هادی میران

 

هرکه ناموخت ازگذشت روزگار

هیـــــــچ ناموزد ز هیچ آموزگار

 

به بهانه بزرگداشت از هفتادهشمین سال وفات متفکر و تاریخ نگار نامدار افغانستان، مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره

 

تاریخ را آیینه کردارانسانها نامیده اند؛ آیینه ی که کردار و پندار انسانها را در درازنای تاریخ  به نمایش می گذارد.

باتوجه به این تعریف کوتاه ازتاریخ، تاریخ نگاران آیینه پردازان و یا به تعریف دگر تصویر گرانی اند که وقایع و رخدادهای تاریخی را همانگونه که اتفاق افتاده اند، می نگارند و درمعرض انعکاس میگذارند. این نگارش وتصاویر به هرپیمانه ی که با دقت وصداقت تاریخ نگار همراه باشد به همان پیمانه ابعاد آموزندگی آن بیشتر واهمیت تاریخی آن برتراند.

فیض محمد کاتب هزاره، چهره ی درخشان ونام مطمئین درمیان تاریخ نویسان وتاریخ نگاران افغانستان است که بدلیل صداقت و توانمندی ویژه اش درنگارش تاریخ افغانستان، ازشهرت واعتبار ویژه برخوردار است. ویژه گیهای که کاتب را ازسایر تاریخ نگاران افغانستان ممتاز می نماید، درنخست صداقت وتوانمندی علمی ایشان درعلم نگارش تاریخ، و در مرحله بعد دست رسی ایشان دراسناد ومدارک درجه یک ، در دستگاه حاکمیت است.

آنچه را که دگران به دلایل متعدد از پرداختن به آن حذر کرده اند و یاعمدا خواسته اند که بروفق مراد حاکمیت به نگارش درآورند، کاتب توانسته است که باهمان اصالت واعتبار اولی اش به نگارش درآورد ودرحافظه تاریخ بسپارد. کاتب خود متفکر واندیشمند چیره دستی است که برعلوم متداول زمانش تسلط دارد که به همین دلیل اخلاق و الزامات قواعد تاریخ نگاری در نگاشته های ایشان مورد دقت  قرار گرفته است. از مرحوم کاتب آثار زیادی بجا مانده اند اما سراج التواریخ که درسه جلد نگارش یافته است ازمهم ترین آثار ایشان محسوب میگردد.

جلد سوم سراج التواریخ که عمدتا به حوادث ورخدادهای دوران حاکمیت بیست ویک ساله امیر عبدالرحمن می پردازد، یکی ازمهم ترین اثر تاریخی است که یک دوره سیاهی ازتاریخ افغانستان را به تصویر کشیده است؛ دوره سیاهی که عوامل بسیاری از مصبیت های افغانستنان، درآن ریشه دارند و همین عوامل دربستر زمان، به باورهای مصیبت ساز و زندگی سوز تبدیل گردیده اند. باتوجه به سیرحوادث تاریخی و تاثیرات مصیبت بار آن درساختار و ابعاد مختلف زندگی مردم افغانتسان، اگر اعتراف کنیم که پاره ی ازتاریخ افغانستان، نگارشنامه جور، جهل، استبداد، لشکر کشیها و تمدن ستزیهای اند که در اعتبار وکسوت افتخارات ملی برای مان عرضه شده است، درواقع شهامتی است که درمعرض نمایش گذاشته ایم. البته این شهامت خدمت بزرگی است که درپرتو آن میتوان با دید عقلانی ترو  چشم انداز وسیع تر به حوادت و رخدادهای تاریخی پرداخت. رخدادهای تاریخی در یک تسلسل منطقی قابل تحلیل وتفسیر اند. هرگاه این تسلسل منطقی مد نظر قرار نگیرد، ریشه وعوامل بسیاری ازناهنجاریها  همچنان مکتوم و ازانظار پنهان خواهند ماند. متاسفانه خیلی ازتاریخ نویسان افغانستان، پاره ی ازحوادث این منطقه را که دربسترعقده گشایها و برتری خواهیهای استبداد شکل پذیرفته اند، یا تحریف کرده اند ویا وارونه تعریف کرده اند تا بروفق مراد و همرنگ سلایق وعلایق حاکمیت، بر روی بسیاری از مصیبت های که براین مردم رفته اند، پرده آویزند. از همین رو است که عوامل بسیاری از مصیبت های این سرزمین که عمدتا بستر ومبداء تاریخی دارند، بریده از تسلسل تاریخ وبستر تاریخی اش تحلیل وتفسیر میگردد.

