ضرورت گذاراز تفکرتک
قومی به اندیشه فرا قومی در افغانستان
افغانستان کشوری است چند قومی -چند
زبانی و مذهبی که عمدتآ شامل اقوام پشتون – تاجک – هزاره – ازبک – ترکمن -بلوچ –
نورستانی – پشه ای -هندو وسیگ با ویژه گی های قومی ،قبیلوی ،ملیتی ،فرهنگی ،
مذهبی وزبانی گوناگون در آن زیست دارند.واقوام ترک تبار افغانستان که بطور مجموعی ازبکها –
هزاره ها – ترکمن ها – ایماق ها- بیات ها – قزلباش ها - تاتارها – قزاق ها - قیر
غیز ها – اویغور ها –تایمنی ها وغیره را شامل می گردند . ولی متاسفانه این
گروه اتنیکی و قومی مردم کشور ما تا هنوز بصورت یک گروه قومی منسجم ومتشکل
شناخته نشده است. ، گرچه با معرفی و تبارز متشکل و منسجم اقوام ترک تبار
افغانستان به صفت یک گروه قومی واحد - این گروه اتنیکی و قومی میتوانند تعداد
قابل توجه نفوس کشور را احتوا و تشکیل دهند. چون تا کنون هیچ یکی از اقوام و ملیت
های متوطن در افغانستان به تنهایی اکثریت نفوس کشور را نمیسازند. افغانستان را
میتوان یک کشوری متشکل از اقلیت های قومی و ملی نامید..
با توجه به تنوع قومی و مشخصات اتنیکی و نژادی کشور مان اگر بر
خورد سالم در رابطه به تأمین حقوق برابر اعم از سیاسی ، اجتماعی ،قومی و ملیتی
صورت گیرد در زمان و موقیعت کنونی هیچ مشکل سیاسی و ملی بوجود نخواهد آمد . تساوی
کامل حقوق تمام ملیت ها ، اقوام ،قبایل ، پیروان مذاهب و مناطق- یگانه راه
تأمین کننده وحدت ملی است . درین صورت حاکمیت سیاسی ،اقتصادی ،نظامی و فرهنگی از
طریق داوطلبانه ،آگاهانهء تمام ملیت ها ،اقوام ،قبایل ،مذاهب و مناطق کشور
میتواند حفظ گردد،نه با تنگ نظری ،عظمت طلبی ،خودکامگی و تنفر ملی ،وحدت
داوطلبانهء و آگاهانه مردم کشور ما ضمانتی برای اقتدارملی و حفظ تمامیت ارضی آن
است.با در نظر داشت این واقیعتهای سیاسی ، اجتماعی و اتنیکی کشور حل کامل و
دیموکراتیک مسلهء ملی در چوکات افغانستان واحد ،مستقل و غیرقابل تجزیه یکی از
منطقی ترین راه حل مسلهء ملی گذار بسوی یک دولت غیر متمرکز و پارلمانی یا سیستم
ادارهءمتحده ء فدرا ل بر اساس ساختار قومی و جغرافیایی متکی بر انکشاف هماهنگ
ومتوازن اقتصادی در سطح تمام کشور ،با حفط نظام مرکزی و پول واحد که کشور را بسوی
وحدت و هم آهنگی بکشاند میباشد. در نظام های غیر
دموكراتیك وقتیكه یك قوم و یا یک قبیله حكومت ودولت را دشمن خود بداند و تمام حقوق ملی، سیاسی،
فرهنگی اجتماعی زبانی ومذهبی
خود را مورد تجاوز ببیند، هیچگاهی به پدیده یی بنام، همبستگی ملی، وحدت ملی
اعتقاد پیدا نخواهد كرد.افغانستان فقير ترين و توسعه
نيافته ترين كشور آسيايي استو در جهان از
نظر توسعه رتبه178را دارا مي باشد و
تنها نسبت به چهار كشور آفريقايي نيجر، سيرالئون، مالي و بوركينافاسو، يك درجه
بالاتر است. طبيعي است كه در چنين وضعیتی كه خشونت جنگ خود به يك فرهنگ مبدل
شده است، كدام چشم انداز اميد وار كننده را نمي توان تصور كرد كه بتواند بدون در
هم شكستن چنين ديوارهاي جمود فكري و سنت هاي قبيلوي چند صد ساله كه در بستر
اجتماع وجود دارد و درسه دهه اخير با خشونت وگريز از قانون نيز عجين شده
نمیتوان پاي سنگ توسعه و ترقي را
گذاشت .علل ناكاميرا بايد در بستر اجتماعي افغانستان جستجو كرد و اين
بستر مي تواند معماي اصلي ناكامي هاي تاريخ گذشته و حال را بيان كند.
