محمد عوض نبی زا ده

                

جوانان جامعه ءهزاره قربانیان اصلی بحرانها و تبعیض قومی در کشور          

 

زندگی انسانها همواره در حال تغیر و دگرگونی است. ودر هر عصر و زمانی شاهد انقلابات و تحولات جدیدی در عرصه ای زندگی شان می باشند و تغییر اعصار و قرون بر اساس تغییر در زندگی انسانها می باشد. روزی انسان زندگی بسیار ابتدائی داشت و از گوشت حیوانات بدون پخته نمودن در آتش استفاده می نمود. ولی امروز زندگی انسانها چنان پیشرفت و انکشاف نموده است که اگر به انسانهای هزار سال قبل گفته میشد که روزی انسان به این مرحله ای از تکامل و تمدن خواهد رسید، آنها شاید هرگز باور نمی کردند. و این تحول و دگر گونی در زندگی انسانها همیشه مثبت نبوده است. گاهی مسیر انحرافی را در پیش گرفته و گاهی هم جنبه سازندگی را داشته است.   افغانستان در گذشته بحرانهای متعددی را گذشتانده است که از اثر آن جوانان کشور وبخصوص جوانان هزاره  که بخش عمده منابع انسانی را تشکیل می دهند و قربانیان اصلی بحران ها و برعلاوه آن متحمل استبداد وتبعیض ملی وقومی نیزبوده اند. تقریبا شش سال قبل همزمان با تاسیس دولت کنونی  فصل جدیدی در تاریخ سیاسی کشور گشوده شد به امید اینکه جامعه ما بکمک وحمایت جامعه جهانی  بتواند گامهای تدریجی خویش را جهت رفع و کاهش مشکلات کوه مانند آن بردارد. ولی این حکومت بنظر میرسد که کمتر بر مشکلات موفق بوده است.

 

 جوانان تا هنوز قربانیان اصلی را در خشونت و بحرانها و بی عدالتیهای ملی متعدد تشکیل میدهند، زمینه ای معطوف نمودن توجه نهادهای قدرت و اقتدار را به دنیای اسرار آمیز شان نیافته اند. به همین جهت است که آنها تا هنوز در جامعه ناشناخته مانده اند و احساسات و دنیای فکری آنها توام با سرخوردگی و یاس می باشند. بزرگترین سرخوردگی و رنج جوانان در جامعه ما بی ارزش و کودکانه دانستن دنیای فکری   آنها از سوی عامه مردم و نهادهای قدرت می باشد. به احساسات و نگریشهای آنها نه تنها تا هنوز بی توجهی صورت گرفته بلکه تحقیر و تمسخر نسلی و قومی روا داشته شده است و این عمل بر بحرانهای روانی و فکری جوانان و خاصتآ جوانان هزاره  افزوده است.

 

در مورد جوانان جامعه هزاره باید گفت که نا هنجاریها و بی عدالتیهای اجتماعی وروانی نابخشودنی از طرف امیر عبدالرحمن باآنها صورت گرفته و این رژیم خون آشام محیط  استبداد خونین نسل کوشی را بالای جامعه هزاره وبخصوص جوانان آن تحمیل نموده بود:-جوانان هزاره  در طول سه قرن اخیر روزهای دشوار ی  از لحاظ رشد فزیکی وروانی - زیست در موقعیت خشن جغرافیائی – فقر اقتصادی- بیکاری  - پیشآمد تبعیض آمیز همراه با تحقیر و اهانت اجتماعی ازطرف جوانان مربوط بدیگراقوام وبخصوص جوانان اقوام برتریجو و اقتدار گرا کشور در هنگام دوران سپری نمودن دوره مکلفیت عسکری  و هم چنان در زمان تحصیل در شهرهای کابل – بلخ – هرات - قندوز –قندها ر ودیگر مراکز ولایات کشور اعم از بخشهای موسیسات تحصیلی ملکی و قسمآدر موسیسات تحصیلی نظامی که به ندرت  شامل شده میتوانستند شاهد بودند . جوانان مردم هزاره درطی سه  صدهء اخیر مظالم - بی عدالتی و تبعیضهای گوناگون از قبیل – برخورد تبعیضی هیات حاکمه با  مردم و جوانان هزاره به حیث شهروندان درجه چندم  را تجربه نمودند .–  هزاران تن از جوانان مردم هزاره که آنان  در محیط سرد سیر زیست مینمودند در هنگام سپری نمودن دوره مکلفیت عسکری جبرآ به مناطق گرم سیر خوست ویا ولسوالی  اسمار سوق میشدند ودر اثرعدم مساعدت  وتطابق هوای گرم  این مناطق بالای مزاج  ایشان  جان های خود را از دست میدادند .