شناخت رخدادهای تاریخی درافغانستان، عمدتا مبتنی بر مدارک وداده های اند که درآن حوادث ورخدادها، خیلی دوراز معیارهای تخصصی و اخلاق و تعهد تاریخ نگاری به نگارش درآمده اند. لذا باتوجه به اهمیت صداقت ، صلاحبت وتعهد مورخ درنگارش وپردازش وقایع تاریخی، کاتب هزاره تنها کسی است که هم ویژه گی یک تاریخ نگارمتعهد را درخود دارد وهم توانسته است که حوادث تاریخی را همانگونه که اتفاق افتاده  به تحریردرآورد.

چنانچکه اشاره رفت، نگارش برخی ازحوادت تاریخی ازچشم انداز علایق استبداد صورت گرفته اند. خیلی ازوقایع تاریخی  که درواقع بستر مصیت های امروز مردم افغانتسان اند، بنا بردلالیل متعدد مغرضانه نگارش یافته اند ویا وارونه عرضه گردیده اند ویا هم  ازدفتر ثبت وقایع حذف گردیده اند. این واقعیت سبب گردیده است ارتباط منطقی وتسلسل برخی ازحواث مهم که مبداء بسیاری از ناهنجارهای امروز است ، ازهم بریده وگسیخته شود. این ازهم گسیختگی قطع نظرازاینکه توسعه وتحولات مثبت را درعرصه های متفاوت زندگی مانع  گردیده است ، ارتباط نسل امروز را نیز با آنچه که درگذشته اتفاق افتاده است  قطع نموده است. خیلی از اتفاقات تاریخی که به نام افتخارات تاریخی برای مردم عرضه گردیده است  یا جعل گردیده اند  ویا به گونه وارونه وتحریف شده ثبت شده اند. اما واقعیت این است که جعل افتخارات دروغین وتراشیدن تندیسهای کاذب، نه تنها که  برای یک ملت افتخارات نمی آفریند بلکه نماد بی اندیشه گی یک ملت را به نمایش میگذارد. ازچشم انداز الگوهای جامعه شناختی، مسایلی مانند جدا افتاده گیهای قومی، عدم خویشاوندی ملی، تعصب ساختاری شده، بحران اعتمادملی، و خیلی از پدیده های دگر درافغانستان، دربستر حوادث و رخدادهای تاریخی قابل تحلیل وعلت یابی اند. مرحوم کاتب با مهارت خاصی که درثبت ونگارش وقایع تاریخی به کار برده است، بستر تاریخی این پدیده ها را به صورت عریان تعریف وتشریح کرده و ازروی واقعیت های تلخ تاریخی پرده کنار افگنده است. شهامت کاتب درنگارش این دسته از واقعیت های تلخ، چراغ روشنی است که درپرتو آن میتوان به بسیاری از سوالهای بی جواب امروز پاسخ یافت.

آانانیکه که تاریخ را برطبق علایق و سلایق یک جریان مشخص نگاشته اند، بخشی ازهویت وسرنوشت تاریخی مردمان این سرزمین را عمدا تحریف و کتمان کرده اند. فرایند این گونه تاریخ نگاری بیگانه ساختن نسل های بعدی از تجارب گذشته گان و قطع تسلسل تاریخ می باشد که درنهایت توسعه اجتماعی وشناخت بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی را نا ممکن می سازد. توسعه اجتماعی و شناخت بحران و کانفلیکت های سیاسی ـ اجتماعی دربستر داده های تاریخی امکان پذیر میگردد. این داده ها هرقدر موثق و قرین واقعیت باشد به همان اندازه درمسیر توسعه اجتماعی و شناخت بحران ومدیرت بحران اثر گذار اند. باتوجه به این تعامل، آنچه که  مسیر توسعه اجتماعی را درافغانستان با سد و موانع مواجه ساخته است و بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی را شدت بخشیده است، درواقع باورهای کاذب و تحریف شده ای تاریخی اند که ازمجرای منافع استبداد و تاریخ نگاران جاعل عرضه شده اند.

مرحوم فیص محمد کاتب هزاره، تاریخ نگار متفکر ، متعهد و انسان صادق این سرزمین است که قامت شکسته وریخته این سرزمین را درآیینه تاریخ  درمعرض انعکاس گذاشته است. کاتب با این شجاعت وشهامتش خدمتی بزرگی را به مردم این سرزمین انجام داده است که نامش و اثرش برای همیشه منبع و مرجع شناخت تاریخ افغانستان خواهد بود.

 

 


بالا
 
بازگشت