کشور ما سر زمین
- عقب مانده ، فقیرو دست نگرو محتاج کمک جامعه جهانی است. سیاستدانان،
روشنفکران، احزاب و سازمانهای سیاسی نیز ناچار این نواقص و ضعف را حمل می
نمایند. چنانکه تجربهء سالهای اخیرنشان می دهد این نا گزیری در احزاب راست و چپ
کشور مشاهده میگردد. اما هیچ نیرویی نتوانسته را ه بیرون رفت از سیاست های مستقل
ملی و عدم وابستگی را نشان دهد. اکنون وظیفهء اساسی همه است تا با یکجا شدن ها و
کنار آمدن ها، الترناتیف ملی خود کفایی و استقلالیت سیاسی و فکری را ایجاد
نمایند. بدون شک افغانستان بنابر خصوصیات جیوپولیتک و جیو اکونو میک، پوتا نسیل
ها ومنابع آنرا دارد تا با ایجاد زبان واحد و نیروی واحد سیاسی طرح های قابل قبول
متقا بلا مفید ومعقول را به جامعهء جهانی پیشکش نماید. پیوند ارگانیک ، اتحاد ،
همبستگی وهمآهنگی احزاب وسازمان های سیاسی - مطابق پذیریش و خواست همه مردم
اند. تیزبینی ها ودرایت سیاسی چند تن محدود، اگرجاذبهء ملی داشته باشد، به الگوی
تاریخ سازمبدل می شود. برعکس ادعا های بلند پروازانه که ریشه درعمق ملت ومردم
نداشته باشد، با همه پشتوانه های قوی، حباب وارازجامعه محومی گردد.
اگر دولت
ملی، با
فرهنگ سیاسی افغانستان شمول، در كشور عمل كند و
تمام مردم افغانستان از حق مشاركت در قدرت سیاسی برخوردار شوند وحكومت اكثریت
موازی با حقوق اقلیت های كشور احترام گردد در این صورت ممكن نیست كه سر زمین
افغانستان به تخته خیز رقابت
ها وكشمكش كشور های
طماع منطقه ومداخله گر
جهان
تبدیل
شود و
شهروندان ما از حقوق ملی و انسانی خود كه در دموكراسی و نظام های
دیموکرات تسجیل یافته
محروم
گردند. خواست
اساسی
اقلیت ها
ی قومی
اعاده شدن حقوق آن ها اند،خواست
آن ها سلطه غیر قانونی بر حكومت نیست
، بلكه عادلانه شدن حكومت با حقوق و آزادی های آن ها است ،
كه برتری
خواهان قومی با آن مخالف
اند، مردم افغانستان تا زمانیكه همبستگی ملی، وحدت ملی نداشته
باشند نمی توانند صاحب نجات ملی– صلح
وثبات ملی شوند و خود
ارادیت ملی داشته باشند. دیموكراسی با اعاده حقوق اقلیت ها روحیه ملی آن ها را
تقویت نموده و اعاده شدن حقوق سیاسی شان را تضمین مینماید و دولت میتواند با
اعاده حقوق مساوی
سیاسی،
برابر ،همگانی ،بین اكثریت واقلیت به قدرت مشروع دست یابد . وحقوق شهروندی شان را
بنام شهروند افغانستان تامین نمایند. این دشمنان دموکراسی هستند
که میخواهند قدرت فزیكی ونظامی یك قوم
وملیت را برای سركوب قوم و ملیت دیگر مورد
استفاده قرار دهند
وتوازن قومیت
در مناطق ومحلات زیست اقوام رااز طریق توزیع زمین هایبکر و
بایر
برهم
زنند، كه
این خود مشکلرا
برای حل مسئله ملی وایجاد
پایه های دیموكراسی
در کشور
بوجود میاورد چنانچه چنین مشکلی رادر بین اقوام کوچی سلاح بدست و هزاره های بدون
سلاح در نطام کنونی در بهسود ولایت میدان وردگ بوجود آورد،
لذا
اقوامی
كه در
زندگی شهروندی خود رامحروم ببینند، در همبستگی ملی و وحدت ملی و ارزش های چون منافع ملی اشترک داوطلبانه
و آگاهانه نه داشته باشند.
و
زمامداران
استبدادی با این روحیه ضد
ملی و وحدت ملی زندگی نمایند نا گزیر هستند
برای سركوب مخالفین
به دولت های
خارجی
پناه ببرند مانند دولت های،
،عبدالرحمن خان،نادرخان، و ملا عمررهبر نظام سیاه طالبان به خارجیها اتكاء نمایند
و بزور نیزه به قتل عام مردمش متوصل میشوند .