 بنا بر کوهستانی بودن و کمبود زمین زراعتی در مناطق هزاره نشین  و اشغال چرا گاه های این ساحه توسط کوچیها فرزندان مردم هزاره زمانیکه از طفولیت بجوانی گام میگذاشتند  زمینه کار برای شان کمتر فراهم میشد و مجبور میگردیدند که به دیگر مناطق و شهر های برزگ کشور ویا ممالک همسایه - ایران  وپاکستان برای پیدا کردن لقمه نانی  مهاجرت و نقل مکان نمایند. در زمان امیر عبدالرحمن جوانان مردم هزاره –اعم از پسر ودختر را به غلامی و کنیزی مجبور نموده وآنان را مانند حیوان خرید وفروش میکردند  و هزاران جوان هزاره در زندان های مخوف و نمناک – سیاه چال ها  در اثر شکنجه جان خود ها را از دست میدادند و هزاران دختر جوان هزاره از ترس اینکه به چنگ دژخیمان امیر کابل اسیر نشوند  بصورت گروپ های چهل نفری از ارتفاع قله های بلند کوه خود ها را بطور جمعی  بزیر انداخته و نابود میکردند که در اکثر مناطق هزاره نشین این  کوه ها بنام کوه های چهل دختران  یادمیشوند.

 جامعه هزاره – در سه قرن اخیر  قتل عام ها بنام هز اره بودن –شیعه رافضی بودن  –– سیال چال ها – روغن داغکردن ها – قین وفانه ها- کوچ اجباری وغصب اراضی پدری شان بوسیله مهاجمین -  زمین سوخته – صدور فرمان محرومیت از شمول در مکاتب متوسط وعالی نظامی بخش  پولیس و استخبارات. در دانشگا های داخلی و بورسیه های خارجی و محرومیت از تقرر جوانان هزاره در وزارت های خارجه- دفاع – داخله و استخبارات اخیر– تعدی وظلم طاقت فرسا  از طرف عمال دولت – در سازش با ملک های کوچی – وغیره را تحمل میکردند  وسوگوارانه باید گفت که  این مظالم وتبعیض قومی ومذهبی در زمان – پادشاهی ظاهر شاه و بخصوص دوره های صدارت هاشم خان و داود خان  برای مردم هزاره ونسل جوان هزاره دشوار وغیر قابل تحمل  گردیده بود.

آل یحیی در بیشتر از نیم قرن حکومت شان در افغانستان نه تنها افغانستان را از کاروان تمدن جهان محروم ساختند، بلکه تعصب، تبعیض و تفرقه زبانی، قومی، منطقوی و مذهبی را میان مردم افغانستان تا آنحدی کشت کردند که افغانستان سر انجام در آتش نفاق ملی تا هنوز میسوزد.این خاندان حاکم حتی برای اقوام پشتون نیز کدام خدمت را انجام نداده است و تاهنوز عده کثیری آنان به زندگی کوچیگری بسر میبرند. 

