بينظير بوتو از تبعيد و اعلام نظرديوان عالي درخصوص تاييد صلاحيت حضور جنرال پرويزمشرف در انتخابات رياست جمهوري،قرار گرفته كه بطور قطع اين تحولات ،تاثير فراواني بر معادلات سياسي اين كشور خواهد داشت.
فارغ ازتاثير متغيرهاي خارجي دخيل در تحولات سياسي پاكستان، عوامل و متغيرهاي داخلي ( مانند رفتار نظاميان در صحنه سياسي ) به عنوان اصليترين محور همواره مورد توجه بوده است . نگاهي بهاظهارات مقامهاي سياسي پاكستان از يكسو و واكنشهاي گروهها و احزاب سياسي درسوي ديگر( به ويژه حزب مردم ) نشان ميدهد كه دامنه چالشها بر سر كسب و حفظ قدرت به نحو محسوسي افزايش پيدا كرده است، هرچند اين چالشها با توجه به واقعيتهاي تاريخي پاكستان از سال ۱۹۴۷ميلادي خيلي هم غيرمنتظره نيست.
بينظير بوتو نخست وزير سابق و رهبر حزب مردم پاكستان اعلام كرده كه در هر شرايطي ، ۱۸اكتبروارد پاكستان شد. اين در حالي است كه جنرال پرويز مشرف رييس جمهوري و شوكت عزيزنخست وزير پاكستان در اظهاراتي علني خواستار به تاخير افتادن بازگشت وي به كشور شدهاند، ضمن آنكه هردو اعلام كردهاند كه دولت هيچگونه مانعي براي وي ايجاد نخواهد كرد.
بوتو پيشنهاد دولت براي به تاخير انداختن بازگشت خود در روز ۱۸اكتبر را نپذيرفته واعلام كرده است كه دراين روز از لندن وارد شهر كراچي مركز ايالت سند خواهد شد و به تبعيد خود خاتمه خواهد داد.
بيتوجهي بوتو به توصيههاي رييس جمهوري و نخست وزير براي به تاخير انداختن بازگشتش به پاكستان، به معناي بروز مشكلات جدي براي وي در بدو ورود به كشور نخواهد بود، اما اين امر به حضور بدون دغدغه وي در پاكستان نيست. ورود بوتو به پاكستان در ۱۸اكتبر، بطور قطع با مخالفتهايي از سوي احزاب رقيب مانند حزب مسلم ليگ شاخه نواز و يا احزاب سياسي - مذهبي روبه رو خواهد شد كه اين امر آرزوها و آمال وي در خصوص ورود مجدد به حلقه قدرت را به چالش خواهد كشيد.
حزب مسلم ليگ شاخه نواز از مذاكرات بينظير بوتو رهبر حزب مردم با پرويز مشرف ( فارغ از نتايج حاصله ) ناخشنود است و بوتو را متهم كرده است كه توافقهاي حزبي انجام گرفته جهت مبارزه مشترك سياسي براي اعاده دمكراسي را مخدوش كرده است.
انتخابات رياست جمهوري پاكستان در اين كشور برگزار شد و مشرف براي بار دوم از مجموع ۶۸۵راي نمايندگان مجالس چهار ايالتي، ملي و سنا با ۶۵۳راي و كسب ۹۵/۳۲درصد همه آرا، به رياست جمهوري اين كشور انتخاب شد. پس از اعلام نتايج ،ديوان عالي كشور پاكستان با اعلام اينكه عليه مشرف به دليل نداشتن صلاحيت حضور در انتخابات شكايتي ثبت شده ،از تاييد نتايج رسمي آرا خودداري و اعلام نمود كه نظر خود را تا ۱۷اكتبر به تاخير مياندازد. ديوان عالي اعلام كرده است كه قضات در حال بررسي دوسيه جنرال مشرف هستند كه آيا وي صلاحيت شركت در اين دوره از انتخابات را داشته است يا خير.
موضعگيري ديوان عالي با واكنش پرويز مشرف روبه رو شد و وي در اظهاراتي تهديد گونه اعلام كرد كه هرگونه تصميم در اين خصوص را به آينده موكول خواهد كرد، ضمن آنكه وي تاكيد كرد كه تا ۱۵نوامبر دو سمت رياست جمهوري و فرمانده ارتش را بر عهده خواهد داشت.
اين اظهارات به قدري تند و شوك آور بود كه برخي ناظران سياسي اين شكل از اظهارات مشرف را نوعي تهديد (براي اجراي حالت فوقالعاده در شرايطي كه ديوان خلاف نظر وي راي صادر كند) تلقي كردند.
دو تحول ياد شده درصحنه سياسي پاكستان دريكماه اخير، بطور جدي بر روند معادلات و موازنه سياسي در اين كشور تاثير داشته است. اظهارات احزاب و گروههاي سياسي مخالف دولت از يكسو و مواضع دولت مشرف نشان ميدهد كه آرايش سياسي در پاكستان (درپي توافق سياسي ميان دولت و بخشي از اپوزيسيون ) به صورت هدفمند در راستاي اهداف حزب حاكم و شخص مشرف در حال شكلگيري است.
الف ) روند كلي تحولات
سياسي
واقعيت اين است كه قدرت بين نخبگان سياسي و حزبي و جنرالهاي قدرتمند سياسي ارتش
چرخيده است و بدين ترتيب پاكستان از ابتداي استقلال تاكنون دو رويداد مهم و
تكراري را در صحنه سياسي خود تجربه كرده است:
اول:وقتي
بخش سياسي در اداره موثر پاكستان بازمانده و خطر هرج مرج افزايش يافته، ارتش
اقدام به كودتاي نظامي كرده و قدرت را دراختيار گرفته است و برعكس زماني كه به هر
دليلي قدرت ارتش ضعيف شده و جنرالها احساس كردهاند كه ادامه قدرتشان، به موقعيت
ارتش در افكار عمومي لطمه ميزند، به برگزاري آزادانهتر انتخابات رضايت
دادهاند. دوم:پس از كودتاهاي نظامي پاكستان، نخبگان سياسي به مقاومت و مبارزه
خود ادامه دادهاند وبطور تقريبي درتمامي دورانها،تدابيرنظاميان براي ساماندهي
قدرت حزبي و سياسي وفادار به خود با شكست روبه رو شده و سياستمداران و احزاب از
قدرت بركنار شده همچنان محور مقاومت و مخالفت با قدرت نظاميان باقي ماندهاند.
ب ) روند فعلي تحولات
سياسي
مذاكرات مشرف با مخالفان خود نشان ميدهد كه وي براي رهايي از بحران سياسي داخلي
از يكسو و كاهش محبوبيتش در سوي ديگر، مجبور شده است اقدام به تقسيم قدرت نمايد.
ايجاد موازنه سياسي بين پنج قطب سياسي فعلي در كشور يعني ارتش، حزب مردم ،حزب
مسلم ليگ شاخه نواز، ديوان عالي و جناح اسلامي ، هدف اصلي جنرال پرويز مشرف است.
وي به عنوان نماينده ارتش تلاش ميكند با نزديك و دور كردن هركدام از اين قطبها به حلقه اصلي قدرت يعني ارتش ، مانع از تضعيف اين نهاد نظامي شود، ضمن آنكه طولاني شدن حاكميت نظاميها ممكن است با آفتهايي همراه شود كه بطور قطع خواست نظاميان و شخص مشرف نخواهد بود.
واقعيت اين است كه ارتش به دليل فضاي موجود از يكسو و تنشهاي متعدد در وزيرستان شمالي و مناطق قبايلي نميتواند بيش از اين قدرت را در انحصار خود داشته باشد. در همين راستا، مشرف با توجه به اينكه در شرايط فعلي آماده واگذاري قدرت به جناح سياسي - مذهبي نيست، با هدف ايجاد موازنه سياسي، حاضر شده با برخي گروههاي مخالف خود مذاكره كند كه البتهاين گروهها براي ورود به قدرت بيميل هم نبودهاند.
همگرايي نسبي اين گروهها نشاندهنده فرصت طلبي آنها در صحنه سياسي است، بطوري كه هروقت درمحاسبات خود طرف پيروز را تشخيص دادهاند ،در تغيير جبهه ترديد نكردهاند.
توافقهاي انجام شده دولت مشرف با بينظيربوتو رهبر حزب مردم (از ائتلاف موسوم به اعاده دمكراسي ) و مذاكره با مولانا فضل الرحمان(مسوول ائتلاف ششگانه احزاب مذهبي - سياسي موسوم به مجلس متحده عمل و رييس حزب جمعيت العلماي اسلامي شاخه فضل ) براي تقسيم قدرت مويد چنين برداشتي است.
نكته مهم ديگر، موقعيت جديد ديوان عالي پاكستان، شرايط براي مشرف را دشوار كرده است. طي ماههاي اخير ديوان عالي،به عنوان نهادي قدرتمند و مستقل درساختار سياسي پاكستان نقش برجستهاي پيدا كردهاست. اشتباه محاسباتي مشرف در بركناري افتخار محمد چوهدري،رييس ديوان عالي، موقعيت و نقش اين نهاد قضايي در پاكستان را تعيينكننده كرد، ضمن آنكه رييس ديوان عالي را به عنوان يك قطب در مقابل مشرف قرار داد. درجريان فرمان آشتي ملي رييس جمهوري و عفو خانم بوتو از اتهامهاي مالي، اين افتخار محمد چوهدري ، رييس ديوان عالي بود كه براي بار دوم، با اعلام بررسي اين فرمان و عفو رهبر حزب مردم در ديوان عالي ( براي بررسي مغايرت داشتن يا نداشتن با قانون اساسي)،موقعيت خود را به رخ مشرف كشاند. موضع و اعلام نظر ديوان عالي در دو موضوع بررسي قانوني بودن فرمان آشتي ملي و صلاحيت مشرف در انتخابات اخير، تا اندازه زيادي بر نگرانيهاي رييس جمهوري پاكستان افزوده است.
ظهور ديوان عالي به عنوان يك قدرت تاثير گذار در تحولات سياسي پاكستان، نشان ميدهد كهمشرف آگاهانه با وارد كردن بوتو به صحنه سياسي كشور ميخواهد نظم سياسي مورد نظر خود را با منزوي كردن برخي ديگر از قطبهاي قدرت در كشور ترسيم كند. به نظر ميرسد با وجود موانع متعدد براي تحقق اهداف سياسي مشرف، موازنه سياسي مورد نظر وي به تدريج در حال شكلگيري است و روزهاي آينده نظر ديوان عالي (در صورتي كه با اهداف وي همخواني داشته باشد) ميتواند موقعيت وي را در قامت يك سياستمدار تثبيت كند.
يادآوري اين نكته نيز ضروري است كه چشمانداز معادلات سياسي در پاكستان به قدر كافي مبهم است ونميتوان با ضريب اطمينان قابل قبولي تحولات را پيش- بيني كرد، اما آنچه از شواهد برميآيد اين است دولت پاكستان در اين شرايط براي حفظ موقعيت خود و با در نظر گرفتن متغيرهاي داخلي و منطقهاي ، به سمت تقسيم قدرت محاسبه شده گرايش پيدا كرده است.
بينظير بوتو" نخست وزير سابق و رهبر حزب مردم پاكستان پس از هشت سال تبعيد ناخواسته، براي تقسيم قدرت يا تحتفشار قراردادن جنرال پرويز مشرف رييس جمهور فعلي به كشورش بازگشت. بازگشت بوتو به پاكستان با واكنشهاي متفاوتي روبرو شده است و در حالي كه هوادارانش در فرودگاه كراچي بيصبرانه در انتظار ورود وي به پاكستان بودهاند، گروهها و احزاب سياسي و همچنين مقامهاي رسمي تاكنون سكوت اختيار كردهاند. هواداران بوتو، وي را نقطه اميد براي اعاده دمكراسي و شخصيتي ميپندارند كه ميتواند در مقابل سياستهاي مشرف ايستادگي كند، اما وي گذشته درخشاني ندارد و اين مساله ميتواند در ميان مدت، مردم و هوادارنش را نااميد كند. خانم بوتو در سال ۱۹۹۹ميلادي به همراه همسرش آصف علي زرداري به دليل فساد مالي تحت پيگرد قرار گرفتند كه بلافاصله به لندن سفر كردند.
شايعه بازگشت بوتو به پاكستان، زماني بيشتر قوت گرفت كه وي طي دو ماه گذشته در امارات عربي متحده، با جنرال مشرف و هيات همراه وي ديدار كرد و پس از اين ديدار بود كه محافل سياسي پاكستان از توافق محرمانه آنها براي تقسيم قدرت خبر دادند.
صدور فرمان آشتي ملي از
سوي رييس جمهوري كه بطور عمده بر محور عفو و منتفي شدن پيگيري دوسيه مالي بينظير
بوتو متمركز بود، اين شائبه را تقويت كرد كه مشرف و بوتو براي آينده سياسي
پاكستان به توافقهايي دست يافتهاند. در هر صورت حضور خانم بوتو در پاكستان براي
حزب مردم طيف نظاميان، فرصتي جديد براي بازسازي ساختار سياسي پاكستان به شمار
ميرود كه هر دو طرف از آن بهره خواهند برد.
بينظير بوتو دختر ذوالفقار علي بوتو نخست وزير اسبق پاكستان در تاريخ
۲۱ژوئن
۱۹۵۳در
كراچي متولد شد. دروس اوليه را در كراچي و راولپندي گذراند و از سال ۱۹۶۹
تا ۱۹۷۳وارد دانشگاه معروف هاروارد آمريكا شد. از سال
۱۹۷۳تا
۱۹۷۶در دانشگاه
آكسفورد انگليس در رشتههاي قانون ، فلسفه، سياست واقتصاد تحصيل كرد. يكسال پس
از فارغالتحصيلي از دانشگاه آكسفورد به كشور بازگشت و به حزب مردم پاكستان
PPPپيوست. از سال
۱۹۷۷تا
۱۹۸۴به
دليل فعاليتهاي سياسي و مخالفت با حكومت نظامي جنرال ضياءالحق رييس جمهور وقت
، بازداشت و به حبس خانگي محكوم شد.
در سال ، ۱۹۸۴ضياء الحق وي را به مدت دو سال به انگليس تبعيد كرد كه در نهايت در روز ۱۰اپريل ۱۹۸۶به پاكستان بازگشت و مورد استقبال بيسابقه مردم لاهور قرار گرفت.
بوتو در ۱۸دسامبر ۱۹۸۷با آصف علي زرداري يكي از سرمايهداران بزرگ پاكستان ازدواج كرد كه نتيجه آن يك پسر و دو دختر است. رهبر حزب مردم در ۱۶نوامبر همين سال با حضور در انتخابات عمومي مجلس ملي شركت كرد و از حوزه انتخابيه لارد كانا از ايالت سند ، به مجلس ملي راه يافت و در دوم دسامبر به عنوان اولين زن مسلمان، مسووليت نخست وزيري پاكستان را برعهده گرفت .
وي در سال ۱۹۸۹احزاب مخالف حاضر در مجلس ملي ، از جمله حزب مسلم ليگ (شاخه نواز) با استمرار نخست وزيري وي مخالفت كردند و در نهايت همين سال، دولت وي بركنار شد.
فعاليتهاي سياسي بينظير بوتو با وجود مشكلات متعدد، تا سال ۱۹۹۳ادامه يافت و در اين سال حزب مردم در انتخابات عمومي مجلس، بار ديگر اكثريت آرا را به خود اختصاص داد و در نتيجه خانم بوتو براي بار دوم، به عنوان نخست وزير پاكستان انتخاب شد. نخست وزيري بوتو سه سال بيشتر دوام نداشت، چرا كه با ايجاد اختلاف نظر با فاروق احمد خان لغاري ، رييس جمهوري وقت پاكستان، زمينه حذف وي از صحنه سياسي پاكستان فراهم شد و در نهايت بوتو در سال ۱۹۹۶از مقام نخست وزيري كنار گذاشته شد.
بعد از بركناري بينظير بوتو، حزب مسلم ليگ ( شاخه نواز ) درانتخابات عمومي صاحب اكثريت آرا شد و در نتيجه نواز شريف براي پست نخست وزيري انتخاب شد. از سال ۱۹۹۶تا ، ۱۹۹۹بينظير بوتو با رهبري حزب مردم، به فعاليت سياسي خود ادامه داد تا اينكه جنرال پرويز مشرف، در كودتاي نظامي، نواز شريف را بركنار و شرايط كشور را بر اساس قانون اساسي فوقالعاده اعلام كرد.
با بركناري نواز شريف و پيگرد قانوني متخلفان اقتصادي از سوي جنرال پرويز مشرف، خانم بوتو براي در امان ماندن از پيگردهاي قانوني دولت نظامي مشرف، تمصيم به تبعيد خود خواسته به لندن گرفت.
بعداز برگزاري انتخابات عمومي سال ۲۰۰۲پاكستان، خانم بوتو براي حضوري فعالتر در صحنه سياسي كشورش، در فوريه ۲۰۰۵اقدام به ائتلاف با رقيب حزبي خود يعني حزب مسلم ليگ (نواز) كرد. نواز شريف كه بعد از كودتاي نظامي جنرال مشرف به عربستان سعودي تبعيد شد، در كنار خانم بوتو، در ۱۳مه ، ۲۰۰۵در لندن ميثاق موسوم به ائتلاف اعاده دمكراسي را به امضا رساند.
امضاي اين ميثاق ، باعث چشم پوشي بينظير بوتو از جذابيتهاي قدرت نشد و بر همين اساس طي تلاشهاي پنهاني و درك فضاي سياسي پاكستان در اواخر دوره اول رياست جمهوري مشرف، به مذاكره پنهاني با جنرال مشرف روي آورد. اين مذاكرات در ابوظبي استمرار داشت تا اينكه برخي جزييات اين مذاكرات در رسانههاي پاكستان منعكس شد و علني شدن آن ، با واكنش برخي گروهها و احزاب سياسي داخلي روبرو شد.