طوریکهطالبان در تابستان سال 1376.ش زمانيکه به شهر
مزارشريف حمله نمودند،نخست دهکده هزاره نشين قزل آباد را که در حدود 250 فاميل در
آن زنده گی ميکردند به تصرف خود در آوردند.محمد رسول يکي از شاهدان عینی کشتار
طالبان در قزل آباد خاطرات تلخ آنروز را که به قول خودش تا آخر عمر فراموش نخواهد
کرد چنين بيان مي کند: "زمانيکه طالبان داخل قريه ما شدند هر کسي را که ميديدند
بالايش فير ميکردند. من با مامايم در خم و پيچ کوچه ها فرار کرديم و در غاري
نزدیک يک پل پناه برديم و سه شب و روز در آنجا مخفي شديم."آقاي رسول که 25 سال
عمر دارد و در شهر مزار شريف دوکاندار است در حاليکه اشک در چشمانش حلقه زده بود
ادعا کرد که 13 تن اعضاي فاميل او از جمله دوبرادر جوانش در آنروز کشته شدند.او
با اشاره به قبرستان دهکده خواست تا گور هاي دسته جمعي قربانيان کشتار طالبان را
نشان دهد و ميگويد که بعد از سه روز طالبان رفتند و به کمک افراد ی دیگر که از
حادثه جان سالم برده بودند 53 نفر را در گور هاي 8 تا 12 نفري دفن نموده
اند.کشتار جمعی مردم شيعه هزاره نه تنها در دهکده قزل آباد بلکه بعد از آن در
مناطق ديگر ولايت بلخ چون سيد آباد، علی چوپان – کارته شفاخانه -جوار قبر شهید
مزاري و ولسوالي چمتال نيز توسط طالبان صورت گرفته است . اين نسل کشي ها در حالي
عملي شده است که بعد از تصرف مزار شريف والي طالبان ملا نيازي از طريق راديو محلي
دولتي مردم هزاره وپيروان مذهب تشيع را غير مسلمان خوانده و کشتن هزاره ها ی
شیعه را جهاد عنوان نموده بود .قتل عام مردمان شمال کابل –بامیان – یکاولنگ –
دره صوف – هرات و تالقان توسط طالبان و کشتار جمعی مردم افشار شهر کابل
بوسیله نیروهای جنگی حکومت آقایی ربانی یاد آور حوادث خونین ودردناک سلطه و
فرهنگ استبدادی تک قومی را به نمایش میگذارد.
اكثر رهبران وزمامداران کشور ما بعد از دولت زمان شاه
در سال 1801 میلادی وابسته به اجانب بوده وهمیشه
چهره خشن، سیاه وضد ملی شان را
آشكار ساخته وحل مسئله ملی را چنان ضربه زده اند
كه در زمان طالبان این چهره های سیاه وبدنام نه تنها روحیه ملی ما را كشتند، بلكه
اجنبی های پاکستانی را بقدرت ملی ما حاكم كردند و افغانستان را در سطح ملی و بین
المللی آنقدر ذلیل ساختند وهزاران تن از اقوام وملیت ها ی کشور
را که با وحشی گری وروحیه ضد
ملی آن ها باور نداشتند ومبارزه دموکراتیک
، ملی می كردند بنام، كافر، بی دین ،عیسوی، تاجک،
هزاره ،ازبك ویا فارسی زبان
به زندان ها وكشتار گاه ها بردن وكشتند این بود ماهیت نظام فاسد طالبان
و شبکه تروریستی القاعده در کشور مان.
این ها خطرناك ترین پدیده یی
بودند برای از بین رفتن خود ارادیت ملی مردم افغانستان
وآبادی وطن ، كه با حمایت
خارجی ها هویت وخود ارادیت ملی ما را خدشه دار ساختند،اگر ملا عمر وگروه مزدورش
در راس قدرت سیاسی مردم
افغانستان باشند، آیا قوم وملیت
آن ها بشمول اقوام و ملیت های
دیگر از خود ارادیت ملی وسیاسی با داشتن چنین طرز دید و
عقیده بر خوردار خواهند بود؟،
این عمل آن ها نه تنها مسئله ملی راحل نمی کند بلکه آنرا
خدشه دار نیز میسازد،.آن
ها برای حكومت دیموكراسی وحكومت اكثریت، تنها از حقوق اقلیت ها چشم پوشی نمی كنند
بلكه در فكر واخلاق سیاسی واجتماعی شان جایی برای نجات ملی، حاكمیت ملی و خود
ارادیت ملی اكثریت مردم نیز
وجود ندارد. نظام استبدادی
قومی ومذهبی که خواهان استقرار نظام متمرکز از طریق سركوب اجتماعی اقلیت
های ملی واز بین بردن تمام حقوق شهروندی آن ها میباشند
، كه
این طرز دید درذهن
رهبران وسیاستمداران طرفدار
استبداداست كه علیه دیموكراسی وباور های اجتماعی در بین مردم ایجادگردیده است عمل میکنند.