چرا جو تبليغاتي حاكم مجال فكر كردن ر ااز ما مي گيرد. مگر يادمان رفته است كه تا پايان حاكميت خانوادۀ مصاحبین مردم هزاره در آموزشگاه هاي نظامي پذيرفته نمي شدند. به لست نظاميان آن دوران در نظام اردو و قواي مسلح و سازمان هاي استخباراتي نگاه كنيد چند ژنرال، درجه دار و افسر عالي رتبه از اقوام هزاره بودند ؟ به وزارت خانه هاي كليدي نگاه كنيد، به حكام تان (والي ها،‌ولسوال ها، علاقه دار ها،‌ قومندان ها، ‌مامورين ماليه، مستوفي ها،‌كميسرها...) و فرمانروايان تان نگاه كنيد. تا چه حد عدالت ملي و قومي در نظر گرفته شده بود، ،  صداي اعتراض جوانان مبارز هزاره چگونه خاموش میگردید، گلوها به سختي فرياد نمي كردند، و رنه آن ها هم بريده مي شدند. كم نبودند آن جوانان هزاره  كه عدالت را فرياد كردند و در زندان هاي اين خانواده شكنجه شدند، پوسيدند ويا اعدام شدند. ظاهر شاه وکاکا هایش کشور را بیک زندان برزگ تبدیل کرده بودند هیچ فرد وطن ما توان بلند کردن صدای اعتراض را نداشتند و اگر اعتراض میکرد جایش در سیاه چال ها وزندان های خوفناک آن وقت بود. به چه حقي لقب « باباي ملت» به او داده شد،‌ به چه حقي مي بايست اين «بابا»!! كه اين همه ملك و مال ملت را در پنج شش سال اخير فروخت يكبار كسي را نفرستاد تا از آن میليون ها دلار (پول خود مردم) چند هزار دلاري به كودكان فقير زير چادر نشسته (فقير وبدبختي كی حاصل چهل سال پادشاهي اوست) كمك كند.

 

ولی تبعیض قومی ومذهبی دردورهء طالبان به بدترین وخشن ترین مرحله خود مانند تکرار دوره ء عبدالرحمن خان رسید. و طالبان شعار می دادند که تاجیک به تاجیکستان، ازبک به ازبکستان و هزاره درگورستان، و یا در خوشبینانه ترین حالت می گفتند هزاره ها باید جزیه بدهند تا بتوانند زنده بمانند. جوانان هزاره نسبت به جوانان مربوط به دیگر اقوام کشور از رهگذر  تامین شرایط تحصیل – کار در زندگی اجتماعی  محروم بودندومورد  تبعیض قرار داشتند . ولی در زمان کنونی نیز محدودیت و محرومیت گوناگون دربخش های تحصیلی – کار و دیگر ساحه زندگی اجتماعی  دامنگیر جوانان مردم هزاره میباشد .

 

افغانستان سرزمینی که از هزاران سال پیش مورد تاخت و تاز زورمندان عصر خویش بوده و تا به امروز تداوم یافته است شایدهمینگونه باقی بماند.   یاد آن جوانان هزاره که در تشکیل دولت احمد شاه درانی سهم ونقش داشتند  و در دفاع از وطن در جنگ میوند سهم برجسته وتعین کننده داشته  ودر تحصیل استقلال کشور در کنار جوانان دیگر اقوام کشور نقش معین ایفاء کردند. جوانان هزاره در مبارزه علیه استبداد فداکاری ها وقهرمانی های بی شایبه را تا سر حد از دست دادن جان های شان در برابرمستبدین از خود ها نشان داده اند روان شان شاد باد ویادشان گرامی.

 

صحبت از جوانان و نسل جوان ، همان اندیشه ء جوان است. زیرا اساس هرگونه تغیرات و پیشرفت و عقب گرائی را اندیشه و تفکر آدمی تشکیل می دهد و نوع پیشرفت و دگرگونی بازتاب دهنده افکار و طرز اندیشه شخص می باشد. بناءً، ممکن است کسی متولد این عصر باشد ولی اندیشه جوان نداشته باشد. به همین ترتیب، ممکن است کسی از لحاظ سنی پیر و کهنسال باشد، ولی دارای اندیشه جوان باشد. واقعیت اینستکه بین تحولات علمی امروز و دنیای فکری انسانها رابطه دوجانبه حاکم می باشد. ذهن و اندیشه آدمی درهماهنگی با دگرگونیهای علمی و جهانی انکشاف و رشد می کند. در گذشته وقتی یک جوان زیر سخنرانی و خطابه یک عالم دینی می نشست یکسره همه ای حرفها و سخنان او را بدون چون و چرا در ذهنش کاپی می نمود. ولی امروز وقتی یک نوجوان شانزده ساله برای بیست دقیقه زیر سخنرانی یک عالم دینی می نشیند دهها سوا ل و شبهه در ذهنش خلق می شود. برخلاف دیروز، او امروز همه چیز را به آسانی و بدون شک و شبه و پرسش و پاسخ نمی پذیرد. باید به جوانان اجازه داد که در زندگی شان پیرامون هر موضوع و مسئله شک و تردید خود را داشته باشند و هیچ چیز را به آسانی و بدون کنجکاوی نپذیرند. زیرا آنها می خواهند که از زندگی شان درک بنیادی تر و اصولیتر داشته باشند. یگانه روش معقول و مؤثر برای پاسخ دادن به پرسشهای آنها، مشاوره و راهنمائیهای منطقی می باشد نه توهین و تکفیر!  دامنه این دگرگونیها امروز چنان گسترده است که همه ای پدیده های این عالم را تنظیم امور زندگی  مادی و معنوی متاثر ساخته است و جوانان حق دارند که همه چیز را بدون کنجکاوی و شک و تردید قبول نکنند. انسان فطرتاً کنجکاو است و با هر چیز و پدیده با ذهن کنجکاویانه و تحقیقاتی برخورد می کند. بناءً به نسل  جوان باید اجازه داد تا در زندگی پیرامون همه مسائل کنجکاوی و شک و تردید خود را داشته باشد تا واقعیتها را آنطوریکه است در یابد نه آنطوریکه برایش عرضه می شود.