پس از افشاي اين مذاكرات، بينظير بوتو در ۱۴دسامبر ۲۰۰۷تصميم خود براي بازگشت به كشور را اعلام كرد. اعلام فرمان آشتي ملي از سوي پرويز مشرف در روز ۵اكتبر زمينه حضور دوباره حزب مردم در صحنه سياسي پاكستان را فراهم كرد.
وبي نظيربوتووائتلاف بامشرف
بي نظير بوتو در 21 ژوئن 1953 در خانوادهاي زميندار و سياستمدار دركراچي به دنيا آمد.
پدرش ذوالفقار علي بوتو به علت مصروفيت درامور سياسي اغلب بيرون از خانه بود و براي پرورش وي يك معلم خانگي انگليسي استخدام كرد و تا مدتي بعد، در مدارس مختلفي همانند ماري و «صومعه مسيح» به تحصيل مشغول شد. بينظير در 16 سالگي به امريكا عزيمت نمود و در دانشكده رادكليف دانشگاه هاروارد مطالعات سياسي را درسال 1973 اخذ نمايد.
دانشگاه آكسفورد او را
مجذوب خود ساخت و بوتو فلسفه، اقتصاد و سياست را در آكسفورد مطالعه نمود و درسال
1977 به عنوان رئيس «دانشجويان منتخب » دانشگاه برگزيده شد.
در اواسط 1977 وي به پاكستان بازگشت و درست درهمان ايام مخالفان پدرش كه معتقد
بودند ذوالفقار علي بوتو درانتخابات دست برده است او را پس از شش سال از قدرت
پايين كشيدند و نيروهاي نظامي قدرت را در دست گرفتند. سپتامبر 1977 ذوالفقار علي
بوتو به زندان انداخته شد و به اتهام قتل يكي از همقطارانش در حزب خلق پاكستان ،
دراپريل 1979 توسط نيروهاي نظامي ضياءالحق حلق آويز شد.
بي نظيربوتو نيز از سال 1977 تا 1984 چندين بار توسط نيروهاي نظامي دستگير گرديد.
هنگامي كه براي آخرين بار آزاد شد، به او اجازه خروج از كشور با عنوان تبعيد دادند و او آهنگ انگلستان كرد. بعد از اعدام پدرش نيز برادران بي نظير ، شهنواز و ميرغلام مرتضي سازمان زيرزميني به نام «ذوالفقار » را با هدف مقاومت دربرابر ضياءالحق تأسيس كردند.
برخي از كارشناسان مسائل پاكستان معتقدند اين سازمان فعاليتهاي تروريستي نيز انجام مي داد. سال 1985 شهنواز بوتو طي مجموعه اي از حوادث پيچيده درگذشت و گفته مي شد وي به نحو مشكوكي مسموم شده است. بي نظير بوتو كه براي شركت درمراسم تدفين برادر به پاكستان بازگشته بود ، دريك تظاهرات ضددولتي شركت جست و اين بار نيز دستگير شد و چند ماه بعد ، در اوايل سپتامبر آزاد گرديد.
دسامبر 1985 بوتو با آرام شدن فضاي كشور به پاكستان بازگشت و استقبالي بسيار وسيع از وي به عمل آمد. بي نظير از جنرال ضياءالحق خواست تا از قدرت كناره گيري كند و درماه بعد به همراه مادرش، نصرت، به عنوان رئيس مشترك حزب خلق پاكستان درلندن برگزيده شد.
اين بار نيز مجدداً دستگير
و چندي بعد آزاد گشت.
سرانجام وي به عنوان جوان ترين نخست وزير پاكستان، درسن 35 سالگي و در اول دسامبر
1988 نخست وزير شده واهدافش را برگرداندن قوانين مدني به پاكستان و بركناري قاتل
پدر اعلام نمود. بي نظير بوتو با استفاده از تبليغات ضداختلاس مجدداًَ توانست
درسال 1993 نخست وزير شود و دراين مدت بودجه فراواني صرف نيروهاي نظامي كرد.
برادر
دوم بي نظير بوتو ، ميرمرتضي كه پس از اعدام پدر، از بي نظيركاملاً دور شده بود،
پس از انتخاب مجدد بوتو به عنوان نخست وزير، به پاكستان بازگشت و علناً خواهرش را
به اختلاس متهم نمود. ميرمرتضي كه از زمان اعدام پدر در سوريه به سر ميبرد، به
جرم طراحي هوا پيماربايي در سال 1981 از خطوط هوايي پاكستان و كشته شدن يكي از
مسافران، به زندان انداخته شده بود.
ميرمرتضي و شش تن از محافظانش دربيستم سپتامبر1996 دريك درگيري با پوليس دركراچي
كشته شد. در آن زمان پوليس اعلام كرد: «محافظان مرتضي ابتدا اقدام به گشودن آتش
نمودند.»
مرگ برادر بي نظيربوتو،
انتقادات فراواني را به جهت احتمال مشاركت دراين قتل، متوجه او ساخت اما بوتو
هرگز مشاركت در مرگ برادر را بگردن نگرفت. بي نظير بوتو كشته شدن برادرش را محكوم
كرد و دادگاه عالي لاهور آن را «جنايت» خواند.
بي نظير بوتو مجدداً درسال 1996 از دفتر نخست وزير بيرون رانده شد. مطبوعات و
رسانهها ، دولت بوتو را متهم به اختلاس نمودند. درپنجم نوامبر 1996 رئيس جمهور
فاروق، بوتو را بركنار و مجمع ملي را منحل كرد. اين بار مركز اتهامات متوجه همسر
بي نظير ، آصف علي بود زيرا بوتو او را وزير سرمايه گذاري نموده و عملاً تمامي
سرمايههاي كشور را رسماً دراختيار همسرش گذاشته بود كه متهم به دريافت رشوت و
تطميع در امضاي قراردادهاي دولتي و همچنين آدم ربايي شده است. گفته ميشود وي اين
پولها را در اروپا سرمايهگذاري ميكرده است. افزون براين آصف متهم به قتل يكي از
رقباي بي نظير بوتو به دست پوليس است.
عليرغم اينكه به اعتقاد بسياري رفتار سوء همسر بي نظيربوتو باعث بركناري وي
گرديد، اما سكوي پرواز بوتو از صندلي قدرت، بحرانهاي اقتصادي ـ اجتماعي ناشي از
فقدان کار، بهداشت عمومي ، غذا براي گرسنگان و مطالبات عمومي براي افزايش دستمزد
ماهيانه بود.
در صف مخالفان بي نظيربوتو، آنچنان كه ناظران احزاب مختلف درپاكستان معتقد هستند ، اسلامگراهاي تندرو صف كشيده بودند كه درمورد گرايشات بوتو در حزب خلق پاكستان نگران بودند. ضمناً نيروهاي نظامي نيز يكي از مسائلي بود كه همواره ذهن بينظير را به خود معطوف ساخته بود.
بي نظيربوتو درانتخابات 1997 نيز شركت جست اما اين بار برخلاف دو انتخاب قبلي بشدت شكست خورد.
در سپتامبر همان سال دولت نوازشريف چهارحساب بانكي متعلق به خانواده بوتو را كه تقريباً به 50 ميليون دالر آمريكا مي رسيد، مسدود كرد. افزون بر فعاليتهاي همسر بوتو، آصف علي زرداري، فساد و اختلاس يكي از مسائل مهمي بود كه در انتظار نيم قرن تصدي بر صندلي قدرت را مبدل به يأس ساخت.
بي نظير بوتو هنگامي كه در
1988 قسم ياد كرد تا دموكراسي را مجدداً برقرار و با اختلاس دولتي مبارزه نمايد،
خود متهم به همان چيزي شد كه قول داده بود ريشه كن مي كند اما بوتو همواره اين
موضوع را رد مي كند و حتي در نوامبر 1996 پس از آنكه براي دومين بار از نخست
وزيري كنار گذاشته شد، به آسوشيتدپرس گفت: «اجازه نمي دهم مردم به من ضربه بزنند،
من مبارزه مي كنم چه برنده شوم يا حتي بازنده باشم.»
ازدواج بي نظير بوتو با آصف علي زرداري، به اعتقاد مخالفان بوتو، يك ازدواج
فرمايشي بود، زيرا او به عنوان يك تاجر مي توانست در امور مالي خلاف قانون بي
نظير بوتو به او كمك كند.
مخالفان بوتو اصطلاح «آقاي
10 سنتي» را براي ناميدن علي زرداري انتخاب كردند.
هندوستان تايمز در فوريه 2001 حتي خبر از اتهامات جديدتري براي بوتو و همسرش داد.
يكي از اين اتهامات مربوط به تصاحب غيرقانوني زميني به مساحت 34 جريب در انگلستان
است. اين روزنامه به نقل از رئيس دفتر حساب
رسي ملي آورده است:
«انگلستان گزارش بسيار مفصلي در مورد دارايي و املاك بوتو و همسرش شامل خانهاي
در راك وود تهيه نموده و ما منتظر رسيدن اين گزارش و اعلام نظر در اين خصوص
هستيم.» البته هندوستان تايمز كه خود به نقل از ساندي تايمز اين خبر را نوشته بود
درمورد اتهامات ديگر بوتو و همسرش توضيح بيشتري نداد.
دادگاه عالي لاهور نيز گزارشي را منتشر نمود و در آن خواستار دستگيري بي نظير
بوتو به علت كسب داراييهاي نامشروع شد. مسوول ويژه اين دادگاه، علي فضلي نيز با
نام بردن از بوتو به عنوان متهم سند شماره 26 دادگاه عالي لاهور، اعلام نمود:«بي
نظير بوتو حتي در دادگاه حاضر نشده است.»
حكيم علي زرداري، (پدرشوهر بي نظير بوتو) نيز به اتهام سوء استفاده از موقعيتش
جهت گرفتن وام از شركت ملي توسعه تجارتي پاكستان و پرداخت 20 ميليون روپيه رشوت،
در مارچ 2001 به زندان انداخته شد و 18 ماه در آن جا به سر برد اما بي نظير بوتو،
حكيم علي زرداري را «قرباني شيوه هاي سياسي» خواند.
بي نظير بوتو همچنين پس از بركناري در دوره دوم نخست وزيري با اظهار تأسف از سه
اشتباه بزرگ كه در دوران نخست وزيريش انجام داده است، مي گويد: «من نبايد با
هنديها درخصوص موضوع كشمير رابطه برقرار مي كردم… من در مورد طالبان در افغانستان
اشتباه قضاوت كردم و مأموران امنيتي، اطلاعات غلطي به من مي دادند… من هر چه
نيروهاي نظامي مي خواستند در اختيارشان گذاشتم و اميدوار بودم با آنها مصالحه
كنم، اما آنها همواره با من مخالف بودند.»
جان چرين، نويسنده مقاله «مأموريت تبليغاتي بوتو» آورده است: «طالبان در دهه 90
به ظهور رسيدند كه بي نظير بوتو نخست وزير پاكستان بود. حتي بعدها معلوم شد
«نصرالله بابر» يكي از وزراي دولت بوتو، از طراحان برنامه هاي طالبان و مربي و
پرورش دهنده ملامحمد عمر بوده است .»
بي نظير كه از سال 1999 در تبعيد خودخوانده به سر ميبرد اعلام كرد كه در 18
اكتبر سالجاري به پاكستان باز خواهد گشت تا اين بار شانس خود را براي رسيدن به
قدرت و خواستههاي خود با حضور در انتخابات پارلماني امتحان كند اما ورود او با
انفجارهاي انتحاري همراه شد كه صدها كشته و زخمي بر جاي گذاشت.
حزب مردم پاكستان اعلام
كرد:عليرغم توطئهها و كارشكنيهاي مخالفان بوتو، وي در پاكستان ميماند تا حزبش
را در انتخابات پارلماني پيروز گرداند.
"صفدر عباسي"،نماينده حزب مردم پاكستان در كراچي گفت: بوتو اعلام كرده است به هيچ
وجه پاكستان را ترك نميكند تا زماني كه دموكراسي و شعار اين حزب يعني نان ،لباس
ومسكن را در اين سرزمين محقق سازد.
نخست وزير سابق پاكستان در گفتگو با نشريه فرانسوي پاري ماچ طرفداران ضياء الحق"،
رئيس جمهور سابق پاكستان را مسئول انفجارهاي كراچي معرفي كرد.
بوتو گفت: «من بخوبي كساني را كه قصد كشتنم را دارند مي شناسم. آنها مزدوران رژيم
سابق ضياء الحق هستند كه امروز به حمايت از افراطگرايي و تندرويي در اين كشور
ميپردازند.»
ضياء الحق رئيس جمهور سابق پاكستان ذوالفقار علي بوتو، پدر بي نظير بوتو را در
1977 سرنگون و وي را دو سال بعد اعدام كرد. ضياء الحق در سال 1988 در يك سانحه
هوايي كشته شد.
حملات انتحاري در شرق كراچي و در هنگام عبور اتومبيل حامل بينظير بوتو بيش از
130 كشته و600
زخمي
برجاي گذاشت.
ميرزا اسلم بيگ پس از مرگ جنرال ضياءالحق در سانحه هوايى ۱۹۸۸ جانشين وى در فرماندهى ارتش پاكستان شد. وى تا سال ۱۹۹۱ در اين سمت باقى ماند و پس از او آصف نواز فرماندهى ارتش را برعهده گرفت. در آن سال برگزارى انتخابات به انتقال قدرت به حزب مردم پاكستان و نخست وزيرى بى نظير بوتو انجاميد. ميرزا اسلم بيگ به دليل اتهامى كه در رسوايى هاى مالى مربوط به «مهران بانك» و مسائل هسته اى داشت چهره اى جنجالى بود.
وى پس از بازنشستگى از ارتش، يك مؤسسه مطالعاتى و تشكل غيرسياسى
«رهبرى ملى» را تأسيس كرد. او با جنرال پرويز مشرف همكارى فراوانى داشت اما پس از
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ارتباطات و همكارى آنان كاهش يافت.آنچه در پى مى آيد مطلبى به
قلم ميرزا اسلم بيگ در سايت هاى رسانه هاى پاكستان است و به تشريح اوضاع پاكستان
پرداخته است.
ظرف ۳ ساعت پس از مرگ جنرال ضياءالحق در ۱۷ اوت ،۱۹۸۸ رؤساى سه قوه پاكستان قانون
اساسى مصوب ۱۹۷۳ را احيا و بار ديگر به اجرا درآوردند و بدين ترتيب برگزارى
انتخاباتى آزاد و عادلانه تحت رهبرى غلام اسحاق خان رئيس وقت سنا را تضمين كردند.
اين دموكراسى
تا ۱۰ سال بعد دوام آورد تا اين كه ۱۲ اكتبر ۱۹۹۹ از هم فروپاشيد. سپس «قانون
ضرورت» مشروعيت حكومت نظاميان را مشروعيت بخشيد. اين چهارمين حاكميت نظامى بود كه
حيات حكومت نظامى در استقلال ۶۰ ساله ما را به ۳۳ سال افزايش داد. اين از بخت بد
پاكستان است كه وجهه دموكراسى و جامعه آزاد را مخدوش و بى مقدار كرده است.
تصميم جسورانه افتخار چوهدرى رئيس ديوان عالى پاكستان در ۹ مارچ ۲۰۰۷ براى به
چالش كشيدن رياست جمهورى جنرال پرويز مشرف نيروهايى را كه خواهان به لرزه درآوردن
قدرت هستند آزاد كرده است. اكنون پس از يك دوره طولانى فقر و انكار، تغيير و
تحولات محسوسى صورت مى گيرد كه نشانه خوبى براى دموكراسى است. مشرف كه از درون
تضعيف شده، ضعف خود را اغلب در زير پوشش تهديدهاى آشكارى كه در عرصه سياسى عليه
او وجود دارد كتمان مى كند و مى كوشد خاندان آل سعود را در امور داخلى مان دخالت
دهد. اين مسأله كاملاً غيراخلاقى است.
مشرف بايد
شجاعت به خرج دهد و تصميم هاى قاطعانه اتخاذ كند. تصميم او براى كنار گذاشتن
يونيفورم نظامى اش كه بخشى از قراردادش با بى نظير بوتو است ابهت سياسى اش را
شكسته است.
اگر وى اين تصميم را به اراده خويش مى گرفت از لحاظ سياسى برد مى كرد. گزينه هاى
پيش روى مشرف كاهش يافته و او دست به دامن احزاب سياسى شد تا بار ديگر وى را به
مدت ۵ سال ديگر به رياست جمهورى برگزينند.
پس از تصميم ۹
دسامبر ديوان عالى پاكستان رخدادهاى شتاب دهنده ديگرى براى افول جنرال مشرف به
وقوع پيوست.
غائله مسجد لال، حكم ۲۰ ژوئيه ديوان عالى، بيانيه جنبش دموكراتيك (APDM)
در لندن و حكم ديوان عالى كه راه را براى بازگشت نواز شريف به پاكستان هموار كرد
از آن جمله اند.
همه اين عوامل به عنوان كاتاليزورى براى ظهور يك پارادايم جديد سياسى در كشور عمل كرده اند. بوتو درتلاش است در قرارداد خود با جنرال مشرف كه سخت نيازمند يك گذرگاه سياسى است، خواسته ها و توقعات بيشتر و بالاترى مطرح كند. بوتو مى خواهد كه اتهام ها و دوسیه هاى فساد عليه وى لغو شده و براى سومين بار نخست وزير پاكستان شود.
حل وفصل مسائل بدون رضايت و مشاركت مردم دموكراسى نيست. ادعاهاى مشرف در مورد مسئوليت پذير بودنش كه توجيهى براى لغو نظر سياسى و مدنى است و نيز ساخت و پاخت با بوتو به سختى در چارچوب سياست هاى دموكراتيك مى گنجد. با اين حال هنوز روزنه اميدى هست و آن اميد به نقش آفرينى نيروهاى مخالف در نظام سياسى است. قطب بندى هاى اخير در كشور يك تحول مثبت است.