دولتمردان در اینگونه حکومتهامردم را تحت عناوین" وحدت ملی، عدالت اجتماعی ومشارکت
ملی" فریب داده فرهنگ استبداد وسلطه تک قومی را بوجود میآورند که نتیجه آن، قتل
عامها، کله منارها ونسل کشی های فروان وبی شماری است. به همین دلیل تاریخ خونین
افغانستان لبریز از جنایات علیه بشریت و قتل عام ها است که از سوی پادشاهان،
حاکمان وزور مداران ، بوقوع پیوسته اند. جنگهای طولانی مدتَ وکشتارهای بی رحمانه
در راستای حذف ونابودی مردم این سرزمین جریان طولانی مدت یافته ونام افغانستان را
به عنوان یک کشوری همیشه درحال جنگ وجنایت ، به ثبت رسانده است.دوران عبدالرحمن-
نادر شاه ودوران طالبان از غمبار ترین این دورانها در تاریخ به شمار می آید. که
در آندوره ها نسل کشیها وکله منار های زیادی از اقوام زیر سلطه در تاریخ درج
گردیده است.
چنانچه حاکمیت تک
قومی دهه نود آقای ربانی
که همراه با خون وآتش سپری گردید و اقوام ترک تبارکشور هنوزهم آن روز های تلخ و
خونین را بیاد دارند. .
متاسفانه ایشان هنوز هم در باره اقوام ترک تبارو بخصوص مردمان هزاره و ازبک
همان دیدگاه ها ی خصومت آمیز دهه نود میلادی را در دیگاه و اندیشه سیاسی شان
با خود دارند که تشویش ونگرانی را برای اهل سیاست بوجود میآورند.کارنامه
ها و سوابق
جمعیت اسلامی و شورای نظار برای مردم افغانستان و بخصوص
مردم شهر
کابل
روشن است. برجسته ترین دوران فعالیت این دوجریان مربوط به دوره جهاد و دوره
حاکمیت نظامی آنها بر شهر کابل
میباشد.که
دوره دوم شهرت بیشتری دارد. زیرا برای مردم افغانستان و مردم
شهر کابل
یاد آور خاطره های تلخ-
خونین و
نه چندان شیرین است. گرچه ممکن است برای اعضای وفادار جمعیت اسلامی و شواری نظار٬ دوره
طلایی به حساب آید.این هاممکن است ادعاهای مختلفی را درعرصه سیاست افغانستان مطرح کنند
و تبلیغات حساب شده ای را سامان داده باشند٬ اما گذشته از این ادعا ها -
خوب است نکات چندی را در ارتباط با ایجاد جبهه ملی
و هدف ها
و اصول رفتاری آنها
که عمدتآ جمعیت اسلامی پایه های اساسی آن را میسازد یاد آور شد استفاده از
اصطلاح "جبهه" بیانگر فضای جنگ و کشتار است که در ذهنیت هر فرد افغان گذشته های
تلخ را تداعی می کند. استفاده از نام "ملت" و شعار "ملی" هم هرکسی شایق است در
زیر لوای این شعار تمام نیات خود را پنهان نموده و یا به فریب دیگران علاقه مند
باشد ویا حتی اصطلاح فرا قومی بودن
خود را نیز به رخ بکشد.! واقعیت این است که مردم افغانستان از نام های تکراری متعلق به دوران جنگ و
کشتار متنفر اند. و به همین میزان از کسانی که کارگزاران اصلی این دوره بوده اند
ویا با ذهنیت جنگی و جبهه بندی در صحنه صلح و سیاست مسالمت آمیز قدرت
و حاکمیت کنونی حضور دارند.
درافغانستان
مساله انحصارگری قومی٬ زبانی وحزبی است که برای مردم و نظام سیاسی افغانستان مشکل
سازاند.
که اگر
مساله اصلی افغانستان موضوع تغییر نظام
حقوقی و سیاسی آن از ریاستی به پارلمانی است٬ کاش که ایشان
این
مساله را
در
دوران حاکمیت ایشان برکابل و تاسیس
دولت
اسلامی
افغانستان مطرح می نمودند
و ٬ چطور
آن زمان
آن ها
توجه نکردند
که همه
چیز در اختیار تیم نظامی و سیاسی ایشان بودند؟
ادعای ملی بودن زمانی می تواند درست باشد که ظرفیت های فکری٬ سیاسی و قومی هر کسی
نشانگر این شعار باشد. به چه دلیلی می توان این ادعا را در مورد جبهه ملی شایسته
و درست ارزیابی کرد؟ اگر در شرایط کنونی این نقیصه را قبول دارند٬ با این وجود می
توانند مدعی باشند که در راستای اهداف ملی حرکت خواهند کرد. اما قبل از همه تصحیح
گذشته ها و محو پروند های تاریک قبلی اولین قدم است. واقعیت سیاسی و اجتماعی و
فرهنگی افغانستان واقعیت اقوام و ملیت های متعدد است
.آیاجناب
استاد ربانیفتوای
مشهور خودش را بر علیه جنبش ملی- اسلامی شمال و شخص جنرال دوستم فراموش کرده است؟
اگر فراموش نکرده است٬ آیا این فتوا را پس گرفته و یا هنوز هم به همان نظر خودش
باقی مانده است. طبق فتوای ایشان دوستم و جنبش ملی- اسلامی شمال کافر و کمونیست بود. آیا می
تواند با جنرال دوستم
در یک
جبهه قرار گرفته و برای ملت کار کند؟ همین مساله در مورد سایر فتواهای سیاسی هم
مطرح است. فتوای ملا عمر(رهبر طالبان) در مورد دولت کرزی یکی از این فتواها است.