 

 برای پی بردن به دنیای جوانان ابتدا باید ساختارهای روانی آنها را شناخت ومتاسفانه آگاهی در جامعه ما پیرامون ساختارهای روانی و خصوصیات جوانان وجود ندارد و یا خیلی محدود است. شیوه و لحن صحبت نمودن با آنها همیشه دستوری و اطاعت طلبانه می باشد.  باید دید که نگریشهای جوانان در زندگی شان چگونه است و آنها از کدام زاویه به زندگی می نگرند. بزرگان- حالا هرکی میخواهد باشد- نباید با جوانان بر اساس نگریشها و دنیای خود رفتار کنند. در غیر اینصورت، فاصله و بد بینی بین این دو نسل افزایش می یابد. دنیای درونی که جوانان در آن زندگی می کنند تفاوتهای زیادی با دنیای بزرگسالان دارد. بنظر من چهار چیز در نزد جوانان بر اساس ساختارهای روانی شان خیلی مطرح می باشند .

که بطور موجز ذیلاً بیان می گردد:

 

1- استقلا ل طلبی: جوانان می خواهند واقعیتهای زندگی را خود تجربه کنند و شخصاً بداوری برسند. آنها جسارت تجربه کردن را دارند و شخصاً روبرو شدن با واقعیتهای زندگی مستلزم استقلال و استقلال طلبی است. جوانان می خواهند برسمیت شناخته شوند. وقتی کودک بمرحله نوجوانی و جوانی میرسد اگر استقلال داشته باشند مفهومهای زندگی را بهتر درک می کنند و با واقعیتهای آن جامعتر و اساسی تر روبرو می شوند که در نتیجه آنها احساس شخصیت می کنند. بنا بر این جوانان نیاز شدید روانی دارند که زندگی را خود شخصاً تجربه کنند و نتیجه هر عمل و تجربه را ببینند. به همین ترتیب، والیدین، جامعه، دولت، عالم و غیره همه صرفاً نقش مشاورت را در زندگی آنها دارند. آنهم مشاورتی که باید توأم با مهر ورزی و عقلانیت باشد. 

2- برخورداری از آزادی اندیشه و عمل مسئولانه: یکی از نیازهای مبرم روانی جوانان می باشد. چه اینکه جوانان بتوانند درست بیندیشند یا نتوانند، آزادی اندیشه یکی از نیازهای اولیه و اساسی آنهاست. جوانان آزادی اندیشه را توأم با ازادی عمل مسئولانه می خواهند. به این معنی که برای عمل نمودن با پذیرفتن مسئولیتهای آن میخواهند میدان داشته باشند. برداشت اکثر مردم در جامعه ما اینست که جوانان با داشتن آزادی به بی بندو باری رو می آورند. ولی بنطر من اکثر جوانان خواهان بی بندو باری و هرج و مرج نیستند. هدف عمده و اساسی آنها از مطالبه آزادی اندیشه اینست که آنها نمیخواهند همیشه دستوری زندگی کنند و بیندیشند. آنها میخواهند عملاً تجربه کنند . او اعتراض می کند به اینکه به انجام عملی مجبور شود. او اعتراض می کند به اینکه با او با خشونت رفتار شود. و همچنین، او اعتراض می کند که اندیشه هایش، برخوردهایش، سلیقه هایش و طرز لباس پوشیدن و زندگی نمودن شان دستوری باشد. وقتی همیشه از او "اطاعت" خواسته شود و در مورد تخلف اعمال خشونت علیه شان گردد، معنی و مفهوم آن اینست که تو نمی فهمی و ما باید مسئولیت تو را بدوش بگیریم! بی بندو باری یعنی قانون شکنی و ایجاد هرج و مرج در جامعه. جوانان میخواهند آزادانه عمل نمایند و مسئولیتهای اعمال شانرا در چارچوبهای معقولانه بپذیرند. کاملاً هویدا است که بین این سخن و "بی بندوباری" تفاوت زیادی وجود دارد. بناءً آزادی اندیشه و عمل مسئولانه را نباید حمل بر بی بندوباری و انحراف نمود.  مسئله جوانان صرفاً اختصاص به کشور ما ندارد. باید با بحران نسل جوان شجاعانه و  و بطور اصولی برخورد کرد و مسئولیت را بدوش خود آنها گذاشت و آنها را هدایت و راهنمائی کرد. اگر با آنها دستوری و آمرانه برخورد کنیم و این نوع جامعه بزودی دچار مرگ اجتماعی می شود. جامعه در صورتی توان برخورد با شرایط و حوادث گوناگون را دارد که افراد آن مسئولیت پذیر و توان اندیشیدن و انطباق با اوضاع مختلف را داشته باشد.