ظهور APDM وزنه سياسى سنگينى در برابر گروه بندى فعلى متشكل از حزب مردم پاكستان (PPP)، مجلس قواى متحده( MQM) و مسلم ليگ (شاخه حاكم) به وجود خواهد آورد. گروه هاى فعلى به سوى آمريكا و ارتش گرايش دارند. بوتو و مشرف تقريباً قرارداد خود را نهايى كرده اند اما خواسته ها و حس و حال مردم چيز ديگرى است. جنبش قانون اساسى كشور را از دلسردى و بى تفاوتى رهانيده است و تغييراتى در چشم انداز سياسى پاكستان تحت گرايش ها و رويكردهاى جديد در حال رخ دادن است.
سيستم قضايى مستقل است و درباره مسائلى حكم مى دهد كه پيش تر دست يافتن به آنها غيرممكن مى نمود. حكم ديوان عالي نيروى تازه اى به نواز شريف و APDM بخشيد اما دولت دچار وحشت شد و در برابر بازگشت وى به پاكستان مقاومت كرد.
محبوبيت وى دولت و تشكيلات آن را نگران كرده بود. به نظر نمى رسيد كه نواز شريف با مشرف قراردادى امضا كند زيرا مى داند كه جريان باد در جهت موافق وى مى وزد. او همچنين از اطمينان ملى گرايان سرسختى نظير PONM برخوردار است كه مى گويند: «ما به دليل رفتارى كه ارتش در حق ما كرد از پنجابى ها بيزاريم اما هنوزدر پنجاب يك منجى داريم: نواز شريف. از دختر شرقى (بوتو) انتظارات زيادى داشتيم اما نتوانست آنها را برآورده سازد.» به دليل انعطاف پذيرى بوتو؛ آمريكا مايل به قدرت گرفتن وى است.
اما شريف طغيان گراست و او بود كه آزمايش هاى اتمى ۱۹۹۸ را به رغم مخالفت هاى آمريكا صورت داد. در مواقعى كه ضرورت ايجاب مى كند كه به واقعيات توجه شود، ترجيحات و خواسته هاى آمريكا محلى از اعراب ندارد يا بهترين گزينه نخواهد بود. منافع آمريكا تنها زمانى تأمين خواهد شد كه انتخابات پاكستان كاملاً آزاد، عادلانه و شفاف باشد. هر حزبى كه بر سركارآيد، آمريكا بايد بداند كه با نمايندگان واقعى مردم همكارى كند. اين يك شاخصه مهم و حياتى در ظهور پارادايم سياسى جديد در پاكستان است.
ملت هايى كه داعيه طلايه دار بودن در عرصه دموكراسى را دارند بايد به اصول دموكراسى در پاكستان احترام بگذارند. وضعيت موجود تا حدودى شبيه اوضاع سال ۱۹۸۸ است. يعنى سالى كه روس ها شكست سختى را درافغانستان متحمل شدند. در آن هنگام آمريكا تأكيد داشت كه پاكستان نبايد براى انتقال قدرت به مجاهدين تلاش كند و بايد پيمان ژنو را امضا كند. اما جنرال ضياءالحق با خواسته آنان مخالفت كرد.
در آن شرايط
جنرال ضياءالحق فايده و تاريخ مصرف خود را براى آمريكا از دست داده بود و به همين
دليل از صحنه كنار زده شد. اگر او زنده مى ماند جنگ داخلى در افغانستان رخ
نمى داد و قدرت به آرامى منتقل مى شد. اين است بقا و وفاى آمريكا در قبال
دوستانش.
مشرف آنچه را كه آمريكا از وى مى خواست به انجام رساند. بنابراين جورج بوش
رئيس جمهور آمريكا لايحه كمك هاى مالى به پاكستان را باقيد شروطى بسيار سخت بر
مشرف امضا كرد و بدين ترتيب به دولت هاى بعدى پيام داد كه اگر خواهان حفظ روابط
صميمى و دوستانه با آمريكا هستند بايد عناصر افراطى را از پاكستان و افغانستان
حذف كنند. به عبارتى ديگر، كارى كه آمريكا و نيروهاى ناتو قادر به انجام آن
نيستند بايد توسط پاكستان محقق شود. اگر بخواهيم براساس برداشت ها و نمونه هاى
تاريخى قضاوت كنيم بايد اينگونه گفت كه به محض خروج نيروهاى بيگانه، صلح و آرامش
به افغانستان و پاكستان بازمى گردد زيرا به جز اين، گزينه ديگرى براى تضمين صلح و
ثبات در منطقه وجود ندارد.
آمريكا بايد درك كند كه شرايط و محيط منطقه اى بسيار فرق كرده است. در تابستان طبقه متوسط انقلابى آرام و بى صدا را صورت داده است و اكنون به آرزوهاى دوردست خود رسيده است.
عاقلانه آن
است كه آمريكا وارد گفت وگو با نيروهاى دموكراتيك شود. آمريكا به جاى تقويت حكومت
نظامى بايد روابط خود را با توده ها بهتر كند تا روابطى معنادار ميان دو كشور به
وجود آيد.
توفانى كه در افق سياسى پاكستان پديد آمده واكنش هاى متفاوتى را در پى داشته است.
خطوط نبرد ميان نيروهاى سياسى مخالف يكديگر ترسيم شده است. ائتلاف رياست جمهورى (PPP و مسلم ليگ (شاخه حاكم) و MQM) سخت تلاش مى كند كه با اتحادى محكم تر ضربه اى مهلك به APDM وارد سازد. اما APDM از اهميت استراتژيك حمايت مردمى برخوردار است.
مردم با هرگونه سازش با نظام و آمريكا مخالفند. APDM همچنين از حمايت زمين و زمان و رسانه ها برخوردار است و نقشى اساسى را در سياست آينده پاكستان بازى خواهد كرد. اين موج در حال اوج گرفتن است . شكاف هاى حكومت نظاميان بزرگتر شده و راه براى انتقال مسالمت آميز به سوى حاكميت قانون و قدرت مردم هموار شده است. سلطه نظامى يك نوع قدرت تصنعى است. اما قدرت واقعى از اعتماد مردم به نمايندگان شان ناشى مى شود.
بازى خونين در پاكستان
بينظير بوتو، نخست وزير پيشين پاكستان كه چند هفتهاي است نامش بسيار بيشتر از رهبران فعلي اين كشور در صدر اخبار رسانهها قرار دارد، بعد از هشت سال تبعيد بازگشتي خونين به كشور داشت .در بدو ورود او چندين انفجار به مرگ دهها نفر و مجروح شدن صدها نفر ديگر منجر شد. با بازگشت بوتو به پاكستان و همچنين وقوع اين انفجارهاي مرگبار، اتحاد و ارتباط مشرف و بوتو نزديكتر ميشود و از سوي ديگر مشكلات آمريكا در اين كشور بيشتر خواهد شد.
بينظير بوتو از سال 2005 در دبي در تبعيد به سر ميبرد. او شش سال بعد از فرار از پاكستان و مدتي اقامت در لندن به دبي رفت تا از مسافتي نزديكتر به پاكستان، ارتباط خود را با تحولات داخل اين كشور كه از دو سال پيش رو به آشفتگي رفته بود، حفظ كند . مشرف بيش از دو سال است كه كنترول اوضاع را رفته رفته در داخل كشور پاكستان از دست داده و ديگر آن رهبر قدرتمندي كه نواز شريف را در سال 1999 در يك كودتا سرنگون كرد، نيست . روزنامه انگليسي گاردين در گزارشي كه بعد از مصاحبه با بوتو و جمعآوري اطلاعات از نزديكان او تهيه و منتشر كرد، نوشت، بوتو در دبي در يك خانه بزرگ حومه شهر كه با وسايل عربي مبلمان شدهبود زندگي را كنار فرزندان نوجوانش ميگذراند.
طي اين دو سال گاه به گاه براي انجام مذاكراتي به اروپا و آمريكا ميرفت. در اين مدت همچنين از طريق ايميل و تلفون ارتباط خود را با اعضاي حزب مردم پاكستان حفظ ميكرد و تلاش داشت تا انسجام و ادامه فعاليت حزب را تضمين كند. بوتو از ريز تحولات داخل كشور مطلع ميشد و همواره حزبش را به پرهيز از خشونت راهنمايي ميكرد .هواپيماي حامل بوتو بعد از دو سال اقامت در دبي در فرودگاه كراچي به زمين نشست. اما چند ساعت بعد از فرود اين هواپيما، انفجار چند بمب، دهها قرباني در ميان هواداران و اعضاي حزب بوتو به جا گذاشت و كشور پاكستان را وارد بحران تازهاي كرد.
پاكستان سه روز عزاي عمومي داشت و شهر كراچي با اعلام تدابير ويژه در شرايط غيرعادي به سر ميبرد. از پس اين انفجارها و بعد از بازگشت بوتو به كشور، اكنون شرايط پاكستان كاملا متفاوت از گذشته است.
سي سال پيش بوتو كه يك تحصيل کرده بيست چهار ساله دانشگاه بود، بعد از سرنگوني پدرش توسط ضياء الحق، وارد عرصه سياست در پاكستان شد. دو سال بعد، پدر بوتو به دار آويخته شد و بينظير چهار سال را در حبس گذراند. در زندان او به بيماريهايي چون مالاريا مبتلا شد و روزگار سختي را گذراند.
آن دوران اما سپري شد و اكنون بوتو براي به دست گرفتن قدرت در دوره سوم نخست وزيرياش وارد عرصه انتخابات و سياست شده است. اما براي اين كار هم مجبور شد تا با يك حاكم نظامي و دوكشور آمريكا و انگليس وارد معامله شود .ورود او به شهر كراچي و استقبال گسترده مردم و هوادارانش از او نشان داد كه خانم بوتو هنوز از ذهن مردم پاكستان نرفته و آمريكا به درستي بهدنبال اين مهره رفته است.
بر خلاف مراسم استقبال از مشرف كه در سالهاي اخير مردم و جماعتي از شهرهاي مختلف با وسايل نقليه و به صورت كرايهاي به محل استقبال آورده ميشدند، در مراسم استقبال از بوتو درختان هم سياه از جمعيت بود.
براي حمل و انتقال بوتو از فرودگاه يك وسيله نقليه ضد گلوله با شيشههاي دودي آماده شده بود اما او از اين وسيله استفاده نكرد و براي تحريك بيشتر استقبالكنندگان در ميان آنها حاضر شد.
بوتو بعد از چند ساعت بهدليل درد پا تجمع را ترك كرد و به ساختمان محل اقامتش رفت كه اگر اين اتفاق ده دقيقه ديرتر ميافتاد، اكنون نام او هم در ميان قربانيان بود. بعد از وقوع اين انفجارها پوليس به سرعت خانم بوتو را در يك موتر بزرگ امنيتي ضد گلوله سوار و از محل دور كرد .اكنون معامله و توافق ميان مشرف و بوتو مستحكمتر شده است. محبوبيت بوتو بعد از اين انفجارها بيشتر هم شده و او در اين شرايط نياز به تأمين امنيت دارد. بوتو محبوبيت دارد و مشرف قدرت نظامي و تركيب اين دو براي تحولات ماههاي آينده پاكستان ضروري است .هنوز هيچ شخص و گروهي مسئوليت اين انفجارها و حمله به بوتو را به عهده نگرفته است .يكي از فرماندهان طالبان پيش از اين تهديد كردهبود كه بوتو را ميكشد اما اكنون هر گونه دخالت در اين واقعه را رد ميكند. خود بوتو تا كنون بسياري را متهم كرده و تنها دولت مشرف را در اين اتفاقات بيتقصير دانسته است .آنچه روشن است اينكه پيش از بازگشت او رهبران گروههاي شبه نظامي، بوتو را دست نشانده آمريكا خوانده و او را تهديد به مرگ كردهبودند.
شايد متهم كردن القاعده و طرفداران طالبان بهترين راه براي حل كردن اين معما باشد .اما نشانههايي وجود دارد كه نميتوان از آن چشمپوشي كرد. در روزهاي اخير اظهار نظرها و نقل قولهايي از بوتو در رسانههاي پاكستان منتشر شد كه از او يك شخصيت كاملا آمريكايي ميساخت .از جمله اين اظهارات اين بود كه او با اشاره به وخامت اوضاع در مناطق مرزي قبيله نشين پاكستان گفته بود، اگرشرايط در اين مناطق وخيمتر شود، به نيروهاي آمريكايي اجازه خواهد داد تا با وارد شدن به خاك پاكستان در كنار ارتش با شبه نظاميان بجنگند .او در اظهار نظر ديگري كه بازتاب گستردهاي در داخل پاكستان داشت گفته بود، به آژانس بينالمللي انرژي هستهاي امكان دسترسي به تأسيسات هستهاي پاكستان و حتي عبدالقدير خانه دانشمند هستهاي اين كشور را ميدهد .در پاكستان حساسيت زيادي درباره عبدالقدير خان وجود دارد و او را پدر بمب هستهاي اين كشور ميخوانند .بوتو همچنين از سه نفر كه با دولت در ارتباط هستند و قصد جان او را دارند سخن گفت، اما نامي از آنها نبرد و گفت كه تنها در نامهاي به مشرف نام اين افراد را گفته است.
اما اتفاقات اخير شرايط آمريكا را در اين كشور و منطقه پيچيده خواهد كرد. يكي از مقامات ارشد دولت در آمريكا چندي پيش به روزنامه نيويارك تايمز گفت، دولت بوش پانزده ماه است كه با كابوس پاكستان روبهروست .بحران در كشوري كه پايگاه سابق يا حتي فعلي القاعده و طالبان است و بمب هستهاي هم دارد، براي آمريكا بدترين سناريو است .مقامات نزديك به دولت بوش همچنان اميدوارند كه جنرال مشرف نفوذ و قدرت خود را در داخل پاكستان همچنان حفظ كند و به اين طريق منافع آمريكا هم در اين كشور حفظ شود.
اما تحليلگران واقعبينتر ميگويند كه موقعيت جنرال مشرف در پاكستان و جايگاه آمريكا در پاكستان تضعيف شده است .اكنون در داخل و خارج دولت آمريكا اين بحث جريان دارد كه آيا اقدام بوش براي سرمايهگذاري بيش از حد روي يك رهبر پاكستاني كار درستي بوده يا نه؟ تحليلگران در واشنگتن ميگويند كه دولت بوش با اين كار در واقع از ديگر راهبردهاي بلند مدت درباره پاكستان غافل مانده است.
مقامات ارشد دولت همچنين هشدار ميدهند كه اگر آمريكا كاري نكند، روند اوضاع در پاكستان به سمتي خواهد رفت كه ممكن است آخرين فرصت واشنگتن براي ريشه كني القاعده در منطقه از دست برود و حتي كنترول اوضاع در افغانستان هم از دست آمريكا خارج شود .در تابستان امسال مقامات كاخ سفيد نگران آن بودند كه مشرف براي آرام كردن اوضاع و مهار شبه نظاميان از زور استفاده كند و به اين ترتيب شرايط را بدتر كند.
در ماه اگست گذشته جان نگروپونته، معاون كاندوليزا رايس وزير خارجه، تنها در يك روز، دوبار با مشرف تماس تلفوني داشت و اوضاع را با او هماهنگ ميكرد. موضوع اين گفتوگو تلاش براي متقاعد كردن مشرف براي اعلام نكردن حكومت نظامي بوده است .اكنون كارشناسان و تحليلگران آمريكايي در تلاش هستند تا دولت بوش را به فاصله گرفتن از مشرف و تأكيد نكردن بيش از حد بر او متقاعد كنند.
به گفته اين كارشناسان ارتش پاكستان بدون مشرف هم به سوي اعتدال پيش ميرود و شايد در نبود او شرايط پاكستان بهتر هم شود. انفجارهاى خونينى كه ده ها زن و مرد و كودك بى گناه را به كام مرگ كشاند بار ديگر پاكستان را در بحران سياسى عميق و مبهم فرو برد. اين حادثه بيش از همه ترديدهايى در اين باره ايجاد كرد كه آيا انتخابات پارلمانى در آرامش برگزار خواهد شد و آيا در اين جو بى اعتمادى پرويز مشرف، رئيس جمهور پاكستان و بى نظير بوتو، رهبر مخالفان به هدف اعلام شده خود يعنى تقسيم قدرت نائل خواهند شد؟ ساعتى پس از اين انفجارهاى مرگ بار كراچى، اعضاى حزب مردم پاكستان دولت را متهم كردند كه تدابير امنيتى لازم را براى جلوگيرى از اين انفجار نينديشيده بود.
اما از ديگر
سو پرويز مشرف نيز مدعى شد اين انفجارها حمله به دموكراسى بود.
به هر صورت واقعيت اين است كه بى نظير بوتو دشمنان متعدد و در عين حال
خطرناكى دارد كه مى توانند مرتكب چنين عملى شده باشند.دشمنان او طالبان افغانستان
و پاكستان، القاعده و البته حكومت پاكستان كه بر استان زادگاه بوتو، «سند» حكم
مى رانند، هستند.
اولين گروه از
اين جمع طالبان پاكستان است كه پيش از سفر بى نظير بوتو، او را تهديد كرده بودند
كه در صورت بازگشت با حملات انتحارى روبه رو خواهد شد.
بى نظير بوتو همچنين طرفداران بازمانده افراطيون و افسران ارتش تحت رهبرى پرويز
مشرف و اداره امنيت و اطلاعات پاكستان را متهم به طراحى عليه خود كرد و گفت: حزب
مسلم ليگ حاكم نيز كه از سال ۱۹۹۹ رژيم نظامى را تحت اختيار خود دارد، از جمله
مخالفان وى است.
به يقين اينگونه دعواها و ادعاها در روزهاى آينده نيز ادامه خواهد يافت.اما آنچه
اهميت دارد آن است كه اين بمب گذارى ها براى پرويز مشرف و حزب حاكم پاكستان اين
فرصت را فراهم مى آورند تا انتخابات پارلمانى را كه مى تواند منجر به رساندن بوتو
به قدرت شود، به تعويق بيندازند. زيرا طبق قانون اساسى پاكستان ژنرال پرويز مشرف،
به عنوان رئيس جمهورى پاكستان حق دارد در شرايط اضطرارى انتخابات را تا ۱۲ ماه به
تعويق بيندازد و اين در حالى است كه حزب حاكم پاكستان، مدت ها است مشرف را ملزم
كرده انتخابات را تعويق بيندازد تا شايد به اين ترتيب ميزان محبوبيت بوتو كه در
حال حاضر بسيار وسيع است، كاهش يابد. نبايد از نظر دور داشت كه در وضع بحرانى
اقبال مردم به يك چهره نظامى مانند مشرف بيشتر مى شود البته اين نكته را نيز
نبايد از نظر دور داشت كه حتى اگر انتخابات همان طور كه از قبل برنامه ريزى شده
در ماه ژانويه برگزار شود، واقعه بمبگذارى مى تواند در كاهش آراى بوتو تأثير
داشته باشد.