این فتوا همواره مانع پیوستن طالبان به دولت کنونی افغانستان است. در حالی که
آقای
کرزی
همواره مدافع پیوستن طالبان به دولت افغانستان است.!؟ فتوای بعدی مربوط به شیخ
آصف محسنی قندهاری (رهبرحزب حرکت اسلامی) است که برعلیه حزب وحدت و مردم غرب کابل
صادر شد. تکلیف این فتواهای سیاسی چیست؟ آیا می توان باور کرد که هنوز هم فتوا
دهندگان بر همان دیدگاه قبلی خود باقی هستند آیا افراد فتوا
دهنده در صدد جبران گذشته و یا طرح برادری افغان ها و سالم سازی شرایط سیاسی
افغانستان است یانه ؟. اگر جواب مثبت است باید فتواهای سیاسی داده شده را پس
بگیرند و از اعمال گذشته خود اظهار پشیمانی کنند. در غیر این صورت هرگونه شعار
برادری و اتحاد با مشکل روبرو خواهد شد و باور مردم نسبت به صداقت آنها مشکوک
خواهد بود .
فضای کنونی
برای
برادری ملیت ها وصلح در افغانستان و مصالح مردم این کشور اقتضا می کند که در قدم
اول این فتواها غیر معتبر و باطل اعلام شوند.
که زمینه ساز اصلی تفاهم سیاسی و برادری ملی در افغانستان خواهد بود. در فضای صلح
و مبارزه سیاسی مسالمت آمیز اولین اصل آن است که تمامی طرف های سیاسی باید در جهت
بازسازی کشور و رفع مشکلات ملی همکاری کنند. رقابت های سیاسی نمی تواند باعث
نادیده انگاشتن اصل مصلحت و تقویه دولت ملی باشد.
برای
مردم کشور ما
گذار از محدود نگری های قومی٬ زبانی و سیاسی زمانی ممکن است
که
برواقعیت
های روانی٬ فکری و سیاسی خود به بزرگ نگری قومی و سیاسی دست یابیم. صرف گزینش چند
تن افراد
غیر موثر
از اقوام مختلف نمی تواند تصدیق کننده اعمال و رفتار قومی و عام نگری سیاسی باشد.
واقعیت آن است که اقوام ازبک٬ هزاره٬ پشتون و تاجیک دارای
شخصیت ها و جریان های اصلی و موثرهستند. به همین میزان هریک از اقوام دارای نمادهای سیاسی اند که قهرمان و
اسطوره سیاسی آنها به حساب می آید. نماد اصلی هویت قوم پشتونشهید
قو
ماندان عبدالحق - و شهید مزاری اسطوره
مردم
هزاره به حساب می آید. قوم تاجیک به شهید احمدشاه مسعود افتخار می کنند.
و مردم
ازبک شخصیت مقتدری مثل جنرال دوستم
را
دارند.
بعد از اجلاس تاریخی بن وسقوط حاکمیت
فاشیستی طالبان وروی کار امدن
نظام جدید ، آرزوهای فراوانی برای مردم رنج کشیده افغانستان زنده شد که دیگر سایه
شوم استبداد تاریخی وسلطه تک قومی از سر این مردم برچیده خواهد شد. اما این آمید
وآرزوی مردم دیری طول نکشید که به یاس وناامیدی مبدل گشت.دیا لوگ وگفتگو باطالبان
در شرایط فعلی آخرین تیر زهر آلودیست که بدن زخمدار مردم جنگ زده را هدف گرفته
است واگر این شیوه ادامه یابد ، کشوررا به کام مرگ استبداد تاریخی ،خواهد برد. تا
باز هم شهرهای افغانستان، مرگ آفرین شوند وکوچه ها از مردگان مملو گردیده و. باز
هم کودکان جان بسپارند تا فرعونها جام شراب قومییت بر سرکشند ؛. خود مداری،
دیگرستیزی وقساوت بصورت یک روح فراگیر وجود همه حاکمان را فرا گرفته
است.ائتلافهای قومی وقبیله ای، ساخت وساز احزاب انجوی در راستای اهداف پلید
انتقام جوی آیدالوژیکی وبالآخره دیا لوگ وگفتگو با طالبان ، دقیقا از همین روحیه
ضد انسانی برخی عناصر سلطه طلب در بیرون و داخل از حکومت سر چشمه می گیرد. ،
این حلقات تلاش می کنند تا با جذب صوری طالبان در چهارچوب حکومت، باند ضد مردمی
شانرا گسترش کاذب بخشند. تا درانتخابات اینده یک بار دیگر با فریب ونیرنگ بر گرده
مردم سوار شوند.بدین
ترتیب
چهارگزینه در رابطه با مشاركت طالبان در قدرت سياسي مورد توجه قرار می گیرد: 1-
مقاومت طالبان سر انجام سرکوب شده و این گروه از قدرت حذف خواهد شد.2-
طالبان با گرفتن امتیاز هایی در قدرت سیاسی موجود مشارکت خواهد کرد.3-
طالبان با تغییر حکومت موجود و سازش با امریکا در قدرت سیاسی مشارکت خواهد کرد.4- طالبان با ادامه ی جنگ و شکست امریکا و ناتو قدرت را
به انحصار خود در خواهد آورد. گزینه ی اول، در حال حاضر منتفی به نظر می
رسد، که طالبان علاوه بر حمایت خارجی از حمایت وسیع مردمی در میان پشتون های دو
طرف مرز افغانستان برخوردار هستند. مهمتر از همه طالبان دارای انگیزه های نیروند
قومی، سیاسی و ایدئولوژیک هستند .