 3- زیبائی دوستی: جوانان بر علاوه سلیقه و احساسات ظریف داشتن، "زیبائی دوست" اند. آنها دوست دارندکه محیط، خانه، زندگی و حتی فضای شانرا زیبا ببینند. بنا بر این، بین زیبائی دوستی و جوانان رابطه قوی وجود دارد. زیبائی دوستی که یکی از خصوصیات بارز جوانان می باشد در دنیای بزرگسالان وجود ندارد و این علاقه ممکن است باعث اختلافاتی بین نسل جوان و بزرگسالان گردد.

 

4- امیدواری به آینده: جوانان در مرحله ای آغاز  زندگی قرار دارند و آفتاب عمرشان لب بام نرسیده است. آنها میخواهند امیدوار به آینده باشند. یعنی امیدواری در زندگی، آینده، کسب معاش، ازدواج، فرزند داری و غیره. جوانان زمانی امیدوار و با نشاط می توانند باشند که نشانه های عینی و واقعی را در جامعه و محیط شان ببینند. آنها زمانی امیدوار می توانند باشند که جامعه شان از اقتصاد در حال شکوفا و مدیریت سالم و برخوردار باشد. اعتماد و خوش بینی جوانان زمانی از بین میرود که جامعه اش را مدیریت ضعیف، بی لیاقت، فاسد و غیر شفاف اداره کند.  و همچنین، زمانی آنها با اعتماد و خوش بینی زندگی می کنند که حاکمان جامعه اش مسئولیت پذیر، صادق، شایسته و حساب ده در مقابل آنها و مابقی شهروندانش باشند. افغانستان از جمله کشورهای است بزرگترین آمار جوانان بی کار و بی اشتغال را دارا می باشد. ولی مسئله بی کفایتی، رشوه خوری، مسئولیت گریزی و عدم صداقتمندی که در دستگاه حاکم وجود دارد برای جوانان ما بمراتب مایوس کننده تر از عدم اشتغال و بی کاری است. زیرا آنها معتقدند که با داشتن رهبری شایسته و متعهد به وضعیت آشفته کشور از جمله در قسمت اشتغال یابی میتوان سرو سامان بخشید. ولی با داشتن حاکمان بی کفایت و ناسالم همه امور کشور شان بدتر و ناگوار تر خواهد شد.  تقریبآ شش سال از فعالیت وزارت فرهنگ و جوانان می گذرد. اما تا هنوز هیچ گونه فعالیت و برنامه ای د رباره بهبودی وضع جوانان و فرهنگ کشور انجام نشده است. وزارت نامبرده در نتیجه بی کفایتی شاید اول تعریف قابل قبول از جوانان نداشته باشد و به همین جهت است که فعالیت و برنامه های شان در رابطه با جوانان و فرهنگ تا هنوز به مسمی شدن به این نام و نشان خلاصه شده است.   ما به آسانی در می یابیم  که وضعیت فعلی جوانان در جامعه ما چگونه است و چقدر به ساختارهای روانی آنها تا هنوز توجه صورت گرفته است. کاملاً هویداست که اکثر جوانان با محیط زندگی خود و جامعه ای که در آن زندگی می کنند انطباق و هماهنگی ندارند. اکثر جوانان و عمدتآ جوانان هزاره  می گویند که آنها در خانه، محیط زندگی شان و حتی در دانشگاه و مراکز تعلیمی احساس انسانیت نمی کنند و خود را از جانب والیدین، مسوولین کشور - دانشجویان و اساتید شان حقیر و کودک می یابند. هنوز که هنوز است سیستم آموزیشی و تربیتی ما در رسانه های جمعی، خانه، دانشگاه و حتی در نزد مسئولین کشور از روش القا و تبلیغ ارادت پروری و اطاعت خواهی پیروی می کند نه مشاوره دادن. . برخورد ما با مسائل و نیازمندیهای درونی جوانان با ذهنیت منفی و حساسیت همراه بوده است. زیرا برداشت ما از جوانان صرفاً حول محور غرایز جنسی آنها می باشد که در صدر لیست اخلاق منفی اجتماعی قرار دارد! اکثر مردم در جامعه ما با پدیده ای بنام "دنیای روحی و روانی" بیگانه اند و تمام تندرستی، مریضی و نیازهارا در وجود فزیکی افراد می یابند. به همین ترتیب، نگرانیها و خوشیها را در تهیه و موجودیت خوراک و پوشاک شان محدود می دانند.جوانان کشور ما با تفکر انتقادی زندگی می کنند. انتقاد در نحوه دینداری و برخوردهای اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی انجام میدهند.