ضمن آن كه در اين فضاى رعب آلود و توأم با صف آرايى ها و تظاهرات
تبليغات خانه به خانه كه تاكتيك بوتو است نيز كاهش محسوسى خواهد يافت.
سخنگوى دولت مشرف مى گويد: با اين كه پرويز مشرف از بوتو خواسته بود سفر خود را
به تعويق بيندازد، بى نظير بى پروا عمل كرد و دست به ريسك بزرگى زد و مسير ۲۰
مايلى فرودگاه تا مركز شهر كراچى را در ميان ازدحام مردم به آرامى پيمود. وى
متذكر شده است بى نظير بوتو حتى پيشنهاد دولت مبنى بر اين كه مسير فرودگاه تا محل
سخنرانى خود را با هليكوپتر طى كند، نپذيرفت و ريسكى را كرد كه منجر به مرگ ۱۴۰
نفر شد. اين سخنگو به اين مسأله اشاره نكرده كه در اين مسير جان خود «بوتو» هم در
خطر بود. اما نخست وزير سابق پاكستان كه پس از ۹ سال تبعيد خودخواسته به كشورش
باز مى گشت، احساس مى كرد، نياز دارد اراده سياسى خود را نشان دهد و توان خود را
به رخ ارتش، مردم و جهانيان بكشد كه او هنوز هم از طرفدارانى بسيار برخوردار است.
علاوه بر اين او مى خواست بازگشت اش متفاوت از بازگشت ديگر رهبر تبعيدى مخالفان
مشرف يعنى نواز شريف باشد كه بلافاصله پس از ورود به پاكستان از لاهور به عربستان
سعودى فرستاده شد.
در طرف ديگر اين ماجرا، آمريكا و انگلستان قرار دارند، ۲ كشورى كه
تلاش بسيارى به خرج دادند تا شرايط را براى تقسيم قدرت ميان مشرف و بوتو فراهم
كنند.
براى اين ۲ كشور نيز انفجارها مى تواند به منزله تندبادى مخالف باشد. برخلاف پرويز مشرف كه بازى دوپهلويى را با افراطى ها دارد، بى نظير بوتو از همان ابتدا نظر خود را درباره اينگونه گروه ها ابراز داشته است. حزب مردم از نظرات بوتو در مورد ايزوله كردن سازمان هاى افراطى حمايت كرده و برخوردهاى سختى نيز با افراطيون داشته است. اوج اين برخوردها در بلوچستان و در جريان رويارويى قبايل بلوچى بود كه علاقه مند به جدايى و استقلال از پاكستان هستند.
اما مشرف كه بى نيازى خود را به ائتلاف ارتش و حزب حاكم و احزاب مخالف نشان داده، به جنگ نرم و گاه سخت با افراطى ها پرداخته و هنوز هم علاقه مند است اين گونه تشكيلات افراطى را در كنار دولت حفظ كند تا هر گاه لازم باشد، در انتخابات به كار او آيند. تا پيش از وقايع اميد مى رفت بى نظير بوتو صحيح و سالم به كشور بازگردد، نمايشى از قدرت خودبه اجرا بگذارد، گفت وگويى صريح با ارتش داشته باشد و بر فشارهاى وارده بر مشرف بيفزايد. اما حالا مى بينيم همه چيز آنطور كه بى نظير بوتو انتظار داشت، پيش نمى رود. حالا او مجبور است تحت تدابير امنيتى شديدى دور از دسترس مردم قرار گيرد و برخلاف علاقه مندى خود از سفرها و كارناوال انتخاباتى كه در نظر داشت براى تبليغات در اطراف و اكناف كشور صورت دهد، چشم بپوشد. انفجارهاى كراچى نتيجه ديگرى هم خواهد داشت و آن اين كه احزاب سياسى جناح راست از حزب حاكم دور خواهند شد و به حزب بوتو خواهند پيوست، چيزى كه بسيارى براى انجام آن طراحى مى كردند. مسئولان انفجارهاى كراچى، هر كسى كه هستند، يك پيام آشكار را به تمام احزاب پاكستان فرستادند. اين پيام اين بود: «بوتو و هر كسى كه بخواهد با او همكارى كند، در معرض حمله خواهند بود.»
نقش نظاميان درتاريخ پرتنش پاکستان
پاكستان يكي از كشورهاي جنوب آسياست كه در همسايگي افغانستان ، ايران ، چين و هند قرار دارد . مساحت آن 880 هزار و 940 كيلومتر مربع است. پايتخت آن اسلام آباد است و بزرگترين شهر آن كراچي است. مردم پاكستان به زبان اردو سخن ميگويند .پاکستان ﮬﻔﺖ ولايت دارد: بلوچستان، سر حد شمالی، سند، پنجاب، ﻣناطق ﺷﻤﺎﻟﻰ، مناطق ﻗﺒﻴﻠﻪﺍﻯ، ﻛﺸﻤﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ و ﺍﺳﻼﻡﺁﺑﺎﺩ .پاكستان با 164 ميليون و 741 هزار و 924 نفر نفوس (بر اساس آمارهاي سال 2007 (ششمين كشور پرنفوس جهان است و دومين كشور پرنفوس در بين كشورهاي مسلمان. اين كشور تا سال 1947 تحت سلطه انگليس بود. در سال 1956 در اين كشور جمهوري اسلامي اعلام شد.
درپاكستان قوميتهاي مختلفي چون سيك، عرب، افغان، ترك، بلوچ و مغول به آن كوچ كردهاند. در قرن 18 ميلادي انگليسيها آن را تحت سلطه خود در آوردند و به عنوان بخشي از هند قرار دادند .پس از آنكه در سال 1947 اين كشور اعلام استقلال كرد جدلهاي هند با پاكستان هم آغاز شد. اين دو كشور در سالهاي 1947 تا 1948 و در سال 1965 بر سر مالكيت كشمير با هم جنگيدند و اين دعوا تا امروز هم ادامه دارد. جنگ سوم بين اين دو كشور در سال 1971 روي داد كه نتيجه آن جدايي بخش شرقي پاكستان و اعلام موجوديت كشوري به نام بنگلادش بود.
آب و هواي اين كشور گرم و بياباني است. در شمال و شمال غربي آن كوهها جغرافياي كوهستاني حاكم است. منابع وسيع گاز طبيعي، اندكي نفت، زغال سنگ نامرغوب، سنگ آهن، مس، نمك و سنگ آهك همه آن منابعي است كه زمين در اختيار پاكستانيها قرار داده است .اميد به زندگي دراين كشور براي مردان 62.73 سال و براي زنان 64.83 سال است. يك دهم درصد از بزرگسالان اين كشور hiv مثبت هستند . بيماريهاي ناشي از آب و غذاي آلوده مانند اسهال در اين كشور رايج است. نودوهفت درصد مردم آن مسلمان، (هفتادوهفت درصد سني) و بقيه اسماعيليه ، هندو و مسيحي هستند. 63 درصد مردان و 36 درصد زنان آن باسواد هستند. قانون اساسي آنها بر اساس قانون انگلستان نوشته و قوانين اسلامي به آن افزوده شده است .سن راي در اين كشور 18 سال است و در انتخابات پارلمان، تعدادي از كرسيها براي زنان و غيرمسلمانان اختصاص داده شده است. جنرال پرويز مشرف از سال 2001 ميلادي در يك كودتاي نظامي حكومت را در اين كشور به دست گرفت.
پاكستان كشوري در حال توسعه است كه چند دهه است از ناهماهنگيهاي سياسي داخلي رنج ميبرد. به همين دليل و به دليل بروز فجايع طبيعي فراوان در اين كشور از جمله زلزله، در طي اين سالها اقتصاد آن نتوانسته به رشد چشمگيري دست يابد .تورم يكي از مهمترين معضلات پيش روي دولتمردان اين كشور است. بر اساس آمارهاي سال 2006 ميلادي تورم اين كشور 7.9 درصد است. 24 درصد از مردم آن زير خط فقر زندگي ميكنند و 6.5 درصد از مردم بيكار هستند .پنبه، گندم، برنج، شكر، ميوه، سبزيجات، شير، تخممرغ و گوشت گوسفند مهمترين محصولات زراعتي اين كشور هستند. پوشاك و منسوجات، دوا، كاغذ، كود، وسايل برقي و مصالح ساختماني مهمترين محصولات صنعتي اين كشورند .سالانه 80.24 ميليارد كيلو وات برق در اين كشور توليد ميشود كه اغلب آن در خود اين كشور مصرف ميشود. پاكستان در سال 2006 ميلادي 358.9 ميليون بشكه نفت وارد كرد.
بيشترين صادرات پاكستان به كشور آمريكا 21 درصد، امارات متحده عربي 9 درصد، افغانستان 7.7 درصد، چين پنج درصد و انگليس 5.1 درصد است .بيشترين واردات به پاكستان از كشورهاي چين 13.5 درصد، عربستان سعودي 10.3 درصد، امارات متحده عربي 9.69 درصد، آمريكا 6.3 درصد، جاپان 5.6 درصد، كويت 4.6 درصد و آلمان چهار درصد است .در سال 2005 ميلادي 800 هكتار از زمينهاي اين كشور زير كشت خشخاش بود كه اين به معني توليد چهار تن هروئين خالص است.
پاكستان در سال 1947 و پس از استقلال كشور هندوستان از استعمار بريتانيا پديد آمد .پس از استقلال پاكستان، منطقه مسلمان نشين كشمير همواره مورد مناقشه اين كشور با هند بوده و منشا دو جنگ از سه جنگ ميان اين دو كشور بوده است .در سال 1973 و پس از 13سال حاكميت نظاميان بر پاكستان، ذوالفقار علي بوتو به قدرت رسيد. و همزمان با انتخاب اين سياستمدار نظام سياسي پاكستان به جمهوري فدرال تغيير پيدا كرد .بوتو اما وي چهار سال بيشتر در مقام نخست وزير پاكستان دوام نياورد و توسط جنرال ضياءالحق سرنگون محاكمه و سپس به دار آويخته شد. ضياءالحق مجددا اسلام را مبناي نظامي سياسي پاكستان قرار داد . اين جنرال پاكستاني در سال 1998 در سانحه هوايي كشته شد.پس از مرگ ضياءالحق بي نظير بوتو فرزند ذوالفقار علي بوتو به عنوان اولين نخست وزير زن يك كشور اسلامي از سوي حزب مردم پاكستان(PPP) انتخاب شد. بي نظير بوتو اما مدت زيادي در راس قدرت سياسي دوام نياورد و در 1990 به اتهام سواستفاده از قدرت و فساد مالي از مقام نخست وزيري بركنار شد.
نواز شريف كه در انتخابات همان سال از سوي حزب مسلم ليگ پاكستان به پيروزي رسيده بود، جانشين بي نظير بوتو شد. نواز شريف نيز پس از سه سال به اتهاماتي مشابه با اتهامات بي نظير بوتو از فدرت بركنار شد .بي نظير بوتو پس از پيروزي حزب مردم در اكتبر 1993 دوباره به مقام نخست وزيري انتخاب شد، اما در نوامبر 1996 از كار بركنار و در 15 اپريل 1999 در دادگاهي غيابي به پنج سال زندان محكوم شد .نواز شريف اما پس از پيروزي حزب مسلم ليگ در انتخابات پاكستان در سال 1997 مجددا به نخست وزيري رسيد. در اين زمان نواز شريف به دليل انتصاب قضات ديوان عالي پاكستان با قوه قضاييه اين كشور وارد يك مناقشه سياسي شد. در پي بروز مناقشه سياسي ميان نواز شريف و قوه قضاييه پاكستان سردار لغاري رييس جمهوري پاكستان از مقام خود استعفا داد و رفيق تارر اين مقام را عهده دار شد .در 12 اكتبر 1999 نواز شريف در پي كودتاي نظاميان به فرماندهي جنرال مشرف از قدرت بركنار شد. نواز شريف در سال 2000 به حبس ابد محكوم شد و پرويز مشرف نيز در جنوري 2001 خود را رييس جمهوري پاكستان ناميد. در ماه مي 2002 و پس از برگزاري يك رفراندوم مشرف در مقام خود ابقاء شد.در پي اين رفراندوم مشرف مجددا قانون اساسي سال 1973 مبتني بر فدراليسم را در پاكستان احياء كرد.
با وقوع حوادث يازده سپتامبر در آمريكا پاكستان به يكي از متحدان آمريكا در آنچه به اصطلاح جنگ عليه تروريسم عنوان ميشود بدل شد.اتحاد پاكستان با آمريكا اما ثبات را براي اين كشور به همراه نياورد و طي قريب به يك دهه چهار هزار نفر بر اثر خشونتها در اين كشور كشته شدند .اما مشرف با بركنار كردن افتخار چودري رييس محاکم عالي پاكستان، بزرگترين بحران سياسي را در طي دوران زمامدارياش پديد آورد. بركناري افتخار چودري موجي از ناآراميها را در پاكستان در پي آورد .حمله نظاميان پاكستان به مسجد سرخ يا مسجد لال در اسلام آباد از جمله ديگر بحرانهايي است كه در زمان زمامداري مشرف به وقوع پيوست، بحران مسجد لال با مداخله اردوي پاكستان و كشته شدن يکصدوسي نفر خاتمه يافت .از جمله موارد ديگري كه زمامداري مشرف را تحتالشعاع قرار داده است، مساله در اختيار داشتن همزمان مقام نظامي و رياست جمهوري توسط وي است. مشرف در آستانه برگزاري انتخابات رياست جمهوري پاكستان مقام خود در اردو را به يكي ديگر از جنرال هاي اردوي اين كشور تفويض كرد.
مشرف معمولا سرنوشت طرفداران و دشمنانش را آنطور كه خود ميخواهد رقم ميزند. از ميان اين دو ، انتصاب فرمانده نيروهاي مسلح و اردو اهميت بيشتري دارد چرا كه در اين كشور اردو سياست را در اختيار و كنترول همه امور را در دست دارد .انتصاب كياني به اين سمت درواقع به نوعي جمع شدن منافع مشرف، بينظير بوتو و آمريكا در يك گزينه است. انتصاب كياني همچنين در داخل پاكستان هم پيامدهايي بهدنبال دارد . جنرال كياني در حالي به اين سمت منصوب ميشود كه حكومت هشت ساله مشرف اكنون با اختلافات دروني و بحران سياسي كلي روبهروست. جامعه مدني پاكستان و جمعيت يکصدوشصت ميليوني اين كشور از وجود يك حاكم نظامي، بسيار سرخورده و نااميد شدهاند .فضاي كه اكنون در جامعه پاكستان حاكم است به نوعي انتظار براي تغيير رژيم و احياي دمكراسي است. تصوير اردو هم در پاكستان به شدت مخدوش شده و روحيه نظاميان هم دچار آسيب شدهاست. بنابراين با توجه به اين توصيفها شرايط پاكستان بسيار بحراني است و حكومت آن را ميتوان يك حكومت تحميلي ناميد.
از سوي ديگر آنچه انتصاب جنرال كياني را به اين سمت ممكن كرده اين است كه اين گزينه در واقع منافع مشرف، بوتو و آمريكا را يك جا تأمين ميكند. انتصاب كياني درواقع علاوه بر اينكه بهدليل سابقه طولاني كار او صورت گرفته، دلايل ديگري هم دارد كه مهمترين آن نظر مثبت آمريكا نسبت به او بهعنوان يكي از مهرههاي برنامه جامع حفظ مشرف در قدرت است .آمريكا ميخواهد كه مشرف با چهرهاي غيرنظامي و با بيرون آوردن لباس نظامي به كار خود ادامه دهد. در اين صورت او بايد قدرت را در اردو به كسي بسپارد كه بيشترين اعتماد را به وي دارد. جنرال كياني هم مورد اعتماد مشرف است و هم مورد اطمينان آمريكا. تا اينجا تنها تصور ميشد كه كياني مورد حمايت و اطمينان مشرف و آمريكاست اما بينظير بوتو هم در بيانيهاي از انتصاب كياني حمايت كرد.
اخبار رسيده از منابع مطلع در پاكستان حتي حاكي از آن است كه بوتو در مذاكرات خود با جنرال مشرف بر انتصاب كياني به پست اداره اردو بهعنوان يكي از شرطهايش در تحقق اين معامله تأكيد كرده است. بوتو تأكيد كرده كه مسوول نظامي بايد فرد مورد تأييد او باشد. مشخصات زندگينامه جنرال كياني نشان ميدهد كه او در دهه 1980 و در دوره اول نخست وزيري بوتو، معاون سوق واداره اردو بودهاست .جنرال كياني همچنين از سوي مشرف در مذاكرات براي رسيدن به توافق با بوتو در دبي حضور داشته است. بنابراين او از مهرههاي مهم در تعامل مشرف با بوتو به شمار ميآيد . در هشت سال گذشته مشرف از نظر عموم مردم پاكستان نوعي دنبالهروي آمريكا تصوير شده است. فضاي غالب در ميان رسانهها و افكار عمومي پاكستان نوعي فضاي ضد آمريكايي است. اين مقاومت و مخالفت در برابر آمريكا رفته رفته به رژيم دست نشانده آن در اسلامآباد منتقل شد.