گزینه ی دوم،
گزینه ی مناسب و قابل دسترس است، بدون تغییر ساختار سیاسی و قانونی نظام کنونی به نفع طالبان، منتفی است چون مشارکت طالبان
در دولت با ترکیب و ساختار کنونی از یک سو به معنای شکست این گروه خواهد بود و از
سوی دیگر اهداف اصلی طالبان و حامیان آن را برآورده نخواهد ساخت
. گزینه ی سوم،
محتمل ترین گزینه است که
این گزینه مبنی بر استعفا و کنار رفتن دولت کنونی می باشد، مورد حمایت پاکستان و
برخی گروه های سکولار و قوم گرا قرار دارد و در صورتی که شامل زمان بندی حضور
نیروهای خارجی در افغانستان باشد ممکن است مورد توجه طالبان نیز قرار گیرد.
جای
گزینی طالبان از
آدرس قوم پشتون در قدرت .و کنار گذاشتن کرزی
و دیگر گروه های قومی شامل دولت کنونی از
حاکمیت - که گروه طالبان هزاران جنایات نسل کشی قتل عام -زمین سوخته و کوچ
اجباری را بالای اقوام دیگر انجام دادند آیا
قابل قبول برای آنان خواهد بود وآیا آنها با این وضعیت توافق خواهند نمود ؟
نیرو های موجود در دولت کنونی و گروه طالبان دو نیروی متضاد یست که به آب و
آتش شباهت داشته. وبایک دیگر در تضاد آشتی ناپذیر قرار دارند. گزينه ي چهارم، در این مورد انحصار قدرت توسط
طالبان با حضور نيروهاي خارجي در كوتاه مدت ممكن نمي باشد؛ اما در صورتي كه
نيروهاي خارجي مجبور به ترك افغانستان شوند و يا در صورتي كه امريكا و متحدانش
بتوانند با طالبان سازش كنند، امكان انحصار قدرت توسط طالبان بوجود خواهد آمد.
اعلام آمادگی طالبان برای مذاکره با دولت کرزی در هر سطحی، از سوی سخنگوی این
گروه ، حاکی از آن است که زمینه برای حضور طالبان در صحنه و تغییر شکل بازی و
ترسیم معادله ی جدید در حال فراهم شدن است.
مردم
افغانستان بخوبی میدانند که
کشورهای رقیب
و مخالف ترقی کشور ما
علاقه ندارندکه
افغانستان
از یک استحکام برخوردار باشد وبه هیچ عنوان این برداشت رانمی توانند بکنند که در
برابر آنها کشوری قرارداشته
باشد که
از نظر فرهنگی وتاریخی
از
قدامت
دیرینه برخوردار است.
تضعیف افغانستان از اهداف استراتیژیک آنان بوده وهمانگونه که تاهنوز از اهرم های
دیگری علیه این مردم
استفاده نموده اند درکشوری که
جامعه جهانی
با وجود ادعاهای
بلند بالاو هیا هوی تبلغاتی
مبارزه باتروریزم وآغاز بازسازی ونوسازی کشور و آوردن رفاه اقتصادی وعدالت
اجتماعی ،
که
حتی
پایین رتبه ترین مسوولین دولتی
بدون نظر مثبت آنها عزل ونصب نمیشوند نه تنها هیچ برخوردی با قضیه فساد اداری
انجام نمی گردد
بلکه
خودشان عامل تقویت وگسترش آن به نظر می رسند.اگر
عوامل فوق را درجهت بروز وظهور پدیده فساداداری ورشد ودامنه دارشدن آن
درافغانستان بپذیریم ویا نپذیریم امروزه این عامل خطرآفرین ، پنجه های اختاپوسی
خودرا درتاروپود زندگی اجتماعی ، فرهنگی سیاسی واقتصادی افغانها فروبرده وبه
عنوان یکی از عوامل اساسی وپایه ای ناامنی ، عرض اندام نموده
است
این ارمغان را از کشورهمسایه پاکستان به افغانستان آورده اند.چون
کشور پاکستان در خصوص دارابودن فساد اداری سرآمد کشورهای منطقه بوده واکنون نیز
مسلما دراین میدان گوی سبقت را از هر کشور دیگری به راحتی می رباید وتعدادی از
مهاجرینی که دراین کشور زیسته ونیز کم وبیش به کارهای مختلف اداری وسیاسی مشغول
بوده این پدیده شوم را که دراثر تربیت ناصحیح ومتاثر شدن از شرایط محیطی مهاجرت
گرفتارآن گردیده اند با خود به افغانستان آورده
اند.