استقلا ل طلبی:2- برخورداری از آزادی اندیشه و عمل مسئولانه-3 زیبائی دوستی:4 امیدواری به آینده: - برا ی تمام  جوانان کشورکه در مرحله ای آغازین  زندگی قرار دارند امر بسیار حیاتی ودرخور اهمیت برزگ است که دربالا از چهار خصوصیت روانی و اندیشوی جوانان کشور تذکر داده شد.ولی برای جوانان جامعه هزاره این چهار عنصر بالائی قابل انطباق نبوده و یک چیزی بسیار لوکس و بیگانه با محیط زندگی  اجتماعی و روانی گذشته وکنونی ایشان میباشد . زیرا جوانان مذکور تا هنوز که هنوز است دیگر جوانان کشور آنان را برابربا خود ها نمی پذیرند چون هنوز هم همان اندیشه های برتریخواهانه قومی  در جامعه ما رنگ منحوس خودرا از دست نداده است وعده تا هنوز باهمان روحیه و اندیشه گذشته زیست دارند.و آماده نیستند جوانان هزاره را برابربا خودها بدانند. شاید گاه گاهی از روی سیاست های مصلحتجویانه از جوانان ما یاد گردد اما هنوز دشواری های جدی درین باره موجود است .باید دولت تدابیر واقعبینانه و مسولانه را درین زمینه اتخاذ نماید .و نگذارد که جوانان هزاره درین شرایط  آشوفته سیاسی از لحاظ روانی واندیشوی کمبودی و احساس حقارت نسبت  بخود ها کنند. امیدوارم با در نظر داشت برشمردن مطالب بالا مقا مات کنونی دولت توجه دلسوزانه بالای جوانان اینمردم زحمتکش مبذول کرده  کمبودی های ایشان درین ساحات مرفوع نمایند.-

اگر به فراز و فرودی از تاریخ جامعه هزاره اشاره گردید برای این بود که رهبران و نخبگان امروزی جامعه هزاره واقعیت موجود را درک کرده و از منافع مردم خود برای تثبیت پایه های قدرت کرسی نشینان کابل مایه نگذارند و ستم تاریخی که بر این قوم از طریق اغفال و فریب، توسط حاکمان وقت اعمال گردیده اند، غفلت نورزند. چنانچه میر یزدان بخش بهسودی قبل ازاعدام گفته بود که باید آیندگان مانند من فریب نیرنگ خصم را نخورند و باید هوشیارانه راه مرا تعقیب نمایند. 