بنابراين يكي از دلايل عمده مخالفت مردم پاكستان با دولت مشرف، نزديكي آن به آمريكاست. با درنظرداشت به اينكه كياني هم در محفل نيروهاي بوتو و هم از نيروهاي مشرف است و از سوي ديگر حمايت آمريكا را هم با خود دارد، به راحتي نميتوان لقب و عنوان آمريكايي را از خود دور كند .نشريه آمريكايي نيوزويك در گزارشي از پاكستان نوشت جنرال كياني فرمانده آينده اردوي پاكستان است. او به خاطر عنوان تصدي اش بارها به آمريكا سفر كرده و با مقامات پنتاگون و سيا ديدارهاي متعددي داشته است .در اين ديدارها او تماسهاي نزديك و شخصي با مقامات آمريكايي داشته كه اين تماسها در نزديك شدنش به آمريكا بسيار مؤثر بودهاست. اما همين نزديكي براي او در داخل پاكستان و در ميان افكار عمومي دردسر ساز خواهد شد و حتي ممكن است او را همچون يك پرويز مشرف ديگر به شخصيتي منفور در ميان مردم پاكستان تبديل كند .انتصاب كياني بهعنوان مسوول نظامي با سه پرسش جدي همراه است:
ول اينكه آيا او توانايي بازسازي اردوي پاكستان و تبديل كردن آن به يك نيروي حرفهاي را دارد؟
دوم اينكه آيا او ميتواند بدون اينكه وارد بازيهاي سياسي و بحران هميشگي درگيري اردوو سياست در پاكستان شود به كار خود ادامه دهد؟
نكته سوم اين است كه آيا جنرال كياني بهعنوان گزينه مورد حمايت آمريكا ميتواند هم انتظارات واشنگتن را در زمينه جنگ جهاني با تروريسم برآورده كند؟
همانطور كه گفته شد، انتخاب جنرال كياني يك انتخاب كاملا سياسي است . بنابراين او نميتواند از پيامدهاي سياسي اين انتخاب و بحران روزهاي آينده اين كشور به دور بماند. اما بايد ديد كه او چطور با اين بحران روبهرو خواهد شد . حضور جنرال مشرف با لباس غيرنظامي در راس قدرت در پاكستان مشكلات او را حل نخواهد كرد. او حتي بعد از به دوش كشيدن عنوان رئيسجمهوري غيرنظامي باز هم با مخالفان جدي روبهروست و در اين رويارويي به كمك جنرال كياني براي حفظ حاكميت نياز دارد . در اين ميان رابطه كياني با بوتو هم ميتواند معادلات آينده اردو و سياست در پاكستان را پيچيده كند .مشرف و بوتو در حال حاضر همپيمان سياسي هستند اما تا ابد اين طور باقي نميماند. درصورت بروز اختلاف ميان اين دو نفر نقش كياني بهعنوان مسوول نظامي نقشي تعيينكننده است . مسوولين اردو در پاكستان از يك الگوي واحد در تاريخ پيروي كردهاند. جنرال ايوب، اسكندر ميرزا را بركنار كرد. يحيي خان، ايوب را سرنگون كرد و جنرال ضياالحق، بوتو را اعدام كرد .بالاخره اينكه جنرال مشرف نواز شريف را سرنگون كرد. آيا جنرال كياني هم از همين الگو پيروي خواهد كرد؟ مسوولين اردو در پاكستان معمولا در پايان دوره كاري خود قدرت اجرايي را در دست گرفتهاند. بايد ديد اين سرنوشت در انتظار جنرال كياني هم هست يا نه.
جنرال پرویز مشرف در اگست 1943 در یک خانواده متوسط متولد شد و در سال 1961 وارد اکادمی نظامی پاکستان شد .وي درسال 1998 به رياست اردو ي پاکستان رسید و يكسال پس از آن در كوتايي بدون خونريزي قدرت را در دست گرفت .مشرف در سال 2001 خود را رئيسجمهور پاكستان خواند و در همهپرسي سال 2002 براي تمديد رياستجمهوري پيروز شد .وي پس از رويدادهاي 11 سپتامبر 2001 به عنوان متحد كليدي بوش در نبرد با تروريسم شناخته شد .تلاش مشرف برای خلع قدرت از افتخار چودری رئيس محاکم عالي در ماه مارچ 2007 موجب ایجاد یک بحران سیاسی شد و دامنه اين بحران به بازگشت يكجانبه و دستگيري نوازشريف منجر شد كه طي آن نواز شريف به عربستان بازگردانده شد.
وضعيت فوق العاده
كشمكش هاى خونين جديد در پاكستان يك بازيگر قدرتمند دارد، بازيگرى كه در ۲ دهه جنگ و شورش هاى دو كشور پاكستان وافغانستان پشت صحنه تحولات حضور داشت ولى رفته رفته از حاشيه به متن مى آيد. اين نيروى نوظهور كسى جز «قبايل» نيست. نيرويى كه فقط در كتاب جغرافيه و تاريخ جنوب آسيا از آنها ياد مى شد اكنون به واسطه موج حملات خونين هر روز پاكستان به يك وزنه مؤثر در ژئوپلتيك اين منطقه تبديل مى شود. قبايل در قامت بازيگران تازه تحولات پاكستان حزب نيستند، اما تشكيلاتى منسجم تر از همه احزاب دارند وچند حزب نامدار و بى نام از خوان حمايت آنها تغذيه مى كنند.
آنها در سيستم فدرالى پاكستان به ظاهر زير پوشش دولت هاى محلى سرحد و ايالت شمالغربى قرار دارند، اما در واقع قدرت و نفوذى بالاتر از حكومت هاى منطقه اى دارند. نفوذ آنها به يك منطقه و مكان محدود نيست و مى توانند از پايگاه اصلى خويش در ارتفاعات استراتژيك مرز پاكستان وافغانستان حوادث خونين از كراچى در جنوب تا راولپندى در مركز پاكستان را هدايت كنند.از حيث عناصر چندگانه قدرت و مشروعيت نيز چيزى كم ندارند. آنها بر موجى وسيع از هواداران جان بركف حكم مى رانند.
در پيوند با
ايدئولوژى سلفى گرى و وهابيت مهم ترين آموزشگاه هاى تعليم افراطى گرى جهان را در
اين مناطق به وجود آورده اند. ثروت آنها نيز از دو منبع سرشار معامله سلاح و مواد
مخدر آن به اندازه است كه به مدرن ترين ابزارهاى جنگ دسترسى پيدا كنند.
به اين صورت
امروز هر سه عنصر قدرت قبايل يعنى سلاح، دالر و ايدئولوژى در خدمت پيشبرد نفوذ
طالبان قرار گرفته است.قبايل اكنون جريانى را رهبرى مى كنند كه جهان امروز به نام
طالبانيسم پاكستانى آنها را مى شناسند.
آشوب مسجد لال را بايد به عنوان نقطه عطف در ورود تمام عيار قبايل به صحنه سياست
پاكستان به حساب آورد.
قبايل اين قيام
را كه به سركوب خونين ده ها نظامى مخالف دولت پاکستان وتحت حمايت شان منجر شد
نشانه اى از تغيير مسير مشرف تلقى كردند.
پس
از اين شورش بود كه پاكستان وارد ماراتنى از جنگ و گريز خونين شد، جنگى كه ميدان
و آوردگاه اصلى آن همانا مناطق تحت سلطه قبايل شمالى پاكستان است.
درست است كه مسجد لال بحرانى دريكى از مقرهاى افراطيون در پايتخت پاكستان بود اما اين ماجرا از آنجا كه عقبه نيروهاى طالبان پاكستان را هدف گرفت پس لرزه هايش به خودى خود در مناطق مرزى و قبيله اى اين كشور آشكارشد.هر دو گروه از نيروهايى كه با مشت آهنين مشرف درعمليات مسجد لال تضعيف شدند يعنى نظاميان سلفى و احزاب متحد آنان در پارلمان موسوم به «ائتلاف متحده مجلس عمل » بعد از اين مشکل به قبايل نيرومند شمال پناه بردند.به اين صورت جغرافيه ومسير جنگ داخلى پاكستان به سمت نواحى سرحد و وزيرستان تغيير كرد و همان قبايلى كه تا ديروز عصاى دست اردو در تأسيس طالبان و بازوى حمايت مشرف در سركوب و حذف بوتو و نوازشريف بودند اين بار در صف دشمنان سرسخت وى جا ي گرفتند.
اپوزيسيون مسلح مشرف از اين پس جبهه تازه اى را گشودند و نام مناطقى جديد به عنوان كانون هاى نزاع برزبان ها جارى شد.در ده ها عمليات انتحارى كه به يارى قبايل در اين سه ماه پس از شورش مسجد لال در مناطقى مانند « ميرانشاه» و «سوآت» به وجود آمده سران قبايل به يك قدرت نمايى تاريخى در برابر حكومت مركزى دست زده اند.در كشمكش خونين چندي قبل منطقه قبيله اى ميرانشاه در منطقه وزيرستان كانون جنگ بود و اكنون مركزيت جنگ به ناحيه سوآت در ايالت سرحد كشيده شده است ناحيه اى كه درآن گروهى از خشن ترين شاخه هاى طالبان با رهبريت مولانا فضل الله عمليات انتحارى عليه اردوي پاكستان را هدايت مى كند. مناطق شمالى پاكستان امروز به معناى واقعى به پايتخت سياسى افراطيون تبديل شده اند.آنها اكنون جبهه اى به گستردگى شمار ناراضيان غرب و شركاى سياسى آن در پاكستان به وجود آورده اند.
نمايش قدرت
قبايل در جنگى كه اغلب حالت انتحارى و مهيبى دارد و مهم ترين كانون هاى قدرت
نظامى پاكستان را هدف قرار مى دهد اين سؤال مهم را در آستانه انتخابات حساس
پارلمانى پاكستان و ماجراى تقسيم قدرت ميان بوتو ومشرف مطرح كرده است كه آيا به
راستى طراحان الگوى دولت ائتلافى براى آينده پاكستان در واشنگتن، لندن و رياض
خواهند توانست قطار دولت مشترك بوتو ومشرف را از گرداب غائله هاى مناطق قبيله اى
عبور دهند
.
در جامعه نيمه سنتى و نيمه مدرن پاكستان كه نزديك به دهها قبيله حكمرانى مى كنند
مهم ترين شاخه هاى آن در مناطق مرزى افغانستان يعنى ايالت بزرگ سرحد با مركزيت
پشاور و منطقه قبيله اى وزيرستان تمركز دارند. ۶ منطقه وزيرستان، مهمند، باجور،
كورم، اوركزى و خيبر ستون فقرات قدرت قبايل را تشكيل مى دهند.
بدون شك در نظر ناظران منطقه جنوب آسيا كه سال ها در پى يافتن رموز بحران هاى بى
پايان افغانستان و پاكستان هستند، پيوند قبايل با سياست پديده تازه اى نيست و از
اين كه در اين نوشتار به عنوان نيروى نوپديد از آنها تعبير شود شايد به حيرت
بيفتند. نكته جديد در نقش آفرينى قبايل اين است كه براى نخستين بار است كه سران
قبايل از مخفيگاه هاى خويش خارج شده و در ميدان سياست به طور مستقيم رشته هدايت
بحران ها را دردست مى گيرند.
قبايل تاكنون به صورت غيرمستقيم نقش خويش در سياست پاكستان وافغانستان
را از طريق حمايت و پشتيبانى از معارضان حكومت مركزى ايفا مى كردند.
شيوه رايج
آنها سلاح دادن و مسلح كردن نيروها و پناه دادن به فراريان و مخالفان تحت تعقيب
دولت بود اما در اين مرحله قبايل با دو تصميم مهم نحوه مداخله خويش در ميدان
سياست را متحول كرده اند. نخست ، از طريق بستن پيمان همكارى با گروه ها و احزاب
اپوزيسيون دولت كه اين مسأله در صحنه پاكستان در قالب پيمان همكارى قبايل با
احزاب ششگانه مذهبى- سنتى موسوم به مجلس متحده عمل به بار نشسته است و در
افغانستان به شكل حمايت و همكارى تنگاتنگ با نظاميان طالبان نمايان است. دوم اين
كه براى نخستين بار آنها در ميدان مذاكره با حكومتگران كشورهاى مختلف حاضر
شده اند.
در صحنه
افغانستان آنها چند بار طرف مذاكره نمايندگان سازمان ملل و دولت هاى غربى قرار
گرفتند كه مهم ترين آن مذاكره و پيمان همكارى آنان با دولت انگليس در منطقه موسى
قلعه هلمند بود.
سال ۲۰۰۴ آنها در وزيرستان، يعنى همان نقطه اى كه كانون رويارويى قبايل با اردو
است مهم ترين پيمان ترك مخاصمه را امضا كردند.
پيمانى كه به نوعى بر نفوذ و حاكميت اين گروه ها بر مناطق مرزى
پاكستان وافغانستان مشروعيت بخشيد.
نكته جالب
اين جاست كه سران قبايل در هر دو مرحله به نمايندگى از طالبان اين پيمان ها را
منعقد كرده اند.اين اتفاق موجب شده كه اغلب ناظران قبايل را در دور جديد به چشم
مهم ترين منبع حامى طالبان ببينند.
قبايل را بايد
به عنوان نيروهاى خود مختار در دو كشور پاكستان و افغانستان به حساب آورد.
آنان به معناى
واقعى دولتى موازى در درون حاكميت هستند.
وجود اين قبايل
موجب شده كه هنوز ساختار سياسى پاكستان به شكل دوگانه باقى بماند و پروسه
دولت سازى و مقوله مهم وحدت ملى دراين كشور ناكام بماند.
اما آنچه قبايل
را به تافته اى جدا بافته در پيكر سياسى پاكستان تبديل كرده است خودمختارى آنها
در اعمال قوانين و وضع مقررات است.
آنها به راحتى
سنت ها و موازين قبيله اى را جايگزين قوانين حكومت مركزى كرده اند، همين استقلال
عمل در اداره شئون اجتماعى و سياسى موجب شده كه سرمايه گذاران تفكر سلفى گرى خارج
از اراده دولت مركزى اين ايدئولوژى را در مناطق قبيله اى رواج دهند.
از پايان دهه ۸۰ سران قبايل كه به داشتن زمينه هاى تعصبات مذهبى شهره بودند آغوش
خود را براى كاروان وهابيتى كه در قالب مدارس مذهبى روانه پاكستان شدند، گشودند.
آن گونه كه
منابع پاكستانى روايت كرده اند طالبانيسم به عنوان يك تفكر حكومتى پيش از آنكه در
كابل و افغانستان به منصه ظهور آيد از دوره ضياء الحق كه پيمان سياسى - عقيدتى
ميان سعودى ها با وى امضا شد در مناطق قبيله اى سرحد و وزيرستان به اجرا درآمد.
ملموس ترين
نتيجه تلفيق سلفى گرى با سنت هاى قبيله اى اين بود، موجى از آنچه مركز مبارزه با
منكرات و مقابله با جريانات ضد شريعت و تبليغ قرآن و سنت خوانده مى شد در مناطق
مرزى پاكستان بويژه پشاور به راه افتاد و نسلى از مردان داراى ريش به سبك طالبان
امروز ميدان دار شدند. اين چيزى بود كه در ۴ سال حكومت طالبان در كابل پياده
شد.سران قبايل كه عمدتاً بسيار متعصب مذهبى هستند با فرار طالبان و رهبران شان
آنها را در ميان خود جاى داده و حمايت كردند.
بعد از مهاجرت جمعى از طالبان و رهبرانشان از افغانستان به مناطق قبايلى در
وزيرستان شمالى و جنوبى در مرز پاكستان، آنها اقدام به راه اندازى مجدد مدارس
سلفى و تقويت مدارس مذهبى موجود كردند. «جلال الدين حقانى» وزير امور قبايل
وسرحدات طالبان بعد از سقوط اين رژيم به «ميران شاه» مركز وزيرستان شمالى پناهنده
شد و حوزه علميه و مدرسه دينى بزرگى به نام «خليفه اسلامى» در سال ۲۰۰۲ تأسيس
كرد.
وى با ثبت نام
از نوجوانان و جوانان قبايل و مهاجرين افغان در اين مدرسه به آموزش دينى با
افكارى كه در سر مى پروراند، مشغول شد. مدارس بعداً به مركز اصلى پرورش نيروهاى
عمليات انتحارى در پاكستان و افغانستان تبديل شد.
چنان كه منابع
پاكستانى گفته اند در مدرسه خليفه اسلامى علاوه بر آموزش كتب دينى به طلاب آموزش
نظامى براساس تفكر طالبان نيز داده مى شد. دولت پاكستان ناگزير شد در سال ۸۴
فعاليت هاى وى را غيرقانونى اعلام كند و اين حوزه علميه را محاصره و كليه كتب
دينى را بيرون آورده و ساختمان مدرسه را منفجر كند. تاكنون مولانا جلال الدين
حقانى فرارى است و تلاش نيروهاى امنيتى پاكستان براى دستگيرى وى به جايى نرسيده
است.
گفته مى شود كه نظام تعليمى مدارس تحت نفوذ قبايل دراين شش سال پس از سقوط طالبان
حول ۲ محور آموزش هاى خويش را پيش برده اند اول پروژه ايدئولوژيزه كردن جامعه
سنتى پاكستان ودوم دعوت به جنگ عليه غرب و نماد آن آمريكا.هم اكنون برخى از مناطق
قبايلى شامل وزيرستان شمالى و جنوبى تحت نفوذ جمعيت العلماى اسلام(گروه مولانا
فضل الرحمان) و مناطق مهمند و خيبر تحت نفوذ جماعت اسلامى پاكستان و منطقه باجور
تحت نفوذ نهضت شريعت و منطقه قبايل كرم تحت نفوذ شيعيان و اهل تسنن است.
آخرين رشته از حوادث خونين پاكستان در ايالت سرحد به دست نهضت شريعت به رهبرى فضل
الله شكل گرفته است كه داماد صوفى محمد مؤسس اين تشكل است. او از چرخش مشرف به
سمت غرب ناراضى است و داعيه اجراى شريعت سلفى را دارد و دليل اصلى شورش خويش را
عهد شكنى مشرف در اجراى قوانين و مقررات شريعت مورد نظر خويش در اين مناطق
مى خواند.
در واقع در مدت شش سال موجوديت آمريکادر افغانستان افراطيون پناه گرفته در
سرزمين هاى قبيله نشين در دو جبهه مبارزه كرده اند.