واگر هرچه زود تر علیه این پدیده
زشت
جهاد ملی ونهضت سراسری آغاز نیابد وآسیب های فراوانی را متوجه این آب وخاک خواهد
نمود.
در پهلوی فساد اداری کشت – قاچاق وتولید مواد مخدر نیز آفت بزرگی دیگریست که
امنیت کشور ما را به خطر جدی مواجه ساخته اند باید درین باره نیز
تدابیر عاقلانه اتخاذ شود
و هرچه زود تر علیه این
دو
پدیده
شوم
جهاد ملی ونهضت سراسری آغاز
تا هرچه زودتراز آن جلو گیری بعمل آید .
درین اواخرتحت تاثیر حوادث سیاسی و یا به کمک بعضی از شخصیت های
موثر سیاسی حرکات میکانیکی درمیان سازمانهای چپ وراست به مشاهده میرسد که حاکی
ازتمایل اتحاد، همبستگی وائتلاف های هم قماش – چپ با چپ وراست با راست می باشد.
اما متأسفانه این فرصت ها صرف ، ابرازاحساسات و تناقض های فکری وعملی میباشد.
برای این مقصد شریف وقت وامکانات زیاد باید اختصاص داده شود.
ولی درین تفکرجدید که نمایندگی ازاقشاراجتماعی کند درآن دیده نمی شود ،
و تئوری توطئه یا افشا گری به وجود می آید. که برای توجیه گری های اقتدارازراه
گردهم آیی های از این گونه مصارف هنگفت صورت می پذیرد تا درانتخابات آینده پلهء
سنگین به نفع خود را داشته باشند. این شایعه ها اگرواقعیت داشته باشند، جفای عظیم
نا بخشودنی دربرابرنهضت روشنفکری است. اما اگرواقعیت نداشته باشند، ضربهء بس بزرگ
براعتباراجتماعی سازمان ها ونهضت های نوپا می تواند به حساب آید.هردو حالت به
زیان است. مخصوصآ که اظهار نظرهای توجیه گرانه و کاربرد القاب پرتکلف بحیث
بزرگترین دست آورد ملاقات ها ودید وبازدید ها، همایش های تلویزیونی ورسانه ء بعد
ازچندین سال ازنام این یا آن سازمان ، این شایعه ها را تقویت کند.
طبیعی ا ست که
دوست دایمی و دشمن دایمی درسیاست وجود ندارد، اما منافع ملی قسما دایمی وثابت
میباشد. درعمل ازین مقوله درهمه جا کار گرفته نمی شود. تمام احزاب درحلقهء دوستان
قدیمی خویش محدود اند. دشمنان دیروزی را همچنان دشمن می پندارند ودوستان دیروزی
را با همه انحراف ها وکجروی های مشهود، دوست می شمارند. درحالیکه با تغییر رژیم
ها بهر نوعی که بود، سرنوشت مشترک باید برپایهء منافع ملی، دیروزوامروزرا با حفظ
اختلاف ها و نکته نظرهای مختص به خود، پیوند زند،. یکی ازمولفه های منافع ملی
موجودیت احزاب به پیمانهء امروزاست. موجودیت حدود 90 حزب به موجودیت 90 گرایش
درجامعه دلالت نمی کند. آیا واقعا در جامعه 90 گرایش سیاسی،اقتصادی واجتماعی
داریم. استدلال مبنی براینکه جامعه تازه ازتشنج وبحران رهایی یافته، دیریا زود به
روال عادی درین زمینه برمی گردد، عاری ازبرخورد تعقلی می نماید.. ازین روست که
احزاب درهمان محدوده های دیروزی محدود مانده اند وبه حرکت های قومی، مذهبی، سمتی
وایدیا لوژیک بسنده کرده اند. شرایط جدید مستلزم
تفکر جدید است. هررهبر و رئیس حزب فکرمی کند با جمع کردن نظامیان، قوماندانان
وجنگنده های دیروزمی توان به قدرت رسید. به کار روشنفکری وروشنگری که جوهرهء
فعالیت حزب ا ست توجه مبذول نمی گردد. یکی ازاشتباهات عمدهء حکومت های چب و راست
و حکومت جاری نبودوکمبود متخصص متعهد است.عدم تشخیص اشخاصی که درسیاست وتفکر
دارای تعهد ملی واعتقاد ی ودرمسایل اخلاقی ازوجدان سالم برخوردارباشند ، مشکل
فعلی است.معنایتکیهبرمعیارهای کمی وکیفی دوران جنگ، بی باوری برعملیهء انتخابات وآمادگی برای
گذار به دور جدید خشونت ها و قدرت نمایی ها ست. اگر حادثهء یازدهم سپتامبر نمی