منافع ملی، ملت سازی، مردم سالاری، شایسته سالاری و دموکراسی همه و همه در راستای استیلا برتری خواهی قومی به کار می رود وتا هنوز برای مناطق محروم هزاره نشین طرحها بر روی کاغذ می ماند و به آرشیف نهاد های حکومتی تبدیل می گردد، برای اضمحلال و نابودی دوباره این قوم نیز با  ترفند هجوم کوچی ها ی مسلح  وایجاد دیگر حوادث خونین درین سرزمین و اشغال مجدد هزارستان پلان گذاری خواهند نمود.توقع میرود که  رهبران ونخبگان  مردم هزاره در شرایط امروز دفاع از منافع ملی و مردم خود را فراموش نکنند و بدانند که وضعیت و موقعیت شان وابسته به این قوم ستمدیده است نه به لیاقت و اهلیت  ذاتی ایشان . اگر روزی حاکمان وقت بدانند شما پشتوانه مردمی ندارید و در جامعه خود منزوی و منفعل هستید، بدون درنگ حذف شما از مناصب کنونی و موقعیت فعلی حتمی و لازم الاجرا می باشد.   و هم اکنون این سناریو با سکوت رئیس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان و هیئت حاکمه وی که در واقع نوع حمایت از اعمال مجرمانه وتجاوزکارانه طالبان کوچی است در هزارستان در حال تکرار است.

مردم هزاره فعلا چندان تشکل منسجم سیاسی قابل توجه  و متحد را ندارد در حالیکه دیگران سخت در تلاش انسجام بیشتر است اینکه هر روز چپ و راست حزب و جبهه و غیره... درست می کنند و قدرت نمائی دارند ،  بنآ رسالت  تاریخی نسل جوان و تحصیل کرده  و نخبگان سیاسی  هزاره است که در صدد انسجام بیشتر سیاسی و قومی باشند تا در قدم نخست برای مردم  افغانستان  و در قدم بعدی برای مردم خویش رسالت سیاسی و ملی را ادا ء  نمایند. گرچه رهبران و نخبگان کنونی مردم هزاره با وجود آنکه کار های معین را انجام میدهند اما نیازمندیهای سیاسی جامعه هزاره و شرایط موجود کشور توقعات بیشتر از ایشان دارند.

  اگر در بهسود کوچیها ی مسلح می آید و پرچم سفید طالبی بلند میکند و دولت بجای تامین امنیت مردم محلی وظیفه خود را تامین امنیت کوچی ها ی مسلح طالبی میداند، و یا دولت دستور می دهد مکاتب ولسوالی هزاره نشین جاغوری بنا برعدم تشکیل واحد اداری در سطح ولایت به یک سوم تقلیل یابد، ، و یا اگر مردم هزاره در پارلمان افغانستان حتی نتوانسته است  یک معاون در هیات رئیسه داشته باشد، ، و هزاران اگر های دیگر ..... همه و همه از این است که  مردم هزاره از  لحاظ  تشکل سیاسی عقب مانده  تراز دیگران هستند پس تا دیر نشده بنجبند و از لحاظ سیاسی به خود تحرک بخشیده تجارب واندوخته های سیاسی و اجتماعی خود ها را به نسل جوان نخبگان سیاسی هزاره انتقال دهند .حوادث سیاسی کشور به سرعت در حال تغیر است و انکشافات تازه زیر تاثیر عوامل جهانی ومنطقه شخصیتهای سیاسی  جوان را با اندوخته های جدید در جامعه هزاره نیازمند است   توقع برده میشود که نخبگان سیاسی مردم هزاره این دین برزگ مردم  ستمدیده و مظلومش را اداء کرده بتوانند وجامعه هزاره را بحیث نیروی مستقل سیاسی مطرح و در تامین ثبات وتوازن قدرت در کشور نقش و سهم فعالتر ی را ایفاء نمایند. .

  منابع
 
- سرویس خبررسانی آریانانت زیرعنوان سرنوشت پریشان هزاره ها! از امیر عبدالرحمن خان تا جلالتمآب حامد کرزی نوشتهء توسلی غرجستانی

- سایت آریائی -تداوم اشغا ل فاجعه بار ولسوالی بهسود توسط طالبان کوچی  نوشته انجنیر سخی ارزگانی.

-  ازویبلاک بسوی عدالت   هزاره ها قربانیان همیشه تاریخ  نوشته ءرهرو . جاغوری   

- یادداشت های شخصی صاحب این قلم   - 30  ما ه  - جولای- سال - 2007 – میلادی

 

 


بالا
 
بازگشت