جبهه اصلى آنها
جنگ با غرب و ناتو و دولت كرزى بوده است كه از طريق اعزام افرادپيش مرگ حملات
انتحارى انجام داده اند وجبهه دوم آنها با دولت مشرف بوده است.اما مبارزه آنها با
دولت مشرف از سال گذشته شروع شد تا ۲ سال پيش آنها در سازش وهمكارى با مشرف به سر
بردند يعنى تازمانى كه مشرف با كابل درگير بود و سازمان آى اس اى پاكستان از
طالبان حمايت مى كرد.
نماد اين دوره سازش پيمان وزيرستان است كه در سال ۲۰۰۴ شوراى بزرگان و سران قبايل وزيرستان جنوبى در ديدار با نمايندگان مشرف امضا كردند. در اين مدت سران قبايل و طالبان در اداره امور خود مختار بودند. در مناطق قبايلى، شوراى رهبران قبايل تصميم گير امور و اداره كننده مسائل شهرى و منطقه اى بوده و قوانين خاص خود قبايل را اجرا مى كردند.
نقش دولت محلى
(ايالت سرحد) وفدرال هماهنگ و كمك دهنده براى انجام امور اجرايى بود. طالبان محلى
كه مسلح نيز هستند در نخستين اقدامات خود در وزيرستان شمالى و جنوبى با حمايت
رهبران به شناسايى افراد، مبادى فساد و منكرات پرداختند.
تا جايى كه
آنان در نخستين اقدام اجرايى خود، تعدادى از عاملان فحشا، دزدان، قاچاقچيان و آدم
ربايان را بازداشت كردند و مغازه هاى ويديو فروشى و عرضه مواد مخدر را بستند. در
حوادث ديگرى «طالبان محلى» براى انتقام به مراكز و منازل مسكونى افرادى كه شرور
مى خواندند حمله كرده و زنان و اطفال را بيرون آورده و منازل را به آتش كشيدند.
جالب است كه اين اقدام هاى خشونت بار اكنون عليه اردوي پاکستان تكرار مى شود يعنى
آنها عناصر وابسته به حكومت را كشته و اجساد و سرهايشان را به پايه هاى چراغ برق
در ميدان هاى شهر آويزان مى كنند.
طالبانيسم در پاكستان اكنون بر دوش نهادهايى به نام طالبان محلى يا همان دانش
آموزان وطلاب مدارس تحت نفوذ قبايل پيش مى رود. درحال حاضر درمناطق شمالى پاكستان
بيش از ۱۲دفتر طالبان محلى تأسيس شده است و دولت و حكومت فدرال بيم آن را دارد كه
اين دفاتر افزايش يابد.
طالبان محلى در
پاكستان در شهرهاى «وانا، لدها و جانى خيل» در وزيرستان جنوبى چهار دفتر و در
«ميران شاه» وزيرستان شمالى در مدارس ابوشعيب، خليفه و فاروقيه دفاترى نيز ايجاد
كرده اند.
طالبان شاخه
پاكستان در ميدان سياست به چند حزب كه در ائتلافى موسوم به مجلس متحده عمل شكل
گرفته متصل هستند، حزبى كه سه روحانى سرشناس آن يعنى مولانا فضل الرحمان و قاضى
حسين احمد و سميع الحق بعد از مسجد لال به دولت مشرف اعلان جنگ دادند.
اين ائتلاف
شش گانه اكنون در ايالت هاى قبيله اى وزيرستان و سرحد شمالى فعالترين دفاتر
رادارد و اغلب مدارس مذهبى سلفيون توسط آنان اداره مى شود.
برخى معتقدند كه حلقه هاى ارتباط سياسى طالبان با كشورهاى عربى تأمين
كننده پول و ايدئولوژى اين جريانات نيز به اين رهبران برمى گردد.
مسأله استراتژيكى كه دولت هاى مشرف و كرزى را در رويارويى با اين قبايل ناكام
گذاشته پيوند هاى خويشاوندى و تاريخى ميان قبايل دوسوى مرز است.
قبايل مرز نشين پاكستان كه همه پشتون اند اكنون در عين تسلط بر قلمرو
مناطق مهم شمال غربى، هدايت امور ولايات مرزى افغانستان را در اختيار دارند.
اين پيوند ميان قبايل دو طرف در واقع همان حلقه مفقوده سياسى است كه
ناظران ميان طالبانيسم پاكستان و افغانستان آن را جست و جو مى كنند. از اين قرار
است كه در وزيرستان پاكستان همان نيرويى جنگ و عمليات انتحارى عليه اردوي
پاكستان را پيش مى برند كه در ايالت هم مرز آن در افغانستان.
اكنون آمريكا و شركايش به اين باور رسيده اند كه كانون تأمين كننده همه جريان هاى
افراطى افغانستان و پاكستان دراين منطقه مرزى قرار دارد جالب است كه هيچ كس در
غرب امروز اين سخن جنرال «پرويز مشرف» را كه اعلام كرده در جنگ عليه القاعده در
وزيرستان هاى شمال و جنوبى يا ايالت سرحد تقريباً پيروز شده است. باور نمى كند.
كارشناسان غرب به صراحت نوشته اند كه پايتخت طالبان و القاعده از كابل به اين
مناطق قبيله اى منتقل شده است و پديده طالبان محلى يا طالبانيسم در پاكستان در
مناطق قبايلى وزيرستان شمالى و جنوبى چنان شدت گرفته است كه تندروى هاى آنها جاى
القاعده را مى گيرند.
تاكنون در توصيف دلايل شكست و ناكامى دولت هاى شريك آمريكا در برابر اين
جريان هاى افراطى اغلب بر دو عامل تأكيد شده است و گفته مى شود كه دو عنصر موجب
شده كه آنها به نيروى شكست ناپذير نه فقط در برابر اردوي حرفه اى پاكستان بلكه در
برابر غرب تبديل شوند. اول موقعيت سوق الجيشى قبايل كه سخت ترين و صعب العبورترين
مناطق جهان را در امتداد مرزهاى كشور پاكستان و افغانستان به طول ۱۲۰۰كيلومتر در
دست دارند و دوم پشتگرم بودن به منبع بى پايان درآمد قاچاق بويژه قاچاق سلاح و
مواد مخدر آن هم در نقطه اى كه همگان آن را به عنوان شاهراه و مركز ترانزيت قاچاق
جهان مى شناسند. اما عامل مهم ديگرى كه متأسفانه چندان مورد توجه قرار نمى گيرد
ناكامى پروژه هاى اصلاح وبازسازى اقتصادى است كه غرب پس از ۱۱ سپتامبر وعده اجراى
آن را در مناطق محروم افغانستان وپاكستان داده بود. واقعيت ها نشان مى دهد كه
سرمايه گذاران جريان هاى افراطى بيشترين بهره را ازفقر و محروميت اين مناطق
برده اند و آنها سربازان اصلى جنگ هاى اخير را ازفرزندان همين طبقه محروم و
نابسامان جذب مى كنند.
ازطرف
ديگراتحاد خانم بوتو و رئيس جمهور مشرف دوره آزمايشى خود را مى گذراند و ممكن است
در آينده به خاطر بدگمانى و سوءظن به مخاطره كشانيده شود.
در
عين حال راستگرايان سياسى و افراطيون مى كوشند اين اتحاد را وارونه سازند. به هر
صورت آينده انتخابات عمومى كه قرار است، راه اندازى شود مبهم به نظر مى رسد. نزاع
ها و درگيرى هاى سياسى در پاكستان خطر كلانى است كه جامعه جهانى را وادار خواهد
ساخت، تا بر اردوي پاكستان فشار آورده و افراطى ها را كه مى خواهند كشور را در
حيطه قدرت خود در آورند،ريشه كن كند. البته سال قبل در بين مردم كم و بيش اين
خوشبينى به وجود آمده بود كه شايد جنرال مشرف راه حلى براى اين كه نظاميان از
صحنه سياسى كنار روند و زمينه را براى يك دموكراسى واقعى توأم با قدرت و صلاحيت
نخست وزير و پارلمان مساعد سازد. اما حالا ذهنيت عامه مردم چنين است كه جنرال
مشرف با كانديدا كردن خود بار دوم به رياست جمهورى تحولات سياسى كلان پاكستان را
قربانى خواسته هاى خويش كرده است. در فرايند تحولات بد سياسى پاكستان جنرال مشرف
با احزاب سياسى مخالف، قضات، حقوقدانان و اعضاى جامعه مدنى پاكستان در مقابله
خواهد بود.
در ضمن افراطيون پاكستانى با راه اندازى عمليات انتحارى در سرتا سر كشور، در
مناطق قبايلى هم سرحد افغانستان جايى كه شبكه القاعده پناه گرفته است مناطق
بيشترى را به تصرف خود در آورده اند.
به نظر منتقدان سياسى، نظاميان نه در فكر گذشت از استراتژى خود هستند و نه در فكر انتقال (به دموكراسى) در عوض مى خواهند نفوذ هميشگى خود را در اداره سياسى كشور داشته باشند. منابع ( سياسى) بدين باورند كه نظاميان فقط در اثر فشار زياد بين المللى بخصوص واشنگتن و لندن تن به مذاكره و گفت و گو با خانم بوتو داده و زمينه شركت وى را در انتخابات آماده ساخته اند. شركت بى شمار مردم براى بدرقه خانم بوتو در كراچى با وجود مخالفت بعضى از اعضاى حزب مردم پاكستان به خاطر موافقت سياسى وى با نظاميان، براى اداره سياسى و نظامى پاكستان تكان دهنده و غير قابل باور بود. بدين سبب حزب مردم پاكستان تنها حزب سياسى و مردمى پاكستان در تحولات سياسى كشور باقى خواهد ماند. حمايت از حزب مسلم ليگ و شاخه انشعابى به رهبرى نواز شريف نخست وزير پيشين، در سطح ايالت پنجاب محدود خواهد ماند. با وجود اين كه ممكن است نظاميان بر بى نظير بوتو اعتماد نداشته باشند و يا هم از وى متنفر باشند؛ اما آنان هيچ انتخاب ديگرى ندارند، مگر اين كه با وى كار كنند.
در پاكستان هيچگونه پايدارى سياسى بدون خانم بوتو در پروسه حل سياسى
كشور ممكن نيست. خانم بوتو با متهم كردن بعضى از حلقه هاى سازمان جاسوسى پاكستان
(آى اس آى) جنرال مشرف را در حالت تدافعى قرارداده است.
نظاميان دست به انتقام گيرى زده، حالت فوق العاده اعلام نمود. ممكن
است، يكبار ديگر جنرال مشرف در مقابله با تمامى احزاب سياسى فعالان قضايى قرار
گيرد، اما بسيار بعيد به نظر مى رسد نظاميان بتوانند انتخابات را به تعويق
بيندازند و آمريكا به هيچ صورت به همچون عملى از جانب نظاميان موافقت نشان نخواهد
داد.
انتخاب دوم
نظاميان اين خواهد بود كه همانند رفراندوم ۲۰۰۲ كه مشرف را به رياست جمهورى
رسانيدند، با انتخاب فرد مطلوب خودشان نتيجه انتخابات را هدايت كنند. در اين صورت
حزب مردم پاكستان اكثريت را به دست نخواهد آورد و به قدرت نخواهد رسيد. در حال
حاضر از اوضاع سياسى چنين پيداست، مبارزات انتخاباتى احزاب سياسى به خاطر تهديد
به خشونت از طرف افراطيون ممكن نيست به روال عادى صورت پذيرد. كانديداى احزاب
سياسى احتمالاً، ملاقات ها و مبارزات انتخاباتى مختصر و كوتاه خواهند داشت و مردم
شايد در محافل مبارزات انتخاباتى از وحشت بمب هاى انتحارى شركت نكنند. تحت چنين
رويدادى شركت مردم در انتخابات كه با دلهره و بى ميلى همراه است، كمتر از حد
معمول خواهد بود. اشتراك و سهم گيرى كمتر مردم به آسانى به نفع كانديداى دلخواه
نظاميان تعبير خواهد شد.
با اين همه محبوبيت جنرال مشرف در پاكستان به خاطر بى ميلى اش در مبارزه برضد
افراطيون و ضعف نظاميان در مهار كردن طالبان در مناطق قبايلى كاهش يافته است. در
مقابل خانم بوتو به جاى نرمش با آنان مى خواهد با قاطعيت تام در مقابل تروريست ها
ايستادگى كند. صداى اعتراض و مخالفت خانم بوتو بر ضد شبكه القاعده و طالبان در
واشنگتن و ديگر پايتخت هاى كشورهاى غربى به گرمى استقبال شده است. اما نه از
نظاميان كه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بازى دو گانه به راه انداخته اند، يعنى
از يك طرف افراطيون را پناه داده اند و از طرف ديگر عليه بعضى از آنان عمليات
نظامى مى كنند. علاوه بر اين احزاب سياسى، مطبوعات عمده نيز يا اين كه از
افراطيون هراس دارند تا عمل(وحشيانه) آنان را محكوم كنند و يا با آنان همدردى
دارند و نمى خواهند هواخواه آمريكا خوانده شوند.
اوضاع سياسى پاكستان به كشتزار ماين مى ماند و خانم بوتو بايد از آن عبور كند. نظاميان ضرورت مى بينند كه با يك برنامه محدودى حكومت آينده پاكستان را با خواسته هاى آمريكا پيوند دهند. اما به شرط آن كه قدرت نظاميان را محدود نساخته و آنان را مجبور نكند با افراطيون بجنگند. خانم بوتو ضرورى مى بيند كه اردو فعال باقى بماند، به شرط آن كه مطمئن شود تا اتهام فساد ادارى بر وى بسته شده بود. وى تنها به بسيج مردم همانند كراچى دل بسته است تا عليه نظاميان فشار لازم را آورده به انتخابات آزاد و منصفانه راضى شوند. در دراز مدت همه قطعه هاى بازى سياسى به دست نظاميان خواهد بود. اين برعهده خانم بوتو و ديگر احزاب آزاديخواه است تا با پشت كار مؤثر و سازنده بتوانند نظاميان را وادار سازند تا تن به انتخابات آزاد و منصفانه بدهند. در خلال اين مدت همه آدم هاى انتحارى كوشش خواهند كرد تا پاكستان امنيت و ثبات نداشته باشد.
همچنان مقامات
دولت پاكستان اعلام كردند، زمان برگزارى انتخابات پارلمانى اين كشور كه قرار بود
در جنوري برگزار شود، ممكن است به دليل برقرارى وضعيت اضطرارى به تعويق
بيفتد.«طارق عظيم» وزير مشاور وزارت اطلاع رسانى پاكستان اعلام كرد:
«انتخابات پارلمانى به طور قطع برگزار مى شود اما زمان برگزارى آن احتمالاً به
دليل اعلام وضعيت فوق العاده در كشور از سوى جنرال پرويز مشرف ، به تعويق خواهد
افتاد.» وى افزود: «با اين وجود هيچ چيز هنوز به طور قطع معلوم نيست.» جنرال مشرف
قانون اساسى را در پاكستان به حالت تعليق درآورد و در اين كشور وضعيت اضطرارى
اعلام كرد.
پاكستان در فرداى روزى كه مشرف حالت فوق العاده اعلام كرد چهره يك
كشور جنگ زده را به خود گرفت، اردو و نيروهاى امنيتى همه نقاط مهم را در دست
گرفتند و فعاليت احزاب و اغلب نهادهاى سياسى و مدنى به حالت تعطيل درآمدند. در
مهمترين رويداد از اين زنجيره برخوردهاى امنيتى چند ساعت پس از اعلام اين وضعيت
موج گسترده بازداشت فعالان سياسى و قضات دادگاه ها آغاز شد.
مشرف در حالى كه اغلب دولت هاى حامى او در غرب از تصميمش ابراز نگرانى مى كردند،
دستور بازداشت صدها مخالف خويش را صادر كرد.
همچنين افتخار
چودرى رئيس محاکم عالى و هشت قاضى ارشد ديگر كه از تأييد وضعيت فوق العاده
خوددارى كردند، اكنون در بازداشت خانگى به سر مى برند.
عمران خان،
بازيكن سابق تيم ملى كركت پاكستان، «اعتزاز احسان» رئيس اتحاديه وكلاى ملتان و شش
تن از رهبران اين اتحاديه، پنج نفر از وكلاى شهر كويته، «اسماء جهانگير» رئيس
كميسيون حقوق بشر پاكستان و فعال ويژه سازمان ملل متحد، « آصف» از رهبران حزب
نوازشريف نيز تحت بازداشت خانگى قرار گرفته اند.
اين در حالى است كه فعالان احزاب و نيروهاى سياسى اين كشور بى اعتنا به حكومت
نظامى مشرف فراخوان برپايى اعتصاب دادند. اغلب شهرها و نقاط مهم پاكستان كانون
ناآرامى بود. در شهر لاهور كه يكى از مراكز اغتشاش بود پوليس پاكستان ۸۵ نفر را
دستگير كرد.
در پى اعلام
وضعيت اضطرارى در پاكستان، وكلاى پاكستانى برگزارى اعتصاب عمومى در مناطق مختلف
اين كشور را خواستار شدند. آنان خواستار خوددارى وكلا از شركت در جلسات دادگاه ها
و اعتراض به تصميم پرويز مشرف در اعلام حالت فوق العاده شدند.
رسانه هاى
پاكستان بيانيه جنرال مشرف و سخنگويان امنيتى او را كه اغلب آنها پاسخى به اعتراض
طرف هاى بين المللى بود قرائت مى كردند.
مشرف در اين
پيام تلويزيونى گفت: حملات افراطى ها در پاكستان نشان مى دهد كه گروه هاى
جنگ طلب، فعاليت خود را گسترش داده و به دليل گسترش خشونت توسط اين گروه ها، زند
گى شهروندان و
منافع ملى پاكستان با تهديد جدى روبه رو شده و چاره اى جز اعلام وضعيت فوق العاده
نبود.