بود، خدا می داند، عمر استبداد و اقتدارهای توتا لیتر، جنگ و دفاع بازهم چقدر
طولانی میشد. بنابر این یکی از و ظایف عمدهء احزاب و روشنفکران تضمین عدم برگشت
به گذشته واصلاح وبهبود روند انتخابی نظام و تقویه هرچه بیشتر مفکورهء تفکیک قوا
بمثابهء اصل وجوهر دموکراسی است. دموکراسی با احزاب و سازمان های ، بی تآثیر،
محدود، قومی، سمتی و زبانی تحقق پذیر نخواهد بود. . بطرزعجیبی که گروهای نظامی
یک شبه حزب سیاسی میشوند وبرعکس احزاب سیاسی تمایل به نظامی شدن دارند. و بسیاری
ازآنها مصروف جلب کمک های مادی – تخنیکی سفارتخانه ها وسازمانهای بین الملی که
برای تحقق "دموکراسی" کارمی نمایند،میباشند. بدا به حال اعضای حزبی که
فکرواندیشهء آن باوزیدن باد موافق یا مخالف تبدیل موضع کند.. اگرآن حزب که درمیان
جامعه واقعا نفوذ نداشته باشد ، تاچه ز مانی با موسم گرایی وحرکت درسمت وزیدن
باد موافق ادامه خواهد داد؟
شاید برخی
ازمعیارهای قانون احزاب درنوع خود بد ترین شیوهء را برای تقسیمنیروهای روشنفکری جامعه به دسته های کوچک تجویز کرده است. اگراین تقسیم
کردن ها گام آگاهانه باشد یا نباشد، تشکیل نهضت قوی ونیرومند را که قادربه ایجاد
تغییرات سراسری ملی باشد ، نا ممکن می سازد. ازینرو لازم است تا ائتلاف ها
واتحاد های موقتی ودایمی ایجاد گردد. زیرادرپرا گنده گی ملی و تفرقهء روشنفکران،
احزاب و سازمانها که یکجا با روشنفکران غیر سازمانی گل های سرسبد جامعه را تشکیل
می دهند، ضعیف ترین، نا کار آمد ترین ، بی پایگاه ترین وابن الوقت ترین اشخاص می
توانند به بلند ترین موقف ها برسند و ملت را با بن بست ها دست وپا بسته در اختیار
نفوذ و سیطرهء دیگران قرار دهند.هر روشنفکری میداند که مردم و میهن به یک عمله
نجات ضرورت دارد. حلقه های مختلف روشنفکری نیز با درک این حقیقت به تلاشهایی در
این راستا پرداخته اند. این فراخوان با در نظر داشت درسهای تاریخ، بخصوص تاریخ
مبارزات سیاسی، و تمایلات نیرومند کنونی در میان روشنفکران، قاعده گسترده و بیشتر
قابل پذیرش را مطرح مینماید. درسهای تاریخ، آموزش اجتماعی به گزینش راه معتدل حکم
مینمایند. گذار فکری ضرورت مبرم زمان ما میباشد. ا ین گذار فکری از ما میخواهد با
بازنگری و فارغ از تعصب به دور ارزشها و مفکوره های مشترک ملی با هم متحد گرد
یم.
نیروهای روشنفکری کشوربا نظریات تنگ و محدود دیروزی بر بنیاد
تفکر تک محوری سیاسی وتک قومی نمیتوانند گروه های پراگنده اعم از جناح های چپ
و راست را در کنار همدیگر منسجم نمایند باید این گروه اجتماعی و سیاسی از دور
اندیشی سیاسی و فرا قومی بخاطر آینده کشور و جامعه آن بهره گیرند در غیر آن
مصیبت جنگ وبی اعتمادی ملی در افغانستان تداوم یافته استبداد در کشوربا خشونت هر
چه بیشتر بیدادخواهد کرد. به امید رو ز یکه سایه بی عدالتی های قومی – سیاسی و
اجتماعی از افغانستان ریشه کن گردد.
منابع
-سایت آریایی –تحت عنوان نقش و جایگاه اپوزیسیون نويسنده: خلیل رومان
- سایت کابل پرس زیرعنوانتامل ها و پرسش هايی از "جبهه ملی" نويسنده: حسين کوهی .
سایت
آزمون ملی زیرعنوان
فساداداری؛ پدیده اجتماعی یا توطیه سیاسی ؟
نويسنده:سيد عيسي حسيني مزاري
- سایت آریایی زیرعنوان نوزادی درحال مرگ! نويسنده:
احمد بصيربيگزاد.
- سایت کابل پرس
زیرعنوان نسل کشی در قزل آباد مزارشريف نويسنده: قیوم بابک.