مشرف در اين
ميان بيش از همه از محاکم پاكستان اظهار نارضايتى كرده و گفته است: هيچ نهادى حتى
رسانه ها هم از اعتراض مشرف مصون نماند. برخى قضات با رفتارهاى تحقيرآميز، پوليس
و نيروهاى امنيتى را بدنام كردند.
مشرف خطاب به
كشورهاى غربى نيز گفت: غرب نبايد خواستار دموكراسى و آزادى هاى مدنى در پاكستان
باشد، چرا كه اين مفاهيم متعلق به خود اين جوامع است. وى همچنين از غرب خواست تا
به دولتش فرصت دهد.
مشرف در ادامه
با دفاع از تصميمش براى اعلام وضع فوق العاده، گفت نمى توانست اجازه دهد كشورش
دست به خودكشى بزند.
او شرايط
پاكستان را بسيار دشوار خواند و گفت: «چنين وضعيتى، تصميم هاى دشوار
مى طلبد.»مشرف گفت: «در اين لحظه پاكستان به مرحله خطرناكى قدم گذاشته و قربانى
بحران داخلى است و هر اتفاقى كه مى افتد به اين مناقشه داخلى مربوط مى شود. در
تاريخ ملت ها، گاهى زمان آن مى رسد كه بايد تصميم هاى دشوار و دردناك گرفت و
اكنون زمان تصميم گيرى هاى دشوار براى پاكستان فرارسيده است و اگر به موقع اقدام
نشود، تماميت ارضى آن به خطر خواهد افتاد.»
واكنش هاى داخلى ،
بى نظير بوتو
نخست وزير پيشين كه پس از بازگشت به كشورش، «براى مسائل شخصى» به دوبى رفته بود،
نيز به پاكستان بازگشت. او گفت آنچه در كشورش روى داده، حكومت نظامى است، نه
وضعيت فوق العاده.
نواز شريف هم
كه به صورت تبعيد در عربستان سعودى به سر مى برد با ابراز نگرانى از شرايط كنونى
كشورش گفت: اكنون زمان اتحاد مخالفان مشرف با هر عقيده براى نجات پاكستان از بند
ديكتاتورى فرا رسيده است. اغلب دولت هاى غربى از تصميم مشرف انتقاد كردند.
كاخ سفيد اعلام
كرد كه آمريكا استقرار وضعيت فوق العاده در پاكستان را بسيار مأيوس كننده
مى داند. پيش از اين هم رايس اعلام حالت فوق العاده در پاكستان را تأسف بار
خوانده بود. ديويد ميليبند وزير خارجه انگليس هم شرايط پاكستان را نگران كننده
خواند. موهن سينگ نخست وزير هند هم با تشكيل اضطرارى كابينه اين كشور وضعيت
پاكستان را تأسف بار خواند.
ازطرف ديگرتحولات شتابان پاكستان مقامهاي دولت بوش را شديدا نگران كرده و روز ها تقريبا قريب به اتفاق برنامههاي شبكههاي تلويزيوني آمريكا به بحث پاكستان و تحولات دروني آن كشور اختصاص داشت. آمريكاي نگران هشتمين قدرت اتميجهان، عملا در ميان يك دو راهي قرار گرفته است. مقامهاي دولت آمريكا و بويژه شخص بوش در قالبهاي متفاوت از پرويز مشرف رييس جمهوري پاكستان خواستهاند تا هر چه سريعتر پست نظامي را تفويض كند. رسانههاي آمريكا در گزارشهاي خود و در قالب گفت و گو با كارشناسان مسايل پاكستان از گسترش نااراميها و در نهايت احتمال عدم كنترول متمركز بر زرادخانه اتمي آن كشور ابراز نگراني ميكنند. همزمان اخبار مرتبط با اعلام وضع فوقالعاده و انحلال قريب الوقوع مجلس و ضرب و جرح شماري از وكلاي پاكستاني در صدر اخبار آمريكا قرار گرفته و ديگر تحولات و بويژه اخبار عراق و ديدار نخست وزير تركيه با بوش ، به طور محسوسي به حاشيه رانده شدهاند. دولت آمريكا تاكنون در واكنش به تحولات پاكستان روي دو موضوع تمركز كردهاست ، نخست اينكه گفته است در كمكهاي چند ميليارد دالري خود به دولت پاكستان تجديد نظر ميكند و ديگر اينكه مشرف از پست نظامي كناره گيرد.
اعلام وضع فوقالعاده و انحلال مجلس در پاكستان موضوعاتي بوده كه مقامهاي آمريكايي از كنار آنها گذشتهاند و برخي از كارشناسان در گفت و گو با شبكههاي مختلف تلويزيونهاي آمريكا آشكارا از اين موضوع به عنوان يك دوگانگي در سياست دولت بوش بويژه در بحث دمكراسي نام ميبرند. آمريكا بارها از رييس جمهوري پاكستان به عنوان يكي از متحدان خود در بحث مبارزه با تروريسم نام برده است. كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا نيز در جريان ديداري با محمود عباس رييس تشكيلات خودگران فلسطيني نيز گفته است كه مشرف بايد مسووليت نظامي را كنار بگذارد. اما اين بحث به يكي از موضوعات داغ ميان نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري آمريكا نيز تبديل شده و نامزدهاي دو حزب براي كوبيدن يكديگر از آن بهره ميگيرند. نامزدهاي انتخاباتي هر دو حزب آمريكا، وضعيت حكومت نظامي در پاكستان را محكوم ولي بر سر نحوه مقابله با يكي از معدود متحدين آمريكا در جهان اسلام با هم اختلاف نظر دارند. جمهوريخواهان از نحوه برخورد بوش با رئيس جمهور پاكستان حمايت كردند و دمكراتها بوش را براي بيتوجهي به ريشههاي ناآرامي سرزنش كردند.
هيلاري كلينتون دستگيري سران مخالف و تعليق قانون اساسي را سرزنش كرد و دولت بوش را مسئول سوق دادن منابع آمريكا به عراق و دوري از جنگ با ترور در مرز افغانستان و پاكستان دانست. او تصريح كرد: بايد براي مقابله با يك چالش خطرناك ديگر كه توسط سياستهاي شكست خورده اين رئيس جمهور بدتر شده، آماده شويم. جان ادواردز از ديگر نامزدهاي حزب دمكرات نيز در آيووا گفت كه آمريكا بايد كمكهاي خود را به پاكستان محدود كند تا انتخابات آزاد انجام شود. وي افزود: قدرت ما در برابر پاكستانيها اين است كه ما ميلياردها دالر به آنها كمك ميكنيم. ما بايد از اين استفاده كنيم و مشرف را وادار كنيم كه كار درست را انجام دهد. دولت بوش از زمان اعلام جنگ به اصطلاح با تروريسم، ۱۰ميليارد دالر به دولت مشرف كمك كرده است. رودي جولياني نامزد برتر جمهوريخواهان گفته است كه از دولت بوش نمي خواهد كه كمكهاي مالي به دولت مشرف را قطع كند. فرد تامپسون و ميت رامني دو نامزد ديگر حزب جمهوريخواه در انتخابات رياست جمهوري ۲۰۰۸ميلادي گفتند كه كمكها به پاكستان بايد ادامه پيدا كنند. رامني تصريح كرد: اردوي پاكستان در مسائل كليدي در افغانستان با ما همكاري ميكند و اين تلاشها را نبايد قطع كنيم، اين مسئله براي ما ضروري است. كريستوفر داد سناتور دمكرات گفت: كاملا با قطع كمك به دولت و مردم پاكستان در اين مرحله مخالف هستم. در واقع بايد كمكهاي بيشتري در روزهاي آينده به آنها شود.
بيل ريچاردسن والي دمكرات نيومكزيكو گفت كه روش برخورد دولت آمريكا با مشرف بصورت سياست بدون دندان است. او افزود كه به مشرف ميگويد در صورتي كه دمكراسي را در پاكستان برقرار نكند و ريشه تروريست را در اين كشور خشك نكند كمك ۱۰ميليارد دالري آمريكا را بايد فراموش كند. جو بايدن رئيس كميته سياست خارجي سنا و نامزد انتخابات رياست جمهوري گفت كه رابطه با پاكستان خطرناكترين و پيچيدهترين رابطه آمريكا است و بوش بايد كمكهاي آمريكا به اين كشور را بررسي كند و براي يافتن اسامه بن لادن نيرو به پاكستان بفرستد. بايدن گفت تلفوني با مشرف گفت و گو كرده است. دفتر باراك اوباما ديگر نامزد حزب دمكرات نيز گفت كه دولت بوش به سياستهاي شكست خورده خود براي ترويج ثبات و دمكراسي در پاكستان ادامه ميدهد. اين دفترتصريح كرده كه وقت آن رسيده كه بازنگري جدي درباره سرمايه گذاريهايي كه در پاكستان انجام شده صورت بگيرد و آمريكا براي حمايت از دمكراسي در آن كشور و نه سركوب ، كمك كند.
«از كشورهاى غربى مى خواهم موقعيت را درك كنند و براى رسيدن به
دموكراسى فرصت دهند.» اين جمله اى بود كه پرويز مشرف رئيس جمهورى پاكستان ساعتى
پس از اعلام وضعيت فوق العاده در كشورش بر زبان راند تا بار ديگر اين امر بر همه
ثابت شود كه پاكستان در ۶۰ سالى كه از استقلالش مى گذرد اگرچه گاهگاهى حركتى كوچك
به سوى دموكراسى داشته است اما در نهايت اين نظاميان بوده اند كه تعيين كننده
نهايى شرايط بوده اند. اعلام وضعيت ويژه توسط پرويز مشرف براى آنانى كه تحولات
پاكستان را دنبال مى كنند امر دور از انتظارى نبود و حتى بسيارى از تحليلگران
خيلى زودتر از اينها در انتظار اعلام اين شرايط بودند. جلسات مكرر مشرف با
فرماندهان نظامى، رفت و آمدهاى مكرر شوكت عزيز به كاخ محل استقرار مشرف،
انفجارهاى كراچى و راولپندى و بحران در منطقه سوات در ايالت سرحد، همه و همه
عواملى بود كه در روزهاى گذشته دست به دست هم دادند تا مشرف را به سوى اين شرايط
ويژه سوق دهند.
بحران مسجد لال جدى ترين زنگ خطر براى مشرف و جنرال هاى حامى او به حساب مى آمد و
زنگ خطر افراط گرايى در كشورى كه مدارس دينى تحت نفوذ سلفى هاى عربستان حرف نخست
را مى زنند به صدا در آورد.
ناراضيان
حكومت مشرف اما هريك به گوشه اى تبعيد بودند. بى نظير بوتو نخست وزير سابق و رهبر
حزب مردم در لندن و شهر رياض عربستان هم تبعيدگاه نواز شريف رهبر مسلم ليگ شاخه
نواز بود. بوتو اما در نگاه اسلام آباد تفاوت هاى بسيارى با نواز شريف داشت. وى
از حاميان بيشترى در داخل پاكستان برخوردار بود و از حمايت هاى نسبى متحدان خارجى
مشرف يعنى آمريكا و انگليس هم سود مى برد. علاوه بر اين بوتو در مقايسه با نواز
شريف انعطاف بيشترى در مقابل جنرال ها نشان مى داد كه البته برخى اين امر را ناشى
از سياست بوتو براى ورود به پاكستان و در دست گرفتن حداقل هايى از قدرت قلمداد مى
كردند.
اين گونه بود كه مشرف تصميم گرفت مذاكره با بوتو را در دستور كار خود قرار دهد.
نمايندگان مشرف براى اين امر راهى ابوظبى شدند تا بوتو و رهبران حزب مردم را به
حضور در ساختار قدرت پاكستان البته با تعريف جنرال ها ترغيب كنند. حضور بوتو در
بخش به اصطلاح فرماليته قدرت مى توانست هم طيف گسترده اى از ناراضيان مشرف را
ساكت كند. نتيجه مذاكرات پرچالش بوتو و مشرف در نهايت به بازگشت پرحاشيه رئيس حزب
مردم به پاكستان منجر شد.
شرايط آن گونه كه جنرال ها پيش بينى كرده بودند پيش نرفت و انفجار دو بمب قوى در
چند مترى كاروان بوتو سبب شد تا وى رئيس سازمان اطلاعات پاكستان و تلويحاً دولت
مشرف را عامل سوء قصد به خود معرفى كند. اين اما همه ماجرا نبود و بوتو در
سخنرانى هاى خود دموكراسى را ايده آل حكومت مورد نظر خود براى آينده پاكستان
معرفى كرد و عيان گشت كه رهبر حزب مردم با آگاهى از ناتوانى ها و ضعف دولت مشرف
رؤياهايى بيش از آنچه پيش از اين با نمايندگان مشرف توافق كرده بود در سر دارد.
مشرف پيش از اين براى انجام اصلاحات مورد نظر خود اعلام كرده بود كه پس از اعلام
نتيجه قطعى انتخابات رياست جمهورى پست نظامي را واگذار مى كند. پس از اعلام نتيجه
انتخابات اين اتفاق هنوز نيفتاده است و همين باعث بدبينى دوچندان مخالفان مشرف
شده است.
علل وانگيزه هاي تنش وتشنج
هنگامي كه پرويز مشرف و بينظير بوتو در امارات متحده عربي در مورد تقسيم قدرت در پاكستان به توافق رسيدند به نظر ميرسيد كه بحران سياسي در اين كشور فروكش ميكند .عدم آبستراكسيون نمايندگان حزب مردم (طرفداران بينظير بوتو( در مجمع ملي و انتخاب مجدد پرويز مشرف به سمت رياست جمهوري، بر تقويت فرضيه مذكور افزود، اما بار ديگر بحران اين كشور را فراگرفت .اگرچه مشرف با اعلام وضعيت اضطراري به بهانه ايجاد هارموني ميان نهادهاي مختلف و مقابله با افراطگرايان قانون اساسي پاكستان را به حالت تعليق درآورد، اما در حقيقت اين تصميم برآيند پارادوكسهاي اساسي در صحنه سياسي پاكستان است و به همين دليل اين كشور به نظر ميرسد – حداقل در آينده نزديك – ثبات در پاكستان دغدغه جدي خواهد بود .پرويز مشرف در دوازده اكتبر 1999 در يك كودتاي بدون خونريزي، نواز شريف را ساقط كرد و به قدرت رسيد . مشرف در قالب فرهنگ سياسي پاكستان كه نظاميان مسئوليت و ماموريت ويژهاي براي خود قائلند و به همين دليل قبل از وي مدت زيادي (1988-1978 و 1970-1958) زمام امور را به بدست گرفته بودند، كودتا كرد .باز هم در چارچوب آن فرهنگ بود كه مردم پاكستان با شاخههاي گل از رهبر كودتاچيان استقبال كردند. در آن مقطع مبارزه با فساد، وظيفه اصلي مشرف بود.
دو سال پس از كودتا، حادثه يازده سپتامبر رخ داد و مسئوليت سنگين ديگري بر دوش مشرف گذاشت و آن مبارزه با تروريسم بود . رئيسجمهوري پاكستان ميبايد در جبههاي ميجنگيد كه تا روز قبل ازيازده سپتامبر ، متحد استراتژيك آن بود. جاي هيچگونه ابهامي نيست كه طالبان از مدارس مذهبي – بويژه در ايالت سرحد شمالي – آموزش ديدند و وارد افغانستان شدند . جنگجويان طالبان با فرماندهان القاعده در حملات برقآسايي كه نتيجه آموزشهاي سنگين و لوژستيكي قوي بود، توانستند از پايتخت اوليه خود (قندهار) به كابل بروند . پاكستان از معدود كشورهايي بود كه دولت طالبان را به رسميت شناخت و سخنگوي اين دولت تا مدتها پس ازيازده سپتامبر، مواضع طالبان را تشريح ميكرد . دولت پاكستان براي رهايي از مناقشه ديرينه مرزي با افغانستان، پس از پايان لشکرکشي شوروي، طالبان را به افغانستان گسيل داد تا عمق استراتژيك خود را توسعه بخشد. لازم به ذكر است كه افغانستان تنها كشوري بود كه هنگام تقسيم شبه قاره و استقلال پاكستان، اين كشور را به رسميت نشناخت . افغانها خط مرزي كه انگليسيها – تحت عنوان ديورند – بين افغانستان و پاكستان ترسيم كردند را هرگز به رسميت نشناختهاند. بسياري از افغانها، بخش عمده ايالت سرحد شمالي را جز خاك افغانستان ميدانند.
قرارگرفتن مشرف در جبهه مبارزه با تروريستها، براي بسياري از هواداران طالبان در پاكستان غيرمنتظره بود. صوفي محمد رهبر گروه «تحريك نفاذ شريعت محمدي» در همان مقطع، همكاري مشرف با آمريكا را جنگ عليه مردم پاكستان ناميد نه تروريستها .هماكنون اعضاي اين گروه به رهبري مولانا فضلالله كه به ملاراديو مشهور است كارزار سختي را عليه نيروهاي امنيتي پاكستان آغاز كردهاند . وي كه با يك راديوي اف.ام نيروهاي خود را هدايت ميكند، چند مامور امنيتي پاكستاني را در ملاءعام گردن زد و بيش از دوصدوپنجاه تن از نظاميان پاكستاني را به اسارت گرفت كه اين اقدام از سال 1971 – استقلال بنگلادش – براي اردوي پاكستان از نظر تعداد اسير بيسابقه بوده است .با گذشت زمان، پرويز مشرف با مشكلات بيشتري در انجام ماموريتهاي خود مواجه شد . وي كه به گفته مقتدرخان تحليلگر مسائل سياسي دانشگاه دلور آمريكا يك ديكتاتور ليبرال بود، در كنار مبارزه با تروريسم ميبايد دمكراسي را نيز در پاكستان اجرا ميكرد. رئيسجمهور پاكستان طي سالهاي پس از يازده سپتامبر بيش از ده ميليارد دالر كمك دريافت كرد تا اين ماموريت متعارض را انجام دهد.
زلمي خليل زاد سفير سابق آمريكا در افغانستان از جمله كساني بود كه در اين رابطه با كالين پاول وزير خارجه وقت آمريكا به مشاجره پرداخت. خليلزاد گفته بود مشرف دشمن ماست نه دوست ما، اما پاول گفته بود كه از سياستهاي پاكستان انتقاد نكن . خليلزاد معتقد بود كه مشرف بخشي از مشكل مبارزه با تروريسم است نه راه حل آن. البته مقامات آمريكا به خوبي موقعيت مشرف را درك كرده بودند. از يكطرف به ناكارآمدي وي در مبارزه با تروريسم اعتراف داشتند اما از سوي ديگر از دستدادن مشرف، موجب ميشد كه پاكستان به يك دولت ناكام تبديل شود . دولت ناكام اصطلاحي است كه استراتژيستهاي آمريكايي براي ناميدن مناطقي به كار ميبرند كه دولت مركزي در آنجا اقتدار ندارد. به نظر اين افراد، دولتهاي ناكام، مناسبترين مكان براي پرورش تروريستها هستند و افغانستان داراي چنين ويژگي بود . جلوگيري از تبديل دولتهاي ضعيف به دولتهاي ناكام است. از منظر آنها پاكستان تنها كشوري اسلامي است كه داراي بمبهستهاي است و افراطگرايان اين كشور نيز بيشترين دشمني با آمريكا را دارند. آمريكا براي حل اين پارادوكس راه حل بينابيني انتخاب كرد كه آن حفظ مشرف در قدرت با همكاري بينظير بوتو بود.
تحولات پاكستان براساس اين سناريو پيش ميرفت اما مشرف احساس كرد كه افتخار چودري مخالف سرسخت او در محاکم عالي بيكار نخواهد نشست و راي ابطال انتخابات رياست جمهوري وي به علت تصدي همزمان دوپست رياستجمهوري و فرماندهي اردو را صادر خواهد كرد . مشرف با بهانه سركوب تندروها در يك اقدام پيشدستانه وضعيت اضطراري اعلام كرده و چوهدري را بركنار كرد. با اين اقدام مشرف بار ديگر بحران پاكستان را فرا گرفت و بازي سياسي در اين كشور پيچيدهتر شد . مخالفان دولت كه اينك متشكل از هواداران بوتو، چوهدري، نواز شريف از يك طرف و گروههاي افراطي هوادار طالبان از طرف ديگر هستند، دست به اعتراض زدند. چوهدري، حقوقدانان معترض را به خيابان فراخواند. بوتو نيز با انتقاد شديد از مشرف، خواستار لغو سريع وضعيت اضطراري و برگزاري انتخابات پارلماني در موعد مقرر شد.
اگرچه مشرف براي آرامكردن مخالفان اعلام كرده كه انتخابات پارلماني تا قبل از پانزده فبروري برگزار ميشود و پيش از سوگند دوره جديد رياست جمهوري، لباس نظامي خود را از تن بيرون ميکند ، اما بحران پاكستان با اين وعدهها فروكش نميكند .به علاوه سرمقالهنويس واشنگتنپست نيز نوشت آمريكا از رژيمي حمايت ميكند كه مردم خود را سركوب ميكند . نگهداشتن مشرف در قدرت تنها به تقويت تندروها و تحريك آنها عليه آمريكا منجر ميشود، تندروهايي كه اينك در ساختار قدرت سياسي و نظامي پاكستان نفوذ كردهاند.
مقامات پاكستان در گذشته احساس ميكردند كه ISI)سرويس امنيتي اردو) كنترول طالبان را در دست دارد اما اينك اين كنترول در حال معكوسشدن است. علاوه بر اين تندروها در پاكستان، بهويژه در ايالت سرحد شمالي و مناطق وزيرستان از جمله سوات از پايگاه اجتماعي قدرتمندي برخوردارند .مردم اين منطقه كه با افغانستان همجوار است، نيروهاي طالبان را مجاهدين ناميده و تنها در عرض كمتر ازسه ساعت بيش از بيست چهار هزار دالر براي آنها اعانه جمعآوري كردند . بسياري از افراطگرايان پاكستان حكم ايمن الظواهري مردم شماره دو القاعده كه پس از ماجراي مسجد لال براي جهاد عليه مشرف صادر شد، استقبال كردهاند.
به طور كلي صحنه سياسي پاكستان دچار اين تضادهاي بنيادي است و به نظر نميرسد كه حداقل در آينده نزديك راهي براي برونرفت از آن وجود داشته باشد و مشرف با حل يك چالش، چالش ديگر پيشروي خود ايجاد ميكند . مشرف كه علاوه بر اعتراضهاي داخلي، با مخالفتهاي بينالمللي نيز مواجه شده، بر سر يك دوراهي قرار گرفته است. البته همين وضعيت براي آمريكاييها نيز پيش آمده است . پس از چند روز سكوت مقامات آمريكا، جرج بوش در كنفرانس خبري با ساركوزي رئيسجمهور فرانسه گفت: به مشرف گفته است كه شما نميتوانيد هم رئيسجمهور باشيد و هم رئيس اردو.
اما چالش ديگرمشرف قوت گرفتن طالبان درپاکستان است . طالبان يك گروه است كه در خلال جنگ قدرت بين مجاهدين درسال هاي 1994 و1995 شكل گرفت .اين گروه كه قرائتي تنگ نظرانه نسبت به مفاهيم اسلامي دارد به كمك آمريكا و با حمايت مالي - ايدئولوژيك عربستان سعودي به همراه مساعدتهاي بيدريغ پاكستان شكل گرفت .اعضاي طالبان مجموعهاي از طلاب عرب و غير عربي بودند كه پيشتر در جنوب پاكستان مشغول فراگيري اسلامي بودند كه عربستان سعودي مروج آن است. اين مدارس با كمك مالي دولت رياض پاگرفته و در اکثرنقاط پاكستان، به ويژه جنوب اين كشور به ترويج ديدگاه سلفي و وهابي مبادرت ميكنند.
با چراغ سبز آمريكا، اين
مجموعه كوچك به سرعت به انواع سلاحهاي پيشرفته تجهيز
شد به گونهاي كه بعد از
خروج نيروهاي شوروي از افغانستان و تشكيل اولين اداره تنظيمي توسط مجاهدين به
رياست صبغتت الله مجددي وبخصوص اداره بي نظم ونسق برهانالدين رباني، خود را به
عنوان يك تشكل
رقيب نشان داد.
تضاد ديدگاه مجاهدين و
طالبان كار را به جايي كشاند كه
ميان آنان نبرد درگرفت و
افغانستان در دام جنگ داخلي افتاد
.نيروهاي طالبان كه به دليل
حمايتهاي آمريكا، عربستان و پاكستان
فوقالعاده قدرتمند شده
بودند بخشهاي مختلف كشور را اشغال كردند
.آنان
با تصرف قندهار در سال 1994
عملا دولتي خودخوانده با قوانين سخت بدوي در اين منطقه
را به اجرا گذاشتند
.مردم افغانستان كه از
هرجومرج خسته شده بودند و نياز شديدي به استقرار نظم و
قانون احساس ميكردند در
ابتدا روي خوش به طالبان نشان داند. اين گروه سرانجام
در سال 1996 كابل را قبضه
كردند و بدين ترتيب با تصرف پايتخت، حكومت خود را در
سراسر افغانستان مستقر
ساختند.
اگرچه در اين دوران و بعد از آن مقاومتهايي صورت گرفت، اما قدرت مالي و نظامي طالبان به همراه نظم آهنيني كه در كشور بوجود آورده بود باعث شد كه ثبات و پايداري آن هر روز استحكام بيشتري يابد .با استقرار حكومت طالبان به مرور چهره خشن و ارتجاعي اين گروه و قرائت سلفي- وهابي آنان از اسلام عرصه را بر مردم تنگتر كرد اما كسي ياراي مقابله با آن را نداشت .حاميان طالبان نيز از حضور آنان در افغانستان خشنود بودند .رهبري طالبان با ملا عمر است. مردي كه مخالف عكس بود و آن را حرام ميدانست و از اين روي عكسهاي محدودي از او وجود دارد .در خلال جنگهاي داخلي در افغانستان و به ويژه پس از استقرار حكومت طالبان ، بن لادن رهبر شبکه تروريستي القاعده كه به لحاظ ايدئولوژيك ارتباط تام با طالبان داشت به اين كشور كوچ كرد. بنلادن كه در جنگ با نظاميان شوري از همراهان طالبان بود و سرمايه افسانهاي خود را در اختيار طالبان گذاشته بود بعد از متهم شدن به بمبگذاري عليه منافع آمريكا مجبور به بازگشت به افغانستان شد و مورد پذيرش و پذيرايي گرم گروپهاي مجاهدطن و طالبان قرار گرفت.
در پي حادثه تروريستي
يازده سپتامبر سال 2002 و مشخص شدن اجراي اين عمليات توسط
تروريستان گروه بنلادن،
آمريكا از طالبان خواست كه بنلادن را تحويل دهد اما طالبان امتناع
كرد
.بدين ترتيب آمريكا رسما به
جنگ افغانستان و حكومت طالبان رفت
.حكومت طالبان در افغانسان
سرنگون شد اما غربيها نتوانستند ملاعمر، رهبر طالبان
و بنلادن، رهبر القاعده را
دستگير كنند .القاعده
دامنه فعاليتهاي تروريستي خود را به سراسر جهان كشاند و نيروهاي وفادار
به طالبان نيز همچنان به
نبرد با نيروهاي دولتي افغانستان و سربازان خارجي مستقر در
اين كشور مشغولند.ازجانب
ديگرباگذشت هرروزپاکستان نيزدچارآشوب وتشنج روبه افزايش ميگردد .
پاكستان به يكباره رنگ و بوى ديگرى به خود گرفته است و اوضاع اين كشور به طرز
عجيبى پيچيده شده است. عمليات هاى انتحارى ضد دولتى بشدت افزايش يافته است و ديگر
حتى جنرال ها را نيز توان چندانى در برابر موج جديد تحركات ضددولتى نيست. وضع
ايالت سرحد حتى از وضع اضطرارى هم گذشته و ۹۰ هزار نظامى پاكستان كه براى مقابله
با شورش ها در اين منطقه حضور دارند هم نتوانسته اند در مقابل طالبان محلى مقاومت
كنند. برخى از سربازان دولتى تسليم و ۳ منطقه سرحد به كنترول كامل طالبان محلى در
آمده است.
پاكستان اكنون محل چالش است. چالشى ميان نظامى گرى و دموكراسى. كمتر كسى را مى
توان يافت كه بپذيرد مشرف يونيفورم نظامى را از تن در آورده و لباس غيرنظامي به
تن كرده باشد. در اين ميان و با وخامت اوضاع به نظر مى رسد ديگر حتى متحدان خارجى
مشرف نيز ترجيح مى دهند با احتياط به تحولات پاكستان بنگرند. اين گونه است كه
كاندوليزا رايس وزير خارجه ايالات متحده اعلام وضعيت اضطرارى در پاكستان را نكوهش
مى كند و ميليبند وزير خارجه انگليس نيز نگرانى شديد لندن از تحولات پاكستان را
به كاخ اسلام آباد مخابره مى كند. مشرف اين روزها با بحران هاى متعددى روبه روست.
اين گونه است كه با نگرانى مى گويد:«شايد همه چيز از دست برود.»
تحركات سياسي اخير بينظير بوتو رهبر حزب مردم پاكستان، از ظرفيتسازي تدريجي وي براي كسب مجدد قدرت در اين كشور حكايت دارد. ورود بينظير بوتو به پاكستان در ۱۸اكتبر و تحولات بعدي در اين كشور گوياي اين واقعيت است كه وي با حمايت غرب تلاش دارد به تدريج نقش خود را به عنوان يك زن دمكرات و خواهان دمكراسي برجسته نمايد و البته اقدامات اخير دولت مشرف در بازداشت خانگي وي نيز او را به اين هدف نزديك كرده است. حمايت صريح آمريكا و انگليس از بينظير بوتو، اين گمانه را در محافل سياسي پاكستان تقويت كرده كه حضور مجدد وي در صحنه سياسي اين كشور قطعي است. بنابراين به موازات ظرفيتسازي براي خانم بوتو در پاكستان، مخالفت گروهها و احزاب سياسي اين كشور با وي براي حضور مجدد در صحنه سياسي كاهش پيدا كرده است.
بسياري از ناظرانسياسي بر اين عقيدهاند كه حضور خانم بوتو در اسلامآباد در شرايطيكه بيشتر رهبران سياسي مخالف دولت در بازداشت خانگي بسر ميبرند، يك برنامه از پيش تعيين شده از سوي حزب مردم و مشرف است. وي درحالي بعد از تبعيد هشت ساله وارد كراچي شد كه ژنرال پرويز مشرف رييس جمهوري و شوكت عزيزنخست وزير پاكستان خواستار بهتاخير افتادن بازگشت وي به كشور شده بودند. در آن مقطع، ورود خانم بوتو به پاكستان از سوي احزاب رقيب مانند حزب مسلم ليگ شاخه نواز و يا احزاب مذهبي با مخالفت روبه رو شد. حزب مسلمليگ (شاخه نواز) با اعلام مخالفت خود با حضور بوتو در پاكستان، از مذاكرات وي با ژنرال مشرف اظهار ناخشنودي كرد و وي را به مخدوش كردن آنچه نواز شريف مبارزه مشترك سياسي براي اعاده دمكراسي خواند، متهم كرد.
سخنرانيهاي
جذاب و مردمپسند بينظير بوتو در كراچي و لاركانه در حمايت از اقشار فقير و
ضرورت استقرار دمكراسي در پاكستان بهتدريج از وييك تصوير زن دمكراسيخواه و
حامي ملت ترسيم كرد، بطوريكه با حركت وي از يك منقطه به منطقه ديگر، هزاران نفر
از مردم با وي همراه ميشدند و در حمايت وي شعار ميدادند (سطح عام). محور مشترك
سخنان خانم بوتو از بدو ورود به پاكستان احياي دمكراسي و برگزاري انتخابات بود كه
برخي از آنها عبارتند از:
- حزب مردم براي اجراي دمكراسي با مشرف مذاكره كرده است
.
- تا آخر براي حفظ منافع ملت پاكستان مقاومت خواهيم كرد
.
- حزب مردم در وضعيت اضطراري در كنار ملت خواهد بود
.
- حزب مردم خواستار برگزاري انتخابات شفاف است
.
- و ....
بهنظر ميرسد تلاش آمريكا و انگليس (فارغ از اهداف راهبردي آنها) براي تزريق بينظير بوتو به ساخت سياسي موجود در پاكستان به نتايج مطلوبي رسيده باشد مانند: افزايش محبوبيت رهبر حزب مردم به عنوان شخصيتي دمكرات و ميانه رو، تبديل مخالفت ائتلاف ششگانه احزاب مذهبي (متحده مجلس عمل) به همگرايي با خانم بوتو و اظهار تمايل نواز شريف براي همكاري مجدد با حزب مردم، همگي از شواهدي است كه نشان ميدهد تحولات سه هفته گذشته در پاكستان به نوعي تكميل كننده اهدافي از پيش تعيين شده بوده، اهدافي كه توانسته تا حدودي نظر آمريكا و جنرال مشرف را تامين كند.
در همين راستا، فاطمه بوتو در مقاله اخير خود در روزنامه اردو زبان نواي وقت" چاپ پاكستان با كنايه مينويسد: آمريكا در عراق منابع مالي زيادي براي ايجاد يك دولت همگرا با خود مصرف كرده اما معلوم نيست كه دختر شرق در بازگشت به كشورش، چهقدر پول هزينه خواهد كرد. وي مينويسد: مسلم است كاخ سفيد روزانه بازيهاي جديدي را در پاكستان به راه مياندازد. وي در انتهاي مقاله خود با اشاره به سياست آمريكا در پاكستان افزوده است كه اسلام آباد براي روشن نگاه داشتن چراغ دمكراسي آمريكايي بايد مانند آنچه كه در عراق اتفاق ميافتد، روزانه با دهها كشته و زخمي روبهرو شود.
ترغيب خانم بوتو از سوي وزارت كشور پاكستان براي حضور در انتخابات و اعلام كانديدا شدن وي از سوي حزب مردم براي سمت نخست وزيري، شواهدي است كه نشان ميدهد، شرايط فعلي براي حضور وي در قدرت فراهم شده و حزب حاكم احزاب مخالف نيز به دليل شرايط خاص آمادگي پذيرش اين مساله را دارند. ائتلاف حزب حاكم در آستانه فروپاشي است و با كنار رفتن دولت شوكتعزيز و تشكيل دولت موقت انتقالي با مسووليت برگزاري انتخابات آزاد و منصفانه موجوديت خود را از دست خواهد داد و احزاب كوچك تشكيلدهنده آن هر كدام در محاسبات خاص خود با نگاه به قدرت حزبي آينده به دو جريان اصلي حزب مردم بوتو يا حزب مسلم ليك نواز خواهند پيوست.
حزب مسلم ليگ (شاخه نواز) كه تنها در ائتلاف براي اعاده دمكراسي باقي مانده نام خود را به "حركت همه احزاب براي دموكراسي" تغيير داده در حال حاضر فرصتي اين حزب نسبت به حزب مردم تا اندازه زيادي كم است، مگر اينكه معادلات سياسي از پيش تعين شده به نفع نواز شريف چرخش پيدا كند. مجلس متحده عمل هم در داخل اين ائتلاف نيز اختلافاتي بين قاضي حسين احمد ريس اين تشكل حزبي و فضل الرحمان وجود دارد كه ممكن است در آستانه برگزاري انتخابات بطور جدي دچار انشعاب شود. در مجموع وضعيت حزب مردم در شرايط فعلي نسبت به ساير احزاب براي حضور در صحنه سياسي اين كشور مناسبتر است اما نبايد فراموش كرد كه نقش ارتش همچنان در معادلات سياسي پاكستان پررنگ خواهد بود و ميتواند بازي خود را براي حفظ موضع برتر در دولت آينده انجام دهد. منابع مورد استفاده : چراپاکستان درافغانستان مداخله ميکند؟ اثري از ا- ص ،راه توده ، باشگاه انديشه ، پاکستان وتروريزم اثري از – ص ، ومنابع خبري.